این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:
- اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
- دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
- سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛
نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.
موضوع قسمت اول:
کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:
1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)
من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
خواسته ها میتوانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید میکنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)
درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن
درس دوم:من لایق بهترین ها هستم
درس سوم:با پول دوست باش
درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن میشد
درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)
2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل
من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی
درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی
درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم
درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.
3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟
من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟
درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد
درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا میسازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن
درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)
4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم
بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:
درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه
درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق
درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)
درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)
درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمالگرایی!)
5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!
من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:
درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)
درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)
6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!
من خواستار تغییرم و میخواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟
درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)
7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی
/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم
خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟
درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)
درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)
درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم
8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم
من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:
درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)
درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)
*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)
و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمیرسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!
9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!
بهبود دیدگاه در این موفقیت:
درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)
درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!
یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:
1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…
2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم
3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،
ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…
ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:
باور های محدود کننده
1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد
2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد
3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!
4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!
5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!
6.عدم کنترل کمالگرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!
7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز
8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی
9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!
10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم
11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم
12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم
13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم
14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..
15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان
توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !
جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا
من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم
استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
به نام خدایی که در لحظه هدایت می کند به زیبایی هر چه تمام تر
سلام خدمت استااااد نازنینم،مریم عزیز و تمام بنده های خوب و پرهیزگار خدا که در این سایت در حال کار کردن روی باورها و افکار خودشون هستند!!!بعده نوشتن کامنت امروزم چند ساعت قبل و تقریبا قبل از ظهر تصمیم گرفتم هر آنچه را که گفته ام عمل کنم تا توحید را در زبان و عملم اجرا کنم و بعده ناهار ماشین رو از پارک که برایم یه تضاد خیلی بزرگی بود چون خیلی سخت بود(در ذهن من و من هیچ وقت اینکار رو نکرده بودم)و همراه دختر کوچولوم تصمیم گرفتم برخلاف روزهای ابری و روزهای کوتاه زمستون که زودی هوا تاریک میشه و من کمتر میرم شهرستان نزدیکمون ولی برخلاف همیشه تصمیم گرفتم و حرکت کردم چون می خواستم یه قدم از دیروزم جلوتر باشم و همون ترمزی که رانندگی رو برام سخت کرده بود رو بردارم و عمل کنم به آموزه ها و آگاهی های این فایل!!!موقع رفتن پسرم گفت که امروز جایی نرین فردا باهم میریم شهری که تقریبابیست تا بیست و پنج کیلومتر فاصله داره از شهر ما و من که همیشه مشتاق بودم این جمله رو بشنوم و فقط همراهی کنم پسرم رو که اون رانندگی میکرد این بار گفتم به دروغ باشه و زدم بیرون!!!دخترم گفت کجا میریم !؟گفتم هر جایی هدایت شدیم …
رفتیم و این ترس لعنتی رو زیر پا گذاشتم و یه حس رهایی و آزادی بسیار دلچسبی رو تجربه کردم از رانندگی بدون ترس از اینکه منم اگه بخوام میتونم مثل همون دوستم بشم که توی کامنت قبلی این فایل مثالش رو زدم و براحتی رسیدیم و ماشین رو پارک کردم و تمام اون نجواهای قبلی خاموش شد و برای اینکه به خودم و به شخصیتم که یک درجه بزرگتر شده بود جایزه بدم وارد اولین گلخونه شدم و از بین زیباترین گلهای طبیعی یه دونه رو بعنوان هدیه برای خودم انتخاب کردم و بهش جایزه دادم تا در بزرگتر شدن شخصیتم کمکش کنم و برای دختر کوچولوم ماهی های خوش رنگ و زیبا برای آکواریومش گرفتم و خیلی خوشحال شد و گفت مامان همیشه دوتایی بیاییم خیلی خوش گذشت! و چقدر خوبه با هر موفقیتی هر چند کوچک که برای خیلی ها شاید موفقیت نباشه ولی برای من بود چون توی مدت عضویتم توی سایت هزاران هزار موفقیت رو بدست آوردم و در حیطه ی کسب و کارم و درآمدزایی و روابط و سلامتی و احساس خوب به حد بسیار خوبی از نظر خودم نسبت به سالیان قبل رسیده ام و آن قدر روح و روانم آروم شده که به لطف خدا چنین شرایطی رو توی هیچ برهه ای از زندگیم کسب نکرده بودم و این نترسیدن از رانندگی برایم یک ترمز بزرگ بود که امروز یک قدم رو به جلو درباره اش برداشتم و میدونم با تکرار و تمرین و ممارست در این کار حتما و حتما موفق تر خواهم شد…
خواستم توی این ساعت این رو اعلام کنم که هدف استاد از ضبط کردن این فایل ها فقط و فقط شناختن بهتر خودمون و تقویت نقاط ضعفمون هست که اگه من حس حسادت رو جایگزین تحسین کردن دوستم کردم پس منم در مدار همین موفقیت قرار گرفته ام و میتونم مثل اون و حتی بهتر رانندگی کنم!!!
خدایا شکرت برای استاد دانای زمانه ی ما و شکرت که ما هم لایق دریافت این آگاهی ها و عمل کردن بهشون هستیم!به اندازه ی باور به اندازه ی ایمان نتیجه ها در دست و دست یافتنی هستند…
به نام خدایی که به زیبایی هر چه تمام تر هدایت می کند
سلام خدمت استادی که با اینکه چندین ساله همه ی این قوانین رو فریاد میزنه و عمل میکنه و نتیجه گرفته در تمام ابعاد زندگی و اینکه شده جزئی از زندگی روز مره اش و هر روز داره عمل میکنه و نتایج فوق العاده ایی رو می گیره و همچنان دوست داره تا همه ی شاگردانش،همه ی اونایی که در این مدار هستند همون تجربه ی شیرین خوشبختی که که از اوایل کودکی تو ذهنمون می خوندند که خوشبخت بشید و ما معنیش رو نمی دونستیم همون سعادت ابدی رو به ما هم یاد بدهند و این بستگی به خوده ما داره که چطور میتونیم از این آموزه ها استفاده کنیم و بکار بگیریم تو زندگیمون تا مثل همون استادی بشیم که دنباله روش هستیم چون واقعا استاد داره سمت خودش رو به خوبی اجرا میکنه و مونده سمت ما …استادی که مانند خالقش عاشقانه دوست داره تو مسیر هموار و پر از راحتی و آسایش و ثروت و سلامتی و حال خوب باشیم،استادی که آینه ایی است از زیبایی های خالقش که همچنان مشتاقه تا ما رو در این مسیر بسیار زیبا همراهی کنه و هر بار با فایلی تاثیر گذار و بسیار ارزشمند ما رو وادار به کندوکاو درونمون میکنه…
تفاوت ذهنیت قدرتمند کننده با ذهنیت محدود کننده
اگه الان من خواسته ایی رو دارم ولی بهش دست نیافته ام،اگه الان جایگاهی رو دارم که دوستش ندارم!!!!قرار نیست برای همیشه اون خواسته رو نداشته باشم و اون جایگاه رو بدست نیارم!!!!
چون ما می دانیم که افکار غالب ما زندگی روزانه مون رو می سازند و با تغییر نگرش و افکارمون می تونیم زندگیمون و شرایط زندگیمون رو به اندازه ی تغییر باورها و افکارمون تغییر بدیم…
اگه ما فقط حرفهای استاد رو بااااور کنیم و باور کنیم که هر احساسی از ذهن و فکرمون میگذره همون بازتابش داده میشه به زندگی خودمون!!!!اگه باااااور کنیم به اندازه ی باور،شرایط زندگی ما تغییر میکنه…
از همون روزه اولی که این فایل روی سایت قرار داده شد بیش از ده بار فقط قسمت اول فایل رو گوش دادم و همون جا گفتم که استاد میدونه ما نسبت به دستاوردها و موفقیت های دیگران حس کمتری داریم و شاید تحسینشون کنیم همون چیزایی که توی مدت عضویتمون توی سایت یاد گرفته ایم که تحسین کنیم و از موفقیت دیگران شاد بشیم ولی در مورد دوستان و نزدیکان این نتیجه برعکسه و استاد آگاهانه و آگاهانه دست گذاشتند رو این نقطه ضعف ما چون همه ی ما بلااستثنا کمی نسبت به موفقیت نزدیکان و دوستانمون احساس خوبی از خود نشون نمیدیم و همان طور هم بود و استاد در ادامه ی فایل به این موضوع اشاره کردند که احساس ما نسبت به افراد و شرایطشون فرق داره!!!و من باید و باید این باور رو در خودم تقویت کنم که اگه نسبت به موفقیت غریبه ها خوشحال میشم لااقل نسبت به موفقیت نزدیکانمون و دوستانم ناراحت نشم و این باور رو در خودم نهادینه کنم که اگه اونا به خواسته ایی که من دوست داشتم بهش برسم قبل از من رسیدند یعنی نشانه ایی ست از سوی خدا که اگه اون تونسته پس تو هم میتونی و بقول استاد همه ی توانایی های انسان ها با هم برابره فقط طرز فکر کردن و باورهای هرفردیه که اون رو متفاوت از دیگران نشون میده…
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
الان سه روزه فقط دارم درباره ی این سوال و خودم رو کاوش میکنم که بقول استاد ما هنوز که هنوزه خودمون رو بهتر نشناخته ایم
در مورد این سوال،مثالی در مورد رانندگی (که پاشنه ی آشیلم هست رو میزنم و اینجا و از امروز یه ردپا میزارم تا به موفقیتی که در نظرم هست برسم و از نتایجش بگم و بدونم کجا بودم و تونستم با اراده و باور و ایمان و اعتقاد به کجا برسم به لطف خودش)دوستی دارم که بااینکه هشت سال از من کوچکتره ولی این اواخر بشدت رانندگیش خوب شده و براحتی میتونه هزاران هزار کیلومتر بدون همراهی کسی و به تنهایی و بیش از ده ساعت رو در طول روز رانندگی کنه و همین تابستون برای اولین بار بدون همسرش با ماشین خودشون رفتند تهران و این برای مایی که در یه شهر نسبتا کوچیک با جمعیت کمی هستیم موفقیت خوبی بود و منم وقتی شنیدم به تنهایی این مسافت طولانی که تقریبا700کیلومتر میشه رو رفته دروغ نگم ناراحت شدم و توی ذهنم چندین و چندین دلیل برای اینکه اون تونسته ولی من نمیتونم رو آوردم از قبیل اینکه خونواده ی پدری ایشون تهران زندگی می کنند،همسرش بهش اعتماد کرده،قبل من گواهینامه گرفته،ماشین برای خودش بود و اگه چیزیش میشد هیچ کسی دلیلی ازش نمی خواست و …هزاران هزار دلیل دیگه که اینا همگی دست به دست هم دادند و ایشون تونسته ولی من میدونم که هیچ کدوم از این ها دلیل موفقیتش نبود چون اون شجاع هست،دل نترسی داره،میگه اگه بلد نیستم میرم یاد میگیرم همه که از اول همه چیز رو بلد نبودن،اهل خطر کردنه و…
توی این سه روزی که داشتم همین دوستم رو آنالیز میکردم که چه باوری داشت که برخلاف من که رانندگی میکنم در حده بیست سی کیلومتر و در حده اینکه برم و بیام چی بوده؟!دیدم که ایشون که قبلا این ماشین (bmw)رو نداشتن با آردی کهنه و زوار در رفته ی همسرشون به دانشگاه و مدرسه ی پسرشون و بازار و هر کجایی می رفتند در حالی که من اگه بودم می گفتم خراب میشه و توی راه میمونم و چندین بار هم این اتفاق افتاد ولی ایشون به همون روال قبلی توی بارون و برف و شب و تاریکی بااین ماشین کیلومترها رانندگی میکردند و هیچ ترسی از اینکه توی راه بمونه نداشتند و یادمه ساله قبل که برای سفر کاری به شمال شهر رفته بودند با 206برادرشون می گفت ماشین رو از همسرم گرفتم و برای اولین بار ساعت ها رانندگی کردم که این فکر کنم اگه من بودم می گفتم ماشین غریبه ست و من نمیتونم و اینکه اون قدری با همین آردی کهنه به همه جا رفتند و اراده و ایمانشون رو توی انجام اون کار نشون دادند بااینکه هیچ آشناییتی با قانون ندارند ولی ناآگاهانه خوب عمل می کنند بهش،همین پارسال خدا بواسطه ی یکی از اقوامشون یه هدیه ی بسیار ارزشمند ماشین بی ام و رو هدیه داد تا پاداش حرکتش رو نترس بودن و شجاع بودنش رو بده واون قدری از این نتیجه ی عادلانه خدا شگفت زده شدم و باور کردم که خدا به شجاعان پاسخ میده که حد و حساب نداشت و ایشون الان روزانه با همین ماشین جدید سی کیلومتر رو در شبانه روز رانندگی میکنه و میاد به مادرشون سر میزنه و بااینکه همسرشون هم همون ماشین رو دارند و اونم هر روز همین مسافت رو طی میکنه دیگه نمیگه که اون میاد بااون بیام و دوتا ماشین نبریم و این تفاوت حرکت و جسور بودن اون بامنه که من حتی با داشتن گرون ترین ماشین شهرمون همون جرات ایشون رو ندارم والان میدونم که حس حسادت من به ایشون به خاطر ضعف من توی این کار بوده و چون دوست دارم منم مثل ایشون رانندگی کنم ولی نمیتونم،بهش حس حسادت داشتم ولی امروز همین باورها و طرز فکرم به من میگه که اگه میخوایی مثل اون و امثال اون باشی باید حرکت کنی ،باید نترسی و شجاع باشی که نتیجه بگیری…
صبح بیدار شدم و دیدم ماشینشون جلوی درماست و چون دو ماه بود به یکی از فامیلاشون توی تهران قرض داده بود و قرار بود خودشون بیارن تحویل بدن وقتی پرسیدم گفتند دیروز با اتوبوس به تنهایی رفتم تهران و خودم آوردم ماشین رو و اون قدر امروز تحسینش کردم برخلاف گذشته که حد و اندازه نداشت چون میدونم که اگه اون تونسته این یه نشونه ست از طرف خدا که تو هم میتونی و از امروز به خودم قول دادم تا به اندازه ی خودم ،به قدری که از دیروز خودم فرق داشته باشم روی این مهارتم کار کنم و تکاملم رو با حرکت های رو به جلو بیشتر کنم تا همین خواسته ایی که برام یه خواسته ی بزرگه بزودی با نتایج عالی بهش برسم…
تشکر میکنم از وجوده ارزشمند استاد مهربان که میدونه شاگردانش کجاها نقطه ضعف دارن و میتونن با آگاهی اونا رو برطرف کنند تا روز به روز بزرگتر شن…
برای این فایل بسیار آگاهی دهنده میشه ساعت ها و ساعت نوشت و هزاران مثال زد از اینکه هنوز میگیم داریم روی خودمون کار میکنیم و موفقیت های دیگران رو تحسین میکنیم ولی برای موفقیت دوستان و نزدیکان هنوز و هنوز جای کار داره که استاد آگاهانه دست گذاشتند روی این نقطه ضعف من و امیدوارم با نتایج درخشان و عمل کردن بهشون یه شاگرد نمونه ایی باشم که دوست دارند.