ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1

این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:

  • اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
  • دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
  • سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛

 

نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.


موضوع قسمت اول:

کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.

سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!


تمرین این قسمت:

نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:

مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟


تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:

1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)

من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

خواسته ها می‌توانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید می‌کنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)

درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن

درس دوم:من لایق بهترین ها هستم

درس سوم:با پول دوست باش

درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن می‌شد

درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)

2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل

من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی

درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی

درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم

درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.

3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟

من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟

درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد

درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا می‌سازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن

درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)

4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم

بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:

درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه

درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق

درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)

درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)

درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمال‌گرایی!)

5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!

من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:

درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)

درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)

6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!

من خواستار تغییرم و می‌خواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟

درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)

7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی

/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم

خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟

درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)

درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)

درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم

8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم

من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:

درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)

درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)

*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)

و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمی‌رسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!

9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!

بهبود دیدگاه در این موفقیت:

درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)

درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!

یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:

1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…

2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم

3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،

ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…

ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:

باور های محدود کننده

1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد

2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد

3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!

4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!

5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!

6.عدم کنترل کمال‌گرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!

7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز

8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی

9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!

10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم

11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم

12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم

13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم

14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..

15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان

توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !

جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا

من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم

استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره


منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا نظام الدینی» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا نظام الدینی گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    سلام استاد جان، مریم عزیز ودوستان هم‌فرکانسی مهربانم

    داشتم فایل رو گوش می‌دادم، استاد گفتن که همین الان قطع کنید و بنویسید که از موفقیت اطرافیانتون چه احساسی دارید. اول گفتم: «خب، حالا بعدا می‌نویسم، بذار تا انتها گوش بدم.» بعد متوجه شدم یکی از باگ‌های اساسی من شاید همین باشد؛ به‌تعویق‌انداختن کارها. برای همین گفتم اول بیام استارت این کامنت رو بزنم، بعد برم سراغ بقیه کارها که صبحی باید اتفاق بیفتد. همیشه قدم اول مهم‌ترین قدمه.

    من تو این کامنت می‌خوام موفقیت دو نفر از افرادی رو که می‌‌‌شناسم، بررسی و موضوع رو برای خودم حلاجی کنم:

    1. همسر سابقم.

    در آستانه جدایی بودیم که به‌خاطر قبول شدن در آزمون وکالت، با اینکه هنوز در آغاز راه بود، جهش مالی عجیبی پیدا کرد. یعنی چنان فرکانس مالی‌ش تغییر پیدا کرد که قابل باور برای کسی نبود. ورودی و خروجی حسابش روی میلیارد می‌چرخه و مثلا حقوق ده-دوازده میلیون من هزینه دو بار رستوران خودش و دخترم می‌شه و اما احساس من:

    قبل از اینکه این جهش مالی براش اتفاق ببیفتد، همیشه براش دعا می‌کردم، به چنان موفقیتی از لحاظ مالی و کاری و خانوادگی برسه که تلخی این جدایی و آنچه در نظر او شکست تلقی می‌شد، از ذهنش بیرون بره؛ اما وقتی این اتفاق در واقع براش افتاد، اوایل یه مقدار حسودی می‌کردم. خیلی زیاد نبود؛ چون من با هزار برابر آنچه داشت به دست می‌آورد هم حاضر نبودم دوباره با او زندگی کنم و چون شیرینی جدایی برام خیلی زیاد بود، زیا وضعیت مالی او آزارم نمی‌داد؛ اما اگر بگم اصلا برام مهم نبود، دروغ گفتم. یک جاهایی واقعا دردم می‌گرفت از اینکه چه خونه و چه ماشینی و چه دک‌و‌پزی راه انداخته.

    یک جاهایی هم با خودم می‌گفتم حتما روزی من از دنیا کمه، من که از زندگی‌ش بیرون رفتم چه غوغایی به پا شده.

    یه جاهایی هم می‌گفتم که حتما داره حروم‌حلال قاطی می‌کنه وگرنه مگه می‌شه آدم این‌قدر به سرعت تغییر فرکانس بده. (دیگه دوستان باورهای غلط مالی رو می‌تونن از این فکرها بیرون بیارن). حتی تا اونجایی بود که اگه چیزی با پول او به خونم می‌اومد، رغبت نمی‌کردم بخورم؛‌ چون نمی‌دونستم از کجا داره پول در میاره. برای مبارزه با این حالت اول از همه به خودم گفتم: زهرا، خجالت بکش. این آدم داره با باورهاش پول می‌سازه و خودت هم خبر داری که چه باورهای خوب مالی داشت و چقدر برای رسیدن به این موقعیت تلاش کرد، آن‌قدر که برای رسیدن به خواسته ‌اش خانواده‌‌اش رو از دست داد. پس پولش حلال حلال حلاله.

    گاهی با خودم می‌گفتم: خب، این آدم خیلی پول داره ولی لذت‌هایی که من دارم توی زندگی‌م می‌برم رو نداره. اون‌قدر که من شادم، او شاد نیست و هزار جور انگ و ناراحتی و غصه بهش می‌بستم که خودم رو راضی کنم که اگه او پول داره؛ اما آن‌قدر‌ها هم خوشحال نیست. این‌ها همه علاوه بر اینکه باگ‌های پنهان ذهن من رو نسبت به ثروت نشون می‌ده، ته تهش بیانگر اینه که من حسودی‌م شده و دارم خودم رو بازی می‌دم، حتی اگر این حسادت برای خودم آشکار نباشه.

    خب، همه این حس‌ها بود؛ اما یک حس بسیار عالی دیگه هم بود. حضور این فرد و موفقیت‌هاش باعث می‌شد باور کنم که می‌شه وضعیت مالی خودمون رو تغییر بدهیم. اصلا لازم نیست به همان سبک که پدر و مادر و خاله و دایی و عمه عمری زندگی کرده‌اند، ما هم زندگی کنیم. یک نفر جلوی چشم من، داره روز‌به‌روز موفق‌تر می‌شه و دلیل موفقیت‌هاش رو می‌دونم. او جسوره، باور داره که هر کاری در دنیا بخواد انجام بده می‌تونه، خودش رو لایق بهترین‌ها می‌دونه و ثروت بالاترین خواسته او در جهان بوده و هست. واقعا وقتی می‌بینم یه پرونده از کجای دنیا پیدا می‌کنه که چندین میلیارد حق‌الزحمه وکالتشه، می‌فهمم که مشتری رو خدا باید بفرسته؛ ‌وگرنه شوهر دوستم هم وکیله و حتی یک پرونده بیست میلیونی هم گاهی پیدا نمی‌کنه. بسیاری از باورهایی که استاد در ثروت یک گفته‌اند، درون این مرد وجود داره، خودش رو لایق می‌دونه که حتما با افراد بالاتر از خودش از نظر مادی در ارتباط باشه. روی انجام خواسته خودش تمرکز می‌کنه. یک مورد بگم که شاید برای دوستا قابل تأمل باشه؛ همسر سابق من با اینکه مشکل لکنت زبان داره، مخصوصا در مواردی که استرس می‌گیره بسیار شدید می‌شه؛ اما اصلا به این موضوع به چشم یک ضعف نگاه نکرده و با اینکه حرفه وکالت نیاز به سلیس و روان حرف‌زدن داره؛ اما او به‌راحتی با اعتماد به نفس پرونده‌های بزرگ می‌گیره و در دادگاه شرکت می‌کنه.

    این‌ها نکات مثبت و منفی‌ای بود که در مواجهه با موفقیت این فرد در زمینه مالی با آن روبه‌رو شده‌ام.

    2. مورد دومی که می‌خواهم مثال یزنم درباره یکی از دوستان ویراستارم است. این دوستم بسیاااار فرد مستعدی است؛ اما بسیار درونگراست و خیلی تلاشی برای موفقیت نمی‌کنه. ضمن اینکه ویرایش را خیلی هم دوست نداره و برای همین دست‌وپایی هم برای موفقیت در این زمینه از خودش نشان نمی‌دهد؛ اما من خیلی تلاش کردم از لاک خودش بیرونش بکشم و کمک کردم که وارد جرگه ویراستاران بشه (به درست و غلط کارم الان کاری ندارم). این دوستم که که از قضا بسیار هم قبولش دارم و دوستش هم دارم؛ چون ویژگی‌های فوق‌العاده‌ای دارد که از همه مهم‌ترش فهم زیبا و عمیق‌بودنش هست. با فرهنگه، مهربانه، خوش‌برخورده، زیباست، قدبلنده، اندام فوق‌العاده‌ای داره، بسیار صبوره و هزار تا ویژگی دیگه داره که لایق دوست داشتن هست. وقتی این دوستم در زمینه ویرایش موفقیت‌هایی کسب کرد، انگار تلنگری به من زده شد که پس چرا تو از پارسال تا حالا در این زمینه پیشرفت زیادی نداشتی؟ بیشتر حرفم سر این بود که چرا پس من پیشرفت نکردم، نه اینکه چرا او پیشرفت کرده. توقع داشتم پیشنهادی که به او شده است، به من می‌شد. مدتی (کمتر از یک روز) با خودم در کلنجار بودم. بعد نشستم با خودم دودوتا چهارتا کردم. دیدم من باید چند تا از باورهام رو اصلاح کنم. اینکه چشمم نباید به دست دیگران باشد، اینکه مگه همین یک مورد موفقیت بود؟ باید به فراوانی راه‌ها ایمان داشته ‌باشم. اینکه اصلا خودت نمی‌خواستی چنین پیشنهادی بهت بشه؛ چون دلت دنیای بزرگ‌تری رو می‌خواست و نمی‌خواستی محدود به اداره باشی. از همه مهم‌تر این بود که حواسم جمع باشه، جمع جمع جمع که نگاهت جز به دست خدا به دست احدی نباشه. این حس بسیار آرومم می‌کنه. این نگاه باعث می‌شه فکر کنم درِ خزائن آسمان و زمین به روی من گشوده شده و حالا هر کی می‌خواد به هر جا برسه، اصلا برام مهم نیست. چون نمی‌ترسم موقعیت‌ها تموم بشه، دارم می‌بینم بی‌نهایت موقعیت داره از آسمون نازل می‌شه، درست مثل یه بارون تند که نمی‌شه دونه‌هاش رو شمرد.

    اما اینکه آیا از موفقیت دیگران خوشحال هم می‌شم یا نه، حقیقتا نمی‌دونم. (این صادقانه‌ترین حرفیه که در تمام عمرم دارم می‌زنم). فکر می‌کنم اگر موفقیت خیلی زیاد یک نفر رو بشنوم، اگه با خودم روراست باشم، یک جاهایی حسودیم بشه و به‌نظرم خیلی هم طبیعیه. انسان سالم هر چیز زیبای خوبی رو می‌خواد، چرا نباید بخواد، اما اینکه چه رفتاری از خودمون نشون بدیم، مهمه. دشمنی کنیم، بی‌ادبی کنیم، بدی کنیم، بخواهیم طرف شکست بخوره یا حتی غصه بخوریم و اندوهگین بشم…. این موارده که اشتباهه.

    غریبه‌ها رو که می‌شنوم موفق شدن، خیلی ذوق می‌زنم، اما هرچی درجه آشنایی نزدیک‌تر می‌شه، انگار با شنیدن موفقیت آن‌ها به فکر فرو می‌رم، نه اینکه ناراحت بشم، اما یک ای‌کاشی از نهاد من بلند می‌شه. شاید این به‌خاطر شدت علاقه من به پیشرفت و یک‌جا نموندن و تغییر کردن باشه. من حتی فکر اینکه اگر بمیریم و اون دنیا تغییر و پیشرفت و یادگیری‌ای نداشته باشیم، چه دنیای کسل‌کننده بی‌روحی خواهیم داشت، آزارم می‌ده.

    استاد عزیزم، ممنون بابت سلسله فایل‌هایی که قراره برامون بذارین. یه مدت بود که کامنت نمی‌ذاشتم. ذوق این فایل‌های جدید و البته لطف دوستان مهربانم توی سایت (سمانه و نفیسه عزیز) من رو به نوشتن دوباره کشوند. تا اونجا که با قلبم بنویسم، ادامه می‌دم و از خداوند کمک می‌خوام که در صداقتم یاری‌م کنه.

    در پناه خدای مهربان باشید!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: