ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1

این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:

  • اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
  • دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
  • سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛

 

نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.


موضوع قسمت اول:

کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.

سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!


تمرین این قسمت:

نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:

مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟


تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:

1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)

من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

خواسته ها می‌توانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید می‌کنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)

درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن

درس دوم:من لایق بهترین ها هستم

درس سوم:با پول دوست باش

درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن می‌شد

درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)

2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل

من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی

درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی

درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم

درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.

3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟

من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟

درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد

درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا می‌سازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن

درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)

4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم

بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:

درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه

درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق

درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)

درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)

درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمال‌گرایی!)

5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!

من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:

درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)

درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)

6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!

من خواستار تغییرم و می‌خواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟

درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)

7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی

/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم

خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟

درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)

درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)

درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم

8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم

من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:

درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)

درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)

*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)

و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمی‌رسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!

9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!

بهبود دیدگاه در این موفقیت:

درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)

درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!

یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:

1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…

2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم

3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،

ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…

ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:

باور های محدود کننده

1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد

2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد

3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!

4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!

5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!

6.عدم کنترل کمال‌گرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!

7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز

8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی

9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!

10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم

11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم

12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم

13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم

14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..

15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان

توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !

جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا

من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم

استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره


منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «میلاد آمای» در این صفحه: 1
  1. -
    میلاد آمای گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    .

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربان

    و سلام به تمام خانواده من

    من بعد از 6 ماه دوباره کامنت نوشتنم رو آغاز میکنم و دلم پر میکشید برای نوشتن کامنت گذاشتن و حرفای دلی خودمو بزنم

    و این تنهایی و کامنت نذاشتن اتفاقا خیلی هم بهم کمک کرد که بیشتر توی خودم برم و درکم از قانون بالاتر بره و اون موقع ها یه حسی بهم میگفت کامنت نذار تا وقتش برسه که با اومدن این فایل، همون حس بهم گفت حالا بیا ازینجا شروع کن و کامنت بذار

    من توی این مدت خیلی رشد ها داشتم از دوره بینظیر احساس لیاقت و افزایش درآمدم بگیر تا به سادگی خرید روانشناسی ثروت 3 که یه روزی برام مهمترین خواسته ام بود ولی مثل آب خوردن اومد توی زندگیم و احساس درونیم که بسیار عالی تر شده و رفتار های افراد و جهان با من بسیار تغییر کرده

    و کلی مشتری های راحت که وارد کسب و کارم شده و عشقی که افراد بهم نثار میکنن

    ولی با همه اینها باز یه چیزی حس میکنم میلنگه که احساس میکنم استاد در دوره جدید بخواد آموزش بده نمیدونم ولی به هر حال من یه چیزایی رو بیشتر از خودم درک کردم

    که دوست دارم بیشتر توضیح بدم

    همین دیروز یه اتفاقی افتاد که میتونه نقطه عطف زندگیم باشه برای یه تغییر بزرگ و جانانه و نتایج بزرگ در زندگیم بیاره

    که خداوند هدایتم کرد و با فایل جلسه 4 قدم 5

    با توضیح مفهوم آیه «… وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُون» بهم گفت آرام باش و با توضیحات استاد در این فایل بهم نشانه های زیبایی رو بهم داد که قلبمو باز کرد و بعدش امروز صبح با

    اومدن این فایل بر روی سایت بهم یه سری حرفا زد و نشانه هایی داد که فقط خودم میتونم درکش کنم به واسطه مداری که داخلش هستم و بسیار برام درس داشت و اومدم نشستم فایل رو نت برداری کردم و نوشتن و جواب دادن به سؤالات

    و حالا میخوام در ادامه بیشتر توضیح بدم

    .

    .

    .

    من میخوام در اینجا کاملاً رو راست باشم با خودم و نقاب ها رو بردارم و پشت ماسک قایم نشم، چون سر فرکانس رو اصلاً نمیشه کلاه گذاشت و

    در اینجا به هیچکسی هم کاری ندارم و دنبال حرف کسی نیستم که بگن فلانی با این همه مدت عضویت در سایت چرا اینقدر ایراد داره و فلان و بسار….

    من الان فقط به خودم نگاه میکنم و ذره بین رو فقط بر روی خودم انداختم و میلاد آمای حال حاضر رو مورد بررسی قرار میدم

    .

    سؤالی که استاد پرسید این بود که:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟؟

    من بدون هیچ فکر کردنی

    این افکار اومد و به زبان آوردم

    ( حسادت عصبانی شدن کلافه و درمانده بودن _ در ذهنم داد و فریاد زدن که آخه این چه وضعشه و….)

    سؤال بعدی استاد این بود که:

    آیا خوشحال میشوی و انرژی و انگیزه میگیری؟؟

    به ظاهر شاید ولی از درون اصلاً به هیچ عنوان خوشحال نمیشم

    و میخوام سر به تنش نباشه

    سؤال بعدی استاد این بود که:

    آیا موفقیت او الهام بخش شما میشود؟؟

    به ظاهر شاید آره که مثلاً بگم که اگر فلانی تونسته پس من هم میتونم ولی خیلی وقتا انگار دارم خودمو گول میزنم

    و

    باید بگم که متأسفانه خیلی وقتا ما داریم ادا در میاریم

    ( ادای دانای کل)

    سؤال بعدی استاد این بود که:

    آیا شما رو به احساس ناتوانی میرسونه؟؟

    در واقعیت آره، در ذهن این افکار میپیچه که ببین چقد فلانی موفق تره و تو عرضه نداری و تو چقد بی عرضه و ناتوانی…

    ꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧂꧂꧂꧂꧂꧂

    با پاسخ دادن به سؤالات

    یه لحظه به خودم اومدم از اینکه یک انسان چقد میتونه افکارش غلط و اشتباه باشه و چه روزهایی چه خوراک هایی به ذهن دادیم که فکر میکردیم خوبه ولی الان که میخواییم به یه خواسته ساده برسیم کلی افکار غلط داریم و میگیم چرا نتیجه نمیاد

    همونطور که بالا گفتم امروز یه حسی منو به این سمت آورد که بشینم دفترمو باز کنم و خودکار در دستانم گذاشت و گفت بنویس و گفت با تعهد بنویس با تعهد تغییر کردن بنویس

    با پذیرش خودت بنویس

    من اینجا هستم که با خودم صادق باشم و اصلاً به گذشته ام کاری ندارم که چه چیزی ساختم و چقد پول ساختم و چه کردم و چه نکردم

    من الان فقط یک چیز بسیار مهم رو درک کردم که نباید ماسک داشته باشم همین،

    چون ماسک داشتن باعث میشه که

    نه خودتو ببینی

    نه بتونی خودتو بشناسی

    نه بتونی خودتو بپذیری

    نه بتونی پیشرفت هاتو ببینی و

    همش پشت ماسک و نقاب ایستاده ای و فرار میکنی از خودت که نکنه دست خودم برای خودم رو بشه و حالم از خودم بهم بخوره

    و به این نتیجه رسیدم که خیلی وقتا ما انسان ها اصلاً از حرف مردم ترسی نداریم بلکه ما از حرف قاضی درونی خودمان ترس داریم که دوست نداریم با او رو به رو بشیم و همش پشت ماسک قایم شده ایم و فراری هستیم از خودمون از همین کسی که هستیم با همین شخصیتی که داریم که نکنه دست خودمون برای خودمون رو بشه که ما اینقدر مشکل داریم و شخصیت خراب و داغون داریم و برای همین این همه گاز میدیم و نتیجه ای حاصل نمیشه

    چون حاضر نیستیم خودمونو بشناسیم با همین چیزی که هستیم و فرار میکنیم از خود واقعی الانمون.

    و تا وقتی من نتونم جلوی قاضی درونی خودم بایستم و با خودم رو به رو بشم و ماسک هامو بردارم هیچ نتیجه ای برام نداره

    و وقتی که بتونم با خودم رو به رو بشم دیگه حرف مردم به اندازه پشیزی هم برام ارزش نداره

    و اون وقت که از تظاهر و ادا و ادفار و ماسک و نقاب های پنهان میام بیرون و در قالب خودم قرار میگیرم و من اینو در این مدت 6 ماه فهمیدم وقتی به رفتار های خودم نگاه کردم و به رفتار های بقیه نگاه کردم و حتی توی این مدت انصافاً خیلی از کامنت های بچه ها رو هم خوندم و به این نتیجه رسیدم که

    ما همش یک پنهان کاری نسبت به خودمان داریم نه به بقیه افراد و نه حتی به خود خدا

    و ما همش داریم از خود واقعیمون که الان این شخصیت رو داره فرار میکنیم و نمیتونیم بپذیریم خودمون رو و برای همین همش میخواییم مثل بقیه باشیم و جای دیگران باشیم و و میگیم کاشکی من فلانی بودم

    کاشکی من عباسمنش بودم

    کاشکی من ایلان ماسک بودم

    کاشکی من ترامپ بودم

    و…..

    تا وقتی هم که با خود واقعی مان رو در رو نشویم و نپذیریم خودمان را که من هستم که این همه اشتباهات و تفکرات غلط و اشتباه دارم، هرگز نمیتوانیم رشد و پرواز کنیم و مهم ترین وزنه و پیله ای که ما به خود بسته ایم

    همین قایم شدن پشت هزاران نقابیست که حاضر نیستیم برداریم و با خود واقعی رو به رو بشویم

    و هر چقد هم بیاییم خودمان را به نکات مثبت و دیدن سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت و محصولات قرار بدهیم شاید به ظاهر احساس خوب داشته باشیم ولی ماندگار نیست

    چون هیچ وقت از خود واقعی مان استقبال نکردیم و همیشه به جنگ با او بوده ایم و حاضر نشدیم آن ماسک را برداریم

    که من چی کسی هستم؟؟

    من کی هستم؟؟

    من کجا قرار دارم؟؟

    منِ الانم چیست، کیست؟؟

    و تا وقتی با این منِ الان رو به رو نشویم نه تنها پیشرفتی نیست بلکه اگر هم باشد فقط لاک پشتی و فقط تقلای بیخودی

    و من میخوام بگم اگر استاد الان در این جایگاه قرار داره صرفاً به این دلیله که با خودش صادقه و خود واقعیش رو یه زمانی پذیرفت با تمام آن چیزی که بود

    ولی خود من نتونستم

    و الان به این درک رسیدم شاید تو مدار دریافتش قرار گرفتم که ما ها خیلی وقتا داریم خودمون رو گول میزنیم و مفهوم فرکانس رو خیلی بی ارزش میدونیم

    بیاییم به این سؤالات کمی تعقل کنیم…

    چند بار شده با احساس بد، خواستی توجه کنی به نکات مثبت؟؟

    چند بار شده با احساس بد سریال سفر به دور آمریکا رو دیدی؟؟

    چند بار شده با احساس بد رفتی سراغ باورها؟؟

    چند بار شده با احساس بد کاری رو انجام دادی؟؟

    چند بار شده با احساس بد سپاسگزاری کردی؟؟

    صرفا فقط برای رفع تکلیف!!!!!!

    خودم جواب میدم خیلی مواقع

    چرا؟؟

    چون، پشت یه ماسک قایم شده بودم و نمیخواستم با حال حاضر خودم رو به رو بشم چقد شخصیتم خرابه و ازش فرار میکردم و نمیخواستم بپذیرم که این منم این منم این منم

    این میلاد آمای هستش با این همه افکار غلط که باعث شخصیت حال حاضرش شده و براش سخت بود پذیرفتن حال حاضرش

    و تا وقتی هم نتونی با خود واقعیت رو به رو بشی فقط تقلا میکنی و درجا میزنی

    که اگر احساسم بده

    نرم سراغ کاری و عملی انجام ندم

    و این رو من در فایل جلسه 1 قدم 1 درک کردم که استاد اونجا یه جمله ای میگه که بچه ها من با خودم خیلی رو راستم و پشت هیچ ماسکی قایم نشدم و حتی یجای دیگه استاد میگه اگه با خانم شایستهحتی بحث کوچکی هم داشته باشم اصلا اون موقع عشق بازی وقربون صدقه نمیرم چون میدونم فرکانسم غالبه نه کلامم و ادا و ادفارم و پشت ماسک قایم نمیشم

    و حالا جالبی قضیه اینه که

    انصافاً ما ها خیلی چکاپ فرکانسی 12 قدم رو انجام دادیم؟؟

    و چقد حاضر شدیم با من واقعی مان رو به رو بشیم!!

    متأسفانه خیلی کم

    نخواستیم بپذیریم که این منم با این همه تفکرات غلط!!!

    و فراری بودیم، خودمو میگم فراری بودم

    .

    .

    .

    وقتی به واژه خدا فکر میکنم، این جملات به ذهنم تراوش میکنه که خدا _» به خود آ

    یعنی،

    به درون خودت به اینکه خودت کیستی؟

    منِ الانت چه شخصی هستش؟

    منِ الانت چه چیزی را اندیشه میکنه؟

    منِ الانت چه ویژگی داره؟

    آیا در پشت هزاران نقاب و ماسک قرار گرفته ام و حاضر نیستم هیچ کدام از این ماسک ها و نقاب ها را بردارم و با خود واقعیم رو به رو بشوم؟

    بله 100 ٪

    پس به خود آ

    .

    .

    آره استاد جان، من میتونم بگم که تازه به این درک رسیدم که من از خود واقعیم فراری بودم و پیشرفت هایم کند بود

    که توانایی دیدن آن را نداشتم

    و اگر بخوام مثال بزنم، مثل این میماند که یک فردی صورتش در اثر یک حادثه سوخته و وقتی صورتش رو در آینه میبینه وحشت میکنه و دوست نداره خودشو ببینه و این برای من میتوانم بگویم اینگونه هستش که از دیدن خود واقعیم فراری بودم و نمیخواستم بپذیرم که من، منِ میلاد آمای هستم و اصلاً خود واقعیم وحشتناک نیست و بلکه

    قابل پذیرش است

    قابل اعتماد است

    قابل اتکا است

    قابل باروری و رشد است

    و این بهترین زمان برای درک این موضوع بود و نقطه عطف زندگیم شد که من رو به سمت پیشرفت های نجومی هُل بده.

    .

    .

    استاد در مورد سؤال دوم

    باید بگم که کسی در فک و فامیل ما نیست که به جایی و یک موفقیت خاصی رسیده باشه و من در فک و فامیلم اولین کسی هستم که با کمک خدا میخوام تغییرات بسیار اساسی رو ایجاد کنم و بشم الگو خیلی ها که بگم من تونستم تغییر کنم و میشود.

    .

    .

    .

    استاد جان،

    خیلی سبک شدم

    خیلی احساس آرامشی دارم که با خود واقعیم رو به رو شدم که باید خیلی وقت پیش رو به رو میشدم ولی

    میدونم الان بهترین موقعش بود

    و این کامنت نوشتن ها ادامه دارد.

    عاشقتونم.

    .

    .

    .

    ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین

    تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای: