ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 104
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیز
من نسبت به بعضی از افراد این نظر رو پیش خودم دارم که اون اگه اون از نظر مالی یا مهاجرتی یک زندگی خوبی داره بخاطر همایتهای خانواده که اگر نبود این تو جایگاه من هم نمیتونست باشه
ممنونم از همه دوستان سایت و استاد عزیز
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم و خدمت همه دوستانی که تو جمع دوستانمون هستن
استاد جان سالها قبل اشنایی با شما ،وقتی کسی درسش خوب بود یا حتی وسیله ای داشت که من نداشتم دردوران مدرسه من کمی حسادت میکردم و دلم میخواست جای اون طرف باشم ،اما بمرور و بزرگتر شدن وقتی با سایت.و قوانین آشنا شدم ،به محض اشناشدن بافردی که درجنبه های مختلف موفق شده ،اگر ماشین لوکسی میبینم یا خونه قشنگی اولین چیزی که به ذهنم میرسه احساس سپاسگذاری ،ومیگم خدایاشکر که تونستم خونه قشنگی ماشین لوکسی ببینم اول قانون فراوانی به ذهنم میاد و بعد به خودم میگم حتما اون شخص باورهای خوبی داشته و صد درصد پشتش تلاش و خواسته های عالی بوده که به اینجا رسیده ،تونسته خونه شیک بسازه ،تونسته ماشین لوکسی بخره ،و میگم منم اگه باورهامو درست کنم صد درصد به اون جایگاه میرسم ،دایی من خیلی زود فوت شد و دخترکوچیکش هفت سال داشت فقط ،سه تا دختر و یک پسر داییم حتما بیمه همنبود که خانوادش از بیمه استفاده کنن این سه دختر به همراه مادرشون خیلی سختی کشیدن و درکنارش باحمایت هم کم کم بزرگ شدن ،دوتا از دخترا کارمند شدن ،تونستن خونه ماشین بخرن ،دختر کوچیک تونست باتلاشهاش مدیر خرید یک شرکت بشه و دائمان درسفرهای خارجی بسر میبره ،وقتی یکروز رفتم خونه داییم ودیدم اون خونه داغون که فرش و لوازم شیک ومبلمان لوکس و بوفه های گرون قیمت جای فرش کهنه و حتی مبلهایی که اصلا نداشتن رو گرفته من احساس غرور کردم نگاهم همش درحال تایید و سپاسگذاری بود از درون خوشحال بودم و دائم میگفتم خدایا شکر که اینقدر این بچه ها موفق شدن ،توجمع متاسفانه نتونستم ابراز کنم احساساتم رو اما به محض اینکه رسیدم خونه گوشیمو برداشتم و به دخترداییم پیام دادم که عزیزم امروز بینهایت خوشحالم ،خوشحالم که موفق شدی آرزد دارم هرروز پیشرفت کنی هرروز موفقتر باشی تومایه افتخار منی و اونشب دائم باخودم میگفتم خدایا شکر خدایا چقدر پیشرفت زیباست چقدر تلاش ستودنی هست
اینها به لطف آموزه های شماست استاد عزیزم
اینکه نگاهمون رو به این جهان تغییر دادید ،اینکه بهمون یاد دادید دایم سپاسگذار باشیم
خدایارا شکر میکنم که شما تو زندگیمون هستید
عمر بابرکت ،سلامتی و رزق نامحدود ازخدای مهربونم براتون آرزو دارم
سلام
تمرین این جلسه
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
گاهی وقتا هم الگو قرار میدم، تحسین می کنم و لذت می برم.
با اومدنم به این مسیر بهتر شدم
احساس ضعف می کنم و همیشه این صدا تو سرمه که می گه پس چرا برا من نمیشه؟ چرا خدا برا من نکرد؟
▶️ Play
شاید خودم و بی خیالی بزنم که برام عادیه همه چیز، ولی خوب حس می کنم من جا موندم
عوامل بیرونی هم که کمرنگ کنم می گم خدا نمیذاره یا نمیخواد.
موفقیت اونها باعث می شه بگم حالا من به خواستم بپرسم اون قبل من رسیده، دیگه مزه نامیده تازه شاید هیچوقت بهش نرسم و من همیشه عقب بمونم
قابلیتش و ندارم برا من به این شکله که من هیچ شرایط خوبی ندارم، برا من این امکان وجود نداره، آخه چطور ؟
آره برا بقیه میشه برا من نه، من تقدیرم اینجوریه.
من باید ذهنم و باورهای و به شکلی که به من احساس خوبی بده و بگم امکان پذیری و برا من هم میشه اونوقت من در اون مسیر قرار می گیرم.
بله من هم همیشه وقتی تحسین می کنم یه شرایط خاصی که اون داشته یا حتی ایجادش کرده رو عامل می دونم که خودم ندارمش( دارم گوش می دم و می نویسم)
اینا خیلی زیاده » اون شاده، اون عصبانی نیست، اون روحیه اش خوبه، گذشته من و نداشته، من حق دارم نرسم چون فلان ایراد و دارم یا فلان شرایط و ندارم و….
خیلی وقتا هم می گم درسته که اون رشد کرده ولی خیلی آدم چرتیه و فلان بدی ها رو داره که من ندارم، من همینجوری هم ازون بهترم چون فلان ایراد و ندارم.
حتی وقتی راهنمایی می گیرم از تو حرفاش یه خلاف قوانین پیدا می کنم می گم این نمی دونه عامل اصلی چیه؟
گاهی وقتام خیلی از طرف تعریف می کنم و کلی ازش بت می سازم که آره اون می تونه، خیلی خاصه ولی من نه و خودم رو میارم پایین تر.
حالا بیام ببینم تو چه سطحی هستم
اگر میخوام نتیجه بگیرم باید بتونم باورهای و تغییر بدم.
بسم رب العالمین
سلام به خدای خدم
سلام به استاد خدم
سلام به همفرکانسی های عزیزم
چقدر آرزو داشتم وارد مدار دریافت این آگاهی ها بشم
داشتم قدم 8 دوره دوازده قدم رو کار میکردم که این فایل اومد
باخدم گفتم یه انرژی خالص و اصلا یه ثروت پشت این سلسله فایل میبینم
خیلی حس خوبی گرفتم از تایتل دوره
الان اینجام
واسه سوال اول
اینو بگم من همیشه
همیشه ینی از بچگی بچگی بچگی شاید وقتی 10 11 سالم بود
این اخلاق رو داشتم و بعدا که بزرگ شدم بااینکه خیلی اذیتم میکرد اما پیداش نمیکردم چون شروعش برمیگرده به سال ها پیش و خیلی عمقی شده
و همین اخلاق داشتم که وقتی میدیدم یه چیزی یه نفر دیگه داره انگار یه بغضی وجود منو میگرفت یه آتشی درون من روشن می شد
کسانی که هم سن و سال و یجورایی رقیب من بودند کمتر اما باز هم وقتی همونارو هم میدیدم که حتی یه لباس جدید گرفتند منقلب میشدم
چه برسه افراد همسن و سال خدم که یجورای تو ذهنم خدم با اونا مقایسه میکردم
اینا که میگم خیلی درونیه و انقدر هم روش برچسب گذاشتم انقدر هم با ضعیف نشون دادن خدم سعی کردم از بقیه مخفیش کنم که انگار که وجود نداره فقط خدم و خدم از این موضوع زجر میکشیدم و میکشم
ینی انقدر خوب نقش بازی کردم که بقیه فکر میکنن من اصلا ادم حسودی نیستم اما درون من حسوده
اینو خدم خوب میفهمم
این سالها سعی کردم با پاکذاشتن روی کلی خواسته هام و کوچیک شدن جلو بقیه یکاری کنم که انقدر خوب جلوه کنم که کسی به ذهنش نیاد من هم میتونم حسود باشم
اینا که میگم خیلی درونیه
حتی بعضیاشو قبل اینکه بنویسم هم خدمم نمیدونستم
از طرفی چند شب پیش بعد از گذروندن جلسه هفت قدم هشت دوره دوازده قدم که چقدر سپاسگذارم دارمش
اومدم سه تا از بزرگترین پاشنه اشیل هام نوشتم
یکیش اعتمادبنفس ظاهریم بود
یکیش اشتباهات گذشتم بود
و یکیش این باور پاشنه اشیلمه که تو از همه کوچکتری تو از همه نالایق تری
الان که شما میخونین شاید بگین اینجوریم خوب نیست و تمرکز برنکات منفیه
اما واقعیتش اینه اینا منم
این درون منه اینجا مینویسم بعدا بعد اینکه درستشون کردم به خدم افتخار کنم
این سه تا باور خیلی ریشه این در من
که احساس میکنم دلیل اینکه وقتی یه نفر و مخصوصا هم دوره ای خدم و همسن سال خدم یه چیز جدید میگیره یا موفقیت جدید کسب میکنه یا توکارش به موفقیتی میرسه یا پولی به دست میاره
من تو ذهنم این تشدید میشه که ببین نگفتم تو از همه پایین تری همه موفق شدن تو عقب موندی
نگفتم تو هیچی نمیشی اینم دلیل
انقد این فشار سنگینه که اصلا حالت چهره ام عوض میشه
خیلی این باور توم ریشه دوونده ولی خداروشکر با دوره دوازده قدم و با کار کردن روی خدم
اروم اروم دارم بهبودش میدم
منی که قبلا هر ثانیه این حسو داشتم الان شاید هر ماهی یکبار این حس به سراغم میاد اما همون یبار هم خیلی عمقیه
ینی اینکه من هنوز ریشه شو نخشکوندم
دوست استاد عباسمنش که این اگاهی هارو رایگان در اختیار ما میذاری
بخدا گوهره نابه واسه کسی که درک کنه
از خدای خدم متشکرم
اون منو نگاه میکنه
اون به من پلن داده و حالا داره خواسته هام یکی یکی اجرا میکنه
میدونم که اگه اعتماد بنفسشو داشتم که از خدا یه کره زمین دیگه بخام الان یه کره خاکی دیگه برام ساخته میشد
دارم باور و باور تر میکنم
منی که سالها در فقربودم الان پول های بزرگ میسازم منی که سالها خدم رو زجر میدادم الان دارم صلح درونم رو طوری گسترش میدم که دنیا داره میگیره
خدایا سپاسگذارم
استاد سپاسگذارم
شکر
تشکر.
به نام خالق هستی
من با توصیه آخر فایل تصمیم گرفتم بنویسم
وقتی به این فکر می کنم که از نزدیکانم چه افرادی موفقیتهای بزرگ و خوبی کسب کردن به چند نمونه ذهنم سوق پیدا می کند
اولی مربوط به آقا رسول که یک مغازه خوب خداروشکر خرید و از شنیدنش خیلی خوشحال شدم انگار که خودم خریده بودم و حسابی تحسینش کردم و بهشم گفتم اگر کمک مالی خواستی میتونی روی ماشین من هم حساب کنی و ویژگی یا نکته ای که دوست دارم منم داشته باشم دست و دلبازی و صمیمیت و پشتکار و برنامه داشتن برای اکثر جنبه های زندگی است که رسول همیشه داشته و همیشه سعی کردم الگو بگیرم ازش
دومی آقا بهنام که وکالت قبول شدن و من از شنیدنش بینهایت خوشحال شدم و احساس غرور کردم و هدف گذاری و تلاش برای رسیدن به اون برام انگیزه میده
البته موارد زیاد هست و این دو چون آخیرا اتفاق افتاده بیشتر روی ذهنیتم تاثیر داشته و شاید همه ی مواردی که موفقیت دوست و آشنایی را دیدم واقعا ذوق کردم و احساس خوبی داشتم و تحسین کردم و سعی کردم ویژگی اون شخص که باعث موفقیتش شده را پیدا کنم و الان احساس می کنم شاید همین که ویژگی فردی را به اون شخص نسبت میدم نقطه ضعف من باشه یعنی اینکه چون اون ویژگی رو میچسبونم به شخصیتش یعنی ناخواسته در ناخودآگاهم میگویم چون این ویژگی را داشته موفق شده و من این ویژگی را ندارم. جالبه که این همین الان به ذهنم رسید و تایپش کردم. شایدم نه
درود بر شما استاد عزیز و سایر همکاران
من نمیدونم چرا در افراد نزدیک به خودم کسی را موفق تر از خودم نمی بینم ولی کمی دورتر چرا،مثلا همسالانی که خیلی صمیمی نیستیم کسانی بودند که موفقیتهایی در زمینه بساز بفروش و چوداری داشتند و من که یک کارمند و مسوول بهداشت یک روستای لب مرزی هستم خیلی می خواستم در کنار شغلم در زمینه مالی با داشتن شغل دوم پیشرفت کنم که تا الان نتورک مارکتینگ و دامداری در روستا و جدیدا رمز ارز را تجربه کردم و موفقیتی نداشتم به همه اینها از روی علاقه رفتم
اینم بگم که من قبلا از طریق تلگرام صحبت های شمارو گوش می کردم و در زندگی پیاده کردم و نتایج ضعیفی گرفتم
اولین بار است که از خود سایت گوش میکنم
1_قنبرعلی که در حوزه فروش دام یا چوبداری فعالیت داشت یکی از دوستان من است که موفق شده از نظر مالی پیشرفت کند نه آنقدر که در مقایسه با شهرنشینان پولدار محسوب شود در روستای 160 خانواری پولدار است و من معتقدم مداومت در شغل خاص و ازین شاخه به اون شاخه نپریدن ، دلسوزی بیجا نداشتن
2_فرزاد که ابتدا سوپرمارکت بعد ساخت ساز رفت و موفق شد دلیلش اعتماد بنفس
3_اسماعیل که همکارم هست و راننده ساده اورژانس بود و چون توانایی و سوادش از من کم بود حسودی کردم چون می دانستم با استفاده از روابط سیاسی به مسوول اورژانس شهری رسید
در مورد دوم و سوم احساس خاصی نداشتم
من فقط خودم از خودم نا امید شدم که هرکار کردم از موقعیتی که دارم برای موفقیت استفاده کنم نشد
ازنظر من موفقیت مالی مهمترین است
به نام خدای مهربان
یک موضوع خیلی مهمی رو دوست داشتم برای خودم باز کنم و بیشتر شرح بدم تا یادم بمونه همیشه اونم :
اهمیت تکرار هستش
خب من خیلی تمرکز خوبی گذاشتم از همین اول که این سلسله فایل ها اومد روی سایت و خیلی مخصوصا توی همین قسمت اول تغییرات شخصیتی واضحی در من پدید اورد و خیلی اتفاقا انگیزه هام برای تمرکز زنده شد به نوعی که واقعا وقت چیزای بیهوده و الگی رو دیگه ندارم و میدونم هرچقدر زمان بزارم بازم کاری هست که انجام بدم و واقعا این موضوع منو متقاعد کرده که تا جایی که میتونم عمیق بشم و کامنت گذاشتن هم خیلی کمکم کرده
بعد از اون تغییر شخصیت ها و نتایج واضحی که واقعا دیدم در خودم که دیگه نه نظر دیگران برام اهمیتی داره و چقدر احساس لیاقتم داره میره بالاتر چقدر بیشتر تحسین میکنم و… متوجه شدم که به میزانی که ما از این مباحث دور بشیم امکان داره دوباره یادمون بره و اون پاشنه آشیل برگرده سرجاش من توی همین چند روزه متوجه شدم که یکم داره برای من یکسری مباحث انگار میخواد برگرده ولی خب باز دوباره اومدم ذهنم رو بمبارون کنم از اگاهی ها و از تحسین کردن و از ساختن باور های مناسب
همین چند دقیقه پیش داشتم روی یکی از ترمز های اصلیم کار میکردم اونم این بود که با موفقیت دیگران من خیلی بی عرضه احساس میکنم خودم رو یا احساس میکنم داره از ارزش هام کم میشه
حالا نه فقط موفقیت خیلی وقت ها بوده وقتی دیدم یکی از من بیشتر داره جلب توجه میکنه یا مثلا من کسی بودم که قبلا خیلی توجه هارو جلب میکردم ولی الان اگر یکی دیگه بیاد جای منو بگیره حسابی خشمگین میشم و حالم بد میشه و خب یکم روی این ترمز داشتم کار میکردم و منطق های خوبی هم اوردم اما احساس میکنم هنوز همواره باید روی این موضوع که ریشه اش احساس عدم لیاقت هست کار کنم
من واقعا همینطوری که هستم ارزشمندم من نیازی به تایید دیگران ندارم
من وقتی طعم اینکه نظر دیگران برام مهم نباشه رو چشیدم دیگه واقعا حاضر نیستم برگردم به اون موقع هایی که نظر دیگران برام مهم بود و بنظرم خیلی مهمه که همواره به این موضوع تاکید کنم و ذهنم رو با ورودی مناسب بمبارون کنم
واقعا از یک جا به بعد ادم تمرکز میزاره خود به خود دیگه لذت بخش میشه براش دقیقا برای منم همین موضوع شده یکی از لذت بخش ترین کارهای من شده که بیام روی خودم کار کنم یکجوری که دیگه بعضی وقتا باید برنامه ریزی کنم تا بتونم به یکسری کارهای دیگه ام هم برسم از بس که چسبیدم به این اموزه ها
خداروشکر که در این مسیر زیبا هستیم
خداوند یار و نگهدار ههمون
سلام به خانواده محترم عباس منش
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
در جواب سوال اول اگر یکی از دوستان من و نزدیکان من به موفقیت قابل توجهی برسد ، من احساس بدی نسبت به اون شخص و موفقیت هایش پیدا میکنم . و بجای اینکه اونو تحسین کنم احساس حسرت و از دست دادن عمر و وقت خودم میوفتم و به طور کلی انگیزه ام رو برای ادامه مسیر از دست میدهم و آنقدر نجوای ذهنی احساس منو بد میکنه و موفقیت های منو کم و ناچیز جلوه میده و احساس ناتوانی در خلق خواسته هام میرسم و احساسم بد میشه و نصفه راه منصرف یا ادامه نمیدهم.
گاهی اوقات به احساس حسادت و حسرت که چرا من جای او نبودم و حسرت جایگاه اورا میبینم و به کسانی که از من کم سن تر و کوچکتر هستن که مستقل از لحاظ مالی و درآمد بالایی دارند حسادت میکنم و آنها را در ذهنم با عرضه تر و زرنگ تر از خودم میدانم .
گذشته و تلاش آنها را ندید میگیرم و احساس لیاقت کمتر را احساس میکنم و در فاز مقایسه با آن قرار می گیرم .
مرحله اول : عروس عمم در کنکور معلمی پذیرفته شد .
دختر خاله ام گوشی و وسایل که آرزویش را داشت را خرید و کسب و کار آنلاین و راحتی دارد .
شوهرخاله ام که به موفقیت های مالی بالا رسیده است .
فروشگاه بزک دوزک در خیابان مان که دریک محل هستیم و دختر فروشنده از من کم سن تر است اما هم فروشگاه آنلاین و فروشگاه حضوری خودش را دارد .
دوستان من که استقلال مالی و درآمد بالای 10ملیوم دارند.
همکلاسی دوره دبیرستانم که هم معلمه و هم آموزش آنلاین دارن و تدریس میکنم .
مرحله دوم : به طور کلی به دستاور های این افراد احساس بد و حسادت و خود کم بینی دارم که فکر میکنم آنها تواناتر یا زرنگ تر از من بودن و احساس حسرت که کاش من جای آنها بودم .
مرحله سوم : از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که به خودباوری برسم که الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایک ایده بگیرم؟!
از آنجایی که قانون میگه هر کسی خالق 100 درصد شرایط اکنونی خودش هست پس اگر اونها این موفقیت ها و کسب کردند قطعا لایق آن هستند و لیاقت اینو دارن که طعم درآمد بالا و استقلال مالی را داشته باشند چرا که هرکس با تلاش و ایمان به خدا و توکل به او اگر عمل کند و قدم بردارد به موفقیت ها دست پیدا میکند و از لحاظ مالی نیز به استقلال میرسد چراکه موفقیت در تمام جوانب ارتباط مستقیم با میزان ایمان و شجاعت و قدم برداشتن و عمل کردن است . پس چیزی به اسم شانس یا حسرت وجود ندارد منم میتونم با تلاش به این موفقیت ها برسم کافیه راه استمرار مداوم و تلاش رو ادامه بدم و خودم رو تنها با گذشته خودم مقایسه کنم چراکه هرکس باورهای مختص خودشو داره و شخصیت هر فرد جدا از شخص دیگریه ، اگر دستاوردهای اونارو میخوام بجای ایجاد احساس بد درون خودم که نه تنها منو به خواستم میرسونه بلکه دورترم میکنه ، باید تحسین و حس خوب و ادامه دادن با ایمان رو به خودم یادآوری و تداعی کنم و فقط نکات مثبت اونهترو ببینم و باور حس لیاقت و موفقیت های گذشته ام رو یادآوری کنم که من هم میتونم و اگر اونه انسان تونسته پس منم میتونم و خدای ما یکیه کافیه ظرف ذهنمونو بزرگ تر کنیم و لیاقت خودمون اون موفقیت و اون دستاورد رو ببینیم.
سوال دوم )چه درس های می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است ؟!
من فقط ردپای تلاش و ایمان و احساس لیاقت رو میبینم که اگر من روی خدا حساب کنم و خودم رو لایق این موفقیت و دستاور ها ببینم قطعا بهش میرسم و اگر یک انسان حتی تونسته بهش برسه من چرا نرسم من هم لیاقتش رو دارم و از خدا میخوام که حتی به بیشتر از اون چیزی که بقیه انسانهای موفق رسیده اند هم برسم چون خداوند بی حساب می بخشد .
خدایا شکرت که با غلبه بر نجواها این کامنت رو نوشتم و احساس عالی دارم .
خدایا شکرت شکرت شکرت
به نام خدای ثروت و فراوانی
درود بر استاد عزیز که یکی از نزدیک ترین دوستان زندگی ام شده و بانو شایسته که واقعا شایسته و توانمند هستند و درود بر دوستان هم فرکانسی ام.
به جرات میتوانم بگویم در 99درصد مواقع موفقیت ها را تحسین میکنم. این روحیه از زمانی در وجودم شکل گرفت که ایمانم به فراوانی جهان هستی کامل شد.
من به دو نکته یادآوری میکنم این دو نکته را استاد عزیزم در تئوری سطل آب هم بسیار زیبا اشاره کردند اول باور به فراوانی ثروتها و نعمتهای خداست و ایمان به اینکه هر چقدر سطل تو بزرگتر شود باران بیشتری در آن جای میگیرد و هرچقدر سطح ورودی اش بیشتر شود در لحظه بیشتر از فراوانی نعمتها بهره میبری.
نکته : این باور همواره به من آرامش میدهد و هرگاه دیگران را جلوتر از خودم در دستیابی به نعمتی میبینم میخندم و میگویم نفر بعدی من هستم و این نعمت تمامی نخواهد داشت و نه تنها آرامش میگیرم بلکه شاد میشوم.
نکته ی دیگر بحث الگو داشتن است و اینکه چون فلانی توانست به این موضوع دستیابی پیدا کند پس قطعا من هم میتوانم.
این موضوع را هم استاد در توضیح علم ان ال پی یادآور شدند که (زمانی که یک هر فردی توانست به موضوع و هدفی دست یابد دیگران هم میتوانند به آن هدف دست یابند به شرط آنکه مانند او فکر کنند -به عبارتی باورهای مشابه او را داشته باشند- و مانند او عمل کنند)
بنابراین من هر موقع موفقیت فردی را میبینم با خود بشکن میزنم و میگویم خدا را شکر که او توانست پس من هم میتوانم.
من یکی از دلایل موفقیت های امروزم را همین دو موضوع مهم میدانم که از استاد عزیزم بهره بردم و همین موضوع مرا یکی از موفق ترین افراد در صنف کاری ام کرده است.
خدا را برای این هدایتهای زیبا شکرگزارم و از استاد عزیز و بانو شایسته ی عزیز و راهنمایی سایر دوستان سایت سپاسگزارم.
سلام ب خانواده ی عزیزم
خب قسمت اول و سوال اول
اگر یکی از نزدیکان ما به موفقیت بزرگی برسه چه احساسی داریم ؟؟؟
اگر یکی از افراد خانواده ب موفقیت بزرگی برسه
قلبا خوشحال میشم و تحسینش میکنم
اما ازینکه الان من ب این سن رسیدم و موفقیت بزرگی نداشتم
ازینکه خانواده شاید ب چشم ی ناتوان و ضعیف بهم نگاه کنه
ازینکه درآمد خوبی ندارم
ازین بابت احساس نا امیدی میکنم
ن اینکه ب اون فرد حسادت کنم ،اصلا
فقط ازینکه خودم هنوز ب جایگاه بالایی نرسیدم
احساس نا امیدی میکنم
در کل ادمحسودی نیستم
چون میدونم هر کسی همون جاییه که لایقشه
پس اگر از اطرافیانم کسی پیشرفتی میکنه و ب موفقیت بزرگی میرسه بخاطر پشتکار و تلاش خودش بوده ک ب اون جایگاه رسیده
بخاطر ذهنیت درستی ک داشته ب اون جایگاه رسیده پس حلالش و دمش گرم
و وقتی میبینم ی نفر ب موفقیت بزرگی میرسه
ب خودم میگم پس شدنیه
اگه این رسیده منم میرسم ،،
(تمرین)
1_موفیقت افراد نزدیک ب خودمون
خواهرم ز :نایب رییس فدراسیون همگانی
_واقعا قلبا واسش خوشحالم و تحسینش میکنم
_زاویه مثبت: با وجود اینکه متاهله و دوتا بچه کوچیک داشت بازم تلاش کرد تا مستقل و موفق بشه و همینطورم شد
تکاملش رو طی کرد ،اول ماهی 50_100 تومن حقوق داشت و رسمی هم نبود
اما با پشتکار و تلاشی ک داشت کم کم موقعیتش خوب شد ک الان همه بهش افتخار میکنن چه شوهر و بچه هاش و چه خانواده
نمونه ی کاملی از صبر و پشتکار و تلاش
خواهرم ف: ماشین و خونه داره
برای ف هم خوشحالم ک ب تنهایی تونست خونه و ماشین بخره
ف هم تلاش کرد و با اینکه کسی حمایتش نکرد ب تنهایی تونست ب درآمد تقریبا خوبی برسه و خونه و ماشین بخره
تکاملش رو طی کرد و کم کم ب درآمدش اضافه شد و کم کم سمت گرف
ک الان خونواده قبولش دارن و بهش افتخار میکنن و روش حساب میکنن
ش ش: ب مدارک بین المللی مربیگری ب قهرمانی های زیادی در رشته ورزشیش ی مربی خوب و موفق و سرشناس _داشتن باشگاه ورزشی
خیلی خوشحالم از موفقیتش و تحسینش میکنم و ی الگوعه برام چون مثل خودم ورزشیه و بهم نشون داد ک ب هرچی ک بخوام میرسم و یه درآمد عالی میتونم داشته باشم از ورزش و مربیگری
اینم پشتکار و تلاش داشته و تکاملش رو طی کرده
و از درآمد کم از باشگاه کوچیک. کم کم داره ب موفقیت های بزرگی میرسه
بدون حمایت خانواده ب تنهایی ب این موفقیت ها رسیده
درسهایی ک از مسیر اینا میگیرم:
تلاش و پشتکار
طی کردن تکامل
اینکه بدون سرمایه و بدون حمایت کسی آدم ب تنهایی ام میتونه زندگیشو بسازه و ب اهدافش برسه
اینکه با وجود زندگی مشترک و دوتا بچه هم میشه ب اهدافمون برسیم
اینک تو هر شغلی پول هست و همه چی بستگی ب خودمون داره
اینک آدم باید بره پی علاقش
صبر داشته باشه تو مسیر و لذت ببره از مسیرش
توکل داشته باشه ب خدا
و فقط از خدا کمک بخواد