یکی از مهم ترین دلایلی که افراد در برخورد با مسائل به این نتیجه می رسند که آن مسئله غیر قابل حل است، این است که:
آنها به جای اقدام با باور مناسب، شروع به بررسی تجارب افرادی می کنند که قبلاً آن مسئله را داشته اند. آنها می خواهند همان راهی را بروند که افراد زیادی قبلا از آن به نتیجه نرسیده اند یا آن روش، به سختی نتیجه ای نیمه کاره داشته است.
با این دلایل که:
“این حرف من نیست، بلکه حرف متخصصان و افراد با تجربه ای است که سالها در این کارند!
یا قانونی که برای این کار تعیین شده، فقط همین یک راه را دارد و این قانون هم غیر قابل تغییر است و…”
یعنی آنها از همان ابتدا تحقیق درباره مشکلاتی را شروع می کنند که ممکن است درباره این مسئله وجود داشته باشد یا دیگران قبلا با آن مواجه شده باشند. سپس بدترین سناریو ممکن را از قبل در ذهن خود نوشته و سرانجام به این نتیجه می رسند که راهی جز این نیست.
آنها همیشه به این شکل، این طرز فکرشان را توجیه می کنند که:
“ذهن منطقی من بسیار قوی است”
“تیپ شخصیتی من اینگونه است”
“متولدین فلان ماه، این ویژگی ها را دارند که تنها زمانی قدمی بر می دارند که از تمام روند مسیر اطلاع داشته باشند”…
سپس با این منطق که: این ذات من است، یا: اینها مرجع علمی دارد و من با تحقیقات بسیار، به چنین شناختی از خود رسیده ام، حتی نمی خواهند به این موضوع فکر کنند که این باوری است که باید تغییر کند.
به این شکل است که یک باور محدود کننده ساخته می شود و به وسیله چنین مرجع هایی در ذهن شما تثبیت می گردد.
وقتی به هر طریق و با هر عنوانی، خود را در یک قالب مشخص محدود نمایی، به شدت از الهامات، راهکارها و ایده هایی محروم می شوی که موجب پیشرفت تو و حل مسئله ات می شده است.
به وفور با آدمهایی که چنین نگاهی درباره مسائل شان و شیوه حل آن داشته اند، روبرو بوده ام. در حالیکه حقیقت این است که ما انسانهایی هستیم که با باورهامان زندگی خود را خلق می کنیم. راه حلهای ما همیشه هم به اندازه باورهای مان کارا یا ناکارآمد است. پس موجودی با چنین حدی از توانمندی، نمی تواند در هیچ قالبی محدود شود.
برای همین تصمیم به تولید محصولی گرفتم تا هر آنچه برای “شیوه برخورد با یک مسئله و حل آن” باید بدانید را توضیح دهم.
هدف این محصول پاسخ دادن به سوالات بسیاری است که همیشه در برخورد با مسائل ات داشته ای. پاسخ های واضح برای موضوعاتی چون: وقتی به مسئله ای برمی خوری، آیا باید به آن توجه کنی یا از آن اعراض نمایی؟
همچنین چگونگی “دسترسی به الهامات و چگونگی عمل به آنها برای حل مسائل” را مفصلاً توضیح خواهم داد زیرا خیلی مهم است با چه باوری به مسائل ات نگاه می کنی و از چه افرادی برای حل آن مسئله کمک و مشورت می طلبی!
مسائل، جزئی از زندگی ماست. موفقیت این نیست که مسئله ای در زندگی مان نباشد، بلکه قرار است تبدیل به افرادی شویم که بسیار از مسائل شان بزرگترند.
یک سوال به عنوان تمرینی برای تشخیص اصل از فرع
چه باوری درباره خداوند در ذهن مان بسازیم که بیشترین آرامش، انگیزه و ایمان را در ما برای اقدام برای تحقق خواسته هامان ایجاد نماید؟ به گونه ای که راحت تر و از مسیر آرامش بخش تری به خواسته هامان برسیم.
راه کارت را برای ایجاد این باورها بنویس.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند433MB8 دقیقه
- فایل صوتی باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند8MB8 دقیقه
روزها می نشینم و به گذشته می اندیشم برای یافتن باورهای درست و نادرستم
باید اعتراف کنم آنچه در باره خدا نمی دانم بسی بزرگتر از آن چیزی است که درباره اش می دانم
باید اعتراف کنم که این نوشتهها تنها کلماتی اندک خواهد بود از میان حجم بزرگ دانستهها نه بینهایت ندانستهها و امید است برایمان انگشت اشارتی باشد سوی ماه
مادری هستم با فرزندی دوساله. روزها در صورت و حرکات و رفتارش با دقت می نگرم. کودکی که از بدو تولد بیقرار و ناآرام. روزها تحمل و صبر که شاید فردا اندکی بهتر از امروز باشد
بی قراریش در سه ماهگی اوج میگیرد و من مات و مبهوت و بی قرار و سرگردان.
روزها را نزد پزشکان و شبها و ثانیه هایی از روز که فرصتی فراهم میشود در محضر خداوند بزرگ با حالتی متضرعانه و ملتمسانه سپری می کنم
آنقدر اشک ریخته ام که مرا یارای صحبت نیست. آنقدر به درگاهش سجده کرده ام و با او معامله کرده ام اما مرا اندیشه جدیدی نیست تا اندکی از بیقراری فرزندم بکاهم
همه راههایی که می باید رفته ام. راهی به سمت عقب و جلو نمی بینم. دیگر درمانده ام و چاره ای نمی یابم
در میان حجم انبوه دعاها و توکلم، از او می خواهم راه درست را از طریق شخصی به من نشان دهد. در گروهی عضو میشوم و کسی در خصوصی پیامی به من میدهد و پزشکی را معرفی می کند و امیدها در من شعله ور می شود. باز همان راه همیشگی و باز هم همان نتیجه آشنا
روزی پیامی از طرف همین شخص از کانالی برایم فرستاده شد. عضو کانال شدم تا بتوانم ایمانم را قویتر کنم. مطالب را دنبال میکردم اما هیچ فایده ای نداشت. از خدا دور شده بودم و از او دلخور
مگر من دعا نمی کردم مگر من کوتاهی کرده بودم هزاران نفر را سراغ دارم که تو را نمی شناسند ولی فرزندانی سالم و زندگی ای عالی دارند. کجای مسیر را اشتباه رفته ام؟
یک روز مطلبی در آن کانال توجه مرا جلب کرد. فایل صوتی را که دانلود کردم: من سید حسین عباسمنش هستم و خدا را شاکرم که فرصتی حاصل شد تا با شما عزیزانم باشم…
میخکوب شده بودم و سریعا این اسم را سرچ کردم و با سایت آشنا شدم
نمی خواهم بگویم معجزه ای در فرزندم رخ داد. اما به جرات می گویم معجزه ای در باورم شکل گرفت. به یکباره دنیا برایم رنگ دیگری گرفت. انگار با وجود تمام کتابهای موفقیت که مطالعه کرده بودم باز چیزی از باور و افکار و خدا را نپذیرفته بودم فقط خواننده بودم و بس
از آن پس باورم نسبت به همه چیز تغییر کرد و همه آن تغییرات حول یک چیز بود: تغییر باورم نسبت به خدا
دیگر برای فرزندم گریه نکردم ، شاکی نشدم، نقش خدا را در بیقراریهای فرزندم پاک کردم، خدا را مبرا کردم از هر چه بدی که در عالم است. او را جدا کردم از هر آنچه کمبود و نقص و فقر و بدبختی عالم بود
آنچه در این میان به آن رسیده بودم و سالیان سال ذهنم به طور ناخودآگاه در پی یافتنش بود، این است:
«خداوند عادل است»
عدالت خداوند برایم معنای حقیقی پیدا کرده بود. مگر عدالت خداوند حکم می کند که موجودی ناقص به دنیا بیاید؟ مگر عدالت خداوند حکم می کند یکی در فقر و دیگری در ثروت بماند؟ مگر عدالت خداوند حکم می کند مادری فرزندی آرام و دیگری فرزندی بی قرار نصیبش شود؟ مگر عدالت خداوند حکم می کند فردی با ازدواجش خوشبخت و دیگری بدبخت شود؟ مگر عدالت خداوند حکم می کند یکی در زمینه درسی کاملا موفق و با استعداد و دیگری بی استعداد باشد؟ و….
به یکباره جواب تمام سوالهایم را یافتم. در تمام دوران تدریسم به دانش آموزانم با دقت می نگریستم، بحال برخی دلم می سوخت که چرا همچون دیگران از هوش بالایی برخوردار نیستند، غافل از اینکه خداوند عادل است. این باور اشتباه و مهلک من است که استعداد و نعمت خداوند را در هوش تحصیلی معنا کرده ام که همه به یک اندازه بهره ببرند و غافل از اینکه هر انسانی به طور ذاتی در سه زمینه نابغه است و آنها کشف نشده باقی مانده اند و منِ معلم، عدالت خداوند را در دادن هوش تحصیلی یکسان به همه دانش آموزان معنا کرده بودم
در تمام دوران ازدواجم به برادر همسرم می نگریستم و احترام و ارزش و جایگاهش را با دقت بررسی می کردم که اگر خداوند عادل است چرا برخی ثروتمند شده اند و جایگاه بالاتری در نزد مردم دارند و برخی دیگر نه. غافل از اینکه خداوند عادل است و سرنوشت مرا در دستان خودم قرار داده است تا خودم با باور و افکارم زندگی و جایگاهم را شکل دهم.
قبل از مادرشدنم روزها به حال بچه هایی که مریض بودند گریه می کردم و خدا را خطاب قرار میدادم اگر تو عادلی چرا به چینن مادری چنین فرزندی عطا کرده ای؟ غافل از اینکه عدالت خداوند حکم کرده است که مادر، با تفکرش نحوه رشد فرزندش را شکل دهد و آنگاه بود که به جمله ای که سالها پیش خوانده بودم و مضمونش این بود ایمان آوردم: سعادت و شقاوت فرزند در شکم مادرش رقم می خورد. آری علت تمام بیقراریهای فرزندم را یافتم و این جز عدالت خداوند نیست.
اکنون پس از گذشت دو سال از عمر فرزندم وقتی به حرکات و رفتار و افکار و جملاتی که زمزمه می کند می نگرم با خود می اندیشم که این فرزند ، نماد بیرونیِ درونِ ناآرام من بوده است چرا روزها عدالت خداوند را خدشه دار کرده ام
روزها که به سالهای گذشته باز می گردم از تصورم نسبت به خدا هم خنده ام میگیرد و هم بغض می کنم. چه تصورات واهی و چه ترسهایی از خداوند که جز تباه کردن زندگی چیزی بهمراه نداشت. وقتی عدالت خداوند برایم معنا شد تمام ترسهایم از خداوند تمام شد، عبادت برایم شکل دیگری گرفت و وقتی می نگریستم خداوند به عبادت من نیازی ندارد و من به سوی او می روم تا به تکامل برسم ترس از خالق هستی ام از بین رفت
هرچه دقیق تر شدم یافتم ردپای کسی جز خودمان در زندگی ما نیست. ما دقیقاً در مکانی قرار داریم که باور ما آن را احاطه کرده است، اگر غیر از این باشد یقیناً با عدالت خداوند سازگار نیست.
تمام ذهن ما را پر کرده اند از باورهای اشتباه.
دوست دارم فریاد برآورم و به همه انسان های روی کره زمین اعلام کنم که خداوند عادل است و ارحم الراحمین. مگر می شود پروردگار ما، انسان را خلق کند و تنها از میان این همه موجودات شگفت انگیزش فقط بابت خلقت انسان به خودش بگوید «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» ولی آنچه را که برای خوشبختیش نیاز بوده، خلق نکند؟
فقط کافیست باور کنی که:
«خدا ، نزد گمان آدمی است»
هر آنگونه که در مورد خدا باور داشته باشی، همان برایت اتفاق می افتد.
این دنیا تنها و تنها انعکاس باورهای توست. خداوند هرگز مشقت و شقاوت بنده اش را نمی خواهد. میلیاردها میلیارد ثروت، تجربه سفر به تمام دنیا، بهترین و زیباترین زندگیها و… در مقایسه با لیاقت یک انسان، بسیار اندک است بسیار بیشتر از اینها باید داشت تا اندکی به مقام واقعی انسان نزدیکتر شد.
وقتی عدالت و ارحم الراحمین بودن خداوند برایم معنا شد و او را در جایگاه درست باور کردم و به او گمان نیک بردم،
صفحاتی اندک از زندگی در ذهنم رقم خورد که با باور درست به خداوند امورم را به خوبی گذرانده ام:
یکی از دانش آموزانم از من پرسید:
خانم چرا ادامه تحصیل دادید؟ رشته فیزیک که رشته ساده ای نیست چه فایده ای داره؟
بیاد آوردم: دی ماه بسیار سرد زمستانی را می گذراندم ترم اول ارشد. عزمم را جزم کرده بودم که شاگرد اول کلاس باشم. بسیار دقیق کوانتوم را مطالعه کرده بودم. تا صبح بیدار بودم. اما قسمتی از مطالب هنوز باقی مانده بود. با تمام تلاشی که انجام داده بودم و حتی دقیقه هایم را نیز هدر نمی دادم اما بسیار ناراحت بودم که به خواسته ام نمی رسم.
ساعت 8 شده بود و باید کم کم راهی دانشگاه می شدم. قبل از خروج از منزل، با یقین و ایمان و اطمینان قلبی از خداوند درخواست کردم که امتحان برگزار نشود. هرگز به چگونگی برآورده شدن دعایم فکر نکردم اما تمام امور را به خدا سپردم و باور قلبی من این بود که خواسته ام اجابت می شود. هرگز اندکی به خداوند شک نکردم باوری که در آن مقطع داشتم هنوز هم برایم عجیب است. ساعت 10 شد. به ما اعلام کردند دکتر مومنی جهت برگزاری سمیناری در دانشگاه شریف امتحان صبح را به عصر موکول کردند. من مانده بودم و باورم…
هنوز نمره اول کوانتوم برای من شیرینی خاصی دارد چرا که آن درخواست و باور من، ارزشش از مدرک ارشدم بیشتر بود. نمره، مدرک، شاگرد اول شدن و…. همه ابزارند، هدف چیز دیگریست: «با باورهای درست نسبت به جهان هستی به اوج برسی».
هیچگاه با لغو شدن امتحانی در هیچ مقطعی مواجه نشدم و هنوز پس از گذشت سالها به امتحان کوانتوم می اندیشم و معجزه باور به خداوند
یاد خاطره دیگری هم افتادم
خود را برای مرحله نهایی یک آزمون علمی دانش آموزی در سطح استان آماده میکردم. اکثراً سه نفر بودیم که رتبه های اول تا سوم را به خود اختصاص می دادیم.
طبق روال سالهای قبل، آزمون در «مکانی خاص» بین برگزیدگان مرحله اول برگزار می شد. هر چه به روزهای آزمون نزدیک تر می شدم بیشتر دعا می کردم که رتبه اول را کسب کنم. اما این دعاها به شکل درخواست برای کسب رتبه اول خودم نبود بلکه در آن عالم کودکی خویش، دعا می کردم که فلان رقیب من(رتبه دوم سال گذشته) سر جلسه آزمون حاضر نشود.
روز آزمون فرا رسید و در کمال تعجب مشاهده کردم که دعایم مستجاب شده و ایشان سر جلسه حاضر نشده اند. نتایج که اعلام شد من شگفت زده تر مشاهده کردم که ایشان به عنوان نفر سوم برگزیده شده اند.
این حکایت بسیاری از ما آدمهاست. از خداوند درخواستی داریم و خداوند ارحم الراحمین، خواسته ما را اجابت می کند و گاهی بعدها شاکی هم می شویم و به درگاه خدا گله هم می کنیم، اما غافل از اینکه اصل درخواست ما اشتباه بوده است.
چنین می شود که رقیب من سر جلسه آزمون در مکانی که من امتحان داده ام حاضر نمی شود بلکه آن سال، برخلاف سالهای گذشته، آزمون در چندین مکان برگزار شده است..
مراقب خواسته ها و درخواست هایمان باشیم. برای خداوند عادل و وهاب و مهربان، کوچک یا بزرگ بودن خواسته های ما تفاوتی ندارد. خواسته های خود و هدایت الهی را درست بطلبیم که بعدها به خداوند گمان بد نبریم!!!
پس باید باورمان را نسبت به خالق هستی اصلاح کنیم:
1-جملات تاکیدی: با جملات تاکیدی در باره قوانین جهان هستی و در راس آن خداوند
2-امیدوار بودن: اگر در هر لحظه نسبت به امورمان امیدوار باشیم و یقین داشته باشیم خداوند می تواند مدیر زندگی ما باشد، بسیاری از ناامیدی ها و سستی ها و کاهلی ها حل می شود. من جمله ای را همواره تکرار می کنم که برایم به تمام معنا آرامش است:
وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ
خدایا امورم را به تو واگذار می کنم همانا که تو به حال بندگانت بینا و آگاه هستی
3-باور به اینکه استجابت هیچ امری برای خداوند مشکل نیست: یاد آزمون دکتری و شرکت در مصاحبه هایش افتادم که آخرین نفر به لحاظ رتبه برای مصاحبه به دانشگاهی رفتم که اولویت اولم بود. هرگز آن لحظات را فراموش نخواهم کرد که با یقین از خداوند تشکر کردم که مرا به عنوان نفر اول مصاحبه پذیرفته است و بارها این جمله را تکرار میکردم که خدایا برای تو این کار بسیار سهل و آسان است و یقین دارم دعاهایم نزد تو محفوظ است و فراموش نشدنی، من میدانم اگر همه ذرات و موجودات عالم جمع شوند اگر بخواهی مرا به این جایگاه نفر اول برسانی هرگز کسی مانع نخواهد شد و بعدها که نتایج را مشاهده کردم در کمال تعجب همگان به هدفم رسیدم. هیچ امری در جهان هستی برای او سخت و دشوار نیست. دشواری زمانی حاصل می شود که در باور ما دشواری نفوذ کند.
4-سپاسگزاری کردن: اگر همواره سپاسگزار باشیم می توانیم به نعمت های الهی بیشتری دسترسی داشته باشیم . بارها خودم را در مقام معلم دیده ام که اگر شاگردی از من سپاسگزاری کند همواره توجهم به سمت او بیشتر است
5-درخواست درست و دعا: اگر از او درخواست درست داشته باشیم چون بی قید و شرط خواسته مان را اجابت می کند، پس با او ارتباط بهتری برقرار می کنیم و خدا را شاهد و ناظر تمام امورمان میدانیم و از حس سستی و بیهودگی و تنهایی خارج میشویم
6-خداوند تو را کفایت می کند: باور به این جمله که او برای تو کافیست و تکرار این آیه:
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟
7-تفکر و تعمق و تکرار این جمله که اگر ظلمی به ما روا میشود از جانب ماست نه خداوند: وقتی داستان حبس شدن حضرت یونس در شکم ماهی را درک کردم عبارتی که آن حضرت بیان کرده بودند برای من درس بزرگی شد
لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
خدایی جز تو نیست ، تو منزه هستی ومن از ستمکاران هستم.
در حقیقت این ما هستیم که بر خود ظلم می کنیم پس در حوادث سخت به او پناه ببریم و از او یاری بطلبیم و هرگز انگشت اتهام به سوی او دراز نکنیم
8-گمان خوب نسبت به خداوند: هر چه نسبت به خداوند خوشبین تر باشیم همواره در مسیر اتفاقات عالی قرار می گیریم
وقتی خود را متعهد کنیم که اینها را باور کنیم و همواره در هر لحظه، گرچه سخت، خدا را با یقین بخوانیم کم کم اوضاع بهتر می شود و به شکلی تغییر می کند که اتفاق های عالی رخ می دهد و درهایی از نعمت و برکت به رویمان باز می شود پس گرچه ممکن است اوایل راه برایمان سخت ولی در طول مسیر برایمان ساده تر خواهد شد. باید بدانیم که چه بخواهیم چه نخواهیم هر لحظه از زندگیمان را به وسیله تفکرمان رقم می زنیم آیا عمر باارزش این اشرف مخلوقات، ارزش آن را ندارد که به جهان هستی و در راس آن خداوند بیندیشیم و افکارمان را در جهت مثبت تقویت کنیم؟
به این بیندیشیم که رسالت حقیقی ما و فرزندانمان، برآوردن آرزوهای کهنهی اجدادمان یا زیستنِ زندگی نازیستهی پدر و مادرمان نیست.
ما پا در دنیایی ننهادهایم تا به مثابهی کودی باشیم که قرار است در کشتزاری پاشیده شویم که بذرهایش سالها پیش مردهاند.
گاهی در دل و قلب خویش دانههایی مییابیم که عاشقانه و ملتمسانه از ما میخواهند تا آنها را به گِل بنشانیم اما غافل از اینکه بسیاری از ما در زمین سوختهی به ارث برده از نیاکانمان، حیران و سرگردان به دنبال گُل و غنچه میگردیم.
بیاییم سراسیمه و هراسان روزها را سپری نکنیم تا ملال و استرس و افسردگی ما را از پای درنیاورد.
بیاییم باورهایمان را بیازماییم
بیاییم کشتزار زندگیمان را پر از بارقههای امید کنیم
بیاییم در خلوت خویش بیندیشیم که چقدر پنهانی این دل امیدوار را ناامید میکنیم
بیاییم از کوبیدن پنهانی سرمان به دیوار حسرت دست برداریم
اندکی درنگ لازم است تا حول سوالات خودمان مراقبه کنیم …این عمرِ اشرف مخلوقات، ارزش آن را دارد تا باورهایمان را یکبار باور کنیم و خداوند بلندمرتبه و عادل را در راس امورمان قرار دهیم…
دوستان عزیز اینها دلنوشته هایی است هرچند اندک از توصیف آنچه که رخ داده بود. امید آن را دارم خداوند را باور کنیم و هرگز برای امورمان، انگشت اتهام سمت او دراز نکنیم چرا که او عادل است و ارحم الراحمین و از هر کسی به ما نزدیکتر و عشق او به بنده اش از هر کسی دیگر سوزان تر
به امید اینکه موحد و محو در خدا شویم
«هانا»
سلام نرگس عزیزم
ممنونم از نظر لطف شما
امیدوارم همگی تعمق کنیم و روزی به خویشتنِ خویش بازگردیم.
ممنونم که پاسخ مرا مطالعه فرمودید
پیروز و در پناه خدا باشید دوست خوبم
سلام و درود بر شما دوست خوبم
ممنون که فرصتی برای مطالعهی پاسخ اینجانب گذاشتید
دیدگاه اولی بود که گذاشته بودم تصور نمی کردم پیامی از شما دوستان خوبم دریافت کنم. بسیار برایم مسرتبخش بود.
امیدوارم رسالتمان را بشناسیم و تنها مردهای زندهنما نباشیم که برای بازگشت دوباره به زندگی خویش، سالهای بیهوده با خود کلنجار رویم.
پیروز باشید دوست خوب
شهلای عزیزم بسیار ممنونم
من هم با پاسخی که به پاسخ اینجانب دادید اشک شوق ریختم . دعای ناب و خالص شما به بهترین وجه ممکن در قلبم خانه ساخت و مرا امیدوار کرد.
من هم برای شما چنین دعا می کنم:
امیدوارم بیش از پیش، فضایی برای حضور خداوند در زندگیتان فراهم شود و خداوند مدیر زندگی شما باشد.
پیروز و سربلند باشی دوست مهربانم
سلام و احترام خدمت شما خانم عاصی نازنین
بسیار سپاسگزارم از اینکه پاسخ مرا مطالعه فرمودید
بسیار خرسندم که امروز با اولین دیدگاهم با شما دوستان نازنین آشنا شدم.
و خدا
آسمانی بی ابر
چشمکی رنگ امید
و تراویدن مهتاب و نسیم
گل آلاله و مینا و سلام
و صدای دل زیبای تو در وقت سحر
وه چه
” آری ”
زیباست…
سلام دوست عزیز
تجربهی من از این دو سال زندگی با فرزندم را نوشتم. شاید اگر میخواستم دقیق بنویسم کتابها میشد. ممنونم از دیدگاه بسیار مثبت شما نسبت به پاسخ اینجانب.
هم اکنون که این پاسخ را مینویسم به خاطر موضوعی تحت فشار روانی بودم و داشتم تلاش میکردم که خودم را با قوانین آرام کنم ایمیلم را که چک کردم دیدم پاسخی برای من ارسال شده است و وقتی دیدگاه شما دوست عزیز را مطالعه کردم بسیار آرامش پیدا کردم.
شما دستان خداوند در زمین بودید تا با نوشتن پیام و آرزویی که حس بسیار عمیقی به من منتقل کرد اندکی آرامش بر من حاکم شود.
از خداوند آرامش توام با یقین برایتان خواستارم
بنده از شما سپاسگزارم دوست عزیز. به امید موفقیت های همه شما دوستان مهربان