https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-15 06:19:162024-11-08 04:57:00آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
402نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
آگاهی هایی که از این فایل طبق مداری که تووش هستم،با چندین بار گوش دادن،دریافت کردم:
اول اینکه خداوند یک سیستم که طبق قوانینش عمل میکنه و به قول قرآن هرگز تبدیلی در سنت الهی نخواهی یافت،این جهان قوانینی داره و خداوند منو خالق زندگیم آفریده،اینم منم که با کانون توجه و تمرکز ورودی هایی رو به ذهنم میدم با افکار و باورهام،فرکانس هایی رو به جهان ارسال میکنم و جهان هم طبق فرکانس ها و باورهای من از اصل و اساس همونو وارد زندگیم میکنه،در این سیستم چیزی به نام احساس وجود نداره،هر فرکانسی که بهش بدم،بازتاب همونو به زندگیم برمیگردونه،خدایا چه عدلی بالاتر از اینکه قدرت خلق زندگیمو به خودم دادی،خدایا چه عدلی بالاتر از اینکه آگاهم کردی که با کانون توجه و تمرکزم دارم زندگیمو خلق میکنم،خدایا شکرت که هر چه شکرت کنم بازم کمه
این جهان طبق قانون اصل بقای اصلح برای اینکه گسترش پیدا کنه هر لحظه داره با هر موجودیتی خودش رو بهبود میده و طبق قانون تکامل جهان تا به این لحظه بی نهایت پیشرفت داشته،یکی از این پیشرفتهاش این بوده که من الان با یه گوشی و یه اینترنت میتونم با استادم که در قاره دیگه داره زندگی میکنه ارتباط برقرار کنم،چیزی که من شنیدم در زمان حضرت محمد،سلمان فارسی روزها پیاده روی میکرده تا به حضرت محمد برسه و چیزهایی که حضرت محمد از خداوند شنیده رو یادداشت کنه اما حالا من خیلی راحت نشستم و با یه گوشی و یه اینترنت دارم برا استادم کامنت مینویسم،استاد هر کجای این جهان باشی،من خیلی دوستت دارم،هر روز بخاطره وجودت تووی زندگیم خدارو شکر میکنم،خب قانون اصل بقای اصلح به من یادآوری کرده که جهان هر لحظه داره با هر موجودیتی خودش رو بهبود میده،ضعیف ترها از بین میرن و قوی تر میمونند و این قانون رو ما میتونیم براحتی تووی زندگیمون ببینیم،چه توو حیوانات،چه تووی اشیاءچه تووی انسانها واقعا من یه وقتهایی میگم خدایا خیلی دوست دارم بیشتر عمر کنم،پیشرفت جهانتو ببینم واقعا دیدن اینهمه پیشرفت در جهان تووی هر بُعدی برای من لذتبخشه،خدایا شکرت
و امروز خداوند از زبان استاد بهم این آگاهی رو داد برای اینکه زنده بمونم و از زندگیم لذت ببرم باید خودم رو قوی کنم،حالا چجوری خودم رو قوی کنم؟با ایمان،با توکل،با احساس لیاقت و خود ارزشمندی،با شجاعت و جسارت،با صبر و استقامت،با استمرار در مسیر درست با احساس خوب،خدایا هر چقدر بگم شکرت بازم کمه،استاد چندماهی هست که دارم روی دوره روانشناسی ثروت یک کار میکنم،تووی همین چند ماهی عزیزترین کسم رو برادر بزرگم رو خیلی ناگهانی از دست دادم،و شما تووی فکر میکنم جلسه هفتم روانشناسی ثروت یک به من گفتی کمک خداوند تضاد و بزرگترین تضاد برای هر کسی از دست دادن عزیزش هست،نمیدونی اون آگاهی ها چقدر به من کمک کردن،تووی این تضاد خیلی سعی کردم از دید قانون به مسئله نگاه کنم و به مرگ دیدگاه مثبتی داشته باشم،و چقدر الان حالم خوبه،خیلی وقته که حالم خوبه اما همچنان تووی گرداب الگوهای تکرارشونده بودم و هنوزم فکر میکنم هستم،حسم مدام میگفت برگرد روی دوره احساس لیاقت کار کنم،تو بخاطره احساس بی لیاقتی که سالها تووی این گرداب روابط درب و داغون هستی اما من میگفتم من دارم روی دوره روانشناسی ثروت یک کار میکنم،میخوام تمرکزم فقط روی این دوره باشه،اوضاع مالیم رو بهبود بود،اما چون روابطم درب و داغون بود،نمیزاشت قشنگ تمرکزم روی بحث مالی باشه،چندین بار از جهان کتک خوردم،گریه کردم،میگفتم خدایا من آماده ام که تغییر کنم،تو فقط بگو کجای باورهام اشتباه ست،من آماده ام که تغییرشون بدم،میگفتا برو دوره ی احساس لیاقت رو دوباره گوش بده اما انگار من کور و کر شده بودم تا یه جایی دیگه تسلیم شدم،آرامشمو به سختی حفظ میکردم که تمرکز کنم روی بحث مالی،تا اینکه برگشتم دوره احساس لیاقت رو از اول گوش دادم،خدا میدونه فقط دارم گوش میدم و کامنت های دوستان رو میخونم اما روابطم بهتر شده،من که تووی عمرم فقط یه بار هدیه روز دختر گرفتم،از یکی از دوستانم یه هدیه ارزشمند برای روز دختر دریافت کردم،حالم خوبه،آرامش دارم،رابطه م با صمیمی ترین دوستم که پسر هست خیلی خیلی بهتر شده،بهم احترام میزاره،فقط با کمی عمل کردن به آگاهی های دوره ی احساس لیاقت،اونم با کمی مدیریت کردن گفتگوهای ذهنیم،نتایج رو تووی لحظه تغییر میدادم،یه اتفاقاتی میوفتاد،گفتگوهای ذهنی منفی شروع میکردن و من تووی سکوت با نظارت بر افکارم اونهارو به مثبت تبدیل میکردم و تووی همون ساعت نتیجه برام بخدا به نفع من تمام میشد اونم با احترام،خدایا شکرت
الگوی من تووی رابطه ی عاطفیم بود که برمیگرده به هفت سال پیش که خدارو مثه مادری مهربان دیدم که هر چقدر گریه و زاری کردم هیچ اتفاقی نیوفتاد تا یه شب دیگه از همه بریدم و به خدا پناه آوردم و منو در این مسیر الهی هدایتم کرد و همیشه میگم خدایا من از تو شبنم میخواستم اما تو به من اقیانوس رو دادی،اصلا خودم فراموش کردم که هفت سال پیش شخصیتم چه شکلی بود،الان شخصیتم زمین تا آسمون فرق کرده اما من باید هر لحظه حواسم به احساس لیاقتم باشه که هر چه کتک خوردم از جهان از احساس بی لیاقتی بوده،از شرک بوده که خودم رو لایق ندونستم و به غیر خدا وابسته شدم،روی غیر خدا حساب باز کردم…
خدایا هدایتم کن تا در ایمان و توکل به تو هر روز قوی تر و قوی تر بشم و روی خودت فقط حساب کنم که خودت به تنهایی به شدت برام کافی هستی،خدایاشکرت
هر چی جلوتر میریم و آگاهیها بیشتر میشه همش میگیم این فایل دیگه آخرشه و بالاتر از این آگاهی نداریم اما هر روز با آموزشهای جدید سوپرایز میشیم .
الان که این حرفها رو میشنوم و به گذشته بر میگردم میبینم چقدر عمرم تلف شده بابت خورد و خوراکهای ذهنی بیخودی که از کودکی به ما خوروندن در حال حاضر توی 47 سالگی متوجه میشم میتونستم چقدر موفق بشم و همیشه ترسیدم از اینکه نکنه چیزی بخوام و خدا از من ناراحت بشه . همیشه از مادربزرگم شنیدم که هر چه ساکت تر و سربزیرتر پیش خدا محبوب تر . چقدر شنیدم که اگه شوهرت گفت بمیر بگو چشم ،اگه گفت نفس نکش حق با اونه و هر چقدر زبونت کوتاهتر باشه و به همه بگی چشم اجرش رو اون دنیا میبری . بخاطر دیگری از خودت گذشت کن که خدا اینجور افراد رو دوست داره و هر چقدر این دنیا زجر بکشی پاداشش واسه اون دنیات میمونه .خداااااییییی من آخه چقدر جهالت ؟
چقدر توی این فایل خوب توضیح دادید و باورمنو قوی کردید که خداوند آدم های قویتر و متوکل تر و پرتلاش و ثروتمند رو دوست داره . با اینکه همش روی خودم کار میکنم با دوره های شما اما ته دلم زمزمه های قدیم رو میشنیدم که خدا از آدمی که دنبال پول و ثروت باشه خوشش نمیاد و همیشه باید قانع باشی و به زیر دستات کمک کنی . هیچ وقت از کسی چیزی نخواستم حتی همسرم واسه اینکه ببینه چه زن قانع و فهمیده ای داره .و دقیقا همیشه از کسانی که توقعی نداشتم و واسه شون همه کار کردم و اونا رو خدا کردم و سر تعظیم فرو آوردم ،بزرگترین ضربه ها رو خوردم .
خدا میدونه که این فایلها چقدر نیاز بود و خدا رو شکر میکنم که قبل از مرگم بیدار شدم .
استاد واقعا زبانم قاصره از اینکه چطور از شما تشکر کنم و چطور دعا کنم که لایق اینهمه محبت شما باشه . خداوندا شکرت بابت آگاهی و بیدار شدنم مرا در مسیر درستی که هستم حفظ کن و هر روز بر آگاهی من بیافزا .الهی آمین
بنام خدایی که درون منه تو وجود منه و از همه اسرار و رموز و نیت من اگاه
سلام به استاد یکتا پرست و توحیدی
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم استاد عزیزم که صدات و روی ماهت رو دیدم و سالم و تندرست و پر انرژی هستید
من زمانی که تو مسیر این اگاهیها هدایت شدم استاد عزیزم و باور کردم تموم شد برام و هیچ مقاومتی به لطف خدای درونم نداشتم وقتی که پذیرفتم که خودم خالق 100درصد شرایط اتفاقات زندگی خودم هستم من خلق میکنم با افکار و فرکانسم سلامتی ثروتهای پایدار با قدرت و با ایمان با پوست و استخوانم قبول کردم و هر مشکلی که چه اقتصادی چه سلامتی چه روابط خودم ایجاد کرده بودم دیگه شروع کردم که خلقش میکنم خلقش میکنم با قدرت با ایمان شروع کردم
و من خودم شخصا ایمان داشتم شمادر زمان و مکان مناسبی هستید و وصل هستید به منبع انرژی خدا و خداوند در هر لحظه شما رو هدایت میکنه محاله کسی وصل به انرژی خداوند باشه و تو شرایط نا مناسب باشه
و من تو هوا شناسی گوشیم دیدم که چه قدرتی داره طوفان و هممون لحظه که سقفهای خونه رو بلند میکرد و همه چیز رو نابود میکرد
و من میگفتم اینا حکمتی داره که با این تضادها که برخورد میکنند خانهها و غیره رو محکمتر کنند خودشون رو قوی کنند به روز رسانی کنند به قول استاد در همه موارد باید خودت رو قوی کنی روی خودت کار کنی خدا به شجاعان پاسخ میده اگه میخوای تو چرخ و دندهای جهان له نشی باید قوی باشی باید وصل بشی به منبع انرژی خدا
خدا یه سیستمه یه انرژی که همه چیز رو در بر گرفته خدا به فرکانس ما پاسخ میده
در پناه الله یکتا خوش ثروتمند سعادتمند عاقبت به خیر در این دنیا و آخرت باشید
سلام و دورود به مریم بانو که 3 ماهه در تنهایی با خداوند زحمت میکشن برای سایت استاد عزیز
سلام و دورود به دوستانم در بهترین سایت الهی
خدا رو شکر میکنم که یک روز دیگه به من فرصت داد تا باشم،ببینم،و بشنوم صحبت های استاد عزیزم رو من عاشق رفیقمم،من و رفیقم با هم دیگه حال میکنیم و سوت زنان توی یک راه جنگلی میریم و لذت میبریم،عاشقتم رفیق عزیزم(خدا)
خدا رو شکر میکنم که بهترین رفیق زهرا در تمام مراحل زندگیش بوده و خواهد بود
استاد عزیزم من همیشه خداوند رو مهربان تر از پدر و مادر دیدم در زندگیم
من خداوند رو مهربان تر از خواهر و برادر دیدم در زندگیم
یادمه 2 سال پیش با دوستامون رفتیم کربلا
استاد اونا هی گریه و زاری میکردن
من خندم گرفت دوستمون میگفت زهرا چرا میخندی به زبون مشهدی خودمون گفت (خدا ورت داره براچی میخندی)یادمه بهشون گفتم من احساس میکنم خداوند بنده های ضعیف و ناتوان رو دوست نداره،دوستم روز بعد گفت زهرا از دیروز به حرفت دارم فکر میکنم،گفت زهرا خیلی حرف قشنگی زدی منم دیگه میخوام گریه نکنم
گفتن تو چجوری از خدا چیزی میخوای گفتم من شادم و از داشته هام لذت میبرم و بعد تو شادیام از خدا چیزای بهتر میخوام،استاد همونجا بهشون گفتم من از خدا میخوام از اینجا رفتم یک ترکیه برم و لذت ببرم،باز میگفتن ای خدا ورت داره کربلایی نگا چی میخوای از خدا گفتم آره من از خدا میخوام
استاد اومدیم و بعد چندماهی خداوند من و همسر جان رو هدایت کرد به شهر زیبای استامبول
استاد همونجا همون دوست بهم پیام داد
گفت دمت گرررم زهرا ببین ما که خودمون رو هلاک کردیم حاجت نگرفتیم تو که انقدر شاد بودی و لذت بردی زودتر خدا حاجتت رو داد
استاددددددد بخدا همینه،همینه که شما میگی هست،حال خوب که داشته باشی باید منتظر اتفاق های خوب و عالی باشی
عاشقتم خدا جونم که این صحبت ها رو از بنده ی خوبت فهمیدم تا بیشتر بفهمم و درک کنم
استاد جان خدا رو شکررر میکنم بدون سختی،وبدون فشار و بدون اذیت چند سال پیش (14سال پیش)که رفتم دکتر و گفت باید قرص اعصاب بخوری و بعد از چند ماهی که خوردم دیدم دارم به خودم و بدنم ظلم میکنم،استاد تا صدای آهنگ ماشین رو شنیدم که اومدن زباله ها رو جمع کنند،سریع سر پلاستیک که پر از قرص اعصاب بود رو گره زدم و گذاشتم دم در که همون لحظه نفس عمیقی کشیدم و گفتم خدایا شکرت،خدایا این صدای تو بود که دارو ها رو بزارم دم در
به خدا هر روز و هر لحظه که یادم میاد که صدای خداوند رو چقدر واضح شنیدم که گفت زهرا برو دارو ها رو بزار دم در گریه میکنم و اشک میریزم،و میگم خدایا دوست دارم همیشه به همون واضحی صداتو بشنوم و عاشقانه لذت ببرم خدایا عاشقتم،رفیقم عاشقتم
استادددددددد جااااااان هر لحظه خداوند با من بوده که هدایتم کرده به این سایت الهی
و هر روز بابت بودن در این سایت شکر گزار خداوند عزیزم هستم
الان هم به لطف آموزه های شما استاد بزرگوار و هدایت خداوند عزیزم در قانون سلامتی بهتر و بهتر لذت میبرم از سلامتی جسم و روحم
خدایا من بدون تو هیچ و ناتوانم،خدایا قدرت در دستان توست،خدایا هدایتم کن به بهترینها
استاد جان من عالی ترین نتیجه ها گرفتم از آموزش های عالی و بی عیب و نقص شما که دستی از دستان بزرگ خداوند شدین تا با آموزش های عالی شما راهمون رو بهتر پیدا کنیم و لذت ببریم
استاد من یک ساله خدا رو شکرررر قرص استامنیفون ساده هم نخوردم
منی که دکتر میگفت تو میگرن عصبی داری
از همون 14 سال پیش هیچ داروی اعصاب نخوردم دیگه
منی که همیشه قرص معده یا عرق نعنا،و بلاخره هرچی میخوردم که معدم خوب بشه
به لطف خدای مهربانم و آموزش های شما استاد عزیزم در قانون سلامتی 8 ماهه هیچ قرص و داروی معده هم نخوردم استاد جان
خدا رو شکر میکنم که هر جا خواستم اذیت بشم ازش کمک خواستم کمکم کرد و دستم رو گرفت
استاد جان الان که روی شاه نشین کنار خونه ی زیبامون نشستم و با تابلوی in GOOD ve Trust بالای سرم رو دیوار
و با نوشته ی زیبای (خدایا خودت بساز تو بسازی قشنگ تره) روز زیبای امروز رو به پایان میرسونم
و با این فایل زیبای شما که عاشقانه لذت بردم و به امید فردایی زیباتر انشالله
به امید دیدار مریم جانم و استاد عزیزم
من می خواهم و میشود که ساعت ها در حضور شما استاد عزیزم صحبت کنم از نتیجه های عالی که گرفتم
با سلام خدمت استاد عزیز و خانومتون ایشالا هر جای این سر زمین هستین تنتون سالم و دلتون خش و روز به روز درگ رو با ما ها بچها در میان بزارین و بقول خودتون اگه ت مسیر باشیم عمل میکنیم اگه هم نباشیم باید تو کوشی بخوریم از جهان و خدا
خب استاد و بچها من چنتا درگ شخصیتی دارم از گتگ خوردنم خیلی ملسه چون به اون سبک قدرت نرسیدم اولین تجربه من در مورد سلامتی هست
خب انسان اگه به تن خودش احترام نزاره جهان هم. این درد رو بیشتر میکنه من کوش سمت راستم خیلی وز وز میگرد حدود 20 سال یعنی از سن بچگی و این کوشم شبها نمیزاشت بخابم ولی من بخیال بودم والان تا حدی رسیده گه بخدا غذا به زور میتونم بخورم چون از شدت درد و به خودم قول و تهد دادم باید این کوش رو خب کنم و الان پیگرم گه خب کنم این گوشو و خیلی مسال دارم در مورد این سلامتی و لی این خیلی واضع و با این فایل مقایرت داشت خدایا شگرت گه داریم متوجه میشم هر بلای سرمون میاد خودمون هستیم و دیگه گله شکایتی نداریم
استاد یه دوستی همه محلی داریم خیلی زرنگ بود هر چی بگم گم گفتم ببین سعید چگونه خدا هدایت میکنه الله اکبر خب این پسر از لحاظ خش تیپی از لحاظ دعوا از پول از هر چی این بشر سه بار با متور تصادف کرد ولی چی اونها هشدار خدا بود بقول خودتون اما تصادف آخری الان شده مصل ربات یعنی اینقدر بد سرش آمده نه مرده اون دونیا هست نه زنده این دونیا
خب خودم با ماشین با موتور خیلی تصادف کردم استاد اما هر موقع سرعت بلا میرم اون تصادفها مصل اینه میاد جلوی ذهنم و سرعتم میارم پاین و به خودم میگم سعید یه لحظه نقستو خدا میپچه حواست باشه استاد من خیلی دارم سعی میکنم حواسم باشه اما از دستم در میشه ولی خدا شاهده میگم خدا شاهده به خدای خودم کفتم من نادانم من عجلوم من نقص دارم من میخام تورو درونم پیدا کنم ت کمک من کن میگم خدایا روی ت حساب کنم یعنی الان دارم میگم اشگم داره در میشه استاد بخدا قسم خیلی از دوستان من هستن نماز روزه این چیزا اما همیشه 8 گروه 49 شون هست اما آدمهای میبینم میگم خدایا چطوریه اسلن به امامها و اسلن هیچ ولی مصل بارون براشون پول سلامتی و خیلی چیزا میباره و چنت روز پیش رفتم بلا شهر دیدم خدایا ببین از اینجا میشه فهمید گی داره چگو لگت میخوره اسلن خیلی استاد با این فایل شما انگار یه چیزای توی مغزم باز شد اسلن گلن میشه فهمیدحداقل 90 در صد میشه فهمید استاد این احساس من الان خوبه ولی شاید بد بشه با یه شرایط بیرونی ولی به خودم میگم سعید اشه گشگه خالته دیگه در گیر شدی استاد چیزی رو نمیدونی واقعان حلا تضاد هر چی نمیدونی رد میشی ولی اگه بدونی عمل نگنی و اسلن داغون میشی من استاد دیونه داشتم میشدم بخدا اسلن میگفتم یه شبه میگفتم همین الان میگفتم سعید باید همه چیو داشته باشی به خاطر عجول بودنم توی ازدواج توی گارم توی سلامتی خیلی توگوشی خوردم الان هم دارم این کامنت رو مینویسم یعنی از زیر صفر هستم طلاق دادم دوم شدو رفت هر چی و به خودم کفتم سعید باید با این قانون پیش بری چپو راستش کنیو یا بخای دورش بزنی حسابی دورت میزنن پس تا جای گه در توانت هست عمل کن ما باقیش بسپار به خدا حلا استاد منم مصل خودتون یه دونه هستم و مادرم هم خیلی دلسوزی میکنه واسم خیلی ولی بقول هیچ کس میگه اینجا جنگله بخور تا خورده نشی اینجا نصف عقدی هستن نصف وحشی ببخشی استاد این جمله رو بکار بردم ولی این موضوع باید بصورت عملی من انجام بدم الان و استاد عزیز هر موقعی بخدا قسم انگار درون من بودی داشتی صحبت میگردین هر موقعی وابسته بودم یا هر چی و بریدم دستان رو بسوی خدا بردم اسلن نمیدونم چطوری ولی نجات پیدا کردم من توی مواد مخدر دیگه همه چی همه چیمو از.دست دادم استاد خیلی از لحاظ اعتماد بنفس حتی مادرم پدرم و جامعه منو اسلن آدم حساب نمیگردن گفتم خدایا من چیگار کنم تو کمک من کن تا راهمو پیدا کنم واقعان استاد اگه من یگی بخام ناشگری کنم بخدا قسم دیگه خیییییییییلی نامردم خب استاد من 3 بار مردم و باز زنده شدم بار توی مواد مخدر ویگ بار توی دعوا ولی خدا شاهده این معجزها رو دیدم از خدای خودم و خیلی چیزها هست بخام بگم تا صبح فردا باید بنویسم استاد از شما و خانومتون خیلی سپاس کزارم که استاد واقعان من هزینهای داشتم به خاطر مواد و خیلی چیزهای دیگه ولی این سایت و شما دوستان و این محصولاتی گه خریدم خداشاهده اسلن میلیاردرها واسه من ارزش داره چون من خاستم و خدا شما رو سر راه من قرار داد خب در پناه حق باشید خداحافظ
سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و تمامی دوستان ارزشمندم
بهبه به این فایل؛ این فایل دقیقا وصف حال منه. من، کسی که شرک ورزیدم و از دیگران انتظار کمک داشتم اما، اما چی بگم. منی که مورد چک و لگدهای خدا قرار گرفتم و خدا رو صدهزار مرتبه شکر بیدار شدم. بیدار شدم و دیگه چسبیدم به خودش. و خدا هم انصافا نشانههای خوبی در مورد باز شدن درها به روم بهم داده. خدا کلی بهم چیز یاد داده توی این مدت در مورد شرک. چندتا از آیات قرآن در این مدت رو براتون مینویسم:
أَیُشْرِکُونَ مَا لَا یَخْلُقُ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ | آیا موجوداتی را همتا و شریک او قرار میدهند که چیزی را نمیآفرینند، و خودشان مخلوقند؟ (191 اعراف)
وَلَا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ | و [این شریکانی که برای خدا قرار می دهند] نه می توانند آنان را یاری دهند، و نه حتی قدرت دارند خودشان را یاری کنند. (192 اعراف)
إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ ۖ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ | در حقیقت، کسانى را که به جاى خدا مىخوانید، بندگانى امثال شما هستند. پس آنها را بخوانید، اگر راست مىگویید باید شما را اجابت کنند. (194 اعراف)
انشاءالله همیشه همهمون به فضل خدا شاد و موفق و خوشبخت باشیم
من تقریبا دوساله در سایت هستم و قبل اون،درخواست تغییر زندگیمو داشتم ولی اماده دریافته اگاهی های سایت نبودم
من تقریبا طی 6 سال،هی با چکو لگدی شدن ازبعد های مالی و نگرانی های بیشتر،کم کم بیدار شدم
شروع داستان که از احساس قربانی شدن بود
از نداشتن احساس لیاقته خودم
از فرارکردن از مسئولیت پذیری و انداختن گردن بقیه
…
یک رابطه ای رو شروع کردم(7سال قبل)
شروعه رابطه،از باری به هر جهت بودنه خودم بود
بقیه تصمیمو گرفتنو بریدنو دوختن
این بقیه،بخاطر فرکانسای خودم بود
این تصمیما بخاطر خواب بودنه خودم بود
وقتی رابطه شروع شد،همه ی تمرکزم روی عوض کردن طرف مقابلم بود
اولا هیچ درکی از متفاوت بودنه شخصیت ادمها نداشتم
دوما همش طبق ورودیهام،طرف مقابلم باید مثل ادمهای دورم باشه و این عرضه ی منه کبتونم عوضش کنم ،مثل فلانی ک طرفشو عوض کرد
زحمت زیاد بکشه
ریسک پذیر باشه
انقد دنبال بررسیو بالاپایین کردن نباشه
منعطف باشه
شورو هیجان داشته باشه
شجاع باشه
…
همه ی این خواسته های من،به دلیل نااگاه بودنه من ،از درک و پذیرش متفاوت بودنه ادمها بود و همش فکر میکردم ادمها باید مثل خانواده ی خودم و باورهای غلطه غالبه خانوادم،صب تا شب کار کنن با زجر پول در بیارن
ادمها همش باید درگیر فرداها و چه کنما باشن،وگرنه پیشرفتی وجود نداره
همش فکر میکردم ،ادمها اصلا باید همش در حال انجام کاری باشن حالا هرکاری وگرنه بی مصرفن
هرچند ک اعتراف میکنم اون زمان،من درکی از خدا نداشتم و فکر میکردم همش خودمونو تلاشمونه
ذهنم همش درگیر قضاوتومقایسه بود
به چندماه نکشید ک کم اوردم و خسته شدم
چون نه تقلاهای من،کاری پیش میبرد
و نه چیزی بهتر میشد
و همش هم،به دلیل نداشتن اعتماد به نفسه کافی،بقیرومقصر میدونستم که چرا منو وارده این رابطه کردین
احساس قربانی بودن
و از طرفی خالصانه خودم میدونستم ک مقصر اصلی منم
ولی جرات تغییر نداشتم
بعد از چندماه،به خونه ی پدرم اومدم
و این شد لحظه ای ک هنوزم ک هنوزه بابت اون تصمیم و جسارتو شهامتم ،از خودم ممنونم
و داستان اومدنم هم خودش پر از الهامو صدای خدا بود،انگار جهان عاجز بودنه منو دیده بود و اینک از ته قلبم از خدا هدایت میخواستم ک اون رابطه تموم شه و شرایطی فراهم شد،که من با اونهمه شک،ترس،و سنتی بودنه عقاید خانوادم،از اون خونه زدمبیرون
ولی هنوز باورهای غلطه دیگه ای هم داشتم
قدرت،دسته من نبود
دست وکیلو قاضی و پاسگاهو دادگاه
هرچی من بیشتر ،به این شرکا بها میدادم،ازونور لگد محکمتری میخوردم
هرچی بیشتر دنبال پارتیو رشوه بودم،ازونور نرخا بالاتر میرفت
هرچی ،ترسام بیشتر میشد،کارها پیچیده تر میشد
هرچی دروغگو تر میشدم،بیشتر به بن بست میخوردم
جوری ک یه رابطه ای ک فقط 5 ماه درش بودم،6 سال طول کشید که تموم بشه
کم کم وارد سایت شدم
با اشک مینویسم…
من هنوز مطمعن نبودم ک مسیری ک دارم شروع میکنم،نتیجه میده یا نه
هنوز باورهای غلط،ک دادگاه باید جواب بده
قاضی باید تصمیم بگیره
وکیل باید حرفشو بتونه بزنه
خلاصه ،دنبال اشنا وپارتی
از داییم تا بابامو همسایه و دوست اشنا
زمانی ،لحظه ای نبود ک پدرومادرم رو نبینم ک در حال تقلا و پول دادن بودن به ادمها ،تا یکی پیدا بشه کارمو تموم کنه
چون از نظر قانون مملکت( نه قانونی ک من الان با تک تک سلولام زندگیش میکنم) من هیچ دلیلی برای طلاق نداشتم
ابجی لیلا توی دوره کشف قوانین بود،برام لینک فرستاد
استاد در یکی از جلسات فرمودن،فلانی اعدامه توی زندان،اما فرکانساش میتونن کاری بکنن ک همون شب ی قانون جدید ساخته بشه(دقیق یادم نیس اما اگاهی این بود که هیچ چیز غیر ممکن نیست)
بعد وارد دوره شیوه ی حل مسائل شدم
ساعت ها وقت میذاشتم و روی خودم کار میکردم
مقاومت انقد زیاد بود ک اصلا ذهنم نمیپذیرفت مگه میشه اخه تو بتونی قانون مملکتو عوض کنی؟ طرف 15 ساله میره میاد ،خودت خفن ترین وکیلارو گرفتی هیچکدوم نتونستن،فلان قدر پول به فلانی دادی نتونست،چرا فکر میکنی هیچ کاری نکنی میشه؟
اما ادامه دادم
انقد ادامه دادم ک سیمانا شل شدن
کم کم توی رفتارام،تغییرات اتفاق افتاد
دیگ خودم میرفتم دادگاه
بجای دروغایی ک وکیلا یادم میدادن و تاکید میکردن اگه این حرفارو ک بما زدی به قاضی بزنی اصلا هیچ راهی نمیمونه،من یه باوری از استاد یاد گرفته بودم((راه راست،حرف راست،خودش راهشو پیدا میکنه))شد یکی از محبوب ترین باورای من!
رفتم پیش قاضی
بر خلافه همه ی اون 6 سال،من حقیقتو میگفتم
و طرفم دروغ
به ظاهر همه چی ،علیه من بود
و رفتار قاضی هم همین طور
ولی من قلبم در ارامش بود
خداگونه رفتار کرده بودم..
سال 402 ،متعهدانه شروع کردم روز شمار زندگی
هروز یه فایل رایگان روز شمار و کامنت نوشتن برای اون فایل
نشونه ها میومدن
رای برگشت خورد
تجدید نظر
دیوان
…
یه شب خانواده ی اونها به بابام گفتن،الان پونصد میلیون میگیریم ک طلاق بدیم
اگه رای بیاد و طلاق نباشه،اون موقع بالای یکمیلیارد میگیریم ک تموم کنیم
قلبم اروم بود ولی ذهنم پر از ترسو پر از اشوب
گریه میکردم بلند بلند…
از یه سره خونه میدووییدم به اون سر خونه جیغ میزدم…
حس اتیش گرفتن داشتم
ولی صادقانه بگم قلبم اروم بود..
اون جا رها کردنو یاد گرفتم و فهمیدم من وابستگی دارم به مال دنیا
اسم پول میاد من حاضرم در بند باشم و به اون ادم پول ندم،حاضرم اذیت بشم ولی پول ندم(ذهنم به اندازه ی کافی منطق داشت برای اینک پول ندم،میگفت این همه سال اذیت شدی،تازه الان بعده 6سال باید پولم بدی!؟تو حتی مهریتم نگرفتی !تو چقدر بد باختی ندا! قربانی شدی این وسط،تازه ببین بعده این همه دادگاه و رشوه،به طرف باید پول بدی،طرف چقد بهت بخنده ک این همه اذیتت کرد اخرم کم اوردیو پولم دادی..)چند ساعت ،طبق عادته چندین ساله زندگیم،قدرت افتاد دست ذهنمو ترسا و حرف مردمو سرزنشا ی ذهنم..
بعد از چند ساعت گریه کردن با خودم،یه هدایتی واسم اومد(هدایت،بخاطر ارامشه قلبم بود)
یکی بهم گفت برو دیوان و بگو ک اونا این درخواستو دارن ،ایا قانونیه یا ممکنه الان ک پرونده بازه،نشه توافقی تموم کرد!؟
من هیچی از قانون بلد نبودم و همیشه وکیلا کارامو انجام میدادن
حتی نمیدونستم کجا باید برم!دیوان کجاست
فقط میدونستم ادمه معمولی رو هم راه نمیدن
خلاصه فرداش،ادرس گرفتمو رفتم!
جلوی درب ورودی،گفتن نمیشه و …
نمیدونم چی شد!اما من طبقه ی سوم بودمو داشتم با رییس اون قسمت حرف میزدم
بهم گفت کار تو تموم شده و به زودی پیامش میاد
لازم نیس به کسی پول بدی!
همونجا بغضم ترکید..
اونقدر برخلافه همه قاضیو رییسایی ک دیده بودم طی اون 6سال ک همشون بد رفتار بودن( ایینه ی خودم بودن)این اقا محترم بود،بهم گفت دخترم بشین،اشکاتو پاک کن تا برات توضیح بدم چجوریه روندش!
من قدرتو از پولو ترسو قاضی و وابستگیه دنیایی گرفتم
رها شدم و نتیجه اومد،اسونو سریعو بی هزینه
برخلافه اون راهه پر از دردسرو پر خرجو در نهایت نا امیدی
من روی شناخت خودم متمرکز شده بودم
روی تغییر خودم
تازه اول راه بودم ک این نتیجه اومد
402 شد بهترین سال زندگیه من
از کارم زدم بیرون بدونه اینک حتی بدونم میخوام چیکار کنم
اونقدر صدای قلبم بلندو واضح بود ک نمیشد گوشش ندی
ترسها بود ولی بخودم میگفتم ترسها وقتی میان ک قلبت ی چیزی بگه!ترس کاره ذهنه
پس انجامش بده
رفتم به مدیر مجموعه گفتم من نمیام دیگ مگر اینک درصدمو زیاد کنین!البته ک نشونه ای هم گذاشته بودم به اسم ضمانت!تا از دهنشون شنیدم فهمیدم ک تصمیم،تصمیمه خداییه
زدم بیرون
و دوماه بعد،توی باشگاه کوچیک ولی پر از عشقه خودم ،عشق بازی با خدارو قوی تر شروع کردم
سلام ندا جان . امیدوارم عالی عالی و روبه پیشرفت های بی نظیرت باشی . من راستش خیلی خیلی برات خوشحالم . که راهتو فهمیدی و از اون مسعله عاطفی که نوشتی به سلامتی اومدی بیرون . ندا جان امیدوارم به راحتی و به زودی به روابط عاطفی درجه یکی که مد نظرت هست هدایت بشی و همیشه بخندیم.
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
خدایا شکرت با یه فایل جدید استاد چقدر انرژی و آگاهیهای خوبی دریافت کردیم از این فایل اما در این فایل اگر هر اتفاق ناجالبی که در زندگی ما رخ میدهد قطعاً خیر و برکت و بهبود ایجاد میشود و همه اینها برای ما خوب و عالی هستند اگر ذهنمان را بتوانیم کنترل کنیم
و این شرایط سخت است که آدم را آنجوری که رفتار میکند را میشود دید این اتفاقات است که آدم را قویتر میکند و میتوانیم در این طبیعت زندگی کنیم و اگر مثال خودم را بزنم این است که اگر اعتماد به نفس کنترل ذهن داشته باشم قویتر میشم و ترسهایم کمتر میشود این بهبود شخصیتی باید همیشه ادامهدار باشد چون من خداوند را به عنوان ی کسی که با من مهربانه و من را دوست داره و هر چیزی که ازش بخواهم به من میدهد را میبینم که باعث میشود این روند در زندگی پیشرفت داشته باشم و آن جوری باشم که خدادوست دارد یعنی ضعیف و ناتوان نباشم و باید قوی کنم خودم را در باره هر مسائل زندگی تا پاداشها هم از طرف خداوند به من داده شود
و این ایمان و باور من را قویتر میکند و من را به سمت جلو حرکت میدهد و اما ساختن شخصیتهای قوی آدم را از هر آزمایشی سربلند بیرون میآورد و هر روز با کار کردن روی ذهنم موفقیت هم به دست میآید از خداوند میخواهم من را کمک کند و دست مرا بگیره و فقط او را بپرستم و این نگاه من نگاه سیستمی است نسبت به خداوند که باید درست کنم که خداوند به آدمها سخت نمیگیره دلسوز کسی نیست و آن چیزی را در زندگی تجربه میکنی که تو خالقش هستی
اما این موارد هم به زندگی با این نگاه که احساس ناتوانی کنم بیشتر خدا حواسش با من است و به خاطر همین موضوع قبلاً ضربههای زیادی میخوردم و نتایج هم طبق قوانین جهان هستی اتفاقهای ناجالب هم برای من میافتاد اما امروز با شناخت خود و خداوند باید روی کسی حساب نکنم و ایمانم را نسبت به خداوند بالاتر ببرم
قبلا هم از نظر مالی من ضربههای زیادی خوردم و دیگه دوست ندارم به عقب برگردم همیشه حواسم هست اگر بلایی سرم آمد خودم را زود پیدا میکنم و دیگه اجازه نمیدهم که جهان فشار زیادی را روی من داشته باشد استاد از شما بسیار سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند و دوست داشتنی
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشالله
چقد با گوش دادن به این فایل قلبم اروم شد،یعنی تک تک کلماتتون پرازمفهومه
احساس میکنم باید ده ها بار این فایل رو گوش کنم تا کامل درکش کنم
عدالت یعنی همین …
من30 سالمه و از بچگی تا 20سالگی توی روستا زندگی میکردم
تمام مثال هایی که زدین رو خودم به چشم دیدم
وقتی یکی از مرغامون جوجه هاشون از تخم درمیود نسبت به جوجه های ضعیف بی تفاوت بود
حتی دیدم بعضی وقتا روی جوجه ضعیفش پا میذاشت و ازش رد میشد یا وقتی میخوابید اصلا توجه نمیکرد که داره میشینه رو بچش و من اون موقع که از قانون خبر نداشتم خیلی عصبی میشدم و همش به مرغه فحش میدادم که چقد وحشی هسی واس چی اصلا مادر شدی و ….خودم میرفتم به بچه هایی که معلول بودن کمک میکردم و غذادهنشون میکردم
و بااین حال فرداش که میومدم میدیدم یه گوشه افتادن از سرما و گرما مردن و فقط اون جوجه های سالم کنار مادرشون دارن غذا میخورن و مادرشون بی تفاوت به پیدا کردن غذاش ادامه میداد ….این روند رو چندین و چندمرتبه دیدم تو پرنده هامون …
گوسفند هامون هم همین قضیه ها رو داشتن و بزغاله هایی که ضعیف بودن نمیتونستن شیر بخورن و ضعیف میشدن ،هرچند ما بهشون کمک میکردیم و مادرشون رو نگه میداشتیم و به بچش کمک میکردیم بتونه شیر بخوره ولی در اخر یا دوروز بعدش میمرد یا وقتی یه ذره بزرگتر میشدن ضعیف مردنی بودن و بز های دیگه شاخشون میزدنو نمیزاشتن غذا بخورن و میدیدم که فرداش مرده یا حتی بعضیاشون از بس مردنی شده بودن رو مجبور بودیم بکشیم تا حروم نشن…
و الان فهمیدم که حتی اگه ماهم کمکشون کنیم در اخر ضعیفا به گونه دیگه از بین میرن و دلسوزی ما هیچ کمکی بهشون نمیکنه ، فقط مارو از مسیردور میکنه
چقد با همین تکه از صحبتتون رفتم به اون دوران و الان متوجه شدم که چقدر این دنیا با حساب کتابه و ما نباید توی روند خلقت دخالت کنیم و باید فقط روی قوی شدن و پیشرفت خودمون تمرکز کنیم
حتی اون اتفاقاتی که ما اسمشو بلا گذاشتیم چقد میتونه به پیشرفت ما و جهان کمک کنه و نسبت به باورهامون دراخر به نفع ما میشه
استاد راجب مباحث این فایل توی یه سطر و دوسطر نمیشه نوشت واقعا باید صدها سطر راجبش نوشت و زبانمن قاصره
به نام خدای مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست
سلام به همه
آگاهی هایی که از این فایل طبق مداری که تووش هستم،با چندین بار گوش دادن،دریافت کردم:
اول اینکه خداوند یک سیستم که طبق قوانینش عمل میکنه و به قول قرآن هرگز تبدیلی در سنت الهی نخواهی یافت،این جهان قوانینی داره و خداوند منو خالق زندگیم آفریده،اینم منم که با کانون توجه و تمرکز ورودی هایی رو به ذهنم میدم با افکار و باورهام،فرکانس هایی رو به جهان ارسال میکنم و جهان هم طبق فرکانس ها و باورهای من از اصل و اساس همونو وارد زندگیم میکنه،در این سیستم چیزی به نام احساس وجود نداره،هر فرکانسی که بهش بدم،بازتاب همونو به زندگیم برمیگردونه،خدایا چه عدلی بالاتر از اینکه قدرت خلق زندگیمو به خودم دادی،خدایا چه عدلی بالاتر از اینکه آگاهم کردی که با کانون توجه و تمرکزم دارم زندگیمو خلق میکنم،خدایا شکرت که هر چه شکرت کنم بازم کمه
این جهان طبق قانون اصل بقای اصلح برای اینکه گسترش پیدا کنه هر لحظه داره با هر موجودیتی خودش رو بهبود میده و طبق قانون تکامل جهان تا به این لحظه بی نهایت پیشرفت داشته،یکی از این پیشرفتهاش این بوده که من الان با یه گوشی و یه اینترنت میتونم با استادم که در قاره دیگه داره زندگی میکنه ارتباط برقرار کنم،چیزی که من شنیدم در زمان حضرت محمد،سلمان فارسی روزها پیاده روی میکرده تا به حضرت محمد برسه و چیزهایی که حضرت محمد از خداوند شنیده رو یادداشت کنه اما حالا من خیلی راحت نشستم و با یه گوشی و یه اینترنت دارم برا استادم کامنت مینویسم،استاد هر کجای این جهان باشی،من خیلی دوستت دارم،هر روز بخاطره وجودت تووی زندگیم خدارو شکر میکنم،خب قانون اصل بقای اصلح به من یادآوری کرده که جهان هر لحظه داره با هر موجودیتی خودش رو بهبود میده،ضعیف ترها از بین میرن و قوی تر میمونند و این قانون رو ما میتونیم براحتی تووی زندگیمون ببینیم،چه توو حیوانات،چه تووی اشیاءچه تووی انسانها واقعا من یه وقتهایی میگم خدایا خیلی دوست دارم بیشتر عمر کنم،پیشرفت جهانتو ببینم واقعا دیدن اینهمه پیشرفت در جهان تووی هر بُعدی برای من لذتبخشه،خدایا شکرت
و امروز خداوند از زبان استاد بهم این آگاهی رو داد برای اینکه زنده بمونم و از زندگیم لذت ببرم باید خودم رو قوی کنم،حالا چجوری خودم رو قوی کنم؟با ایمان،با توکل،با احساس لیاقت و خود ارزشمندی،با شجاعت و جسارت،با صبر و استقامت،با استمرار در مسیر درست با احساس خوب،خدایا هر چقدر بگم شکرت بازم کمه،استاد چندماهی هست که دارم روی دوره روانشناسی ثروت یک کار میکنم،تووی همین چند ماهی عزیزترین کسم رو برادر بزرگم رو خیلی ناگهانی از دست دادم،و شما تووی فکر میکنم جلسه هفتم روانشناسی ثروت یک به من گفتی کمک خداوند تضاد و بزرگترین تضاد برای هر کسی از دست دادن عزیزش هست،نمیدونی اون آگاهی ها چقدر به من کمک کردن،تووی این تضاد خیلی سعی کردم از دید قانون به مسئله نگاه کنم و به مرگ دیدگاه مثبتی داشته باشم،و چقدر الان حالم خوبه،خیلی وقته که حالم خوبه اما همچنان تووی گرداب الگوهای تکرارشونده بودم و هنوزم فکر میکنم هستم،حسم مدام میگفت برگرد روی دوره احساس لیاقت کار کنم،تو بخاطره احساس بی لیاقتی که سالها تووی این گرداب روابط درب و داغون هستی اما من میگفتم من دارم روی دوره روانشناسی ثروت یک کار میکنم،میخوام تمرکزم فقط روی این دوره باشه،اوضاع مالیم رو بهبود بود،اما چون روابطم درب و داغون بود،نمیزاشت قشنگ تمرکزم روی بحث مالی باشه،چندین بار از جهان کتک خوردم،گریه کردم،میگفتم خدایا من آماده ام که تغییر کنم،تو فقط بگو کجای باورهام اشتباه ست،من آماده ام که تغییرشون بدم،میگفتا برو دوره ی احساس لیاقت رو دوباره گوش بده اما انگار من کور و کر شده بودم تا یه جایی دیگه تسلیم شدم،آرامشمو به سختی حفظ میکردم که تمرکز کنم روی بحث مالی،تا اینکه برگشتم دوره احساس لیاقت رو از اول گوش دادم،خدا میدونه فقط دارم گوش میدم و کامنت های دوستان رو میخونم اما روابطم بهتر شده،من که تووی عمرم فقط یه بار هدیه روز دختر گرفتم،از یکی از دوستانم یه هدیه ارزشمند برای روز دختر دریافت کردم،حالم خوبه،آرامش دارم،رابطه م با صمیمی ترین دوستم که پسر هست خیلی خیلی بهتر شده،بهم احترام میزاره،فقط با کمی عمل کردن به آگاهی های دوره ی احساس لیاقت،اونم با کمی مدیریت کردن گفتگوهای ذهنیم،نتایج رو تووی لحظه تغییر میدادم،یه اتفاقاتی میوفتاد،گفتگوهای ذهنی منفی شروع میکردن و من تووی سکوت با نظارت بر افکارم اونهارو به مثبت تبدیل میکردم و تووی همون ساعت نتیجه برام بخدا به نفع من تمام میشد اونم با احترام،خدایا شکرت
الگوی من تووی رابطه ی عاطفیم بود که برمیگرده به هفت سال پیش که خدارو مثه مادری مهربان دیدم که هر چقدر گریه و زاری کردم هیچ اتفاقی نیوفتاد تا یه شب دیگه از همه بریدم و به خدا پناه آوردم و منو در این مسیر الهی هدایتم کرد و همیشه میگم خدایا من از تو شبنم میخواستم اما تو به من اقیانوس رو دادی،اصلا خودم فراموش کردم که هفت سال پیش شخصیتم چه شکلی بود،الان شخصیتم زمین تا آسمون فرق کرده اما من باید هر لحظه حواسم به احساس لیاقتم باشه که هر چه کتک خوردم از جهان از احساس بی لیاقتی بوده،از شرک بوده که خودم رو لایق ندونستم و به غیر خدا وابسته شدم،روی غیر خدا حساب باز کردم…
خدایا هدایتم کن تا در ایمان و توکل به تو هر روز قوی تر و قوی تر بشم و روی خودت فقط حساب کنم که خودت به تنهایی به شدت برام کافی هستی،خدایاشکرت
خدایا شکرت که روزی رسان من تو هستی نه هیچکس دیگه
خدایا شکرت که هر آنچه دارم از تو دارم
خدایا شکرت که خودت به تنهایی برام کافی هستی
دوستون دارم
ای داد که من چقدر به خودم ظلم کردم .
سلام استاد عزیزم و همه همفرکانسیهای خوشبختم .
هر چی جلوتر میریم و آگاهیها بیشتر میشه همش میگیم این فایل دیگه آخرشه و بالاتر از این آگاهی نداریم اما هر روز با آموزشهای جدید سوپرایز میشیم .
الان که این حرفها رو میشنوم و به گذشته بر میگردم میبینم چقدر عمرم تلف شده بابت خورد و خوراکهای ذهنی بیخودی که از کودکی به ما خوروندن در حال حاضر توی 47 سالگی متوجه میشم میتونستم چقدر موفق بشم و همیشه ترسیدم از اینکه نکنه چیزی بخوام و خدا از من ناراحت بشه . همیشه از مادربزرگم شنیدم که هر چه ساکت تر و سربزیرتر پیش خدا محبوب تر . چقدر شنیدم که اگه شوهرت گفت بمیر بگو چشم ،اگه گفت نفس نکش حق با اونه و هر چقدر زبونت کوتاهتر باشه و به همه بگی چشم اجرش رو اون دنیا میبری . بخاطر دیگری از خودت گذشت کن که خدا اینجور افراد رو دوست داره و هر چقدر این دنیا زجر بکشی پاداشش واسه اون دنیات میمونه .خداااااییییی من آخه چقدر جهالت ؟
چقدر توی این فایل خوب توضیح دادید و باورمنو قوی کردید که خداوند آدم های قویتر و متوکل تر و پرتلاش و ثروتمند رو دوست داره . با اینکه همش روی خودم کار میکنم با دوره های شما اما ته دلم زمزمه های قدیم رو میشنیدم که خدا از آدمی که دنبال پول و ثروت باشه خوشش نمیاد و همیشه باید قانع باشی و به زیر دستات کمک کنی . هیچ وقت از کسی چیزی نخواستم حتی همسرم واسه اینکه ببینه چه زن قانع و فهمیده ای داره .و دقیقا همیشه از کسانی که توقعی نداشتم و واسه شون همه کار کردم و اونا رو خدا کردم و سر تعظیم فرو آوردم ،بزرگترین ضربه ها رو خوردم .
خدا میدونه که این فایلها چقدر نیاز بود و خدا رو شکر میکنم که قبل از مرگم بیدار شدم .
استاد واقعا زبانم قاصره از اینکه چطور از شما تشکر کنم و چطور دعا کنم که لایق اینهمه محبت شما باشه . خداوندا شکرت بابت آگاهی و بیدار شدنم مرا در مسیر درستی که هستم حفظ کن و هر روز بر آگاهی من بیافزا .الهی آمین
بنام خدایی که قدرت فقط از آن اوست
بنام خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک است
بنام خدایی که درون منه تو وجود منه و از همه اسرار و رموز و نیت من اگاه
سلام به استاد یکتا پرست و توحیدی
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم استاد عزیزم که صدات و روی ماهت رو دیدم و سالم و تندرست و پر انرژی هستید
من زمانی که تو مسیر این اگاهیها هدایت شدم استاد عزیزم و باور کردم تموم شد برام و هیچ مقاومتی به لطف خدای درونم نداشتم وقتی که پذیرفتم که خودم خالق 100درصد شرایط اتفاقات زندگی خودم هستم من خلق میکنم با افکار و فرکانسم سلامتی ثروتهای پایدار با قدرت و با ایمان با پوست و استخوانم قبول کردم و هر مشکلی که چه اقتصادی چه سلامتی چه روابط خودم ایجاد کرده بودم دیگه شروع کردم که خلقش میکنم خلقش میکنم با قدرت با ایمان شروع کردم
و من خودم شخصا ایمان داشتم شمادر زمان و مکان مناسبی هستید و وصل هستید به منبع انرژی خدا و خداوند در هر لحظه شما رو هدایت میکنه محاله کسی وصل به انرژی خداوند باشه و تو شرایط نا مناسب باشه
و من تو هوا شناسی گوشیم دیدم که چه قدرتی داره طوفان و هممون لحظه که سقفهای خونه رو بلند میکرد و همه چیز رو نابود میکرد
و من میگفتم اینا حکمتی داره که با این تضادها که برخورد میکنند خانهها و غیره رو محکمتر کنند خودشون رو قوی کنند به روز رسانی کنند به قول استاد در همه موارد باید خودت رو قوی کنی روی خودت کار کنی خدا به شجاعان پاسخ میده اگه میخوای تو چرخ و دندهای جهان له نشی باید قوی باشی باید وصل بشی به منبع انرژی خدا
خدا یه سیستمه یه انرژی که همه چیز رو در بر گرفته خدا به فرکانس ما پاسخ میده
در پناه الله یکتا خوش ثروتمند سعادتمند عاقبت به خیر در این دنیا و آخرت باشید
در هر شرایطی پر انرژی باشید
مجی انرژی وصل به انرژی خدا
سلام و دورود خداوند به بهترین استاد عزیز جهان
سلام و دورود به مریم بانو که 3 ماهه در تنهایی با خداوند زحمت میکشن برای سایت استاد عزیز
سلام و دورود به دوستانم در بهترین سایت الهی
خدا رو شکر میکنم که یک روز دیگه به من فرصت داد تا باشم،ببینم،و بشنوم صحبت های استاد عزیزم رو من عاشق رفیقمم،من و رفیقم با هم دیگه حال میکنیم و سوت زنان توی یک راه جنگلی میریم و لذت میبریم،عاشقتم رفیق عزیزم(خدا)
خدا رو شکر میکنم که بهترین رفیق زهرا در تمام مراحل زندگیش بوده و خواهد بود
استاد عزیزم من همیشه خداوند رو مهربان تر از پدر و مادر دیدم در زندگیم
من خداوند رو مهربان تر از خواهر و برادر دیدم در زندگیم
یادمه 2 سال پیش با دوستامون رفتیم کربلا
استاد اونا هی گریه و زاری میکردن
من خندم گرفت دوستمون میگفت زهرا چرا میخندی به زبون مشهدی خودمون گفت (خدا ورت داره براچی میخندی)یادمه بهشون گفتم من احساس میکنم خداوند بنده های ضعیف و ناتوان رو دوست نداره،دوستم روز بعد گفت زهرا از دیروز به حرفت دارم فکر میکنم،گفت زهرا خیلی حرف قشنگی زدی منم دیگه میخوام گریه نکنم
گفتن تو چجوری از خدا چیزی میخوای گفتم من شادم و از داشته هام لذت میبرم و بعد تو شادیام از خدا چیزای بهتر میخوام،استاد همونجا بهشون گفتم من از خدا میخوام از اینجا رفتم یک ترکیه برم و لذت ببرم،باز میگفتن ای خدا ورت داره کربلایی نگا چی میخوای از خدا گفتم آره من از خدا میخوام
استاد اومدیم و بعد چندماهی خداوند من و همسر جان رو هدایت کرد به شهر زیبای استامبول
استاد همونجا همون دوست بهم پیام داد
گفت دمت گرررم زهرا ببین ما که خودمون رو هلاک کردیم حاجت نگرفتیم تو که انقدر شاد بودی و لذت بردی زودتر خدا حاجتت رو داد
استاددددددد بخدا همینه،همینه که شما میگی هست،حال خوب که داشته باشی باید منتظر اتفاق های خوب و عالی باشی
عاشقتم خدا جونم که این صحبت ها رو از بنده ی خوبت فهمیدم تا بیشتر بفهمم و درک کنم
استاد جان خدا رو شکررر میکنم بدون سختی،وبدون فشار و بدون اذیت چند سال پیش (14سال پیش)که رفتم دکتر و گفت باید قرص اعصاب بخوری و بعد از چند ماهی که خوردم دیدم دارم به خودم و بدنم ظلم میکنم،استاد تا صدای آهنگ ماشین رو شنیدم که اومدن زباله ها رو جمع کنند،سریع سر پلاستیک که پر از قرص اعصاب بود رو گره زدم و گذاشتم دم در که همون لحظه نفس عمیقی کشیدم و گفتم خدایا شکرت،خدایا این صدای تو بود که دارو ها رو بزارم دم در
به خدا هر روز و هر لحظه که یادم میاد که صدای خداوند رو چقدر واضح شنیدم که گفت زهرا برو دارو ها رو بزار دم در گریه میکنم و اشک میریزم،و میگم خدایا دوست دارم همیشه به همون واضحی صداتو بشنوم و عاشقانه لذت ببرم خدایا عاشقتم،رفیقم عاشقتم
استادددددددد جااااااان هر لحظه خداوند با من بوده که هدایتم کرده به این سایت الهی
و هر روز بابت بودن در این سایت شکر گزار خداوند عزیزم هستم
الان هم به لطف آموزه های شما استاد بزرگوار و هدایت خداوند عزیزم در قانون سلامتی بهتر و بهتر لذت میبرم از سلامتی جسم و روحم
خدایا من بدون تو هیچ و ناتوانم،خدایا قدرت در دستان توست،خدایا هدایتم کن به بهترینها
استاد جان من عالی ترین نتیجه ها گرفتم از آموزش های عالی و بی عیب و نقص شما که دستی از دستان بزرگ خداوند شدین تا با آموزش های عالی شما راهمون رو بهتر پیدا کنیم و لذت ببریم
استاد من یک ساله خدا رو شکرررر قرص استامنیفون ساده هم نخوردم
منی که دکتر میگفت تو میگرن عصبی داری
از همون 14 سال پیش هیچ داروی اعصاب نخوردم دیگه
منی که همیشه قرص معده یا عرق نعنا،و بلاخره هرچی میخوردم که معدم خوب بشه
به لطف خدای مهربانم و آموزش های شما استاد عزیزم در قانون سلامتی 8 ماهه هیچ قرص و داروی معده هم نخوردم استاد جان
خدا رو شکر میکنم که هر جا خواستم اذیت بشم ازش کمک خواستم کمکم کرد و دستم رو گرفت
استاد جان الان که روی شاه نشین کنار خونه ی زیبامون نشستم و با تابلوی in GOOD ve Trust بالای سرم رو دیوار
و با نوشته ی زیبای (خدایا خودت بساز تو بسازی قشنگ تره) روز زیبای امروز رو به پایان میرسونم
و با این فایل زیبای شما که عاشقانه لذت بردم و به امید فردایی زیباتر انشالله
به امید دیدار مریم جانم و استاد عزیزم
من می خواهم و میشود که ساعت ها در حضور شما استاد عزیزم صحبت کنم از نتیجه های عالی که گرفتم
خدایا شکررررت(رفیقم خدا جونم عاشقتم)
با سلام خدمت استاد عزیز و خانومتون ایشالا هر جای این سر زمین هستین تنتون سالم و دلتون خش و روز به روز درگ رو با ما ها بچها در میان بزارین و بقول خودتون اگه ت مسیر باشیم عمل میکنیم اگه هم نباشیم باید تو کوشی بخوریم از جهان و خدا
خب استاد و بچها من چنتا درگ شخصیتی دارم از گتگ خوردنم خیلی ملسه چون به اون سبک قدرت نرسیدم اولین تجربه من در مورد سلامتی هست
خب انسان اگه به تن خودش احترام نزاره جهان هم. این درد رو بیشتر میکنه من کوش سمت راستم خیلی وز وز میگرد حدود 20 سال یعنی از سن بچگی و این کوشم شبها نمیزاشت بخابم ولی من بخیال بودم والان تا حدی رسیده گه بخدا غذا به زور میتونم بخورم چون از شدت درد و به خودم قول و تهد دادم باید این کوش رو خب کنم و الان پیگرم گه خب کنم این گوشو و خیلی مسال دارم در مورد این سلامتی و لی این خیلی واضع و با این فایل مقایرت داشت خدایا شگرت گه داریم متوجه میشم هر بلای سرمون میاد خودمون هستیم و دیگه گله شکایتی نداریم
استاد یه دوستی همه محلی داریم خیلی زرنگ بود هر چی بگم گم گفتم ببین سعید چگونه خدا هدایت میکنه الله اکبر خب این پسر از لحاظ خش تیپی از لحاظ دعوا از پول از هر چی این بشر سه بار با متور تصادف کرد ولی چی اونها هشدار خدا بود بقول خودتون اما تصادف آخری الان شده مصل ربات یعنی اینقدر بد سرش آمده نه مرده اون دونیا هست نه زنده این دونیا
خب خودم با ماشین با موتور خیلی تصادف کردم استاد اما هر موقع سرعت بلا میرم اون تصادفها مصل اینه میاد جلوی ذهنم و سرعتم میارم پاین و به خودم میگم سعید یه لحظه نقستو خدا میپچه حواست باشه استاد من خیلی دارم سعی میکنم حواسم باشه اما از دستم در میشه ولی خدا شاهده میگم خدا شاهده به خدای خودم کفتم من نادانم من عجلوم من نقص دارم من میخام تورو درونم پیدا کنم ت کمک من کن میگم خدایا روی ت حساب کنم یعنی الان دارم میگم اشگم داره در میشه استاد بخدا قسم خیلی از دوستان من هستن نماز روزه این چیزا اما همیشه 8 گروه 49 شون هست اما آدمهای میبینم میگم خدایا چطوریه اسلن به امامها و اسلن هیچ ولی مصل بارون براشون پول سلامتی و خیلی چیزا میباره و چنت روز پیش رفتم بلا شهر دیدم خدایا ببین از اینجا میشه فهمید گی داره چگو لگت میخوره اسلن خیلی استاد با این فایل شما انگار یه چیزای توی مغزم باز شد اسلن گلن میشه فهمیدحداقل 90 در صد میشه فهمید استاد این احساس من الان خوبه ولی شاید بد بشه با یه شرایط بیرونی ولی به خودم میگم سعید اشه گشگه خالته دیگه در گیر شدی استاد چیزی رو نمیدونی واقعان حلا تضاد هر چی نمیدونی رد میشی ولی اگه بدونی عمل نگنی و اسلن داغون میشی من استاد دیونه داشتم میشدم بخدا اسلن میگفتم یه شبه میگفتم همین الان میگفتم سعید باید همه چیو داشته باشی به خاطر عجول بودنم توی ازدواج توی گارم توی سلامتی خیلی توگوشی خوردم الان هم دارم این کامنت رو مینویسم یعنی از زیر صفر هستم طلاق دادم دوم شدو رفت هر چی و به خودم کفتم سعید باید با این قانون پیش بری چپو راستش کنیو یا بخای دورش بزنی حسابی دورت میزنن پس تا جای گه در توانت هست عمل کن ما باقیش بسپار به خدا حلا استاد منم مصل خودتون یه دونه هستم و مادرم هم خیلی دلسوزی میکنه واسم خیلی ولی بقول هیچ کس میگه اینجا جنگله بخور تا خورده نشی اینجا نصف عقدی هستن نصف وحشی ببخشی استاد این جمله رو بکار بردم ولی این موضوع باید بصورت عملی من انجام بدم الان و استاد عزیز هر موقعی بخدا قسم انگار درون من بودی داشتی صحبت میگردین هر موقعی وابسته بودم یا هر چی و بریدم دستان رو بسوی خدا بردم اسلن نمیدونم چطوری ولی نجات پیدا کردم من توی مواد مخدر دیگه همه چی همه چیمو از.دست دادم استاد خیلی از لحاظ اعتماد بنفس حتی مادرم پدرم و جامعه منو اسلن آدم حساب نمیگردن گفتم خدایا من چیگار کنم تو کمک من کن تا راهمو پیدا کنم واقعان استاد اگه من یگی بخام ناشگری کنم بخدا قسم دیگه خیییییییییلی نامردم خب استاد من 3 بار مردم و باز زنده شدم بار توی مواد مخدر ویگ بار توی دعوا ولی خدا شاهده این معجزها رو دیدم از خدای خودم و خیلی چیزها هست بخام بگم تا صبح فردا باید بنویسم استاد از شما و خانومتون خیلی سپاس کزارم که استاد واقعان من هزینهای داشتم به خاطر مواد و خیلی چیزهای دیگه ولی این سایت و شما دوستان و این محصولاتی گه خریدم خداشاهده اسلن میلیاردرها واسه من ارزش داره چون من خاستم و خدا شما رو سر راه من قرار داد خب در پناه حق باشید خداحافظ
سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و تمامی دوستان ارزشمندم
بهبه به این فایل؛ این فایل دقیقا وصف حال منه. من، کسی که شرک ورزیدم و از دیگران انتظار کمک داشتم اما، اما چی بگم. منی که مورد چک و لگدهای خدا قرار گرفتم و خدا رو صدهزار مرتبه شکر بیدار شدم. بیدار شدم و دیگه چسبیدم به خودش. و خدا هم انصافا نشانههای خوبی در مورد باز شدن درها به روم بهم داده. خدا کلی بهم چیز یاد داده توی این مدت در مورد شرک. چندتا از آیات قرآن در این مدت رو براتون مینویسم:
أَیُشْرِکُونَ مَا لَا یَخْلُقُ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ | آیا موجوداتی را همتا و شریک او قرار میدهند که چیزی را نمیآفرینند، و خودشان مخلوقند؟ (191 اعراف)
وَلَا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ | و [این شریکانی که برای خدا قرار می دهند] نه می توانند آنان را یاری دهند، و نه حتی قدرت دارند خودشان را یاری کنند. (192 اعراف)
إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ ۖ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ | در حقیقت، کسانى را که به جاى خدا مىخوانید، بندگانى امثال شما هستند. پس آنها را بخوانید، اگر راست مىگویید باید شما را اجابت کنند. (194 اعراف)
انشاءالله همیشه همهمون به فضل خدا شاد و موفق و خوشبخت باشیم
خدایا صدهزاران مرتبه شکرت
باسلام خدمت استاد عزیز
من تقریبا دوساله در سایت هستم و قبل اون،درخواست تغییر زندگیمو داشتم ولی اماده دریافته اگاهی های سایت نبودم
من تقریبا طی 6 سال،هی با چکو لگدی شدن ازبعد های مالی و نگرانی های بیشتر،کم کم بیدار شدم
شروع داستان که از احساس قربانی شدن بود
از نداشتن احساس لیاقته خودم
از فرارکردن از مسئولیت پذیری و انداختن گردن بقیه
…
یک رابطه ای رو شروع کردم(7سال قبل)
شروعه رابطه،از باری به هر جهت بودنه خودم بود
بقیه تصمیمو گرفتنو بریدنو دوختن
این بقیه،بخاطر فرکانسای خودم بود
این تصمیما بخاطر خواب بودنه خودم بود
وقتی رابطه شروع شد،همه ی تمرکزم روی عوض کردن طرف مقابلم بود
اولا هیچ درکی از متفاوت بودنه شخصیت ادمها نداشتم
دوما همش طبق ورودیهام،طرف مقابلم باید مثل ادمهای دورم باشه و این عرضه ی منه کبتونم عوضش کنم ،مثل فلانی ک طرفشو عوض کرد
زحمت زیاد بکشه
ریسک پذیر باشه
انقد دنبال بررسیو بالاپایین کردن نباشه
منعطف باشه
شورو هیجان داشته باشه
شجاع باشه
…
همه ی این خواسته های من،به دلیل نااگاه بودنه من ،از درک و پذیرش متفاوت بودنه ادمها بود و همش فکر میکردم ادمها باید مثل خانواده ی خودم و باورهای غلطه غالبه خانوادم،صب تا شب کار کنن با زجر پول در بیارن
ادمها همش باید درگیر فرداها و چه کنما باشن،وگرنه پیشرفتی وجود نداره
همش فکر میکردم ،ادمها اصلا باید همش در حال انجام کاری باشن حالا هرکاری وگرنه بی مصرفن
هرچند ک اعتراف میکنم اون زمان،من درکی از خدا نداشتم و فکر میکردم همش خودمونو تلاشمونه
ذهنم همش درگیر قضاوتومقایسه بود
به چندماه نکشید ک کم اوردم و خسته شدم
چون نه تقلاهای من،کاری پیش میبرد
و نه چیزی بهتر میشد
و همش هم،به دلیل نداشتن اعتماد به نفسه کافی،بقیرومقصر میدونستم که چرا منو وارده این رابطه کردین
احساس قربانی بودن
و از طرفی خالصانه خودم میدونستم ک مقصر اصلی منم
ولی جرات تغییر نداشتم
بعد از چندماه،به خونه ی پدرم اومدم
و این شد لحظه ای ک هنوزم ک هنوزه بابت اون تصمیم و جسارتو شهامتم ،از خودم ممنونم
و داستان اومدنم هم خودش پر از الهامو صدای خدا بود،انگار جهان عاجز بودنه منو دیده بود و اینک از ته قلبم از خدا هدایت میخواستم ک اون رابطه تموم شه و شرایطی فراهم شد،که من با اونهمه شک،ترس،و سنتی بودنه عقاید خانوادم،از اون خونه زدمبیرون
ولی هنوز باورهای غلطه دیگه ای هم داشتم
قدرت،دسته من نبود
دست وکیلو قاضی و پاسگاهو دادگاه
هرچی من بیشتر ،به این شرکا بها میدادم،ازونور لگد محکمتری میخوردم
هرچی بیشتر دنبال پارتیو رشوه بودم،ازونور نرخا بالاتر میرفت
هرچی ،ترسام بیشتر میشد،کارها پیچیده تر میشد
هرچی دروغگو تر میشدم،بیشتر به بن بست میخوردم
جوری ک یه رابطه ای ک فقط 5 ماه درش بودم،6 سال طول کشید که تموم بشه
کم کم وارد سایت شدم
با اشک مینویسم…
من هنوز مطمعن نبودم ک مسیری ک دارم شروع میکنم،نتیجه میده یا نه
هنوز باورهای غلط،ک دادگاه باید جواب بده
قاضی باید تصمیم بگیره
وکیل باید حرفشو بتونه بزنه
خلاصه ،دنبال اشنا وپارتی
از داییم تا بابامو همسایه و دوست اشنا
زمانی ،لحظه ای نبود ک پدرومادرم رو نبینم ک در حال تقلا و پول دادن بودن به ادمها ،تا یکی پیدا بشه کارمو تموم کنه
چون از نظر قانون مملکت( نه قانونی ک من الان با تک تک سلولام زندگیش میکنم) من هیچ دلیلی برای طلاق نداشتم
ابجی لیلا توی دوره کشف قوانین بود،برام لینک فرستاد
استاد در یکی از جلسات فرمودن،فلانی اعدامه توی زندان،اما فرکانساش میتونن کاری بکنن ک همون شب ی قانون جدید ساخته بشه(دقیق یادم نیس اما اگاهی این بود که هیچ چیز غیر ممکن نیست)
بعد وارد دوره شیوه ی حل مسائل شدم
ساعت ها وقت میذاشتم و روی خودم کار میکردم
مقاومت انقد زیاد بود ک اصلا ذهنم نمیپذیرفت مگه میشه اخه تو بتونی قانون مملکتو عوض کنی؟ طرف 15 ساله میره میاد ،خودت خفن ترین وکیلارو گرفتی هیچکدوم نتونستن،فلان قدر پول به فلانی دادی نتونست،چرا فکر میکنی هیچ کاری نکنی میشه؟
اما ادامه دادم
انقد ادامه دادم ک سیمانا شل شدن
کم کم توی رفتارام،تغییرات اتفاق افتاد
دیگ خودم میرفتم دادگاه
بجای دروغایی ک وکیلا یادم میدادن و تاکید میکردن اگه این حرفارو ک بما زدی به قاضی بزنی اصلا هیچ راهی نمیمونه،من یه باوری از استاد یاد گرفته بودم((راه راست،حرف راست،خودش راهشو پیدا میکنه))شد یکی از محبوب ترین باورای من!
رفتم پیش قاضی
بر خلافه همه ی اون 6 سال،من حقیقتو میگفتم
و طرفم دروغ
به ظاهر همه چی ،علیه من بود
و رفتار قاضی هم همین طور
ولی من قلبم در ارامش بود
خداگونه رفتار کرده بودم..
سال 402 ،متعهدانه شروع کردم روز شمار زندگی
هروز یه فایل رایگان روز شمار و کامنت نوشتن برای اون فایل
نشونه ها میومدن
رای برگشت خورد
تجدید نظر
دیوان
…
یه شب خانواده ی اونها به بابام گفتن،الان پونصد میلیون میگیریم ک طلاق بدیم
اگه رای بیاد و طلاق نباشه،اون موقع بالای یکمیلیارد میگیریم ک تموم کنیم
قلبم اروم بود ولی ذهنم پر از ترسو پر از اشوب
گریه میکردم بلند بلند…
از یه سره خونه میدووییدم به اون سر خونه جیغ میزدم…
حس اتیش گرفتن داشتم
ولی صادقانه بگم قلبم اروم بود..
اون جا رها کردنو یاد گرفتم و فهمیدم من وابستگی دارم به مال دنیا
اسم پول میاد من حاضرم در بند باشم و به اون ادم پول ندم،حاضرم اذیت بشم ولی پول ندم(ذهنم به اندازه ی کافی منطق داشت برای اینک پول ندم،میگفت این همه سال اذیت شدی،تازه الان بعده 6سال باید پولم بدی!؟تو حتی مهریتم نگرفتی !تو چقدر بد باختی ندا! قربانی شدی این وسط،تازه ببین بعده این همه دادگاه و رشوه،به طرف باید پول بدی،طرف چقد بهت بخنده ک این همه اذیتت کرد اخرم کم اوردیو پولم دادی..)چند ساعت ،طبق عادته چندین ساله زندگیم،قدرت افتاد دست ذهنمو ترسا و حرف مردمو سرزنشا ی ذهنم..
بعد از چند ساعت گریه کردن با خودم،یه هدایتی واسم اومد(هدایت،بخاطر ارامشه قلبم بود)
یکی بهم گفت برو دیوان و بگو ک اونا این درخواستو دارن ،ایا قانونیه یا ممکنه الان ک پرونده بازه،نشه توافقی تموم کرد!؟
من هیچی از قانون بلد نبودم و همیشه وکیلا کارامو انجام میدادن
حتی نمیدونستم کجا باید برم!دیوان کجاست
فقط میدونستم ادمه معمولی رو هم راه نمیدن
خلاصه فرداش،ادرس گرفتمو رفتم!
جلوی درب ورودی،گفتن نمیشه و …
نمیدونم چی شد!اما من طبقه ی سوم بودمو داشتم با رییس اون قسمت حرف میزدم
بهم گفت کار تو تموم شده و به زودی پیامش میاد
لازم نیس به کسی پول بدی!
همونجا بغضم ترکید..
اونقدر برخلافه همه قاضیو رییسایی ک دیده بودم طی اون 6سال ک همشون بد رفتار بودن( ایینه ی خودم بودن)این اقا محترم بود،بهم گفت دخترم بشین،اشکاتو پاک کن تا برات توضیح بدم چجوریه روندش!
سوار ماشین شدم،زنگ زدم ابجی لیلا،فقط منو ابجی لیلا میفهمیدیم چی شد..
من قدرتو از پولو ترسو قاضی و وابستگیه دنیایی گرفتم
رها شدم و نتیجه اومد،اسونو سریعو بی هزینه
برخلافه اون راهه پر از دردسرو پر خرجو در نهایت نا امیدی
من روی شناخت خودم متمرکز شده بودم
روی تغییر خودم
تازه اول راه بودم ک این نتیجه اومد
402 شد بهترین سال زندگیه من
از کارم زدم بیرون بدونه اینک حتی بدونم میخوام چیکار کنم
اونقدر صدای قلبم بلندو واضح بود ک نمیشد گوشش ندی
ترسها بود ولی بخودم میگفتم ترسها وقتی میان ک قلبت ی چیزی بگه!ترس کاره ذهنه
پس انجامش بده
رفتم به مدیر مجموعه گفتم من نمیام دیگ مگر اینک درصدمو زیاد کنین!البته ک نشونه ای هم گذاشته بودم به اسم ضمانت!تا از دهنشون شنیدم فهمیدم ک تصمیم،تصمیمه خداییه
زدم بیرون
و دوماه بعد،توی باشگاه کوچیک ولی پر از عشقه خودم ،عشق بازی با خدارو قوی تر شروع کردم
توی همین مسیر بودم ک ماشین پرایده هاچ بکه مدل 91ام،شد دناپلاس اپشنال صفر
402 با یک تعهد شروع شد
تمامی این نتایج در یکسال،با کارهای روزمره ولی متداوم شروع شد.
هروز روزشمار و محصولات
و یجوری الان با تمام وجودم ،ایمان دارم به خلقو خالق بودنم،به اون منبعه بی انتها،به اون هیچو همه چیز…که فایلارو یجوره دیگ میشنوم
…
و الان ک شروعه دوره ی ثروته 3 هستمو چقدر توحیدیه شروعش
اگه من این مسیرو طی نمیکردم،اصلا نمیفهمیدم استاد توی این دوره راجب کدوم قدرت صحبت میکنن
اماده ی دریافت اون همه اگاهی ثروته 3 نمیشدم
اینک همه چی باور شماست و قدرتی ک بهش تکیه کردین و ایمان دارین بهش
سلام ندا جان . امیدوارم عالی عالی و روبه پیشرفت های بی نظیرت باشی . من راستش خیلی خیلی برات خوشحالم . که راهتو فهمیدی و از اون مسعله عاطفی که نوشتی به سلامتی اومدی بیرون . ندا جان امیدوارم به راحتی و به زودی به روابط عاطفی درجه یکی که مد نظرت هست هدایت بشی و همیشه بخندیم.
به نام الله مهربان
سلام به ندای عزیزم
پیامت میخ کوبم کرد وای از زمانی ک ما مشرک هستیم
خدایا یعنی همه چیز دست به دست هم میده از زمین و آسمان بلا میاد
آدمها تغییر میکنن انگار همه طلبکار میشن
خدایا یعنی چی شده
من ک مسیر صاف و سادگی رو دارم پیش میرم
من که به همه خوبی میکنم چرا آدمها برخلاف انتظارم رفتار میکنن
وقتی مشرکیم ی جوری میخوریم ک خودمونم باورمون نمیشه چی شد
اما الان ک آگاهی داریم الان که سیمانها شل شدن
میگیم بابا من چقدر مشرک بودم
بابا مگ میشه خدای به این بزرگی بود
بابا ابر قدرت اینجا بوده
قدرت بی انتها اینجا بوده کنارم
من دستمو سمت کی دراز کرده بودم
نداجان چقدر خوشحالم ک در این مسیر زیبا سوت زنان همراه بقیه بچها از زندگیت لذت میبری
یه زندگی توی مسیر استاد عباس منش هست ک بهشته بهشت
من خیلی برات خوشحالم عزیزم
کامنت به من گوش زد کرد ببین وقتی از مسیر دور بشی اینجوری سختی وارد زندگیت میشه
به قول استاد مراقب دستی که سرشونمون میخوره باشیم تا به چک و لگد نرسیده
خدایا بی نهایت سپاسگزارم بابت نعمت و ثروت و رحمتی که در زندگی ام جاری ساخته ای
خدایا بی نهایت سپاسگزارم که صدای هدایتت رو میشنوم
خدایا منو آگاه و هوشیار کن ک با اولین گوشزدت به خودم بیام و برگردم به مسیر درست
ندای عزیزم سپاسگزارم ازت بابت کامنت قشنگت
امیدوارم ک بهترین ها برات رقم بخوره
منتظر نتایج بی نظیرت هستم
در پناه الله مهربان باشید.
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
خدایا شکرت با یه فایل جدید استاد چقدر انرژی و آگاهیهای خوبی دریافت کردیم از این فایل اما در این فایل اگر هر اتفاق ناجالبی که در زندگی ما رخ میدهد قطعاً خیر و برکت و بهبود ایجاد میشود و همه اینها برای ما خوب و عالی هستند اگر ذهنمان را بتوانیم کنترل کنیم
و این شرایط سخت است که آدم را آنجوری که رفتار میکند را میشود دید این اتفاقات است که آدم را قویتر میکند و میتوانیم در این طبیعت زندگی کنیم و اگر مثال خودم را بزنم این است که اگر اعتماد به نفس کنترل ذهن داشته باشم قویتر میشم و ترسهایم کمتر میشود این بهبود شخصیتی باید همیشه ادامهدار باشد چون من خداوند را به عنوان ی کسی که با من مهربانه و من را دوست داره و هر چیزی که ازش بخواهم به من میدهد را میبینم که باعث میشود این روند در زندگی پیشرفت داشته باشم و آن جوری باشم که خدادوست دارد یعنی ضعیف و ناتوان نباشم و باید قوی کنم خودم را در باره هر مسائل زندگی تا پاداشها هم از طرف خداوند به من داده شود
و این ایمان و باور من را قویتر میکند و من را به سمت جلو حرکت میدهد و اما ساختن شخصیتهای قوی آدم را از هر آزمایشی سربلند بیرون میآورد و هر روز با کار کردن روی ذهنم موفقیت هم به دست میآید از خداوند میخواهم من را کمک کند و دست مرا بگیره و فقط او را بپرستم و این نگاه من نگاه سیستمی است نسبت به خداوند که باید درست کنم که خداوند به آدمها سخت نمیگیره دلسوز کسی نیست و آن چیزی را در زندگی تجربه میکنی که تو خالقش هستی
اما این موارد هم به زندگی با این نگاه که احساس ناتوانی کنم بیشتر خدا حواسش با من است و به خاطر همین موضوع قبلاً ضربههای زیادی میخوردم و نتایج هم طبق قوانین جهان هستی اتفاقهای ناجالب هم برای من میافتاد اما امروز با شناخت خود و خداوند باید روی کسی حساب نکنم و ایمانم را نسبت به خداوند بالاتر ببرم
قبلا هم از نظر مالی من ضربههای زیادی خوردم و دیگه دوست ندارم به عقب برگردم همیشه حواسم هست اگر بلایی سرم آمد خودم را زود پیدا میکنم و دیگه اجازه نمیدهم که جهان فشار زیادی را روی من داشته باشد استاد از شما بسیار سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند و دوست داشتنی
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشالله
به نام خدایی که زندگی من رو غرق در معجزه و شگفتی کرده :-D
وقتی امروز سایت رو باز کردم که گام امروز رو دانلود کنم ، دیدم خدای من فایل جدید اومده
از ذوق جیغ کوتاهی کشیدم و سریع دانلود کردم که ببینمش
و کلی ذوق داشتم که خدایا الان قراره کلی آگاهی جدید و خفن به دست بیارم . خدایا شکرت
وقتی بلاهای طبیعی اتفاق میفته و طوفان و زلزله میشه ، خیلی خیر و برکت در درونش هست
چون خدا سراسر خیر و برکته و چیزی غیر از اون نیست حتی اگر از نظر ما اون اتفاق نامناسب باشه
ولی قطعا خیری در اون نهفته است .
«الخیر فیما وقع» یا «هرچه پیش آید خیر در همان است»
بهش میگن بلاهای طبیعی یعنی اینکه رخ دادن اش طبیعی هست و جزو قوانین کیهان
حالا چرا اتفاق میفته که چیزهای نامناسب و ضعیف حذف بشه و چیزهای قوی و مناسب جایگزین بشه
و چقدر این باور جدید عالی و قدرتمند کننده است . باید همیشه مرور بشه
یعنی هر زمان برای ما در زندگی یک اتفاق ناخواسته میفته و یا یک نفر یا یک چیز رو از دست میدیم
و یا یک سوگ اتفاق میفته این طبیعی هست چون قراره چیزهای نامناسب از زندگی من خارج بشن
و چیزهای جدید و بهتر جایگزین بشن . یا حتی ممکنه اون چیز بد و نامناسب نباشه ولی بودنش در
زندگی من جلوی رشد منو میگیره و یا بودنش باعث میشه من به خودم نیام و تو روزمرگی گیر بیفتم
پس به نفع منه و خیر در اینه که نباشه تا چیزهای درست و سالم جاش رو بگیرن و ما قویتر و پرقدرتر از قبل ادامه بدیم
و یه عالمه رشد و بهبود در زندگی من اتفاق میفته
اگر این باور رو در ذهنم نهادینه کنم دیدگاهم نسبت به اتفاقات تغییر میکنه و میزان ناراحتی ام خیلی کمتر میشه
و یا به صفر میرسه . خدایا شکرت
و نکته بعدی اینه که طبیعت طرفدار قوی هاست و با ضعیف ها میونه خوبی نداره
یا خودت رو باید قوی کنی یا از بین میری . هیچ راه دیگه ای نداری
چه جوری باید خودت رو قوی کنی ؟؟؟ با تغییر باورها و درک و اجرای قانون
هر چقدر قانون رو بیشتر درک کنی ، بیشتر به اون عمل می کنی و هر چقدر بیشتر عمل کنی ، قدرتت بیشتر میشه…..
نکته مهم بعدی: هیچ وقت فکر نکن که خداوند طرفدار بدبخت بیچاره هاست
یعنب اگر تو آدم ضعیف و بی اعتماد به نفسی هستی و احساس و باور قربانی بودن رو داری
هرگز فکر نکن که خداوند دلش واسه تو می سوزه و هرگز با التماس کردنت به خدا ،
خدا و جهان چیزی رو به تو نمیده بلکه تو باید خودت رو قدرتمند کنی و بعد چیزی که میخوای رو دریافت کنی
ادم ضعیف و قربانی از طرف خداوند حمایت نمیشه
خداوند طرفدار کسیه که قدرت داره و لیاقت خودش رو به عنوان اشرف مخلوقات داره نشون میده
تو قدرت و لیاقت خودت رو نشون بده خدا هم تو رو می افزاید و قدرتت رو چند برابر میکنه
خدایا شکرت به خاطر این همه آگاهی و به خاطر اینکه امروز کلی تیشه خورد به چند تا از باورهای اشتباهم
اصلا با این فایل احساس میکنم مدارم تکون خورد اینقدر که ذهن منو درگیر کرد و باورهای منو جابه جا کرد
من هر روز چندین ساعت دارم به فایل های این سایت گوش میکنم و کامنت میخونم
ولی هر چی جلوتر میریم انگار تازه دارم میفهمم جریان چیه . هر روز احساس میکنم
ذروزهای قبلی هیچی نفهمیدم . خدایا صد هزار مرتبه شکرت
استاد عباسمنش عزیز بسیار سپاس به خاطر این همه آگاهی که به ما میدید
خانم شایسته عزیز بسیار ممنونم به خاطر تمام حمایت ها و زیباتر کردن محتواها
خدای بزرگ زبانم قاصره از شکرگزاری که بتونه تمام آنچه که به من عطا کردی رو بیان کنم
بهترین ها رو از خداوند بزرگ برای تمامی افراد خواستارم
سلام به استادنازنینم …
استاد یعنی این فایل خودش یه دوره ارزشمنده
چقد با منطق صحبت میکنین
چقد با گوش دادن به این فایل قلبم اروم شد،یعنی تک تک کلماتتون پرازمفهومه
احساس میکنم باید ده ها بار این فایل رو گوش کنم تا کامل درکش کنم
عدالت یعنی همین …
من30 سالمه و از بچگی تا 20سالگی توی روستا زندگی میکردم
تمام مثال هایی که زدین رو خودم به چشم دیدم
وقتی یکی از مرغامون جوجه هاشون از تخم درمیود نسبت به جوجه های ضعیف بی تفاوت بود
حتی دیدم بعضی وقتا روی جوجه ضعیفش پا میذاشت و ازش رد میشد یا وقتی میخوابید اصلا توجه نمیکرد که داره میشینه رو بچش و من اون موقع که از قانون خبر نداشتم خیلی عصبی میشدم و همش به مرغه فحش میدادم که چقد وحشی هسی واس چی اصلا مادر شدی و ….خودم میرفتم به بچه هایی که معلول بودن کمک میکردم و غذادهنشون میکردم
و بااین حال فرداش که میومدم میدیدم یه گوشه افتادن از سرما و گرما مردن و فقط اون جوجه های سالم کنار مادرشون دارن غذا میخورن و مادرشون بی تفاوت به پیدا کردن غذاش ادامه میداد ….این روند رو چندین و چندمرتبه دیدم تو پرنده هامون …
گوسفند هامون هم همین قضیه ها رو داشتن و بزغاله هایی که ضعیف بودن نمیتونستن شیر بخورن و ضعیف میشدن ،هرچند ما بهشون کمک میکردیم و مادرشون رو نگه میداشتیم و به بچش کمک میکردیم بتونه شیر بخوره ولی در اخر یا دوروز بعدش میمرد یا وقتی یه ذره بزرگتر میشدن ضعیف مردنی بودن و بز های دیگه شاخشون میزدنو نمیزاشتن غذا بخورن و میدیدم که فرداش مرده یا حتی بعضیاشون از بس مردنی شده بودن رو مجبور بودیم بکشیم تا حروم نشن…
و الان فهمیدم که حتی اگه ماهم کمکشون کنیم در اخر ضعیفا به گونه دیگه از بین میرن و دلسوزی ما هیچ کمکی بهشون نمیکنه ، فقط مارو از مسیردور میکنه
چقد با همین تکه از صحبتتون رفتم به اون دوران و الان متوجه شدم که چقدر این دنیا با حساب کتابه و ما نباید توی روند خلقت دخالت کنیم و باید فقط روی قوی شدن و پیشرفت خودمون تمرکز کنیم
حتی اون اتفاقاتی که ما اسمشو بلا گذاشتیم چقد میتونه به پیشرفت ما و جهان کمک کنه و نسبت به باورهامون دراخر به نفع ما میشه
استاد راجب مباحث این فایل توی یه سطر و دوسطر نمیشه نوشت واقعا باید صدها سطر راجبش نوشت و زبانمن قاصره
دوستون دارماستاد ️