این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:
- اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
- دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
- سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛
نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.
موضوع قسمت اول:
کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:
1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)
من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
خواسته ها میتوانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید میکنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)
درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن
درس دوم:من لایق بهترین ها هستم
درس سوم:با پول دوست باش
درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن میشد
درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)
2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل
من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی
درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی
درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم
درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.
3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟
من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟
درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد
درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا میسازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن
درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)
4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم
بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:
درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه
درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق
درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)
درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)
درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمالگرایی!)
5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!
من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:
درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)
درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)
6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!
من خواستار تغییرم و میخواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟
درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)
7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی
/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم
خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟
درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)
درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)
درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم
8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم
من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:
درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)
درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)
*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)
و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمیرسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!
9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!
بهبود دیدگاه در این موفقیت:
درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)
درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!
یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:
1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…
2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم
3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،
ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…
ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:
باور های محدود کننده
1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد
2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد
3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!
4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!
5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!
6.عدم کنترل کمالگرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!
7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز
8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی
9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!
10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم
11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم
12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم
13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم
14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..
15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان
توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !
جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا
من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم
استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
سلام ودرود استاد عزیزم ،من دومورد دیگه از موفقیت نزدیکانم یادم اومد که حس بد برام داشته یعنی من همیشه برا موفقیت بقیه حسم بد میشه اگه خوشحال بشم ظاهریه ،از درون در حال منفجر شدنم!
یک):
وقتی یکی از نزدیکانم که سه سال ازم بزرگتره در عرض یکسال هم خونه خرید، هم ماشین، هم زمین من خیلی احساس پوچی میکردم و نزدیک بود سکته کنم چون در ذهنم اون فرد اصلا شایسته چنین رفاهی نبود، اون که کار خاصی نمیکرد، اون که هنوز مهر استخدامش خشک نشده بود، ببین چه شانسی داره، ببین پدر و مادرش چقدر حامیش بودن چقدر کمکش کردن ، من هرگز نمیتونم در عرض یکسال خونه وماشین و زمین بخرم .
من با ذهنیت محدود کننده ام خودم رو سرافکنده دیدم و حس کردم اعتماد بنفسم خورد شد چون با موفقیت این فرد فکر میکردم حتما خانوادم مدام بهم سرکوفت میزنن و توقع دارن منم بعد از چندسال کار کردن مثل این فرد به موفقیت مالی خوبی برسم و اگه نتونم موفق بشم حتما بی عرضه ام .
من اگر به مسیری که این فرد رفته نگاه کنم: تو همون مدت کمی که کار میکرد اصلا ولخرج نبود یعنی مسافرت و خریدش به جا بود و هیچوقت خرج الکی نمیکرد حتی قبل از اینکه استخدام بشه همیشه کار میکرد و اصلا بیکار نبود خیلی اعتماد بنفس داشت و اگه کاری رو بلد نبود میگفت حتما یاد میگیرم ، تو بحث های اقتصادی خیلی هوش خوبی داره و نصف حقوقشو تبدیل به طلا میکرد و وقتی طلا رفت بالا سریعا فروخت و پولشو ملک و خونه کرد به الهاماتش عمل میکرد و همیشه سرمایه گذاری های سود آوری انجام میداد، با اعتماد بنفس بالا از مادرش درخواست کرد بهش کمک کنه چون دلش نمیخاست وام بگیره و این فرد اصلا خودشو به بانک بدهکار نکرد، یکمی ک پولش برا خونه کم اومد از پدر و مادرش گرفت و بعدها سرفرصت پرداخت کرد .
مسیر این فرد خیلی درسهای خوبی داره که تاحالا ازاین زاویه بهش نگاه نکرده بودم . منم میتونم مثل این فرد خرج ودخلم رو مدیریت کنم، خرجهای الکی نداشته باشم، به ایده های الهامی خداوند توجه کنم و راه اکثریت جامعه رو نرم ، و اینکه هیچوقت وام نگیرم.
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
دو):
دختری از اقواممون بعد از مهاجرت به شهر دیگه ای و چندسال کار در اون شهر ،مستقل شد و بعدش با خانواده بسیار عالی و ثروتمندی ازدواج کرد با شنیدن خبر ازدواج خوب و عالی ش من حس حسادت کردم و گفتم اون قدبلنده برای همین ازدواجش عالی بوده، اون دماغشو عمل کرده برا همین با شخص خوبی ازدواج کرد، اون شانس داشته با اینکه قبلا طلاق گرفته ولی با یک پسر همسن خودش ازدواج کرد .
این نگاهم فقط باعث اتفاقات ناخاسته میشه و منو از مسیر درست خارج میکنه
اگه به چندین سالی که این دختر گذرونده فکر کنم : هدف داشت و روی هدفش پافشاری کرد ، به خانواده وابسته نبود و 8سال تنهایی زندگی میکرد ، خیلی رها و آزاد بود و خوش گذرونی های در سبکخودشو داشت، هیچوقت به فکر و نظر بقیه اهمیت نداد و عقب نشینی نکرد ، با اینکه قبلا ازدواج کرده بود ولی خودشو پایین نمیدونست و دوست داشت با پسری که تاحالا ازدواج نکرده وصلت کنه و هیچوقت وارد ارتباط با هر کسی نمیشد .
درسهای خوبی برام داره:
اگه هدفی دارم حرف بقیه رو کم اهمیت کنم توی ذهنم، با کوچکترین تضادی، کم نیارم و پرقدرت تر ادامه بدم، خودمو ارزشمند بدونم و بخاطر گذشته ام احساس بد نداشته باشم.
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
به نام رب هدایتگرم
سلام و درود استاد عزیزم امیدوارم حالتون عالی باشه.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
قسمت بعدی تمرین :
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
…..………………………………………………………..
((وقتی موفقیت نزدیکانم رو ببینم مثلا دوستم ،به احساس حسادت میرسم ،همیشه تو شخصیتم ،حسادت مانع بزرگی برای لذت بردنم بوده و من از سالهای پیش متوجه این نقطه ضعف بودم ولی هیچ راهی برای اینکه حسادتم رو ازبین ببرم پیدا نمیکردم چون راه حلها ریشه ای نبودن. ))
فرد 1:
دوستی دارم که نه مدرک تحصیلی داره نه سرکار رفته ،چند سال پیش وقتی پدرش فوت کرد مادرش یدونه ماشین عالی و نصف خونه ای که زیربنای خیلی خیلی بزرگی داره رو بنامش سند زد ، من خیلی خودمو مقایسه میکنم و حسودی میکنم ازاینکه دوستم یهویی و با فوت پدرش پولدار شد(پدر منم فوت شده و این مشابهت باعث مقایسه بیشتر میشه) درصورتیکه هنوز مادرش در قید حیاته و چندتا خواهر برادر دیگه هم داره که هنوز درخواست انحصار وراثت نکردن اما شرایطش خیلی خوب پیش رفت و مادرش سهم خودش از اموال رو به دوستم داد.این قضیه حس بدی بهم میده و وقتی میبینم دوستم آزادانه پول خرج میکنه و هرچی بخواد میخره مدام طلاهاشو عوض میکنه هربار تیپ جدید میزنه حس حسادت میاد سراغم و میگم من با چندین سال کارکردن هنوز نمیتونم مثل دوستم آزادانه خرج کنم و باید کلی کار کنم اونوقت این دوستم بدون هیچ تلاشی و بی دردسر پولدار شده .
باوری که شناسایی کردم:
یک)موفقیت اون باعث میشه من سطح پایین و ناتوان دیده بشم.
دو)موفقیت اون فرد باعث میشه خودشو بگیره و بالا بدونه.
:
اخلاق این دوستم از اول جوری بود که خیلی بیخیاله و اصلا حرص و جوش دنیا رو نمیخوره از بچگی باهم بودیم و کامل میشناسمش ،حتی اگر کسی باهاش بد حرف بزنه شاید یکی دوجمله جواب بده ولی بعدش ادامه نمیده و بیخیال میشه، تا حالا ندیدم برای مشکلاتش غر بزنه و شکایت کنه، با خودش خیلی در صلحه و خیلی درونش آرومه
من اگر بخوام از زاویه مثبت به داستان دوستم نگاه کنم ،میفهمم صلح درونی و همینکه برای مسائل روزمره اصلا خودشو ناراحت نمیکنه رمز موفقیتش تو این مورد بوده ،با اینکه هیچ تحصیلات و دارایی خاصی یا چهره و اندام خوبی هم نداره ولی هیچوقت به خودش حس بد نمیداد و خودش رو مهم میدونست ، همیشه به خودش احترام میگذاشت اونقدر فرکانسش واضحه که همه دریافتش میکنن، و روابطش هم به شدت عالیه
یعنی به شدت احساس لیاقتش بالاعه.
چه درسی میگیرم:
در لحظه زندگی کنم و نگران مسائل زودگذر دنیوب نباشم
احساس خودارزشمندیمو تقویت کنم
………………………….…………………………………….
فرد 2:
یکی از اقوام با اینکه شوهرش معتاد بود و خرج زندگیشو نمیداد بعد از اینکه چندماه بعنوان فروشنده در فروشگاه پوشاک کار کرد ، با همون سرمایه اندکی که داشت مغازه خودش رو زد و به جای اینکه زانوی غم بغل بگیره بخاطر شوهر معتاد و وضع بد مالیش، دست به زانوش گرفت بلند شد و خودش کار و کسب شخصیشو شروع کرد و حالا بعد از چندین سال، مغازشو گسترش داده و تبدیل کرده به دو تا مغازه بزرگ و عالی که
تونست ماشین بخره، خونه بخره، بهترین امکاناتو برای خودش و فرزندش فراهم کنه و بسیار موفق شده
باورهای من از این موضوع:
..حسادت میکنم و به شدت مقایسه میکنم چون بقیه میگن ببین اون ی فرد بی سواد بود موفق شد ولی تو هنوز اندر خم یک کوچه ای با اینکه درس خوندی و چندین ساله کار میکنی.
باور ندارم که بتونم مثل این فرد موفق بشم.
اگر از زاویه مثبت نگاه کنم :
این فرد مسئولیت زندگی و ازدواجش رو پذیرفت چون خودش انتخاب کرده بود بنابراین نگفت پدرم یا مادرم مسئول زندگی بد من هستند و حالا باید خرجم رو بدن، غم و غصه رو کنار گذاشت و خیلی با شجاعت وارد بازار کار شد. کم نیاورد که با فروش پایینِ ماه های اول مغازه رو جمع کنه بلکه صبر کرد و کیفیت کاراشو بالا برد و الان فروشش عالیه، تکاملش رو خیلی خوب طی کرد چون اول فروشندگی کرد کارو یاد گرفت ،بعدش ی مغازه کوچیک با جنس کم باز کرد و طی چند سال کم کم سرمایه ش که بیشتر شد مغازشو بزرگ کرد وفروشنده گرفت بعدش خونه و ماشین و ملک گرفت ، اول اجناس ایرانی داشت اما الان جنس خارجی هم میاره ، به مسیرش که نگاه میکنم خیلی خوب تکاملشو طی کرده و ی فردی بوده که خودباوری داشته که تونسته موفق بشه.
درس ها:
از این فرد درس اعتماد ب نفس و خود باوری میگیرم
مسئولیت پذیرفتن
طی کردن تکامل
…………………………………………………………………
فرد 3:
یکی از اقوامون بعد از تضاد بزرگی که داشت به خارج کشور مهاجرت کرد و تو مدت کم اوضاعش عالی شد و کسب و کارش رو شروع کرد .
من حس حسادت دارم .
چون باور دارم این فرد با موفقیتش خودش رو میگیره و دیگه مارو نمیبینه
ی باور دیگه اینه ک اون مرده تونسته بره خارج ولی من ی دخترم نمیتونم برم.
همه رفتن خارج من از قافله عقب موندم.
اگه از زاویه مثبت نگاه کنم:
قبل از اینکه علاقشو پیدا کنه شغلهای زیادی رو امتحان کرد ولی بالاخره تو یکی از اون کارها وارد شد و موفق شد ، بعد از تضادیکه داشت خودش رو اذیت نکرد و بلافاصله حسشو خوب کرد دوباره به شغلش ادامه داد، بقیه خیلی ازش ایراد میگرفتن چون قبلا زیاد ازین شاخه به اون شاخه میرفت ولی اون اهمیت نمیداد ومیگفت من باید علاقمو پیدا کنم وقتی تو ایران کارش عالی شد و وضعش خوب بود مهاجرت کرد که خیلی آسون مراحلش پیش رفت و به گفته خودش همون تضادی که داشت باعث مهاجرتش شده و براش خیر و برکت زیادی داشته .
درسهایی که میگیرم:
رفتن به دنبال علاقه شخصی
اهمیت ندادن به حرفهای عموم جامعه
نموندن تو تضادها
……………………………………………………..
فرد 4:
وقتی متوجه شدم یکی از آشناها ی رشته تاپ و عالی قبول شده که آینده بسیار خوبی هم داره خیلی حس حسادت کردم و خودم رو کم دیدم و حس تنبلی و خنگی کردم که چرا من نتونستم اون رشته رو قبول بشم.
باورم اینه که فقط اون رشته خاص میتونه منو بالا ببره، و اگه منم اون رشته بودم افراد ارزش بیشتری برام قائل میشدن.
اگه از زاویه مثبت نگاه کنم:
اون فرد با اینکه در شرایط روحی بدی بود و پدر و مادرش تازه از هم جدا شده بودن، ذهنش رو خیلی خوب کنترل کرد و درسش رو ادامه داد ،خودش رو قربانی نشون نداد و خیلی خوب با قضیه جدایی پدر مادرش کنار اومد با اینکه فقط 18سالش بود ، بدون اینکه خودش رو مسئول زندگی دیگران بدونه فقط آروم بود و درسش رو ادامه میداد، اونقدر تمرکزش روی خودش بود که رتبه عالی بدست آورد .
درسهایی که میگیرم:
کنترل ذهن
در اولویت گذاشتن خود
اعتماد بنفس بالا
…………………………………………………………
فرد 5:
وقتی دوستم با وجود روابط قبلی داغون ،ی ازدواج بسیار موفقی داشت من خیلی حسادت کردم و خودمو باهاش مقایسه میکردم و احساس کردم نمیتونم ازدواج موفقی داشته باشم .
باورم اینه چون دوستم خیلی خوش اندامه تونسته ازدواج خوبی داشته باشه.
این دوستم از دبیرستان همکلاسم بود و روابط ما تا دوسه سال بعد از دانشگاه ادامه داشت، شخصیتی داشت که آروم بود و هیچوقت واکنشی عمل نمیکرد اگه تضادی پیش میومد هیچوقت کشش نمیداد اکثر اوقات سرش تو لاک خودش بود
از زاویه مثبت :
روابط داغون قبلیشو فراموش کرده و مثل من مدام نشخوار افکار نداشت هروقت پیشش بودم از روابط قبلش اصلا شکایتی نمیکرد دلش نمیخاست روزش رو با حرف زدن از گذشته ها خراب کنه، خودش رو خیلی لایق میدونست و تو این مورد اصلا شوخی نداشت.
درمورد ویژگی های خوب خودش صحبت میکرد و مث من خجالت نمیکشید .
هروقت حرف ازدواج میشد همیشه افراد موفق رو لایق خودش میدونست و روابط بد قبلیش مانع این خواستش نمیشد.
تو روابطش اصلا به طرف گیر نمیداد و وابسته نبود.
درس هایی که میگیرم:
خودباوری
در صلح بودن
رهاکردن آدمهای قبلی در رابطه
عدم وابستگی در روابط
…………………………………………………………….
.
دلم میخواد موارد بیشتری رو بنویسم چون با انجام همین تمرین خیلی حسم خوب شد ،من جلسه اول لیاقت رو دوباره شروع کردم و دنبال راهی بودم که مقایسه کردن رو کمتر کنم و درجهت مثبت ازش استفاده کنم که این فایل در بهترین زمان ممکن روی سایت اومد و میتونم ازین تمرین استفاده کنم .
واقعا چشمام برق زد وقتی متن توضیحات رو خوندم.
خیلی ممنون استاد جان فایل به شدت خوبی آماده کردید.
انقدر این فایل عالی بود که بعد از دانلود ،شروع کردم تمرینش رو انجام دادم و ساعت شده 5 صبح.
عاشقتم استاد عزیزم
در پناه الله یکتا باشید.
سلام و درود
بله درست تشخیص دادید عدم خودباوری باعث میشه همچین نتیجه هایی بگیریم و همیشه خودمونو پایینتر و کمتر و متفاوتتر از بقیه ببینیم
و این باورهایی که نوشتید تو ذهن تمام کسانی که احساس خودارزشمندی ندارند وجود داره
و خودشو با اتفاقات مختلف نشون میده
منم ازین باورها داشتم و هنوزم دارم.