ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1

این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:

  • اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
  • دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
  • سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛

 

نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.


موضوع قسمت اول:

کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.

سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!


تمرین این قسمت:

نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:

مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟


تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:

1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)

من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

خواسته ها می‌توانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید می‌کنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)

درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن

درس دوم:من لایق بهترین ها هستم

درس سوم:با پول دوست باش

درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن می‌شد

درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)

2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل

من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی

درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی

درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم

درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.

3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟

من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟

درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد

درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا می‌سازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن

درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)

4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم

بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:

درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه

درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق

درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)

درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)

درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمال‌گرایی!)

5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!

من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:

درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)

درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)

6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!

من خواستار تغییرم و می‌خواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟

درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)

7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی

/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم

خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟

درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)

درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)

درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم

8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم

من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:

درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)

درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)

*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)

و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمی‌رسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!

9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!

بهبود دیدگاه در این موفقیت:

درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)

درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!

یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:

1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…

2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم

3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،

ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…

ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:

باور های محدود کننده

1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد

2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد

3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!

4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!

5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!

6.عدم کنترل کمال‌گرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!

7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز

8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی

9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!

10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم

11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم

12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم

13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم

14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..

15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان

توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !

جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا

من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم

استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره


منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد حسین تجلی» در این صفحه: 3
  1. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2240 روز

    چند روزیه که دوباره این پنج فایل هدیه رو دانلود کردم

    و

    با دقت و تأمل گوش دادم و گوش دادم و گوش دادم …

    جالبه … چقدر خدا قشنگ هدایتم می کنه

    من چند هفته ایه که دارم روی دوره‌ی ارزشمند عزت نفس کار می کنم

    و

    شنیدن آگاهی های این فایل چقدر برایم دلنشین بود ، چون دقیقاً دست گذاشته روی یکی از پاشنه های آشیل من یعنی حسادت …

    استاد عزیز و گرانقدرِ من

    امروز یه پاسخی از دوست عزیزم آقا افلاطون دریافت کردم ، افلاطون رو باهاش ارتباط تلفنی دارم و خیلی صمیمی هستیم یعنی دوستیمون فراتر از ارتباط در سایته …

    abasmanesh.com

    این عشق و این محبتی که از آقا افلاطون عزیز دریافت کردم… از همون صبح زود که تو رختخواب بودم و این نقطه‌ی آبی رو دیدم تا الان که آخر شبِ من رو عمیق در فکر فرو برد

    نمیدونم بگم چند بار … فکر کنم از صبح تا حالا چهار پنج بار می رفتم با عشق دیدگاهش رو می خواندم ، به شدت خوشحال می‌شدم و به پهنای صورتم لبخند میزدم …

    و

    امروز عصر هم توی خونه تنها بودم داشتم با خودم گپ میزدم و ذهنم رو کنکاش می کردم

    موضوع صحبتم این بود که : چه کارهایی در لحظه می توانه خیلییییی حال منو خوب کنه و شارژم کنه برای انجام یه کاری که انجام دادنش سخته برایم یا چه کارهایی می توانه ، سر کارم وقتی یه آدمی یا یه اتفاقی یه کم منو پنچر کرده ، خیلییی سریع حالمو خوب کنه

    به این جواب رسیدم : بیام سایت رو باز کنم ، پاسخ هایی که دوستام توی سایت برایم نوشتن ، مخصوصاً اون هایی که خیلی با شور و اشتیاق نوشتن و با عشق تحسین و تعریف و تمجیدم کردند … بهم حس خوب دادند … عشق دادند … بابت یه موضوعی تشکر کردند … رو بخوانم و یه جورایی کیف کنم و به خودم ببالم و احساس ارزشمندی کنم و حال دلم خوب بشه.

    بعد خدا رو شکر کنم و به ذهنم بگم نه اوضاع اصلا هم بد نیست من خیلی هم ارزشمند و دوست داشتنی ام.

    اینکه بخواهم به کمک پاسخ های این دوست های دوست داشتنی خودم به یاد بیارم ارزش هایم رو و بعد در ادامه خودم هم تحسین کنم خودم رو و از اون احساس پنچری … برسم به حس خنثی و بعد بهتر و بهتر … هیچ ایرادی بهش نیست … خیلی هم خوبه و پذیرفتنیه :)) و این نشون دهنده‌ی قدرت من هستش توی کنترل ذهن و خود شناسی ای که از خودم دارم.

    ولی این هم‌زمانی ها و مخصوصاً تامل روی آگاهی های این فایل من رو به این درک رسوند که من در دو زمینه خیلی وقت ها شدیداً حسودیم میشه و کنترل ذهنم برایم سخت میشه و گاها اگه افسار ذهنم از دستم در بره …

    طی کمتر از 24 ساعت میرسم به سرخوردگی …

    یکی از اون دوتا عامل که حسودیم میشه وقتیه که می بینم یکی از همکارها و دوستان قدیمیم تو همین شغل خودم یه قراردادی داشته و پول خوبی رو ساخته…

    من فکر کردم به دلیل این حسادت وحشتناک که من رو می رسونه به احساس عجز و سرخوردگی ، نه الان … بلکه مدت هاست شاید از همون روز اولی که این فایل منتشر شد …

    به این پاسخ رسیدم …

    من به این نتیجه رسیدم که باور فراوانی رو تا حد خیلی خوبی توی وجودم ساختم

    دریافت تحفیف های فوق العاده زیاد به طرق مختلف در موارد مختلف

    مهمون شدن توی شرایط مختلف توسط افراد متفاوت ، هم آشنا هم غریبه

    هدیه‌های متفاوت دریافت کردن به طرق مختلف از افراد متفاوت

    من‌ به این نتیجه رسیدم که من حسادت من به این خاطر نیست که فکر کنم اون طرف الله بختکی و شانسی به این دستاورد رسیده ، اتفاقاً من بسیار بسیار قلبِ مهربونی نسبت به آدم ها دارم و در اکثر موارد انصافاً تحسین می کنم اگر پاسخی که آقا افلاطون نوروزی برای من ثبت کرده رو خوانده باشید و به طور کلی رفتار من رو با دوستان در سایت و پاسخ هایی که براشون می نویسم خوانده باشید به این الگو در باورهای من پی بردید که من بیشتر آدم تحسین گری هستم :) تا تخریب گر :(

    توی سایت که همیشه همینجوری بودم

    در زندگی شخصی خودم یعنی بیرون از سایت هم می توانم با قدرت بگم بالای 95٪ مواقع تحسین گر هستم.

    من به این درک عظیم از باورهایم رسیدم که حسادت بسیار بسیار زیاده من به خاطر اینه که…

    ذهن من خیلی سریع و خیلی راحت اینجور مواقع بهم میگه خب تو که در زمینه خلق ثروت ناتوانی، چه فایده :( و به این شکل من رو به احساس استیصال می رسونه

    من باید بیام آگاهانه تلاش کنم … تلاش کنم تا با قدم های کوچک و پیوسته و دریافت نتایج کوچک به ذهنم ثابت کنم که اتفاقاً اینکه اون آدمه … یا اون آدم ها به این موفقیت رسیدن سندیِ که داره گواهی میده که می شود … میشه من هم به دستش بیارم

    اتفاقا اون آدمِ حکم خط شکن رو برای من داره …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2240 روز

    به نام خداوند مهربانی ها

    سلام

    یه همزمانی خیلی زیبا و تاثیرگذار برای من رخ داده که دوست دارم اینجا مطرح کنم

    چندشب پیش داشتم با یکی از دوستای بسیار عزیزم که از اعضای سایت هست تلفنی صحبت می کردم

    رسیدیدم به اونجایی که ایشون داستان هدایت خانم سارا صمدی پور و کامنت زیبایی که در قسمت 237 سفر به دور امریکا نوشته رو برای من خواند و من به شدت به فکر فرو رفتم

    چون خانم صمدی پور نوشته بود که پس از خرید دوره‌ی کشف قوانین و استفاده از جلسه اول! زندگیش متحول شده و تغییرات درتمام جنبه ها برای ایشون رخ داده و از همه دلنشین تر برای من این بود که طی حدود 20 رو پس از خرید دوره حدود بیست‌ الی سی برابر پول دوره رو خلق کرده و وارد حساب بانکیش شده

    این دوست عزیزم همینجوری داشت پشت تلفن این نتایج فوق‌العاده رو می خواند

    و

    من داشتم به این فکر می کردم که چند وقت پیش وقتی آزمون شناسایی ترمز های مخفی ذهن رو انجام دادم

    پاسخی که برای من اومد این بود که من یه عالمه توانایی و قدرت درونی دارم که مثل آتش زیر خاکستر شده ، یه عالمه اشتیاق دارم برای تغییر اما دیگه نمی توانم قدمی بردارم و میخکوب شدم به زمین چرا؟ به خاطر یه سری ترمز های ذهنی که ازشون بی خبرم و اگر اون ترمز ها رو بردارم پای من روی گاز هست و من به جای حرکت روی زمین دیگه پرواز می کنم و زندگیم طوری متحول میشه در یک مدت کوتاه که همه… حتی خودم هم انگشت به دهن می مونم که چی شدددد که من اینقدررر زندگیم بهشتی شد؟؟

    این عین متن پاسخ آزمون نبود ولی چیزی که تو اون متن بود می خواست این مفهوم رو به من برسونه که محمد حسین به خدا تو توانایی ساختن هر آنچه که اراده کنی رو داری تو خیلییی قدرتمندی خیلییی با ارزشی و خیلییی مشتاقی برای تغییر زندگیت فقط راهش رو بلد نیستی…

    و بعد

    به من استفاده‌ی هم زمان از دوره‌ی شیوه‌ی حل مسائل و دوره‌ی کشف قوانین زندگی داده شده بود

    و حالا ابن سلسله فایل های خودشناسی و توانایی شناختن قدرت های ذهن داره روی سایت قرار می گیره

    به نظرم این لطف خداوند هستش برای من

    خدایا شکرت

    اون زمانی که فایل های الگوهای تکرار شونده رو استاد روی سایت می گذاشت من چنین درکی نداشتم و اینچنین متعهد به انجام اون تمرینات نبودم ولی این روزها به لطف یه سری تغییرات درونی که در خودم ایجاد کردم مخصوصاً سپاسگزاری از خداوند که دائما یا می نویسم یا حرف میزنم

    باعث شده که آرامشم بیشتر بشه و احساس گناه و خودتخریبی ها درونم کمتر بشه

    اون زمان ها هم واقعا دوست داشتم در زیر اون فایل‌ها کامنت بنویسم و رشد کنم ولی قدرتش رو نداشتم

    به لطف خدا الان قدرتش رو دارم آرامش ذهنی هم دارم و می‌توانم بدون قضاوت خودم و احساس خودتخریبی ذهنم رو کنکاش کنم و بدون خجالت یا احساس گناه به این سوالت ارزشمند پاسخ بدهم

    بی نهایت سپاسگزارم از زحمات شما استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی

    بریم سراغ پاسخ به سوال اول

    ———————————————

    من از اون دسته آدم ها هستم که بارها بهم گفته شده که چقدرررر شما آدم خوش قلب و مهربونی هستی چقدرررر خیرخواهی و …

    وقتی فکر می کنم می بینم این عادت خوب خیرخواهی و خوش قلب بودن رو از مادر عزیزم الگو برداری کردم و یاد گرفتم و آگاهانه طی چند سال اخیر خودم هم خیلی تقویت کردم چون یه اهرم رنج و لذتی به طور ناخودآگاه در ذهنم شکل گرفته که وقتی یه نفر بهم میگه شما چقدر خوش قلبی ، این صفت خوش قلب بودنه انگار باعث میشه من به حجم زیادی از هورمون های شادی بخش و آرامش بخش و لذت تو ذهنم ترشح بشه ، باورتون نمیشه وقتی این رو می شنوم و یا خیلی وقت ها که خودم در سپاسگزاری هام برای خودم موضوع خوش قلب بودنم رو شرح می دهم قلبم از خوشحالی باز میشه اشک توی چشمام جمع میشه و سجده شکر به جا میارم در درگاه خداوند و آگاهانه از هر دو بعد اعتبارش رو می دهم به خداوند.

    به خودم میگم این خداوندِ که درون من حضور پیدا کرده و لطف کرده و کمکم کرده این ویژگی الهی در خودم پیداش کنم و بزرگ و بزرگترش کنم

    و بعد به خودم میگم این خداوندِ که قلب ها رو برای من نرم کرده همونطور که در سوره‌ی بقره به پیامبر میگه ما قلب ها رو برای تو نرم کردیم ، ما مهر تو رو به دل این آدم ها انداختیم

    این صحبت ها باعث میشه که هم فروتن باشم یادم باشه که نرم تو قیافه جلوی خدا !!! هم آگاهانه سپاسگزار این خدای مهربان باشم

    خب ، این ذهنیت غالب من هست و صادقانه فکر می کنم بیشتر تحسین گر هستم تا یک فرد حسود …

    دوستای عزیزم هم در سایت و چند تا دوستی که از اعضای سایت هستن و ارتباط نزدیک تری هم با هم داریم بارها این شخصیت تحسین گر بنده رو مورد تحسین و ستایش قرار دادند

    ولی

    انصافاً نمی توانم بگم که بعضی جاها در مورد بعضی افراد خاص مخصوصاً ، مخصوصاً اگر ببینم یه فردی مجرد بوده و الان یه ازدواج موفق انجام داده یا وارد رابطه‌ی عاطفی شده حسودی نمی کنم

    اتفاقا این پاشنه‌ی آشیل منه، به شدت و به شدت به هم میریزم و احساس بی عرضه بودن می کنم و شیطان در مغذ من رخنه می کنه و شروع می کنه به تخریب کردنم

    موضوع بعدی ای که دوست دارم حتماً قید کنم اینه که من بسیار بسیار ذهن قضاوت گری دارم

    قبلاً شرایط زندگیم درب و داغون بود چون کار من از صبح تا شب بریدن و دوختن در ذهنم برای دیگران بود

    دارم قبل از اینکه بنده با قانون و آموزش های شما آشنا بشم رو عرض می کنم

    به لطف آموزه های شما من خیلی روی خودم کار کردم

    آدمی شدم که خیلی بیشتر تحسین می کنم و کمتر قضاوت می کنم

    ولی باز هم آگاه هستم که ویژگی قضاوت گر بودن پاشنه‌ی آشیل بزرگی هست در وجودم مثل درختچه های هرز در بهشت که شما بهمون نشون دادید

    و

    من وظیفم اینه که همیشه روی بهبود خودم در این زمینه کار کنم وگرنه اگر از خودم غافل بشم این علف ها و درختچه ها رشد می کنند و فضای ذهنم رو پر می کنند

    حالا این پاشنه‌ی آشیل قضاوت کردن به حسادت هم ربط پیدا می کنه

    چرا ؟

    عرض می کنم خدمت شما

    وقتی کسی رو بشناسم و در ذهنِ من اون آدم اعتبار زیاد نیک داشته باشه

    تحسین کردنش برای من کار سختی نیست … شاید گاهی وقت ها آسون هم نباشه و نیاز باشه که تلاش کنم برای تحسین و زیاد در موردش صحبت کنم و سپاسگزاری کنم

    ولی می توانم بگم (به راحتی) این کار رو انجام می‌دهم

    اما…

    اگر به واسطه‌ی باورها و افکار و عملکرد خودم ، از اون آدم بدی ای دیده باشم و اون آدمه به هررر علتی مورد تأییدم نباشه و یا دنیایی از خوبی ازش دیده باشم ، حتی مهر و محبت های جانانه در حق من کرده باشه

    بسته به این که درصد عشق یا تنفر در ذهن من چقدر نسبت به ایشون باشه کار آسان یا سختی میشه برای من تحسین کردن و حسادت نکردن به اون فرد

    چون ذهنم میاد اینجوری سو استفاده می کنه که ببین تو خودتم خوب میدونی این طرف فلانه… بیساله… حقش نیست که اینجا باشه…

    می دونید چی میگم یعنی میاد مثلاً از ابزار منطق بر علیه من استفاده می کنه

    خدا خیرتون بده استاد

    جلسه‌ی 4 قدم سوم و فایل دانلودی خودمان را هم قضاوت نکنیم، چه برسد به دیگران ، این دو جلسه رو چون قبلاً ده ها و ده ها بار گوش دادم یه بیس باوری مناسب در وجودم ساخته شده

    و‌ هر بار که ذهنم می خواهد بره سراغ حسادت و در مراحل بعدی ، مخصوصاً در حوزه‌ی مشاهده یه رابطه‌ی عاشقانه از یک فرد می خواهد بیاد سراغم و تخریبم کنه

    من از جلسه‌ی 4 قدم سوم استفاده می کنم و آگاهی های اون جلسه رو که می شنونم محکم سرم رو تکون می دهم به نشانه تایید و به خودم میگم آفرین درسته دقیقاً همینطوره

    و بعد مثال های منطقی میارم که ببین من هم در فلان زمینه ها عالی ام

    و همه چیز از درون من از فرکانس های من خلق میشه اگر من الان اینجام به خاطر فرکانس هام هستش

    اتفاقا دیدن اون رابطه‌ی عاشقانه یه فکت بزرگه که می شود اگه اون توانسته صدددد در صد من هم می توانم

    توب فلان موضوع و فلان موضوعات هم تو می گفتی من نمی توانم ولی دیدیییی که توانستم و الان وسط همون نتیجه ایستادم و زندگیم اینقدر قشنگ تر شده پس می توانم یه رابطه‌ی عاشقانه‌ی قشنگ هم خلق کنم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2240 روز

    به نام خدای مهربان

    درود به شما دوست عزیزم خانم مرادی

    چقدر زیبا نوشتید شما …

    چقدر خوب تفاوت بین ذهن تربیت شده و نشده رو با مثال ها بیان کردی

    من هر زمانی دیدگاه های شما رو ، ببینم می خوانم ، چون شما با مثال هایی واضح به مخاطب کمک می کنی برای درک بهتر از محتوای اون فایل یا اون جلسه‌ی آموزشی

    سپاسگزارم و برای شما بهترین ها رو آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: