باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

یکی از مهم ترین دلایلی که افراد در برخورد با مسائل به این نتیجه می رسند که آن مسئله غیر قابل حل است، این است که:

آنها به جای اقدام با باور مناسب، شروع به بررسی تجارب افرادی می کنند که قبلاً آن مسئله را داشته اند. آنها می خواهند همان راهی را بروند که افراد زیادی قبلا از آن به نتیجه نرسیده اند یا آن روش، به سختی نتیجه ای نیمه کاره داشته است.

با این دلایل که:

“این حرف من نیست، بلکه حرف متخصصان و افراد با تجربه ای است که سالها در این کارند!

یا قانونی که برای این کار تعیین شده، فقط همین یک راه را دارد و این قانون هم غیر قابل تغییر است و…”

یعنی آنها از همان ابتدا تحقیق درباره مشکلاتی را شروع می کنند که ممکن است درباره این مسئله وجود داشته باشد یا دیگران قبلا با آن مواجه شده باشند. سپس بدترین سناریو ممکن را از قبل در ذهن خود نوشته و سرانجام به این نتیجه می رسند که راهی جز این نیست.

آنها همیشه به این شکل، این طرز فکرشان را توجیه می کنند که:

“ذهن منطقی من بسیار قوی است”

“تیپ شخصیتی من اینگونه است”

“متولدین فلان ماه، این ویژگی ها را دارند که تنها زمانی قدمی بر می دارند که از تمام روند مسیر اطلاع داشته باشند”…

سپس با این منطق که: این ذات من است، یا: اینها مرجع علمی دارد و من با تحقیقات بسیار، به چنین شناختی از خود رسیده ام، حتی نمی خواهند به این موضوع فکر کنند که این باوری است که باید تغییر کند.

به این شکل است که یک باور محدود کننده ساخته می شود و به وسیله چنین مرجع هایی در ذهن شما تثبیت می گردد.

وقتی به هر طریق و با هر عنوانی، خود را در یک قالب مشخص محدود نمایی، به شدت از الهامات، راهکارها و ایده هایی محروم می شوی که موجب پیشرفت تو و حل مسئله ات می شده است.

به وفور با آدمهایی که چنین نگاهی درباره مسائل شان و شیوه حل آن داشته اند، روبرو بوده ام. در حالیکه حقیقت این است که ما انسانهایی هستیم که با باورهامان زندگی خود را خلق می کنیم. راه حلهای ما همیشه هم به اندازه باورهای مان کارا یا ناکارآمد است. پس موجودی با چنین حدی از توانمندی، نمی تواند در هیچ قالبی محدود شود.

برای همین تصمیم به تولید محصولی گرفتم تا هر آنچه برای “شیوه برخورد با یک مسئله و حل آن” باید بدانید را توضیح دهم.

هدف این محصول پاسخ دادن به سوالات بسیاری است که همیشه در برخورد با مسائل ات داشته ای.  پاسخ های واضح برای موضوعاتی چون: وقتی به مسئله ای برمی خوری، آیا باید به آن توجه کنی یا از آن اعراض نمایی؟

همچنین چگونگی “دسترسی به الهامات و چگونگی عمل به آنها برای حل مسائل” را مفصلاً توضیح خواهم داد زیرا خیلی مهم است با چه باوری به مسائل ات نگاه می کنی و از چه افرادی برای حل آن مسئله کمک و مشورت می طلبی!

مسائل، جزئی از زندگی ماست. موفقیت این نیست که مسئله ای در زندگی مان نباشد، بلکه قرار است تبدیل به افرادی شویم که بسیار از مسائل شان بزرگترند.


یک سوال به عنوان تمرینی برای تشخیص  اصل از فرع

چه باوری درباره خداوند در ذهن مان بسازیم که بیشترین آرامش، انگیزه و ایمان را در ما برای اقدام برای تحقق خواسته هامان ایجاد نماید؟ به گونه ای که راحت تر و از مسیر آرامش بخش تری به خواسته هامان برسیم.

راه کارت را برای ایجاد این باورها بنویس.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند
    433MB
    8 دقیقه
  • فایل صوتی باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند
    8MB
    8 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

4128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناهید رحیمی تبار» در این صفحه: 2
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1159 روز

    سلام به استاد عزیزم.

    باورهای قدرتمندکننده درباره خدا.

    چ باورعالی درموردخداایجادکنیم که بهترین باورباشه.؟!

    استادجان سوال قشنگی ازماپرسیدید.کامنتهای دوستان راهم نخوندم تااحساس خودمواول بگم .

    میدونیدتواین یکسالی که گذشت ،باورهای زیادی نسبت به خداپیداکردم‌که تاب حال نداشتم .هنوزتوبعضی ازمسائل ،نتایجش راندیدم‌که بخام بگم ولی پیام خوبی که داشته این بوده که بیخودی وبی جهت وقتم روبه بطالت وغم واندوه نگذروندم .

    مثلن یه مشکل مالی برامون پیش اومده بود.به جای ترس ونگرانی ،به خودم گفتم هر اتفاقی که بخادبیفته ،میفته اگه توعدالت خداروباورکردی وباورداری که هیچ حقی ازتو گرفته نمیشه وتو آسوده خاطر هستی.

    پس با خیال راحت به زندگیت بچسب وپذیرای هراتفاقی که خواهدافتادباش .وواقعن هم همین طوربودم .نه تنها بابت این مشکل بلکه تمام امور مالی این باورعدالت خداوندروبرای خودم یادآوری میکنم.

    دیدیدکه توارث تقسیم کردن ،همه به جون هم میفتن .خیلی جاهاحرمتهاشکسته میشه که مباداکسی بیشترازسهمش برداره .تواین جریان هم سکوت کردم و طبق اون باوری که گفتم ،(هیچ حقی ازمن گرفته نمیشه )ترسهاونگرانی هاموکنارگذاشتم.

    تواین موردتونستم باورهامونسبت به عدالت خداوندتغییربدم.

    امروزسعی میکنم اعتمادکنم وایمان داشته باشم خداونددروقت وزمان خودش همه چیودرست خواهدکرد.

    خیلی وقتهاب خاطرنگرانی های آینده،حالم بدمیشدوبه احساس بدمیرفتم .دلم شور میزد.ترسهاسراغم‌میومدن اماامروزباوجوداینکه که گاهی توذهنم‌میان اماسریع ذهنم روکنترل میکنم ومیگم بی خیال ازامروزت لذت ببر.

    بخام مثل گذشته ،زندگیموازلحاظ مالی تجزیه تحلیل کنم همون داستان روبازخواهم داشت که خداکجاس؟

    مگه نمیبینه؟چراوچراهای دیگه وسوالهای بی جواب .

    فقط حال خراب واحساس بد،تووجودم شکل می‌گرفت بدون اینکه اتفاق خاصی بیفته.

    خب امروزاون اشتباهات روتکرار نمیکنم.

    راسش حوصلشم ندارم .انگاردیگه توان فکرکردن به این موضوعات هم برام سخت شده .دیدم که تقلاکردن وحرص خوردن هام کاری ازپیش نبردن.پس بهتره اندفه طبق قوانین جهان پیش برم تاببینم چی میشه.

    توسلامتی ودرزمینه ی روابط بادیگران هم ازخودم‌راضی هستم .باورهای به نسبت خوبی ازخدا دارم که احساساتم روخوب نگه میداره.

    مثلن توسلامتی همیشه میگم :

    خدامراقبه منه.

    خدادوست داره من سلامت باشم.

    اگه مریضم بشم،تصورم اینه که الان خداکنارمه و کمکم می‌کنه تازودخوب بشم.

    توروابط بادیگران هم باورم اینه که «خداروبرآن بنده بخشایش است که خلق ازوجودش درآسایش است».

    معتقدم که کسی که درست روی خودش کارکرده باشه ،وب نظرخودش فردباایمانی باشه ،نبایدکسی به خاطرش اذیت بشه یاآسیب ببینه ،یادلش بشکنه،.

    درواقع هرجاهست ،اطرافیان هم ازوجودش لذت میبرن وحس خوبی میگیرن.

    یه جورایی طرف خواستنیه ،یاانرژی مثبته.حرفاش به دل میشینه.

    نمیشه طرف باایمان باشه ولی دیگران ب خاطرش زجربکشن یاازاون طرف حس بدبگیرن.ب نظرم این دومقوله هم خونی باهم ندارن.

    درزمینه ی ارتباط باخودش هم باور من اینه که هرکسی هر لحظه ای که خودش تمایل داره ودوست داره می‌تونه باخداعشق بازی کنه.

    اینکه درچه حالتیه ،یاچکار می‌کنه ،یاچطورداره باخداحرف میزنه،یاالان چ شکلی نشسته یا الان چ وقتیه وازاین قبیل سوالات ،توجیهی برای ردکردن عبادت نیست.

    اینکه وای الان من فلان جام ،نمیشه .

    الان اینجوریم نمیشه. ازاین صحبتهاهم نداریم .

    یه وقتایی من درحال رقصیدنم .انقدحالم خوبه بقدری توفضام که همون لحظه خداروپرسش میکنم .البته بیشتروقتهایی که تنهاباخودم برای خودم می‌رقصم ،چنین حسی دارم.

    یه وقت توباشگام ،جلوآینه ،درحین ورزش کردن ،چنان حالم خوبه که خداروتووجودم حس میکنم وسپاسگزاریشومیکنم.

    یه وقت بادیدن یه گل ،یه آسمون قشنگ ،یه هوای خوب ومطبوع باهرچیززیبای دیگه….

    دیدن یه انسان موحد،یه موزیک شادیاحتی غمگین ،ایرانی یاغیرایرانی یه وقت باآهنگ سنتی ،یه وقت باخوندن یه دعامثل دعای کمیل .حتی موقع خوردن یه غذای لذیذوهرچیزی که منبع حس خوب ببره.

    میدونیدمیخام بگم هرچیزی توهرلحظه که منویادخداببره ،بطوریکه که اون لحظه به وجدبیام تمام وجودم باخدایکی بشه .چنان آرامشی پیداکنم که ازحس خوب همین جوراشک ازچشمام سرازیربشه ،ینی دارم عبادت میکنم .

    ینی دارم باخدای خودم عشق بازی میکنم .

    البته که دوست دارم ازاین لحظات بیشترداشته باشم .که فکرمیکنم بازدید خودمنه.دست احساسات منه.

    اینکه چقداین دنیاروجدی گرفتم اجازه ی شعف وشادی بدون دلیل بهم نمیده.

    باوربه بودن خدا،تووجودماخیلی انگیزه هامیده.

    باورکنم که خداهست .

    استادجان،تودوره ی 12قدم ،قدم 10عبارتهای تاکیدی زیادی گفتیدکه هر کدوم می‌تونه باورمارونسبت به خدای مهربونمون بیشترکنه.

    اینکه خدادوست داره من همه چیزداشته باشم.

    هرچیزی که توزندگیم میفته برای رسیدن من به خواستمه.

    ازخداممنونم که راه حل مسائل روبهم‌میگه.

    خدابه هر طریقی که بخادبه من نعمت میده.

    خداوندوقوانین جهان درحال انجام کارن،تاثروت ونعمت واردزندگی من بشه.

    خداوندرزق بی حساب به من میدهد.

    خدایا به تووعدالت توایمان دارم که آنچه متعلق به من است نمی تواند ازمن گرفته شود.ومن آسوده خاطر هستم .

    این جمله هاوعبارت منودیوانه می‌کنه .

    هروقت گیرمیکنم وبه این عبارات نگاه میکنم ،همون‌جامیخ کوب میشم ومیگم ناهیددست نگه دار.

    برودنبال کارت وخیالت راحت راحت باشه.

    انصافا هم همین حس بهم دست میده.

    این نوشته هاروسردریخچالمون نوشتم . روزی چندبارمیخونم .ولی ازاون جایی که گاهی فراموش میادسراغمون ،تامیخام به احساس بدبرم ،میخونم وچون باوردارم آروم میشم .وبه اون قضیه بی اهمیت ترنگاه میکنم.

    جالبه که میدونیم 90درصد،این ترسهاونگرانی هامون ، طوریه که کاری ازدست مابرنمیاد.ولی نمی‌دونم چ مرضی هستش که خودمون رودرگیرش میکنیم.

    باوری که ازخدامیخام بابت روابط عاطفی داشته باشم خیلی ضعیفه.

    به خودم میگم مگه توروی تغییرات خودت کارنمیکنی؟!

    مگه به خدااعتمادنکردی؟!

    مگه نمیگی خداحواسش هست ؟

    پس چرابازمیری توفاز ،غم ؟

    چرابازخودتوسرزنش میکنی ؟

    چراهمه چیو،توهمسرت میبینی؟

    چرامیجنگی ؟

    طبق اصولی که استادمیگن برو،باورهاتوبه خدابیشترکن .

    چطورتوزمینه های دیگه میگی ،باوردارم خدامراقب منه

    وهمه کاری برای من انجام میده .چطورتوروابط عاطفی نمیتونی به خداتکیه کنی؟وبه عدالتش شک داری!

    چراانقدکم میاری؟چون خودتوقربانی میبینی!چون فکرمیکنی ارزش توبیشترازاین چیزای!

    چرادرست وپامیزنی؟دقیقن تقلاهم میزنی .

    اتفاقادیشب یه کم حالم خوب نبود، به همسرم گفتم

    خسته شدم از بس فایل گوش کردم ونوشتم تاحسم به توخوب باشه.

    ازبس فایل گوش کردم که زندگیمودرست هدایت کنم.

    ازبس فایل گوش کردم که طوری باشم که توازمن احساس رضایت داشته باشی .

    همش دنبال اینم که چکارکنم احساسم به تو خوب بشه.

    ولی یه جاهایی که میبینی، طرف مقابلت ازت سواستفاده میکنه ،دیگه عصبانی میشی.

    جالبه با همسرم که صحبت میکنم ،تنهاجمله ای که میگه اینه (من همینم )اگه دنبال تغییرمنی ،من تغییرنمیکنم.

    خیلی صبوری میکنم وتوجه به نکات منفیش سعی میکنم نکنم ولی هرزگاهی کم میارم.

    اینکه ایشون ازجانب من خیالش راحته ،خانمش چسبیده به گوشی ومدام فایل گوش میده برای زندگی خوب .

    خب منم باشم سواستفاده میکنم .اصلن حوصلش نمیکشه یه کم تغییری توخودش صورت بده .

    منم دنبال تغییرایشون نیستم چون می‌دونم کاری بیهودس.

    تمام تمرکزم روی خودمه ولی یه جاهایی خسارت میزنه بهم ومن ناراحت میشم .

    واگه بخام تواین مواقع ،هم هیچی بهش نگم دیگه …..

    ازخدامیخام کمکم کنه ومثل باورهای دیگم، بهش اعتمادکنم که حتمن اتفاقات خوب برام پیش میاره.

    اعتمادکنم که بهترین هارا برای من رقم میزنه.

    کمک کنه صبوری کنم .

    تمام نگاهم به خودم باشه وبس.

    خیلی وقتها دلم میخادچنان باوری داشته باشم که خداتووجودم انقدنهادینه باشه که احتیاج به هیچ بنی بشری نداشته باشم .

    واقعن آرزوی قلبیمه.

    می‌دونم هرآنچه که الان توزندگیم هست ،دستمزدافکاروباورهاوفرکانسهای خودم بوده.

    ولی این مدتی که دارم روی خودم کارمیکنم ،توقعام بالازده.

    واقعن گاهی آدمهاحیفن برای بعضیا.

    ازخدامیخام هدایتم کنه .

    من اعتراف میکنم که هیچ چیزی نمی‌دونم وبه چیزی آگاهی ندارم .واقعن نمی‌دونم چکاری انجام بدم یاچطورباشم بهتره؟!

    ولی به قوانین استاداعتماددارم .سعی میکنم طبق اون پیش برم.

    خداروهم خیلی قبول دارم بازصبوری میکنم تانتایجم رودریافت کنم .اینکه چی بشه وچطوربشه نمی‌دونم .میخام تسلیم خداوندباشم .انشالله فقط بتونم درست عمل کنم که هیچ وقت ازخودم احساس نارضایتی نداشته باشم .

    استادجونم بااین فایل کوتاه اماپرمعنات ،ذهن ماروخیلی جاهابردید.انشالله که خداروهرچ بیشترتوهمه ی زمینه هاباورکنیم که هیچ قدرتی قدرتمند ترازخدادراین جهان وجودنداشته ونداره.

    پس بااعتمادوتوکل به خدادوباره سعی میکنم تومسیرهدایتش قراربگیرم.

    استادجان سپاس فراوان از شما.

    عاشقتم

    قربون صدای دلگرمت که همیشه حال منوخوب می‌کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1159 روز

    استادسلام .

    سوال استادتواین فایل:چ باوری راازخدابوجودبیاریم که مارابه سمت خواسته هاوموفقیتهاوبدست آوردن آرامش بکشونه ؟

    خب ازبچگی درموردوجودخدا،اینکه کسی هس که نظاره گرتمام رفتارهای ماس .وبه همه ی کارهاورفتارهای توواقفه حتی توتنهایی هات وتوذهنت .

    وازاونجاکه ماانسانیم وهرکدوم تویه شرایط ومحیطی وبایه پدرومادری متفاوت، بزرگ شدیم ،خب تربیت وباورهامون میتونه متفاوت باشه .ولی یه باوری تواکثرمابوده وهس .اونم اینه که نگاه خدابه تو،باتوجه به کارهاواعمال خوب یابدتو،فرق میکنه .

    ینی باتوجه به آگاهی هایی که درموردرفتارخوب وبدداشتیم .ازطرف خدا،یاپاداش دریافت می کنیم وخداراازخودمون راضی وخشنودمیکنیم .یاباتوجه به اشتباهات وخطاهامون ،موردغضب وخشم خداقرارمی گیریم وخداحتمن دراسرع وقت مارومجازات میکنه .

    نگاه دوم که دربرابرخطاهامون بود،باعث ترس ووحشت ماازخدامیشده .باعث خیلی ازمخفی کاریهاوپنهان کاریهامون .وسرزنش کردنامون واحساس گناه کردنهامون ،میشد.

    واین باورخیلی جاهااجازه نمیدادخودواقعیمون باشیم .بهمون گفته بودن دست ازپانبایدخطاکنیدواگرکردید ،منتظرباشیدتامجازات بشیدوخداازکسانی که اشتباه یاخطامیکنن ،روی برمی گردونه ودوسشون نداره .

    این افکاروباورها،نمیزاشتن ازاین دنیالذت ببریم که هیچ .ازطرفی هم همش درگیرمواخذه هامون ،تودنیای بعدی بود.

    من که ازاین خدا،زده شده بودم واصلادوسش نداشتم .همش می گفتم اگه راس میگی خودت بیاجای من ،ببینم چکاره ای .!خدارانسبت به بند هاش ،پرتوقع می دیدم وزایددوسش نداشتم .آخرشم به این نتیجه رسیدم ولش کن اصلن دوس دارم هرکاری دلم خاست ،بکنم .اونم هرکاری دوس داره بکنه .

    اگه دقت کرده باشیدبین ارتباط منو وخدا،همش جنگ ومجادله ودوری وجدایی بود.من که اونونمی فهمیدم .واحساس میکردم خداهم منونمی فهمه .

    ایمانم که اول توظاهر،افرادمی دیدم واگه کسی ظاهرش اوکی نبود،ینی باحجاب نبود،می گفتم خب این دسته افراد،فک نمی کنم خداراقبول داشته باشن .

    به مایادداده بودن خداتوسجاده ونمازه .اگه اهلش نیستی پس ایمان نداری .

    خب ازترس پدرومادرامون وبعدهامردم ،خیلی بانقاب این ارتباط رانگه داشتیم ولی یه کم که قضاوت اطرافیان برامون مهم نشد،دست ازاین چیزاهم برداشتیم .

    فکرمیکردیم ارتباط ودعاکردن ودرخواست داشتن ،توسجاده ودرادامه ی نماز،برقرارمیشه ویامکانهایی مثل مسجدوحرم وزیارتگاها.

    کلا،خدایه موجودعجیب غریبی بودکه ماتوفازش نبودیم .که من به نوبه ی خودم ،هیچی ازش نفهمیدم.

    بیشترزمانی سراغش میرفتم که کارم گیربود. هروقت حتی زمانهایی که مرتکب اشتباهی میشدم ازش درخاست کمک میکردم که مراقب من باشه که مبادا،کسی متوجه نشه .

    خیلی وقتهاهم باش حال میکردم ولی مقطعی بود.

    قدرومنزلتش نمیدونستم چقدره.

    ازارزش ووجودش واینکه اصلن چ ارتباطی بین منو،واون وجود،داره ،اطلاعی نداشتم .

    میشنیدم که می گفتن :خدادردرون ماس .ولی من چون خودموگناهکاروخطاکارمی دیدم ،می گفتم نه تووجودمن که نیس .حتمن توقلب انسانهای خوب ومومنه .

    درکل احساس رضایت ازش نداشتم .فکرمیکردم خیلی این دنیاراسخت گرفته وخودشم کنارکشیده وفقط دنبال مچ گیری آدمهاس .

    میگم که به جایی رسیدم که دیگه جهنم رفتن هم برام مهم نبود.انگارکه باش ،لج میکردم ومیخاستم زوروقدرت خودمو،نشونش بدم وبگم فکرنکنه خیلی قدرتمنده.

    به نظرم گوشت تلخ بود،بهش می گفتم توکه انقدسختگیری ،براچی مارابدنیا،اووردی ؟میگفتم چی ازجونم میخای ،چرانمی زاری راحت زندگی کنیم .

    کجایی؟برای چی انقداذیتمون میکنی ؟باشه من آدم ضعیفی هستم .نمیتونم به وعده هاوخواسته هات توجهی کنم .حالامیخای چکارکنی ؟

    وهرروزبااین افکاروباورهای مخرب ،سرمیکردم تااینکه نگاهم رابهش تغییردادم .

    میدونیدکی فهمیدم که همه ی برداشتهای من ازخدا،غلط بود؟

    زمانیکه متوجه شدم من خالق همه چیزهستم واین منم که همه ی اتفاقات رارقم میزنم .سرنوشتم وتمام امورات زندگیم ،دست خودمه .وخداچیزی نیس جزیه انرژی مثبت تووجودمن .

    که هروقت من بخام دستمومی گیره واگه نخام کاری به من نداره .

    بهشت وجهنمی که ازبچگی به ماتفهیم کردن ،همین جاس .

    این دنیاوجهان باقوانینی آفریده شدن که من باکشف اونها،میتونم همه چیزراخودم خلق کنم .

    خدابه من قدرت انتخاب داده ،واین منم که باتوجه به تجربیاتی که بدست میارم ،میفهمم که کدوم مسیربرای من روشنه وکدوم مسیر،تاریک .

    سعی کردم خدارودوست خودم ببینم وبدونم .تمام وحشتهاوترسهاراکه نسبت بهش داشتم ،همه رافراموش کردم وکنارگذاشتم .

    برای بدست اووردن آرامش وخوشبختی ،من نیازبه یه همراه داشتم که ازطریق اون بتونم مسیرراباسختیهاومشکلاتش ،رد،کنم .بایداین انرژی راازجایی دریافت میکردم ،پس چ کسی بهترازخدا.

    فهمیدم که خدابه من فرصتهای زیادی داده ،ولزومی نداره باهرباراشتباه یاخطا،خودمو،داغون کنم .

    خدای من مهربون ورئوف وبخشنده بود.اومدم تمام توجه وتمرکزم راروی صفاتی ازخداکه بهم آرامش میده ،بردم .آخه توگذشته به چشم مجازاتگرفقط میشناختمش .انقد،رواین صفتش زوم بودم که چیزدیگه ازش نمی دیدم .ولی حالاباوراینودارم که خدابخشنده ومهربونه واصلنم اینطورنیس که اون بالانشسته باشه ،وسریع بخادبه حساب من برسه .

    خدارورفیق وشفیق خودم میدونم .توخلوت وتنهاییم ،هم صحبت میشم باهاش .هروقت دلم می گیره تنهاکسی که یادش ،آرومم میکنه ،خداس .

    تازه هرجاهم که اشتباه میکنم ،ازش معذرت خاهی میکنم وازش میخام کنارم باشه .به هیچ وجه دیگه حس اینکه الان منونمیبخشه ،راندارم .اصلابه این چیزادیگه فکرنمیکنم .

    خداکسیه که باورش وایمان به وجودش ،تومسیرورسیدن به خواسته هام ،انگیزه میده .هرجاکه نمیدونم چکاربایدانجام بدم وچه جوری وچطوربایدکاری روانجام بدم ،خودمو،می سپارم به هدایتش .

    ازوقتی نگاهم رابهش عوض کردم ،خیلی جاها،ازدست وپازدنهام وتلاشهای فیزیکیم وحتی فکر،کردن دست برداشتم .خودمو،رهاکردم وسپردم به خودش .واقعنی هرجااینکاروکردم ،به نتایج بهتری رسیدم .

    خدا،یه نورامید،تووجودمن .مثل سیمی ، میمونه که هرجاخودموبش ،وصل میکنم ،تمام وجودم پرازانرژی وامیدمیشه .

    سیم اتصالمه .

    باوربه خداباعث میشه هیچ مشکلی رابزرگ ووحشتناک نبینم .وخیلی راحترازقبل ازشون می گذرم .مثل گذشته ،ذهنمودرگیرناراحتیهاوتلخیها،نمی کنم چون اندفه پشتوانه ای مثل خدا،دارم .

    هرجاکه من صداش میزنم وازش درخاستی میکنم ،اگه بادل وجون باشه نه فقط زبونی ،خداپاسخ منوبه یه نحوی میده .بقدری بهش اعتماددارم که هرچیزی حتی ظاهرا،اون چیزی که من میخام نباشه ،بازناراحت نمیشم ومیپذیرم که الان بایداین اتفاق به این شکل باشه .حتمن خدامصلحت وحکمت هرچیزی رابه من آشکارمیکنه .لازمش یه کم صبره .

    برای پیداکردن خدااول بایدباورداشته باشی که هس .

    بعدتمایل داشته باشی که بپذیری ودنبال شناختش بری .

    وقتی شناختیش ،بهش اعتمادمیکنی .

    ودرآخرباتوجه به اعتمادبهش ،همه ی امورزندگیتو،رهامیکنی ومی سپاری به خدا.

    وهرحرکتی که لازمه راانجام میدی .بعدمی بینی که چقدراحت وبدون دقدقه ،یکی یکی باتوجه به قانون تکامل ،به خواسته هاواهدافت میرسی وازهمه مهمتر،ازآرامش خاصی برخوردارمیشی که اونوباهیچ چیز درجهان عوض نمیکنی .درکناراین آرامش ازسلامتی وثروت فراوان وارتباط عاطفیه عالی باهمه برخوردارمیشی .

    خداانگیزه بخش روح وقلب وجان ودل ما،است .

    وقتی بشناسیش ،دیگه دوس نداری ازش جدابشی .

    استادهم همیشه ارتباط بامنبع را،بزرگترین روابطی میدونه که توراازهرچیزی که فکرشوبکنی ،سیراب میکنه .

    تمام عطشهای تورارفع میکنه .

    فقط بایدباورش کنی .

    استادجونم مرسی ازاین سوال قشنگت .

    امیدوارم بتونیم هرروزبهترازدیروز،باورهامون رابه خداتقویت کنیم تاتمام کمبودهای درونیمون ،رفع بشه .استادجونم مرسی ممنون که شمابابیان کردن وگفتن تجربه های قشنگتون ازباوربه خدا،ایمان ماراهم تقویت می کنید.

    وقتی خدارابشناسی ،میتونی توهرچیزی وتوهرکسی ،خداراببینی وتواین جهان چیزی جززیبایی وقشنگی وصلح وآرامش ،چیزدیگه ای نمی بینی .نه که نباشه ،خوب وبد،زشت وزیبا همه جاوهمیشه وجودداشته وهس ،ولی تودیگه جزخوبی چیزی نمی بینی .

    توطبیعت وهمه ی چیزهایی که دراین جهان خلق وآفریده شده ،رنگ خدا،عطرخدارامی بینی وحس می کنی .

    فکرمیکنیم بزرگترین ولذت بخش ترین باور،باوربه خداس.

    عاشقانه دوسش دارم ومیدونم اونم منودوس داره .

    ازخدابه خاطرهمه ی داده هاش ،سپاسگزارم .

    سپاس به خاطرهمه ی نعمتهاش.

    استادازشماهم سپاسگزارم که شناخت ماروزیادکردید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: