این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:
- اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
- دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
- سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛
نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.
موضوع قسمت اول:
کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:
1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)
من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
خواسته ها میتوانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید میکنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)
درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن
درس دوم:من لایق بهترین ها هستم
درس سوم:با پول دوست باش
درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن میشد
درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)
2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل
من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی
درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی
درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم
درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.
3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟
من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟
درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد
درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا میسازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن
درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)
4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم
بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:
درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه
درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق
درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)
درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)
درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمالگرایی!)
5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!
من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:
درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)
درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)
6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!
من خواستار تغییرم و میخواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟
درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)
7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی
/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم
خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟
درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)
درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)
درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم
8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم
من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:
درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)
درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)
*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)
و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمیرسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!
9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!
بهبود دیدگاه در این موفقیت:
درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)
درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!
یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:
1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…
2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم
3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،
ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…
ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:
باور های محدود کننده
1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد
2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد
3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!
4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!
5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!
6.عدم کنترل کمالگرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!
7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز
8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی
9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!
10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم
11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم
12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم
13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم
14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..
15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان
توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !
جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا
من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم
استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
قسمت اول – ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده
یه اتفاقی که امروز افتاد بعد از مرور کامنت ها و دو مرتبه گوش دادن فایل این جلسه در روز های گذشته این بود که یکی از دوستان قدیمی ام به اسم اسماعیل که خیلی بهش حسادت داشتم و شاید یک سالی بود ازش خبر نداشتم خودش بهم زنگ زد!
این اتفاق تا به حال نیافتاده بود که این رفیقم زنگ بزنه به من و حالم بپرسه اونم بعد از یکسال
خلاصه صحبت کردیم و گفت میخاد اپلای کنه برای اروپا کشور های اسکاندیناوی و من هم یکم راهنماییش کردم و اتفاقا تشویقش هم کردم و وقتی تلفن رو قطع کردم یادم اومد ببین من این ادم خیلی حسادت داشتم ها!
ولی اصلا حسم حسادت نبود اون لحظه بیشتر شبیه تحسین و انگیزه دادن بهش بود
اتفاقا یه پیشنهاد همکاری هم برای بعد از عید بهم داد و قرار شد یکمی بهش کمک کنم در این زمینه
درصورتی که پارسال بهم گفت کلی حسودی کردم بهش ولی الان بهش انگیزه دادم و گفتم تا حد توانم کمکش میکنم تا بهتر بشه!
دو تا کتاب هم دستم بود از ایشون که قرار شد بهش بدم و اون موقع هم از سر حسادت سعی کردم ازش کتاب بگیرم چون میدیدم کتاب خونه و من نبودم ولی خداروشکر الان شروع به کتاب های کاری خوندن کردم یا دوره آموزشی میبینم!
این اتفاق برام جالب بود که با خوندن کامنت ها و گوش دادن فایل حسادتم کمتر شد به صورت ناخودآگاه و این اتفاق رو نشونه ای میبینم برای اینکه در مسیر درست هستم و خدا هم پشتیبان منه و داره حمایتم میکنه
نکات جلسه اول فایل ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده
جهان بازتابی از ما و افکار ماست:
إِنَ اللَّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لٰکِنَ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ
خداوند هیچ به مردم ستم نمیکند؛ ولی این مردمند که به خویشتن ستم میکند!
خداوند و سیستم در هر جهتی که ما حرکت کنیم به ما کمک میکنه:
کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا
و ما به هر دو فرقه به لطف پروردگارت مدد خواهیم داد، که لطف و عطای پروردگار تو از هیچکس دریغ نخواهد شد.
به محض اینکه شروع به تغییر کنیم جهان بیرونی ما تغییر میکند:
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم.
حالا یه سری باور محدود کننده در این نگاه حسادت و قبول نکردن موفقیت بقیه هست:
1)محدودیت در موفقیت = باور کمبود
خب این باور خیلی ریشه ای و هرچه قدر روش کار میشه بازم از یه جایی میزنه بیرون
وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿27﴾
و اگر آنچه درخت در زمین هست، قلم شود، و دریا [چون مرکب باشد] سپس هفت دریا به آن مدد برساند، کلمات الهى به پایان نرسد، که خداوند پیروزمند فرزانه است
الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿268﴾
شیطان، شما را وعده فقر و تهیدستی میدهد، و به فحشا (و زشتیها) امر میکند، ولی خداوند وعده آمرزش و فزونی به شما میدهد، و خداوند، قدرتش وسیع، و (به هر چیز) داناست.
2) موفقیت اون ها باعث میشه من دیده نشم
خب راهی که به ذهنم میرسه اینه که اصلا چرا باید بخاطر بقیه بخام موفق بشم؟ مگه من موفقیت رو برای خودم نمیخام؟
مگه ارزشمندی من متصل به بقیه و نگاه بقیست؟
مگه کسی اگه رشد و پیشرفت کنه باعث پایین رفتن من میشه؟ ما تو جهان های موازی داریم زندگی میکنیم و داریم دنیای خودمون رو خلق میکنیمم پس کاری به نظر مردم نباید داشته باشم
3) من استعداد ندارم توانایی ندارم ( در کل من نمیتونم به جایگاه اون ها برسم ! )
خب این برمیگرده به اینکه شروع کنم توانایی هام رو به یاد بیارم! کارهایی که تونستم تو زندگیم انجام بدم! مسائلی که حل کردم!
و اینکه یاد بگیریم فقط خودمون رو با گذشته خودمون مقایسه کنیم!
4) شانس
در این زمینه بیشتر باید روی سیستمی بودن خداوند کار کنیم روی شناخت قوانین جهان کار کنیم
فایل 9 10 راهنمای عملی و فایل 7 قدم دوم خیلی کمک کننده است. البته فایل هدیه رابطه ما با انرژی که خدا نامیده ایم هم خیلی خوبه!
5) تقدیر و سرنوشت
در این زمینه هم باور های توحیدی و اینکه خدا به کسی ظلم نمیکنه ما به واسطه افکار و باورهامون داریم دنیا رو خلق میکنیم:
وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمینَ
ولى آنها هرگز به سببآنچه از پیش فرستاده اند، آرزوى مرگ نکنند و خداوند به حال ستمگران، آگاه است.
جلسه 7 8 راهنمای عملی میتونه در زمینه سرنوشت خیلی کمک کنه
حالا راهکار چیه؟
1- اگر اونا تونستن پس میشود پس نشون میده که امکان پذیره!
2- همه افراد به یک اندازه به خدا و منابع خوشبختی دسترسی دارند!
3- هر کسی هر جایی که هست سر جا درستشه!
حالا میخام تمرینم رو بنویسم:
دوستم امید:
موفقیت: امید یه پسر 22 سالست که 5 سال سابقه کاری داره و مدیر محصول یه شرکت و تونسته کلی پول بسازه و پیشرفت شغلی بکنه و ماشین شاستی بلند سوار میشه و محصولات برند و آخرین مدل داره و ….
احساس من: حسادت، اینکه هم سن من این آدم این همه موفق شده من هیچی نشدم، حسم هم این که نگاهش بالا به پایین نسبت به من
درس هایی که میتونم بگیرم: نشون میده با این سن میشه به این همه موفقیت رسید! اینهمه پیشرفت کرد! تمرکز بالایی روی کارش داره طوری که میگفت 790 تا کتاب دارم که حدودا 500 تاش در حوزه موفقیت و رشد کسب و کاره! و همشون رو خونده، پشتکار بالا و رفتن تو دل ترس هاش
دوستم مانا
موفقیت: تونست از دانشگاه علم و صنعت اپلای دکترا مستقیم آمریکا بگیره تو سن 22 سالگی
احساس من: کلی بهش انگ نا مناسب زدم، تو ذهنم مسخرش کردم، گفتم شانسی بوده به خاطر اینکه مادرش آمریکا زندگی میکنه تونسته، سعی کردم ازش متنفر بشم و موفقیتش رو نبینم
درس هایی که میتونم بگیرم: یه نفر همکلاسی من هم رشته ای من با معدل شبیه من تونسته اپلای دکترا مستقیم امریکا بگیره پس برای من هم شدنیه! نشون میده وقتی علاقه داشته باشی و تمرکز و باورهای خوب میتونی بهش برسی! به درسا علاقه مند بود!، همیشه حالش خوب بود و انگیزه بالایی داشت
محمد امین بتویی
موفقیت: تونست فاند خوبی بگیره و بره کانادا برای ادامه تحصیل
احساس من: چقدر آدم نچسبی بود، حسادت و نفرت، حال بد و گریه و ناراحتی
درس هایی که میتونم بگیرم: پشتکار و انگیزه بالا داشتن برای موفقیت الزامیه!، اگه هم رشته ای من با معدل شبیه من با استاد راهنما و موضوع پروژه شبیه من تونسته پس من هم میتونم!، علاقه داشت و باور داشت که علمش ارزشمنده و اون ور میخانش
دوستم ادریس
موفقیت: تونست تو سن 19 سالگی وارد کسب و کار بشه و کلی درآمد کسب کنه و ماشین های خوب بخره
احساس من: تو ذهنم گفتم باباش پولداره تونست به این موفقیت برسه اگه باباش دستشو نمیگرفت بدبخت میشد، من خانوادتا بدبختم و کسی دستم رو نگرفته، حسادت و در نهایت دوستیم رو باهاش قطع کردم
درس هایی که میتونم بگیرم: کسی که هم سن من تونسته اینقدر پول بسازه پس برای من هم میشه، من میدونستم که باباش هیچ پولی بهش نمیداد و این همشو قرون به قرون خودش ساخته بود ولی نسبت میدادم به شانس، پشتکار وحشتناک بالا و انگیزه فراوان
دوستم پدرام
موفقیت: تونست ماشین 207 بخره تو سن 21 سالگی
احساس من : حسادت ، دوستیم رو باهاش قطع کردم ، کلی انگ بهش زدم و گفتم باباش پولداره تونسته
درس هایی که میتونم بگیرم: این آدم به خاطر تلاش و پشتکارش تونسته تو 9 ماه رتبه برتر تجربی بشه و دندون پزشکی قبول بشه با اینکه یک سال از من کوچکتره به خاطر مستقل بودن اومده بود سر کار که دستش تو جیب خودش باشه ولی من میخاستم به شانس ربط بدم و بگم نه نمیشه
دوستم آرین
موفقیت: زبان آلمانی و انگلیسی رو خوب بلده و به شدت سریع یادمیگیره مباحث جدید رو تو سن 24 سالگی
احساس من: چون بلد نیست خیلی با آدما ارتباط بگیره مسخرش میکردم تو ذهنم و آدم حسابش نمیکردم و ازش کینه دارم و متنفر شدم
درس هایی که میتونم بگیرم: یه آدم میتونه با تمرکز فراوان توی یه حوزه سریع پیشرفت کنه و رشد کنه پس تمرکز خیلی مهمه!
دوستم پارسا
موفقیت: پارسا داره میره هلند و ازدواجم میخاد بکنه و یه کسب و کار راه انداخته برای خودش تو سن 24 سالگی
احساس من: حقیقتش اولش به خاطر شرایط مالی خانوادش حسودیم شد چون خیلی پدر و خانواده خوب و پولداری داره و شرکت دارن و واردات انجام میدن ولی الان از بودن باهاش لذت میبرم و کلی چیز یاد میگیرم
چه درس هایی میتونم بگیرم: پارسا واقعا پسر شادیه همیشه لبخند به لبشه هیچ چیزی رو سخت نمیگیره برای دل خودش زندگی میکنه هدفمنده و عاشق رشده، تمرکز بالایی داره، برای اینکه کار خودش رو راه بندازه یک سال رفته و کارآموزی کرده یعنی قانون تکامل رو رعایت میکنه، تمرکزش روی خودش و کارشه و به بقیه کاری نداره، در مورد بقیه نظر نمیده و باورهای توحیدی خوبی داره و به خدا متکیه و وارد دل ترس هاش میشه یعنی توحیدش عملیه
کوثر دختر عموم
موفقیت: تو سن 25 سالگی تونسته درآمد خوبی داشته باشه و تو یه کلینیک معتبر مشغول باشه و ماشین صفر خریده
احساس من: موفقیتش رو ربط دادم به اینکه پدرش جانبازه و سهمیه داره و شانس دارن و این کشور قانون نداره و حسادت و نفرت جوری که من 4 ساله ایشون رو ندیدم و حالشم نپرسیدم از کسی
درس هایی که میتونم بگیرم: خداروشکر که از فامیل من یه آدم موفق هست ، اگه دختر عمو من تونسته پیشرفت شغلی تو کار مورد علاقش داشته باشه پس منم میتونم، اگه یه دختر با این همه محدودیت های پدر و خانوادش تونسته خط شکن باشه پس من هم میتونم با همین خانواده موفق بشم
این هم تمرین من و خلاصه نویسی فایل
به امید موفقیت های بیشتر و بیشتر و حال خوب بیشتر و بیشتر
جلسه اول – ذهنیت قدرتمند کننده در مقابل ذهنیت محدود کننده
سوال :
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟ آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟! آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟! یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
اصلا احساس خوشحالی نمیکنم
سریعا حالم بد میشه و میرم تو لک به اصطلاح
انگاری یه چیزی وسط سینم احساس سنگینی میکنه!
به شدت آدم حسودی هستم و وقتی ببینم کسی به جایی رسیده حالم بد میشه و ازش متنفر میشم
واقعا خودم هم دوست ندارم ها ولی انگاری اگه این کارو نکنم اروم نمیشم
مثلا اگه کسی تونسته باشه یه نمره بیشتری بگیره من حالم بد میشه مقایسه میکنم حسادت میکنم و سریعا ربطش میدم به یه عامل بیرونی مثلا اگه یه دختر تونسته باشه بیست بشه میگم این حتما از ترفند های دیگه استفاده کرده نمره گرفته
یا مثلا فلانی که فلان جا کار میکنه پارتی داشته من ندارم
بابای پولدار داشته من که ندارم من …
مثلا اگه کسی حس کنم موفقیت هایی داره کسب میکنه که داره نزدیک به من میشه یا از من بالاتر میزنه من سریعا شخصیتش رو تو ذهنم یا جلوی بقیه تخریب میکنمم که بببیند اگه این موفق شده اینجور آدمیه ها خیلی هم مهم نباشه براتون
ته همش میگم ببین من بازم نتونستم
همه دارن موفق میشن پیشرفت میکنن بازم من همون آدم قبلیم
این همه بچه های سایت نتیجه گرفتن تو هنوز علاقتو پیدا نکردی کار نداری
یا مثلا فلان دوستم تو دانشگاه سر کار میرفت من حالم بد میشه که چرا فلانی کار داره من ندارم و …
در نهایت حس بی عرضگی بهم میده و خیلی ناراحت میشم و به تبع توی رفتارم با بقیه تاثیر میزاره و سریعا واکنش های بدی نشون میدم و تو این سیکل منفی هی ادامه میدم تا جایی که ذهنم به این نتیجه برسه ببین عباس تو آدمش نیستی بیخیال شو تو به درد نمیخوری
در مورد افراد نزدیک زندگیم خیلی بیشتر حساسم ولی اگه کسی دورتر باشه اوکیم و خیلی حسادت نمیکنم ولی در کل خیلی خیلی حساسم
یعنی از طرفی دنبال الگو گرفتن هستم و این که میشود
از طرفی با هر الگو سریع میرم تو فاز مقایسه و حسادت و تو سر خودم زدن
متن بالارو من قبل از ادامه فایل نوشته بودم که خیلی شباهت داشت به حرفای استاد
حقیقتش اولش که موضوع رو شروع کردید خیلی حال کردم گفتم ببین چه موضوع مهمی رو استاد داره رایگان(هدیه) اموزش میده و واقعا موضوع ارزشمندیه
دمت گرم استاد
استاد من خودم حق میدم به مشارکت ها
اون زمانی که من دوره ها رو نداشتم واقعا فکر میکردم توی دوره شما کلا یه چیز دیگه میگید و …
همین موضوع ربط دادن به عوامل بیرونی بحث 7 8 جلسه اول روانشناسی ثروته! همین بحث مقایسه بحث جلسه اول دوره احساس لیاقت هستش
همین بحث حسادت بحث جلسه 4 قدم 3 هست که وقتی که من اون باورهارو روشون کار میکردم توی این موضوع خیلی بهتر شدم
اتفاقا این فایل همزمان شده بود با یه مقایسه ای که به شدت حالم چند دقیقه ای بد شد که سریع گفتم بزار فایل رو گوش بدم و کامنت بزارم کانون توجهم عوض میشه و اتفاقا خیلی حالم بهتر شد
یعنی راستش قبل از تهیه دوره ما فکر میکنیم خیلی مطالب فرق داره در صورتی که واقعا اینطور نیست یا خیلی از فایل های هدیه خیلی کامل تر و شاید دقیق تر از برخی از دوره ها باشن چون شما دارین به اون فایل ارجاع میدید …
در هر صورت عاشق این موضوع و این ریشه ای کار کردن شما هستم و این به روز بودن و آنلاین بودن باعث میشه کلی هم از کامنت بچه ها یاد بگیریم هم مدام روی خودمون کار کنیم
تا هر روز ذره ای بهتر از دیروز بشیم
در هر صورت این مشکل مهمی برای من هست
زمان هایی که حسادت نکردم و ایده گرفتم به شدت سریع اتفاقات رخ داد
میخام یه مثال بزنم
من یه دوستی داشتم که خیلی باهم توی رقابت بودیم توی دبیرستان
تا اینکه سال سوم دانشگاه بعد از مدت ها قرار شد بریم بیرون و ایشون با ماشین صفر اومد البته با رانندگی دوستش
خب من گفتم ببین من که قبول دارم ازین آدم بهترم
بعد این حتی رانندگی بلد نیست ماشین صفر خریده!
ماشینش هم دست این و اونه حتی بنزین زدن بلد نبود!
حقیقتش برگشتنه هم داد من نشستم پشت فرمون
اون شب که برگشتم خونه یه حس عجیبی داشتم
انگار یه سدی تو ذهنم شکست
چون تا قبلش کلی دلیل و منطق داشتم تو ذهنم که من نمیتونم حالا حالا ها ماشین داشته باشم…
ولی انگار یه سدی شکست!
و فکر میکنم کمتر از یک ماه طول کشید که با اصرار بی نهایت پدر و مادرم ماشین ثبت نام کردم و الان یک سال و نیم ماشین صفر زیر پام هست!
ولی خب ازین الگو مثبت گرفتن ها کم داشتم بیشتر حسادت بوده
مثلا دوست هایی داشتم که ماشین بهتر خریدن ولی حسادت باعث شد من رابطم رو باهاشون قطع کنم یا به هزار تا عامل دیگه ربط بدم موفقیتشون رو
میخام روی این موضوع کار کنم و توش بهتر بشم چون واقعا هر جایی که هستم مثل دانشگاه محیط خانواده محیط کار حتی توی آموزش دیدن حتی توی بازی کردن … میبینم که سریع حالم بد میشه چون سریع میرم تو فاز مقایسه
توی دوره احساس لیاقت روی مقایسه کار کردم و بهتر شدم ولی هیچ وقت قرار نیست دست از سرم برداره و سریع مثل علف هرز رشد میکنه و میاد بالا
اتفاقا جاهایی بوده که من استعداد داشتم و شروع به یادگیری کردم ولی خودم رو با استادی که آموزش میده ده سال سابقه داره مقایسه کردم حسادت کردم و بعدش به این نتیجه رسیدم من بی عرضم و ادامه ندادم
یعنی یکی از عواملی که باعث شده من تو هیچ موضوعی متخصص نشم و ازین شاخه به اون شاخه بپرم همین موضوع بوده که یقم رو گرفته
ولی استاد این فایل ها مثل یه دوره قراره خونده بشه کار بشه و نتیجه بگیریم چون واقعا بچه ها خواهان موفقیت هستن و حتما لایقش هستیم
به همین دلیلی که به این دنیا خاکی پا گذاشتیم لیاقت پیشرفت کردن و موفیقت رو داریم