اکثر ما در کودکی به خاطر سرزنشها، تحقیرهایی و برچسبهایی که از طرف خانواده و جامعه به ما زده شده است، عزتنفس خود را از دست دادهایم. به همین دلیل نیز نقطه شروع تغییر شرایطی که در آن هستیم، از برپایی جهادی اکبر برای ساختن عزتنفسمان شروع می شود و اولین آجر از این پی، باورهای قدرتمندکننده ساختن برای حل ریشه ایِ باورهای سمی و کشنده به نام “احساس گناه” و “احساس بی ارزشی” است.
زیرا اگر اعتماد به نفس، کلید اصلی موفقیتهای بشری باشد، قطعاً “احساس گناه” سدِ راه تمام موفقیتهای او خواهد بود.
امکان ندارد هم در عذاب وجدان و احساس گناه بمانی و هم عزت نفس داشته باشی. هم نشینی این دو غیرممکن است، همانگونه که همنشینی ثروت با فقر، آرامش با نگرانی، سلامتی با بیماری و.. غیرممکن است.
بدون ساختن عزت نفس، موفق شدن غیر ممکن است. اما تا زمانی که در احساس گناه باشی، دسترسی به عزتنفس غیر ممکن است.
این یک قانون است که، موفقیت و ثروت سراغ یک ذهن آرام و مطمئن میرود. یعنی ذهنی که عاری از احساس گناه، عذاب وجدان و بیارزشی است.
“احساس گناه” و “عذاب وجدان”، بزرگترین ترمز در برابر داشتن عزت نفس است. بنابراین پروسه ساختن عزت نفس از برداشتن این ترمز و تبدیل آن به “احساس لیاقت و خودارزشی” آغاز میشود و ساختن این باور، مهمترین مأموریت دوره عزت نفس است.
عزت نفس مثل سنگر بانی تا دندان مسلح در برابر نجواهای فلج کننده ذهن است. از آنجا که هیچکدام از ما باورهای ۱۰۰٪ خالص نداریم، در نتیجه همیشه در معرض خطا و اشتباه و شرایط نادلخواه هستیم.
اگر “سنگربانی بهنام عزت نفس” در وجودت نباشد تا در مواقع سخت و نادلخواه که به خاطر اشتباهی بوجود آمده، افسار ذهنت را به دست بگیرد، ذهن آنچنان نجوایی به پا می کند و آنقدر آن خطاها را در نظرت بزرگ جلوه میدهند و آنچنان دلایلی منطقی برای لایق نبودنت ارائه میدهد و آنچنان باورهای مخرب و ترمزهایی قوی میسازد، که باور میکنی از عهدهی انجام هیچ کاری برنمیآیی!
اینجاست که آنهمه شور و شوقی که برای رویاهایت داشتی، از بین می رود. زیرا میان خودت و آن رویای زیبا، خواه یک رابطه توام با عشق باشد، خواه یک کسب و کار سودآور، خانهای با امکانات عالی، زندگی در یک کشور عالی و … فرسنگها فاصله میبینی که هیچ چیز قادر به پر کردن آن فاصله نیست.
به همین دلیل است که: تمام موفقیتهای زندگی ما، روی پایهای به نام عزتنفس بنا میشود.
“احساس لیاقت و ارزشمندی”، که نقطه مقابل «احساس گناه و خود کوچک بینی» است، مهمترین وجه از عزت نفس است. یعنی ساختن موفقیتها از عزتنفس شروع میشود و ساختن عزت نفس، از “تلاش برای ساختن باور احساس لیاقت”.
استاد عباسمنش همیشه تأکید ویژهای بر ساختن عزت نفس دارد. ایشان مهم ترین دلیل موفتیتهای خود در هر برهه از زندگیشان را، حاصل تلاشی میداند که، صرف ساختن جنبهای دیگر از عزت نفس خود داشته است.
موضوع این است که، هیچ انتهایی برای عزت نفس وجود ندارد. یعنی همیشه جنبهای از عزت نفس ساخته نشده، در ما وجود دارد که لازم است روی آن کار شود. به اندازهای که آن بخش کاملتر میشود، دستاوردهایمان نیز بزرگتر میشود.
با انجام تمرینات این دوره، “باور احساس لیاقت” در وجودت شکل میگیرد و نتایجی را وارد زندگیات مینماید که، ناکامیهای تمام سالهای گذشتهات را جبران میکند. آنوقت تفاوت زندگی بدون عزت نفس و باعزت نفس را به وضوح احساس میکنی.
عزت نفس انتخابهای آیندهات را در هر جنبه از زندگیات تغییر می دهد. از رشته ای که می خواهی در آن تحصیل نمایی، همسری که انتخاب می کنی، روابط ات، شغل ات و حتی نوع رفتار دیگران با شما ومیزان محبوبیتات و حتی میزان موفقیت مالیات را دستخوش تغییرات اساسی میکند زیرا تعریف تو از احساس لیاقت، دستخوش تغییرات اساسی میگردد.
خیلی فرق میکند بعد از ساختن عزت نفس، اهدافت را مشخص کنی یا قبل از آن!
عزت نفس، ابعاد ظرف وجودت را میسازد. حتی اندازه ظرفی که زیر باران نعمت الهی در دست نگهداشتهای، به اندازه عزت نفس توست. به همین دلیل نیز به اندازه عزت نفسات نعمتها را دریافت میکنی.
تفاوت تجربهات از زندگی، با عزت نفس و بدونِ عزت نفس، از زمین تا آسمان است.
ارزشش را دارد که برای ساختن عزت نفس خود وقت بگذاری و این جهاد اکبر را برپا و ادامه دهی. زیرا جهان همیشه در برابر چنین حدی از عزت نفس، فقط کرنش می کند و چارهای جز آوردنِ بهترینها به زندگیات ندارد.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD456MB38 دقیقه
- فایل صوتی «چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه35MB38 دقیقه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز بیست ونهم، روزشمارتوانایی تشخیص اصل از فرع…
اون اوایل که شروع کردم آگاهانه زندگی کردن رو تمرین کنم،بیشتر احساس گناه میومد سراغم تا زمانیکه اصلا روی خودم کار نمی کردم و باری به هرجهت داشتم زندگیمو میگذروندم…
چون معمولا همیشه حق به جانب بودم، همیشه دیگران مقصر بودن ومن بی گناه، همیشه خدا مقصر بود که باجبری غیر قابل تحمل منو تبعید کرده بود به زندگی در این دنیا، همیشه من شاکی بودم و خدا ودیگران مجرم…
من همیشه برای کارهای بد واشتباهاتم هزاران توجیه داشتم و دراکثر موارد این دیگران بودند که گناهکار بودند نه من….
امااا از وقتی با آموزه های شما استاد عزیزم تونستم سر سوزن به خودشناسی وخداشناسی وجهان شناسی برسم، اون انگشت اشاره ای که همیشه سمت خدا ودیگران میگرفتم کم کم برگشت سمت من…
من هرچقدر خودم وخداوند وقوانین جهان هستی رو بیشترمیشناختم ودرک میکردم،بیشتر احساس گناه بهم دست میداد، یعنی بیشتر متوجه خطاها واشتباهاتم میشدم،خصوصاوقتی به این درک رسیدم که خودم مسئول رقم زدن تمام اتفاقات زندگیم بودم….
وقتی اینو پذیرفتم یه زمانهایی میشد که از شدت پشیمانی وحس گناه وعذاب وجدان دلم میخواست بمیرم…
امااا فقط وفقط یه چیز، یه باور قدرتمند تونست از اون حس وحال بد نجاتم بده وهنوزم قدرتشو داره که تو وقتایی که حس گناه وندامت میاد سراغم از کرده های نادرستم، نجاتم بده …
اونم اینه باور هست که یه روزی من بودم وخداوند منو آورد به این زندگی تا خودم رو تجربه کنم و یه روزی هم باز از این دنیا واز این زندگی میرم پیش خودش ، واین تنها خداست که صاحب اختیار منه و اعمال من براش مهمه و حسابرس اعمال من تنها خداست، یه جایی یه روزی من باهاش روبرو میشم و اونجاست که باید طوری زندگی کرده باشم که حس رضایت وشادی داشته باشم …
اینکه من در طول زندگیم هر خطایی مرتکب شدم وهراشتباهی کردم حتی اگه از دید خودم یا دیگری بدترین کار وعمل بوده، مهم نیست، مهم اینه که من از یه روزی از یه جایی برای اصلاح خودم برای اصلاح وجبران خطاها واشتباهاتم قدم برداشتم وتمام سعی خودم رو کردم که دیگه اونهارو تکرار نکنم وقشنگی دنیا و عدل وانصاف خداوند به همینه،به اینکه فارغ از هر خطاء واشتباهی که مرتکب شدی، وقتی با ندامت وپشیمانی میری برای جبران، خداوند بامهربانی ورحمتش تو رو در بر میگیره وتمام اموراتت رو سروسامون میده، انقدر حمایت وهدایتت می کنه ، جوری برات اموراتت رو اصلاح وپاکسازی و دگرگون میکنه به سمت خیرو خوشی وجوری اشتباهات وخطاهاتو محو وپاک میکنه که گاهی از یادت میره که در گذشته چه آدم نادان ونااگاهی بودی….
جوریکه با اشتیاقی وصف ناپذیر هر روزت رو جوری سپری میکنی که انگار روز آخر زندگیته وتو باید بهترین خودت رو به جهان والبته خودت نشون بدی، جوریکه حس کنی در نهایت عشق وآرامش وامنیت وشادی و لذت وخوشبختی هستی…
نه هیچ حس بدی، نه عذاب ودردی، نه حس گناه وترس و وحشتی….
چرااا؟ چون تو در مسیر صراط مستقیم قرار گرفتی زیر چتر حمایت خداوند هستی و سعی میکنی اموراتت بر پایه صداقت و درستی وراستی پیش بره، انقدر حواست وتمرکزت روی خودت هست که آگاهانه خیر وخوشی رو برای خودت ودیگران رقم بزنی …
حواست به افکارت وگفتارت واعمالت هست و سعی میکنی اگاهانه تمرکزت روی مثبتها، روی زیبایی ها باشه….بعد برمیگردی پشت سرتو نگاه میکنی می بینی داری خوب پیش میری، داری درست میری، و هم راه ومسیرت درسته وهم خودت درستی، هم خودت حس رضایت وخوشبختی رو داری تجربه می کنی….
نه از کسی می ترسی، نه کسی از تو می ترسه، نه زندگیت رو طبق خواسته دیگران پیش میبری نه بر خلاف اونچه که خدا برات در نظر گرفته پیش میری…
سرتاسر مسیر زندگیت پراز خیر وخوشی هست تا زمانیکه با قلب باز و باحسی خوش زندگی می کنی…
ورضایت خداوند برات توی الوییت هست…
هم خودت رو میبخشی به خاطر نادانیهات وهم دیگران رو…
حس ارامش خواهی داشت وقتی بپذیری گذشته ات هرچی بوده تموم شده وتو همین حالا می تونی شروع کنی تا بهترین خودت رو به جهان عرضه کنی…
چقدر این باور قدرتمند بار سنگین حس گناه رو از دوشم برداشت،باور اینکه من از هرجایی که شروع کنم به جبران، خداوند تمامی گذشته وحال وآینده منو سروسامون میده واصلاح میکنه…
خدارو صدهزارمرتبه شکر، که از طریق شما استاد عزیزم قبل مردنم با قوانین جهان هستی تا حدودی آشنا شدم خودم وخداوند وعدل وانصافش رو تاحدودی شناختم وبا درک وشناخت قوانین جهان هستی رها شدم از بند حس گناه…..
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز نهم، روزشمار توانایی تشخیص اصل از فرع!
هرچقدر اگاهتر میشم در این مسیر پر خیرو برکت، هرچقدر جلوتر میرم، بیشتر به حرفهاتون ایمان میارم استاد قشنگم، اینکه شما همیشه میگید اگه تمرکزتون از خودتون برداشته بشه کم کم این اگاهی ها در شما کمتر وکمرنگتر میشه وبر میگردید به گذشته ویه دفعه چشم باز می کنید می بینید که حتی بدتر از گذشته شدید!!
شکر الله مهربان به اون مرحله ها نرسیدم، ولی قشنگ این چند وقت که سرم گرم کارم بود و تایمهای زیادی بیرون از خونه بودم وکمتر می تونستم بیام تو سایت، حس کردم که حالم یه جورایی خوب نیست وانرژیم افت پیدا کرده، حس کردم دیگران بیشتر می تونند رو من اثر بذارند و چیزهای بیرون فکرمو مشغول کنه، شکر خدا از شما یاد گرفتم که یه نشونه برای خودم همیشه داشته باشم که اگه اون نشونه رو دیدم یعنی دارم از مسیر درست(مسیرخیروخوشی) دور میشم…
نشونه ی من حال واحساسمه، هر وقت کوچیکترین تغییری تو حال واحساسم ببینم سریع مچ خودم رو میگیرم، که مینا خانم ببین فکر وخیالت کجا رفته به کی رفته به چی رفته که از خودت غافل شدیو وانرژیت وشادیت،وآرامشت و حس خوشبختیت کم شده؟؟!!!
احساس گناه، امان از این احساس گناه،که همیشه کارش اینه که امید آدمو ناامید کنه و حس خوشبختی وآرامش رو از آدم بگیره…
تا قبل آشنایی با شما وحتی نزدیک به یکسال که از آموزه های شما بهره میبردم، هنوز احساس گناه داشتم، گاهی این احساس انقدر قوی بود که روزم رو خراب کنه و خواب شبو ازم بگیره، انقدری بود که بخواد منو یکی دو روز بندازه تو تخت و تو خونه نگهداره، انقدری بود که باعث بشه بگم حالا اینهمه هدف و عشق وعلاقه وانگیزه برای کار وزندگی خب برای چی؟!
ولی از یه جایی به بعد قاطعانه باهاش برخورد کردم، چون دیگه نمی خواستم باقی عمرم رو به فنا بدم، دیگه نمی خواستم توی حال بد بمونم، دیگه نمی خواستم تو حسرتها بمونم….
از شما یاد گرفتم که اصلا نصف بیشتر احساس گناهها وعذاب وجدانهایی که داشتم یه چیز بیخود والکی بوده، اینکه اصلا نیازی نیست ونبوده به اینهمه حس بد به خودم دادن، یاد گرفتم که خودم رو به خاطر اشتباهاتم ببخشم و دیگه تکرارشون نکنم وهر جا امکان داشت برای خودم ویا برای دیگرانی که فکر میکردم بهشون آسیب زدم مستقیم یا غیر مستقیم جبران کنم، یاد گرفتم که از تجربه هام استفاده کنم و اونهایی که به دردم نمیخوره فراموش کنم تا توی ذهنم جا برای افکار مثبت وامیدوار کننده باز بشه…
من از وقتی همین سر سوزن خدامو شناختم، وقتی به عدل وانصاف و مهربانی و رحمانیتش پی بردم، وقتی دیدم به محض در مسیر درست قرار گرفتن وبه سمت درستی قدم برداشتن خداوند برام صد قدم وشایدهزار قدم برمیداره و برام جبران میکنه، وقتی می دیدم که با مهربانی بر من بهم آرامش میده و امیدم رو ناامید نمی کنه و به درخواستهام پاسخ مثبت میده وقتی صادقم، درستکارم و تنها بر خودش توکل وتوسل جستم…
بار سنگینی که اسمش کوله بار گناه بود از روی وجودم برداشته شد…
وقتی من خودم رو کم کم بخشیدم وبه خودم فرصت جبران دادم، دیگران رو بخشیدم و به خداواگذارشون کردم وبراشون دعا کردم، وقتی از قوانین بدون تغییر خداوند آگاه شدم، کلی ذوق کردم، از اینکه خداوند همیشه منتظر ماست تا به سمتش برگردیم یعنی به اصل خودمون، اصلا قرار هم بر این بوده که من یه رابطه ی عاشقانه وصمیمانه باخداوند وخودم داشته باشم، وقتی باخودم به صلح رسیدم همه چیز برام زیبا شد، تمام اون احساس گناهها محو شد، نه این خودم اینکارو کرده باشم نه!!!!!
این فقط کار خدا بود، خدا با لطف و مهربانیش کاری کرد که خودم رو ببخشم وخودم رو همونطور که هستم بپذیرم ودوست داشته باشم… وهمینطور دیگران رو…
خب هر کسی داره تجربه های خودش رو از سر میگذرونه، هرکسی با اون حس درونی وقلبی که نسبت به خودش و خداوند وجهان پیرامونش داره می تونه حس خوشبختی وآرامش و شادی، ویا برعکس حس بدبختی و ناامیدی واحساس گناه داشته باشه…
خدارو صدهزار مرتبه شکر، که من در مسیر آموزه های شما استادقشنگم قرار گرفتم،ونادان وجاهل و با اونهمه احساس گناه وعذاب وجدان باقی عمرم رو سر نکردم ونمردم….
واقعا که باورهای پوچ، وهمه ی اون چیزهایی که فرع هستندوفنا شدنی، چقدر راحت جای اصل رو،( اینکه ما. اومدیم به این جهان که خودمون رو تجربه کنیم ومهمترین رابطه ی ما رابطه ی خودمون با خداست رو) توی وجود ما گرفته بودند!!
استاد جانم خوشا به سعادتتون که یه تنه هزاران هزار نفر رو به مسیر درست زندگی، به لطف الله هدایت کردید…
همیشه به خودم میگم مینا، انقدر یکتاپرست باش که حداقل یه الگوی خوب برای دیگران باشی، حتی اگه نمی تونی کسی رو مستقیم به مسیر حق دعوت کنی…
جوری زندگی کن، که هرکسی از بیرون زندگیتو دید حضور خدا رو جای جای زندگیت حس کنه…
توکل به الله مهربان..
انشالله که خداوند مارو در این مسیر ثابت قدم نگه داره…
مسیری که پراز خیر وبرکت و روشنی و ارامش وشادی وثروت وامنیت وعشقوسلامتی و حس خوشبختی هست..آمین
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم ومریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
وقتی اولین بار این فایلو گوش کرده بودم مغزم هنگ کرده بود،خوب انموقعه ها تازه با شما استادعزیزم آشنا شده بودم وهنوز به اونچه که میگفتید باور صد درصد نداشتم برای همین گاهی باگوش دادن این فایل کلی حس خوب میگرفتم ومیگفتم چه خوب چه خدای خوبی رو استادعزیزمون بهمون معرفی کرده چقدر بخشندس، اینجور که استادمیگن پس همه ی گناهام باتوبه دیگه بخشیده شده واصلا کلی حس گناهایی که داشتم الکی بوده و وجدان درد بیخود بود، ویا گاهی پیش خودم میگفتم از کجا معلوم شاید استاد عباسمنش این حرفهارو میزنن تا ما به خودمون حس خوب بدیم ومثلا مثبت نگر باشیم مگه میشه بزرگترهای ما، یا معلمهای دینی ما، یا کساییکه مذهبی هستند دروغ گفته باشن، یا اینکه پس خدا چرا انقدر تو قرآن هی از جهنم میگه وعذاب برای انجام گناهان…..
خلاصه که اون اوایل همش ذهنم درگیر بود بین انتخاب یه اصل، واحساس گناه ویا امنیت وارامش در پناه ایمان وباور خدایی که خودش رو بخشنده ومهربان معرفی کرده…
استاد جانم این احساس گناه یا عذاب وجدان به مرور طی تغییرات شخصیتی من نوع ومدلش تغییر کرد، منم مثل خیلی ها خداوند رو انتقام گیرنده میدونستم وجبار، واز اونجایی که از دید من زندگی فقط جبر بود وبدبختی، باهر عملی که تبعات بد داشت ویاد به من یاد داده بودن که گناهه ویا خودم حس بد بهش داشتم کلی حالم بدمیشد و احساس گناه میومد سراغم…
مثل همون مثال خوبی که شما زدید در مورد راه رفتن رو قبرها، یا آب ریختن رو گربه…که منم تجربشون کردم وچقدر به خاطر اون باورهای خرافی حس گناهای بدی رو تحمل کردم..
من خودم انقدر داغون وخرافاتی بودم که وقتی پسرم تو 6 سالگیش ناخواسته بچه گربه رو از بالکن پرت کرد وبچه گربه مرد وبعد چند ماه همسرم فوت شد تا سالها به پسرم احساس گناه میدادم که تو بچه گربه رو کشتی دیدی خدا باباتو ازت گرفت، یعنی هنوزم یادم میاد حالم بد میشه، یا مثلا میگفتن بخت مادر جهاز دختره مادر ماهم که از نظر دیگران با ازدواج باپدرم خودش رو بدبخت کرده بود هی به ما احساس گناه میداد شماهم مثل من بدشانسید شماهم مثل من شوهر خوب نسیبتون نمیشه حتما یکی مثل باباتون بداخلاق و…گیرتون میاد، یا مثلا چون مچ دست و پام ویا گردنم یه کم مشخص میشد ومثلا مردی وپسری به قول مذهبیا نامحرم منو دید میزد میگفتم میرم جهنم چون من باعث شدم اون مرد گناه کنه بانگاه کردن به اندام من، یا اگه غذا تو بشقابم می موند خصوصا بعدازدواجم خونه ی مادرشوهرم ، بهم میگفتن برکت خدارو چرا دهنی کردی حالا نمیخوری خدا قهرش میگیره من با حالت تهوع به زوری از ترس قهر خدا مجبور بودم اون غذا رو بخورم، یا مثلا اگه یه دروغی میگفتم کلی صدقه مینداختم صندوق صدقات خدا منو ببخشه ولی باز دروغ میگفتم،یا مثلا کتاب قرآن تو اتاق خواب نباید باشه…. سرلخت قرآن نخونید، بدون وضو دست به قرآن نزنید، قرآن رو باید عربی بخونید ثوابش به عربی خوندنشه، یا مثلا زن تحت هرشرایطی باید مرد رو تمکین کنه، اگه گاهی نماز بخونی گاهی نخونی گناهش انقدر سنگینه که انگار داری استغفرالله خدارو مسخره میکنید، یا مثلا از طرف تعریف وتمجدید نکنید چشمش میزنید بعد یه اتفاقی براش میفته،
انقدر زیادن از این چرت وپرتها که توگوشمون خوندند و کردند توی ذهنمون تابشه باورمون تا اصل گم بشه توی حاشیه…
تا به قول شما نتونیم اصل رو تشخیص بدیم، وانهایی که توی دلشون بیماری ومرض بود کلام خداوند رو اصل رو( دین رو) که راه درست زندگی وهدف اصلی خلقت هست رو فرقه فرقه کردن تا ما نه خرما رو داشته باشیم نه خدا رو، که ما هم این دنیامون جهنم بشه وهم اون دنیامون….
ولی شکر خدا شما انقدر قانون واصل رو به تکرار هم در حرف وهم در عمل توی فایلهای دانلودی،وهم توی دوره هاتون به زبانی ساده وصمیمی و شیوا توضیح میدید ونسبت بهش تجربه های واقعی دارید وزندگیتون خودش معجزه ی عمل به همین قوانین هست که هرکسی 6 ماه با شما همراه بشه توی این مسیر کم کم راهشو به سمت اصل واساس زندگی پیدا میکنه….
همیشه این حرفتون توی گوشمه وتوی مغزم می پیچه، که میگید آقا آدمیکه هدف داره برنامه دار برای خودش وداره روی خودش کار میکنه مگه وقت هم داره دنبال چیزهای چرت وپرت باشه؟!
چیزهای چرت وپرتیکه یه عمر مارو گرفتار خودش کرده بودند، حاشیه ها امان از حاشیه ها…
شما بارها تو فایلهای مختلف گفتید بچه ها مهمترین رابطه ی زندگیتون باید رابطه ی بین خودتون وخداوند باشه، طول کشید ولی من هر روز بیشتر میفهمم ودرک میکنم این چیزی رو که گفتید،هرچقدر خداوند وجهانش رو بیشتر میشناسم می بینم هیچ چیزی جز رابطه ی من با خداوند اصل نیست، حالا این رابطه چطور به این زیبایی شکل گرفت؟!
از طریق شما، از طریق آموزه هاتون، وقتی که گفتید بابا شما با هیچ آدمی باهیچ پیامبری که بهش وحی میشده فرق ندارید وقتی که توحیدی باشید یکتاپرست باشید در مسیر درست باشید، وقتیکه بدونید تنها نیستید وخداوند هرلحظه منتظره تا هدایتتون کنه بهتون الهام کنه تا مسیر درست رو انتخاب کنیدبه شماهم وحی میشه، ویا اینکه گفتید فلان پیامبر فلان خطا واشتباه رو کرد ولی دوبار تومسیر قرارگرفت وهدایت شد وهیچکس توی دنیا حتی خود پیامبران هم بدون اشتباه وبدون خطاء و معصوم نبودند وبا خودمراقبتی تونستند برگزیده باشن، شماهم از افکارت از گفتارت از رفتارت مراقبت کن تادبرگزیده باشی تا خداوند همه نوع نعمتی رو راحت بهت عطاء کنه….والحق که بهم ثابت شد این موضوع…
شما گفتید وگفتید و من هم کم کم گوش گرفتم وانجام دادم، رفتم به گذشته به یادآوردم جاهایی که توی زندگیم واقعا عاجز وتسلیم شده بودم وخداوند هدایتم کرده بود و خداوند خودش بیشتر از من کارهارو رو انجام داده بود و کوله بار سنگین مسائل ومشکلاتم رو از روی دوشم برداشته بود، به قول شما اونها رو الگو کردم وگفتم باید ببینم اونجاها چیکار کردم چطور سهمم رو پیدا کرده بودم چطور انجامش داده بودم وچطور هدایت شده بودم که اونطور نتیجه عالی ودلچسب ورضایت بخش شده بوده ودوباره از همون الگوها استفاده میکردم وهنوزم استفاده میکنم، چون هربار ایمانم بیشتر میشه واعتمادم به خودم در انجام تصمیمات دزست وعملکرد درست بیشتر میشه وبعد خداوند هم …
واقعا کسیکه توی اقیانوس رحمت ومهربانی خداوند غرق میشه، دیگه راه نجاتی نداره، چون جوری آدمو نگه میداره همونجا و کمک میکنه که باتمام وجودت عظمت وبزرگیش هر روز وشب بارها شاکر باشی…
هرچقدر میفهمی و به این درک میرسی که این خودت بودی که باعث اونهمه درد ورنج وسختی وعذاب شده بودی توی زندگیت بیشتر باور میکنی یقین پیدا میکنی که خداوند فقط برات خیر میخواد وخوبی…
چقدر توی زندگی عجله کردیم وعجول بودیم، چقدر چشممون به زندگی مردم بود، چقدر دیگران خدای ما بودند وما خدای زندگی دیگران، چقدر کار وبارو رفتار وبرو بیای دیگران برامون مهم بود، چقدر قضاوت و تایید وتصویب دیگران برامون مهم بود، چه کارها که نکردیم تا تایید بشیم، چه اذییتها نشدیم که مورد احترام باشیم ودوستمون داشته باشند ولی نه دیده شدیم ونه مورد پسند واقع شدیم، چقدر وابستگی داشتیم به دیگران به مال وامول به شهرت و به اینکه تنهامون نذارن… به اینکه تردمون نکنند…
هنوزم هستند همه ی این نقص ها، میان ومیرن، میان سراغمون وقتی دوباره از اصل دور بشیم از اینکه هدفمون چی بود چی هست از این آفرینش از این زندگی و وارد حاشیه ها می شیم ومیرن از وجودمون وقتی یادمون هست که هدفمون از زندگی اینه که مفید باشیم خوشبخت باشیم شادباشیم عاشق باشیم ثروتمند باشیم سلامت باشیم در امنیت وآرامش باشیم صبور باشیم متوکل وموحد باشیم سپاسگزار وقدر دان اونچه که داریم باشیم،وقتی هر روز باخودمون مرور می کنیم که برای چی اومدیم؟ که زیبا زندگی کنیم وکاری کنیم جهان جای زیباتری برای زندگی باشه…
اصلا کسیکه کنار خداست، دوست خداست، همراه خداست مگه می تونه احساس گناه هم داشته باشه؟!
مگه تو فرکانس خوبیها جز امنیت وآرامش هست؟!
جاییکه میدونی خودت مسئول صد درصد زندگیت هستی و به لطف خدا تمام تلاشت رو کردی که بهترین خودت رو اجرا کنی، واگر تضادی باشه میدونی اومده تا درسی بهت بده واگر خطا واشتباهی ازت سربزنه میدونی که تکراری درش نیست وازش درس میگیری ورهاش میکنی…
این حس امنیت وآرامش، این حس نزدیکی با خداوند واین حس خوشبختی رو که نمیشه با هیچ پولی خرید همرو از روی لطف ورحمت خداوند واز آموزه های شما استادعزیزم دارم…
وقتی من میدونم فقط خداوند تنها قدرت رو در دست داره، وقتی من میدونم تمام تلاشم رو انجام میدم که رضای خداوند رو در انجام کارهام داشته باشم وقتی سعی میکنم بازم میگم سعی میکنم افکار وگفتار واعمالم برپایه ی صداقت ودرستی و رضای خداوند باشه، دیگه چه ترسی، چه احساس گناهی؟!
خداوند بسیار پاداش دهندس، دیگه میفتی تومسیری که یه قدم برمیداری خداوند صدقدم هزار قدم، هی توبهش نزدیکتر میخوای بشی اون خودش بیشتر تورو احاطه میکنه وپناهت میده، کارهاتو سروسامون میده…
به الله قسم که از وقتی حرف وقضاوت مردم رو گذاشتم کنار وفقط از قضاوت خداوند ترسیدم و به عدل وانصافش دلخوش کردم، خودش کاری کرده مردم همه جوره دارن بهم خدمت میکنن، شما هرچی گفتید طی این سالها به شرط عملکرد توی زندگیه تک تک ما اتفاق افتاده، چرا؟ چون توی فرکانس خوبیها، توفرکانس مثبت، توی فرکانس نور وروشنی فقط خیر دنیا واخرت وجود داره، ثروت وسلامتی وارامش وحس خوشبختی وجود داره برعکس فرکانس منفی واحساس گناه که توش فقط شر وبدی وترس واضطراب ونگرانی وبیماری و ….هست
الهی هزاران بار شکر الله مهربان رو به خاطر این اگاهیهای ناب…
انشالله هممون هرلحظه وهمیشه در پناه امن خداوندباشیم