ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1

این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:

  • اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
  • دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
  • سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛

 

نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.


موضوع قسمت اول:

کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.

سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!


تمرین این قسمت:

نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:

مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟


تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:

1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)

من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

خواسته ها می‌توانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید می‌کنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)

درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن

درس دوم:من لایق بهترین ها هستم

درس سوم:با پول دوست باش

درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن می‌شد

درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)

2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل

من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی

درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی

درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم

درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.

3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟

من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟

درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد

درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا می‌سازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن

درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)

4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم

بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:

درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه

درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق

درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)

درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)

درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمال‌گرایی!)

5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!

من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:

درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)

درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)

6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!

من خواستار تغییرم و می‌خواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟

درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)

7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی

/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم

خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟

درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)

درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)

درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم

8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم

من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:

درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)

درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)

*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)

و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمی‌رسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!

9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!

بهبود دیدگاه در این موفقیت:

درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)

درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!

یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:

1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…

2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم

3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،

ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…

ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:

باور های محدود کننده

1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد

2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد

3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!

4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!

5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!

6.عدم کنترل کمال‌گرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!

7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز

8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی

9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!

10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم

11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم

12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم

13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم

14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..

15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان

توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !

جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا

من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم

استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره


منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «عاطفه حسینی» در این صفحه: 5
  1. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1166 روز

    مهم ترین باورهایی که باید بسازم ، بهشون توجه کنم

    1) خواسته ها هرچند بزرگ در دسترس هستن :::مثال شراکت معدن برادرم

    2) موفقیت ربطی به سن و سال نداره

    3) مهاجرت ربطی به تحصیلات فوق العاده، سن و سال ، ثروت زیاد نداره

    4) ازدواج عالی ربطی به سطح خانوادگی ، چهره و استایل نداره .

    5) موفقیت به خودباوری بستگی داره ، به علاقه و باورها بستگی داره نه عوامل بیرونی

    6)قانون رهایی از خواسته خیلی مهمه مثال سحر ، سپیده ، اسما

    همه ی موفق ها این قانون توی وجودشون بود

    7) تفریح و گردش و شادی ، لذت بردن از لحظات خیلی مهمه ، برای موفقیت نیاز به جون کندن نیست.

    8)درک قانون تکامل و بعد تصاعد

    عاطفه دیدی که خاله ت اول تکامل ش و طی کرد بعد رسید به تصاعد

    دیدی که خانم خطاط تکاملش و طی کرد تا رسید به خواسته ش

    9)پول ساختن از صفر امکان پذیره

    حرف شوهر خالم( من صفر پول میسازم)

    استاد مهربانم، مریم عزیزم ممنونم بایت جلسات فوق‌العاده تون.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1166 روز

    نسترن دختر خاله ی مادرم صاحب کارخانه دایتی و دهها کارخانه دیگر

    از چ زاویه ی مثبتی به موفقیت انها نگاه کنم که به خود باوری برسم ؟

    مادرم میگوید انها از صفر صفر شروع کردند ، از نون خشکی فروشی در خیابانها چون چاره ای نداشتند،

    باور محدود کننده: کمال گرایی من و اینکه مگر میشود از صفر شروع و سرمایه ی لازم برای احداث کارخانه را جور کرد ؟

    عاطفه حالا دیدی که مبشود

    نون خشکی فروشی ؟‌؟؟؟؟ اصلا تو حاضری این کارو انجام بدی.؟‌ ؟؟

    چ درس هایی میگیرم

    اولا درک قانون تکامل و بعد تصاعد

    دوم کنار گذاشتن کمال گراییی

    سوم شروع کردن حتی از کارگری

    خاله و شوهر خاله م صاحب چندین پاساژ

    از چ زاویه ای به موفقیت انها نگاه کنم؟

    اول اینکه آنها از صفر صفر شروع کردند ، شوهر خاله م بعد از فوت پدر سرپرستی 3 خواهر و 4 برادر کوچکتر را بر عهده گرفت از صفر صفر شروع کرد ، از ماهی فروشی روی چرخ در خیابانها

    خودش می‌گوید من بدون پول پول میسازم

    بنابراین

    میشود از صفر صفر شروع کرد

    میشود بدون حمایت کسی شروع کرد.

    درک قانون تکامل و بعد تصاعد در زندگی آنها برای من مشهود است.

    چ درس هایی میگیرم.؟

    خاله ی من شاسی بلند زیر پاشه ، همه چی داره اما بازم کار میکنه و میگه من یه لحضه نمیتونم بی کار بشینم ، با این که پول دارن اما در آمد خونشون رو از کارهای خانگی ش تامین میکنه مثلا ترشی ، مربا و …درست میکنه میفروشه

    لیف میبافه حتی و میره میشینه تو پارک میفروشه

    برای انها کار عار نیست حتی ثروت مند باشی و خیلی خوب تونسته فروش رو یاد بگیره و کلی مشتری داشته باشه

    باور محدود کننده ی من : مشتری نیست که ، مشتری کمه

    اما خاله ی من کلی مشتری داره

    باور محدود کننده ی بعدی: من مثل خاله روی فروش ندارم ، نمیتونم مشتری جذب کنم..

    چرا نمیتونم ؟؟ مگر خاله چ ویژگی داره که من ندارم ؟ تحصیلات داره ؟ خوشگل تره ؟ نه فقط خودشو باور داره ، خجالت نمی‌کشه، حرف ش و میزنه ، قیمت و میگه ، رودربایستی نمیکنه

    مگر از اول اینجوری بوده ؟؟ نه بابا از اول پول نون هم نداشتن تکاملش و طی کرده پس من هم میتونم تکاملم و طی کنم.

    محسن صابری بازیگر و کارگردان برجسته ی تئاتر

    از چ زاویه ای به موفقیتش نگاه کنم که الهام بخش من باشه ؟

    به گفته ی خودش از اول که بازیگر به دنیا نیومده، فقط تمرین کرده ، تمرین ، تمرین تمرین ، اون عاشق کارشه ، زندگیش با کارش یکیه

    دوم اعتماد به خودش داره ، به خودش ایمان داره ، از سر صحنه رفتن نمیترسه یا شاید هم بر ترسش غلبه میکنه ، از پذیرفته نشدن توسط مردم نمیترسه

    چ درس هایی میگیرم

    اول عشق به کار خیلی مهمه ، اینکه کارت با زندگی ت یکی باشه

    دوم باید وارد ترس ها شد ، تا اعتماد به نفس م و زیاد کنم .

    زهرا مدرس شیرینی و کیک

    از چ زاویه ای به موفقیت او نگاه کنم که الهام بخش من باشد ؟؟

    باورهای محدود کننده ای را در خودم دیدم که ایشان ندارند ::::::

    برای ثروت مند شدن نیازی نیست تحصیلات داشته باشم

    برای ثروت مند شدن نیازی نیست شب و روز کار کنم

    برای ثروت مند شدن باید عاشق کارت باشی

    ثروت شدن ربطی به محیط زندگی ت نداره

    برای ثروت مند شدن لازم است هر روز مهارتهای خود را بهبود ببخشم.

    چ درسی میتونم از این مسیر بگیرم؟

    من همیشه یادگیری هنر و دست کم گرفتم چرا ؟؟ چون طبق معیارهای جامعه خواستم تحصیلات ان چنان ی داشته باشم

    حالا عاطفه تفاوت جایگاه‌های خودتون رو مقایسه کن .

    مرضیه که ازدواج خوبی کرده و خطاطه

    مرضیه چهره ی زیر متوسطی دارد پس ازدواج ربطی به چهره نداره

    هر کسی با هر استایلی ، هر چهره ای میتونه خوشبخت زندگی کنه ، ازدواج خوبی داشته باشه .

    باور محدود کننده ی من : برای ازدواج عالی چهره ی فوق العاده، سطح خانوادگی عالی نیاز است‌

    دوم درک قانون تکامل در خطاطی ایشون هست که حدود ده ساله داره تمرین میکنه ولی من چون همه جیز و یه هویی خواستم و موفقیتهای کوچیک و ندیدم به هیچ جا نرسیدم ، بنابراین عاطفه جان قانون تکامل و میبینی؟؟ مرضیه نخواست یه هویی خطاط شه ، نخواست با معیارهای جامعه جلو بره.

    سحر دکترای دندان پزشکی

    از چ زاویه ای به موفقیت او نگاه کنم که به خود باوری برسم

    ما رفیق صمیمی هستیم با یک سطح خانواده

    در یک مدرسه درس خواندیم

    باور محدود کننده: برای موفقیت نیازی نیست خانواده ی دکتر مهندس داشته باشی ، برای موفقیت باید خودتو باور کنی

    چ درسی میگیرم؟

    درک قانون رهایی از خواسته

    من و سحر 4 سال کنکور دادیم و قبول نشدیم ، سال پنجم سحر گفت دیگه امسال برام مهم نیست چی قبول شم حتی زیست گیاهی هم قبول شدم میخونم ، میخوام زندکی مو بکنم ولی من قبول نکردم که خواسته م و رها کنم و این شد تفاوت نتیجه ها ،

    پس عاطفه قانون رهایی در خواسته خیلی مهمه ، لذت بردن از لحظه ها خیلی مهمه .

    خانم بابایی خطاط حرم امام رضا ع

    ایشون از سن 40 و خورده ای شروع کردن به یادگیری و الان حدود 50 و خورده ای سالشونه و تازه به این موفقیت رسیده

    باور محدود کننده ی من

    سنم زیاده برای شروع::::: ببین عاطفه خانم بابایی بیشتر از ده سال از تو بزرگتر بوده که شروع کرده

    دوم درک قانون تکامل: عاطفه قانون تکامل رو ببین ، ببین چقد تمرین کرده تا استاد این کار شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1166 روز

    سوال دوم

    از چ زاویه ی مثبتی به موفقیت این افراد نگاه کنم که باعث بشود به خود باوری برسم ؟ و الهام بخش من باشد برای رسیدن به خواسته هایم ؟؟

    برادرم مهدی از صفر صفر شروع کرد از رانندگی و بعد کم کم مدیر بزرگترین بخش شهرداری شد

    چ درس هایی میتوانم از موفقیت این افراد بگیرم ؟

    1) درس اول :خواسته ها هر چند بزرگ در دسترس ما هستند حتی اگر پولی برای پرداخت آن نداشته باشیم ، چ کسی فکر میکرد برادر من صاحب نیمی از یک معدن بشود بدون پرداخت پول؟؟ اصلا در مخیله ام قبلا نمی‌گنجید .

    پس خواسته ها هر چند بزرگ ( از نظر ذهن ما ) در دسترس ما هستند و این ذهن است که ما را محدود می‌کند ولی وقتی در مدار ثروت قرار می‌گیریم جهان به ما میبخشد و عطا می‌کند حتی رایگان.

    درس دوم : برادرم تقریبا از سن سالگی شروع به کار کردن و هنوز 40 سالش نشده

    اکنون خداروشکر هم صاحب خانه ای بزرگ در میرداماد است

    هم ویلایی بزرگ در ورامین ساخته و ….

    پس موفقیت ربطی به سن و سال ندارد

    باور محدود کننده ی من : سن من زیاد شده ، من دیر شروع کردم . اما برادر من هم از حدود 30 شروع کرد .

    فاطمه

    از چ زاویه ای به موفقیت او نگاه کنم که الهام بخش من باشد؟

    ا ، فاطمه با این که نقصی در چهره ش داره و چشماش کاملا چپه ازدواج خیلی خوبی کرده

    پس ازدواج خوب ربطی به چهره و زیبایی نداره

    باور محدود کننده ی من : برای ازدواج خوب داشتن باید چهره ی فق العاده ای داشت.

    مهاجرت ربطی به تحصیلات فوق العاده، ثروت زیاد نداره

    باور محدود کننده ی من : برای مهاجرت یا باید پولدار باشم یا تحصیلات عالیه داشته باشم.

    چ درس هایی از این مسیر میتونم بگیرم؟

    فاطمه هیچ وقت خودشو زشت ندید ، اعتماد به نفس فوق العاده ای داشت اما من همیشه خودمو مقایسه کردم با خوشگل تر از خودم ، همیشه خودمو سرکوب کردم به خودم توهین کردم ، اگر کسی بهم میگفت تو زشتی حرف ش و می‌پذیرفتم

    اما فاطمه خیلی ها بهش میگفتن چپول چش چب

    او هیچ وقت نپذیرفت که این نقص و داره و خودشو زیبا میدید.

    اسما رتبه 200 کنکور

    برادر اسما صد برابر اسما تلاش کرد ولی حتی نتونست قبول بشه پس موفقیت به هوش و استعداد بستگی نداره چرا که اونها خواهر و برادر هستن

    باور محدود کننده من : شاید من هوشم کمتر باشه ، شاید من توانمند نیستم .

    موفقیت به خودباوری ربط داره

    اسما همیشه خودش و قبول داره و نظراتش و هر چند چرند در جمع بیان می‌کرد.

    اسما هیچ وقت به باورهای محدود کننده ی پدرش توجهی نکرد ، پدرش میگفت موفقیت یعنی پزشکی پزشکی پزشکی

    اما اسما با به بی توجهی به او وارد رشته ی انسانی شد ، برادرش به خاطر حرف پدر و جامعه وارد تجربی شد علی رغم خواسته اش

    حالا نقش عشق و علاقه

    نقش خودباوری

    نقش بی توجهی به معیارهای جامعه در موفقیت اینجا کاملا مشخصه .

    چ درس هایی میتونم بگیرم؟؟

    اول قانون رهایی از خواسته ( برای اسما اصلا مهم نبود چ رشته ی قبول بشه )

    دوم :حرف ها ، تحقیرها ی دیگران را هیچ وقت به خودش نگرفت .

    سپیده نوه ی عمه

    او برای قبول شدن در کنکور سعی و تلاش خیلی زیادی نکرد حداقل به اندازه ی من

    باور محدود کننده ی من: باید خیلی زحمت کشید برای موفقیت ، باید جون کند

    و نکته ی بعدی او مشکلات خانوادگی فراوان داشت پس حتما او به مشکلات بی توجهی کرده که الان شاد و خوشحاله

    او از از خانواده ای نزدیک به متوسط بود اما با خانواده‌ ای فوق العاده ثروت مند ازدواج کرد.

    باور محدود کننده ی من : چون من از خانواده ی متوسطی هستم فرد ثروت مند سراغ من نمیاد .

    چ درس هایی میگیرم

    اول قانون رهایی از خواسته برای سپیده اصلا مهم نبود چ رشته ای قبول شود او همیشه شادی و خوشحالی را اولویت قرار می‌داد

    همیشه به تفریح و گردش و رقص میپرداخت .

    اما باور محدود کننده ی من : شادی و تفریح منافات دارد با موفقبت ، با تلاش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1166 روز

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام استاد عزیزم

    سلام دوستان

    من این تمرین و دوباره انجام دادم

    لیست موفقیت دوستان و آشنایان و احساس من وقتی خبر موفقیت انها را شنیدم

    1) اول برادرم :

    موفقیت در خرید خانه ی خوبی در میرداماد

    شراکت در معدن نمک

    وقتی خبر شراکت او را در معدن نمک شنیدم از ته قلبم براش خوشحال شدم انگار آرامشی در قلبم ایجاد شد.

    2) فاطمه نوه ی عمه م

    من و همسر ایشون تقریبا همزمان مهاجرت کردیم ولی چند ماه بعد من برگشتم ایران

    وقتی خبر مهاجرت فاطمه رو شنیدم نسبت به خودم احساس حقارت و ناتوانی کردم و از ته دلم برای خودم غصه خوردم و گریه کردم یه جور احساس غمی داشتم .

    احساسات من اینجا

    حقارت

    ناتوانی

    غم

    3) اسما دختر داییم رتبه 200 کنکور شد

    براش خوشحال شدم اما احساس کوچک بودن ، ناتوانی و حقارت کردم به خصوص وقتی همه در موردش حرف میزدن

    احساسات من اینجا

    خوشحالی

    حقارت

    ناتوانی

    4) سپیده نوه خاله م‌ دکترای داروسازی دارن

    ایشون فوق‌العاده دختر خوش قلبی هستن

    در برابر ایشون به شدت احساس حقارت

    کمبود ، ناتوانی و کوچک بودن میکنم و حتی همیشه ازش مخفی میشم

    احساسات من

    حقارت

    ناتوانی

    کمبود

    حس کوچک بودن

    5)بهاره دختر خاله م

    دکترای پزشکی

    احساس من

    حقارت و کمبود

    6) امیر رضا پسر داییم رئیس بیمارستان سینا

    در برابر ایشون احساس حقارت و کوچکی

    7) نسترن دخترخاله ی مادرم صاحب کارخانه ی دایتی و ده ها کارخانه ی دیگر

    احساس من

    خوش به حالشون چقدر پول دارن

    چ جوری اینقدر ثروت مند شدن ؟

    8)خاله ی خودم و شوهرش اقا جعفر

    صاحب چندین پاساژ در خیابان مولوی

    صاحب چندین ویلا در دماوند و اردبیل و سرعین

    خیلی خوشحالم برای خالم

    حس حقارت و کوچیکی هم دارم

    حس ناتوانی

    9) اقای محسن صابری یکی از بهترین بازیگرها و کارگردان ها ی تئاتر

    احساسات من

    حس خوشحالی دارم

    احسنت براو

    و همیشه تو ذهنم تحسین ش کردم .

    10)زهرا دوست اینترنتی جدیدم

    مدرس کیک و شیرینی و از تدریس این طریق به ثروت خوبی رسیده

    احسنت بر او

    تحسین ش میکنم

    دمش گرم

    11)سحر رفیق صمیمی م دکترای دندان پزشکی

    خیلی براش خوشحالم

    اما حس حقارت و کوچیک بودن و نسبت به او دارم .

    12)خانم بابایی همسایه مون

    کار خطاطی برای حرم امام رضا ع انجام میدن

    حس حقارت دارم

    احسنت بر او

    13) مریم بابایی

    درامد خوبی داره از اجاره کردن یک واحد در تئاتر شهر و اجاره ی ساعتی اتاق هایش به هنرمندان چندین برابر اجاره ای که پرداخت می‌کند در میاورد.

    افرین و احسنت براو

    14) مرضیه همسایه مون

    ازداوج خوب او به علاوه هنر خطاطی او

    خیلی خیلی براش خوشحالم

    گاهی احساس میکنم ای کاش مثل او یه ازدواج خوبی داشتم یا حداقل یه هنر و ادامه میدادم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1166 روز

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام استادجونم و مریم عزیزم، خیلی خیلی خوشحالم که قراره این تعامل دو نفره بین من و شما برقرار باشه

    الهی شکرت خدایا ، خدا جون شکرت که استاد هنوز دوست دارن این اگاهی ها رو در اختیار ما بگذارن

    استاد شده باشه روزی 5 تا کامنت میگذارم تا روند و ادامه بدین ان شالله

    سوال اول

    اگر یکی از افراد نزدیک شما به موفقبت بزرگی برسه شما چ احساسی دارید:

    استاد احساس الان من خیلی خیلی متفاوته با سه

    ماه پیشم و اگاهانه سعی کردم افراد و تحسین کنم

    اما نشستم نوشتم دیدم اوه هنوز خیلی کار دارم ، خیلی باید روی خودم کار کنم ، اگر میگم حس حقارت یا کمبود دارم اصلا قابل مقایسه به سه ماه پیشم نیست خداروشکر خیلی پیش رفت کردم

    و این احساساتی که نوشتم نسبت کمی داره به قبل

    برادرم ::::

    اگر برادرم به ابن موفقیت برسه خداروشکر میکنم و خوشحال میشم و البته یه کوچولو خیلی کم حس حقارت هم میکنم نسبت به شرایط الانم ، چون به اینده ام تقریبا مطمئن هستم .

    در مورد فاطمه نوه ی عمه م

    ایشون به موفقیت نسبتا خوبی رسیده تا همین یکی ، دو ماه پیش که بهش فکر میکردم موجی از حس کمبود و حقارت سراغ من میومد و به خودم میگفتم فاطمه با این قیافه ی داغونش هم تو رابطه ش شانس اورده و هم یه سری مسائل دیگه که نسبت به من خیلی موفق تر بوده

    به خصوص وقتی بابام راجع شون حرف میزد میشستم گریه میکردم

    احساسات من این چنین بود

    حس کمبود

    حس حقارت

    حس ناتوانی

    حس خرد شدن

    الان حسم بهتر شده و سعی میکنم اگاهانه تحسین ش کنم

    ولی وقتی یه لحضه تصور که شرایطش خیلی خیلی بهتر از الان ش شده

    احساس حقارت کردم .

    سپیده دخترخاله ی مامانم

    ما رابطه ی خیلی نزدیکی باهم داشتیم همیشه میدیدم که تحسین میشه اما من بلعکس بابت این قضیه الان که ایشون در شرایط فوق العاده ای هستن هم خوشحالم براش هم ناراحتم برای خودم

    یه جورایی همش ازش فاصله میگیرم

    چرا ؟؟؟

    چون حس کمبود دارم بهش

    حس حقارت دارم

    حس خیلی چهره ی فوق‌العاده ای داره ولی من نه ، سپیده از احساسات دخترونه ش خیلی استفاده کرد و من نه

    باز هم وقتی تصور کردم که شرایط ش خییی انچنانی تر شده احساس حقارت کردم .

    مرضیه دختر همسایه مون

    احساس انچنانی ندارم بهش

    گاهی خوشحالم که خوشبخته

    گاهی با خودم میگم ای کاش مثل مرضیه حداقل های زندگی رو داشتم

    اما تحسین ش میکنم که در این حد به هنر خطاطی علاقه منده و در هر شرایطی بهش میپردازه

    وقتی فکر کردم که به موفقیت بزرگی میرسه

    خیلی خوشحال شدم و حس حقارت همواره با من بود.

    مجتبی

    پسر عمه م که پلیس شده

    مجتبی در شرایط کاملا نامناسب ی بزرگ شد در حالی که پدرش مادرش و بچه هاش ول کرد و زن دوم گرفت

    الان که بهش فکر کردم واقعا تحسین ش میکنم که نسبت به خودش شرایط فوق العاده ای داره

    اگر به موفقیت خیلی بزرگی برسه باز هم حس کمبود سراغ من اومد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: