این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:
- اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
- دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
- سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛
نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.
موضوع قسمت اول:
کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:
1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)
من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
خواسته ها میتوانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید میکنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)
درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن
درس دوم:من لایق بهترین ها هستم
درس سوم:با پول دوست باش
درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن میشد
درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)
2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل
من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی
درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی
درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم
درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.
3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟
من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟
درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد
درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا میسازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن
درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)
4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم
بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:
درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه
درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق
درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)
درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)
درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمالگرایی!)
5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!
من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:
درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)
درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)
6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!
من خواستار تغییرم و میخواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟
درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)
7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی
/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم
خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟
درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)
درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)
درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم
8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم
من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:
درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)
درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)
*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)
و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمیرسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!
9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!
بهبود دیدگاه در این موفقیت:
درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)
درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!
یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:
1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…
2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم
3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،
ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…
ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:
باور های محدود کننده
1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد
2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد
3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!
4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!
5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!
6.عدم کنترل کمالگرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!
7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز
8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی
9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!
10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم
11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم
12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم
13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم
14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..
15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان
توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !
جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا
من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم
استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
سلام به استاد عزیز
به مریم خانم وهمه دوستان سایت
اینکه خداراشکر جایی هست که میشه اومد باهدف کار کردن روی خود آدم برام خیلی مهمه
تنهاجایی که میبینم این که روی خودمون کارکنم وجود داره همینجاست و من واقعا خیلی خوشحالم استادی هست متفاوت از تمام استادها
متفاوت از تمام بحث ها
متفاوت تر از تمام الگوها
متفاوت تر از تمام ارزش ها
اینجا برای من ارزش خود شناسی هست
واقعا چیزی که ذهن منو مشغول کرده اینکه
خودشناسی:قبل از جواب دادن به سوالات بگم
چقدر مهمه که من خودمو چقدر بشناسم و بتونم شناسایی کنم حسم رو که از باورهای درونیم نشات
گرفته
چقدر طول کشید تا باور کنم حس من در مقابل
اتفاقات خیلی مهمه .چرامهمه چون اون حس .نشون میده باورهای منو .
احساس نشاندهنده باورهای خودساخته وجود منه .
ینی اگه اتفاقات .شرایط و ..طبق میل درونی من .ینی طبق باورهای نهادینه من باشه من حسم خوبه اگه نه حسم بده
اینکه این باورها چقدر درستن یا اشتباه باید
نگاه کنم به نتایج توی زندگیم .
لزوما باورهای درست نیستن حتی اگ من حسم خوب بشه
ینی چی؟ینی ممکنه من با دیدن موفقیت یکی
حس بهم دست بده که ناراحت نشم چون برمیگرده به باورم که مم خودمو در ذهنم قانع کردم
که اون طرف آدم خاصه ومن دیگ باشنیدن موفقیت کسی اصلا ناراحت نشم
و اصلا نتونم مچ خودمو بگیرم .چون خودمو نمیشناسم .باورهای ذهنم نمیدونم
اگ باشنیدن موفقیت کسی ناراحت شم بازم.نتونم ببینم منشا ناراحتی چیه
ولی مطمعن از کمبود در ذهن تو نه اون شخص
سوالات شما باعث شد من برای اولین بار به
وجود خودم پی ببرم و توجه کنم به حس بدم
یه روزی از همین هفته دیدم کسی که از نزدیکان منه و من خیلی دوستش دارم از نظر مالی بهتراز من واسون تر از من کار میکنه .باوجود اینکه دوسش دارم ونزدیک منه ولی یه حس زود گذر
اما حس حسادتی که هست
من حتی نمیپذیرم که آدم حسودی هستم .چه برسه به نزدیکان خودم!
اما مچ خودمو گرفتم دیدم وقتی مشتری زنگ میزنه و مبلغ معامله شنیدم حس حسادت .
حس سرخوردگی .حس ناتوانی و یک تسلیم بودن .که همینه برای اون میشه برای من نمیشه
حسی که اون آدم خاصه وتلاش کرده پس حقشه
سراغم اومد وحسم بد شد .
حس بد من ناشی از باور عدم لیاقت من
عدم توانایی من عدم وجود پول وفراوانی و..
بود اما من اولین بار تونستم مچ خودمو بگیرم
چیزی که تاالان نشدنی بود
هرروز میگذره زندگی میکنیم بدون اینکه بدونیم
در وجود ما چی میگذره !!!!!!
وبعد نرسیدن به هدف ها وارزوهامون بیرون .خودمون جست وجو میکنیم
آنقدر درگیر این مسله هستیم که از خود شناسی دور شدیم
هرروز تقصیر گردن کسی می اندازیم
مادر.پدر.دولت .اقتصاد.جنسیت.قدوهیکل.
و…….
اما ما غافل از اینکه بابا همه چی در درون من
درون من داره ایجاد میشه
پس متعهد شدم خیلی بیشتر به درونم مراجعه کنم .حواسم جمع باشه ودقت کنم به احساسات درونم .که ببینم این حس از چی میاد .
میدونم آنقدر در باره پول باورهای محدودکننده دارم که الان شرایط زندگیم داره باورهای اثبات میکنه
ایمان آوردم به بحث قانون زندگی .با سوال شما .تونستم باور ها و حس درک کنم
اینکه من مچ خودمو گرفتم .من حسادت کردم .
انگاری باید همه چی در درون خودن تغیر کنه
چیزی که میدونستم اما سوال شما باعث شد .بفهمم
بفهمم که هرلحظه من چه حسی دارم .حس من
تعریف کننده یا تقویت کننده
بخاطر همین که خدامیگه همچی زندگیتون دست خودتونه
به خاطر همین که تا زمانی که باور های تعریف کننده داشته باشم و همشون عوامل بیرون ننه
من در حال شرک گفتن هستم و این عامل بدبختی منه
قبل از اینک بتونم به تک تک سوالات وتمرین های شمارا جواب بدم اینکه من باید خودشناسی .برسم
خیلی از ماها اصلا قبول نمیکنیم خصوصیات بد داریم مثل حسادت مثل کینه مثل نفرت مثل خشم .فک میکنیم ما عالی هستیم .وتا زمانی که اقرار نکنیم نمیتونیم کاری برای بهبود بدیم .و تا قبل اقرار فهمیدن اینکه بابا همه چی خودمن به همه چی شک میکنیم به همه چی شرک میاریم غیر خودمون .
پس این سوالات شما تحولی در من رخ داده .که باعث شد بفهمم
1همه چی در درون من رخ میده
2همه چی دردرون منو باور هام کارها انجام میده
و هر تصمیمی براساس همین باورهامه
3باورهای من که اغلب منفی و تعریف کننده
به خاطر اینکه من به قدرت خودم وقدرت حامی خودم ینی خدا پی نبردم
4اگه پی ببرم همه چی خودمم دیگ دست از شرک
بر میدارم و توحیدی میشم
5یاد گرفتم که بابا باخودت بیشتر دوست باش
ریز شو تو خودت ببین که تو هم حسادت داری .چیزی که من میگفتم ندارم .درسته خیلی زیاد نیست ولی انکار میکردم ندارم !!!.پس اول باید بپذیرم دارم وقتی پذیرفتم که دارم بعد میتونم .به راه حلش بپردازم
چون تا قبل اصلا این خصوصیات مالک نمیدونستم و چیزی که از خودم ندونم چجوری پس حلش کنم ؟؟
خلاصه که بگم واقعا دمت گرم بااین سوالی که کل ذهن منو به چالش کشید .
باید وقتی کاری میکنم .حرفی میزنم .یا تصمیم میگیرم از روی کدوم باور منه
باور ضعیف کننده ترس .کمبود.نبودقدرت خدا به عنوان تنها حمایتت کننده تو .یا نه از روی باورهای
قوی ذهنته .هر چند اگه باورهای منفی داشته باسم همون اول سد ذهن من و نمیزاره اقدام کنم
ما نمیخواهیم با مشکل مون روبرو شیم
میخوایم فقط آمپولی مشکل خودمون حل کنیم
یا به قول شما اشغال زیر مبل جمع کنیم که کسی نبینیم
اگه از نظر سلامتی بگم .اگه جوش داریم مثلا
هزارتاترفند حاضریم اجرا کنیم .کرم بزنیم
دکتر پوست بریم .شوینده مون عوض کنیم
کلی هزینه کنیم وحلزون تراپی و…
انجام بدیم اما کار اساسی ینی وزن کم کردن و تغذیه سازگار بابدن نخوریم وبعد تعجب میکنیم .چرا من نتیجه نگرفتم یل حسادت کنیم که اون خانم فلان خیلی خاصه فقط اونه که میتونه پوستش خوب باشه برای ما نمیشه
اصلا کل کن بابا اون خیلی پول داره .یا شانس دیگ و باکلی دلیل دیگ آنقدر ذهنمو منطقی میکنم که جیکش در نیاد
در مورد فکرکردن این سوال چیزی بهش برخوردم
که خودم باورم نمیشه
باشنیدن موفقیت یکی از نزدیکانم بعد حسادت و حس بد هرچند خیلی کمتر شده ولی به طرزعجیبی زود قانع شدم 0000به خاطر باوری که توی ذهنمه .
اونم اینکه اون آدم خاصه.خدا براتون خواسته
اون میتونه.برای اون میشه .0واحساس ناتوانی و تسلیم عجیب کردم که ذهنمو جوری قانع کردم
جوری تربیت کردم که خیلی زود قانع شد که برا اون میشه پس طبیعی برای من نمیشه
من ودیگ باید چیکار کنم ؟؟
منی که باباورهام فقط تلاش فیزیکی میکنم تمام زندگیمو تواین 2سال از نظر فیزیکی کون فیکون کردم دیگ چیکارکنم و قانع شدم.
از نظر محل زندگی .از نظر نوع شغل.از نظر یادگیری شغل جدید .از تلاش خیلی فراوان
از صبح زود بلندشدن وشب دیرخوابیدن
از هزینه کردن و…..
ولی نشد غافل ازاینکه بابا ذهنت همونجور مهر مونده
و این فقط باعث شد من آخرش با توان بدی بدم که فقط بفهمم کار فیزیکی صرفا کاری برای تو پیش نمیبره اگه باورهای منفی باشه
(حتما داستانشو میام مینویسم )
در مورد پیشرفت خودم آنقدر مصمم نبودم که روی خودم کار کنم و(متعهد) و به هرچیزی پناه آوردم و دیدم نتیجه حاصل نمیشه
پس من یاد گرفتم از این سوال
که نسترن راهی ندازی برای رسیدن به سعادت وآرامش وخوشبختی جز کار کردن متعهدانه روی خودت با جمع کردن اشغال ها و با ظاهردرست کردن هیچی درست نمیشه .باید باورهای درونیم که خودت ساختی عوض کنی
تو یه آدم پاک بودی به مرور خودت انتخاب کردی
باورهای ضعیف اونم بخاطر قبول نکردن قدرت خدا
ونشناختن خودت
پس الان که فهمیدی میتونی تغیر بدی شروع کن .استاد هست مثل یک راهنما .پله به پله باهات میاد چی بهتر از این میخوای؟؟
وقتی تنها کار جهان اثبات باورهای به خودته
دیگه چه بهونه ای هست
وقتی آنقدرجهان و خداوند بهت عزت داده
اعتبار داده آزادی داده میگه من اون چیزی
که خودت انتخاب کردی بهت نشون میدم.
بعد تو نمیخوای از این موقعیت که تهایت عدل خدا استفاده کنی و باورهای خوب بسازی
دیگه جهان بقیشو میدونه چیکار کنه
میدونه که تمام باورهاتو بدون کم وکاستی بهت ثابت میکنه
ای خدا مرسی که اینجام .مرسی که داری سخاوتمندانه بهم آموزش میدی
مرسی که استاد هست
مرسی که مریم هست .مرسی که نسترن هست.
مرسی که دوستان هستن
مرسی که الان تواین شرایط سختم آگاهی هست .دستام برای نوشتن.چشم هام برای خوندن .ذهنم
آزادانه در دستان منه .
مرسی که خواستی خودتو با من تجربه کنی
مرسی که منو خالق تک تک لحظه هام کردی
و درنهایت بگم استاد ما به تک تک حرفات نیاز داریم تاالان جایی پیدا نکردم که بشه باهاش رشد کرد .توی مسیر خیلی بهت نیاز دارم .
تمام هرروز وهرلحظه هنذفری توگوشمه با صدای تو
صدای خدا
باور کن استاد کمکی که تو به من کردی تاالان سابقه نداشته
برامون فایل پر کن
و ما عاشقانه منتظر شما هستیم
وتمام حرف هاموگذاشتم حضوری بگم .
سلام دوست عزیزم
از اینکه اگر جای شما بودم و تیک محاسبه کار میزدم از خودم پرسیدم و دیدم من همه کارهام انجام میدم بدون دریافت پول اصلا اصلا
نمیتونم این کار انجام بدم .ته ذهن من باورهایی
هست که نمیزاره پول از کسی دریافت کنم و برمیگرده به چندتا ترمز که کشفش کردم
1احساس لیاقت
2احساس ارزشمندی خودت ووقتت
3 احساس ترحم ودلسوزی زیاد که برمیگرده به اینکه بابا پول ندارن گناه دارن
4کمبود پول
5دوست نبودن باپول
که بر میگرده به اینکه پول مقدس ندونم .حاظرم کلی سختی بکشم کلی کار انجام بدم ولی دست آخر بدون گرفتن پول .راضی بشم
به هرحال همین نگرفتن پول برمیگرده به این باورهای ریشه دار در ذهنم من
یکی یکی دارم کامنت هارو میخونم وخداراشکر هرکدوم باگی در ذهن من باز میکنه
سلام دوست عزیز
کامنت خوبی نوشتی
اونجایی که گفتی نفی میکنم موفقیت دیگران
میخواستم بگم یه جایی خیلی قاطع دربرابرموفقیت دیگران خیلی سریع نفی میکنم از ریشه
طوری که بابا کار خاصی نکرده
اکه میخواستم منم میتونستم
اما به خاطر اینکه (دلایل خاص)
کار روزگاره دیگه
آنقدر مطمعنم که منم میتونستم اما نشده دیگه کاری نکرده
یا بترسم در ذهنم که نکنه چون اون طرف به موفقیت رسیده من کوچیک وبی عرضه دیده شم و مرکز توجهات اون باشه
ونفی کردن وتحسبن نکردن
از اون چیزی دور نمیکنه فقط منو از هدفم دور میکنه چون کانون توجه من میره روی بدی هاو حتی یه جوری کفرگفتم نادیده گرفتن این همه موفقیت و نعمت وشدن ها
ودرنتیجه جذب میکنم بدی های بیشتر
پس خیلی مهمه ببینم توی ذهنم چه اتفاقی داره میوفته .و این واکنش من داره از ذهن من وباور من نشات میگیره
درنهایت من مطمئنم در این مسیر موندن وایمان داشتن و متعهد کارکردن روی خودمون 100درصد نتیجه میده
نتیجه ای که راضیمون کنه
سلام دوست عزیزم
خیلی زیبا توضیح دادی و خیلی مثال قشنگ زدی ونتیجه گیری های مهم
یه سوالی دارم ودوست دارم شما وهرکس که اینو میخونه جواب بده
تا کمکی به من بشه
اینکه باور دارم نمیتونم مثل این افراد موفق شم من بشدت دارم
یااینکه قبول همه چی هست
همه چی خوبه
اما برای من نه
من خیلی قاطع قبول کردم که
برای من نه .
می ونم تا حدودی به احساس لیاقت من برمیگرده اما منتظر جواب های شما هستم
سلام دوست عزیز.
نکته مهم صحبت های شماکه منو حسابی به فکر فروبرد ودر دفترم نوشتم که روش کارکنم اینکه
در ذهنمون چیزی بت نکنیم.کادهارو پیش خودمونوساده بگیریم و بگیم راحتر واسون ترم میشه
چون من باید باور کنم قدرت خودمو که خدای قدرتمندم بهم داده
خودمو از هر تضاد ومسائل بزرگتر ببینم .
و چقدر این سختی کشیدن و رنج کشیدن برای من مقدسه .چقدر پاشنه آشیل منه و چقدر دوست دارم بتونم براحتی بایه بشکن به قول استاد نعمت هارو دریافت کنم .
سپاس از نوشته شما