باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 114

4128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فروزان گفته:
    مدت عضویت: 1771 روز

    سلام به استاد عزیزم

    چقدر این سوال قشنگه و جواب دادن بهش سخته

    وقتی این سوال رو پرسیدین یاد این تیکه از صحبت های خودتون افتادم از قرآن که بارها و بارها توی فایل هاتون تکرار میکنین که خدا به پیامبر میگه هرگاه بندگانم از تو راجع من پرسیدن بگو من نزدیکم و اجابت کننده دعاهای بندگانم

    وقتی خدا خودش رو اینطور معرفی میکنه خوب برای من خدا اجابت کننده ی هرخواسته ایه که داشته باشم هرچیزی هرچیزی که خودم بخوام

    خدا کسیکه که عشق بی قید و شرط بهمون داره تو هرحالتی و شکلی که باشی بدون اینکه برای مخلوقاتش شرط و شروط بذاره کنارنشونه هدایتت میکنه و همیشه بهترین حالت ممکن رو برامون میخواد و از خودمون بیشتر میخواد ما به خواسته هامون برسیم خدا هرچیزیکه خلق کرده هدایت میکنه و هیچکدوم از مخلوقاتشو تنها نمیذاره و صدامون رو میشنوه

    هرکدوممون خوب فکر کنیم چقدر یادمون میاد یه وقتایی دستمون رو گرفته که لبه پرتگاه بودیم و یه شرایطی رو به وجود آورده اون لحظه ناراحت شدیم ولی بعدا دیدیم چقدر خوب شد کی میتونست جز خودش همچین کاری رو بکنه

    هرچیزی بخوای جوری همه شرایط رو کنارهم میچینه که کل آدمهای دنیا با تمام انرژی هاشون جمع شن نمیتونن ذره ای از اون کارو انجام بدن تا فقط تو به خواسته ت برسی

    خدا برای من همه چیزه

    نسیمیه که پوستم رو نوازش میکنه

    عطر گلیه که حالمو عالی میکنه

    خدا برای من طلوع خورشیده

    اون آدم خوش قلبیه که با یه کمکش حال من و خوب میکنه و…

    خدا نزدیک تر از نزدیک به منه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    ملیحه نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1799 روز

    سلام ب استاد توحیدی من

    ک حرف از توحید میشه من …..

    حالم چیز دیگه ای میشه

    دیشب شب دوم تو باع بود و بخودم قول دادم تو محوطه بخابم

    ساعتهای7ببعد طوفان شدید شد اما بخودم میگفتم هرجا بگی میخابم

    تو الاچیق یا روی پشت بام

    ناگهان برق ها قطع شد

    رفتم تو حیاط شیطون ذهنم گفت خوب ببین برقها قطع شد یعنی باید بری خونه …

    یکم تلاش کردم برا درست شدن برق دیدم نمیشه گفتم میمونم من ک میخاستم تو بیرون بخابم بزار برق هم نباشه

    چه اهمیتی داره

    وسایلمو بردم زیر الاچیق و دراز کشیدم

    کامنتهای سایت رو شروع کردم بخوندن

    یاد کامنت یکی از دوستان افتادم ک گفته بود من خدارو هاله ای میبینم ک همیشه دور منه و مواطبمه

    تو باع باد و صداهای عجیب و عریب میپیچید

    اما همش میگفتم همه چی تو هستی حتی باد

    نمیترسم

    باورتون نمیشه ناگهان همه جا ساکت شد

    منم ب خداگفتم میخام توبعلت بخابم

    اروم اروم

    نگم براتون ک چقدر حس عجیبی داشت

    تو این حین چندبار برقها وصل شد و دوباره قطع

    اخرش خودم بلند شدم کلا همه رو قطع کردم و خابیدم

    روزبعد طرفهای طهر همسایه بعلی باع اومد و گفت شبها ک میرید برقهارو خاموش کنید منم گفتم حتمااما من 2شبه اینجام

    باتعجب گفت عههه مندیشب اومدم کلی صداتون کردم پس چرا جواب ندادید؟؟؟

    حتی صاحب باع اونطرفی هم اومده دیده درها بازه و صداتون کرده

    و من در خاب نااااز تو بعل خداجون ک اصلاااااا نشنیدم این بندگان خدا صدام نیزدن

    جالب اینکه هیچکدوم منو تو الاچیق ندیدن

    و جالبتر اینکه چون برق از باع پشتی هست گفت اومدم صداکردم و دیدم کسی نیس گفتم حتما رفتید و برقهارو کامل قطع کردم حدود ساعت10

    اما من ساعت1با روشن شدن برقها بیدارشدم و بلند شدم کلا ازفیوز قطع کردم و خابیدم

    این خییییلی جالب بود ک

    چون گفتن تو باع رو کامل نگاه کردیم کسی نبوده هااااا

    واقعا ک چه کارهایی میکنه برات

    بگم این باع دیوار خاصی نداره و تیکه تیکه ترکیب نرده و دیواره

    یعنی از بیرون کاملا تو باغ دید داره.و اومدن داخل باغ خییییییییلی راحته

    اما من باخیال اسوده خابیدم

    بدون نگرانی

    و همش تکرار میکردم تو تنها قدرت این جهان هستی و فقط خیر مطلق هستی و برگی بدون اذن تو ب زمین نمی افته

    شاید به هرکی بگی بگه چقدر کارت احمقانه بوده

    تو باع بی درو پیکر 1 دختر تنها

    3روز بمونه

    اما من دلم قرص بود ک بدون اذنش برگی ب زمین نمیافته

    وراحت رفتم برا موندن

    بینهاااایت سپاسگدارم ازت استادم بابت اشنایی من با خدا جون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 972 روز

      سلام دوست توحیدی من

      خیلی خیلی لذت بردم دلگرمی شد واسه خودم که از تاریکی و تنهایی از بچگی بخاطر شنیدن داستانهای بیخود ووترسناک میترسم هنوز نتونستم ازین ترس عبور کنم چقداین حسی که میگینو دوست دارم خصوصا اون حس ترسی که تو کتاب رویایی که رویا نیست قسمت آخراش که درباره ایمان استاد برای ریختن ترساش میره تو باغ متروکه و کنار قبرستون چند روز میمونه وااااای بعد این ترس انتهای این ترس اون حس آرامشو میطلبممممم خدایا بمنم بده دمتگرررررم که تونستی بر نفست بر شیطان ذهنت بر ترست غلبه کنی دروووووووود بر شما همیشه موفق باشی الهی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ملیحه نصیری گفته:
        مدت عضویت: 1799 روز

        سلام بر اقا مجید دوست عزیزم

        حتماااا بهتون پیشنهاد میکنم انجامش بدید

        چون تا نری تو دل ترس میترسی ازش

        وقتی میری تو دل ترس میبینی الکی بوده و واهی

        و اون موقع بیشترررر و بیشتررر حس میکنی وجود نیرویی ک مواطبته و کنارته

        براتون ارزو میکنم بزودی ب دل این ترس الکی بزنید و ببینید چقدررررررر ایمان.اعتماد بنفستون زیاد میشه.

        من کلااا ادم ترسویی نیستم

        اما اونشب فهمیدم از گفتن تا عمل کردن بینهاااااااااایت تفاوته

        انشا… ک بزودی میاین و برامون مینویسید ک تو دل ترسهاتون رفتید

        و چقدرررررر ایمانتون و اعتماد بنفستون زیادتر شده…

        در پناه الله مهربان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          مجید بختیارپور عمران گفته:
          مدت عضویت: 972 روز

          سلام دوست خوبم

          متشکررررم برای نگاهتون و دعای قشنگتون خیلی خیلی ممنونم و انشالله خداشرایطی را خودش برام پیش بیاره منو حول بده تو دل ترس خیلی خیلییییی دلم میخواد خصوصا بعدجلدآخر کتاب رویا استاد جان که چه ترسی رو تجربه کرده بود و خوندن کامنت شما اشتیاقم بیشتررررر شد البته الان یکسالیه بیشتر از وقتی به سایت استاد پیوستم و دیدم این ضعف عزت نفسمه بای‌د حل بشه خیلی تو فکرشم یکاری بکنم انشالله دعاتون مستجاب بشه برام هرچند میدونم خودم باید دعا کنم تا جواب بگیرم بازم متشکرم خواهر گلم دوست خوب توحیدی ام برات بهترینها رو آرزو میکنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ملیحه نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1799 روز

    سلام بر استاد مهربانم

    استاد توحیدی من

    و من چقدررررر عاشق توحیدم

    امروز عیدفطر 1402 است

    ومن در راستای تمرین استاد عزیزم اومدم باع تا تنهایی رو تجربه کنم

    دیشب شب اول بود

    بااینکه کلا ادم ترسویی نیستم اما دیشب فهمیدم از گفتن تا عمل کردن فرسنگها فاصله است

    دیشب خدابهم فهموند ایمان یعنی چیزی فراتراز گفته هات

    همش یاد تجربه استاد عزیزم توی باع تو قبرستون میافتادم

    و همش میگفتم حاصرم امشب بمیرم اما بی ایمان نباشم

    بااینکه قبلا پیش اومده بود فرصتهای تنهایی در مکان های مختلف

    اما دیشب….

    شب متفاوتی بود انقدر ترس تو قلبم بود ک تاحالااون حجم از ترس رو درک نکرده بودم

    درهارو قفل نکرده بودم

    و باع تو 1 منطقه خیلی خلوته

    اما مطمن بودم ک هست کنارم

    پرده هارو گفت جمع کن اگه نمیترسی.همه پرده هارو جمع کردم ک کاملا دیدداشته باشه تو خونه

    میدونستم قراره مثل استادم نشون بدم ایمان دارم و منتطر موندم ساعت ب کندی میگدشت انگار هر 1دقیقه1ساعت بود

    قلبم از تو سینه میخاست دربیاد و گریه ام گرفته بود و دایم میگفتم بهت ایمان دارم.میدونم تنها قدرت جهان تویی و تو خیر مطلق هستی و برگی بدون اذن تو بزمین نمی افته اما قلبم از سینه داشت در میومد نمیدونم چرا

    ساعت اصلا رد نمیشد میدونستم ک امشب قراره نشون بدم چقدر مطمنم ب ربوبیتش.قدرتش.وجودش.حی و حاصر بودنش

    چند بار کشوندتم تو باغ

    راه رفتم

    حرف زدم

    بیرون ارومتر بودم تا توی خونه

    دوباره رفتم خونه

    اما نمیزاشت بخابم

    قلبم میلرزید و انگار تمام وجودم ترس بود با گریه میگفتم نمیترسم.از هیچی نمیترسم.میدونم تو هستی میدونم 1 برگ بدون اذن تو ب زمین نمیافته

    گفتم هرکار بگی میکنم تا نشون بدم بهت ایمان دارم ک هستی و مواطبمی

    کشوندتم بالای پشت بوم

    بااینکه قلبم پرازترس بود اما گریه میکردم و میگفتم حاصرم امشب بمیرم اما بی ایمان نباشم.باورکن میدونم هستی نمیدونم چرا قلبم اینجوره اما مطمنم مواطبمی.کنارمی.بگو تا صبح میشینم اما بهم نگو بی ایمانم و قبولت ندارم

    اصلا متوجه زمان نمیشدم ک چقدر نشستم اما بعد کلی گریه کردن گفت برو پایین بخاب

    و جالبه تا اومدم درازکشیدم خابم برد

    منی ک تاقبلش اصلا چشمام رو هم نمیرفت

    و ساعتی بعد دیدم صبح شده و هوا خیلی زود روشن شده بود

    واقعا ایمان رو تو عمل بایدنشون داد

    تو لحطات تنهایی

    تو بی پولی

    تو بدهی

    تو مریصی

    و گرنه ب حرف زیاد میشه چیزی گفت

    خدایی رو حس کردم ک عاشق رشد کردنمه

    عاشق بزرگتر شدن از ترسهام

    عاشق موحد شدنم

    حی و حاصر کنارم

    وقراره امشب هم بمونم و البته قول دادم توی فصای باع بخابم

    ن توخونه

    واقعا حاصرم بمیرم اما بی ایمان نباشم

    حاصرم روزها اینجا باشم و هرشب خدایی بزرگتر براخودم بسازم

    استادم بینهااایت ازت ممنونم و بینهااایت سپاسگدارتم ک چقدررررر شجاع بودی و ایمان نشون دادی و الان اینجا هستی و منم میخام مثل تو باشم.موحد باشم و مشرک نباشم

    و تشویقم کردی برم تو دل ترسهام

    تنها و تنها باخودش باشم

    تو قلبم بیشتر پیداش کنم

    و نترسم

    چون بامنه

    کنارمه

    بیشتر از من میخاد بزرگ بشم

    موحد بشم

    متوکل بشم

    وفقط روی خودش حساب کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 972 روز

      سلام دوباره به شما دوست توحیدی ام

      چقد خوشحالم و چقد،لذت بردم ازاین همه شجاعت ایووووول بر تو که بیشتر بهم ثابت کردی باید ایمانمو بخدا ثابت کنم و خوش بحالت تونستی خداکنه منم بتونم ازاین ترس لعنتی دوران بچگی که میدونم هیچ اساسی نداره براحتی عبور کنم و ایمانمو در هرشرایطی بخدا ثابت کنم ممتونم دوستم بابت به اشتراک گذاشتن داستان عبور از ترس خیلی خیلی خوشحال و شکرگزارم براتون که موفق شدین.پیروز و شاد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سمیه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1626 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزم ودوستان گلم ازاین به بعد تصمیم گرفتم هرزمان حالم خوب بود بیام یه رد پا از خودم به جا بزارم خداجونم چکار کردی با من وقتی دستمو گرفتی به این بهشت دنیایی آوردی میخوام باورمو در مورد خدا بگم. خدا برای من اعتماد به نفسمه. خدا برای من دلگرمیه. خدا برای من یه پشت محکمه. خدا برای من تنهاییه. خدا برای من عشقبازیه. خدا برای من همه چیزه. خدا برای من نترسیدنه. خدا برای من ناراحت نبودنه. خدابرای من خانوادست. خدا برای من خودمم. دیشب خدا با صدای قلبم باهام صحبت می‌کرد حسش کردم باورش دارم ازوقتی سعی کردم بیشتر خودمو دوست بدارم برای خودم ارزش قائل بشم خداهم پررنگتر شد اتفاقات قشنگتر شد دل آدما نرمتر شد توجه خدا بیشتر شد خدا منه خدا توئه خدا روح تمام آدماست که میتونه نزدیک باشه میتونه فرسنگها دور باشه که اونم به خواست من وتوست میتونم به جرات بگم قشنگترین اتفاق زندگیم آشناییم با استاد وبس شبتون بخیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3358 روز

    سلام و سلام به دوستان عزیزم

    استاد بی نظیرم

    و امروز با گوش دادن به این فایل مرورش

    خواستم باور قدرتمند که ملکه ذهنم هست و هر وقت ذهنم سراغ حاشیه می‌ره تکرارش میکنم چون بهش باور دارم و حس قدرت ، رهایی از شرک و وصل شدن بهش را دارم و می‌دونم هر آنچه بخواهم را می توانم خلق کنم .

    باور اینکه من به قدرتمند ترین فرمانروای کیهان وصلم و هر آنچه که من بخواهم به سمت م هدایت میکند و فقط میگه تو بگو چه میخواهی من برات همونو ایجاد میکنم .

    خدای من فرمانروای کل جهان هست و من ب قدرت بی انتهای خداوند متکی هستم .

    این باورها تمام بهانه های ذهنم را کنار میزند و قدرتمند فکرم را به سمت خواسته ها و اهدافم میبرد .

    و زیباترین و قوی ترین باورهای قلبی من هست .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1155 روز

    سلام به استاد عزیزم.

    باورهای قدرتمندکننده درباره خدا.

    چ باورعالی درموردخداایجادکنیم که بهترین باورباشه.؟!

    استادجان سوال قشنگی ازماپرسیدید.کامنتهای دوستان راهم نخوندم تااحساس خودمواول بگم .

    میدونیدتواین یکسالی که گذشت ،باورهای زیادی نسبت به خداپیداکردم‌که تاب حال نداشتم .هنوزتوبعضی ازمسائل ،نتایجش راندیدم‌که بخام بگم ولی پیام خوبی که داشته این بوده که بیخودی وبی جهت وقتم روبه بطالت وغم واندوه نگذروندم .

    مثلن یه مشکل مالی برامون پیش اومده بود.به جای ترس ونگرانی ،به خودم گفتم هر اتفاقی که بخادبیفته ،میفته اگه توعدالت خداروباورکردی وباورداری که هیچ حقی ازتو گرفته نمیشه وتو آسوده خاطر هستی.

    پس با خیال راحت به زندگیت بچسب وپذیرای هراتفاقی که خواهدافتادباش .وواقعن هم همین طوربودم .نه تنها بابت این مشکل بلکه تمام امور مالی این باورعدالت خداوندروبرای خودم یادآوری میکنم.

    دیدیدکه توارث تقسیم کردن ،همه به جون هم میفتن .خیلی جاهاحرمتهاشکسته میشه که مباداکسی بیشترازسهمش برداره .تواین جریان هم سکوت کردم و طبق اون باوری که گفتم ،(هیچ حقی ازمن گرفته نمیشه )ترسهاونگرانی هاموکنارگذاشتم.

    تواین موردتونستم باورهامونسبت به عدالت خداوندتغییربدم.

    امروزسعی میکنم اعتمادکنم وایمان داشته باشم خداونددروقت وزمان خودش همه چیودرست خواهدکرد.

    خیلی وقتهاب خاطرنگرانی های آینده،حالم بدمیشدوبه احساس بدمیرفتم .دلم شور میزد.ترسهاسراغم‌میومدن اماامروزباوجوداینکه که گاهی توذهنم‌میان اماسریع ذهنم روکنترل میکنم ومیگم بی خیال ازامروزت لذت ببر.

    بخام مثل گذشته ،زندگیموازلحاظ مالی تجزیه تحلیل کنم همون داستان روبازخواهم داشت که خداکجاس؟

    مگه نمیبینه؟چراوچراهای دیگه وسوالهای بی جواب .

    فقط حال خراب واحساس بد،تووجودم شکل می‌گرفت بدون اینکه اتفاق خاصی بیفته.

    خب امروزاون اشتباهات روتکرار نمیکنم.

    راسش حوصلشم ندارم .انگاردیگه توان فکرکردن به این موضوعات هم برام سخت شده .دیدم که تقلاکردن وحرص خوردن هام کاری ازپیش نبردن.پس بهتره اندفه طبق قوانین جهان پیش برم تاببینم چی میشه.

    توسلامتی ودرزمینه ی روابط بادیگران هم ازخودم‌راضی هستم .باورهای به نسبت خوبی ازخدا دارم که احساساتم روخوب نگه میداره.

    مثلن توسلامتی همیشه میگم :

    خدامراقبه منه.

    خدادوست داره من سلامت باشم.

    اگه مریضم بشم،تصورم اینه که الان خداکنارمه و کمکم می‌کنه تازودخوب بشم.

    توروابط بادیگران هم باورم اینه که «خداروبرآن بنده بخشایش است که خلق ازوجودش درآسایش است».

    معتقدم که کسی که درست روی خودش کارکرده باشه ،وب نظرخودش فردباایمانی باشه ،نبایدکسی به خاطرش اذیت بشه یاآسیب ببینه ،یادلش بشکنه،.

    درواقع هرجاهست ،اطرافیان هم ازوجودش لذت میبرن وحس خوبی میگیرن.

    یه جورایی طرف خواستنیه ،یاانرژی مثبته.حرفاش به دل میشینه.

    نمیشه طرف باایمان باشه ولی دیگران ب خاطرش زجربکشن یاازاون طرف حس بدبگیرن.ب نظرم این دومقوله هم خونی باهم ندارن.

    درزمینه ی ارتباط باخودش هم باور من اینه که هرکسی هر لحظه ای که خودش تمایل داره ودوست داره می‌تونه باخداعشق بازی کنه.

    اینکه درچه حالتیه ،یاچکار می‌کنه ،یاچطورداره باخداحرف میزنه،یاالان چ شکلی نشسته یا الان چ وقتیه وازاین قبیل سوالات ،توجیهی برای ردکردن عبادت نیست.

    اینکه وای الان من فلان جام ،نمیشه .

    الان اینجوریم نمیشه. ازاین صحبتهاهم نداریم .

    یه وقتایی من درحال رقصیدنم .انقدحالم خوبه بقدری توفضام که همون لحظه خداروپرسش میکنم .البته بیشتروقتهایی که تنهاباخودم برای خودم می‌رقصم ،چنین حسی دارم.

    یه وقت توباشگام ،جلوآینه ،درحین ورزش کردن ،چنان حالم خوبه که خداروتووجودم حس میکنم وسپاسگزاریشومیکنم.

    یه وقت بادیدن یه گل ،یه آسمون قشنگ ،یه هوای خوب ومطبوع باهرچیززیبای دیگه….

    دیدن یه انسان موحد،یه موزیک شادیاحتی غمگین ،ایرانی یاغیرایرانی یه وقت باآهنگ سنتی ،یه وقت باخوندن یه دعامثل دعای کمیل .حتی موقع خوردن یه غذای لذیذوهرچیزی که منبع حس خوب ببره.

    میدونیدمیخام بگم هرچیزی توهرلحظه که منویادخداببره ،بطوریکه که اون لحظه به وجدبیام تمام وجودم باخدایکی بشه .چنان آرامشی پیداکنم که ازحس خوب همین جوراشک ازچشمام سرازیربشه ،ینی دارم عبادت میکنم .

    ینی دارم باخدای خودم عشق بازی میکنم .

    البته که دوست دارم ازاین لحظات بیشترداشته باشم .که فکرمیکنم بازدید خودمنه.دست احساسات منه.

    اینکه چقداین دنیاروجدی گرفتم اجازه ی شعف وشادی بدون دلیل بهم نمیده.

    باوربه بودن خدا،تووجودماخیلی انگیزه هامیده.

    باورکنم که خداهست .

    استادجان،تودوره ی 12قدم ،قدم 10عبارتهای تاکیدی زیادی گفتیدکه هر کدوم می‌تونه باورمارونسبت به خدای مهربونمون بیشترکنه.

    اینکه خدادوست داره من همه چیزداشته باشم.

    هرچیزی که توزندگیم میفته برای رسیدن من به خواستمه.

    ازخداممنونم که راه حل مسائل روبهم‌میگه.

    خدابه هر طریقی که بخادبه من نعمت میده.

    خداوندوقوانین جهان درحال انجام کارن،تاثروت ونعمت واردزندگی من بشه.

    خداوندرزق بی حساب به من میدهد.

    خدایا به تووعدالت توایمان دارم که آنچه متعلق به من است نمی تواند ازمن گرفته شود.ومن آسوده خاطر هستم .

    این جمله هاوعبارت منودیوانه می‌کنه .

    هروقت گیرمیکنم وبه این عبارات نگاه میکنم ،همون‌جامیخ کوب میشم ومیگم ناهیددست نگه دار.

    برودنبال کارت وخیالت راحت راحت باشه.

    انصافا هم همین حس بهم دست میده.

    این نوشته هاروسردریخچالمون نوشتم . روزی چندبارمیخونم .ولی ازاون جایی که گاهی فراموش میادسراغمون ،تامیخام به احساس بدبرم ،میخونم وچون باوردارم آروم میشم .وبه اون قضیه بی اهمیت ترنگاه میکنم.

    جالبه که میدونیم 90درصد،این ترسهاونگرانی هامون ، طوریه که کاری ازدست مابرنمیاد.ولی نمی‌دونم چ مرضی هستش که خودمون رودرگیرش میکنیم.

    باوری که ازخدامیخام بابت روابط عاطفی داشته باشم خیلی ضعیفه.

    به خودم میگم مگه توروی تغییرات خودت کارنمیکنی؟!

    مگه به خدااعتمادنکردی؟!

    مگه نمیگی خداحواسش هست ؟

    پس چرابازمیری توفاز ،غم ؟

    چرابازخودتوسرزنش میکنی ؟

    چراهمه چیو،توهمسرت میبینی؟

    چرامیجنگی ؟

    طبق اصولی که استادمیگن برو،باورهاتوبه خدابیشترکن .

    چطورتوزمینه های دیگه میگی ،باوردارم خدامراقب منه

    وهمه کاری برای من انجام میده .چطورتوروابط عاطفی نمیتونی به خداتکیه کنی؟وبه عدالتش شک داری!

    چراانقدکم میاری؟چون خودتوقربانی میبینی!چون فکرمیکنی ارزش توبیشترازاین چیزای!

    چرادرست وپامیزنی؟دقیقن تقلاهم میزنی .

    اتفاقادیشب یه کم حالم خوب نبود، به همسرم گفتم

    خسته شدم از بس فایل گوش کردم ونوشتم تاحسم به توخوب باشه.

    ازبس فایل گوش کردم که زندگیمودرست هدایت کنم.

    ازبس فایل گوش کردم که طوری باشم که توازمن احساس رضایت داشته باشی .

    همش دنبال اینم که چکارکنم احساسم به تو خوب بشه.

    ولی یه جاهایی که میبینی، طرف مقابلت ازت سواستفاده میکنه ،دیگه عصبانی میشی.

    جالبه با همسرم که صحبت میکنم ،تنهاجمله ای که میگه اینه (من همینم )اگه دنبال تغییرمنی ،من تغییرنمیکنم.

    خیلی صبوری میکنم وتوجه به نکات منفیش سعی میکنم نکنم ولی هرزگاهی کم میارم.

    اینکه ایشون ازجانب من خیالش راحته ،خانمش چسبیده به گوشی ومدام فایل گوش میده برای زندگی خوب .

    خب منم باشم سواستفاده میکنم .اصلن حوصلش نمیکشه یه کم تغییری توخودش صورت بده .

    منم دنبال تغییرایشون نیستم چون می‌دونم کاری بیهودس.

    تمام تمرکزم روی خودمه ولی یه جاهایی خسارت میزنه بهم ومن ناراحت میشم .

    واگه بخام تواین مواقع ،هم هیچی بهش نگم دیگه …..

    ازخدامیخام کمکم کنه ومثل باورهای دیگم، بهش اعتمادکنم که حتمن اتفاقات خوب برام پیش میاره.

    اعتمادکنم که بهترین هارا برای من رقم میزنه.

    کمک کنه صبوری کنم .

    تمام نگاهم به خودم باشه وبس.

    خیلی وقتها دلم میخادچنان باوری داشته باشم که خداتووجودم انقدنهادینه باشه که احتیاج به هیچ بنی بشری نداشته باشم .

    واقعن آرزوی قلبیمه.

    می‌دونم هرآنچه که الان توزندگیم هست ،دستمزدافکاروباورهاوفرکانسهای خودم بوده.

    ولی این مدتی که دارم روی خودم کارمیکنم ،توقعام بالازده.

    واقعن گاهی آدمهاحیفن برای بعضیا.

    ازخدامیخام هدایتم کنه .

    من اعتراف میکنم که هیچ چیزی نمی‌دونم وبه چیزی آگاهی ندارم .واقعن نمی‌دونم چکاری انجام بدم یاچطورباشم بهتره؟!

    ولی به قوانین استاداعتماددارم .سعی میکنم طبق اون پیش برم.

    خداروهم خیلی قبول دارم بازصبوری میکنم تانتایجم رودریافت کنم .اینکه چی بشه وچطوربشه نمی‌دونم .میخام تسلیم خداوندباشم .انشالله فقط بتونم درست عمل کنم که هیچ وقت ازخودم احساس نارضایتی نداشته باشم .

    استادجونم بااین فایل کوتاه اماپرمعنات ،ذهن ماروخیلی جاهابردید.انشالله که خداروهرچ بیشترتوهمه ی زمینه هاباورکنیم که هیچ قدرتی قدرتمند ترازخدادراین جهان وجودنداشته ونداره.

    پس بااعتمادوتوکل به خدادوباره سعی میکنم تومسیرهدایتش قراربگیرم.

    استادجان سپاس فراوان از شما.

    عاشقتم

    قربون صدای دلگرمت که همیشه حال منوخوب می‌کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1280 روز

      سلام و درود دوست عزیز

      امروز هدایت شدم به کامنت های شما و چند تا از کامنت ها تونو خوندم و لذت بردم از قلم توانا و درک خوبی که از مسائل و قانون داشتید و تحسینتون میکنم بخاطر حضور مستمر و بی وقفه تون در سایت و کار کردن روی خودتون که کمترین نتیجه اش روشن شدن پنج ستاره طلایی پروفایل شماست.

      بخش هایی از کامنتتون برایم نشانه بود و من رو وادار به واکاوی روزهای گذشته و نگاه به قوانین از زاویه دیگر کرد و باز هم قانون را به شیوه ای دیگر برایم واضح و شفاف کرد و منو وادار کرد که راجع به آن برای خودم بنویسم تا فراموش نکنم و به وضوح بیشتر برسم و استفاده کنم از باورهای مناسب تری بهره بگیرم تا نتیجه بهتری بدست بیاورم و از این بابت ممنونم.

      از باورهای توحیدی که نوشتین لذت بردم و اینکه به این زیبائی با مثال هایی که زدید تجلی آن باورها را عینیت بخشیدید و رابطه قشنگی را با خداوند برقرار کردید. وقتی به انرژی منبع وصل می شوید آنگاه خداوند را در وجودت؛ در ثانیه ثانیه لحظاتت لمس و احساس میکنید و به این کلام خداوند در قرآن (سوره بقره آیه 186) می رسید که خطاب به بندگانش می فرمایند: « فَإِنِّی قَرِیبٌ» یعنی « من نزدیکم». به همین دلیل خدا را هنگام رقصیدن؛ هنگام ورزش کردن؛ هنگام بوئیدن گل؛ هنگام باد و باران… میتوان دید و لمس کرد.و نشانه این نزدیکی و لمس کردن حضور خدا، لطافت و رقیق شدن قلبمان است که سبب جاری شدن اشکمان می شود .

      در بخش دیگری از کامنتت نوشته بودی که “اتفاقا دیشب یه کم حالم خوب نبود، به همسرم گفتم…” این بخش از حرفهایت باز برایم تائید کننده قانون بود و تلنگری به خودم که هرگز با احساس بد هیچ اقدام و عملی دست نزنم حتی اگر آن کار به نظرم اقدام مثبتی باشد یا قدم سازنده ای باشد زیرا قانون جهان اینست که احساس بد= اتفاقات بد و چقدر این قانون ساده معنای ژرفی دارد و دقیق عمل می کند. لذا اگر میخواهم نتیجه درستی بگیرم و به خواسته ام برسم اول باید احساسم را به آن موضوع خوب کنم و بعد اقدام کنم تا باز طبق قانون احساس خوب = اتفاقات خوب به نتیجه مطلوبی دست پیدا کنم و خواسته هایم محقق شوند.

      استفاده کردم از این کامنت زیباتون براتون بهترینها رو آرزو میکنم. یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1918 روز

    به نام الله یکتا

    دیدن دوباره این فایل و خوندم کامنت بعضی از بچه ها منو بیشتر به فکر فرو برد که ی همزمانی پیش اومد

    همسرم پیام داد که چرا احوالم رو نپرسیدی وقتی اومدی خونه دیدی من بی حالم

    خیلی چیزای خوبی سعی کردم ازش درارم با پیام دادن به همسرم

    خوب دیشب گفت احساس میکنم مریض می‌خوام بشم و ی قرص خورد و خوابید

    امروز نتیجش این شد

    گفتم به نظرت چرا بعضی وقت ها مریض میشم (نمی‌دونم کی آخرین بار مریض شدم)

    میرم سرکارم و کار میکنم

    برای اینکه مریضی رو باور ندارم

    برای اینکه هدف های بالاتر انگیزه های بالاتر رو سراغ دارم

    بعدش ایشون که خیلی دوستش دارم رابطم جوری شده فکر میکنم تازه باهم آشنا شدیم گفت این اصلا عشق نیست

    بعد یاد اون فایل از استاد افتادم که در مورد عشق واقعی صحبت میکرد چطور وابسته نباشیم چطور خودمون رو دوست داشته باشیم طرف مقابل رو دوست داشته باشیم و دیدن این فایل

    خیلیا عشق رو این می‌دونن که باید توی بیماری کنارش باشی براش دارو بیاری چیز گرم درست کنی یا هرچیزی بگی عزیزم چرا اینجوری شده وای وای وای من کنارتم من پرستارم

    گفتم هروقت انگیزه و شور شوق تو باعث شد که اونقدر امیدوار و هدفمند باشی که در اوج کسالت پاشی کارهات رو انجام بدی اونوقته که عاشقی

    هروقت تضاد اومد و باز امید و انگیزه داشتی اونوقته که عاشقی

    عاشق خودت

    عاشق زندگی

    عاشق خداوند

    هروقت تنها موندی و انگار همه کس رو داری

    اون وقته که باوران نصبت به خداوند قوی تره

    هروقت که از مسیر خارج شدی و گفتی خدایا من هیچی نمیخوام ولی دوست دارم حرفهای تورو بشنوم دوست دارم باز تو هدایتم کنی اون وقته که خدا میاد میگه

    اذا سالک عبادی انی فانی قریب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1324 روز

    به نام پروردگار زیبایی و نور

    سلام خدمت استاد خانم شایسته و همه دوستان خوبم

    در مورد فایل امروز چه ترمزهای قدرتمندانه را درباره خودمان میخواهیم پیدا کنیم و چقدر خوب و مثال زدید که توانستند ذهن ما را باز کند استاد ممنونم فایل خیلی خوبی بود باورهای درست در مورد خداوند مسیرهای درست برای من هدایت می شود باید خودم رو در بند چیزهایی که از موفقیت و پیشرفت است نباید دور کنیم این رو یاد گرفتم که اگر ذهن من هر چیزی که گفت که من به این دلیل نمی توانم انجام دهم و نباید گوش کنم چون باعث پس رفت من می شود باورهای اشتباه ما را از مسیر درست دور میکند باید باور خوبی از خداوند درست کنیم که با اون باور موفق تر می شویم و با اون عاشقانه تر رفتار کنیم چون باور برای من که تجربه کردم مهربانی و لطف است که نسبت به من خداوند داده

    اگر من به مشکلی در مورد کار یا مسائلی بر میخوردم اون خدا که در ذهن من مهربانی است و می خواهد به من کمک کند و موفق شوم با مهربانی به من کمک کرد و باور من به خدای درون قلب و ذهن من بیشتر می شود که معبودی جز او نیست و هستی و خالق فقط خداوند می باشد

    از دوستان بابت کامنت های خوبشون سپاسگزارم در پناه الله یکتا شاد سلامت پیروز و موفق باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مریم جُلقازی گفته:
    مدت عضویت: 922 روز

    بعد از مدت ها که تو این سایت عالی با هدایت‌های فوق العاده هستم دارم اولین کامنت از تجربم رو می‌نویسم

    کمال گرایی ام رو دیدم ، دیدم که می‌خوام یه زمانی بیام کامنت بنویسم که خیلی چیزی برای عرضه داشته باشم، حتی نیاز به تاییدم هم دیدم

    اما الان می‌خوام هرچی به ذهنم میاد تایپ کنم

    می‌خوام به صدای درونم گوش بدم

    صدای درونم گفت الان وقتش، شروع کن

    الان که دارم اینو می‌نویسم من مریم سی روز پیش نیستم

    من حدود چهار سال که دارم روی خودشناسی و مدیتیشن و ذهن آگاهی کار میکنم(به لطف خدا از یه اتفاق به ظاهر بد من با یک خانم دکتر روانشناس فوق العاده‌ای آشنا شدم که خیلی چیزها ازش آموختم و می‌آموزم،،دستان خدا که یکی دوتا نیست قربونش برم) از پارسال با یک استادی تو همین زمینه‌ها آشنا شدم و دوره‌های ایشون رو گرفتم.

    تغییراتی داشتم اما انگار یه چیزاییش به دلم نمیشست، انگار یه چیزی کم بود

    همون موقع‌ها یکی از دوستام استاد عباس منش رو می‌شناخت.وقتی دید من به این حوزه‌ها علاقه دارم گفت عباس منش استاد همه‌ی این‌ها بوده منم چندباری لایوهاشون رو دیده بودم اومدم یه سر پیج اینستا وقتی داستان زندگی در بهشت استاد رو دیدم فکر کردم خیلی داره شو آف می‌کنه(الان فهمیدم که چون ذهن خودم رو این موضوع بود اینطور میدیدم) بعد گفتم خب بذار برم ببینم چه دوره‌هایی دارن اومدم فقط هزینه‌ی دوره‌ها رو دیدم ذهنم این دفعه بیشتر بازیم داد گفت بیا دیدی اینا همش دنبال پولن، اگه دنبال آگاهی دادن باشی اینقدر دوره ها گرون ؟؟؟!!! مگه چی میخوای بگی. خوبه من فلان دوره رو از فلان استاد گرفتم خیلی ازین ارزون‌ترِ و یه گاردی گرفتم

    تا اینکه موضوع شلوغی‌های تو ایران اتفاق افتاد و یک لایو مشترک از استاد گوش کردم ، حتی یادم کجا گوشش دادم تو مهمونی همه داشتن از این اتفاقات میگفتن من اومده بودم تو اتاق داشتم به این لایو گوش میکردم(نگم که چقدر درگیر این اتفاقات شده بودم و عذاب وجدان داشتم که من چیکار میتونم بکنم و کلی هم از استاد قبلیم شاکی بودم که چرا حرفی نزده و حمایتی نکرده اومدم پیج استاد عباس منش هم دیدم، دیدم او حمایت که نکرده هیچ گفته اصلا نباید بهش بپردازیم و …)

    ولی ته دلم می‌گفت یه چیزی اینجا درست میگه

    تو یه دورهمی که با چندتا از بچه‌های یکی از کلاس‌های خودشناسیمون و یه استادی بود صحبت استاد در مورد لایوشون رو مطرح کردم که اگه تمرکزت بر این مسایل باشه مسایل این جنسی رو بیشتر وارد زندگیت می‌کنی و نباید اصلا به این موضوعات پرداخت و اینا که میتونم بگم همه مقاومت کردند و دلیل و توجیه آوردند که اشتباه میگن ایشون و این استادهای قانون جذبی هم انگار تو این دنیا زندگی نمیکنن که این حرفارو میزنن و جالبه همون آدمی که گفته بود من فایل ها عباس منش رو دارم(البته گفت خیلیاشو از دوستام گرفتم هنوز پولش رو ندادم بعدا میدم!!) گفت عباس منش رو میگی اون فقط خودش برای خودش مهمِ حتی خانواده‌اش هم براش مهم نیستند ، این حرفا انگاری بیشتر منو سوق میداد به اینکه چرا این تفکر اشتباهِ و بیشتر اومدم سمتش، تا فکر کنم با یه لایوی که استاد گفت هزار بار گوشش بدین هربار یه چیز جدید می‌شنوین یه چیزی در من تکون خورد، اینکه استاد از دو قطبی بودن جهان گفتن و من ازونجا دوزاریم افتاد. افتاد که افتاد

    دیگه پیگیر استاد شدم و مدت‌ها در طول روز چندین فایل رایگان گوش کردم، من تو این مسیر آگاهی و خودشناسی بودم اما فقط می‌شنیدم عمل نمی‌کردم ، با استاد من شروع کردم به عمل کردن ، آنقدر برام جالب بود که من تقریبا این صحبت‌هارو به مدل های دیگه از آدم‌های دیگه شنیدم اما چرا الان داره به گوشت و پوست و استخونم میشینه

    بعدا فهمیدم چون استاد خودش اینارو عمل کرده برای همین شعاری نیست برام، برای همین نصیحتی نیست

    آخ نگم که چقدر نگاهم به دنیا و خدا عوض شد

    آخ نگم که چقدر من از خدا میترسیدم و چقدر حس گناه و عذاب وجدان داشتم و الان چقدر عاشق خدام(تازه مونده تا بیشتر بشناسمش و عاشق تر بشم)

    الان من زیبایی‌هارو میبینم

    یعنی اگه یکی منو بشناسه و این نوشته منو ببینه شک میشه،میگم مریم ؟زیبایی‌هارو ببینه؟

    مریم؟

    اون که تو اوج خوشبختی و زیبایی هرچیزی فقط زشتی‌هاشو میدید ، اون که تو بهترین شرایط هم میگشت تا یه چیزی پیدا کنه کوفت خودش و بقیه بکنه، اون که به درز دیوار هم گیر میداد

    اره همین مریم ،همین مریم ذره ذره تغییر کرد

    تو مسیر آگاهی و رشد بود و خدا هدایتش کرد به اینجا

    به این فضای پر انرژی و حال خوب

    به اینکه الان نگاهش شده زیبایی(تازه اول راه مریم خانوم ، زیبایی هایی ببینی که انگشت به دهن بمونی فقط بگی الله اکبر)

    دارم تا جایی که میتونم شنیده‌هامو زندگی میکنم

    اونجایی که استاد گفت حتی پیش خدا هم عجز و لابه نکن و از بدبختی‌هات نگو تکونم داد، م فکر میکردم هرچی بیشتر گریه و ناله کنم و با زاری از خدا بخوام زودتر بهم میده، دلش برام‌ میسوزه

    من فکر میکردم خدا با رقص و شادی و حال خوب منافات داره

    وای خدای من چقدر خطا داشتم و چقدر راه قشنگی پیش روم گذاشتی که هر لحظه درست تر و قشنگ تر و کامل تر بشناسمت

    الان فقط عشق میبینم ، الان هم ناراحت میشم غمگین میشم اما حرف استاد تو گوشم که اشکال نداره ناراحت شو اما توش نمون، دارم مسیر تکاملم رو طی میکنم

    مریم تازه متولد شده و هنوز چند ماهش بیشتر نیست ، من عاشق این مریمم ، این مریم قراره تا زمانی که نفس می‌کشه کیف کنه و بزرگی این دنیا و خداش رو لحظه به لحظه بیشتر درک کنه

    شکر وجود این فضا و شکر وجود تک تک شماها که اینجا عشق می‌آفرینید.

    همتون دستان خدایید

    دوستون دارم و براتون بهترین‌های دنیا و آخرت رو آرزو میکنم عزیزایی که خود من هستید ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2234 روز

      به نام خدایی که با عشق گِل مرا سرشت

      سلام مریم جان، دوست الهی ام

      نوشته ات چه به دلم نشست. انگار بیشتر ما یه مسیری رو باید بگذرونیم تا وارد این وادی مقدس بشیم. منم اولین باری که وارد سایت استاد شدم، قیمت محصولات رو دیدیم و حتی فایل های رایگان رو ندیدیم، و اومدم بیرون، و برام خریدن همچین دوره هایی غیر ممکن بود. تا اینکه اومدم بیرون بعد از 2 سال دوباره اکمدم تو سایت، البته منم مثل شما رفتم دنبال اساتید مختلف و فالو کردن اونها، خلاصه الان حدود یکسال و اندی است که به طور جدی دارم فایل های استاد رو دنبال می کنم، جذب عالی داشتم بیشتر از نظر شخصیتی بود، و مطمئن ام به تبع اون نتایج قابل لمس هم بعد از این تحولات عظیم روحی خواهد آمد.

      خیلی خوشحال ام که یه دوست جدید به جمع ما اضافه شده. خدایا شکرت.

      دو سه شب پیش، یه برنامه داشت یه خَیّر رو نشون میداد که 78 تا پسر و دختر رو سرپرستی می کرد آقای وطن پرست بودن. بعد با خودم گفتم، استاد هزاران هزار نفر رو کمک کرد از پست ترین خودشون به بهترین خودشون تبدیل بشن و برای خودشون کسی بشن. و این رو چه کسی باید قدر دانی کند و اصلا میشه این رو در قالب کلمات آورد، غیر از رب العالمین نمیتونه آجر و پاداش این کار استاد رو بده، که این همه جوان رو به راه راست هدایت کرد.و این تنها موقعه ای امکان پذیر است که به قول شما فقط به فکر خودش و پیشرفت شخصی اش باشه، و نتیجه این تعهد تصاعدی میشه،اول از همه خود استاد لذت این تعهد رو می‌میچشه و از تراوش این لذت و حال خوب بقیه هم مستفیذ می شوند.

      پس باید سرمون به کار خودمون باشه و بریم که به دلدار بپیوندیم.

      من یه اشتباهی کردم که دوست داشتم بقیه رو هم از این گنج گرانبها خبردار کنم، ولی برای خودم دردسر درست کردم که خود این کار بیشتر انرژی مرا میگرفت. ولی آلان خدا را شکر به وضوح حکمت حرف استاد رو فهمیدم، که میگه نخواهید کسی رو با این راه آشنا کنید، بگذارید نتایج شما صحبت کنند.

      مریم جان برایت پیشرفت صوتی به سرعت نور آرزومندم، برسی به جایی که کافیه لب ترکنی تا همه چیز برایت فراهم شود، کن فیکون

      مراقب این گنج الهی باش، و این رو حتی به عزیزترین کس زندگی ات نگو، مگر اینکه اصرار کنه بعد آدرس سایت رو بهش بده.

      در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        مریم جُلقازی گفته:
        مدت عضویت: 922 روز

        رضوان عزیز

        دوست عزیزم

        ممنونم از پیامت

        چقدر به دلم نشست حرفاتون

        چه دعای قشنگی کردید برام

        چه نکته‌ی خوبی گفتید در آخر بهم

        چونکه منم خیلی دوست دارم آدم‌ها رو آشنا کنم با این مسیر

        الهی شکر الهی شکر برای این آگاهی و نشونه‌ی قشنگ

        ممنونم ازتون واقعا حس خوبی گرفتم از پیامتون ️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محمد عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    بنام پروردگار زیباییها

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام به همه دوستان خوبم

    راستش این سوال استاد خیلی منو به فکر کردن اساسی انداخته چون این فایل نشونه امروزم بود

    من این سال جدید رو سال تحول مالی برای خودم نامگذاری کردم و داشتم به این موضوع فکرمیکردم که به این فایل هدایت شدم

    دقیقا خداوند جواب منو داد که ای بنده من تو چه باور و دیدگاهی نسبت بمن داری؟

    _ آیا خدای تو خدای فقر و کمبود است یا خدای وفور و ثروت؟

    _ آیا خدای تو خدایی خسیس و بخیل است؟یا خدایی وهاب و سراسر فضل و کرم؟

    _ آیا خدای تو خدایی بیخیال و بی فکر است نسبت بتو؟ یا خدایی هدایتگر و راهنما برای تو ؟

    الله اکبرر

    وقتی این سوالاتو از ذهن چموش و منطقیم میپرسم مطلقا سکوت میکنه و فقط شنونده میشه !!!

    وقتی آگاهانه، اطرافم و توی اینترنت دنبال نمادهای ثروت و الگوهای ثروتمند میگردم و مطالعشون میکنم وقتی زندگینامه افراد موفقی بهم نشون داده میشه که باقانون تکامل چطور به خوشبختی و سعادت و ثروت رسیدن ذهنم هاج و واج میمونه

    وقتی آگاهانه دنبال نشانه های ثروت میگردم و گوش به زنگ پیام کائنات خداوند برای دریافت نشانه ها هستم از ترسها و استرسهای مسیر آیندم کم میشه و از اعماق وجودم احساس آرامشی خاص تجربه میکنم که بهم میگه خدای تو خیلی بزرگتر از ترسها و بهانه های ذهن توئه.

    خدای درونم میگه:

    پیش از این هر تجربه کمبود و فقری رو تجربه کرده بودی صرفا بخاطر باورهای خودت بوده،

    به اطرافت نگاه کن به طبیعت بنگر 4فصل سال رو ببین، زیباییهای بهار(افکار توحیدی وباورهای ثروت ساز) بعد از زمستان سرده (افکارشرک آلود و باور کمبود)

    به آسمان بنگر :

    این قرص کامل ماه، مهتاب زیبای امشب

    بعد از اون تاریکی مطلق شبهای قبله

    پس نترس و بمن امید داشته باش و به مسیری که در اون قرار گرفتی با ایمان کاملتر ادامه بده و بمن توکل کن و ترسهاتو نابود کن ..

    این روزها تمام فکر و ذکرم این سواله که

    _رسالت من در این جهان چیه؟

    _هدف از آفرینش من چیه؟

    _من چطور باید به خواسته هام برسم ؟

    وقتی این فایل رو دیدم جواب اصلی اومد

    )دیدگاه و باور من درمورد خداوند؟؟)

    و خدا میداند هرچقدر موشکافانه به این سوال پاسخ بدم ایمانی در وجودم ذره ذره ساخته میشه که نیرو محرکه من برای ادامه این مسیر زیبای آسفالتی هست که من شاد و خرم و سوت زنان دارم به اهداف وآرزوهام نزدیک میشم فقط باید از مسیر هدایتی که خداوند هادی بمن هدیه داده لذت ببرم

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    برای همه شما عزیزانم آرزوی شادی و عشق و سعادت وثروت از خدای ثروتمند و جمیل دارم

    استاد خوبم ازشما هم بابت این فایل زیبا و طرح این سوال اساسی سپاسگزارم

    و برات آرزوی بهترینها رو دارم

    مرد دوست داشتنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: