ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1

این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:

  • اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
  • دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
  • سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛

 

نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.


موضوع قسمت اول:

کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.

سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!


تمرین این قسمت:

نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:

مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟


تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:

1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)

من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

خواسته ها می‌توانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید می‌کنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)

درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن

درس دوم:من لایق بهترین ها هستم

درس سوم:با پول دوست باش

درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن می‌شد

درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)

2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل

من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی

درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی

درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم

درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.

3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟

من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟

درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد

درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا می‌سازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن

درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)

4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم

بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:

درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه

درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق

درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)

درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)

درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمال‌گرایی!)

5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!

من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:

درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)

درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)

6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!

من خواستار تغییرم و می‌خواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟

درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)

7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی

/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم

خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟

درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)

درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)

درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم

8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم

من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:

درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)

درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)

*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)

و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمی‌رسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!

9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!

بهبود دیدگاه در این موفقیت:

درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)

درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!

یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:

1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…

2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم

3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،

ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…

ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:

باور های محدود کننده

1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد

2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد

3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!

4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!

5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!

6.عدم کنترل کمال‌گرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!

7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز

8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی

9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!

10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم

11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم

12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم

13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم

14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..

15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان

توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !

جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا

من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم

استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره


منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مائده کردی» در این صفحه: 1
  1. -
    مائده کردی گفته:
    مدت عضویت: 2524 روز

    خداوند همه‌چیز می‌شود همه کس را

    عجب همزمانی چه هماهنگی بین فرکانسی ایجاد شده الله و اکبر

    سجده رفتم به درگاه الله و گفتن خداوندا تو میدونی توی چه فرکانسی هستم و دارم چطور روی خودم زمان و انرژی میزارم که بتونم تغییر کنم

    بعد با این فایل از استاد جانم مواجهه میشم

    سلام استاد عزیزم استاد توحیدی من

    و سلام به مریم جون دلم

    خداقوتتون باشه

    میدونید استاد وقتی اینارو دارم تایپ میکنم با تموم وجودم دارم مینویسم چون دقیقا همین دو شب پیش بود که این نتایج برام بولدتر شد

    و نزدیک یکی دو ماه هست که دارم روش کار میکنم

    روی چی؟؟؟

    تک تک جملاتی که توی سوالاتون دارین ازش استفاده می‌کنید و دقیقا با همین محتوا

    وقتی دارم تایپ میکنم الان مو به تنم سیخ شده

    که خداوند همه چیز می‌شود

    همه کس را

    خدایا شکرت خدای شکرت

    همین دو شب پیش نشستم جلو هدیه گفتم

    هدیه به یه سری چیزها درون خودم پی بردم

    (این در صورتی هست که دارم عزت نفس کار میکنم)

    و مدتی هست عجیب چسبیدم به حرفه ام و روش متمرکز شدم و از اون طرف تمرکزم بیشتر آوردم روی خودم تا تونستم بفهمم این احساسات از چی بوده و ریشش در چی بوده

    خلاصه که نشستم برای هدیه به تعریف کردن از این احساسات که حسادت توش بود

    کمبود عزت نفس توش بود

    تمرکز گزاشتن روی بقیه تا روی خودم بود

    خلاصه هر چی بیشتر حرف زدم

    بیشتر فهمیدم داستان از کجا داره آب میخوره

    پذیرفتم_

    یعنی باید می‌پذیرفتم چون طالب رشدم طالب پیشرفت طالب کشف استعدادهای درونی خودم

    طالب موفقیت های روزافزون

    طالب تحسین کردن های روزافزون

    طالب سپاسگزاری کردن های بیشتر

    عجیب عطش این تغییرات درونم بود پس باید می‌پذیرفتم و در صدد تغییرش برمیومدم

    گذشت تا امروز صبح که بیدار شدم و این فایل الهی و مقدس و دیدم الله و اکبر خدای من شکرت

    عاشقتم مرد توحیدی که دستی از طرف الله هستی برای ما شکر به درگاه همون خدایی که شمارو و مارو آفرید الهی شکر

    مواجهه شدم با این سوال:::

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    سخت ترین قسمت ماجراست

    تنفس عمیقی کشیدم و به خودم گفتم مائده باید جواب بدی با خودت رو راست باش

    و از قصد هم دوس دارم جوابشو کامنت کنم تا به خودم ثابت کنم که میتونم

    میتونم تغییر کنم چون من شایسته تغییر هستم

    پاسخ؟!؟:::::

    بستگی به فردش داره اگه دور باشه که تحسینش میکنم و میگم پس اگه اون تونسته منم میتونم

    دور منظورم که حتی نشناسمش و اونم منو نشناسه به عبارتی غریبه مثلا ادمایی که توی ایسنتا معروفن و خیلی زود به یه موفقیتی میرسن و آوازش توی اینستا میچرخه یا دخترهایی که هم سن و سال خودم باشن و به یه موفقیتی رسیده باشن

    برای اونا احساس های عجیب تخیلی نمیاد سراغم

    و میگم خب اگه اون تونسته منم میتونم

    مگه من چیم از اون کمتره

    پس تا الان فقط شد غریبه ها

    بریم سراغ آشناها فامیل اعضای خانواده دوست های صمیمی و قدیمی و حتی دورترین سوفلا که مثلا روزی از دنیای سوفلا باهاشون ارتباط داشته

    خواهر پسرخاله دختر خاله پارتنر حتی و و و

    در این حد میخوام رک حرف بزنم چون درد عجیبی و کشیدم سر همین باور و افکار تخیلی سوفلایی که داغونم می‌کرد و همچنانم کوخشو میریزه

    پس میخوام راحت باشم

    خدایا کمکم کن الهی شکر

    اره دیگه پاسخی که میتونم برای این دسته از افراد بدم چیزی نیست جز( حسادت غم اندوه سرزنش نگرانی

    کمبود های فراوان از هر چیزی که فکرشو بکنی حتی سن و سالی که رفته

    ارزش زمانی که از دستم در رفته )

    و همه اینها سر این جمله خلاصه میشه برای من که

    واقعا مائده میبینی نتونستی مثل آدم خودتو توی این چند سال جمع کنی

    استاد جنس گفتگوهای درونی من عجیب از سرزنش میاد

    که میگه آره از 16 الی 17 سالگی تو بازار کاری و هیچ غلطی نکردی و خیز سرت ادعاتم میشه

    و سنت داره میره بالا و هزارتا چرت و پرت دیگه تحویلم میده

    از اونجایی که این باور مخرب و دارم که همیشه اونی که باید بهترین باشه منم

    اونی که باید اول باشه منم‌ نمیتونم موفقیت اونای دیگه رو ببینم

    اینجا توی این شرایط نه من انگیزم میره بالا

    نه انرژی میگیرم نه حالم خوب میشه و نه براشون آرزوی رشد بیشتر دارم

    همین الانم همینم با درصدی کمتر

    چون مثلا بهتر شدم و دارم روش کار میکنم

    حداقل میتونم کنرتل ذهن کنم بعد از یک ساعتش و به خودم یادآور موفقیتلم بشم

    و چند جمله تحسین کنم ویژگیامو

    و باز به خودم قانون تکامل و یادآور بشم

    اره بهتر شدم اما نه اون چیزی که میخوام

    ولی دارم به سمتش قدم برمیدارم

    این کامنتمم یکی از اون قدم هام هست که باید به خودم ثابت کنم میشه و من تغییر میکنم چون خواستار و طالب رشد هستم و عطش این تغییرات و بهبودها درونم هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه

    خداوندا شکرت شکرت شکرت

    خب این اتفاقات و احساسات درون من اون لحظه اتفاق میوفته و شکرگزار الله هستم برای این همزمانی

    جادویی که بین تغییرات من و این فایل داره اتفاق میوفته برای همین دارم از ته دلم مینویسم

    و هنوزم دز بهت و حیرتم برای این فایل

    خدای من شکرت…

    اینارو نوشتم تا شفافیت داستان و برای خودم توصیف کنم و اما مائده که شروع به تغییر کرده

    و یکی دو ماه هست که دارم تلاش می‌کنم بتونم

    این ویژگی های خوبو درون خودم ایجاد کنم

    که یعد تبدیل بشه به عادت مثبت

    و البته اینم بگم توی یه دامی هم خیلی افتادم

    که اونم چیزی نیست جز حسادت خوب

    بارها این جمله رو از استاد شنیدم که گفته حسادت دد نوع هست

    حسادت خوب و حسادت بد

    حسادت خوب یعنی اینکه وقتی موفقیت طرف و ببینی خوشحال شی از صمیم قلبت و بگی

    خب منم میخوام

    منم دوس دارم اینجوری بشم یا حتی از اون بهتر

    اما حسادت بد

    دقیقا معکوسشه یعنی تو هر کاری میکنی تا موفقیت طرف و بزنی به زمین و به عالم و ادم بگی

    که نه اون موفق نشده اون پول از باباشه و ننه شه و

    یا ارثی چیزی بهش رسیده

    و هزارتا پشتش بشینی حرف بزنی

    به اینم میگن حسادت بد سوفلایی

    حالا من توی چه دام خرابی افتاده بودم مدتی

    اومدم گفتم خب من که دسته اولم

    من که هر حسادتی میکنم خوبه

    موفقیت هر کیو میبینم میگم منم میخوام مثل اون بشم یا حتی از اون بهتر

    عه خب پس منم دارم همینو میگم که

    خب خداروشکر پس من حسادت نمیکنم این جنس حسادت یعنی حسادت خوب

    پس دارم رشد میکنم خداروشکر

    تا اینجارو داشتین

    اینجای ماجرا قشنگه خوب گوش کن

    دیگه از اون روز به بعد به خودم میگفتم من حسادت خوب میکنم این اشکال نداره

    تا اینکه یه روز شنیدم دختر خالم برای روز مادر برای مامانش هدیه رفته طلا گرفته

    این در صورتی بود که من هدیه روز مادر دستکش چرم طبیعی برای مامان گرفتم و بهش دادم

    شب شد اومدیم خونه ذهن من عجیب درگیر بود

    نشستم دفترم باز کردم و شروع کزدم به نوشتن

    و از خودم هی سوال کردم (تمرین قسمت 7 عزت نفس) با خودت زیاد حرف بزن تا به خودشناسی بیشتر برسی

    آقا نشستم حرف زدم حرف زدم

    اینقد حرف زدم که آخرش دیدم نه داستان تغییر کرده

    حس من قلب من واقعی خوشحال نبود

    از شنیدن اون خبر خوب

    دیدم دارم به خودم میگم خب منم دوس دارم بگیرم برای مامانم طلا

    ولی از اون طرف دارم بنده خدارو قضاوت میکنم

    دارم خودمو سرزنش میکنم

    دارم هزارتا غلط دیگه میکنم و داشتم میزاشتم همینجوری بره جلو که یهویی جلوشو گرفتم

    گفتم کجاااااا کله خرو انداختی داری میری جلو

    به خودت بیا

    این کجاش هست حسادت خوب

    بنده خدا بنده مومن تو داری خودتو گول میزنی

    این حسادت خوب نیست

    اتفاقا بالعکس این حسادت بده

    تو قلبا باید احساس شادی درونت شکل بگیره نه اینکه ضاهرا خوشحال بشی ولی بعدش

    بیای کلی چیز میز بار خودت و اون بنده خدا کنی

    مدتی گذشت تا اینو بتونم درون خودم به درک برسونم بارها دوباره این اتفاق افتاد

    و من از خانوادم می‌شنیدم مبین پسرخاله ماشین جدید گرفته و مامانیشونو برده سفر شمال

    یا دختر خاله مامایی قبول شده

    یا ابجی شاگرداش داره از من بیشتر یشه هر روز

    یا فالووراش داره میره بالا همینجوری

    اینقد این الگو تکرار شد تا اینکه به خودم اومدم و دیدم احساس حسادت خوبم مثل ایمان بدون عمل بوده مفت بوده مفت

    هیچ ارزشی نداشته

    دوس داشتم اینارو بنویسم و بگم که ماها خیلی میتونیم دجار کج فهمی هایی بشیم که یه جاهایی لازمه باید این اتفاق بیوفته

    تا درسشو برداریم و گوشمونو بگیریم

    که احساس خوب کلید اون حسادت خوبه

    که تو باید قلبا حست برای موفقیت طرفت خوب باشه

    تو باید قلبی این احساس درونت شکل بگیره

    و قلبی تحسینش کنی و انگیزه بگیری

    نه کیک واگعی واگعی

    اینو گفنم که برای خودم ثبت بشه این تغییراتی که دارم میکنم و جسارت به خرج دادم و اومدم و نوشتم

    اینم کار هر کسی نیست

    اینجوری اینقد رک و رو راست بشینه جلوت از خودش بگه من واقعا تصمیم های پولادین توی زندگیم گرفتم

    که توی کامنت قبلیم البته فکر میکنم

    کامنتای قبلیم در (فایل ظلم به خود از دیدگاه قرآن)

    نوشتم تصمیمی که گرفتم

    و الان میخوام بگم اون تصمیم چه اثرات گزاشت روی زندگیم …..

    تمرکزم روی خودم رفته بالاتر

    تحسین کردنم برای خواهرم و خانوادم بیشتر شده

    عشق بیشتری بی چونو چرا میدم

    روی مهارتم بیشتری زمان و دارم میزارم

    حالا نتایج این تغییرات:::::::::=========

    ایده های الهامی که خداوند بهم میگه رو به درستی انجام میدم و دقیقا میتونم بگم شاگردام 4برابر شدن

    و با باشگاهای بزرگتر شروع به همکاری کردم

    و ارتباطات بیشتری گرفتم و کلی از شاگردام هر روز دارم عشق دریافت میکنم به طرق های مختلف

    آرامشم بیشتر شده

    به دنبال نگاه مردم نیستم

    درآمدم راحت 3برابر شده

    رابطه خوبی با خانواده و خواهرم دارم

    توی مهارتم هر روز دارم بیشتر حرفه ای میشم

    سلامتیم بهتر شده

    همه اینا اون تغییراتی بود که اول کامنت گفتم که یه درصد رخ داده

    به قول استاد میگه هرچقدر تو تغییر کنی

    جهان هم به همون اندازه تورو تغییر میده

    زندگیت تغییر میکنه

    همه این نتایج زیبا در عرض 3هفته رخ داده

    و اینجا میفهمی جهان و خداوند چقدر سریع الحساب

    خداوندا شکرت

    الان من هر چقدر تغییر کنم خداوند هم به همون میزان دریچه های نعمت و برکت و سلامتی و عشق و به رویم باز میکنه

    خداوند همه‌چیز می‌شود همه کس را

    من فایل و دقیقا جایی که گفتین استاپ‌کردم و اومدم نوشتم دقیقه 5 هست

    و الان میخوام برم بقیشو گوش بدم

    و باز حتما دوباره میام ادامه کامنتمو مینویسم

    عاااااشقتونم

    میبوسمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای: