وقتی از بیرون به دستاوردهایی در زندگی دیگران نگاه میکنیم که خودمان-با وجود تلاشهای بسیار-حتی درصدی از آن دستاوردها را نداریم؛
وقتی دلیل دستاوردهای یک فرد خاص را با چرتکه باورهای محدودکنندهی ذهن مان حساب و کتاب می کنیم؛
آنوقت نه دلیل اصلی نتایج آن فرد را می فهمیم و نه دلیل نتیجه نگرفتن خودمان را. زیرا ما فقط به میوه ها نگاه می کنیم و هرگز از ریشه هایی خبردار نمی شویم که آبشخور آن میوه هاست. ما تلاش های آگاهانه ی آن فرد را برای تغییر شخصیت خود؛ برای ساختن مهارت های خود؛ برای کنترل ذهن خود و… در نظر نمی گیریم و« این عوامل اساسی« را نه در معادله ی نتایج آن فرد نمی گنجایم و نه در معادله ی «دلیل نتیجه نگرفتن های خودمان». در نتیجه به قول قرآن بین خودمان و فهمیدن حقیقت، حجابی می کشیم و شروع به قضاوت می کنیم تا دلیل شکست هایمان را اینطور توجیه کنیم که:
چنین موفقیتی محال است،
حتماً دروغ میگوید.
حتماً از راههای نادرست به آن موفقیت رسیده است
و در بهترین و مثبتترین حالت نیز میگوید:
حتماً سرنوشت اش این بوده
حتماً شانس آورده
یا خداوند برایش خواسته و به او توانایی ویژهای بخشیده.
تفاوت نتایج افراد، تفاوت در باورهای آنهاست. تفاوت در نتایج افراد، تفاوت در نگاه آنها به دلیل نتایج است؛ تفاوت در عادت های شخصیتیِ قدرتمندکننده ای است که آگاهانه ساخته اند.
اگر نتایج متفاوتتری میخواهی، باید باورهای متفاوتتری بسازی و اگر میخواهی باورهای قدرتمندکنندهای بسازی، باید به ذهنت متفاوت تجزیه و تحلیل کردن را، آگاهانه بیاموزی.
یعنی اگر دست آورهای فرد موفقی را میبینی که هیچ ارتباطی به بهترین دستاورد زندگیات نیز ندارد، آگاهانه به ذهنت بگویی: اگر او توانسته، پس من هم میتوانم!
وقتی به دنبال کسب نتیجهای هستی که افراد زیادی با وجود تلاشهای زیاد، هرگز موفق به کسب آن نشدهاند، هرگز در “تله تجارب نامناسب دیگران” نیفت و آن را به عنوان یک کار غیر ممکن نپذیر.
متقاوت تجزیه و تحلیل کردن یعنی: دلیل تجارب نامناسب افراد را به باورهای محدودکنندهشان ربط بدهی و دلیل موفقیتهای عظیم افراد را به باورهای قدرتمندکننده و ثروتآفرینششان ربط بدهی و به این وسیله باورهایی هماهنگ با نتایج دلخواهت را بشناسی.
مانعی بزرگتر از نجواهای ذهنت، در برابر موفقیتهایی که میخواهی داشته باشی، وجود ندارد.
ذهن همیشه با دیدهها، شنیدهها و تجاربش قضاوت میکند. پس مراقب باش اسیر تجربههای ذهنت نشوی.
وقتی چیزی را نداری اما آن را میخواهی، وقتی خواستههایت را بزرگتر و فراتر از تصورات ذهنیات میبینی، باید به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر نمایی. باید به جای ناباورانه نگاه کردن به آن موفقیتها و قضاوت کردن درباره آن افراد، باورهای قدرتمند کنندهای را بشناسی که آن نتایج را رقم زده و سپس به ساختن آن باورها همت بگماری.
راه باور ساختن این است که:
به جای نقد موفقیت آن آدمها، تحسینشان کنی.
و به جای قضاوت آن موفقیتها، آنها را مهر تأییدی بدانی بر نقش باورهای متفاوت در تجربه شرایط متفاوت.
همین کارهای به ظاهرساده، باورهای قدرتمند کنندهای میسازد و نتایجی برایتان به بار میآورد که در نگاه افراد با باورهای محدودکننده، باورنکردنی و غیرممکن مینماید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD419MB35 دقیقه
- فایل صوتی به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن32MB35 دقیقه
سلام به? استاد عزیزم? , ?خانم فرهادی و همه ی دوستان در این خانواده صمیمی و دوست داشتنی?
استاد جونم هفته گذشته خواسته ای در من بوجود اومد که واقعا خواسته بزرگی بوده البته برای اطرافیانم بنابراین فقط با خودم و خدای خودم درموردش صحبت کردم , باورهای صحیحی ایجاد کردم و واقعا دارم تمرین میکنم و هرروز فایل هاتون رو گوش میدم چون بطور جدی میخام شرایطم تغییر کنه میشه گفت تشنه هدفم هستم و گاهی که خسته میشم میام توی سایت نظرات رو میخونم واقعا بمن انگیزه میده فایل های رایگانتون رو هر روز گوش میدم و تازه دارم میفهمم اوضاع از چه قراره میشه گفت الان دارم درکشون میکنم و سیستمی بودن جهان , مدار و فرکانس رو دارم باور میکنم.
دو سه روزه اون باورهایی که ساختم دارن توی زندگیم آروم آروم آشکار میشن و نشانه ها بیشتر میشن و امروز هم از زبان خودتون در مورد همون چیزی که میخام صحبت کردید(البته نه همون چیز یخورده با اغراق گفتم ?) و بطور واضح یک نشانه از طرف شما بمن رسید . خداروشکر میکنم و این نشانه هارو تایید و تحسین میکنم , تنها وظیفه ی من ساختن باور قدرتمند , لذت بردن از مسیر زندگی و هماهنگی با خودم هست. اینم بگم به هدفم وابستگی ندارم و بیشتر وابستگی من به خداجونم هست اصن یه وضعی .?
اگر فردی تونست پس من هم میتونم , چجوریشو نمیدونم چون بقیش با خداست وظیفه ی من اینه خداوند و قدرتشو باور کنم و از زندگیم لذت ببرم . تا در زمان مناسب بدستش بیارم .
امام صادق (ع) فرمود:
هنگامی که داوود در عرفات توقف کرد و به مردم نگاه نمود و از کثرت تعداد آن ها آگاه شد، بالای کوه عرفات رفته، شروع به دعا نمود. وقتی که مراسمش به پایان رسید، جبرئیل بر وی نازل شد و گفت: ای داوود! خداوند می فرماید: چرا بالای کوه رفتی و مناجات کردی؟ ترسیدی که من صدای تو را در پایین کوه نشنوم؟
بعد جبرئیل داوود را با خود، به کنار رودخانه برد و با وی به اعماق دریا فرو رفت. در آنجا یک صخره ای بود آن را کندند و از داخل آن یک کرمی بیرون آمد. جبرئیل به داوود گفت:
ای داوود! خداوند می فرماید: من صدای این کرم را که در میان سنگ و در داخل دریا قرار گرفته می شنوم. پس تو گمان کردی صدای کسی که مرا بخواند به گوش من نمی رسد؟
متن بالا بمن که احساس خیلی خوبی داد , استاد جونم خیلی دوستتان دارم و از خداوند میخام به اهدافتون برسید و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید. ?