این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:
- اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
- دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
- سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛
نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.
موضوع قسمت اول:
کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:
1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)
من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
خواسته ها میتوانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید میکنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)
درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن
درس دوم:من لایق بهترین ها هستم
درس سوم:با پول دوست باش
درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن میشد
درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)
2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل
من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی
درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی
درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم
درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.
3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟
من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟
درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد
درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا میسازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن
درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)
4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم
بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:
درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه
درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق
درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)
درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)
درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمالگرایی!)
5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!
من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:
درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)
درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)
6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!
من خواستار تغییرم و میخواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟
درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)
7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی
/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم
خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟
درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)
درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)
درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم
8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم
من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:
درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)
درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)
*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)
و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمیرسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!
9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!
بهبود دیدگاه در این موفقیت:
درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)
درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!
یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:
1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…
2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم
3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،
ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…
ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:
باور های محدود کننده
1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد
2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد
3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!
4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!
5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!
6.عدم کنترل کمالگرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!
7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز
8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی
9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!
10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم
11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم
12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم
13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم
14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..
15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان
توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !
جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا
من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم
استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
با سلام و خداقوت خدمت استاد عزیزم و مریم جان مهربانم
جواب سوالات این فایل:
من معمولا از موفقیتهای اطرافیانم که می شنوم خوشحال می شوم و تحسینشون می کنم . و به خودم می گم ببین فراوانی رو و قانون رو توی موفقیتهای اونها پیدا می کنم.
ولی فقط نسبت به یکی از اقوام هست که کمی احساس ناراحتی از مقایسه شدن به خصوص توسط همسرم رو دارم.
چون که یه زمانی ایشون در شرایطی بود که حسرت من رو می خورد و حتی به زبون می زد . چون خانواده اش یه جورایی پشتکار و موفقیتهای من رو تحسین می کردن.من در سالهای فعالیت شغلی ام تا به حال در 3 جای مختلف مشغول به کار بودم که در هردسه مورد به نسبت همکارانم موفق بودم و دلیل تغییر شغلهایم هم تغییر خواسته هام در هر کدوم بوده .آخرین شغلم نماینده بیمه بودم ولی از یه جایی که با آموزه های استاد آشنا شدم و فهمیدم انرژی و رشد و ثروت بی انتها در مسیر علایق هر کس با باورهای درست وجود داره ، و هر چه بیشتر به فایلهای روانشناسی ثروت 1 گوش می دادم ، بیشتر می فهمیدم که درسته که در کاری که هستم موفق هستم و درآمد نسبتا خوبی دارم ولی انتخاب من برای این کار آزادی زمانی و مکانی اون بوده و لذت پولسازی اون و واقعا من از سر علاقه و لذت انجام اون کار مشغول به اون نیستم و تصمیم گرفتم برم علاقه ام رو پیدا کنم. هر چه روی خودم کار می کردم و سعی می کردم ترمزهای موجود در اون لحظه برای افزایش درآمد در همون کار رو رفع کنم، مثلا کارهای عقب افتاده مثل بایگانی ام رو به روز کردن، مثل نقدی کار کردن ، مثل تسویه بدهی هام به شعبه و دست نزدن و خرج نکردن پول مردم که دستم بود و بلافاصله پس از گرفتن پول از مشتری با اینکه می تونستم تا تاریخ سررسید بدهی توی حساب خودم نگه دارم، بلافاصله به حساب شعبه واریز می کردم. تمام حسابهام صاف و شفاف و به روز شدند و واقعا خودم لذت می بردم ولی درآمدم افزایش پیدا نمی کرد تا اینکه وقتی همه کارهام به روز و درست شد به گونه ای که در خودم می دیدم بتونم مشتری از سراسر ایران رو پاسخگو باشم و هیچ ترمزی از بایگانی، دفتر و کارمند و… نداشتم ، درونم در جواب اینکه حالا دیگه چه ترمزی هست و باید برای افزایش درآمدم چه کار کنم به من گفت حالا دیگه از کارت انصراف بده. یادمه وقتی شنیدم جا خوردم و گفتم اگر همینطور پیش برم دیگه تا 2 الی 3 ماه دیگه قراردادم تمام می شه و شعبه باهام قراردادنمی بنده ، بهم گفت ، پاداش با مهاجرین است.
و بعد که با ترس و لرز نامه انصراف رو زدم و به شعبه اعلام انصراف کردم و نشانه روز از سایت گرفتم ، اون قسمت سفر به دور آمریکا که استاد و مریم جون ،پیله های پروانه که تبدیل به پروانه شدند ، برام اومد و انگار خدادبه من گفت ، فاطمه جان پروانه شدنت مبارک ولی باید صبر کنی تا بالهات خشک بشه و عجله نداشته باشی . و الان که تقریبا هر روز دارم به ورزشی که هدایت شدم یوگا کار می کنم و روی باورهام هم سعی می کنم کار کنم ، در شرایطی هستم که هنوز در انجام این قدم و این دوره هدایتی هستم و تا امروز نیمه از دوره رو بعد از 5 ماه رفتم. و برای کامل شدن اون که تا سطح پیشرفته هست نیم دیگر باقی مونده.
و هنوز به پولسازی از این مسیر نرسیدم.
بعضی اوقات همسرم رشد و پیشرفت این دوست عزیز که ابتدای کامنت نوشتم رو به رخم می کشه که فلانی این قدر به درآمد رسیده و تو توی توهم هستی و همه چیز رو خراب کردی. و این من رو آزار می ده.
البته می دونم این حرفها از باورهای غلط خودم که مهم بودن تایید همسرم هست ، و اینکه ارزش کارها یا خودم رو به پولساز بودنم می دونم، رو به نشات می گیره و به خودم بارها و بارها می گم که من یکبار زندگی می کنم و دوست دارم به سبکی که دوست دارم زندگی کنم و این مسیر رو ادامه بدم و من به ذاته ارزشمندم چون بخشی از ربم هستم بخشی از انرژی مبدا ، پس به ذاته بی نهایت ارزشمندم و اگر چه همیشه دوست داشتم و دارم که از نظر مالی مستقل باشم ولی ارزش من بیش از این است که به دنبال پول باشم ، بلکه من ارزشمندم و به دنبال لذتها و علایق و خواسته های خودم حرکت می کنم و این پول است که باید به دنبال من بیاید یعنی من همان روزی بی حسابی که خودش به دنبالم می آید و خداوند وعده داده را می خواهم. من لایق رسیدن به هر چیزی که می خواهم هستم . من لایق بی نهایت ثروت ، نعمت ، سلامتی، آرامش ، عشق و عاشقی با خدا ، و روابط عاطفی عالی، موفقیتها و پیروزی های پی در پی در مسیر علایق و استعدادها و خودشکوفایی ، به گونه ای که هر چه پیش می روم ذوق و اشتیاق و لذتم بیشتر می شود و می توانم بهترین ورژن خودم رو تجربه کنم و بهترینهایی رو که سراغ دارم به جهان هستی ارایه کنم.
و مطمین هستم من که خودم رو به ربم سپردم و فقط اون رو هادی و راهنمای خودم می دونم و گوش به فرمانش هستم به موقع آنچنان بلندم می کنه که هر کس من رو بببینه ایمانش به خداوند یکتا و به وعده های اون به همه ما ،قوی تر بشه ، به خصوص همسرم. اون موقع هست که محکم نظر خودم رو در مورد تربیت فرزندانم و دلایل رفتارهای مطابق با قانون رو با مدرک محکمی که توی دستم دارم داد می زنم و می گم بله اینه نتیجه قدرت رو از غیر خدا گرفتن و به خود خدا دادن. اینه که مدرک تحصیلی و مورد تایید معلم بودن اصل و اساس موفقیت فرزند من نیست. اینه که مهمترین هدیه به فرزندم دادن احساس خودارزشی و تشویق اون در مسیر علاقه ش و دادن باورهای فراوانی و توکل به خدای یکتاست. و کار کمی نیست که بتونی فرزندانت رو به خدا بسپاری که شده جوک ما مسلمانهای به ظاهر امروزی. من می خوام الگوی عملی برای فرزندانم باشم . من می خوام نتیجه حرفهام و عقایدم ، با رسیدن به استقلال مالی ، مکانی و زمانی در مسیر علایق و استعدادهای درونی و خودشکوفایی ام ،در دستانم باشه. من می خوام این جمله الیس الله بکاف عبده رو با رسیدن به همه خواسته هام فریاد بزنم.
من برای این فامیل عزیزم آرزوی موفقیت روز افزون دارم و از خداوند برای حضورش در زندگی ام سپاسگزارم.
چون من با دیدن موفقیتهای اون و ویژگی های شخصیتی ش الگویی برای من شد برای تایید باورهای خود ارزشی و احساس لیاقت داشتن هر چیزی که دوست داره و لذت بردن از هر چیز به ظاهر کوچک در زندگی ش و حرکت در دل ترسها و به خود باوری رسیدن و حرکت در مسیر علاقه ش و بها دادن به خواسته ها و چیزهایی که بهش لذت می دهد.
استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر زمانی که برای ادامه این بخش الهام شده می گذارید و امیدوارم که رهرو خوبی در این مسیر الهی باشم.
سلام خدمت استادعزیزم و مریم جان مهربانم
من در حال حاضر نسبت به موفقیتهای خواهر و برادرانم خوشحال می شم ولی از اونجا که یه زمانی آدم موفقی خودم رو می دیدم جوری که زن برادرم حتی با حرفهاش به من نشون می داد که من رو جلوتر از خودش می دونه و حتی می گفت بسته دیگه و الان به لطف خداوند وارد بازار کار شده و داره خوب رشد می کنه و من هم با توجه به تغییر آگاهی هام که دیگه نتونستم درآمدزایی کنم در رشته بیمه که کار می کردم ، هم به این دلیل که دیدم آنچه عامل حرکت من در این رشته بود فقط پول بود و اگر دنبال فعایت بیمه ای بودم ولی منجر به پول نمی شد یه جورایی به هم می ریختم ، پس متوجه شدم از سر علاقه این کار رو نمی کنم هر چند موفقیتهایی داشتم آن هم به دلیل پولزایی و راحتی کار بود . پس با آگاهی هایی که به لطف آموزه های استاد پیدا کردم به دنبال علاقه خودم می گشتم و با هدایت رب به ورزش یوگا هدایت شدم و همینطور به صورت الهامی آن هم در شرایطی که در خودم می دیدم بتوانم از سراسر ایران درآمد از بین6 داشته باشم یعنی ترمزهای خودم رو برای درآمدزایی در همون بیمه رفع کرده بودم، درونم به من گفت انصراف بده و از بیمه بیرون بیا و من این کار رو کردم و بعد هدایتم کرد به یک مربی یوگای فوق العاده که با آزادی زمانی و مکانی می تونم و دارم یوگا کار می کنم که حتی تاثیرات ظاهری و فیزیکی اون رو در بدنم می بینم . البته دوره تقریبا یکساله است و من به وسط دوره رسیده ام و حدود 5 ماه دارم تقریبا هر روز کار می کنم.
از اونجا که من قبلا مورد تایید اطرافیانم بودم و کارها و نتایج و شخصیت پیگیر و با اراده من رو تحسین می کردن ، در حال حاضر که همسرم من رو می بینه که عملا هیچ درآمد ی ندارم و از کار بیرون آمده ام و دارم به آموزشها گوش می کنم ، به من خورده می گیره و می گه تو دچار توهم شدی و ببین فلانی که یه روز حسرت تو رو می خورد الان کجاست و تو داری به کجا سقوط می کنی و تو توهم داری و عمل نمی کنی.
هر چند این حرفها خیلی من رو بهم می ریزه و با خدای خودم خیلی حرف می زنم که به من بگو من گوش به فرمان تو هستم و به من بفهمان اگر در حال حاضر کاری غیر از یک جلسه یوگا روزانه که انجام می دم رو باید انجام بدم . و جوابی که خداوند به من می ده همون فایلهای گفتگوی دوستان با شما که اگر بر می گشتید به زمان قبل روی چه باوری کار می کردید و شما گفتید بیشتر از مسیرم لذت می بردم هر چند کسی که من رو می شناسه می گه تو نمی تونی اصلا از زندگی لذت نبری.
یا هدایت شدم به فصل 5 کتاب رویاهایی که رویا نیستند و اینکه شما وقتی قانون رو فهمیدید عجله داشتید و فکر می کردید که فقط باید کتاب بخونید و تمام وقت و انرژی تون رو در این زمینه مصرف کنید و خداوند به شما گفت ، انسانها فراموش می کنند که هر خواسته ای رو که دارند برای آرامش و لذت می خواستند و باید این رو به یادشون بیارند.
و خداوند حس می کنم به من می گه آروم باش و از مسیرت لذت ببر و هر چی نیاز باشه انجام بدی من در زمان مناسبش به تو می گویم.
ولی نجواهای ذهنی که نکنه تو کم کاری کنی به محض اینکه فرصت پیدا می کنه ، میاد و من رو بهم می ریزه .
جدیدا یه ترمز رو در خودم پیدا کردم که فاطمه از اونجا که تو همیشه مورد تایید و تحسین اطرافیانت بودی به اون عادت کردی و الان که هادی مطلق خودت رو رب ت می دونی و فقط گوش به فرمان اون هستی باید روی این ترمزت کار کنی و برات مهم نباشه حتی اگر همسرت به تو این حرفها رو می زنه و مسیری که داری می ری رو قبول نداره یا تو رو در حال حاضر رو به رشد نمی دونه .
در حالی که تو داری می بینی اگر چه الان چند وقتی هست که درآمد درست در بیمه نداشتی و بعدش هم بیرون اومدی ولی شرایط مالی زندگی من و درآمد و اوضاع کاری همسرم خیلی بهتر شده . و خیلی کیفیت زندگی م از نظر مالی ، روابط ، آرامش و همه چیز بهتر شده . شاید همسرت نمی دونه و کریدیت این اوضاع رو به خودش می ده ولی خداوند در حال حاضر از این طریق داره به تو روزی بیشتر می رسونه و تو ادامه بده و در زمان مناسبش به تو می گه که چه کار کنی.
همون طور که در پیدا کردن شغلهای قبلی ات فقط تو خواستی و به راحتی خودش برنامه هاش جور شد هر چند که تو از قانون خبر نداشتی ولی ناآگاهانه داشتی به قانون عمل می کردی.
اون موقع نمی دونستم که انرژی بی انتها در کار مورد علاقه است ولی باور داشتم که هر کاری رو درست انجام بدی و سعی کنی بهترین خودت باشی و کاری به بقیه نداشته باشی و فقط مسیری که برای خودت باز می شه رو روش تمرکز کنی ، قطعا موفق خواهی شد و خدا رو شکر در هر کاری که وارد می شدم نسبت به هم صنفی های خودم موفق تر بودم آن هم به راحتی و بدون سختی زیاد.
ولی این اواخر خواسته جدیدی در من شکل گرفت با اینکه در کار خودم از نظر درآمد ، روابط با مشتریانم ، روابط با ریس شعبه و همکاران و حتی روابط خانواده و همه چیز خوب بودم ولی یه دلشوره یه بهم ریختگی درونی داشتم و شاید حتی همسرم هم متوجه این آشوب درونی من نبود.
و به خودم می گفتم تاکی می خوام بدوم برای اینکه خونه بزرگتر یا ماشین بهتر داشته باشم ، پس کی برای خودم زندگی کنم و از زندگی ام لذت ببرم یا برای اون دنیا کاری کنم. تا اینکه توسط دوست عزیزی با فایلهای قانون آفرینش شما آشنا شدم و انگار اقیانوسی از آرامش را به درونم آورد و جواب همه سوالات سراسر عمرم را که بی جواب فراموششون کرده بودم به من می داد و این جمله هم برای بسیار جذاب و هم عجیب و تازه بود که همه چیز در مسیر علاقه و لذت ماست و اگر این مسیر رو با باورهای درست بریم قطعا به همه چیز به همه چیز ، به آرامش ،به ثروت به روابط عاطفی عالی به خدا و معنویت به سعادت دنیا و آخرت می رسیم.
و اون موقع بود که فاطمه تازه دنبال علاقه هایش می گشت . من که آدم موفقی خودم رو می بینم و فکر می کنم از پس هر کاری برمیام اصلا چی دوست دارم که سر نخ رو پیدا کنم و دنبالش رو بگیرم. تا اینکه به اینجا هدایت شدم و دیگه هیچ جوری نمی تونم این مسیر رو رها کنم و از خدای خودم می خواهم حالا که من رو به اینجا هدایت کردی و به من که همیشه به ندای قلبم گوش می دادم و اون رو برای خودم منطقی می کردم و فکر می کردم آدم منطقی هستم ، فهمیدم خیر همه موفقیتهای من به خاطر این بوده که همیشه می دیدم چی آرامش من رو به هم می زنه و برای پیدا کردن آرامشم دنبال جواب منطقی یا بهتر بگم منطقی کردن جوابی بگردم که به من آرامش می ده و اون مسیر رو می رفتم ، هر چند که باورهام محدود بود ولی عامل اصلی موفقیتهای نسبی من همین بوده.
و الان از خود خدا یاری می خواهم تا جان در بدن دارم مسیر بینش و عمل به توحید رو پیش بگیرم.
خدایا شکر پاسخ به این سوال همه دورن من رو بیرون کشید.
البته ناگفته نمونه در این پروسه بیرون آمدن از شغل قبلی ام به یکی دیگه از خواسته هام که داشتن یه فرزند فوق العاده و دوست داشتنی دیگر (فرزند دومم) آن هم با رفع ترمزهایی که در مورد تربیت ، اوضاع بد جامعه، آیا اگر فرزند دیگری بیاورم به او ظلم کرده ام و .. ، با کمک آموزه های استاد رسیده ام و در حال حاضر یه دختر شیرین و دوست داشتنی و باهوش که هر کس می بینه عاشقش می شه و از جنینی به آگاهای های جهان هستی گوش داده، دارم.
خدایا شکر از این همه نعمت
دقیقا همینه وقتی موفقیتهای زن برادرم رو می بینم درونم می گه الان همسرت به تو می گه تو برو و توهم بزن و فقط بنویس و فایل گوش کن و ببین کسی که یه روزی حسرت تور رو می خورد کجاست و تو کجایی.
هر چند که آگاهانه می دونم این حرفهای همسرم باورها و افکار درونی من هست که به این شکل به من نشون داده می شه .
پس اول باید به خودم بفهمونم که دیگه همسرم به عنوان عقل کلی که می دونستم و هادی من باشه دیگه نیست و فقط من کسی رو به عنوان هادی خودم قبول دارم که علاوه بر اینکه آگاه به درون و سازنده من است ، آگاه به اسرار و نهان همه چیز و جهان هستی است ، قادر و تواناست و همه چیز را درست و به موقع برنامه ریزی می کنه و همینطور که من روی خودم دارم کار می کنم جهان هستی داره برای من همه کارها رو انجام می ده و خداوند در زمان مناسبش به من می گه برو دم در و نانی رو که برای تو گندمش آسیاب شده و نانوا پخته و همسایه خریده و آورده دم در به راحتی و حتی بدون هیچ هزینه ای بگیر و نوش جان کن. این هست پاداش کسی که به ربش ایمان داره و نیازی به کوه کندن و تلاش و تغلا برای کاشت گندم ، آسیاب و پخت و خرید نان نداره ، بلکه فقط باید من رو باور داشته باشه و وقتی بهش می گم برو دم در نگنه هنوز کسی زنگ نزده یا برای چی برم ، چون اون همه کارها رو کرده و می کنه و چون تو محدود به ماده و زمان و مکان هستی نمی تونی همه آنها را ببینی.
من روزی رو می بینم که این ایمان به خدا و حرکتهایی که شاید از نظر شوهرم خراب کردن بوده مثل تغییر شغلم که واقعا روزی که نامه انصراف رو می زدم بدنم از ترس که آیا کارم درسته یا نه ، یا جاهای دیگه که می گفت این کار رو بکن و من خیس عرق می شدم از ترس اینکه نگنه اشتباه می کنم و عقلایی نیست و .. ، این کارها شاید از نظر فیزیکی ساده ست ولی واقعا ایمان به رب می خواهد و من تا حدودی مادر موسی رو درک کردم ، شاید انداختن فرزند روی رود از نظر فیزیکی هر کسی می تواند بکند ولی از نظر ذهنی کنترل بسیار بالایی می خواهد تا دلایل عقلی را ندید بگیری و کاری که دل گفته را بدون چون و چرا و فقط و تنها دلیلت ایمان است انجام دهی.
شاید از دید همسرم این کار کاری ندارد ولی هر کسی نمی تواند و حتی خود او نمی تواند انجام دهد.
پس فاطمه جان آفرین و با همین فرمان ادامه بده .
روزی خواهد آمد که نتایج دلخواهت رو که استقلال مالی و زمانی و مکانی در مسیر مورد علاقه ات را با هدایت ربت تجربه می کنی ، طوری که هر چی پیش می روی در کار و حرفه ات بیشتر تشنه می شوی و بیشتر لذت می بری و معنی فراوانی انرژی ، ثروت ، سلامتی ، آرامش ،عشق ، روابط عاطفی عالی و پر از لذت و فارغ از هر وابستگی و همه اش عشق و لذت را تجربه و خواهی کرد.
خدا رو شکر و سپاسگزارم از استاد عزیزم که دست خداوند برای هدایت من شد.
خیلی عالی بود دوست عزیزم
به خصوص اون قسمت که گفتی اگر متوجه یه ویژگی بد در کسی شده ای بدان تو خودت اون ویژگی رو داری که در اون شخص می بینی ، یا به خاطر نقصی و کمبودی در توست که اون ویژگی در طرف مقابل که آینه درون توست پیدا می شه برات.
من با این حرف شما متوجه باز این باور محدود کننده خودم شدم که ذهنم چون فکر می کنه باید برای رسیدن به خواسته ها سختی بکشی و از خواسته هات چشم بپوشی و تا می توانی تلاش کنی و تغلا کنی ، پس وقتی می بینه کسی به راحتی و فقط با خوش بودن ، فقط با حرکت در مسیر لذت بیشتر، در شرایط بهتر هست احساسم رو بد می کنه ، در صورتی که باید به این ذهنم بارها و بارها بگم ، عزیز من تو اشتباه فکر می کنی و جهان بر اساس راحتی و آسانی و لذت بنا شده و خداوند بیشتر از تو می خواد که تو خوش باشی و لذت ببری به خاطر همین ساز و کار جهان رو بر اساس لذت و خوشی و توجه کردن به زیبایی ها و نعمتها بنا کرده و هر کس که بیشتر به دنبال خواسته ها و لذتهاش بره به جای تلاش زیاد برای پول یعنی بیشتر برای خودش ارزش قایل شده و موجودیت خودش رو خیلی بالاتر از هر چیز دیگه ای مثل پول می دونه و جهان هم در جواب این فرکانس ارزشمندی که هماهنگ با ذات الهی هست به او از بی نهایت راه روزی و رفاه می رسونه، یا پدرش براش ماشین می خره یا شوهرش هر چی می خره به اسمش می خره یا دوستان خوبی که به شکلهای مختلف و با جون و دل براش کار می کنن و .. جهان به فرکانس خودارزشی او پاسخ می ده.
حالا تو وقتی این رو نمی دونی می ری و همه کارها رو می خوای خودت بکنی و کلی تلاش می کنی و واقعا با این تغلاها به هیچ جایی نمی رسی و انگار روی تردمیل می دوی و فقط خودت رو خسته می کنی و سر جای خودت هستی.
پس حالا که به لطف خداوند و چون خواستی و خودت رو لایق دونستی که در مسیر علاقه و لذتها بری و مابقی عمرت رو برای دل و لذت خودت زندگی کنی و جهان هم تو رو آگاه کرده با این اسرار آفرینش با دستان پر مهرش به شکل استاد عزیزم، پس هوشیار و باهوش باش و از این گنج استفاده کن و لذت ببر و سعادت دنیا و آخرت رو برای خودت بساز به راحتی و با باور واقعیت جهان هستی که داره هر روز داد می زنه و با تو حرف می زنه.
خدا یا شکر و سپاسگزارم که به من این قدرت رو دادی که افسار ذهنم رو به دست بگیرم و هر جا که می دونم درسته ببرم.
شکر و سپاسگزارم