«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

اکثر ما در کودکی به خاطر سرزنش‌ها‌‌، تحقیرهایی و برچسب‌هایی که از طرف خانواده و جامعه به ما زده شده است‌، عزت‌نفس خود را از دست داده‌ایم. به همین دلیل نیز نقطه شروع تغییر شرایطی که در آن هستیم‌، از برپایی جهادی اکبر برای ساختن عزت‌نفس‌مان شروع می شود و اولین آجر از این پی، باورهای قدرتمندکننده ساختن برای حل ریشه ایِ باورهای سمی و کشنده به نام “احساس گناه” و “احساس بی ارزشی” است.

زیرا اگر اعتماد به نفس، کلید اصلی موفقیت‌های بشری باشد، قطعاً “احساس گناه” سدِ راه تمام موفقیت‌های او خواهد بود.

امکان ندارد هم در عذاب وجدان و احساس گناه بمانی و هم عزت نفس‌ داشته باشی. هم نشینی این دو غیرممکن است‌، همانگونه که هم‌نشینی ثروت با فقر، آرامش با نگرانی، سلامتی با بیماری و.. غیرممکن است.

بدون ساختن عزت نفس‌، موفق شدن غیر ممکن است. اما تا زمانی که در احساس گناه باشی‌، دسترسی به عزت‌نفس غیر ممکن است.

این یک قانون است که‌، موفقیت و ثروت سراغ یک ذهن آرام و مطمئن می‌رود. یعنی ذهنی که عاری از احساس گناه‌، عذاب وجدان و بی‌ارزشی است.

“احساس گناه” و “عذاب وجدان”‌، بزرگترین ترمز در برابر داشتن عزت نفس است. بنابراین پروسه ساختن عزت نفس از برداشتن این ترمز و تبدیل آن به “احساس لیاقت و خودارزشی” آغاز می‌شود و ساختن این باور‌، مهم‌ترین مأموریت دوره عزت نفس است.

عزت نفس مثل سنگر بانی تا دندان مسلح در برابر نجواهای فلج کننده ذهن است. از آنجا که هیچکدام از ما باورهای ۱۰۰٪ خالص نداریم‌، در نتیجه همیشه در معرض خطا و اشتباه  و شرایط نادلخواه هستیم.

اگر “سنگربانی به‌نام عزت نفس” در وجودت نباشد تا در مواقع سخت و نادلخواه که به خاطر اشتباهی بوجود آمده، افسار ذهنت را به دست بگیرد‌، ذهن آنچنان نجوایی به پا می کند و آنقدر آن خطاها را در نظرت بزرگ جلوه می‌دهند و آنچنان دلایلی منطقی برای لایق نبودنت ارائه می‌دهد و آنچنان باورهای مخرب و ترمزهایی قوی می‌سازد‌، که باور می‌کنی از عهده‌ی انجام هیچ کاری برنمی‌آیی!

اینجاست که آنهمه شور و شوقی که برای رویاهایت داشتی‌، از بین می رود. زیرا میان خودت و آن رویای زیبا‌، خواه یک رابطه توام با عشق باشد‌، خواه یک کسب و کار سودآور‌، خانه‌ای با امکانات عالی‌، زندگی در یک کشور عالی و … فرسنگ‌ها فاصله  می‌بینی که هیچ چیز قادر به پر کردن آن فاصله نیست.

به همین دلیل است که: تمام موفقیت‌های زندگی ما‌، روی پایه‌ای به نام عزت‌نفس بنا می‌شود.

“احساس لیاقت و ارزشمندی”‌، که نقطه مقابل «احساس گناه و خود کوچک بینی» است، مهم‌ترین وجه از عزت نفس است. یعنی ساختن موفقیت‌ها از عزت‌نفس شروع می‌شود و ساختن عزت نفس‌، از “تلاش برای ساختن باور احساس لیاقت”.

استاد عباس‌منش همیشه تأکید ویژه‌ای بر ساختن عزت نفس دارد. ایشان مهم ترین دلیل موفتیت‌های خود در هر برهه‌ از زندگی‌شان را‌، حاصل تلاشی می‌داند که‌، صرف ساختن جنبه‌ای دیگر از عزت نفس خود داشته است.

موضوع این است که‌، هیچ انتهایی برای عزت نفس‌ وجود ندارد. یعنی همیشه جنبه‌ای از عزت نفس ساخته نشده‌، در ما وجود دارد که لازم است روی آن کار شود. به اندازه‌ای که آن بخش کاملتر می‌شود‌، دستاوردهای‌مان نیز بزرگ‌تر می‌شود.

با انجام تمرینات این دوره، “باور احساس لیاقت” در وجودت شکل می‌گیرد و نتایجی را وارد زندگی‌ات می‌نماید که، ناکامی‌های تمام سالهای گذشته‌ات را جبران می‌کند. آنوقت تفاوت زندگی بدون عزت نفس و باعزت نفس را به وضوح احساس می‌کنی.

عزت نفس انتخاب‌های آینده‌ات را در هر جنبه از زندگی‌ات تغییر می دهد. از رشته ای که می خواهی در آن تحصیل نمایی، همسری که انتخاب می کنی، روابط ات، شغل ات و حتی نوع رفتار دیگران با شما ومیزان محبوبیت‌ات و حتی میزان موفقیت مالی‌ات را دستخوش تغییرات اساسی می‌کند زیرا تعریف تو از احساس لیاقت‌، دستخوش تغییرات اساسی می‌گردد.

خیلی فرق می‌کند بعد از ساختن عزت نفس، اهدافت را مشخص کنی یا قبل از آن!

عزت نفس، ابعاد ظرف وجودت را می‌سازد. حتی اندازه ظرفی که زیر باران نعمت الهی در دست نگه‌داشته‌ای، به اندازه عزت نفس توست. به همین دلیل نیز به اندازه عزت نفس‌ات نعمتها را دریافت می‌کنی.

تفاوت تجربه‌ات از زندگی، با عزت نفس و بدونِ عزت نفس، از زمین تا آسمان است.

ارزشش را دارد که برای ساختن عزت نفس خود وقت بگذاری و این جهاد اکبر را برپا و ادامه دهی. زیرا جهان همیشه در برابر چنین حدی از عزت نفس، فقط کرنش می کند و چاره‌ای جز آوردنِ بهترین‌ها به زندگی‌ات ندارد.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    456MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی «چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه
    35MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

5887 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ramin 77» در این صفحه: 4
  1. -
    ramin 77 گفته:
    مدت عضویت: 2185 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    با سلام خدمت همه خانواده عزیزم

    این دیدگاه بنده برای قسمت دوم اعتماد بنفس هستش

    بر اساس فایل های خود همین سایت زیبا، میشه گفت که مثلا فایل “فقط روی خدا حساب کن” و روی خدا حساب کردن و داشتن اعتماد بنفس یه رابطه دوطرفه وجود داره و کسی که روی خودش به طریق درستی کار کنه و فقط روی خدا حساب کنه صد در صد جواب میگیره و با این جواب گرفتن هم اعتماد بنفسش بالا میره، یا با خود در صلح بودن که باز اگه کسی با خودش در صلح باشه با همه چی در صلحه و این صلح اعتماد بنفس به دنبال داره و اینا همه شون دوطرفه س که باز اگه اعتماد بنفس داشته باشی (البته نه اعتماد بنفس کاذب، اعتماد بنفس درست و خدایی) باز روی خدا بیشتر حساب خواهی کرد و ازش انرژی خواهی گرفت یا بیشتر با خودت در صلح خواهی بود و آگاهی بیشتری کسب خواهی کرد و سلامتی خواهی داشت و …

    در راستای جواب دادن به این فایل یه سری توضیحات و تجربیات هستش که اینارو خدمتتون عرض کنم و بعدش میرم سراغ جواب دادن به سوالی که سید عزیز پرسیدن و جوابشو از دیدگاه خودم خدمتتون عرض میکنم.

    به نظر من انسان از کودکی باید کودکیشو کنه و همونطور هم که در فایلهای شما در “سفر به دور آمریکا” و بقیه فایلاتون دیدیم و گوش کردم وقتی بچه هستی و در همون لحظه شادی میکنی و از زمان حال خودت لذت میبری و خدارو به صورت غریزی شکر میکنی و میشناسی و هنوز آگاهی به صورت علم و اکتسابی و ارادی نداری، تا اینکه میرسی به سن بلوغ که یه تعریف از نظر خودم در مورد بلوغ عرض کنم و بعدش ادامه بدم، تعریفی که من از نظر خودم در مورد بلوغ دارم و الان با این سایت زیبا آشنا شدم و بعد از دیدن این فایلایی که تا الان دیدم و ۵۶ روز که از تولدم میگذره و از موقعی که با خدای خودم پیمان جدی بستم رو خدمتتون عرض کنم و اونم اینه که بلوغ هرکس به نظر من متفاوته و همون طور که سبک زندگی هرکس منحصر به فرده، بلوغ هم متفاوته (البته یه کلیت هایی همه توشون تعریف شده و پیش فرض دارنش) و ممکنه هرکسی بنابه محیط اجتماعی و خانوادگی و کشوری و فرهنگهای مختلف به این بلوغ برسه که همین بلوغ هم ینی تویی که تا وقتی که بچه بودی شاد بودی و در لحظه زندگی میکردی (که البته تو جامعه کنونی و سالهای قبل ترش از کودکی خیلی مسائل رو وارد زندگیمون کردن که زود بزرگ بشیم و مثالهاش میتونه مشکلات باشه و رسانه و کار کردن در کودکی و فقر فکری و مالی و … باشه) و اگر از سن بلوغ این چیزارو (شاد بودن و نحوه داشتن باورهای درست و در لحظه زندگی کردن) والدین ما یا معلم یا رسانه و یا هرکس دیگه یواش یواش آموزش میدادند تا مثل دوران کودکی در زمان حال زندگی کنیم و ازش لذت ببریم و در راستای همین به صورت اکتسابی بتونیم خدا و قوانین جهانشو بشناسیم که وقتی بعدشم به سن قانونی هم رسیدیم بتونیم مستقل باشیم و فقط و فقط روی خدا حساب کنیم و با قوانین اون جلو بریم تا شخصیت فردی و اجتماعیمون شکل بگیره و تا لحظه مرگمون که اونم به نظر سید عزیز نمیشه اسمشو مرگ و پایان زندگی گذاشت و میشه گفت نقل مکان یا هجرت از یه جایی که ازش بی نهایت لذت بردیم و میریم که از جایی که پیش رومونه بیشتر از اینی که هست و لذت بردیم، لذت ببریم که اگه این تکاملو بترتیب طی کنیم میشه تعریف بلوغ از نظر من (که میتونستیم بعد از بلوغ هم بطور آگاهانه نه غریزی از زندگیمون لذت ببریم و در حال زندگی کنیم در ادامه غریزی زندگی کردن و لذت بردن در دوران کودکی که نقطه عطف این دوتا میشه سن بلوغمون)، که البته اینو الان و با این فایلایی که تا این لحظه گوش دادم و کتابهایی که تا این لحظه خوندم و تجربه ای که از زندگیم داشتم تونستم بهش برسم که همین تعریف ممکنه چند وقته دیگه با اضافه شدن معلومات و تجربیاتم بتونم در راستای همین تعریف کاملش کنم یا به کل تغییرش بدم ولی الان این تعریف رو از بلوغ دارم که اگر این مراحل رو به ترتیب و خودشناسی و خداشناسی رو به موقع کسب میکردیم اعتماد بنفسمون هم به موقع در همین راستا شکل میگرفت و کاملتر میشد. (البته یه جاهایی هم مقصر خودمون بودیم و نرفتیم دنبالش که علت اصلیش باورای غلطمون بود و نشناختن درست و واقعی خدا)

    همونطور که سید عزیز هم فرمودن نقطه مقابل احساس ارزشمندی و اعتماد بنفس، احساس گناه داشتنه که خودم به شخصه تو زندگیه شخصیم احساس گناهای زیادی رو تجربه کرده ام که کوچیکترینش مثلا نون ریختن رو زمین بود و هروقت این اتفاق میفتاد دورو بریامون سرزنشمون میکردند و قوه نصیحت کردنشون و باورای غلطشون بالا میزد و نصیحتمون میکردند و باورای غلطشونو که اونام از بزرگتراشون یاد گرفته بودند بهمون تحمیل میکردند و میقبولوندند. شما یه لحظه فک کنین که اگه باورای درست از همون کوچیکی شکل میگرفتند چه اتفاقی میفتاد و این گفته های من برای یه شخص بود که اگه همین اتفاق کلی می بود و برای جامعه مون بود چه اتفاقای خوبی میفتاد و کشورمون الان کجا بود؟ و الان کاری به گذشته ندارم چون خداییو که شناختم و اگر همین الانشم در مسیر خودش درست قرار بگیرم و متعهد باشم همین چندین سال زندگیه منی که با این باورای غلط گذشته، تو این مسیرش تو یه چشم بهم زدنی میتونه همه اون سالهارو برام جبران کنه یا بجای کلمه جبران میخوام بگم اگه تو مسیر درستش قرار بگیرم و تو مدارش باشم این چند دهه غفلتو از طریق جوایز و نعمتهای بی نهایتش بهم میده و به درخواستام پاسخ میده و من به این اعتقاد دارم.

    و یکی دیگه از باورای غلطمون هم همین ماه محرم و صفرو وفات امامان هستش که باز بهمون از کوچیکی تحمیل کردند که اگه تو این دو ماه محرم و صفر بخندی گناه داره یا اگر احساس شادی کنی و آهنگ گوش کنی گناه داره و عواقبشو حتما میبینی. هنوز هم که هنوزه خیلی از پدر بزرگ و مادربزرگامون با خندیدن معمولی هم مخالفن و میگن نباید شاد باشی چون گناه داره و ضررشو حتما میبینی که البته اونام تقصیری ندارن و از بزرگتراشون یاد گرفتن، چرا راه دور بریم همین خوده من تا قبل از تولدم که ازش ۵۶ روز میگذره (و خدارو هم شکر میکنم بخاطرش) همینارو خیلیایشو قبول داشتم و قبول کرده بودم و بهم تحمیل شده بود، و همین ناراحت بودنا بود که از من یه آدم افسرده ساخته بود که فقط بعضی وقتا میتونستم بخندم و مقاومت داشتم در مقابلش.

    یا باز مثلا میشه به رابطه دختر و پسری اشاره کرد که خودش باز گناه به حساب میومد و حتی اگر فقط و فقط به یک دست دادن معمولی هم ختم میشد دوطرف احساس گناه میکردن و چیزی جز مرگ آرزو نمیکردن. اینایی که خدمتتون عرض کردم را تو دورو بریای خودم دیدم و ازشون اطلاع دارم.

    و خیلی از این مثالها هست که تو زندگی همه مون به نوعی اتفاق افتاده که باز یکیش هم میتونم اشاره کنم که همون بی احترامی به پرچم برخی کشورهاست که از کوچیکی و از دوران مدرسه بهمون یاد دادن که نمیخوام زیاد واردش بشم و همه مون در موردش اطلاع داریم و اگه این کارو انجام نمیدادیم و راهپیمایی نمیرفتیم احساس گناهی رو بهمون تحمیل میکردند و اسمشم میشد ارزش : //

    که با وجود این احساس گناه ها به نظرتون اعتماد بنفسی هم در طرف یا خودمون به وجود میاد؟ قطعا و به یقین همون طور که سید عزیز هم فرمودند در یک اقلیم نمی گنجند و با هم جمع بسته نمی شوند. و همون طور هم که خودتون هم در جریانین موفقیت برای من و امسال من میشود آرزو و چیزی جز حسرت تو دلمون نمیمونه و تبدیل به یک آرزوی محال میشه که وقتی یه فرد موفق یا ثروتمندی رو هم میبینیم بهش لعن و نفرین می فرستیم و بهش یه حرف بیخود و منفی میبندیم که از فلان راه این ثروتو آورده (که باز همینم به خودمون بر میگرده و جهان تو سرمون میزنه) که چرا اون داره و من ندارم که باز همین هم باعث میشه من در باتلاق خودم بیشتر و بیشتر فرو برم و از منی که خداوند بلند مرتبه و مهربان فردی پاک و بی غل و غشی آفریده بود تبدیل میشم به یه آدمی که همیشه با خودش درگیره و با همه درگیره و کارش شده حسودی کردن به این و آن و فش دادنشون و انرژیشو گذاشته رو زندگیه دیگرون (که همین الان هم این رفتارا بین دوستان من و شما هم به چشم میخوره مطمئنا). ولی الان من با کمک خدا (خدارو شکر) و فرستادن دستاش برای هدایت من به سمت خودش با دیدن این زیبایی هایی که تو دنیای فوق العاده زیباش هست تونستم با دیدنشون همه شونو تحسینشون کنم و بتونم جلوی مقاومت های فکری خودمو بگیرم و نذارم که بیش از اندازه قد علم کنن یا به نوعی بهشون بی توجه باشم (خدایا شکرت).

    شاید باورتون نشه که با همین ذهن زیبا و زیبابینی که خدا برامون موهبتی قرار داده که هر موقع زیبایی می بینیم و خدارو شکر میکنیم و دلیلشم که بخاطر همین دستایی هستش که خدا خودش از طریق همین سایت برام فرستاده تا اینطوری بشم که هر لحظه خدارو شکر کنم و همچنین از خودش و از دستای بی توقعش که در این سایت هستند سپاسگذارم (از سید عزیز تا خانواده خوبم و دوستای گلم) که آره عرض میکردم شاید باورتون نشه که همین دیشب ستاره هاییو دیدم که همه پرنور بودن و هم رنگشون عوض میشد (من تونستم به سه رنگ مختلف ببینمشون) آره درست شنیدید آسمون رو رنگی دیدم اونم تو دل زیبای شب که کاملا تاریکه، منی که فقط تو عکسای فضایی اینارو دیده بودم، و چند تا ستاره دیگه کلا رنگشون با بقیه فرق میکردن و پر نورتر هم بودند و ماه با اون زیبایی که به اسمون داده بود. (شاید این زیبایی ها بنظرمون عادی بیاد یا قبلا برامون عادی میومد ولی الان تبدیل به زیبایی شده و میبینمش که با دیدن همین زیباییایی که قبلا نمیدیدم و تحسین کردنشون و لذت بردنشون و خدارو شکر کردنشونه که میتونیم به جاهای زیباتر بیشتری هدایت بشیم) که با همین زیبایی هایی که اگه قبلا میدیدم یه جرقه ای تو ذهنم میخورد تا بتونم تو مسیرش قرار بگیرم و به فضا سفر کنم و خدایی که الان شناختمش مسیرشم برام هموار میکرد که همین فکر و تو راهش بودن برام اعتماد بنفس میشد و میتونستم سمت علاقم برم و آدم با انجام دادن همین کارهایی که بهشون علاقه داره میتونه اعتماد بنفسشم بیشتر کنه. (یکی از آرزوهام رفتن به فضاس که مطمئنم خدای مهربونم مسیرشو برام نشون خواهد داد و در زمان و مکان مناسبش این آرزو رو برام برآورده خواهد کرد و همون موقع س که خدارو شکر خواهم کرد و خدارو شکر میکنم که این فکرو به ذهن من انداخته و دیشب این زیبایی هارو دیدم. خدایا شکرت)

    سید جان در مورد سوال قسمت دوم که پرسیدین: راهکار ما برای کسانی که در وجودشون با انجام دادن یه کار اشتباه احساس گناه میکنن یا دارن چیه؟

    به نظر من همون برگشتن و رجوع به خودش که آیا احساس گناه داشتن و همراه خود این احساس گناه رو حمل کردن دردی ازش یا ازمون دوا میکنه یا نه؟ یا اصلا احساس گناهی که داری چقد بزرگه؟ خیلی بزرگ؟ چقد بزرگ مثلا؟ خیلی خیلی بزرگ؟ باشه قبول … حتی از خداوندی که بزرگ و بلند مرتبه هست و بخششی بی نهایت داره؟ تا کی میخوای احساس گناه کنی؟ تا کی میخوای با داشتن احساس گناه موهبت و بخشش بی نهایت خدارو از خودت دریغ کنی؟ با دور شدن از خدای خودت آیا این احساس گناه کم رنگتر میشه؟ خدایی که اگه بدونی چقد دوستت داره شاید دست به خودکشی بزنی از شدت احساسی که بهت داره و دوستت داره یا شاید اصلا آدم کر و لال بشه یا اصلا ۲۴ ساعته اشک شوق بریزه از دوست داشته شدن توسط خدای مهربونه خودشه یا یا یا …..

    کسی که نتونه به خودش برگرده و به درون خودش برگرده و نتونه دلشو با خودش صاف کنه و خودشو ببخشه و نتونه خودشو خدای خودشو بشناسه درواقع نمیتونه یا سخت بتونه این احساس رو کنار بذاره، باید این مشکلو با خودش حل کنه و بعد با خدای خودش حل کنه و بعد از این دوتا میمونه فقط مجازات دنیویش که اگه کسی واقعا تو مراحل قبلی تونسته باشه خودشو و خدای خودشو شناخته باشه و تونسته باشه با خودش به صلح برسه و خودشو ببخشه و برگرده به سمت خودشو خدای خودش، دیگه فکر نکنم از مجازات دنیویش هم ترسی داشته باشه که نهایتش مرگه و تو همین دیدگاه هم خدمتتون پروسه مرگ رو هم عرض کردم.

    البته اینا در کلام شاید آسون به نظر بیان ولی تو موقعیت خودش باید خیلی رو خودت کار کنی که به همچین آدمی تبدیل بشی. در ضمن اگه کسی قبل از این احساس گناه بطور مستمر روی خودش و باوراش کار کرده باشه که سخت به چنین کاری دست بزنه که بعدش احساس گناه به طرفش بیاد و قبلش هم با داشتن همین اعتماد بنفس لازم و کافی نمیشه گفت این احساس گناه هم سمتش بیاد، همون طور سید عزیز هم که فرمودند احساس ارزش و اعتماد بنفس با احساس گناه در کنار هم نمیتونن قرار بگیرن، مثل شب و روز، سایه و نور و …..

    در پایان هم از خانواده خوب خودم تشکر میکنم که اولا وقت گذاشتین این دیدگاه بنده رو خوندین و بعدش هم خدارو شکر میکنم بخاطر خودش و این زیبایی هاش و این بنده های خوب و مثبت و زیبابینش که من بینشون هستم و حالم باهاشون و در کنارشون خدارو شکر عالیه. خدایا شکرت خدایا شکرت

    (با اجازه تون یه نشونه هم برا خودم میخوام بذارم که بعده ها ان شاء الله با پیشرفتی که تو این مسیر خواهم کرد با خوندن و دیدن این رد پا به خودم افتخار کنم که الان کجام و اون موقع کجا خواهم بود که اونم اینه که من از ساعت ۲۱ و ۳۰ دیقه روز سوم مهر ۱۳۹۸ شروع به نوشتن این دیدگاه روی برگه کردم و بعد از حدود یک ساعت و نیم الی دو ساعت نوشتن رو برگه شروع به تایپ کردنش کردم و بعد از سه بار ویرایش در ساعت ۳ و ۴۰ دیقه بامداد روز پنجشنبه ۴ مهر ماه ۱۳۹۸ که کلمه هایی که کنار هم تونستم بچینم از طرف خدای مهربونم بود و تنها با انگشتان من در این سایت زیبا تایپ شد و خدارو شکر میکنم و تونستم تمومش کنم، البته نیم ساعتی هم بینش پرتی بود و الان هم که برای بار چهارم اومدم از اون فرصت یه ساعته ای که سایت بهمون میده تا دیدگاهو ویرایشش کنیم و دارم ویرایش میکنم ساعت ۴ و ۳۰ دیقه) خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    براتون بهترین هارو آرزو دارم توام با خوشبختی و سلامتی و ثروت و آسایش و آرامش و سعادت در دنیا و آخرت

    همه تونو به دستان خدای مهربانم میسپارم تا هرروزتون خدایی باشه، دوستتون دارم

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ramin 77 گفته:
      مدت عضویت: 2185 روز

      به نام خدای فرکانس های خوب

      سلام دوستان گلم و خانواده عزیزم

      وای خدای من، وای خدای مهربان من وااای …..

      سید جان دارم دیوانه میشم، دارم تیمارستانی میشم از این همه احساس خوب، خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت بخاطر این احساس ها و فرکانس های زیبا و درست و نزدیک و ….

      دلیل دیوونگیم میدونین چیه؟ دلیل دیوونه شدنم اینه که نمیدونم باور میکنین یا نه و اون اینه که بدونه اینکه به فایل سوم اعتماد بنفس نیگا کنم و گوش بدم بهش، دیشب دیدگاهمو در مورد فایل دوم تو سایت نوشتم و گذاشتم و امروز و الان اومدم فایل سومو دیدم (با اینکه فایل سومو قبلا هم دانلود کرده بودم ولی خودمو متعهد کرده بودم که پله پله برم جلو و سوالو سید عزیز رو تو قسمت اول و بعدش قسمت دوم رو جواب بدم و بعد برم سراغ قسمت های بعدی و ببینمشون) که وقتی داشتم قسمت سوم رو گوش میدادم دیدم اون دیدگاهی که من دیشب براش هفت ساعت وقت گذاشتم (که بیشترین سودشو هم خودم میبرم) چقد به قسمت سوم چیزایی که سید عزیز گفتن نزدیکه و هم فرکانسه و در انتهای فایل بود که با تک تک سلولام فرنکانس هارو که قبلا هم باور داشتم و الانم باورش کردم و یه جورایی اعتماد بنفسم رفت بالا، خدایا شکرت خدایا شکرت دم شمام گرم سید عزیز

      هر بخش از جوابی که برای قسمت دوم گذاشته بودم یه جورایی با صحبتهای سید در قسمت سوم ربط داشت و این ینی یه قدم جلوتر و نتیجه گرفتن از چیزهایی که بهش تعهد داری. خدایا شکرت که دارم پیشرفتمو به چشم میبینم خدایا شکرت

      جالبه و شاید باورتون نشه که وقتی دیشب پیامو نوشتم و تموم شد و بازم میگم که همه شو خدا نوشته و من فقط تایپش کردم و اینم نتیجه هم فرکانس شدن با خدا هستش که به فرکانسام داره به خوبی جواب میده که باز خدارو شکر میکنم و اره عرض میکردم که وقتی نوشتنو تموم کردم، و زیرش یه نشونه و رد پا برای خودم گذاشتم و فرستادم تو سایت و وقتی دوباره اومدم تو اون زمانی که برا ویرایش یه ساعته وقت داشتم دوباره دیدگاهمو خوندم و یکی یکی ویرایشش کردم و به اون نشونه که رسیدم و خواستم این قسمتو بهش اضافه کنم “و الان هم که برای بار چهارم اومدم از اون فرصت یه ساعته ای که سایت بهمون میده تا دیدگاهو ویرایشش کنیم و دارم ویرایش میکنم ساعت ۴ و ۳۰ دیقه” یه حس محدود کننده ای بهم میگفت که اینو نذار و شاید کسایی باشن که بخاطر همین یه سطر بهت بگن “بابا این کیه دیگه با این لوس بازیاش و هی میاد زمانو مینویسه اینجا و از این حرفا” ولی من به همین فکر محدود کننده هم گوش نکردم (البته یکم با خودم کلنجار رفتم تا به این نتیجه رسیدم) و کار خودمو انجام دارم و الان که این فایل قسمت سومو گوش دادم و دیدم که اتفاقا کار خوبی کردم و گذاشتم که اول بخاطر این که خانواده خوبم یه همچین چیزایی نمیگن و اگه کسی هم بگه من کار خودمو میکنم و با دیگرون کاری ندارم و اینطوری شد که یه جورایی الان با خودم به صلح رسیدم و احساسم خوبه و همه این زمان هارو هم برای خودم و ردپایی برای آینده م میذارم که خودم با خوندن این پیام ها بتونم پیشرفتمو بعده ها به وضوح ببینم که از کجا اومدم و چه مسیرهاییو طی کردم.

      با این تفاسیر و با این دیدگاهی که دیشب گذاشتم من چندین چیز یاد گرفتم که یکیش همین بحث اعتماد بنفسه که قدم در راهش گذاشتم و دارم پیشرفت میکنم به حول قوه الهی و با کمک دستان خوب خودش که تشکر میکنم هم از خدا و هم از دستانش و دومیشم اینه که قدم در راه صلح بودن با خودم گذاشتم تا بتونم با همه در صلح باشم و سوم این که فکرای محدود کننده رو بتونم بی توجه باشم بهشون یا کنترلشون کنم و بقیه شم اون چیزاییه که تو دیدگاه دیشبم نوشتم که اول برای خودم نوشتم و خودم بتونم بهشون عمل کنم و بعدش تمرینامو درست انجام داده باشم با نوشتنشون. خدایا شکرت خدایا شکرت

      و در آخر هم از همه شما خانواده خوبم سپاسگذاری میکنم که باز این دیدگاهمو خوندین و از خدای مهربونمم تشکر میکنم بخاطر این داشته هام و زیبایی ها و براتون بهترینها رو در پناه خداوند منان و عزیزم آرزو دارم

      روزای پر از شادی، خوشحالی، خوشبختی، سلامتی، آرامش، آسایش، ثروت و سعادت در دنیا و آخرت را براتون از خدای مهربانم خواستارم

      دستتونم دارم

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    ramin 77 گفته:
    مدت عضویت: 2185 روز

    بنام خالق زیبایی ها

    با سلام خدمت همه خانواده خوبم

    سید جان تو قسمت اول پرسیدین، ویژگی های شخصی که اعتماد بنفس بالایی داره چیه؟

    و فرمودین که نظر و تجربه خودمونو بدون تقلب بگیم که خدمتتون عارضم و قصد دارم اولش از نظرات و ارزشهای دور و اطرافم و جامعه ای که توش زندگی میکنم و بهمون تلقین و تحمیل شده و میشه بگم و بعدش نظر و تجربه خودمو عرض کنم

    در جایی که من زندگی میکنم (حالا میتونیم کشور در نظر بگیریم یا استان یا شهر یا محله یا هرچی …) نظر اطرافیان در مورد اعتماد بنفس تحصیلات عالی داشتن در دانشگاه خوب که هرچقد مدرکت بالاتر باشه بنظرشون اعتماد بنفس ادم بالاتره که در کنار اون یه شغل عالیه دولتی با درآمد عالی و خانواده پولدارو تو شهر بزرگ زندگی کردن که ترجیحا تهران باشه و بعدش کلان شهرهای دیگه که سالی یه بار هم تابستون بیای مهمونی اعتماد بنفستم بالاس و احترام بیشتری پیششون داری و ماشینتم هرچقد سیستم بالاتر باشه پیشت دولا راست میشن و جونشونم برات میدن

    و اما نظر خوده من که تو یکی از دیدگاهامم گفتم، الان دو سال و سه ماهه که بعد از سربازی بیکارم و دلیل اصلیشم حساب کردن روی دیگران و خدارو نادیده گرفتن و روی خدا حساب نکردنه (البته این موضوعو از وقتی که وارد این سایت شدم و با خانواده خوبم اشنا شدم متوجه شدم) که هر مصاحبه ایم که میرفتم خوب از اب در نمیومد کلا بعضی جاها که در مقابل مدرکم گارد میگرفتن (مدرکم: فوق لیسانس مدیریت دارم) و از عکس العملشونم در حین مصاحبه شونم متوجه میشدم که اوکی نبود که وقتی میام بیرون از اونجا و زنگ هم نمیزنن اعتماد بنفسم از اون چیزی که بوده هم میاد پایین تر ولی بنظر خودم که الان دارم این دیدگاهو مینویسم و با ۵۰ روز بعد از تولدم در این سایت و با احتساب این دو سال و سه ماه به نظر خودم و تجربه خودم، داشتن یه شغل خوب در وهله اول که به دنبالش درآمد و ماهیانه عالی که قبلا برا استخدامیای بانک حساب باز کرده بودم ولی الان و با ورود به این سایت کلا مقوله بانکو هم رها کردم و حساسیتی روش ندارم ولی خودم همون یه شغل خوبو و به دنبالش پولو بعدشم خونه و ماشین و ازدواج هستش که میتونه برام اعتماد بنفس بیاره که دوتای اولی فعلا تو ذهنم هستش و تو اولویته که با بودنه اونا بقیه شم میاد (البته به جز رابطه عالی و ایده آل که دیشب تو یکی از فابلای سید عزیز گوش دادم) و چون اینارو تو اولویت قرار دادم الان همون دوساله که صاحب هیچ شغلی نیستم چون اعتماد بنفسمو بر پایه یه شغل خوب با درآمد و پرستیژ عالی در بین مردم پایه ریزی و برنامه ریزی کرده بودم که دقیقا بخاطر همینم هستش که همین شغلی که روش حساب باز کرده بودمو گیرم نمیاد و ازم فراریه و اعتماد بنفس منم همچنان پایین و هرکیم بهم میرسه میگه فلان استخدامی چی شد جوابش و بهمان استخدامی چی شد جوابش، کارت چیه، کجا مشغولی و هزاران سوال و جواب دیگه بدتر باعث میشه اعتماد بنفس ادم هم بیاد پایین. ولی حدودا سه یا چهار هفته س که با دیدن فایلای شما سیدجان که خدا خیرتونم بده و ممنونم ازتون سعی کردم اول رو خودم کار کنم و به همراه اون و با آگاهیه بیشتر بتونم کاری که مورد علاقه م هستشو پیدا کنم و برم دنبالش و برامم مهم نیس که دولتی باشه یا غیردولتی و آزاد ولی با دیدن و گوش دادن فایلای شما و موفقترین و ثروتمندترین افراد دنیا تمایل و میلم به طرف کارآفرینی و شغل آزاد بیشتر شده و میخوام از صفر شروع کنم و دیگه نمیخوام روی بقیه حساب باز کنم چون این دوسال و سه ماهی که روشون حساب باز کردم و هر کدومشون یه جورایی وقتمو گرفتن و الکی روشون حساب کردم حتی “نزدیکترین کسانم”، که همین الان از این قضیه خیلی خوشحالم که کاری برام نکردن چون با این کار اونا، الان تونستم شناخت خودمودر وهله اول و بعدش شناخت خدای خودمو شروع کنم که از خدای خوبم بخاطر اون سیلی هایی که بهم زد با دست اون کسایی که روشون حساب کرده بودم تا کلا اونارو کنارشون بذارم و رهاشون کنم و بعدش بتونم الان با شما و این سایت زیبا که میدونم خودش این دستارو از طرف خودش برام فرستاده تا بتونم اول خودمو بشناسم و بعدش خدای نازنینمو و بعدشم مطمئنم که در زمان مناسب و در مکان مناسب شغل مناسبمو با در آمد عالی تو فرکانس و در خواستای من قرار میده، مطمئنم، و همون موقع که ان شاء الله نتیجه این کارو هم میام براتون مینویسم (چون تو این ۵۰ روز پیشرفتمو کامل حسش کردم و دارم حسش میکنم و برام ملموسه)

    جمع بندی جواب سوال از نظر خودم:

    ۱. شغل عالی و با در آمد عالی

    ۲. داشتن روابط خوب

    ۳. بعد از وارد شدن به این سایت متوجه شدم: کار کردن روی خودمون و شناخت خودمون و خدامون و در کل کنترل ذهنمون

    ۴. داشتن اطلاعات مستند در مورد چیزی که صحبت میکنن و کاری که انجام میدن

    ۵. قبول کردن خودشون با همون چیزی که همون لحظه هستن

    ۶. سطح اجتماعی خانواده هم بی تاثیر نیست

    ۷. توجه نکردن به بی احترامی ها و حرفای دیگران و جدی نگرفتنشون

    و …

    و اینو یادم رفت خدمتتون عرض کنم که الان اومدم برای ویرایش این دیدگاهم و میخواستم اینم از تجربه خودم بگم و اون اینکه وقتی داشتم برای آزمون ارشد میخوندم و براش یه ۴ ماه و نیم وقت گذاشتم و نتیجه ش به حول قوه الهی قبول شدن تو یکی از بهترین دانشگاه های تهران بود که شخصا خودم اعتماد بنفسم خیلی بالا رفت و به خودم ایمان آوردم که قبلش تو یکی از دانشگاه های متوسط به پایین یکی از شهرستان ها میخوندم که بعداز اومدن نتایج شخصا برای خودم باورنکردنی بود چون باورام خیلی کوچیک بودند.

    ممنونم ازتون که نظر منو خوندین و وقت گذاشتین

    براتون بهترین هارو آرزو دارم به همراه سلامتی و ثروت و سعادت و آرامش و آسایش در دنیا و آخرت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    ramin 77 گفته:
    مدت عضویت: 2185 روز

    به نام آنکه هستی بخش هستی ست

    زهستی اش دو عالم عین مستی ست

    با سلام خدمت شما دوست عزیز

    دیدگاهتون محشر بود و من به شخصه خیلی ازش استفاده کردم و لذت بردم و ازتون ممنونم که همچین کلمات نابی رو در کنار هم قرار دادین و با ما هم به اشتراک گذاشتین. سپاسگذارم

    و از خدای مهربونم و هدایتگرم تشکر میکنم بخاطر این بنده خوبش که یه کلید و آدرسی به من داد که برم سراغ فایلی که به این قسمت ربط داره و قراره هدایتم کنه و پیشاپیش و قبل از دیدن اون انیمیشن هم از سید عزیز و مایک مهربون تشکر میکنم و اینم میدونم که برای منی که ندیدمش نشونه س و همچنین از شما سرکار خانوم عباسپور که این کلیدو تو دیدگاهتون گذاشتین علاوه بر اون جملات زیباتون. سپاسگذارم و خدایا شکرت

    براتون کلی آرزوهای زیبا همراه با سلامتی و ثروت و آرامش و آسایش و سعادت در دنیا و آخرت در پناه خداوند زیبا آفرینم میخوام

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: