به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن - صفحه 31

1207 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خدا پادشاه قلبمه گفته:
    مدت عضویت: 2106 روز

    سلام.

    استاد شما انسان خیلی دوست داشتنی و فهیمی هستین.خیلی خوشحالم از اینکه انقدر برامون تکرار کردین که زندگی ما فقط توسط باورهامون رقم میخوره و من هم باور کردم که زندگیمو فقط و فقط خودم دارم رقم میزنم و این امید و عشق در وجودم میجوشه که میتونم به هر انچه که دوس دارم برسم.من از وقتی که وارد سفر نامه شدم دارم باورهایی رو درمورد ازدواج میسازم.قبل از اینکه وارد سفرنامه بشم خیلی چیزا از قانون میدونستم،میدونستم که باید توجهمو دائم ببرم به سمتی که میخوام و خلاصه ذهنمو پر کنم از خواسته ام،،،،ولی اون موقع باور نداشتم که خالق زندگیمم،باور نداشتم که این باورهای ماس که سازنده اس،و نتیجه اش هم این بود که بعد از چند روز که روی خودم کار میکردم،رهاش میکردم. از خانواده ام هم باورهای محدودی رو با خودم یدک میکشیدم (مادرم همیشه میگه همیشه اونی که ادم دوس داره نمیشه که 😑 ،یا مثلا ادم وقتی میبینه یه پسر خوبه باید بهش جواب مثبت بده چون دیگه معلوم نیس که بهتر از اون واسه ادم بیاد 😑 و ….)تازه قبل از اینکه قانون رو یاد بگیرم اوضاعم خیلی خراب تر بود(منظورم باورهام)به دوستانم نگاه میکردم میگفتم خدایاااااا من که قیافم بهتره،سطح خانوادگیم بالاتره،سطح مالیمون خیلی بالاتره،این همه در و همسایه و فک و فامیل و همکاران به من لطف دارن و همیشه خوب من رو میگن،ولی چرا هیچ کس درمورد ازدواج به من هیچ توجهی نداره و دوستانم همگی با یکی بههتر از خودشون ازدواج کردن و همسران عالی ای دارن؟؟؟!!!(البته من هیچوقت حسادت نمیکردم فقط ناراحتیم درمورد خودم بود که چرا نمیشود؟!)تا اینکه با کمک استاد عزیز باور کردم که همه چیز تقصیر خودمه.چون قبلا یک سری نشانه ها رو میدیدم و الان که ظرف وجودم بزرگتر شده میفهمم که هر وقت حسم رو خوب کردم دنیا هم با من همراه شده،مهمتر از همه اینکه در درجه اول عزت نفس نداشتم،اصلا خودم رو سر سوزنی لایق تصویر ذهنیم نمیدونستم و احساس مسخرگی بهم دست میداد ،اینجا بود که خداوند من رو هدایت کرد به سفرنامه که البته اولین فایل استاد عزیز هم در رابطه با عزت نفس بود،به خودم اومدم و فهمیدم همه این باورهای محدود داره از کجا اب میخوره.الان که روز 24 سفرنامه ام خیلی مقاومتهای درونیم کمتر شده خداروشکر(لااقل احساس مسخرگی بهم دست نمیده و عزت نفسم بیشتر شده) و مهمتر از همه این که اصل و حقیقت رو درک کردم و شاه کلید دستمه و میتونم در هر جنبه ای از زندگیم به کار ببرمش ،چون با استاد عزیز و دوستانم همراه شدم و راه درست رو پیدا کردم.😊

    خدایا شکرت🙏

    پیروز و خوشبخت و سعادتمند باشید🤗🌷🌻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    عباس امیری گفته:
    مدت عضویت: 2130 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    روز بیست و چهارم

    سلام بر خانواده ی دوست داشتنی

    باز هم مثل همیشه آگاهی ها ناب و خالص و هماهنگ با روز من بود خدا رو هزاران مرتبه شاکرم.

    مثال استاد از شرکت در اون دوره آموزش مارکتینگ عالی بود.موقع توضیحات استاد به این موضوع فکر میکردم که اون استاد دوره مارکتینگ که چند سال سابقه داشته و صدها سایت و غول سایت ها رو تحلیل و بررسی کرده و سالها مطالعه داشته و تدریس کرده و یقینا اطلاعاتش بروز بوده و متخصص این حوزه بوده ولی بدلیل باورهای محدود کنندش (بخصوص در مورد باور فراوانی)دیدگاهی داشته که استاد عزیز راجبش توضیح دادن.به همین سادگی داره ثابت میشه که تنها و تنها عامل تعیین کننده موفقیت در هر حوزه ای باورهاست نه چیز دیگه.

    این فایل منو یاد صحبت های استاد در فایل توحید عملی انداخت.صحبت های استاد راجب توحید، که اصل همینه.

    قبل از آشناییم با این سایت با خودم حرف میزدم که چرا خدا در مورد موفقیت صحبتی نکرده؟؟ راهکار خدا برای موفقیت چیه؟؟

    پاسخ این قبیل سوالات در فایل توحید عملی توسط استاد توضیح داده شد که اون چیزی نیست جز:

    “””” توحییییییییییییید””””

    وقتی انسان توحید رو درک کند و عمل کند همه چیز خود اتفاق می افتد به بهترین شکل ممکن.این سفر زیبا فوق العادست و بشدت بر اصل که همان توحید هست تاکید داره و تکرار و تکرار میکنه و چقددر این توحید زیبااست.

    یک خاطره ی کوتاه قبل از آشنایی با این خانواده ی دوست داشتنی دارم که تعریف میکنم:

    دو سال پیش من میخواستم نقل مکان کنم(مستاجر بودم).از اونجایی که پول کافی برای رهن و اجاره کردن خونه جدید نداشتم به هر بنگاهی که میرفتم میگفتن همچین مبلغی اصلا نیست و نگرررد که گیرت نمیاد.اون موقع حتی با قانون هم آشنا نبودم و روحمم خبر نداشت اما امیدم به خدا بود و حرفهای اونا رو نمی پذیرفتم و در دلم میگفتم خدا هست و یجوری کمکم میکنه و سعی میکردم با کسی راجب این مسئله صحبتی نکنم چون معمولا همه نا امید بودن.چند روزی دنبال خونه بودم چند بنگاه دیگر هم رفتم بعضی هاشون که کلا بهم میخندیدن که با همچین مبلغی دارم دنبال خونه میگردم.چندتا خونه هم بازدید کردم اما اصلا دوست نداشتم اونجا زندگی کنم.کثیف و بی ریخت بودن اون خونه ها و بعد از بازدید میگفتم که نمی پسندم و باز بهم میخندیدن و میگفتن هم پولت کمه و هم دانشجویی مگه میخوای چیکار کنی؟؟!!!

    این جابه جایی رو من خیلی سخت نگرفته بودم و یجورایی تونستم ناخودآگاه رها کنم قضیه رو و میگفتم بلاخره خدا کمکم میکنه.تا اینکه بعد از چند روزی از یک بنگاه املاک با من تماس گرفتن و بهم پیشنهاد دادن واسه بازدید یک خونه دیگه.

    خب رفتم خونه رو دیدم.اول بگم که اصلاااا باورم نمیشد.این خونه در اون محله ما جز بهترین جای ممکن بود.همه چیز در اطراف ای خونه وجود داشت:سوپر مارکت،قصابی،نانوایی،داروخانه و….

    وقتی هم وارد خونه شدم بلافاصله به خودم گفتم این همونه.خونه زیبا تمیز اونجوری که میخواستم البته فراتر هم بوووود.من به دلیل اینکه مجرد بودم خیلی از صاحب خونه ها با این موضوع کنار نمی اومدن و منم میگفتم مگه مجرد آدم نیییست و میخندیدم.بلاخره این خونه رو دیدم و پسندیدم و با صاحب خونه در مورد کرایه و رهن صحبت کردم و خیلیی با من راه اومد فقط مبلغ رهن رو یه مقدار بیشتر کرد که اون هم با گرفتن یک وام حل شد.وام هم خیلی عالی تونستم بگیرم.البته بگم که من اون موقع هیچ آگاهی نداشتم و فقط روی وام حساب میکردم و باورهام بسیار محدود بودن.این مثال رو زدم که من هم مثل استاد صحبتی راجب این موضوع کرده باشم که ما محدودیت های ذهنی افراد دیگر رو به هیچ عنوان نپذیریم و تسلیم نشیم.

    ممنون از استااد عزیز و خانم شایسته گل و دوستان دوست داشتنی بابت آگاهی های ناااابتون

    شاااااد و ثروتمند باشید در پناه الله یکتااا

    “””””””” الحمد والله رب العالمین””””””””

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 3220 روز

    روز بیست و چهارم سفر زیبای من💕

    ســــلاااام استاد عزیزم و مریم جان و دوستان گلم❤

    من میتونستم باور کنم که میشه به این حد ثروت رسید ولی از طرفی بخاطر حرفای اطرافیان این باور داشت در من شکل میگرفت ک همه چیزای خوب رو نمیشه با هم داشت و نمیشه ک ی جای کار نلنگه !!

    و واقعا مصداق هاشو هم میدیدیم اطرافمون .. مثلا یادمه ی بار ی ماشین خیلی لوکسی دیدیم و بخاطر باورهامون جهان هم داشت بیشتر به ما ثابت میکرد خخخ.. آقاهه ک پیاده شد در عقب رو باز کرد و ی بچه ی معلولش رو داشت پیاده میکرد .. و همونجا اطرافیان من گفتن نگاه کن همه چی ک با هم نمیشه یارو بچه ش سالم نیست دیگه چ ب درد میخوره این همه ثروت !!!! یا مثلا یکی از آشنایانم ک خیییلی ثروتمند بودن ولی دخترشون بخاطر پوست حساسش نمیتونست هر پارچه ای رو بپوشه و همیشه لباسهای ساده میپوشید … و بقیه میگفتن نگاه کن این همه پول داره ولی نمیتونه استفاده کنه چ فایده داره !!! اگه بشینم فکر کنم انقدرررر از این مثالها دارم ک تمومی نداره.. 😂

    واقعا از خدا سپاااس گزارم ک قبل از اینکه این باور ها ب قول استاد مثل سیمان بچسبه ب ذهنم با قوانین آشنا شدم و تونستم طور دیگه ای نگاه کنم ..طور دیگه ای باور کنم .. تا جهان طور دیگه ای به من نشان بده تا بیشتر و بیشتر باور کنم که میشود

    میشود همه چیز را با هم داشت .. هم خدارا هم خرما را.. هم ثروت را هم سلامتی و هم خوشبختی … اصلا زندگیِ طبیعی همینه

    و من ی همچین نگاهی در روابط هم داشتم .. مثلا این نگاه رو داشتم که زوج هایی که جلوی جمع ب همدیگه ابراز عشق میکنن درواقع اینا فیلم بازی میکنن و همچین چیزی نیس و اصلا باهم رابطه ی خوبی ندارن..!! وگرنه وقتی واقعا همو دوس داشته باشن چ نیازیه ک جلو همه بگن.. !!!😅

    ولی خداروووووشکر که یک سالیه ک نگاهم تغییر کرده و چند ماهه ک خیلی قشنگ تر شده.. از وقتی که سعی دارم باور کنم که من خالق همه ی شرایط زندگی خودم هستم ، خواستم که رابطه ی رویایی و بی نظیرم رو خلق کنم..اوایل شاید تهِ توضیحاتِ دقیقم چند خط بود😅 ، اما الان چند صفحه س و هر روز کامل تر میشه … یعنی وقتی یک رابطه ی زیبا رو میبینم ذوق میکنم و میگردم ببینم کدوم ویژگی هارو من هم دوست دارم تجربه کنم و به لیستم اضافه میکنم و واقعا تحسین میکنم اونهارو و آرزوی عشق خالص و خوشبختی بیشتر براشون میکنم..❤

    جالبه الان تعدادِ روابط عالی ای ( یکی از بهتریناشون استاد و مریم جان هستن😍) که نسبت به قبل میبینم بیشتررر شده و خواسته ی من هم واضح تر شده..

    ان شالله که لحظه به لحظه ی زندگیتون غرق شاااادی عــــشق سلاااامتی ثرررروت خوشبختی باشه❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    غزال گفته:
    مدت عضویت: 2335 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز و همسفران روز 24

    هر چقدر بیشتر در فایلهای این سایت غرق می شم درکم از قوانین بالاتر و بالاتر می ره و خدا رو هزاران بار شاکرم از اینکه استادی چون استاد عباس منش دارم…

    من قبلاً وقتی ثروت دیگران را می دیدم خیلی خوشحال می شدم و سریع ابراز احساسات می کردم مثلاً می گفتم عجب ماشینی منم یه روزی می خرمش اوایل عاشق بنز و بی ام و بودم بعد وقتی بی ام و x3 اومد گفتم اینو می خرم تا بی ام و x6 اومد و وقتی برای اولین بار دیدمش داشتم دیوانه می شدم و گفتم x6 می خرم…اونقدر علاقه م به خونه و ماشین لاکچری زیاد بود که یادمه یه بار عید که رفته بودم خونه یکی از فامیل برام یه روزنامه پر از ماشین های لوکس آوردن و گفتن من چون می دونستم تو خیلی به ماشینای لوکس علاقه داری اینو تا دیدم گفتم بیارم برات،خیلی خوشحال شدم…و وقتی ماشینارم دیدم خیلی ذوق کردم انگار کسی در درونم داشت بهم می گفت تو بهش می رسی امّا همیشه تا بحث ثروت و ماشینای لوکس می شد خانواده م تحقیرم می کردن و می گفتن آخه تو چطوری می تونی یه ماشین چند میلیاردی داشته باشی یا اینکه همسر کسی بشی که برات ماشین چند میلیاردی بخره در واقع معنیش این بود که تو نه لیاقت ثروت رو داری و نه لیاقت همسر ثروتمند رو…اما وقتی زندگیای اطرافمو می دیدم که همه اونایی که به قول خودشون قانع بودن همه ش با هم بحث و مشاجره داشتن و به قول خودشون با عشقم تازه ازدواج کرده بودن(البته عشق واقعی یعنی عشق استاد به مریم جانم)پیش خودم می گفتم فقر و خوشبختی با هم یه جا نیست و باور نمی کردم که این فکرای مسموم درست باشه….یادمه همیشه مامانم می گفتن امکان نداره که ثروت خیلی زیاد در مدت کم از راهه درست بدست بیاد….وقتیم من می گفتم این همه آدم ثروتمند هست ما نمی تونیم قضاوت کنیم که ثروتشون از راهه حلال بوده یا حروم…منم یه روزی ثروتمند می شم از راهه حلال می گفتن اون ثروتی که تو می خوای فقط باید بری بانک بزنی…یا اگه مثالی میاوردم که فلانی میلیاردرِ می گفتن اون از بچگی روی پای خودش وایساده و از کارگری و شبانه روز کار کردن به اینجا رسیده…خلاصه با اینکه اطرافم پر بود از این حرفا اما قبولشون نکردمو روی تصمیمم باقی موندم و نتیجه شم این شد که الان اینجام برای اینکه به همه خواسته هام برسم😊

    منتها قبلاً من ثروت کسی رو که می دیدم اگه افتاده بود براش خوشحال می شدم البته نه اینکه جلوش خودمو کوچیک نشون بدم اما اگه مثلاً سوار یه ماشین مدل بالا بود ولی موقع رد شدن عابرین از خیابون سرعتشو تازه زیاد می کرد می گفتم حیفه این ماشین که زیر پای تو هست و توی ذهنم برام سوال بود که چرا یه چنین شخصی سوار یه ماشین گرون قیمته اما با اومدن توی سایت استاد جوابمو گرفتم و فهمیدم این ثروت نیست که باعث می شه آدما مغرور بشن بلکه علتش طرز تفکرشون که هنوز پر نشدن و چقدر این جمله استاد به دلم نشست چقدر این جمله زیبا بود….

    “وقتی ثروتمند می شی خیلی افتاده می شی خیییییییلی افتاده می شی اونایی که افتاده نیستن یعنی پر نیستن ….”

    وقتی متعهد شدم که آموزشهای استاد رو بشنوم و باورشون کنم وقتی زندگی استاد رو دیدم که یه ماشین که هیچی می شه چندین ماشین داشت اونم چه ماشیناااااییییییی😍😍😍(ان شاء الله خدا به استاد عزیزمون بیییییییشششتررررشووووو بده الهییییی)گفتم پس منم می تونم یادمه چند وقت پیش یه فایل دیدم از رونالدو که داراییهاشو بخشیشو داشت نشون می داد که فقط یه قلمش یه بوگاتی شیرون بود که قیمتش به پول ایران 45 میلیارد تومن می شد اگه درست یادم باشه گفتم باریکلا آفرین بعد رفتم تو موبایلم نوشتم خدا من یه بوگاتی شیرون مدل بوگاتی رونالدو می خوام😍😍کوروت قرمز استاد عباس منش و تسلای شاسی بلند رو هم می خوام و الله اکبر به قدرت خدا که قبلاً فکر می کردم دیگه بی ام و X6 دیگه آخرشه خبر نداشتم چه عروسکایی خدا خلق کرده گفتم خدایا شکرت برای خلق این ماشینای خوشگل که برای ما خلق کردی تا لذتشو ببریم….

    من از این فایل ایده هم برای کسب درآمد گرفتم…… جالب بود که ایده ای هم به ذهنم بعدش رسید که کارمو توی اینستاگرام هم استارت بزنم صفحه اینستاگرام رو ساختمو یه پست گذاشتم بعد پیش خودم گفتم من باید برم چند تا صفحه رو فالو کنم تا کارم بگیره دیشب رفتم تو صفحه استاد فایل جدید ببینم یهو چشمم رفت روی followoing صفر بود و اما فالور ماشاء الله خدا خیییییییییلی خییییییییییییییییییییلی بیشترش کنه به خاطر اینکه درک انسانهای جهان بالا بره چون استاد که به فالور نیازی ندارن یه دفعه به خودم گفتم وااای چه جالب بابا آفرین استاد هیچکسو فالو نکردن اما این همه فالور دارن پس منم می تونم برای کارم اونقدری که می خوام فالور داشته باشم بدون اینکه بخوام صفحات مورد نظرم رو فالو کنم😃😃😉😉😉😉😉😉👍👍👍👍👍👍👍👍👌👌👌

    وقتی با تمام وجودت طالب آگاهی های الهی باشی خداوند از هر راهی به سوی تو نعمتهایش را سرازیر می کند….

    برای استاد عزیز ثروتمندم و تمام دوستان ثروتمندم از خدای قادر تقاضای ثروت بیشتر دارم اصلاً من پرتوقع ترین آدم عالمم توی ثرررررروتتتتتت😉😃😄💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰💸💸💸💸💸💸💸💸💸💸💸💸….

    در هر ثانیه ثروت می خواد در فرودگاه ذهن ما بشینه دوستان حواستون به پیغامهای ارسال شده به برج مراقبت ذهنتون باشه….

    شاااادددد باشیییییین💕💐

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 2477 روز

    ادب از که اموختی بی ادبان یجورایی مصتاق کامنت شماست خودمونو تو شرایطشون قرار نمیدیم اگه قرار گرفتیم یا مجبور بودیم دنبال رگهای قانون میگردیم بعد یه مدت دیگه متوجه میشیم نتایج آدما از کجا داره آب میخوره اگه از باورای قدرتمند کنندش بود الگو برداری میکنیم اگه باورای غلطشونو دیدیم حالمونو بد نمیکنیم درستی قانونو تایید میکنیم آخه یه موقع حتی میبینی اعضای خانواده باورای غلط دارن اون موقع باید یاده این آیهای قرآن بیوفتیم که میگه هر کسی نتایج خودشو میگره و نگرانم نباشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    عیسی غریبلو گفته:
    مدت عضویت: 3107 روز

    بنام خدا

    سپاس خدای عز و جل را که یاد و نامش گرامی و آرام بخش دلهاست.سپاس خداوند آگاهی دهنده خدایی که همیشه در دسترس بوده و هر همه جا می توان ازش استفاده کرد. خداوندی که زیباست و خالق زیبایی ها .خداوندی که ستایش او نیکو هست و متین .خداوندی که انتهای ندارد نعماتش و همواره می بخشد و می بخشد و با بخشش همه چیز وسعت می گیرد.

    خدایی که بوده و هست و خواهد بود و انرژی و قدرت اون همه دنیا را احاطه کرده.خداوندی که هر گنجی را ازانی می کند و از هر رنجی انسانی را منع می کند . می آفریند و قدرت خلق می بخشد و آنسان هدایت می کند .نعمت بیشماری بخشیده و همچنان می بخشد به شرط قدر شناسی و در حقیقت نشان دادن اینکه آن موهبت ها را دوست داریم و در پی همین یاد کردن و دوست داشتن نعماتش ما را بیشتر می بخشد چون عادل است و بی نظیر و هر کسی هر آنچه را (از بد و خوب خواهد )می بخشد .هر که بدی خواست از ضمیر باطن خویش همان را ببیند و هر که خوبی خواست از اعماق وجودش همان را بیند. هر قدرت را در دست توانای خدای دید قدرتمند گردد و هر که قدرت را در نیرو شیطان دید همان را با بدی در زندگی بیند. جهان آیینه اندرون ما بود هر آنچه در اندیشه و قلب باشد همان خلق گردد.دیدن کوه و جنگل و دریاها همه با نیت خالص همان دیدن خدای باشد و دیدن هر چه زشتی و کاستی و بدی همان بت شیطان بود. دیده ها را باید شست خوب باید خوبی ها را فقط دید ودر اندیشه خوبی ساخت تا متبلور گردد.

    سپاس خدای طبیعت را خدای خالق انسان را انسان پر از سلول های زنده پر از رگها و مویرگ های پیچیده .خدای خلاق چشم

    های روش .خدای خالق گوش های شنوا و هزاران هزار موهبت درونی و بیرونی خداوند خالق نعمات بیشمار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 2477 روز

    سلام این فیلم رستگاری در شائوشنگو حتما ببینید خیلی زیباو تاثیر گزاره. الان که استاد صحبت میکرد یادم افتاد: بچه که بودم مادرم میگفت اگه به کمر بخوابی روت به آسمون باشه بختک میوفته روت دلیلشم این بود که بختک میاد پیشونیش‌و میزاره رو پیشونیت ابرو رو ابرو چشم رو چشم …. خلاصه اگه به پشت بخوابی به این دلایل میتونه روت بیوفته منم یکی دوباره اتفاقی به پشت خوابیدم احساس میکردم یه چی افتاده رو مو سنگین شدم داره خفمم میکنه حتی میفهمیدم داره میخنده دیگه بعد اون نزدیک ۲۰ ساله خیلی کم پیش میاد به پشت بخوابم میترسم🙈 الان که استاد گفت اصلا بختک وجود نداره خیلی تعجب کردم این روزا روزا خیلی نشونه قدرت ذهنو و باورهامو دارم لمس میکنم استاد یه زمان میگفت اگه خوب رو قوانین کار کنید دلیل اتفاقای خوبو بدی که براتون میوفترو متوجه میشید من این روزا خیلی این جمله استادو دارم لمس میکنم . دارم یقین پیدا میکنم که خالق زندگیم باورهام و من میتونم با تغییرشون اون اتفاقایی که میخوامو خلق کنم فقط یخورده من باید تمرکزمو بیشتر کنم چقدر این نکته جالبی هست که استاد وقتی تو کلاس حرفایی میزدند که دوست نداشته آگاهانه تو ذهنه چیزای دیگرو میساخته اینم یجور بستن ورودی های غلطه .

    من بچه آخرا خانوادم ۳تابرادر و یه خواهرم دارم از بچگیم دوست نداشتم برم سربازی بخاطر همین دیر اقدام کردم تو سن ۲۳ سالگی اقدام کردم متاسفانه پدرم ۳الی ۴ سالی بودکه فوت کرده بود من فکر میکردم دیگه حتما بخاطر کفالت معاف میشم رفتم دفترچرو بگیرم شرایطمو گفتم گفتن امکان نداره به تو تعلق نمیگره یا باید فرزند ارشد باشی یا تک فرزند تو میری خدمت تازه چند ماهی هم اضافه خدمت داری بخاطر دیر اقدام کردنت اما من بخاطر اینکه دوست نداشتم باورم نشد که باید برم اومدم به دوستم نا امیدانه گفتم اینجوریه میگن به تو معافی تعلق نمیگره دوستم گفت علی نا امید نشو برو تمام بندای دفترچتو که مربوط به شرایط معافی میشرو بخون ببین کدومش به تو تعلق میگره امدم خونه دفترچرو زیرورو کردم دیدم یجاش تو یکی از بنداش نوشته

    یکی از فرزندای مددجوها معاف میشه . من با اینکه یه داداش مجرد ۳۸ ساله تو خونه داشتم که اونم سربازی نرفته اقدام کردم

    به خودم گفتم اینجا نوشته یکی از فرزندا حالا هرکی اقدام کنه دیگه خلاصه اقدام کردم و با وجوده یه گیر گنده دیگه که تو شناسنامه ها داشتیم به راحتی معاف شدم به راحتی ها .

    بعد خودم یکی از دوستامم شرایط خانوادگیش عین خودم بود بهش گفتم از این طریق اقدام کن تازه شرایطش از منم بهتر بود چون فرزند ارشد بود تو شناسنانه مادرشم مشکلی نداشته( تو شناسنامه مادر من اسمه یه بچه دیگه بود، شناسنامه اضافه اون بچه الکی رم گم کرده بودیم قدیم نمیدونم بخاطر کوپن یا چی اضافه گرفته بودن😂😅 گم کرده بودیم داستان داشت) این رفیقمم اقدام کرد اما زیاد باور نداشت که میشه آخرشم با اینکه شرایطش از من بهتر بود نشد مجبور شد سربازیشو بخره اون موقع نمیدونم ۱۷ میلیون یا ۲۰ تومن پول داد . ولی من چون باورداشتم که نمیرم و هیچ وقت تصویری از خودم تو لباس سربازی نمیدیدیم به راحتی به راحتی معاف شدم . خدایا شکرت یادش بخیر این فایل منو یاد اون اتفاق خوب زندگیم و یه جواریی یاد یکی از معجزات زندگیم انداخت.

    بخدا قبل نوشتن اصلا نمیدونستم چی میخوام بنویسم یه چندتا جمله برداری کردم ولی یخورده که نوشتم این جریان یادم افتاد یاد حضور خداوند تو زندگیم افتادم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سعیده و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    سلام

    خدایا چقدر لذت بخشه وقتی آگاهی دریافت می کنی خلاف باورهات انگار ی لیوان شربت آبلیمو تو هوای گرم می خوری

    خدایا شکرت

    استاد گفت من خیلی راحت و با عشق به خواسته ام که نفر اول شدن سایتم در جهانه رسیدم. یعنی منم می خوام که خیلی راحت و با عشق به خواسته ام برسم. چقدر این باور حالمو خوب میکنه

    اره من باید خواسته هام رو بزرگ نگه دارم. من می تونم ماشین بنز یا بی ام دبلیو داشته باشم و از رانندگیش لذت ببرم. من می تونم توی بهترین خونه دنیا زندگی کنم و توی شغلم نامبروان بشم. اره قبل از انجام دادن کاری اول باورهامو درست کنم بعد شروع به کار کنم. اگه می خوام چیزی رو داشته باشم اول باید باورهامو درست کنم همین بعد اقدام کنم. خدایا شکرت.

    من روی باورهام کار می کنم و می دونم که افراد زیادی هستند که به دنبال ی سری سوالن و من هم جواب سوالهای اونا رو دارم و ما در یک مدار قرار داریم و به هم برخورد می کنیم قرار نیست من تبلیغ کنم.

    باور کن تا ببینی

    وقتی موفقیت دیگران رو می بینم تحسین کنم و بگم این یعنی این که من هم می تونم فقط باید راهشو یاد بگیرم.

    دیروز با شخصی درباره ی کارم صحبت می کردم بعد از این که ازش جدا شدم خیلی احساس ناتوانی میکردم و کلا احساسم خوب نبود. حتی امروز هم که برای نماز صبح بیدار شدم اون فکرها ناخودآگاه به سراغم اومد و همش می گفتم که این کارها سخته و من چطوری اینا رو انجام بدم . چطوری بتونم به درآمد برسم. اما فایل امروز خیلی آرومم کرد که نتیجه بستگی داره به باروهای من و باید فقط روی باورهام کار کنم . و ی باور عالی که از حرف های استاد بیرون کشیدم این بود که میشه با عشق و خیلی راحت به تمام رویاهامون برسیم و من اینو می خوام. یادمه که برای شروع به کار معلمی سال اول تو ی مدرسه معمولی آموزش دادم برای سال دوم برای تقاضای کار رفتم پیش بزرگترین موسس مدارس غیر انتفاعی شهرمون، شانس من اون روزی که رفتم ببینمش توی دفترش بود من اصلا شناختی ازش نداشتم و نمی دونستم که این آدم انقدر سرش شلوغه که نمیشه به راحتی ببینیش و خیلی آدم مهمیه. خلاصه من رفتم دفترش چنان با اعتماد به نفس صحبت کردم. و بهش گفتم که من به توانایی ام برای آموزش دادن به کنکوری ها رو دارم چه برسه به بچه های دبستان. بلافاصله نامه داد رفتم توی یکی از مدارسش شروع به کار کردم. و حتی بعد از این که از شغلم اومدم بیرون بهم گفت که من همیشه دنبال نیروهایی مثل شما بودم و هستم و هرجا که هستید موفق باشید. من سه سالی است که دیگه معلم نیستم چون هدفم رو توی زندگی پیدا کردم و دارم برای اون با تمام وجودم تلاش می کنم. با این وجود الان هم از بهترین مدارس شهرم تقاضای همکاری دارن و من قبول نمی کنم با حقوق هاییی که اگه سه سال پیش بهم می گفتن غش می کردم. دوستان باور کنید که موفق شدن خیلی آسونه و نیازی به تجربه و پارتی و رزومه و غیره نداره. در مورد ازدواجم هم همین اتفاق افتاد من هیچ وقت باور نکردم که پسر خوب نیست و به همین دلیل با بهترین مرد دنیا دارم زندگی می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    سید اصغر باغبان گفته:
    مدت عضویت: 2114 روز

    من یکی از باورهای غلطم این بود که حالا که دارم روی باورهام کار میکنم و فرکانسم رو عوض میکنم دیگه حتی نباید با دوستای قبلیم کوچکترین ارتباطی داشته باشم و حتی اگه یه دعوت برای شام هم بود رو قبول نکنم در اینکه این موضوع کاملا درسته شکی نیست (ولی من با این باور که اگه برم اونجا و بحث در باره اینکه من دارم توی این مسیر حرکت میکنم و اونا ممکنه حرفی بزنن درباره تمسخر این اموزشها و چیزی شبیه به این نوع بحث ها و من هم چون نمیخوام جواب بدم ممکنه حالم بد بشه،این عدم ارتباط رو درست میدونستم،یعنی فکر میکردم اگر برم تنها حالتی که اتفاق میفته همینه ) بعد حس کردم که نه انگار بیشتر دارم فرار میکنم از این موضوع و یواش یواش شاید خیلی دیگه جاها توی اجتماع هم نتونم برم یعنی داشت از اون موضوع کنار گذاشتن افراد غیر هم فرکانس به فرار از انسانها تبدیل میشه اومدم و این باور رو ساختم که من همواره در حال هدایت شدن توسط خداوندم و اگر در جمع انسانهای به ظاهر غیر هم فرکانس باشم باز هم موردی رو میشنوم که نشونه هدایت من باشه باز هم از زبون همون ادمای به ظاهر غیر هم فرکانس من حرف یا جمله ای رو میشنوم که به تقویت باورهام کمکم میکنه،روزی که این باور صحیح رو توی ذهنم شروع به تکرار کردم خانم دوستم به خانمم زنگ زد که شام بیاید خونه ما(همینجاش کلی سوپرایز شدم به خودم گفتم اخ جون قراره چیزی بشنوم که نشونست)شب رفتیم اونجا بعد من عادت دارم که هر روز توی خونه یه تعداد شنا میرم بر طبق عادت شب قبل از شام من داشتم شنا میرفتم بچه دوستم هم از سر شیطنت اومد و داشت با من شنا میرفت خب گذشت تا صبح که هنوز توی رختخواب و چشمام رو باز نکرده بودم توی ذهنم داشتم تجسم میکردم که الان توی خونه خودم ۵۵۰متری ویلایی توی الهیه تهران هستم میخوام بیدار بشم برم تو حیاط چمن ها و درختهای قشنگ رو ببینم(خودم ساکن اهوازم)بعد میگفتم که فرض کن انقد پول داری خب اگه ماشین مورد علاقت رو بخری و این خونه بخری حساب کن ببین چقدر از پولت میمونه و از این حرفها که گفتم خب چرا فرض نکنم بیشتر دارم انگارذهن نمیپذیرفت که میشه توی همین کشمکش های ذهنی بودم که چشمام رو باز کردم و بچه دوستم داشت روی رختخوابها بازی میکرد بهش گفتم که ارمین میای شنا بریم؟گفت اره، گفتم فکر میکنی چندتا میتونی بری؟گفت هزار تا گفتم چقدر خوب برو بریم ،بعد باباش گفت که بابا اینجوری زرتت قمصور میشه،ارمین ۳سالشه،متوجه معنی دقیق کلمه نشد ولی از حس بیان باباش فهمید که انگار هزار تا خیلی زیاده دو دقیقه بعد من رفتم توی اتاق ارمین هم اومد بقیه دوستامون هم بودن بهش گفتم خب ارمین اماده ای هزار تا شنا رو بریم بعد صبحونه که خوردیم قوی تر میشیم دو یا سه هزار تا میریم گفت که نه انگار هزار تا زیاده یکی یا دوتا میتونم برم گفتم واااااااااااااای خدایا ببین با همین حرف باباش چطور باور محدود کنندش شکل گرفت بعد یاد گفتگوهای ذهنی خودم افتادم گفتم خداااااااااایا شکرت چطور در عرض این ۵دقیقه جواب منو از دهن یه بچه دادی،دو تیر یه نشون شد هم جواب باوری که تازه درست کردم که همه جا در حال هدایت هستم و هم جواب اینکه ببین چطور باور کمبود شکل میگیره ذهن ما بینهایته خود ما هستیم که با قبول یه سری باورها از سر و ته ذهنمون میزنیم،حالا یه تست دیگه رو ارمین زدم بعد این حرفش،یاد حرف استاد افتادم که گفتن به بچه بگید بیا کمد رو بلند کن،بهش گفتم ارمین بیا اون طرف این تخت رو بگیر میخوام ببرمش توی اون اتاق باور نمیکنید بدون فکر درجا اومد یه طرف تخت رو گرفت،گفتم ببین توی این مسئله ذهنش باور کمبود نداره

    پر از شادی و سلامتی و برکت باشید❤️☝️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: