«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 429
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-37.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-21 00:00:002024-06-09 14:55:43«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
فایل اول رو باجان ودل گوش دادم، روزشمار تحول زندگی رو شروع کردم، میخوام که تغییراتم رو ثبت کنم برای پیشرفت خودم
من وقتی احساس گناه میکنم و دچار خود سرزنشی میشم خودم رو بغل میکنم ومث یک کودک با خودم صحبت میکنم، بامهربانی.به خودم میگم اشکال نداره اگه اشتباه کردی فرصت برای جبران زیاده
.
استاد من بلد نیستم مثل دوستان کامنت های طولانی و بلند بالا بنویسم ولی واقعا تکه هایی از وجودم تکان خورد؛ برای منی که سالها گرفتار احساس عذاب وجدان بودم عجیب این بود که اولین فایل این سفرنامه، این ویدئو تون بود؛ خداوند رو شاهد میگیرم چون تاکید کردید در ابتدای این فصل که کامنت بگذاریم برای ایجاد ردپا و اینقدر جدی گفتید،کردم.
خدایا،خدا جونم ازت ممنونم که من رو به این ویدئو دعوت کردی و من رو میبینی مخصوصا برای حال این روزهام؛ خدایا مرسی که دوستم داری.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
همیشه از خود سوالهایی بپرسیم که به ما کمک کند زندگی بهتری داشته باشیم از پرسیدن سوالهایی که سوالات بیشتری را به وجود می آورد و باعث افکار بیماری زا شک و تردید می شود خودداری کنیم.چگونه می توانیم سلامتی بیشتری را داشته باشیم؟چگونه می توانیم شادتر باشیم؟چگونه می توانیم روابط بهتری داشته باشیم؟
چگونه می توانیم به شخصی که احساس گناه دارد کمک کنیم؟
احساس گناه مرتبط با عذاب وجدان است وجدان چیست ؟چه کسی وجدان را تعریف کرده و چه کسی آن را به وجود آورده است؟
در هر فرهنگی یک نوع وجدان وجود دارداگر در کشوری مسلمان زندگی و مشروب مصرف کنیم عذاب وجدان داریم ولی اگر در آمریکا باشیم عذاب وجدان نداریم بسیاری از مسائلی که ما عذاب وجدان می دانیم فرهنگی است که منطقه به منطقه و شهر به شهر تغییر می کند.
شاید آن چیزی که به عنوان عذاب وجدان می دانیم از پایه اشتباه و غلط باشد چه کسی برای ما وجدان را تعریف می کند ؟چه مرجعی این کار را انجام می دهد؟ باید فرهنگ کشورهای مختلف را مطالعه کنیم یکی از عوامل پیشرفت نگاه جهانی به موضوعات است هر چقدر به نقاط مختلف جهان سفر کرده تجربیات بیشتری کسب کنیم و فرهنگ های متفاوت را بشناسیم پخته تر فکر و عمل می کنیم اگر در محیط بسته ی خود باشیم فکر می کنیم دنیا به همین شکل است فکر می کنیم همه ی افراد مانند ما فکر می کنند هر چقدر فرهنگ ها و دیدگاه های گوناگون را مشاهده کنیم جهان بینی ما نسبت به تمام مسائل تغییر می یابد.
وجدان توسط جامعه شکل گرفته و واقعی نیست.هر چیزی را که می شنویم سریع و چشم بسته قبول نکنیم در قرآن در مورد گناه صحبت شده است بسیاری به خود بسیار سخت می گیرند اگر ملاک را قرآن قرار دهیم خداوند فرموده: اگر گناهان بزرگ را انجام ندهید ما از خطاهای کوچک شما می گذریم گناه به اشکال مختلف بیان شده است اما تنها یک مورد آن که شرک به خودش است را نمی بخشد سایر گناهان به راحتی نزد خداوند در صورت توبه پذیرفته خواهد شد.
وجدان تحریف و دروغی است که برای ما ساخته شده و ما باید به وجدان شک کنیم چه کسی آن را تایید می کند در قرآن خداوند بسیار تواب و رحیم است هیچ گناهی نیست غیر از شرک که بخشیده نمی شود داستان پیامبران و حضرت موسی را بررسی کنیم در دعوایی فردی را می کشد اما به مقام پیامبری می رسد داستان حضرت یونس و مواردی شبیه به این که در قرآن بیان شده است.
حق الناس در قرآن وجود ندارد مشخص نیست ریشه ی آن به چه چیزی بازمی گردد قرآن کتابی فراتر از افکار زمینی و پذیرفته شده و بسیار بزرگتر و عظیم تر است. ما به هیچ وجه نمی توانیم به کسی ظلم کنیم قرآن را ملاک قرار دهیم ظلم ریشه ی بسیار پر کاربردی است که در اغلب موارد ظلم به خود به کار رفته است .
مشرکان و کافران کسانی هستند که به خداوند دروغ می بندند و ظالم هستند مواردی که ما فکر نمی کنیم ظلم است در قرآن به عنوان ظلم بیان شده ما تنها به خود ظلم و ستم می کنیم خداوند به هیچ کسی ظلم و ستم نمی کند ما توانایی تغییر سرنوشت هیچ کسی را نداریم بر خلاف آن چیزی که در فیلم ها برنامه ها و سریال ها می بینیم که یک نفر می تواند سرنوشت اشخاصی را نابود کند در واقعیت کاملا اوضاع برعکس است ما هرگز توانایی تغییر سرنوشت هیچ کسی را غیر از خودمان نداریم اگر تصمیم بگیریم یک نفر را به هر شکلی تخریب کنیم نمی توانیم مگر اینکه آن شخص قبول و باور داشته و بخواهد تخریب شود وگرنه هر چقدر بخواهیم به شخصی ضربه بزنیم اگر در مدار درست باشد به نفع او خواهد شد.
وقتی در مدار درست باشیم هر ضربه ای از سمت دیگران باعث موفقیت بیشتر ما خواهد شد.هیچ گاه نمی توانیم سرنوشت کسی را چه به سمت خوب یا بد تغییر دهیم این واقعیت است و انسان ها خودشان زندگی و سرنوشت خود را تغییر می دهند ما نمی توانیم برای آن ها کاری کنیم ما تنها می توانیم به خود کمک کنیم هر ستمی که به ما می شود از سمت خودمان است قرآن کتابی معجزه آسا و فراتر از دیدگاه های بشری و کتابی فرکانسی است.اگر می خواهیم به کسی بدی کنیم در واقع به خود بدی می کنیم ما نمی توانیم به هیچ کسی ضربه بزنیم این توهم است که فکر کنیم به دیگران ضربه زده یا آن ها را تخریب می کنیم وقتی شروع به تخریب دیگران می کنیم در لحظه به لحظه زندگی خود را نابود و تمام نعمت ها را از خود سلب می کنیم .
در لحظه ای که به دیگران احساس خوب داریم خود را شکوفا کرده و باعث پیشرفت خودمان خواهیم شد این که فکر کنیم به خاطر اشتباه ما زندگی یک نفر نابود شد کاملا اشتباه است اگر اشتباه کنیم به خود ضربه زده ایم مگر آن شخص خودش بخواهد.
حتی با کشتن یک نفر هم نمی توانیم او را نابود کنیم بلایی که بر سر پیامبران مانند امام حسین آوردند به ضرر کسانی تمام شد که با او چنین رفتاری داشتند.
چگونه احساس گناه را از خود دور کنیم؟
این باور را در خود ایجاد کنیم که ما به هیچ وجه توانایی تغییر زندگی دیگران را نداریم و نمی توانیم هیچ کسی را تخریب کرده یا حتی به او کمک کنیم.
خداوند بسیار تواب است ما را خلق کرده به درونمان آگاه است ما قسمتی از خداوند هستیم خداوند عاشق ما است عشق خداوند را در وجودمان پیدا و درک کنیم خداوند بندگان خود را دوست دارد خداوند منتظر خطا و اشتباه ما نیست خداوند از خطاهای ما می گذرد خطاهای ما باعث پیشرفت و کسب تجربه خواهد شد البته خطاها نباید تکراری و از قصد باشد تمام اختراعات و اکتشافات بشر از اشتباهات آن ها ایجاد شده است.
اگر اشتباه کردیم باید از اشتباهات خود درس بگیریم با داشتن احساس گناه تنها به گناه بیشتر هدایت خواهیم شد و نمی توانیم جلوی خطا را بگیریم زمانی که در مدار درست باشیم اشتباه نمی کنیم اگر با انرژی منبع و خداوند هماهنگ باشیم ما هدایت شده هستیم خداوند بیان کرده ما شما را با گرسنگی تشنگی از دست دادن جان و مال امتحان می کنیم این اتفاق حتما برای ما رخ خواهد داد به پیامبر می گوید: بشارت بده به صابران کسانی که با امید و احساس خوب صبر می کنند و زمانی که مصیبتی به آن ها برخورد می کند می گویند ما از خداییم و به سمت خداوند باز می گردیم انها هدایت شده هستند کسانی که در مدار درست باشند احساس خود را خوب نگه داشته و هدایت شده اند و پروردگار بر آن ها درود و رحمت می فرستد .
با مرگ هیچ چیز نابود نمی شود دنیا بسیار کوتاه و زود گذر در مقابل ابدیتی است که ما در آن قرار خواهیم گرفت زمانی که در هماهنگی با خداوند باشیم رفتارهای ما درست است و نمی توانیم خطا و اشتباه کنیم.مهم ترین ویژگی افرادی که در مدار درست و هماهنگ با منبع هستند آرامش لبخند زدن و داشتن احساس خوب است.
با استفاده از اهرم رنج و لذت به خود یاد آوری کنیم اگر احساس بد داشته باشیم اتفاقات بدی را تجربه خواهیم کرد شک نداشته باشیم که اگر احساس بد داشته باشیم احساس بد بیشتری را تجربه خواهیم کرد اگر احساس گناه داشته باشیم احساس گناه بیشتری را تجربه خواهیم کرد باید بتوانیم با تغییر دیدگاه و باورهایمان به صورت درونی احساس خود را خوب نگه داریم . مهم ترین عامل موفقیت در تمام حوزه ها احساس ارزشمندی است و عاملی که می تواند آن را از بین ببرد احساس گناه است.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
امشب یک چیز خیلی مهم کشف کردم! که باید خیلی حواسمان بهش باشد:
بعضی حسها هست که درواقع همجنسِ «احساس گناه» و خودِ احساس گناه است اما چون پنهان است یا اسم و شرایطش فرق میکند، قابل تشخیص نیست؛ مثل عذاب وژدان، همذات پنداری کردن، ترحم و دلسوزی ووو
میدانید چطور؟
تصور کنید یک نفر سعی میکند برای مهم و بزرگ نشان دادن غمش به شما احساس شرم و گناه بدهد و بگوید شما او را درک نمیکنید چون شرایط او را تجربه نکردهاید،
و حال که شما کاری ازتان برنمیآید رنج میکشید.
یا ناخوداگاهِ شما در آینده سعی خواهد کرد تا شرایط مشابه یا حتی بدتر از آن فرد را برایتان ایجاد کند تا به شما ثابت کند آدم سنگ دل و بی درکی نیستید، حالا اوضاع درست شد، قبلاً اشتباه بود!
و یا خوشبینانه اینطور میشود که مدت طولانی حالتان بد است یا بطور افراطی سعی در همدلی و همیاری کردن با او و امثالش میکنید.
مثال میزنم:
به رویدادی میروید که مخصوص نابینایان است.
بودن در آن فضا یا شنیدن حرفهایشان باعث میشود که نعمت بینایی تان را شکرکنید و برای محرومانِ این موهبت، دلسوزی و ترحم کنید.
اما در نهایت اگر حساس باشید ممکن است در حسی گیر بکنید که انگار به شما میگوید: اَه! چقدر بد و بی رحمانه است که من میبینم و آنها نمیتوانند ببینند! پیام و حس پنهانش اینست: چقدر من گناهکارم که من دارم و آنها ندارند! وَای برمن! چه شرمسارم!)
یا مثلا شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که روزگاری فرد عزیز و پیری به شما از زانو درد خود گفته و خاطرنشان کرده است که تو هنوز جوانی! زانوها و پاهای سلامتی داری! درک نمیکنی که من چه دردی میکشم!
زان پس شما نیز در بزرگسالی یا پیری یا در حادثهای بالاخره یک درد مشابه او را تجربه خواهید کرد و در همان لحظه به سرعت، یاد آن حرفها و آن فرد میفتید! و همه اینها برای این است که از عذاب وژدانِ داشتنِ سلامتی راحت بشوید!
بله!
به همین راحتی برای خودمان ناسلامتی و بدبختی ایجاد میکنیم!
وقتی که همدلی و درک کردنِ افراطی، در یک فرهنگ تبدیل به ارزش میشود، ناقص بودن و شاد نبودن و خود را زخمی کردن، خصوصا برای ادای دِین و درک کردن دیگری، راهی ست برای مبری شدن از جُرمِ خوب و سالم بودن، پاک شدن از گناهِ خوشبخت بودن، رها شدن از اَنگِ مرفهِ بی درد بودن!
حتی اگر دقت کنید معمولا افرادِ به زعم اجتماع، موفق، حتما مِنشِن خواهند کرد که از خانواده فقیر و مذهبی و شرایط ناملایم گذر کرده اند و آمدهاند تا بالاخره لیاقتِ داشتنِ خوبیهای بیشتر را یافتهاند؛ و تو فکر میکنی اگر چنین نیستم پس لیاقت ثروت و موفقیت را نخواهم داشت و در موقع داشتن خوشبختی قدرش را نخواهم دانست و قطعاً هم اگر داشته باشم سزاوارم که از دستش بدهم چون باید تنبیه بشوم و بدانم بی زحمت، چیزی ماندگار نیست!
باخودت خواهی گفت متأسفم برایت که چه بادآورده صاحب خوبیها شدی در حالی که دیگری این همه زجر و سختی کشید تا لیاقت یافت (پس خودت با دست خودت موهبتها را از خودت دریغ خواهی کرد و آنوقت آرام خواهی گرفت)!
در روانشناسی به این مسئله میگوییم خالِ موروثی سلطنتی (در خانوادهای که همگی بطور ارثی خالی بر صورت دارند اما فرزند آخر اتفاقا آن خال را ندارد، برای اینکه اصالت و وفاداری خود را به فامیل ثابت کند، خودش را به هزار در میکوبد تا خالدار شود).
گاه در ناخودآگاهِ بچه ها و نوههای یک فامیل، افرادی هستند که عمیقاً از تجربههای والدین و اجدادشان غمگین یا شادمان و احساساتی میشوند، بنابراین ممکن است بی آنکه متوجه شوند، آن تجربه را برای خودشان بازسازی کنند و آنگاه حس تبرئه شدن از گناهِ غیر بودن، سنگ دل بودن، بی احساس بودن و یا ناخلف بودن بهشان دست بدهد.
مثل کسی که همیشه غصه ی عموهایش که شهید شدهاند را میخورد و آرزوی پیدا یا نهانش این است که بهتر است او هم با شهادت از دنیا برود. و اگر شهید نشود حداقل خواهید دید که بارها در معرض چنین خودکشی ای قرار میگیرد تا کمی آرام و راضی شود!
.
ما معمولا و همواره قدر داشتههایمان را میدانیم! از آنها استفاده میکنیم و خوشنودیم، همین بس است! لازم نیست که حتماً به زبان شکرگزار باشیم تا مبادا نعمتمان از ما گرفته شود! این ترس خوب نیست!
حتی درمورد از دست دادن زمان هم همین است.
حریصِ مصرفِ زمان میشویم تا مبادا تمام شود بی آنکه به خوبی و تا تَهش مفید گذرنده باشیمش.
به خودمان زهر میکنیمش و محروم میکنیم خودمان را از آرمیدن و آسایش و تفریح و لذت،
چون فلان دانشمند و فلان آدمِ خوب، خواب و استراحت نداشت و از تک تک ثانیههای عمرش استفاده کرد!
وای برمن! من چه گناهکارم که بارها خسته شدم و استراحت کردم و نتوانستم غلبه کنم بر خواب آلودگی ام تا بیشتر از زمانم بهره بگیرم!
باید حواسمان که در این مواقع با حرف این و آن به خودزنی نیفتیم که حتی اگر کسی گفت قدر سلامتیات را بدان و ما فکر کردیم قدردان نیستیم پس دنیا آن را از ما میگیرد
یا احساس گناه کنیم از اینکه ناخواسته و اشتباهی سلامت تر از دیگری هستیم و این ناعدالتی ست!
پس برای پاک شدن از این گناه بزرگ بزنیم گوشه ای از این سلامتی را خُرد کنیم تا ثابت کنیم نامرد نیستیم.
ما از فرهنگی می آییم که معتقد نیست تحت هر شرایطی که هستیم، هم من خوبم هم تو.
در مواجهه با فقرا و درک آنها، میگوید اگر دیگری ندارد، پس تو هم حق نداری داشته باشی، اگر تو نداری هم دیگری حق ندارد داشته باشد! و اگر یکی داشت و دیگری نداشت، نتیجه میگیریم آنکه دارد آدم کثیف و گناهکار و بدی ست! شاید حتی همو باشد که حق نادار را خورده و باید جورش را بکشد
این فرهگ ارزشها میگوید به خودت هم سختی و گرسنگی بده تا بفهمی آنها چه زجری میکشند! شرم بر تو که تو داری و او ندارد! ننگ برتو که مرفهی و بی درد اما او فقیر است و نا سلامت!
به جای اینکه راه حل بهتری بدهد و بگوید الهی شکر که تو داری و چه خوب که حتی نمیدانی نداشتن چیست؛ و چه عالی ست اگر کمی از آنچه داری به دیگری بدهی تا او هم مثل تو توانمند بشون و هر دو شاد باشید.
یا اگر موضوع سلامتی باشد بگوید خدا را شکر که سلامتی، امیدوارم هرگز نفهمی درد چیست، اما حالا که ازین نعمت برخورداری، چه خوب است که به دیگرانی که نیازمندند هم یاری برسانی
(اما با خوشحالی و مراقبت از سلامتیِ خودت)
و چه خوب بود اگر افراد برای ترحم جویی و دریافت محبت از دیگری، از ایجاد گناه و دلسوزی در طرف مقابل استفاده نمیکردند! و مثلاً نمیگفتند «تو که ما را درک نمیکنی»!
احساس گناه و عذاب وژدان، به هر شکل و به هر اسمی میتواند ما را فلج کند، اینگونه احساسات پنهان که بی آنکه ببینیم، ساعتها و سالها ما را مشغول و آلوده به خودشان میکنند، خلاقیت و قدرت تصمیم گیری ما را مختل کرده، از کار میاندازند!
لطفاً اگر هرگز شکست عشقی نخوردهاید، یا اگر هرگز ورشکستگی، تجربه بد و یا بیماری سخت نداشتهاید، خودتان را سرزنش نکنید! این گناه نیست که دیگری را درک نکنید، گاهی این یک موهبت است! خوشحال باشید و سعی کنید همانطور در طرف روشن بمانید و از دور فقط مشاهده گر و یاری بخش به ساکنانِ طرف تاریک باشید.
بعضی وقتها به کسی که مینالد و درد دل میکند میگویم درکت نمیکنم اما برایت متاسفم، میتوانم کمکت کنم یا صرفاً برای همراهی کنارت باشم (اما مراقبم تا خودم مثل او حالم بد نشود).
عالی بود دوست عزیز
احساس گناه را از زاویه ترحم و دلسوزی ندیده بودم
یک عیب بسیار بزرگی که من دارم همین حس دلسوزی است
همیشه یه حس بد دارم از داشتن نعمت…اینکه اطرافیانم ندارند
و شما قشنگ اشاره کردین
و این احساس گناه و دلسوزی به من حس بی ارزشی میداد
وچه زیبا نوشتی آرام جانم
دقیقا تمام این باورهارو ما خصوصا ایرانی ها ومن دارم
نکنه من پولدار بشم باید برای خانوادم وخانواده همسرم کلی توضیح بدم ک از فلان جا بدست آوردم
یا کاری ازم بخان نتونم انجامش بدم وحس گناه بهم دست بده
یا بعنوان انسانی بی رحم وسنگ دل بهم نگاه کنن
اینقد باورای وحشتناکی هست درمورد ثروت ک از بچگی اینقد گفتن ب ما
همیشه وهنوز پدرم ب ما میگفت پول برای چیمه خونه وماشین وملک برای چیمه آخرش ک چی من امروز وفردا میرم
همین خونه ای ک ساختم هم برای شما باشه
پدر بزرگم هم همین حرفها رومیزد ودر ذهن من وبرادرام این باور ساخته شد پدر بزرگم خیلی آدم خوبیه خودش ب هیچ جا نرسید فقط داعم ب بچه هاش نان میرسوند بااینکه بچه هاش ازدواج کردن وبچه دارن
چقد جالب اومدم کامنت بنویسم این چیزها یادم اومد هرروز مصمم تر میشم برای خرید دوره ثروت 1
سلام خدمت همه من هستم تقریباً دو ساله بصورت اتفاقی در اکسپلورر با شما آشنا شدم استاد جان و تمام پست های اینستاگرام شما رو نگاه کردم و بعدش هدایت شدم به کانال تلگرام و بعد عضو سایت شدم دوتا دوره خریداری کردم ولی نصفه و نیمه رها کردم تنبلی میکنم درست دنبال نمیکنم
ریشه کمبود عزت نفس از بچگی درونم هس و همیشه به در و دیوار میخوردم تو مدرسه یجاهایی جواب خیلی سوال ها رو میدونستم می ترسیدم جواب بدم اشتباه باشه همیشه از بچگی مادرم به اقوام همسایه ها میگفت حسن بچه مظلومیه و من همیشه فکر میکردم که بدبختم و باعث شد که من منزوی ترسو باشم درست نتونم ارتباط برقرار کنم خیلی ضعیف بودم من خدا یه زیبایی منحصر به فردی بهم داده ولی هیچ وقت نتونستم یه رابطه خوب با کیفیت داشته باشم خودم رو لایق رابطه خوب نمیدونستم همیشه دوستام بهم میگفتن تو خیلی خوشکلی و ظاهرت خوبه در موردم قضاوت میکردن ولی در صورتی که بخاطر نداشتن عزت نفس ترس داشتم نمیتونستم وارد رابطه بشم حتی بعضی جاها میشد یه دختر از من خوشش میومد اون سعی میکرد به من نزدیک بشه ولی من یک درصد شهامتش نداشتم نزدیک بشم خیلی درد کشیدم بخاطر کمبود عزت نفس پایینم همیشه احساس گناه داشتم یقه خودم میگرفتم
یا در زمینه شغل هیچوقت خودم رو لایق یک مهارت خاص نمیدونستم ترس داشتم نمیتونستم یاد بگیرم بعد از یه مدت از اون کار میومدم بیرون بخاطر باور های محدود و غیره در زمینه تحصیلی اول دبیرستان بیشتر نتونستم ادامه بدم در زمینه روابط داغون بودم در زمینه شغلی هم خوب نبودم تازه چند سالی هست بهتر شدم ولی از خودم راضی نیستم
بعد از دوسال تازه چند روزه دارم میام فایلهای دانلودی نگاه میکنم امشب گفتم خدا هدایتم کن اومدم این قسمت و خوب بود من دارم تصمیم میگیرم که مهاجرت کنم به شهری دیگه ولی بخاطر کمبود عزت نفسم میترسم قدم بردارم الآن در حال حاضر در روستا زندگی میکنم شغلی که الآن دارم خودم خودم رو دست کم گرفتم هنری که دارم همش دارم خودم رو مقایسه میکنم با دیگران خودم رو لایق لول بالاتر نمیبینم همیشه احساس خجالت داشتم نسبت به پدر مادرم روم نمیشه باهاشون بیرون برم همش ذهنم درگیر اینه که مردم چ قضاوتی در مورد من میکنن
تجربه مختصری از من 27,2،1403
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد گرامی و بانو شایسته عزیز و همه دوستان هم فرکانسی
روز اول روز شمار تحول زندگی من
25 / 2 / 1403
خیلی خوشحالم که به این فصل هدایت شدم و مشتاقم که مثل دوستان تعهد بدم که این مسیر و تا آخر ادامه بدم
و کامنت بنویسم
متأسفانه من در گذشته خیلی عذاب وجدان داشتم و احساس گناه میکردم
همش خودخوری میکردم چند روز خودمو الکی درگیر میکردم که چرا اون حرفو زدم طرف ناراحت نشه
یا اگه جواب رد به تقاضای کسی میدادم تا چند روز عذاب وجدان داشتم و با خودم حرف میزدم.
یادمه ی بار یکی ازم پول قرض خواست جواب رد بهش دادم/ آخه خیلی آدم بد قولی بود و همیشه بعد از چند ماه پس میداد/ تا ی مدت زیادی عذاب وجدان داشتم به خودم حرف میزدم که چرا کمکش نکردم هر جا میرفتم میگفتم ی بنده خدا ازم کمک خواست جواب رد دادم . همه میگفتن کاش کمکش میکردی گناه داره بنده خدا
خلاصه چند ماه بعد همون آدم دوباره بهم زنگ زد که همسرم ظامن شوهرش بشه، میخوان وام بگیرن ولی همسرم قبول نکرد، از اون موقع دیگه هر وقت منو میبینه راهشو کج میکنه و رو بر می گردونه
ما واقعا نمیتونیم زندگی کسی و تغییر بدیم. با وجود اینکه همیشه کمک کردم به جز دو بار اونم میدونستم واسمون دردسر میشه و ادم بد حسابیه
انگار نه انگار که ی روز با هم رفت و آمد داشتیم
زندگیشم هنوز همون طور. با وجود اینکه همه کمکش میکنن بازم مشکل داره.
به قول استاد ما از تغییر دیگران ناتوانیم
در مورد عزت نفس باید خیلی خیلی روی خودم کار کنم
به قول استاد عزیز، تمام موفقیت های زندگی ما، روی پایه ای به نام عزت نفس بنا میشود
اگه بخوام تو زندگی موفق بشم باید احساس گناه و عذاب وجدان و از خودم دور کنم و روح آرومی داشته باشم
در پناه خدا
به نام خدا
سلام
من اومدم اینجا متعهد بشم که سفرنامه روز شمار شروع کنم
و قدم به قدم مثل یک کودکی که داره راه رفتن رو یاد میگیره آموزش ببینم
من همراه این مسیرم 12 قدم هم دارم پیش میبرم قدم ششم هستم
تو این مسیری که تا اینجا اومدم نتایج زیادی گرفتم
اما پاشنه آشیل من که ساختن ثروت و درآمد بالا هستش رو میخوام جسورانه خلق کنم
مثل میلیون افراد دیگه که تونستند پس قطعا من هم میتونم
از خدا میخوام یاریم کنه که تو این مسیر ثابت قدم بمونم
دوره ثروت یک هم تازه تموم کردم
و میخوام حتما و یقینا سال 1403 تیک بزنم و به هدفم برسم
میخواستم هر روز تو دفترم تمرین بنویسم
و نتایج مالی کوچکی که وارد میشه رو یادداشت کنم
ولی میخوام اینجا باشه هرچند کوچک.
که رد پا از خودم بذارم.
تمرین این جلسه
احساس گناه که نقطه مقابل عزت نفس هست در دوران کودکی اکثر ماها بوده
من دوران ابتدایی یادم میاد که به شدت اعتماد به نفس پایینی داشتم
به خصوص وقتی به شمال مهاجرت کردیم و من چون تازه وارد کلاس بودم یک احساس غریبانه ای تمام وجودمو گرفته بود
و چون اوضاع مالی خوبی نداشتیم
جوری رفتار میکردم که انگاری تمام وجودم فقر و بیچارگی رو فریاد میزد
شاید خیلیا از من هم پایین تر بودن ولی
من به علت نداشتن اعتماد به نفسم
موضوع رو برای خودم بزرگ میدیدم
تو کلاس خیییلی گوشه گیر و منزوی بودم با کسی ارتباط نمیگرفتم
همیشه منتظر بودم یکی خودش بیاد بامن حرف بزنه
دوران راهنمایی کمی بهتر شد
و من ارتباط بیشتری با بچه ها گرفتم
دبیرستان بازم همچنان اعتماد به نفس پایینی داشتم
ولی پشت نقابم پنهانش می کردم
یک غرور کاذبی در من بود که با بچه ها جوری برخورد کنم که نفهمن مثلا من بچه روستا هستم
یا اوضاع مالی خوبی نداریم
یا……
یادم میاد اکثر دوستام دوست پسر داشتند
و من از اینکه نداشتم یک احساس خلع و کاستی داشتم
میگفتم حتما خیلی زشت و بدتیپم که کسی تو خیابون نگام نمیکنه
از اینکه پدر و مادرمو نشون بچه ها بدم خجالت میکشیدم
دوست نداشتم از ظاهر خانوادم بفهمن که ما چه خانواده سطح پایینی هستیم
همیشه دوس داشتم دوستای مدرسمو دوستای به روز و پولداری باشن
که با اینکار چیزیو که خودم نمیتونستم بشمو در اونا ببینم
یجورایی گشتن با اونا به من احساس غرور میداد
احساس بزرگی می کردم
خیلی الان دلم میخواست این آگاهیا رو داشتم و اون زمان بچگی میکردم
انقدررررر درگیر وضع مالی یا ظاهر خونمون یا ظاهر پدر و مادرم نباشم
ولی خب باید از اون مسیر عبور میکردم تا درسهاشو بگیرم
یک احساس گناه یا احساس عدم شایستگی همییییشه با من بود
همیشه رو دوشام سنگینی میکردم
تو جمع خجالت میکشیدم صحبت کنم
هم جمع فامیل
هم جمع دوستام
میگفتم الان تپق میزنم
الان چرت و پرت میگم مسخرم میکنند
تو بازیها تو بحث ها هیچ موقع هیچ نظری نمیدادم چون خودمو جایگاهی نمی دیدم که دیگران بخوان نظرمو بشنون.
و خیییلی چیزای دیگه
که هر چی به گذشته برمیگردم بیشتر یادم میاد
حتی اگر کسی اذیتمم میکرد اصلا به کسی نمی گفتم و اونو مث راز تو وجودم حفظ می کردم
که فکر میکنم از لحاظ روحی خیلی آسیب ها دیدم
بزرگتر شدم و خودمو برخلاف میل مامان ( دوس داشت ازدواج کنم بااینکه 19 سال داشتم همیشه میگفت ازدواجت دیر شده کسی تورو نمیگیره) به زور وارد دانشگاهی کردم که علاقه ای بهش نداشتم
فقط میخواستم با دانشگاه رفتن شخصیتمو شبیه آدمای مثلا باکلاس اطرافم کنم
خلاصه این همچنان ادامه داشت تا اینکه ازدواج کردم و کمی بهتر شدم
البته که خیییلی جا دارم تا نزدیک شم به اون چیزی که میخوام
میخوام به خودم قول بدم که من هم باید به ثروت بالا برسم
همانطور که به خواسته های دیگمم رسیدم
اون موقع نمی فهمیدم ولی الان می دونم از خییییلی از دوستای اون موقع ام که من خیلی بالا میدیدمشون من بالاترم
اونا هر کدوم به مسیرهایی رفتند که اصلا در شان من نیس
از خیلی های دیگه زیباترم که همیشه فکر میکردم چقد خوشگلن
زندگی که با همسرم دارم از خیلی های اونایی که بت کرده بودمشون بهتره
و خیلی چیزای دیگه که بخوام بگم زیاد میشه.
از خدا ممنونم که وارد این مسیر منو کرد که همین عامل بزرگترین غرور من نسبت به بقیه ست.
دوستتون دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و دوستای هم فرکانسی گلم
حقیقتش من تا الان روند تغییرم روند سینوسی بوده ولی میخوام امسال سال 1403 تو جنبههای معنویت سلامتی روابط و مالی نتایج فوق العاده براساس قانون تکامل بگیرم خداوند من رو به روزشمار تحول زندگی من و دوره 12قدم هدایت کرده من میخوام عملم ثابت کنه که چیکارم نه کلامم به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است در آینده ی نه چندان دوره از نتایجی که گرفتم باهاشون به اشتراک میزارم
عاشقتونم️
سلام به همه ی دوستان و استاد و مریم شایسته عزیز
نمیدونم چی بگم واقعا متحیرم
چند روزی بود که شدیدا درگیر مسیله ای شده بودم و خیلی ناراحت و غمگین بود تا جایی که سلامتی ام هم درگیر شده بود
خیلی ذهنم مشغول بود فقط از خدا درخداست کمک میکردم
نمیدونم یهو چیشد و چطوری خودم رو درحالی دیدم که وارد سایت شدم و وارد دوره روزشمار تحول با اینکه من چندسالی هست که از سایت دور شده بودم و اصلا فایلی گوش نمیکردم
روز اول رو باز کردم شروع کردم به خوندن متنش چشام از تعجب گرد شده بود
اخه متن داشت دقیقا با من صحبت میکرد انگار فقط واسه من نوشته شده بود گفتم خدایا شکرت دوباره هدایتم کردی
بعد فایل روز اول رو گوش دادم
و الان حالم خیلی بهتره اصلا 180 درجه فرق کردم حتی ایده های ذهنی ام تغییر کرد با اینکه هنوز کار خاصی نکردم و فقط روز اول رو خوندم و گوش دادم
خیلی فرکانس اینجا بالاس …
امیدوارم بتونم تو راه ثابت قدم بمونم و واسه یبار هم که شده زندگیمو نجات بدم
خدایاشکرت
و ممنون از استاد و مریم عزیز
میخوام این رو اینجا بنویسم و بعدن که پیامهام رو دوباره مرور کردم ببینم چقدر این موضوع در من عوض شده …این روزها بواسطه شرایطی که دارم مدام نجوا دارم و این نجواها رو به خوبی حس میکنم حتی داغی حرفهای شیطان در گوشم رو حس میکنم میفهمم میخواد گمراهم کنه آگاه هستم به این مسئله که اون خیر من رونمیخواد وگرنه آنقدر رفتار اطرافیان رو برای من بلد نمیکرد آنقدر تمرکز من رو به جای اینکه روی خوبی هاشون باشه روی بدیهاشون نمیبرد ..بله شیطان دایما داره کار خودشو میکنه و این روزها من تنها راه قرارم برای اینکه لحظه ای ساکتش کنم تا از آثار این افکار بد روی زندگیم در امان باشم اینه که بیام به سایت خدایی عباسمنش …استاد عباس منش و عباس گونه من …خدا حفظتون کنه …