این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:
- اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
- دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
- سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛
نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.
موضوع قسمت اول:
کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:
1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)
من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
خواسته ها میتوانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید میکنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)
درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن
درس دوم:من لایق بهترین ها هستم
درس سوم:با پول دوست باش
درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن میشد
درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)
2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل
من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی
درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی
درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم
درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.
3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟
من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟
درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد
درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا میسازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن
درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)
4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم
بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:
درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه
درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق
درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)
درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)
درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمالگرایی!)
5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!
من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:
درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)
درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)
6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!
من خواستار تغییرم و میخواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟
درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)
7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی
/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم
خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟
درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)
درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)
درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم
8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم
من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:
درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)
درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)
*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)
و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمیرسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!
9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!
بهبود دیدگاه در این موفقیت:
درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)
درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!
یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:
1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…
2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم
3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،
ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…
ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:
باور های محدود کننده
1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد
2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد
3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!
4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!
5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!
6.عدم کنترل کمالگرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!
7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز
8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی
9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!
10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم
11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم
12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم
13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم
14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..
15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان
توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !
جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا
من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم
استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
ذهنیت من چیه واقعا؟ ذهنیت محدود کننده یا ذهنبت قدرتمندکننده.
100٪ ذهنیت نگرش و باور من محدود کننده است.
بیا الان به سمت باورهای قدرتمندکننده حرکت کنیم>> یعنی افکار و. باورهامون داره تغییر می کنه
تو حرکت ببه سمت ذهنیت قدرتمندکنندا باورها و ذهنیت مون رو در داقع داریم تغییر می دیم.
سوال : به موفق بزرگ برسه نزدیکان احساست چیه؟ کنجکاوی برای گرفتن ایده ؟ یا نه حسودی می کنه؟ تو بی عرضه و ناتوانی.
من حسادت می کنم .
اول که کارش و بی ارزش می کنم>> بعد حسادت می کنم >> بعد می گم منم با اون شرایطی که اون تن داده به این چیزها می تونستم ولی من کیفیت بهتر می خوام.
اره فکر کنم همش می شه حسادت و بعدم سریع میام مقایسه می کنم خودم و می گم بیین تو ارزش های غیر قابل مقایسه با اون داری. تو کجا اون کجا دختره یا پسره داهاتی ونگ ونگی. حالا حقیقت یه چیزه دیگه ایت این داره یه جور دیگه نمایش می ده .
من ده لول همین الان از این بالاترم ، اگر من می خواستم مثل اون باشم که الان 100 برابر این شرایط رو داشتم .
این حسادته دیگه ؟!؟
خشم خشم درست تره.
یه محدودیت هست هانیه؟
اون رفت و موفق شد تو. بد دیده می شی و ناتوان؟
من نمی تونم برسم به اونجا چون قابلیت استعداد شانس تحصیلاتش رو ندارم.
دری به تخته خورد بابا شانسی شانسی رفت واونجا قبولش کردن.
من بد شانس ام.
سرنوشت و تقدیر من اینه خدا خواسته دیگه.
افکار و باورهات و ببین هانیه؟!
اون موفق شد دیگه شانس برای تو نیست؟
به نظرت اون دوست ات وقتی تو کار خوب پیدا کردی با حقوق عالی به تو حسادت کرد ، واقعا برای اون قابل دسترس نبود اونم بره سرکت بهتر با حقوق بهتر؟
تو شانس اوردی که این جهش بزرگ رو کردی ؟
از لیاقت ات بیشتر بود خدایی؟؟
نه شانسی نبود من افدا م کردم تصمیم گرفتم درخواست دادم مراحل اش رو طی کردم و واقعا لایق اونجا بودم. نه مارتی بازی کردن نه هیچی و منم سختی نکشیدم فقط تصمیم گرفتم و درخواست دادم همین.
اونم درخواست بده و تصمیم به تغییر شرکت و بالابردن حقوق اش میزکرد می شد.
ولی اون هیچ کدوم از این اقدامات رو نکرد اخه. بعنی شاید اصلا دوست نداره به جایی که من رسیدم برسه فقط نشسته خشم،داره و حسودی.
اون خیلی باورهای محدودکننده داره خیلی.
حالا توجیح میاری یا خودت رو سرکوب و. سرزنش می کنی؟ اره دقیقا من خودم. سرکوب و سرزنش می کنم .
برچسب زدن قضاوت کردن و تحقیر کردن طرف >>> باورهای محدودکننده.
توشحال شدی اینا شدن مدیر و بالاترین رتبه ووو؟ خوشحال شدی؟؟ نه چون می دونم اون چقدر تو علم ضعیفه واقعا علم شو نداره از بی ادمی اون و گذاشتن.
اره اون هیکل اش ورزشی شده چیه بابا خیلی یوقوره، مثل مردا داغونه بابا یوقوره . من اینقدر یوقور نیم خوام بشم.
حرکت ایده باورهات چیه؟
اون داره از بالا بهت نگاه می کنه؟؟
تو خودت از بالا نگاه می کنی به یه موفقیتی برسی؟
اره دارم حسادت می کنم به اون که رفته و اونجاست و
اره دارم حسادت می کنم به اونکه خونه و مستقل و فقط به کارشه و جاهای الکی نیست اصلا .
A>> لاتاری برنده شد و رفت>> بیا بله چرا که نه ماشالله خدا واسه تنبلا می سازه ما اینهنه،ربان بخون برو بیا،دانشگاه اپلای کن و کلاس زبان برو این راحت مبادا این یه کتاب باز بکنه و 4 کلمه بخونه و امتحان بده ها ، مبادا از خانواده اش دو بیوفته همه با هم رفتن اینم مثل همیشه تو پر قو . اره دیگه خدا اصلا می گه نکنه ابن چیزی اش بشه زحمتی بکشه حتما باید تو خوشی و عشق و حال باشه. نکنه به زحمت بیوفته. همه جی رو راحت می خواد و براشم می شه. ⭐️ ایده الهام بخش: عزیمز لازم نیست همه جی سخت بدست بیاد، تو فکر میک نی ولی لایق گرفتن چیزی هستی که پدر خودت و دربیاری ، تو خودت و لایق شادی و اسونی و راه هموار نمی دونی، نتیجه هات هم مشخصه. بله ایده و باورت می تونه این باشه که همه میز اسون و از راه هموار بدست میاد من اگر دارم به روح جسم خودم ضربه می زنم دیگه انتخاب بمنه این نوشته اسمش و برای لاتاری، حالا اگر به تو می گفتم بیا بنویس می گفتی نه بابا شانسی شانسی قبول شم من دوست،دارم زحمت بکشم زبان بخونم،برم همینطور بی زبان و بی مدرک و بی علم حالا قبول ام بشی ، بذار اونی بنویسه که واقعا می خواد بره، بعدم نه بااب ما شانس نداریم قبول نمی شیم .
ایده چیه؟ ریلکس، راحت، خوش از مسیر هموار برو اگر تو فکر کزدی عامل موفقیت ات این سختی ها و رنج ها. بدبختی ها و نخوری ها امتحانات زبانی که دادی و درس هایی که خوندی که مثلا به خودت سختی بدی ، اینا نیست نتایج ات مشخصه.
پس باورهات و درست کن فرکانس هات و دریت کن خودت رو لتیق دریافت نعمت ها بدون خودت رو لایق مسیر هموار بدون از استعداد و توانایی هات استفاده کن هیچ استانداری هم،براش نذار گدشته رو هم فراموش کن . اغوش تو،باز کن برای دریافت نعمت ها. یادبگیر این درس و،یادبگیر که تو ارزشمندی که تو لایقی که فارغ،تز دستاوردهات و علم و زبان و دانش ات و فارغ از تاثیرگذاریت، تو لایقی. تو لایقی تو یه مسابقه ایی که هیچ کدوم از دستاوردهات مهم نیست نه،زبان جی ببدی نه کجا خوندی ، چی خوندی، شب ها برای امتحان زبان بیدار بودی یا نه تو برنده بسی و این گرین کارت، این شغل خوب، این قرارداد خوب رو برای توبیارن. احساس لیاقت کن ایمت رو بنویس بگو من لایق هستم که بتونم ایم هدیه گیف رو داشته باشم . فارغ از دستاوردهام و تثمیم گیری از روی دستاوردهای من. من لایق هستم صرفا بخاطر بودنم و اسم قشنگم می تونه دربیاد جرا که نه . من لایق دریافت هدیه ها هستم هرچقدر هم بزرگ و نایاب و کمیاب که فقط ادم های کمی می گبرن ومحدودیت داره کلا .
B>> ازدواج کرد. اره دیگه با پول باباش باج داد یارو این و بگیره و باهاش قول و قرار گذاشت و بره اونجا و کار کنه خرج یارو رو بده حالا برای ما قوپی هم میاد من که می دونم اصل ماجرا چیه، فقط خودش و برسونه به اونجا . منم می تونستم اینطوری ازدواج کنم .
هر تصمیمی داری پاش باش، اینقدر کارهات و تو بوق و،کرنا نکن. مردم برای تو هیچ کاری نیم تونن بکنن. اینقدرم نباید حتما نتایج عالی باشه نتایج هرچی که،هیت بذار امون باشه تو جدای نتایج ات بالیاقت هستی عزیزم ، لایق هستی. اینقدر تمرکزت رو نذار روی بقیه. از داشته هات ایتفاده کن و به حرف هیچ کسی گوش نکن. سرت به کار خودت باشه و خودترو با کسی مقایسه نکن . برای خودت برنانه ریزی کن و ارزشمندی ات رو گره به روابط یا یه سری ادم نکن.
ابدا وقت ات رووتلف نکن و نه کسی تو زندگی تو تاثیر داره نه تو توی زندگی کسی تاثیر داری.
C>> رفت و تاپ لول مدیر شد. وای این و که واقعا خندم می گیره این ا رو از ب تشخیص نمی داد اونم گفت شانسی این پروژه رو بهش دادن خورد به کرونا و شانس اورد وکسی نیست که،ازش چیزی یاد بگیری خودشم که بلد نبود هیچی خوبه خودشم می گفت دیگه کمک کم فاصله گرفت و کارهای اون و انجام داد و دنباله رو اون، شد و براش سوشی خرید و دیگه با ماها نیومده و خودش و دسته بالا گرفت و ادا و اصول اون و در اورد که مثلا منم مثل اونم ولی مثل اون داشنگاه نرفته بود، جاهای با لول کار نکرده بود، زبان بلد نبود فقط مثل اون ادا در میورد و دنبال رو اون شد. اکادمیک از اون خیلی بهترا بودن ، والا تو. بابقیه تو این سمت مقایسه کن همه از یونی خوب همه جاهای خوب این والا چی بگم . دیگه اونجا همه ابنطوری می رن بالا که سوشی بخری و هی هندونه بذاری و زبون باز باشی و و بیشترین،گندم بزنی البته ، پدرسوخته باشی و مصلحت خودت تو الویت،باشه. اونم می خواست بره شانسی گفت بیا .وگرنه دیگه یه چیز تقلیدی 100 تا مدیر می خواد اونا چیکار می کنن توام بکن.
یادبگیر باورت و تغییر بده ایده بگیر که عامل اصای نه درس و دانشگاهه نه بهترین بودن تو هر چیزی، یاد بگیر چطور کارها رو تقسیم کنی مدیریت کنی خودت رو از نتایج جدا کنی، یاد بگیر دنبال رو کسی باش که باعث پیشرفت ات می شه. احساس لیافت کن از همون چیزهایی که،داری. خودت رو دسته بالا بگیر ، طرف مقابل هر کسی که می خواد باشه باشه تو فکر. و ایده خودت رو ببر جلو. وقت ات و تاف نکن با بقیه ، از مسیر بقیه نرو. راهی که دوست داری رو ببر جلو . ادم هارو بت نککن برای خودت . از پس همه کاری بر میای ، خودت و هی نبر زیر ذربین، خودت رو اینقدرر ادیت نکن .
ایده و فکرت رو بگو . بله از همه شرایط و ادمهای اطرافت ایتفاداه کن، متفاوت فکرکن، جسارت داشته باش روی نرس هات پا بذار. جسارت تثمیمات جدید ارتباط های جدید پیشبرد کارت . جسارت داشته باش خودت رو ادم واملی ببینی که یه تیم داره و داره به سمت هدف حرکت می کنه و با بهتریم ها کار میک نه . جسارت داشته باش که از جایی که هستی بری بالاتر و پیشرفت کنی .
به درس و دانشگاه و تجربه و هیچی میست الان تو این شرتیط با این ادمی فکر کن فریز شدی و باید این چالش و مسئله حل بشه انجامش بده برای حودت رابطه نساز و خودت رو با هیچ کس مقایسه نکن بنداز خودت تو اون راه و ادامه بده و برو جلو .
D>> اونجا موند و از خدمات،استفاده کرد و هنوزم داره زندگیویم کنه>> اره دیگه همینطور کشکی کشکی 4 تا چرت و پرت سر هم کرد و گفت و کشکی کشکی نمره بگیره و خودشون و با کیفیت بدااا موندگار کردن که ففط اونجا باشن. بی کلاس و داهاتی فقط باشه،یه حقوق بخور تمیری هم بگیره مثل اون یکی که خودش انداخت و اویزون شد خوبه ماشالله می دونست اهل درس نیست گفت بذار حداقل برم با این از بغل اش یه اقامت بگیرم و موندگار کتم خودم و با کلک و دوز و دروغ و .
حالا تو که نشستی مو رو از ماست کسیدی بیرون چی شد ؟؟؟؟ بدبخت گردی خودت و که رفت مثلا مو تز ماست،کشیدن تو چه تاثیری توی علم داشت یه ماه تمرکز کردی واسه،یه امتحان که چی خوب؟ مثلا می خواستی بزرگترین کار دنیا رو کنی ، اینکه تمرکز گردی روی نقاط ضهف ات و گفتی این عامل اصلی و اداهای بقیه رو دراوردی و خودت هی انداختی تو مخمصه چی شد.
ایده اینه که هیچ چیز رو بزرگ نکن چون هیچ چیز بزرگ نیست . هر چیزی راهی داره که باید از راهش بری و انجامش بدی . حالا اگر فلاقه داشتی با کمترین مانع می ری توش و چالش ها خودشون برای پیشرفت ات میان . نمی خواد خودت و هی هل بدی که مثلا پیشرفت کنی. طبق ایده هات و کارهای خودت برو جلو .
اونقدرها هم فکرومی کردی سخت نبود، چه فرصتی برای خودت ایجاد کردی و بازم اون فرصت میاد و اصلا ناراحت نباش هانیه . این مدل بتور و فکر یعنی اینکه مدل خودت و داشتن یعنی رابطه الکی نداشتن یعنی سرت به کار خودت بودن، یعنی مسائل رو مدل خودت و از روی راهکارهای خودت حل گردن، یعنی مثل بقیه رفتار نکردن یعنی برنانه طولانی مدت و بلند مدت داشتن یعنی هدف داشتن و هدفمند بودن . یعنی خلق شرایط دلخواه یعنی تمرکز روی جیزی که می خوای و حلق اش. و جسارن و پا گذاشتن روی ترس هات.
E>> اره دیگه اونم با مدیر اومد و مسولیت گرفت و اونم تز بی سوادی این سواستفاده کرد 4 تا،ادم رو هم،بنا کرد و انجام دادن اونا کارا رو و،از نابلدی اینم،سواستفاده کرد و اون مشد واسه،خودش کسی خوبه بی سوادا دور هم حالا واسه بقیه هم تصمیم،می گیرن .
هم مداری اون ها به نظرم اگرم میگی بی سوادن مهم اینه که با اینکه هم تای خودشون رودبا اون،سطح تحصیلاتی و اروپاو بقیه می بینن، بازم احساس لیاقت می کنن برای دریافت این پوزیشن و حقوق. خودشون رو سرزنش نمی کنن و به خودشون نمی گن کار کن درس بخون مقاله بخون خودت و لی نشون نده . درسته؟ با همین سطح سواد ، اطلاعات و تجربه خودشون و لایق می دونن. لایق این احترام این مسولیت ها این حقوق و این تصمیم گیری ها. تو چی خودت رو لایق می دونستی ؟ به تو هم داشتن می دادن دیگه ! اگر جمع این بود تو هم خودت رو لایق کار اسون پول زیاد می دیدی و با ارزشی که برای دانسته هات قائل بودی تو ام اون پول و حقوق و موقعیت رو می گرفتی خوب.
خودش رو لایق می دونست، توروی اون وایساد، برای خودش وقت اش دانسته هاش ارزش قائل بود ،در واقع اون دانسته ها اشنا و هرچیز دیگه رو می فروخت، احساس لیاقت داشت خودس رو جدا می دید، به خودش و حد و مرزش و حریم خصوصوی اش احترام می گذاشت. برای وقت اش ارزش قائل بود و راه حل مسائل رو می دونست و می رفت اتجام می داد خودش در وهله اول مهمه بود . از خودش کار نمی کشید یا بخواد بگه وای من لتیق نیستم بهره بروی رو ببرم بالا جون بکنم که لایق باشم نه من همینطور که هسام لایق هستم و اونها هم برای همین از من خوششون اومده .
F>> اونم که در واقع کارهای گلچین و طریف و تو چشم انجام می ده. اره دیگه با مسخره بازی و فیلم مثلا من خیلی حالیما ادای ادم هایی که خیلی حالیشون رو در میاره و 4 تا چرت و پرت ام تحویل این می ده اینم تو دیوار، اونم این و با این انجام بدید و کلی هم می پیچونه ها . وگرنه 4 ت اسوال ازش بپرسی به خدا اگر بلد باشه،فقط قوپیه الکی و مسخره .
بله خودش و از بقیه جدا کرد، از متفاوت بودن نترسید هول نشد، کارخ ودس رو می کرد برایخ ودش ارزش قائل بود. تمرکزش اونجا بود و دنبال بهتر شدن بود و کار راحت و خودش روولتیق یم دید و پرایوسی خودش و علایق خودش رو داشت.
G>> اون چه از این ور به اون ور برو و با اونام قاطی شده و خدارو شکر به همه لول دادن>>
اره دبگه یه کار معمولی انگار که منشی باشه هی رژ رو هم زد و هی اومدو کارها رو انجام داد و برد جلو و با این جلسه،و اون جلسه ماشالله همشون هم رفتن بالا. اونکه یه کار کوچک ام واسه کسی انجام نداد و بهترین منتور خوبه خداروشکر بی سوادا دور هم چه لذتی هم می برن کارم که تو اتوپایلت می ره جلو دیگه حال ااینا هر کاری بکنن.
براش مهم نبود بقیه چی یم گن راجهعه بهش به اینکه در واقع منشی اون بود ولی نمی یومد بگه خوش به حالت منم دوست دارم اینجا پشت این میزا باشم با شما توی یه تیم مشخص باشم دیدی قشنگ کارش رو انجام می داد و کار رو پیش می برد و تمام .هی اویزون نبود و هی بگه امروز بیام با،شماها.
H>> اون یه عمری داره می خوره و می خوابه و خوبه دلخوشی داره هنوز واسه خودش خوشه>> خوبه والا تمرکزش و گذاشته روی گول زدن ادما و خودش و اپدیت می زاره و می خوره و می خوابه خوب والا همه جیزشم به روز از مو از ناخن از لباس . اصلا باید ایشون به مد بره جلو حتما.
I>> تصمیم گرفت و دنبال پسره رو گرفت گفت خودمم خرج شو می دم فقط با این باشم. >> اره دیگه همون موقع یه انتخاب متوسط کزدن مثل من بلند مرواز نبودن که بگن حالا پیشرفت کنیم حالا پیشرفت کنیم بعدا شخص مناسب بیاد. با همون رفتن جلو و برنامه چیدن و گفتن یا مرگ یا این.هر کار و هر ترفندی هم زدن و با این اکی شدن و یه عمرا خرج شو می دن که با این باشن برای اونم بد نشد البته. اینم خودش بست به اون
درس : اینقدرر هی چشم. ات به تصمیمات و دهن بقیه نباشه که مثل اونا فکر کرنی و تصمیم بگیری . تصمیم ات رو بگیر . هی یمسگی وای اون پوبداره نه اون انتخابش فقره پس فقره . سرت به کارخ ودت باشه و توی یه مسیر برو و اینقدر شاخه به شاخه نکن و واقعا پای استاندارد و هدف خودت بمون.
J>> بیا اومد با این و ولی خودش و نگه،داشت و هست هنوز نگفت وای از سر من،زیادا یا م نباید کاری کنم. دیدش و گفت بیا و قرار گذاشت. حالا ما بودیم می گفتیم نه و ببین من،این م و اونم و این ماشالله خودش و لایق می دیده عقب ام نکشیده گفته خوب همین سهم منه دیگه و ادامه داده ، خوبه والل ما بودیم می گفتیم نه تو از سر ما زیادی و لی این گفته اکی و قبول کزده.
بله داستان، داسنان هم مداریه اگر من با این هستم یعنی ما هم مدار هستیم و داریم،یه فرکانس رو می فرستیم و یه،باور رو داریم.
فارغ از همه ی این چیزها ما داریم یه فرکامس رو می فرستیم . اگرم فکر می کنی کهباید گوه بکنی تا به چیزی برسی نه با این اتفاق اسم معروف شد و شابد راه 100 ساله براش شد بوم بوم بوم چرا؟ فرکانس باور رفتار و عملکرد ش. بله من اتیق بهترین ها هستم و فرکامس من باور من این است که رسیدن به همه چیز اسونه تو خواسته هات رو بنویس دقیقا ببین خواسته هات چیه وقتی دیدی و فهمیدی خوب عالی شد حالا روی اونا برو جلو .
تو سهم خودت قسمت خودت رو انجام بده .جهان مابقی کارهارو انجام می ده.
K>> اونم شد زن،این و هر چند سال یکبار این کشور و اون،کشور زندگی می کناه و بچه شو داره هو از منم کوچیکتره. بله اصلا باباش پولدار بوده اکی ببینم دیگه دختره پولدار تو اینش هر نیوده ، فقط این بوده که بیاد زن این،بسه و ونگ ونگی. فقط این بوده بهتر از این نبوده الانم تو این خونه های خوب و بزرگ و تو اروپا . حالا ما رفتیم تو خوابگاه و تخته تو حال بودیم . این اینجا که خوب بود و خوش ا نجام تو بهترین خونه ها و هر 4 سال و 3 سال،یکبارم شهر و کشور عوض مسک نه و مولم هست و بچه اش داره و لذت می بزه ماشین و خونه تالاپ بیوفتی توش . من چی با بدبختی و سختی تو هیچی هم تالاپ نیوفتی .
این تجربه اش این بوده از اروپا ما هم تجربه مون اون بود،از اروپا.
اره دیگه به قول خودت اینهمه پولدار تو جمع اونا چرا این ، الان اون بدبخت به امدازه اینم پولداره و همه چی،بهتر از اینه چرا این نه؟ چه مدلی بکده چه دیدی به ایجاد ارتباط داشته؟ چطور رفتار کرده؟ همه چیز رو اسون گرفته؟ ارتباط با هر ادمی رووبرای. خودش عادی می دیده، باور فراوانی داشته، باور عشق ، علاقه، وجود ادم های خوب، زندگی این مدلی . فرکانس هاش و باورهاش این بوده که نتیجه اش شده این.