«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 270
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-37.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-21 00:00:002024-06-09 14:55:43«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
(روز دوم سفرنامه)
استاد جان مادربزرگ من فروردین امسال فوت کردند و یادمه داشتم فایل ما بی انتها هستیم رو گوش میکردم وقتی خبر فوتشون رو شنیدم فقط به مدت چنددقیقه گریه کردم ولی بعدش آروم شدم درمراسم خاکسپاری هم همینطور بعد از مدتی آروم شدم تاجایی که هیچجوره اشکی نمیتونستم بریزم،در مراسم هفته ایشان حتی یه قطره اشک هم نریختم چون اصلا نمیتونسم گریه کنم ناخودآگاه یاد حرفای شما میفتادم و اتفاقا خوشحال بودم براشون سعی کردم به مادرمم بگم بنابراین فایل شمارا با صدای بلند درخانه پخش کردم اما بعد ازمدتی دیدم مامانم خیلی بی توجهه و اهمیتی نمیده (در مدارش نبودن)بنابراین من قطعش کردم و دقیقا مامانم بعدش گفت خب اینکه چیزی نگفت منظورش این بودکه چیزی که میخواسته رو نشنیده اخه میدونیددیگه استاد انسان ها از این حس خوششون میاد یعنی این حس قربانی و مظلوم بودن حس نیاز به توجه..یعنی حاضرن قربانی باشن اما مردم کنارشون باشن درموردشون حرف بزنن و مهم تر ازهمه صاحبمجلس باشن منظورم شخص اول اونموضوع باشن متاسفانه…و به وضوح میدیدمکهچقدر بعضی ها دنبال جلب توجه هستند جیغ میزنن فریاد میزنن به سروسینه خودشون میزنن و حتی راه رفتنشون که بگن ما صاحبمجلسیم و (البته کسی رو قضاوت نمیکنم)مردم اومدن پیش ما و مدام از رفتارهای بدشون درمقابل مادر یا مادربزرگشون میگفتن (توجه به نکات منفی)و باز گریه و عذاب وجدان و احساس گناه که در آخر ختم میشد به کلمه ی (من خودمو نمیبخشم)
یادمه وقتی داشتم برای مادربزرگم نماز میخوندم (شب اول قبرشون)انقدد آروم شدم که شب خوابی رو دیدم که منو هنوز آروم تر کرد و باتوجه به حرف های شما نتیجه اینشد که من اصلا اذیت نشدم سردرد نگرفتم و…!(ازشما تشکر میکنم به خاطر آگاهی های نابی که رایگااان دراختیار ما قرار میدین❤️❤️)
استاد جان شما در قسمت سوم این فایل گفتید که (تجربیات و اشتباهات باعث میشوند بزرگتر بشم و پیشرفت کنم)
میخواستم بگم که من وقتی فقط (۱۲/۱۳) سال سن داشتم اشتباهات بزرگ و زیادی انجامدادم و جالب اینجاست که این اتفاقات دقیقا پشت سرهم بودن انقد اشتباه کردم تا جایی که دیگه اخریش مثل یکبمب ترکید و احساس کردم که دیگه همه چی تموم شده اون اتفاقات برای من که فقط ۱۲یا ۱۳سال سن داشتم وحشتناک بود و خیلی توگوشیمحکمی بود…دیگه وقتش بود تجربه کسب کنم درسبگیرمازاین همه اشتباه،
احساس گناه میکردم احساس ترس داشتم عذاب وجدان داشتم و خودمو سرزنش میکردم…یه مدت وقتی بهش فکرمیکردم حالم بد میشد و گریه میکردم اما دنبال جبرانش بودم و هرکاری میکردم که فقط اون فراموش بشه و تغییر کنم…همین اشتباهات انقددددررر باعث رشد من شدند انقد بزرگ شدم از نظر فکری انقد پیشرفت داشتم قشنگ یه جهش عالیبود واسه اون زمان😂✋🏻به طوری که هرکی منو میدید ازچهره خیلی کم سنو سال وکوچیک اما حرفاش خیلی بزرگترازسن واقعیش بود خیلی بیشتر از همسن و سالاممیفهمیدم خیلی پخته تر رفتار میکردم آرزوهام خیلی بزرگتر بودن و حتی طرزفکرم کاملا متفاوت تاجایی که همه تعجب میکردنتوواقعا دهه هشتادی هستی؟😂 بنابراین نه تنها بااین قضیه کنار اومدم و آروم شدم بلکه عاشقشون شدم و میگم برگردم عقب ازعمد اینکاراروانجاممیدم😂😉و همون موقع ها بود که باقانونجذب و ..آشنا شدم البته باسایت شما نه!خب اونموقع زود بود البته اشناشدنم بااین سایت باارزش و به قولا این گنجینه هم بعد از یک اشتباه و تغییری بود که میخواستم و خیلی همجالبه 😍😉و (حتما روزی تعریف خواهمکرد)!خلاصه استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیزم میخواستم بگم عاشقتونم و مرسی بخاطر سفرنامه چون من واقعا هرچی فکمیکنم میگم من واقعا این فایل هارو قبلا گوش کرده بودم؟؟ چرا اینقد جدیدن برام چرا الان یه چیزای دیگه درک میکنم و یه چیز جالب که تو قسمت چهارم یه قسمتی رو چندبار زدم عقب و و دوباره گوش کردم هربار یه کلمهجدید میشنیدم🥺😧
عاشقتونم امیدوارم هرجا که هستید سالم و شاد و ثروتمند و سعادتمند باشین در دنیا و اخرت😍
۱۳:۱۵
۱۵/۲/۹۹
به نام رب العالمین
خدایاشکرت
سلام خدمت استاد عزیز و همه اعضای این خانواده صمیمی❤
روز دوم سفرنامه👇
میخوام به سوال پاسخ بدم
کسی ک احساس گناه داره اول از همه میتونه با خدای خودش راز و نیاز کنه و یه روز کامل رو فقط با خودش و خدای خودش باشه و آیات قرانی رو که از بخشنده بودن خداوند میگه رو مطالعه و در موردشون کامل فکر کنه و وقتی اینو بدونه که اولا خداوند خیلی خیلی مهربانه
و اون چیزی نیس ک از بچگی به ما گفتن مثل این موارد:نماز نخونی میری جهنم یا اگه موهات بیرون باشه توسط اون موها از یه دیوار تو جهنم اویزون میشی😂الان خندم گرفت به اینکه چقدررر این خدای مهربان و بخشنده رو در نظرمون ترسناک جلوه دادن و همچین چیزی نیس خداوند بسیار بخشنده مهربان است پس یادمون باشه که انسان جایزالخطاست و خداوند هم میبخشه حالا که از این مورد خیالش راحت شد در مرحله دوم باید خودشو ببخشه کاری ک من انجام دادم یه کار ساده و در عین حال موثر بود یه کاغذ و یه خودکار میخواد و تموم کارهایی ک بنظرمون خطا کردیم رو مینویسیم داخلش همه شو ک خیالمون راحت باشه چیزی نمونده بعدش کاغذو کاملا پاره میکنیم که ذهن بفهمه تموم شده و در پایان سعی میکنیم خودمونو دوست داشته باشیم حالا میرسیم ب مورد دوم انسان وقتی بدونه اتفاقات الان رو با فرکانس هایی ک قبلا فرستاده ایجاد کرده آروم تر میشه و میدونه ک الان اگه حال خوب داشته باشه و خودشو ببخشه فرکانس های مثبتی رو میفرسته و آینده اش درخشان میشه پس از حس گناهش کم میشه
😊😊ممنونم که میخونید
طبق تجربیاتم تا الان نظرمو گفتم
سپاسگزارم استاد عزیز
موفق باشید دوستان گلم
خدایا شکرت🌹
سلام به نظر من کسی که اعتماد به نفس داره الکی دلسوزی نمیکنه خودشو همونطور که هست دوست داره الویت اولش همیشه خودشه از اشتباه کردن نمیترسه و خجالت نمیکشه،توانایی هاشو باور داره،نگران این نیست دیگران درموردش چه فکر میکنند توی جمع از پرسیدن سؤالایی که شاید از نظر خیلی ها احمقانه باشه یا رفتن به جمع های جدید با افراد جدید نمیترسه دنبال جلب توجه نیست اون فقط خودشه چون عاشق خودشه دنبال اثبات خودش به دیگران نیست با خودش و دیگران صادقه،نظر واقعیشوبیانمیکنه همیشه،باخودش در صلحه و شاده،آرومه و آرامش داره نگران چیزای الکی و بیهوده نیست،مغرور نیست❌زود عصبی نمیشه❌خودشو لایق بهترینا میدونه از صحبت کردن در جمع های بزرگ ترسی نداره،خودشوسرزنش نمیکنه هیچ وقت،دنبال پیشرفته و خودشو لایق خواسته هاش هرچندبزرگ میدونه،محکم راه میره محکم حرف میزنه ادا در نمیاره(وقتی داشتم به این سوال فکر میکردم تو ذهنم خیلی از آدمایی اومدن که درظاهر اعتماد به نفس دارن اما خوب که دقت کنی میبینی ادا در میارن)،به کسی یا چیزی وابسته نیست،همیشه خوشبوئه،از لحظات زندگیش لذت میبره،راحت ارتباط برقرار میکنه،دنبال تجربه های جدیده ،رابطه ی خوبی با خود و خدای خودش داره،کسی رو از خودش برتر نمیدونه یعنی قدرت رو دست کسی نمیده،حسود نیست❌به علایقش اهمیت میده و واسه خودش وقت میذاره،اهداف بزرگی داره،دودل نیست و به راحتی و درست تصمیممیگیره حتی اگه اشتباه باشه خودشو سرزنش نمیکنه و از اشتباهش درس میگیره،واسه خودش زندگیمیکنه،انرژیش مثبته،بهترینارومیخواد اما کمالگرا نیست،کسی رومقصر نمیدونه،نیازی نمیبینه که بخواد هرچیزی روتوضیح بده(حرف اضافی نمیزنه)رو کسی حساب باز نمیکنه،احساس گناه نمیکنه،دنبال این نیست که ببینه دیگران چی میپسندن.
به نام خدای عزیزم که من رو هدایت کرد به این قسمت،به این سفرنامه.
(روزاول سفرنامه)
اوایل ورودم به سایت با این قسمت سایت یعنی (سفرنامه)مواجه شدم حتی تصمیم گرفتم که شروع کنم اما ناگهان با قسمتی روبرو شدمکه نوشته شده بود باید حتما ردپایی از خودت به جا بگذاری با نظراتت،و اگه نمیتونی وارد این سفر نشو! من احساس بدی پیدا کردم و به خودم گفتم •من نمیتوانم دیدگاهی بنویسم• بااین وجود بازهم خواستم سفرنامه رو شروع کنم اما انگیزه ای نداشتم و سریع ازاین قسمت بیرون اومدم (شاید بهتر است بگویم در مدارش نبودم)!!
خب اخه با خودممیگفتم با چی شروع کنم؟چی بنویسم؟یا اصلا باید از چه چیزی بنویسم؟؟
این ترس تاهمین چنددقیقه پیش همراهمبود امادیگه بسه!✋🏻
داستان هدایتم به سفرنامه👇🏻
امروز برای دانلود فایل (توحیدعملی ۶) به سایت اومدم اما به قسمت(تجربه دوستانم از نشانه)هدایت شدم.وقتی کلیپ استاد رو دیدم نمیتونید تصور کنید چقد آرامش پیداکردم چقدر حالم خوب شد و دقیقا بعد از پایان آن چیزی در ذهنم به من گفت وقت آن رسیده سفرنامه را شروع کنی
وقتی خواستمدانلودکنم از خودم پرسیدم صوتی یا تصویری؟؟ در شک و دودلی بودم که صدای نه چندان واضحی انگار میگفت تصویری اما باتوجه با کلیپی که چند دقیقه قبلش از استاد دیدم گفتم خدایا من یه نشونه واضح میخوام و باورتوننمیشه دیدم اونپایین انگار یه فایل داره برامچشمکمیزنه😂😉 اون فایل (نحوه شکل گیری آرزوها قسمت اول) بود وقتی وارد اون قسمت شدم در اخر نوشته های توضیح فایل با کلمه ی ^تصویری^ روبرو شدم😍
خدایاشکرت🍃❣️
و حالا با تعهد جدی میخواهمکه این سفرنامه را شروع کنم.
۱۳/۰۲/۹۹
۱۵:۰۸
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام خدمت همه دوستان
این اولین دیدگاهی هست که من تو این سایت مینویسم و از قضا این دیدگاه رو دارم در باره اعتماد ب نفس مینویسم
خدارا شاکرم که با استاد عزیز و این جمع صمیمی اشنا شدم که به لطف خدا از همین الان که تقریبا دارم وارد۱۸سالگی میشم روی باورهام کار کنم و اعتماد به نفسم بالا بره درسته همه ما ب نوعی در کودکی تخریب شدیم و منم جزو همین دسته ام
ولی گذشته مهم نیست و مهم اینه ک من متعهد باشم به همه آموزه های استاد عزیز
سپاسگزارم ازتون که همه چی رو شفاف سازی میکنید
به نظرم کسی ک اعتماد به نفس داره همیشه آرامش داره و در هر حالتی عواطف خودشو کنترل میکنه وقتی توی خیابون راه میره نگران نیست ک مردم چه نظری دربارش دارن و اصلا از تفریح لذت نبره به خاطر نگاه مردم
(خودم جزو همین دسته بودم و سعی میکنم روز به روز اعتماد ب نفسمو بالا ببرم)
فرد دارای اعتماد به نفس تحت تاثیر حرف کسی قرار نمیگیره و در نهایت خودش قاطعانه تصمیم میگیره و اجازه دخالت به کسی رو نمیده
خدایاشکرت
ممنونم از استاد گرامی
موفق باشید دوستان عزیز
بنام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و همراهان خوبم
ببینید دوستان ادم چرا باید احساس گناه بکنه وقتی خدای داره که ایقدر
مهربان و بخشنده است
خدای که وقتی ما رو خلق کرد به خودش احسند گفت ما هر گناهی کرده باشیم از نعمت های خداوند که بزرگ تر نیست
مثال خیلی ساده که میشه زد اینه که
بریم و به کسی نگاه کنیم که حاضره جون شو بده اما تو خار تو دستت نره ❤مادر ❤
تازه مادرو هم خدا خلق کرده پس خودش چقدر مهربونه پس وقتی ایجوری فکر میکنم هیچ وقت خودم رو سر زنش نمیکنم
که چی کاری کردم یا چی اتفاقی افتاده در گشته اما آیده رو حواسم است
امیدوارم روزی خوبی داشته باشید
در پناه حق
بنام خداوند بخشنده و مهربان
دومین روز سفرنامه (دور دوم)
سلامی پر از عشق و نشاط بر همه عزیزان
این روزها انقدر اشتیاقم زیاد شده که قابل توصیف نیست.وقتی دوباره دارم آگاهی ها هر روز رو مرور میکنم به خودم میگم که من بار قبل (دور اول سفرنامه) این جملات رو انگار نخونده بودم یا ندیده بودم.در واقع درک نکرده بودم و ظرف وجودیم بسیار کوچک بود برای درک این آگاهی های ناب.
یادمه وقتی برای اولین بار این سفرنامه رو شروع کردم یه وقتایی در احساس گناه غلت میزدم.وقتی این احساس سراغم میومد من رو با زانو در میاورد،اصلا نمیتونستم به رویاهام فکر کنم چه برسه به تمرکز راجبشون،انقدر از خودم متنفر میشدم که قابل توصیف نیست.
واقعا احساس گناه بدترررررررین احساسی هست که انسان میتونه تجربه کنه و کلااا اعتماد به نفس رو له میکنه.
امروز که نوشته های زیبای استاد عزیز و خانم شایسته گل رو میخوندم، متوجه شدم که من چقدر از این احساس گناه دور شدم و خیلی وقته تجربش نکردم.دلیلش هم مشخصه و اون چیزی نیست جز هدایت خدای مهربان.وقتی از شدت نگرانی و ترس اشک میریختم و میگفتم خدایا تنها تو میتونی نجاتم بدی و من حامی جز تو ندارم، هدایت شدم به این سفرنامه.
در دور اول این سفرنامه حدودا چند 3 الی 4 بار من درگیر احساس قربانی شدن میشدم و به حدی حالم دگرگون میشد و بهم میریختم که از عهده ی کنترل خودم بر نمیومدم و معمولا اشک می ریختم و میگفتم این رفتارهای دیگران حق من نبووووووووووود….
جالبه بعد از هربار تجربه این احساس قربانی شدن، مدتی اندکی بعد به احساس خوبی میرسیدم.احساسی که همراه با قدرت بود و یجورایی قرار گرفتن در مداری جدید رو حس میکردم و بزرگترین نتیجش آرامش درونی بیشتر بود.در واقع هربار خود به خود “در صلح قرار گرفتن با خود” رو بیشتر حس میکردم.
الان من نسبت به روز اولی که سفرنامه رو شروع کردم، خیلییی بیشتر خودم رو دوست دارم و یه وقتایی از درون عاشق خودم میشم و حس شکرگذاری که تجربه میکنم قابل مقایسه با قبل نیست.الان خدا رو بیشتر و بیشتر در خودم و زندگیم حس میکنم و ناخودآگاه به نعمت هایی که در زندگیم دارم خیلی بیشتر از قبل توجه میکنم.
سلامتی،روابط،احساس نزدیکی به خودم و خدای خودم هر روز داره بهتر میشه و این نتیجه اون تعهدیست که روز اول به خودم دادم. “تعهدی که به خدای خودم دادم ”
من در دور اول تونستم احساس گناه و قربانی شدن رو تا حد زیادی از خودم دور کنم و از این بابت خدایم رو هزاران بار شاکرم.
در این دور دوم قصد دارم بر احساس لیاقت و ارزشمندی تمرکز بیشتری بذارم و نمیدونم در اخر این سفرنامه چه تغییرات دیگه ای قراره در زندگیم رخ بده.این هم بگم که تغییرات بعد از اتمام دور اول من رو شگفت زده کرد.
آرامشی که الان دارم به هیچ وجه قابل مقایسه با دوماه پیش نیست.
هرچقدر از این سفرنامه بگم کم گفتم.انقدررر این سفرنامه دوست دارم که با هدایت خداوند تصمیم گرفتم در این مسیر بییی نظیر دوباره هم سفر شما عزیزان باشم.
استاد عزیزم و خانم شایسته نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم.این سفرنامه رو با انرژی ،زمان و عشق بسیار زیاد برای تهیه آن بصورت رایگان در اختیار ما قرار دادید.ممنونم که انقدر عاشقانه با رشد ما ذوق میکنید.
ممنونم که دستی از دستان آن “رب العالمین” برای ما شدید.خیلی دوستون دارم
در پناه الله یکتا شاااااد و ثروتمند باااشید
“”الحمد الله رب العامین”””
سلام به نظرمن کسی که اعتمادبه نفس حقیقی داره کسیه که نسبت به پیرامونش ترسی ازچیزی نداره یااگرداره توانایی غلبه به همون موضوع راداره شخصی که اعتمادبهنفس داره باورداره که میشه من خودم اگرحتی درحال حاضرشرایط کاری که فکرمیکنم رانداشته باشم نمیگم زمانش نرسیده یاامکان پذیرنیست زمان هرچیزی که فکرمیکنی رسیده فقط منم که بایدخودموبه اون زمان برسونم .
این کارزمانی صورت میگیره که نترسم چیزی به عنوان ریسک وجودنداره فقط نترس بودن هست خداماروباورکرده این ماییم که بایدخودمونوباورکنیم بطورکلی باباورداشتن خودمون وخداوتمام انرژی جهان هستی مامیتونیم بفهمیم که میتونیم واین خودویژگی یک اعتماد به نفسه.
نترسید
بنام خدااااا
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان
و خوانواده صمیمی عباس منس امیدوارم خوب و سر حال باشید تشکر استاد عزیزم بابت فایل های رایگا مخصوصا جلسات عزت نفس و همه فایل های دیگه
و اما تمرین این جلسه
اعتماد به نفس یعنی من خودم رو دوست دارم
بیدونه هیچ قیتو شرتی و اصلا مهم نیست که
بقیه منو دوست دارن یانه .یعنی این که هر کاری رو بخواهم انجام میدم
هر مشکلی پیش بیاد از پسش بر میام
پیش مردم سرم رو بلد نگه میدارم
هیچ کسی از من بهتر نیست
اعتماد به نفس یعنی خداوند منو دوست داره
در تمام کار ها به من کمک میکنه
مردم جامعه منو دوست دارن
به امید موفقیت تمام دوستان
بنام خداوند بخشنده و مهربان
اولین روز سفرنامه (دور دوم)
سلامی دوباره بر عزیزان
الان هوا ابریست به همراه بادی که وجودم رو سرشار از آرامش میکند و به قول قرآن:
“”آیا ندیدی که خداوند ابرهایی را به آرامی میراند، سپس میان آنها پیوند میدهد، و بعد آن را متراکم میسازد؟! در این حال، دانههای باران را میبینی که از لابهلای آن خارج میشود…”
آری خداوند همه جا هست
در دنیای بیرون
در دنیای درون
همیشه هست
این دومین باری هست که این سفرنامه رو دارم شروع می کنم
مدتیست که در مورد شروع کردن دوباره این سفرنامه شک داشتم تا اینکه دو روز پیش خداوند به اندازه ظرف وجودیم به من فهموند که ارزش این سفر تا چه اندازه ای است و قسمتی از زندگی پیامبران در مورد این سفر در ذهنم مرور شد.انقدر اشتیاق پیدا کردم که دوباره این سفرنامه رو شروع کنم و باز در جهت تکاملم بصورت تعهدی غیر قابل مذاکره قدم بردارم.
تکاملی که من رو به سمت سلامتی،ثروت،شادی،روابط و از همه مهمتر آرامش بیشتر هدایت میکند.
نمیدونم چطور بیان کنم که بتونم ذره ای ارزش این سفر رو توصیف کرده باشم.اصلا متوجه نشدم کی شروع کردم و کی تموم شد.فقط سعی میکردم هر روز آگاهی ها رو درک کنم و بهشون عمل کنم.
روز به روز با تعهدی غیر قابل مذاکره این مسیر رو ادامه دادم.آگاهی هایی که دقیقا هماهنگ با احساسات اون روز من بود و رفته رفته ایمان پیدا کردم که این آگاهی ها رو صرفا یک انسان ننوشته و توضیح نداده.
بعضی وقتا از شدت شوق داد میزدم که مگه میشه انقدر هماهنگی مگه دارییییییییییییییییم….
هر روز درک بیشتر
هر روز توحیدی تر
هر روز شادتر
هر روز آرامش بیشتر
هر روز امیدوارتر
و
هر روز خوشبخت تر
تا اینکه روز سی ام فرا رسید و بوووووووووووووووووووووووووووووووم
سلامتی رو که مدت ها نداشتم بدست آوردم(تقریبا 80 در صد)
روابط بهتر و بهتر
و چیزی که نمیتونستم تصورش رو کنم:
آرامش هست.الان ذره ای درک کردم که “در صلح بودن با خود” به چه معناست و جایگاهش در زندگیم کجاست و الان با قدرت میگم که “همه چیز”است.بالاترین دست آورد من در این سفر،نزدیک شدن به خودم و در صلح قرار گرفتن با خودم هست و اون هم به انذاره ذره ای نه بیشتر که این مقدار اندک چنان آرامشی برام بوجود آورده که روز اول سفر نمیتونستم تصورش رو بکنم.
الان خدا رو بیشتر در زندگیم،در درونم و در بیرونم احساس میکنم و این نتیجه ی قطره ای توحیدی تر شدن هست.الان بیشتر درک میکنم که این دنیای فیزیکی فقط قطره ایست در مقابل دنیای ابدی و چقدررررر این درک آرامش و نشاط وشادی رو در زندگیم بیشتر گرده.دیگه مثل قبل عجله نمیکنم،دیگه زووووووور نمیزنم و در یک کلام تازه دارم در لحظه بودن رو رفته رفته تجربه میکنم، چیزی که سالها بود اتفاق نیافته بود.
چند روز پیش رفتم سراغ اون محله ای که زمان بچگی در اونجا زندگی کرده بودم.تمام مغازه ها،خیابان ها،بلوارها،مدرسه ها، کوچه ها،نانوایی ها، دویدن هایی که سرشار از ذوق و شوق بود،دوچرخه سواری ها …. رو مرور میکردم.به سمت مدرسه ای هدایت شدم یک روزی دبستان من بود.گریه های بچگیم یادم اومد که روز اول مدرسه (کلاس اول) تجربه کردم و اون موقع چقدررر غریب بودم با اون محیط.همه اینا رو با یک احساس خوب احساسی که از قلبم میومد یادآوری میکردم.
نمیدونم حسم رو چطور بیان کنم ولی با رفتن به اون محله، تماااام خاطراتم مثل یک فیلم کوتاه جلوی چشمام مرور شد.
چقدررر ما در زمان بچگی هامون
به خودمون نزدیک بودیم
عاااشق خودمون بودیم
در صلح بودیم
نمیدونستیم نگرانی چی هست
آینده چی هست
بیرون چی هست…
و فقط و فقط خودمون بودیم و درونمون
همه اینها همون بحث ” رابطه ذهن و روح” هست
همون رابطه ای که سایر راوبط مثل :
رابطه با ثروت،رابطه عاطفی،رابطه با سلامتی،رابطه با خداوند و کل زندگی ما رو پوشش میده.
عاااشقانه در تلاشم که اون حس و حال بچگی رو که سالهاااست گم کردم باز پیدا کنم و این مهمترین برنامه زندگی من شده چون ایمان دارم که این رابطه ذهن با روح اصل و اساس وجود من و درون من هست.
خدارو هزارااان بار شاکرم بابت هدایت دوباره به این مسیر فوق العاده و فوق العاده
خدارو هزاران بار شاکرم که این خانواده دوست داشتنی رو دارم، خانواده ای که هر کدومشون دستی از دستان آن رب العالمین هستند و بزرگترین رسالتشون رشد خودشون در تمام ابعاد زندگی و در نهایت رشد این جهانیست که از طرف خداوند به ما هدیه داده شده.
استاد عزیزم و خانم شایسته نمیدونید با چه ذوقی دارم سفرنامه رو باز شروع میکنم.مرسی که دستان خداوند شدید برای ما.
شاید بتونم درک کنم که از نتایج ما چقدررر خردسند و سرشاار از آرامش و اشتیاق میشید.بابت انرژی زمان و اشتیاقی که میزارید کماال تشکر رو دارم.
در پناه الله یکتا
شاااد و ثروتمند دردنیا و آخرت بااشید
“”””””””الحمد الله رب العالمین””””””
باسلام به خانواده ی صمیمی عباس منش
به نظر من کسی که اعتماد به نفس داره واقعا فقط برای دل خودش زندگی می کنه براش مهم نیست که مردم در بارهاش چی فکر میکنن چه نظری میدن نه اینکه برای مردم احترام قائل نباشه بلکه هم به خودش احترام میزاره وهم به دیگران
شخص با اعتماد به نفس دیگران رو قضاوت نمیگنه دیگران رو مسخره نمیکن همیشه به نکات مثبت توجه میکنه شاکر خداونده
همیشه نیمه ی پر لیوان رو میبینه
به نطرات دیگران گوش میده وآنچه خودش میدونه درستتره انجام میده
شخص با عزت نفس همیشه آرامش داره و همیشه از مشکلاتش درس میگیره ودر اوج مشکلات آرامش خودش رو حفظ میکنه وبهترین راه رو انتخاب میکنه
امیداوارم همه ی ما بتونیم اعتماد به نفسمون رو بالا ببریم ودنیا رو جای بهتری برای زندگی کنیم شاد وبا اعتماد به نفس باشید در پناه خداوند یکتا