این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:
- اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
- دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
- سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛
نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.
موضوع قسمت اول:
کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:
1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)
من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
خواسته ها میتوانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید میکنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)
درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن
درس دوم:من لایق بهترین ها هستم
درس سوم:با پول دوست باش
درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن میشد
درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)
2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل
من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی
درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی
درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم
درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.
3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟
من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟
درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد
درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا میسازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن
درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)
4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم
بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:
درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه
درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق
درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)
درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)
درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمالگرایی!)
5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!
من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:
درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)
درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)
6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!
من خواستار تغییرم و میخواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟
درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)
7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی
/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم
خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟
درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)
درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)
درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم
8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم
من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:
درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)
درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)
*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)
و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمیرسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!
9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!
بهبود دیدگاه در این موفقیت:
درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)
درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!
یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:
1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…
2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم
3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،
ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…
ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:
باور های محدود کننده
1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد
2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد
3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!
4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!
5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!
6.عدم کنترل کمالگرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!
7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز
8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی
9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!
10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم
11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم
12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم
13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم
14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..
15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان
توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !
جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا
من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم
استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربانم
من زهرا هستم.
استاد عزیزم بعد از دوره احساس لیاقت؛ خیلی دلم براتون تنگ شده بود. خوشحالم که دوباره میبینمتون.
من فایل رو پاز کردم تا جواب سوال رو بنویسم:
اگر قبل از دوره احساس لیاقت بود؛ من وقتی یکی از اطرافیان نزدیکم به موفقیت می رسید؛ احساس بد شدیدی پیدا میکردم. به دلایل مختلف:
یکیش اینکه موفقیت ها و توانایی های خودم رو نمیدیدم و کور و ناسپاس بودم نسبت بهشون.
یکی دیگه اینکه مقایسه میکردم دستاوردهای خودم رو با اون طرف و احساس میکردم من به هیچ جا نرسیدم.
احساس عجله میکردم و قاعدتا با احساس بد دست به اقدامات و تصمیمات نادرست میزدم.
چون باور کمبود داشتم. فکر میکردم اگر یکی موفق بشه جای من تنگ میشه یا نمیشه که همه به موفقیت برسن. در حالی که جهانی که خداوند خلق کرده؛ بی نقصه و پتانسیل بی نهایت داره.
حسم بد میشد چون میدیدم همه دارن از اون شخص که موفق شده تعریف میکنند و بیشتر احساس “سر به زیر” بودن میکردم و شاید منم اون وسط یه کاری میکردم که مورد تحسین قرار بگیرم. این موارد رو زیاد دارم. دلیلشم اینه که من “محتاج تحسین و توجه بقیه”بودم و بیشتر مواقع واقعیت این بود که نه بخاطر اینکه اون موفقیت رو از خودم دور ببینم یا فکر کنم برا من نمیشه و برا از ما بهترونه و …. یعنی در مورد خود موفقیت و نتیجه من مقاومتی نداشتم در مورد اینکه اون فرد یا افراد موفق توجه بقیه رو به خودشون جلب میکردن من حسم بد میشد. بعد اینکه شما تو چند تا فایل از جمله فایل “ترمز مخفی انکار دستاوردهای دیگران” توضیح دادین که با انکار موفقیت های دیگران فقط خودتون رو از خوشبختی و موفقیت دور میکنید؛ فهمیدم من اگر میخوام موفق بشم باید موفقیت های بقیه رو تحسین کنم و اصلا تمرین برا خودم گذاشتم که هر کی تو یه زمینه ای موفق میشه زنگ بزنم بهش تبریک بگم.
یادم میاد برای شام خونه یکی از دوستام دعوت بودم. این دوستم همسن من بود و دوره لیسانس همکلاسی من بود و لیسانسش طول کشیده بود و من مقطع ارشد رفتم و شدم استاد ایشون تو دو تا درس ازمایشگاه. خلاصه خونشون که بودیم جلو مامانش و خواهرش و دوتا خالش منو معرفی کرد و کلی تعریف کرد و حتی گفت که زهرا قبلا همکلاسیم بوده الان شده استادم!!! اون موقع یه صدایی تو مخم زنگ زد که چطوریه که این دوست من؛ منو معرفی میکنه و اصلا فکر نمیکنه که ممکنه پیش بقیه؛ خودش “ناتوان و ناموفق” به نظر برسه و تازه بعد دوره احساس لیاقت دلیلشو فهمیدم و کلی تحسینش کردم.
استاد ولی به لطف آموزشهای شما؛ هیچوقت فکر نکردم موفقیت های بقیه رو نمیتونم داشته باشم. چون همیشه یه جملتون تو گوشم زنگ میخوره که ::: “” اگر کسی تونسته موفق بشه ما هم میتونیم به شرطی که باورهامونو شبیه اون فرد کنیم و مثل اون فرد “عمل” کنیم.”” قربونت برم استاد مهربون و فوق العادم که بی نظیری…
مواردی بوده که ببینم کسی نتیجه ای گرفته و باور پذیر بشه برام که منم میتونم اما خیلی کم بوده این موارد. چون: باز برگردیم به آگاهی دوره احساس لیاقت؛ من اصلا احساس ارزشمندی نمیکردم و فکر میکردم وقتی ارزشمندم که مشکلات بقیه رو حل کنم؛ برا همین ادم های مشکل دار و ناموفق دورم جمع بودن. که بعد دوره احساس لیاقت اینقدر کم شدن یا کمرنگ شدن که خودم متعجبم.
بعد از دوره احساس لیاقت من شروع کردم به تحسین موفقیت های خودم. به ارزشمند دونستن خودم بی قید و شرط و هرچقدر ادامه دادم نیازم به تایید دیگران کمتر و کمتر شده و باعث شده راحت تر ؛ خیلی راحت تر بتونم موفقیت های بقیه رو ببینم و تحسین کنم و چقدر این مدت ادم های موفق بیشتری رو باهاشون آشنا شدم. استاد شما بی نظیرید. خیلی دوستون دارم و همیشه بابت این آگاهیا ازتون سپاسگزارم. بهترین استاد منید قربونتون برم…
استاد؛ من الان 12 ساله که سوخت و موتورانرژیم تضادهای زندگیم بودن. یعنی وقتی به تضاد میخوردم انگیزه میگرفتم و باقدرت حرکت میکردم. چهارماهی که روی دوره احساس لیاقت کار میکردیم و شما گفتین بچه ها افتخارتون به این باشه که به اسونی به هدفهاتون برسید نه اینکه از مسیر لذت نبرید و سختی بکشید و این حرفتون باعث شد من بیفتم دنبال عواملی که باعث شدن این دوازده سال سختی بکشم. اولش افتادم به جون “قانون تکامل” گفتم من دیگه نمیخوام سختی بکشم پس باید قانون تکامل رو بیارم توی تک تک بخش های زندگیم اعمال کنم و صبور باشم و دنبال نتایج ناگهانی نباشم (ریوارد های آنی). دوباره فکر کردم یادم اومد که من با اولین هشدارهای جهان به خودم نمیومدم و اجازه میدادم جهان بهم فشار بیاره. بعد دوره احساس لیاقت گفتم اگر من بخوام بذارم فشار بیاد بهم و بعد حرکت کنم همه زندگیم سختی خواهد بود. و اومدم گفتم اقا همیشه باید حرکت کنم و همیشه باید بدونم قدم بعدیم و هدف بعدیم چیه نه اینکه تو یه نقطه ثابت بمونم تا جهان هلم بده. و خدا رو شکر این مدت خیلی از باورهای محدود کننده م رو پیدا کردم. یه نکته دیگه که فهمیدم برای سختی نکشیدن تو زندگی جز واجباته؛ اینه که باید برم تو دل ترسهام. باید لیست داشته باشم از ترسهام و هر بار یکیشو برم تو دلش تا بفهمم که ترس ها توهم ذهن هستند و نه واقعیت. همیشه خانم شایسته تو فایلا میگفتن دوست دارم برم تو ترسهام ولی متوجه نمیشدم که این موضوع چقدر اهمیت داره. وقتی خودم رو بررسی کردم دیدم هر چی نتیجه تو زندگیم دارم بخاطر تصمیمات شجاعانه ای بود که گرفتم و حالا بعد دوره احساس لیاقت و موشکافی خودم فهمیدم مدتهاست دارم ترسهام رو با خودم حمل میکنم و این ترسها باعث شدن احساس ناتوانی کنم و سختی بکشم.
استاد خیلی دوست دارم نیاز به تایید دیگران رو در خودم صفر کنم و فقط برای دل خودم زندگی کنم. بعد از دوره احساس لیاقت که یادمون دادید گفت و گوهای ذهنیمون رو رصد کنیم و ببینیم چه خبره تو این ذهن! من بارها مچ خودمو گرفتم که داشتم ارزوهامو تجسم میکردم و تصور میکردم بقیه دارن بخاطر اون موفقیت ها منو تحسین میکنن. و هر بار با خودم آه میکشم که کاش رویاهامو برای خودم، خود خودم و لذت بردن و رشد کردن بخوام نه برای تحسین بقیه.
خب الان دارم ادامه فایل رو گوش میدم و نکاتی که به ذهنم میرسه رو اضافه میکنم.
بله استاد درسته. من به موفقیت همه حسادت نمیکردم. کلا شاید پنج نفر باشن که من بهشون حسادت کنم و اونا هم اقوام هستن نه افراد غریبه. منم برای شروع تحسین موفقیت افراد از غریبه ها شروع کردم تا این عادت رو در خودم بسازم. چون برام آسونتر بود. استاد؛ این میزان حسادت من؛ میتونم بگم از 99 درصد نسبت به این اقوام بعد از دوره احساس لیاقت رسیده به 1 درصد. دلیلشم اینه که شما گفتین مهم نیست بقیه در مورد شما چه فکری میکنند. مهمه که خودت، خودت رو چطوری میبینی. من سعی کردم موفقیت هامو به یاد بیارم و خودم رو تحسین کنم و نسبت به خودم شکور باشم و این باعث شد حسادت در من خیلی کمرنگ بشه.
استاد من دقیقا این مدت به چند تا از دوستام پیام دادم و موفقیتاشون رو تبریک گفتم و حتی با یکیشون که رفته بود هاروارد مصاحبه کردم و باورهاشو کشیدم بیرون و دقیقا رسیدم به همون عزت نفس و باورهای توحیدی. و کلی هم ازش ایده گرفتم.
استاد؛ یه موردی که اخیرا اتفاق افتاد این بود که جاری من بچه دار شدن و خدارا شکر یه پسر سالم و تپل به دنیا آوردن. اقا اینا زنگ میزدن بمن فکر میکردن من حسودیم میشه هی بمن میگفتن” انشالله تو هم سال دیگه یکی میاری! غصه نخور!!!”. من خندم گرفته بود. چون ادم به خودش که نمیتونه دروغ بگه. من هیچ حس حسادتی نداشتم چون تا حالا لحظه ای به داشتن بچه فکر نکرده بودم یا شایدم مطمئنم که هر وقت بخوام خدا بهم میده. یا نمیدونم چه دلیلی. ولی حس حسادتم نسبت به این اتفاق صفر مطلق بود و تونستم به خودم افتخار کنم اون لحظه. اینا همش نتایج دوره احساس لیاقته.
وای استاد عزیزم. چقدر درست میگین. که اشغالها رو نزنید زیر مبل. دقیقا یادم میاد که من روزهایی که حسادت میکردم نمیتونستم اون حس رو تحمل کنم و مثل مرغ پر کنده و سرکنده بودم و میگفتم زهرا از تو بعیده! و نمیتونستم اصلا حس بد حسادت رو درون خودم بپذیرم و احساس میکردم دارم از خود الهیم دور میشم با این حس بد و هی سایت رو زیر و رو میکردم از مقالات و فایلهای شما و کامنت ها تا ریشه های حسادت رو بسوزونم و خیلی موفق هم بودم. روی باور کمبود کار کردم و الان میدونم جا برای موفقیت همه انسانها هست و خدا همه رو حمایت میکنه. و اخر سر رسیدم به اینکه ریشه حسادت من همین نیاز به تحسین بقیه س که امیدوارم با تمرینات عملی شما بتونم این پاشنه اشیل رو هم نابود کنم.
تمرین دوم: نوشتن موفقیت افراد نزدیک
برادر همسرم سه واحد آپارتمان خریده با وجودیکه تحصیلات ندارند. واقعا تحسین برانگیزه. همیشه خودش و خانمش حالشون عالیه و هرگز ندیدم بخاطر سواد نداشتن یا عوامل بیرونی احساس بی ارزشی کنند. من وقتی خبر خونه سومشون رو شنیدم احساس حسادت نکردم. که فکر میکنم دلیلش اینه که سنم ازشون پایین تره و شاید ناخوداگاه میگم منم میرسم به همه اینها.
خواهرهای همسرم هر دو رانندگیشون عالیه و خونه و ماشینهای خودشون رو دارن و خیلی برای خودشون ارزش قایل هستند و من تحسینشون میکنم.
مادر همسرم خیلی خانم شجاعیه و همیشه بدون اینکه نظر بقیه براش مهم باشه؛ کار خودش رو میکنه.
خواهر همسرم مهاجرت کرده به اروپا تنهایی و واقعا احسنت داره. من وقتی شنیدم با وجودیکه خودم آمریکا هستم یه حس شبیه حسرت داشتم. که چرا روی باورهام بیشتر کار نکردم تا با شرایط بهتری بیام آمریکا. که میشه مقایسه باطن خودم با ظاهر بقیه که آتشیست بر خرمن به قول استاد.
برادرم تو سال گذشته دو تا ماشین و زمین خریده و داره خونه میسازه و پیشرفتش قابل تحسینه. وقتی خبرشو شنیدم تحسینش کردم و گفتم پس برای من هم امکان پذیره.
همسرم تو سال گذشته درآمدش سه برابر شد و پیشرفت مالیش واقعا عالی بود. من وقتی حساب کردم با خودم رسیدم به یه سر نخ! که من کل امسال دلم برای همسرم میسوخت که درآمدش کمتر از منه و این احساس بد باعث شد درامد من فقط 500 دلار بره بالا ولی اون درامد خودشو سه برابر کرد. دلسوزی از اون پاشنه اشیل های نابود کننده من هست که هزار بار ضربشو خوردم.
دوستم تونسته بیاد کانادا و ادامه تحصیل بده. و چقدر تحسینش کردم. وقتی شنیدم لذت بردم از اینکه توانایی مالیشون انقدر بالا بود که پدر و مادر و دختر بلند شن بیان کانادا تا دخترشون درسشو بخونه.
خیلی تمرین خوبی بود استاد عزیزم. ممنونم ازتون… ممنون بابت این آگاهی های عالی…
استاد راستی بعد از دوره احساس لیاقت با چشم باز از فرصت هایی که خدا در اختیارم میذاره استقبال میکنم. قبلا خیلی از نه گفتن میترسیدم ولی این مدت که تصمیم گرفتم تو این مورد بهتر بشم دوبار شرایطش پیش اومد و ذهنم شروع کرد به نجوا که اینکارو برام سخت کنه و نتونم خواستمو بیان کنم و بعدشم خودخوری کنم. برای همین اومدم شیرجه زدم توش. این دو مورد هر دوتاش تو پیام تلگرام بودن. با وجود نجواهای ذهنی که الان طرف بزرگتره و ناراحت میشه مودبانه درخواست رو رد کردم و پیامو ارسال کردم. تازه بعد از دوره احساس لیاقت دارم صدای شما رو میشنوم. استاد چند روز پیش دستم خورد 60 گیگ فایلای دوره هایی که کار میکنم از پوشه ostad همه با هم شیفت دلیت شدن. یک ساعت تمام منگ بودم. که دوباره باید یکی یکی از سایت دانلودشون کنم. تازه هم صوتی هم تصویری مرتب پوشه بندی کرده بودم. بعد یک ساعت که گذشت من فهمیدم این نشونه بوده که هرچی دوره از شما کار کردم تا حالا، انگار کور و کر بودم و مهر بوده گوشام و باید از صفر شروع کنم و جهاد اکبر کنم. چون این دفعه دوتا بار سنگین رو دوشم نیستن: “یکی بار همانند انسان بودن خداوند” و یکی بار “احساس بی ارزشی” خدا میدونه اگر من دوباره، دوره هاتون رو کار کنم با نداشتن این دو شاه مقاومت! چه نتایجی میگیرم.ممنونم ازتون استاد بی نظیرم…
استاد و خانم شایسته عزیزم خیلی دوستون دارم….
در پناه خدا باشید.
مریم عزیزم کامنت شما رو خوندم و غرق لذت شدم. چرا که با تک تک سلول هام احساسش کردم. خدایا هزار بار شکرت…
به راستی که استاد ما بی نظیر است و این سایت بی نظیر است و خدا کامل است و همه جا پر از عشق است و من نمیدانم چرا اینقدر در قلبم شور زندگی وجود دارد از بعد از دوره احساس لیاقت… انگار خداوند بمن گفت من لذت میبرم که بنده ام از ارزش واقعی خودش آگاه باشد… پروردگارا سپاس… استاد عزیزم سپاس…
مریم عزیزم ممنونم از به اشتراک گذاری احساس پاکت…