این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:
- اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
- دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
- سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛
نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.
موضوع قسمت اول:
کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:
1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)
من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
خواسته ها میتوانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید میکنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)
درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن
درس دوم:من لایق بهترین ها هستم
درس سوم:با پول دوست باش
درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن میشد
درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)
2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل
من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی
درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی
درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم
درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.
3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟
من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟
درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد
درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا میسازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن
درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)
4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم
بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:
درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه
درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق
درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)
درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)
درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمالگرایی!)
5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!
من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:
درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)
درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)
6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!
من خواستار تغییرم و میخواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟
درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)
7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی
/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم
خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟
درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)
درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)
درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم
8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم
من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:
درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)
درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)
*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)
و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمیرسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!
9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!
بهبود دیدگاه در این موفقیت:
درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)
درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!
یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:
1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…
2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم
3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،
ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…
ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:
باور های محدود کننده
1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد
2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد
3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!
4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!
5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!
6.عدم کنترل کمالگرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!
7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز
8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی
9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!
10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم
11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم
12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم
13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم
14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..
15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان
توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !
جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا
من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم
استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
بنام خدای بخشنده ی مهربان
سلام ب استاد و دوستان عزیزم
کامنت سوم من
هرچی بیشتر دارم فک میکنم و کامنتهای دوستان و میخونم مثال های بیشتری داره یادم میاد
موفقیت افراد نزدیک ب خودتون و بنویسید،
تو روابط, خواهرم ی ازدواج موفق و یک رابطه ای ک واقعا ازش راضیه رو داره تجربه میکنم و خداروشکر بعد سه سال ی دخمل خوشگل وناز خدا بهش داد
اوایل من حسم حس حسادت بود
حسم میکردم من از اون کمترم یا زشت هستم ک تاحالا نتونستم همچین رابطه ای و داشته باشم, همون احساس عدم ارزشمندی و عدم لیاقت، حتی ب خودم اجازه نمیدادم بهش فک کنم
و باخودم میگفتم خواهرم داره ادا درمیاره و خودشو خوب نشون میده، چرا چون همچین رابطه ای تو اطرافم ندیده بودم ک خوب وعالی باشه
جوری ک خواهرم میگه حرف مو راحت میفهمه درک میکنه همیشه بهم اجازه میده خودم تصمیم بگیرم و دخالت نمیکنه تو کارم بهم احترام میزاره
و هرچی ک بخوام برام فراهم میکنه
تو رابطه مون آزادی داریم هرکس ی تایمی و برای خودش داره
و حتی تو بچه داری هم کمکش میکنه
حتی ی بار خود مهدی هم گفت من خیلی از فرشته و رابطه مون راضی ام
گاهی وقتی ک بحثی پیش میاد اگه هم ناراحت بشه
میگه بزار الان ناراحتم آروم ک شدم باهم حرف میزنیم و منم پاپیچش نمیشم تا بعد درمورش صحبت کنیم
و بارها گفته ک خداروشکر میکنم ک همچین خانومی خدا بهم داده
واینکه خداروشکر کردم بابت خوشبختی خواهرم و ازدواج موفقش و اینکه ی سال بعد ازدواجش ی خونه بزرگتر خرید اونم تو یکی از بهترین جای اهواز
این نشون میده بهم ک میشه ی رابطه ی خوب داشت
ی زندگی آروم وپراز عشق واحترام
اگه برای خواهرم شده برای منم میشه
امروز همین آجیم زنگ زد گف همسایه پشتی خونه پدری ک مهاجرت کردن اونم ب اجبار باهام تماس گرفته و بعد از کلی احوال پرسی گفته نامزد کردم و خداروشکر خیلی راضی ام و قدرش و میدونم
وابنکه این مهاجرت اجباری پراز خیرو برکت بوده براشون و خواهرش ماشین خریده و میخواد بیاد دیدنمون
وقتی ک خبرشو شنیدم خیییلی خوشحال شدم و خداروشکر کردم
گفتم زکی خانوم ببین یادته گفتی درسته این مهاجرت اجباری هست براشون ولی خیره و باعث پیشرفتشون مبشه
والان خداروشکر مژگان نامزد کرده
این ی نشونه س برای تو ک میشه ب راحتی ب خواسته ت برسی
وقتی باور کنی هراتفاقی بیفته برات خیره
قراره منو رشد بده و باعث پیشرفت من میشه
ی مورد دیگه دوست دبیرستانم بود
فاطمه همیشه بقیه مسخره ش میکردن
میگفت خانم اگه رفتیم دانشگاه اشکال نداره ب پسرا سلام کنیم
و جواب بدیم
و کل کلاس رفت روهوا
این سوالی بود ک تو ذهنش
شکل گرفته بود چون داشت تجسم میکرد دانشگاه و
و بعدا همین فاطمه دانشگاه دولتی قبول شد رفت سرکار و ی ازدواج موفق هم داشت
درسی ک میتونم بگیرم
اینه ک اونا احساس لیاقت داشتن
خودشون و لایق دونستن
و برای خودشون ارزش قائل بودن
و طبق قانون جهان هم پاسخ فرکانس ارزشمندی و لیاقتشونو داد
چون جهان بازتاب باورها و افکار ماست
ب هرآنچه فک کنیم از جنس همون وارد زندگیمون میشه
و ی مورد دیگه خواهرم معصومه
ب تازگی ی خونه خرید ب ارزش 2میلیارد و 50میلیون البته با 700میلیون وام
حس خاصی نداشتم
چون وام گرفته بودن
ولی خداروشکر خونه قبلی رو نفروختن ،فقط یادمه خواهرم گفت 3ساله دنبال خرید خونه هستیم و اصن همه چی یهویی جورشد
گفت همیشه هرچی ب وقت خودش اتفاق میفته و خداروشکر کردم و بهشون تبریک گفتم
و ی چیز جالب ک شوهرش گفت :گفت نمیدونم چرا هیچ حسی ندارم
و یاد حرف استادافتادم ک گفتن ما قبل اینکه ب خواسته برسیم حسمون و خوب نگهداریم
ما ماشین خوب
خونه رابطه عاشقانه و..
رو برای چی میخواییم؟
برای اینکه حالمون خوب باشه
تو همین الان میتونی حال خوب و داشته باشی
وقتی بهش برسیم میگیم طبیعیه رسبدن بهش
و یادمون میره ک چقد این آرزومون بوده
درسی ک یاد گرفتم:همیشه حالمو خوب نگهدارم و قدردان داشته هام باشم
و یادم بیارم ک همین چیزایی ک الان دارم یک روزی رویام بوده
مث همین استادی ک الان دارم
دوستان عزیزسایتم
آگاهی های الهی ک دریافت میکنم
دوره احساس لیاقت
درک قانون
قدم 1و2
کتاب های استاد
و….
الهی صدهزاررر بارشکرت بابت تمام نعمت هایی ک بهم دادی سپاسگزارم
سپاسگزارم از استاد عزیزم و دوستان گلم
بنام خدای مهربان
سلام ب همگی عزیزان
کامنت دوم من
قدم اول:موفقیت افراد نزدیک ب خودتون و بنویسید
زن دایی من ی زن خونه داره ک تو دوره پندمیک رفت دوره های پخت کیک و شیرینی و دید و کارشو تو خونه شروع کرد والان اینقد خداروشکر پیشرفت کرده ک سه تا از هم عروس هاشو ب کار میگیره و بهشون پول هم میده
باپول خودش بینی خودش و دخترشو عمل کرد، 20میلیون کتاب خرید برای دخترش و کلی هزینه برای دانشگاهش کرد
دخترش ک مادرشو دید اونم باور کرد ک میتونه مث مامانش پول بسازه
اونم رفت چنتا دوره آرایشگری دید وهزینه کرد و الان داره پول میسازه
عید ک اومدن خونه مون زن دایم گفت تینا همین تعطیلات عید12میلیون پول ساخته ب صورت سیار تو چنتا آرایشگاه کار میکنه
گفت خودمم خیلی شلوغم صبح ساعت 4پامیشم خمیر کلوچه ها و شیرینی و.. رو آماده میکنم خوابم خیلی کم شده
و لذت میبرم از کارم ولی میخوام دیگه جمعه ها گوشیم و خاموش کنم تا ی روز و استراحت کنم
احساس من وقتی شنیدم ک زندایم کارش گرفته ،ته ته ذهنم حس حسادت بود و ناراحتی ک چرا اون ب راحتی پول درمیاره و چرامن ن، گفتم تو اینستا آموزش همه چی و میزارن ب راحتی یاد گرفته زحمتی نکشیده همه چی مفت بدست آورده و داییم حمایتش کرده من کیو دارم حمایتم کنه
من میخوام ذهنم و تغییر بدم از چ زاویه ای میتونم ب این موففیت نگاه کنم ک الهام بخش من باشه،ایده بگیرم و تغییر کنم پیشرفت کنم
زن دایی من تا دوم راهنمایی درس خونده پس موفقیت ربطی ب سواد نداره
زن دایی من از کلوچه های تنوری ک یادمه واسه خودشون میپخت بیشتر درست کرد و گذاشت تو مغازه ی یکی دیگه از دایی هام ک میفروخت ب فامیل
حتی نون هم با تنور میپخت دونه ای 1500 و کم کم باور کرد ک میتونه و تکاملش و طی کرد
و هدایت شد ب آموزش های اینستا دوره های رایگان و پولی و حضوری
و خودش گفت آموزش هایی ک بهم میدادن کامل نبودن خودم شروع کردم امتحان کردن مواد اولیه و کم کم ب دستور پخت مخصوص خودش رسبد
و برد برای چنتا سوپرمارکت و چون شیرینی کارهاش اندازه بود و باعشق آماده میکرد خیلی درخواست دادن بهش و سفارش گرفت
و پیج زد والان سفارش میگیره
پس ایشون تکاملش و طی کرد و الان هر سری 6کیسه آرد مخصوص هم استفاده میکنه اینقد مشتری هست خداروشکر
و پخچال مخصوص گرفت و..
این نشون میده ک هر چیزی با تکامل جلو میره و وقتی در مسیر درست باشی هدایت میشی
و ی چیز دیگه ک الان یادم اومد
زن دایی من پشتکار بالایی داره ایشون برای گواهینمامه ک ثبت نام ک
برای آیین نامه 12بار امتحانش و رد شد
ولی کم نیاورد
الان خودش با ماشین سفارشها رو میبره برای مشتری ها من واقعا تحسینش میکنم و بهش احترام میزارم
و درمورد دخترش تینا با دیدن مادرش باور کرد ک میشه و اونم حرکت کرد و اقدام کرد الان ایشونم با اینکه 19،20سالشه
درآمد داره از کار خودش پس پولساختن ب سن وسال نبست ب سطح تحصیلات نیست ب باور کردن توانایی ها
ابمان داشتن
حرکت کردن
عمل کردن
و تکامل و طی کردن هست
واینکه اگه اونا تونستن منم میتونم ب خواسته م برسم فقط باید ایمان داشته باشم وباور کنم ک میشه ک محدویتی وجود نداره خداوند درها رو باز میکنه برام
و ی چیز دیگه درمورد تینا ایشون ی الگو داشت و باور کرد
پس منم میتونم زندایی مو الگوی خودم کنم و مث ابشون از کارم لذت ببرم و ب کارم ایمان داشته باشم و فقط ایده هامو عملی کنم
چ درس هایی میتونم بگیرم از مسیری ک طی کرده:
زن دایی من تسلیم نجواهای ذهنش نشد باوجود اینکه کلی هم مسخره میشد و میشه توسط کسایی ک حسادت میکنن بهش باز ادامه داد مسیرش و
من چی صادقانه بخوام بگم خیلی جاها تسلیم نجواهای ذهنم شدم ک کارم توش پول نیست سخته دستمزدش کمه و..
من حتی برای محک زدن خودم رفتم تولیدی پوشاک مجید ک کار کنم وقتی ک مخالفت بابا و داداشم و دیدم اونم بخاطر اینکه شرکت خارج شهر هست و سرویس نداره
تسلیم شدم چرا چون ایمان نداشتم
وباز رفتم پیش تولیدی خونه اندیمشک مون بعد ی مدت ک تماس گرفت رفتم و ی هفته بیشتر نتونستم کار کنم
گفتم نمیخوام اصن چون محیطشو دوسنداشتم با وجود اینکه خیلی بهم اصرار کردن ک زکیه تو کارت خوبه حیفه بری بمون کار کن
نتونستم اومدم بیرون و برگشتم خونه روستامون ک بشینم باورهامو درست کنم
مورد دوم:دختر دایی مامانم هستن
ایشون الان ی مزون لباس شیک و کلی هنر جو دارن وکلی لباس های شیک و ب روز عروس و نامزدی و..
چن وقت پیش ک پیجشو آجیم سرچ کرد تو اینستا و بالا آورد
اصن من سوپراییز شدم خدااای من
عجب مزون زیبایی داشت کلی مدل های عروس شیک ک واقعا زیبا بود
من هی داشتم لذت میبردم و تحسینش میکردم
بعد دیدم دوتا از خواهرم ک کنارم بودن کلی حالشون گرفته شد
اون موقع من جلسه 1احساس لیاقتو گوش داده بودم و میدونستم ک
نباید خودمو با کسی مقایسه کنم فقط باید ببینم ک چی میتونم یادبگیرم از این موفقیت
من فهمیدم هرکس هرجایی هست سرجای درستشه
تکاملشو طی کرده
بهاشو پرداخت کرده
انرژی گذاشته
زمان گذاشته ک ب اینحا رسیده
واین نشون دهنده ی اینه اگه اون تونسته منم میتونم ب رویام برسم رویایی ک بادیدن
موفقیت دختر داییم درمن شکل گرفت
کار کردن تو لاین مجلسی و هدایتم ب دوره مجلسی خداروشکر
مهناز دختر دایی مامانم
ی زن خونه دار بود ک فقط دیپلم داشت
از همنشین خونه ای ک توش زندگی میکرد تو اهواز خیاطی و یاد گرفت
و کارشو شروع کرد و رفت دوره دید وقت گذاشت اول برای اطرافیان فامیل بعد کم کم ی کارگاه زد تو طبقه پایین خونه ش ک با خیاطی خرید
و بعد ادامه داد الان مزون داره
ورکشاپ میزاره
و هرروز درحال پیشرفته
تو پیجش ی فیلم دیدم ک شده بود کارآفرین برتر و نمیدونید من چقد ذوق کردم.
چون میدوتستم اگه برای اون شده برای منم میشه
پس من باید مسیرمو ادامه بدم
با باورهای درست
اگه میخوام نتابج بزرگ بگیرم بااااید باورهامو درست کنم
جهان بازتاب باورهای منه
من فقط باید افکار و باورهامو تغییر, بدم
ب میزانی ک از درون تغییر کنم دنیای بیرون منم تغییر میکنه
بنام الله یکتا رب هادی خدای آسانی ها
سلااام ب استاد عزیزم
استاد سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند و بینظیر ان شاالله ک بتونم خوب ازش استفاده کنیم و عمل کنیم بهش
من 5دقیقه اولو گوش دادم استپ کردم و بعد از نوشتنش تو دفترم
و خوندن چنتا از کامنت های دوستان
اومدم ب سوال پاسخ بدم وبعد ادامه فایلو گوش بدم ان شالله
سوال:اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟
قبل از آشنایی با این مسیر من حسادت میکردم و خودم و با اون شخص مقایسه میکردم تو ذهنم و حسم بد میشد و احساس بی ارزشی و عقب افتادگی میکردم احساس حقارت انگارتو ذهنم منو تحقیر کرده بود پیش خودم و بقیه
مخصوصا برای کنکور کسایی ک دولتی قبول میشدن بلافاصله خانواده ام منو باهاشون مقایسه میکرد و من حسم ب شدت بد میشد
ولی الان خداروشکر خوشحال میشم و تحسین میکنم
مخصوصا موفقیت کسایی ک توحیطه ی کاری خودم خیاطی هست
ولی آگاهی هم حسادت میکنم
مثلا ب مشتری های آجیم ک ایشونم خیاطه
یا مثلا وقتی خبر میرسه ک فلانی تو امتحان دبیری قبول شده
بلافاصله باز مامان وبابا شروع میکنن ب مقایسه ک تو چرا امتحان نمیدی
ی کم حسم بد میشه مخصوصا پریروز ک شنیدم دختر عموم ک تو ی شهر دبگه س دبیری قبول شده با اینکه دوبچه داره
و باز مقایسه ولی من خداروشکر تونستم ذهنم و ساکت کنم
با آگاهی هایی ک ازدوره احساس لیاقت
دریافت کردم
اینکه هر کدوم از ما موجودات یکتایی هستیم با مسبری یکتا با توانمندی ها و علایق متفاوت و منحصر ب فرد
من نباید خودم وبا کسی مقایسه کنم
من باید فقط مسیر یکتای خودم وبرم
و پتانسیل خوشبختی و ثروت بینهایته برای همه
و ی مورد دیگه ک قبلا خیلی حسم بد میشد وحسادت میکردم
بحث ازدواج بود، وقتی خبر ازدواج یکی از دوستان وآشنایان و میشنیدم ذهنم شروع میکرد ب نجوا ک همه ازدواج کردن همه دوستات فقط تو موندی
و.. حسادت میکردم و حالم گرفته میشد
ولی الان خوشحال میشم و خداروشکر میکنم و آرزوی خوشبختی دارم براشون
ی مورد دیگه دختر عموم وقتی کارگاه خیاطی زد و من شنیدم خییلی خوشحال شدم تحسبنش کردم و براش آرزوی موفقیت کردم
و ب خودم گفتم زکی اگه اون تونسته توهم میتونی اگه اون موفق شده توهم میتونی موفق بشی
اگه توالان داری توخونه کار میکنی اونم ی روزی توخونه کار میکرد و ادامه داد والان خداروشکر پیشرفت کرده وهرروز در حال رشده
پس میشه منم میتونم ب خواسته م برسم چون خداوند همیشه داره مارو هدایت میکنه ب سمت خواسته ی قلبی مون
خدایاشکرت بابت مسیری ک هدایتم کردی
بنام خدای مهربان
سلاام ب پریای عزیزم
خداروشکر میکنم بابت هدایتم ب کامنت فوق العاده ی شما
خییلی ازت ممنونم برای نوشتن این آگاهی های ارزشمند و نکات مهم
چقد حس عالی گرفتم از کامنتت
مخصوصا اینجا ک گفتی:
باور داشته باش اگر روی خودت کار میکنی تغییر میکنی ،انقدر میتونی از درون تغییر کنی که دنیای بیرون کاملا تغییر کنه..
قلبم پراز نورشد وایمانم قوی تر
و پیام خداوند و از طریق شما دریافت کردم
ک زکیه مسیرت درسته باقدرت ادامه بده اگه داری روخودت کار میکنی
تغییر میکنی، اینقدررر میتونی از درون تغییر کنی ک دنیای بیرون کاملا تغییر میکنه برات
خیلی خوشحالم و خداروشکر میکنم ک اینجام و تو مسیر درست هستم ب لطف خداوند
و از استاد عزیزم سپاسگزارم بخاطر این سایت الهی و و آگاهی های ارزشمند ووجود نازنین شما عزیزان
درپناه الله یکتا شاد و موفق باشید
سلام ب شما دوست خوبم آقا محمد عزیز
خداروشکر میکنم ک هدایت شدم ب کامنت زیبا وارزشمند شما
چقد خوبه ک از موفقیت دوستتون خوشحال شدین این نشونه قلب بزرگ شماست وایمانی ک دارین
چقد خوشحال شدم بابت موفقیت های دوستتون
خریدن ماشین
و قرار ازدواجی ک گذاشتن
با شخصی ک دوسشداشتن
این نشونه اینه ک قانون همیشه جواب میده
خداوند همیشه ب درخواست های ما پاسخ میده
الهی صدهزار بارشکرت
واینکه امشب از کامنت پریای عزیز آگاهی دریافت کردم ک اینجا مینویسم:
باور داشته باش اگه روی خودت کار میکنی تغییر میکنی، انقدر میتونی از درون تغییر کنی ک دنیای بیرون کاملا تغییر کنه
و این کامنت و نتایج دوست شما تایید کننده ی ابن آگاهی برای من بود
خداوند چقد ساده و زیبا از طریق کامنت های دوستان باما حرف میزنه
الهی صدهزاررر بارشکرت
ان شاالله خیلی زود ماشین دلخواهتون و میخرین و خبرخوشش و بهمون میدین
شاد وموفق باشین