این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:
- اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
- دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
- سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛
نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.
موضوع قسمت اول:
کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:
1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)
من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
خواسته ها میتوانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید میکنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)
درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن
درس دوم:من لایق بهترین ها هستم
درس سوم:با پول دوست باش
درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن میشد
درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)
2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل
من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی
درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی
درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم
درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.
3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟
من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟
درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد
درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا میسازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن
درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)
4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم
بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:
درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه
درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق
درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)
درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)
درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمالگرایی!)
5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!
من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:
درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)
درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)
6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!
من خواستار تغییرم و میخواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟
درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)
7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی
/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم
خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟
درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)
درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)
درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم
8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم
من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:
درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)
درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)
*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)
و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمیرسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!
9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!
بهبود دیدگاه در این موفقیت:
درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)
درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!
یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:
1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…
2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم
3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،
ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…
ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:
باور های محدود کننده
1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد
2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد
3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!
4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!
5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!
6.عدم کنترل کمالگرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!
7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز
8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی
9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!
10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم
11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم
12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم
13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم
14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..
15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان
توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !
جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا
من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم
استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
سلام. دو تجربه ملموسم را بازگو میکنم، و بعد از اون، شناختی که از خودم کسب نموده ام:
* احساس من وقتی یکی از اعضای فامیل، از ناسا جایزه گرفت:
– اون دیگه خیلی دوره
-دیگه خدای فلان رشته هست
– من کجا و اون کجا (چون هم سن بودیم)
– (بعد از یه مدت) اصولا گرفت که گرفت، خب مثل من نیستش که. در عوض، آرامش من رو که نداره، شخصیت استوار من رو که نداره، مثل من به حقیقت که نرسید، از بیرون مدال گرفت، اما در عوض من از درون به خودم مدال دادم، این بهتره یا اون؟ عوضش من تحسین کننده زیبایی ها هستم، اون هست؟ من بیننده و شاکر نعمت های خداوندم اون هست؟ من تو زندگی ریسک کردم و از حاشیه امنم بیرون اومدم اون هست؟
* از چه زاویه ای به موضوع جایزه گرفتن اقوام فامیل نگاه کنم که بمن کمک کند ؟
– ایشان همون پسردایی هست که بچگی مان، با هم بزرگ شدیم. پس اتفاقا شرایط خانوادگی و بزرگ شدنمون، تا حدی شبیه هم بوده. فلذا عامل گذشته :نظیر خانواده، سابقه زندگی بچگی، سابقه مدرسه، و نظایر اون، اصلا تاثیرگذار نیست روی موفقیت افراد. فلذا هر چی از بچگی، بهونه داشتی رو فراموش کن.
– تو هم در زمینه کار فعلی ات، خدای رشته خودت هستی.
– اون هم آرامش داره، تو هم داره، اون هم شخصیت استوار داره، تو هم داره. اون هم مقداری از حقیقت رو لمس کرد، تو هم لمس کردی. اون از بیرون مدال گرفت، تو خودت به خودت مدال دادی. باریکلا ! مقایسه ای در کار نیست. هر دو ارزشمند، لازم و ضروری هستند. اینقدر دنبال تخریب نباش. نتیجه نمی گیری آ !
* احساس من وقتی یکی از همکارانم، به موفقیت بیشتری در زمینه فروش، و در نتیجه موفقیت مالی رسید:
– چه فایده وقتی شخصیتش اینقدر چیپه؟
– من به شخصیت خودم هزار برابر اون بیشتر مینازم تا موفقیت اون.
– آدم دستاورد فروش نداشته باشه، اما شخصیت متین من رو داشته باشه
– وقار من، آرامش من، متانت من، جایگاه من، درک و فهم من، بچه نبودن من،آگاهی من، طنین صدای من، و … هزار برابر بیشتر از دستاورد فروش این آقا ارزشمندتره.
– خب من هم میتونم برسم به جایگاه ایشون، اما 4 سال بعد. عجله نداریم که.
– قربون آقا
– پول مهم نیستش که، شخصیت و منش و رفتار مهم تره. چرا؟ چون (شخصیت) چیزی نیست که با پول بتونی بدستش بیاری،اما پول در آوردن، مال این بچه سوسولاست. من شآنم اَجَل از این رفتارها و حرفاست.
– اصلا میخواهی با فروش، پول در بیاری که مثل اون، آدم چیپی بشی؟ شخصیتت مثل بچه ها بشه، اصلا نخواستم این پول و موفقیت رو.
– مگه تو به خودآگاهی نرسیدی، اون فروشنده های برتر، یک صدم تو به خودآگاهی از خودشون رسیده اند؟ واله که نه.
– اگه و با هم در تضاد هستند، اگر یکی را بیشتر داشته باشی، اون یکی را کمتر خواهی داشت، اگر باید بین این دو، یکی را انتخاب کنی، من بی بورو برگرد دومی، یعنی را انتخاب میکنم. چرا> چونکه تکیه گاهی خواهی بود برای اعضای خانواده در زمان سختی. ستون استواری خواهی بود در زمان تنگای فکری ایشان، مَآمن امن و پناهگاهی خواهی بود برای ایشان در نشیب و فراز زندگی. هیچ کدوم از آدم پولدارها این موقعیت را ندارند و نخواهند داشت. اونها فکر خوشگذرونی و تفریح خودشون هستند… کجا وقت دارن از احوال خانوادشون با خبر بشن.
– پول به جا نمی مونه، اما یاد نیک و خاطره خوب، از آدم به جا می مونه. این بهتره (شخصیت استوار) یا اون (پول)؟
– پولدارها از خداشونه تو دامادشون بشی، چون فرد قابل اعتماد، راستگو، صدیق، امین، امانت دار، بی حاشیه و با اخلاق هستی. کدوم پولداری میاد آدم پولدار را به دامادی بر میگزینه بخاطر پولش؟
– تو شادتر هستی یا اون پولداره؟ اون همه اش استرس داره که صفر بانکی حسابش بره بالاتر. اما تو، با همین مقداری که الان داری، راضی هستی، قانع هستی، شاکر هستی، لنگ چیزی نیستی، استرس نداری، خب خدا را شکر. پول بیشتر مترادف است با استرس و نگرانی بیشتر. میخواهی چی کار؟؟؟
– تو در کنار خدا هستی، اما اون پولداره چی؟ هر چه به پولش اضافه میشه، از خدا دورتر و دورتر و دورتر میشه. خب چه فایده؟ آیا تو این رو میخواهی؟
– تو شخصیتت خودساخته هست. کدوم پولدار رو دیدی که خودساخته باشه؟
– اصولا پولداری مال سن 50 سال به بعده، نه الان که جوون هستی. الان اگه پولدار بشی، دخترا میریزن دور و برت، پولت رو به غارت میبرن، بعد تو بی آبرو میشی پیش خانواده.
– تو رو شخصیتت چقدر قیمت میزاری؟ اصلا تا به حال به این موضوع فکر کردی؟ خب این شخصیتت باارزش تره یا حساب بانکی؟ مگه خود عباسمنش هم همچین حرفی رو قبلا نزد؟
– تو این اقتصاد کشور که هر روزش در حال تغییر هست و نوسان قیمت داره، و مسئولین بیعرضه هستند، و حکومت در حال تغییره، تو مگه میتونی پولدار بشی؟ حالا اونی هم که شد، شانسی بود… فردا طقی به طوقی بخوره، اون هم کله پا میشه، پس همون بهتر که نداریم و قانعیم.
– تو بشین، کتاب ها تو بخون، با خودت خلوت کن، از هر چی پوله، هزار برابر بهتره….
* از چه زاویه ای به موفقیت مالی همکارم نگاه کنم که بمن هم در همین زمینه موفقیت مالی کمک کند ؟
– بابا را از جدا کن. تا حالا 300 بار بهت نگفتم که موفقیت را از شخصیت جداکن. مثال هیتلر رو که خودت میزنی. مثال صدام، امام خمینی، و … رو که خودت برای بقیه میزنی. موفقیت یعنی رسیدن به خواسته. حالا اون خواسته، خوب یا بد، مفید یا مضر، این تو هستی که تفسیرش میکنی. که بهت پیشنهاد می کنم هیچ وقت تفسیر و قضاوت نکن. فقط به خودت بگو: دمش گرم، طرف یک خواسته ای در زندگی اش داشت، و به خواسته اش رسید، چه تو مقیاس کوچک (مثل قرارداد بستن در کار فروش من و همکارم)، چه مقیاس کشوری (مثل امام خمینی).
– اصلا چرا تو فاز “برتری طلبی” و “نازیدن به …” هستی. چرا تو فاز مقایسه هستی؟ این نشون میده که تو، از نرسیدن به اون جایگاه و رتبه، احساس ضعیف میکنی، و بجاس تحسین، تخریب میکنی. دقیقا مثل گربه که میگه گوشت خراب هست.
– وقار تو، آرامش تو، متانت تو، جایگاه تو، درک و فهم تو، بچه نبودن تو،آگاهی تو، طنین صدای تو، و … بسیرا با ارزش هست. کسی منکر این موضوع نیست. درست. اما این به معنی این نیست که دستاورد فروش، چیز کم ارزشی هست. اتفاقا تو که این ویژگی ها را داری، فکرش رو بکن که این دستاورد فروش هم به ویژگی هات اضافه بشه، میدونی چه نور علی نوری میشه؟ چقدر افراد دیگه از تو الگوی رفتاری میگیرند؟ چقدر کسانی که تازه میان تو کار، از تو الگوبرداری میکنن و دیگه رفتارهای بچه گونه، رفتارهای چیپ (بقول تو) نخواهند داشت؟ میدونی الگوی چند ده نفر خواهی بود؟ باز هم میگم، این مقایسه ها و این برچسب زدن –خوب- و -بد- را برای همیشه بذار کنار. اینهاست که ترمز راه تو هستش.
– صحبت عجله نیست. تو هم الان در کارِت، دست کم ده سال زحمت کشیدی، دید و نگاه فوق العاده فوق العاده خوبی به کارِت و محصولت داری، کاملا سوار بر کار هستی، میدونی چی بپرسی، چی نپرسی، کِی بپرسی، کدوم محصول ارزش وقت گذاشتن داره، کدوم محصول تا کِی فروش میره کدوم نمیره، از تاریخچه محصولت میدونی، بی نهایت خوب میتونی با مشتری هات رابطه بگیری، اطمینان جلب کنی، رفتارت برای اونها خودش حکم تایید نهایی رو داره. خودت رو دست کم نگیر، باز هم مسیله رو برای خودت سخت نکن، الکی نگو: 4 سال دیگه به این موفقیت میرسم. بودن کسانی که یک دهم این تسلط کار شما را نداشتن، و در مدت بسیار کوتاهتر از شما به موفقیت های مالی خیلی خوبی رسیدن. پس تو نیازمند صرف زمان نیستی.
– من هم قربونت برم.
– پول مهم نیست؟ پس برای پی سر کار میری؟ پول نباشه چی میخواهی بخوری؟ تو دلت نمیخواست هزینه های درمان یکی از اعضای خانواده را بدی، اما بدلیل نداری، نتونستی بدی؟ تو دلت نمی خواست برای خواهرزاده ها، اسباببازی خوب بخری، اما بعلت کمبود پول نتونستی؟ تو برای کار کنونی ات نیازمند موتور هستی و مدتها بعلت کمبود پول نتونستی بخری، درسته؟ تو بعلت سبک تغذیه خاصت، روزانه n تومن باید پول غذا و داروهای تکمیلی بدی، خب پول نباشه، با چی میتونی بدی؟ عوارض خونه رو چی جوری میتونی بدی؟ یادت رفت موقعی که پول هات بلوکه شد و پول بلیط مترو هم نداشتی و پشت سر دیگران از دروازه مترو رد میشدی؟ یادت رفت؟ یادت رفت موقعی که پول نداشتی غذا بخری و تو پانسیون، غذای بچه ها رو میخوردی؟ یادت رفت بعلت نبود پول و نداشتن غذا، روزها سردرد داشتی؟ یادت رفت بعلت نبود پول، کفش پاره پیش شاگرد خصوصی ات میپوشیدی؟ پول مال بچه سوسول هاست؟ یعنی الان همه پولدارها بچه سوسول اند؟ یعنی اینقدر ظاهر بین شدی؟ بعد از این همه جستجو و تحقیق و مطالعه بیوگرافی افراد ثروتمند، و همنشینی با مجالست و مصاحبت با تعداد زیادی از اونها، الان به این نتیجه رسیدی که سوسول اند؟ این بود روند تغییر افکار و نگرشت؟ همین یه ذره؟ باز برگشتی به همون افکار شش سال پیشِت؟ ظاهربینی صِرف؟ قضاوت های سطحی و بی اساس؟
– نه. تو با بدست آوردن پول، آدم چیپی نمیشی. گفتم بهت، میشی یه آدم که هم شخصیت بسیار قوی و تاثیرگذاری داره، و هم در کارش موفق هست و پول هم میسازه و در می آره. و میشی الگوی تمام عیار برای تازه واردان این حرفه و کار. فکرش رو بکن که بقیه همکارها از تو الگو میگیرن، و میشن مثل تو با شخصیت و بی حاشیه، و چه محیط کاری خواهد شد اونجا !!! بهشت، بهشت، بهشت. و اینجوری بهشتت را روی زمین میسازی ! مرحبا !!!! اصلا برای اونها هم الگو نشی، خودت به خودت افتخار میکنی که من تونستم. که من، اون چیزی که میخواستم، شدم. اون انتظاری که از خودم داشتم را برآورده کردم. به اون چیزی که میخواستم، رسیدم و تجربه کردم خودم رو و خدا هم، در کنار من، همزمان با من، بوسیله من، خودش رو تجربه کرد . :: این از اون حرف های آسمانی بود آ ::
– تو به خودآگاهی رسیدی، و با رسیدن به موفقیت مالی، به خودآگاهی بیشتری در مورد جنبه های بیشتری از خودت و زندگی ات میرسی، و خودت را بهرت و بیشتر تجربه خواهی کرد. و سپاسگزارتر از قبل، شاکرتر از قبل، شادتر از قبل، خشنودتر از قبل، خواهی شد. منافات دارن اینها با هم؟؟؟
– اگر پولدار شوی، میشوی (چون شخصیت را الان داری). اونوقت تکیه گاه قوی تری خواهی بود برای اعضای خانواده در زمان سختی. ستون استوارتری خواهی بود در زمان تنگنای فکری ایشان. مَآمن امن تری خواهی بود برای ایشان در نشیب و فراز زندگی. همین الان تو دلت نمی خواست که ماشین داشتی و آخر هفته ها میرفتی پیش خانواده، با خواهرزاده ها بازی کنی؟ از کارشون و احوالشون بیشتر با خبر بشی؟ دلت نمیخواست که برای خواهرزاده ها اسباب بازی بیشتری بخری؟ برای خانه وسایل نو تَر و به روز تَری بخری؟ برخی لوازم منزل را تعویض کنی؟ به آنها کمک مالی کنی در امور زندگی شان؟ دلت نمیخواست که این کارها را بکنی؟ خب این کارها را با “شخصیت استوارت” به تنهایی میتونی انجام بدی؟ مسلما نه. پس ببین، پول منافاتی با این موضوع نداره، بلکه بسیار بسیار بسیار هم کمک کننده در زمینه حمایت از خانواده است. واقعا فکر میکنی افراد پولدار فکر خوشگذرونی هستند؟ از خانوادشون خبر ندارن؟ آقای مسلمی چطور دست برادرش رو گرفت و در صدد حل مشکلاتش برآمد؟ پسرعمو حسین چطور برای برادرش کار درست کرد؟ آقای عظیم زاده برای برادرانش کار درست نکرد؟ اگه تو الان پول داشتی، برای اعضای خانواده ات، چیزی کم میزاشتی؟ والله که نه. آیا الان الوات همه پولدارن… تموم کن این افکار کوته فکرانه را. تو جه یه زمانی روی مخودت کار کرده بودی و نقطه مقابل این افکار را فکر میکردی. چطور شد که یادت رفت؟ این ها کجای ذهن و درون تو بودن که تو خبر نداشتی؟ ها؟
– آدم “با شخصیت” خیلی خوبه، اما آدم “با شخصیت پولدار” از اون، هزار برابر بهتره، قشنگ هزار برابر، میدونی. اولا اصلا مهم نیست که نام نیک بمونه یا نه، مهم اینه که خوب زندگی را تجربه کنیم، که خداوند به این نوع تجربه کردن افتخار کنه و بگه باریکلا، من هم با تجربه تو، بزرگ شدم و خودم را تجربه عملی و مادی در این جهان کردم. دمت گرم. باریکلا. دوما باز هم در فاز مقایسه هستی، مثل علم بهتره یا ثروت. علم بدون ثروت، اصلا پیشرفت و تجربه خاصی نخواهد داشت. همینطور آدم با شخصیت بدون پول، خودش را کامل پیدا نکرده و تجربه نکرده. خدا به شخصیتت افتخار میکنه، اما اگه آدم “با شخصیت پولدار” بشی، بعلت اینکه با پول، کارهای بیشتر، خدمات بیشتر، کمک های خیریه بیشتر، افتخارات بیشتری کسب میکنی، خداوند بیشتر و بیشتر و بیشتر بهت افتخار میکنه.
– آقای رمضانی در شهر خودت، آقای … را به دامادی برنگزید؟ اتفاقا اونها هم افرد همرده خوشون را به جمعشون راه میدهند. اصلا مگه خودت، یک تجربه نزدیک به وصلت نداشتی که بعلت بی پولی تو، به هم خورد. تو که همون فرد قابل اعتمادِ راستگوِ صدیقِ امینِ امانت دارِ بی حاشیه و با اخلاق بودی داداشم ! چرا کسی از خداش نبود که تو دامادشون بشی ؟
– به واله اگر معیار شادی باشه، اون پولداره حتما شادتره، چون خیلی از اوقات، من لنگ چیرهای اولیه زندگی ام هستم، نگران اونها هستم (نظیر خریدن یا نخریدن فلان ماده غذایی، فلان وسیله برای منزل، فلان وسیله برای اعضای خانواده، فلان سفر، …) که با داشتن پول، بسیار بسیار بسیار راحت از پسش بر می آم. اصلا این جور بهانه تراشی ها، مال آدمی هست که به پول نرسیده و مزه استفاده از پول برای نیازهای زندگی را نچشیده، و چون فکر میکنه که کلا نمیتونه بهش برسه، اونرو انکار میکنه (مثل الان من). در مقام مقایسه هم که باشه، استرس من بخاطر کمبود پول تو جیب، بسیار بیشتر از اون آدم پولداره هست.
– به واله قسم که اون پولداره، خدا را بیشتر و بهتر و ملموس تر و با احساس بیشتری، از من فقیر، درک کرده و لمس کرده و احساس کرده و باور کرده. این چه فکرهاییه که تو مغزته. خدا را همنشین فقرا کردی !!! اون پولداره به پولش اضافه میشه، چون فقط خدا رو تاثیرگذار میدونه تو زندگی اش. و با هر سرمایه ای که وارد زندگی اش میشه، خدا رو شاکرتر، سپاسگزارتر، ملموس تر هستش.
– تمام پولدارها، آدم های خودساخته اس هستن و از راه خودساخته بودن، به ثروت رسیدن، نه آویزون بودن و شخصیت متزلزل داشتن.
– نخیر. 50 سال لازم نیست برای پولداری.همین همکارات را نمیبینی. همین جوون ها رو نمی بینی. چقدر راحت، چه رقم ها که کسب درآمد میکنند. مگه اونها دخترها ریختن دور و برشون؟ تو هم که به قول خودت شخصیت قوی ای داری. این اتفاق برات نمی افته.
– تو شخصیتت، با ثروتمند شدن، چند هزار برابر ارزشمندتر و تاثیرگذارتر و قوی تر از اینی که الان هست، میشه. ردخور هم نداره.
– اقتصاد؟ کشور؟ مسئولین؟ از چی حرف میزنی؟ یک مسئول بیشتر در زندکی تو وجود نداره و اون هم خودتی ! غیر اینه؟ اون همکارت کجا زندگی میکنه؟ تو کدوم اقتصاد داره فعالیت میکنه؟ تو کدوم بازار داره کار میکنه که تو توش قریبه ای؟
– کتاب هات رو هم بخون، با خودت خلوت هم بکن، پولت رو هم در بیار، و پول درآوردن و کلا موضوع بدست آوردن ثروت را در منافات با کتابخوانی و خلوت کردن با خودن ندون. گفتم بهت، “آدم با شخصیتِ ثروتمند” هزار برابر بهتر، تاثیرگذارتر از “آدم باشخصیت” خالی هست.
در انتها
خدایا کمکم کن و نجاتم بده از زیر این همه آوار ترمزهای درونی، و نگرش های محدود کننده… که خودم، خودم را از نعمت دور کرده ام… بیرون بیایم….
آقای عباسمنش، برای همینه که میگم شما یک حرفی رو میزنی، و طرف هم (مثل من) مثلا دوره رو خریده و پشت لپ تاب میشینه و میبینه، اما اینکه تا چه عمقی وارد وجودش میشه، برای هر فردی، منحصر بفرد است. ما مثل اثر انگشت، منحصر بفرد هستیم. فلذا اینقدر نگید که : ” هزاران نفر نتیجه گرفتند از محصولات من ” . در مقابل هم هزاران نفر، یا نتیجه نگرفتند، یا بعدا نتیجه میگیرند.
ممنون از این سوالات خوب.