ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1

این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:

  • اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
  • دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
  • سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛

 

نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.


موضوع قسمت اول:

کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.

سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!


تمرین این قسمت:

نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:

مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟


تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:

1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)

من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

خواسته ها می‌توانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید می‌کنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)

درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن

درس دوم:من لایق بهترین ها هستم

درس سوم:با پول دوست باش

درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن می‌شد

درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)

2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل

من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی

درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی

درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم

درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.

3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟

من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟

درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد

درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا می‌سازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن

درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)

4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم

بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:

درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه

درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق

درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)

درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)

درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمال‌گرایی!)

5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!

من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:

درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)

درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)

6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!

من خواستار تغییرم و می‌خواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟

درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)

7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی

/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم

خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟

درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)

درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)

درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم

8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم

من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:

درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)

درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)

*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)

و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمی‌رسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!

9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!

بهبود دیدگاه در این موفقیت:

درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)

درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!

یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:

1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…

2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم

3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،

ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…

ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:

باور های محدود کننده

1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد

2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد

3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!

4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!

5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!

6.عدم کنترل کمال‌گرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!

7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز

8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی

9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!

10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم

11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم

12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم

13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم

14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..

15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان

توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !

جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا

من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم

استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره


منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سینا سبزواری» در این صفحه: 19
  1. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    به نام خدای مهربان

    یک موضوع خیلی مهمی رو دوست داشتم برای خودم باز کنم و بیشتر شرح بدم تا یادم بمونه همیشه اونم :

    اهمیت تکرار هستش

    خب من خیلی تمرکز خوبی گذاشتم از همین اول که این سلسله فایل ها اومد روی سایت و خیلی مخصوصا توی همین قسمت اول تغییرات شخصیتی واضحی در من پدید اورد و خیلی اتفاقا انگیزه هام برای تمرکز زنده شد به نوعی که واقعا وقت چیزای بیهوده و الگی رو دیگه ندارم و میدونم هرچقدر زمان بزارم بازم کاری هست که انجام بدم و واقعا این موضوع منو متقاعد کرده که تا جایی که میتونم عمیق بشم و کامنت گذاشتن هم خیلی کمکم کرده

    بعد از اون تغییر شخصیت ها و نتایج واضحی که واقعا دیدم در خودم که دیگه نه نظر دیگران برام اهمیتی داره و چقدر احساس لیاقتم داره میره بالاتر چقدر بیشتر تحسین میکنم و… متوجه شدم که به میزانی که ما از این مباحث دور بشیم امکان داره دوباره یادمون بره و اون پاشنه آشیل برگرده سرجاش من توی همین چند روزه متوجه شدم که یکم داره برای من یکسری مباحث انگار میخواد برگرده ولی خب باز دوباره اومدم ذهنم رو بمبارون کنم از اگاهی ها و از تحسین کردن و از ساختن باور های مناسب

    همین چند دقیقه پیش داشتم روی یکی از ترمز های اصلیم کار میکردم اونم این بود که با موفقیت دیگران من خیلی بی عرضه احساس میکنم خودم رو یا احساس میکنم داره از ارزش هام کم میشه

    حالا نه فقط موفقیت خیلی وقت ها بوده وقتی دیدم یکی از من بیشتر داره جلب توجه میکنه یا مثلا من کسی بودم که قبلا خیلی توجه هارو جلب میکردم ولی الان اگر یکی دیگه بیاد جای منو بگیره حسابی خشمگین میشم و حالم بد میشه و خب یکم روی این ترمز داشتم کار میکردم و منطق های خوبی هم اوردم اما احساس میکنم هنوز همواره باید روی این موضوع که ریشه اش احساس عدم لیاقت هست کار کنم

    من واقعا همینطوری که هستم ارزشمندم من نیازی به تایید دیگران ندارم

    من وقتی طعم اینکه نظر دیگران برام مهم نباشه رو چشیدم دیگه واقعا حاضر نیستم برگردم به اون موقع هایی که نظر دیگران برام مهم بود و بنظرم خیلی مهمه که همواره به این موضوع تاکید کنم و ذهنم رو با ورودی مناسب بمبارون کنم

    واقعا از یک جا به بعد ادم تمرکز میزاره خود به خود دیگه لذت بخش میشه براش دقیقا برای منم همین موضوع شده یکی از لذت بخش ترین کارهای من شده که بیام روی خودم کار کنم یکجوری که دیگه بعضی وقتا باید برنامه ریزی کنم تا بتونم به یکسری کارهای دیگه ام هم برسم از بس که چسبیدم به این اموزه ها

    خداروشکر که در این مسیر زیبا هستیم

    خداوند یار و نگهدار ههمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    به نام خدای مهربان

    این دور دومی هست که من دارم این سلسله فایل هارو شروع میکنم اما این سری خیلی متعهد تر و جدی تر از دفعه قبل

    البته که ار همون اول که شروع کردم خیلی تعهد عالی داشتم و تغییرات فوق العاده ایی روهم رقم زدم برای خودم اما یک حسی بهم گفت دوباره از اول شروع کنم و دوباره عمیق و عمیق تر بشم

    من قبل از این سلسله فایل ها دنبال فرصتی بودم تا تمام پتانسیل های درونیم رو روی یکسری فایل ها از استاد بزارم حالا یا میتونست دوره باشه یا این سلسله فایل ها و امروز اون تصویر دوباره توی ذهنم پلی شد و من تصمیم بر این گرفتم که اون تصویر رو بیام روی این سلسله فایل ها بزارم

    وقتی میگم تمام پتانسیل های درونیم یعنی

    تا میتونم از قدرت تمرکزم استفاده کنم

    تا میتونم کانون توجهم رو جوری جهت بدم که هموار تر بشه مسیرم

    و یکی از مهم ترین چیزا تا میتونم اقدام عملی کنم و صد در صد خودم رو در عمل کردن به ایده ها بزارم و واقعا تمام خودمو ارائه بدم

    تا میتونم بها بدم به این فایل ها و تمرکزم رو خرج این موضوع کنم

    تا میتونم باور ها مناسبش رو بسازم توی ذهنم و این جنس از تمرکز رو بکار بگیرم

    تا میتونم برم تو دل ترس هام

    یک ترمزی و من دارم خیلی داره اذیتم میکنه و این چند وقت واقعا هر دفعه احساسم رو بد میکنه و داره ازارم میده اونم اینکه الان دیگه دیر شده میخوی چیکار کنی همه چیز تموم شده خیلی کند عمل کردی از همه چیز افتادی چن وقت دیگه 18 سالت میشه و انگار دراه ترس میندازه توی وجودم از اینکه میخواد 18 سالم بشه داره و یک غولی توی ذهنم تبدیلش کرده

    این ترمز منجر به این شده که من هر چیزی رو که بخوام شروع کنم مغزم نجوا بده که بگه نمیخواد شروع کنی چون طول میکشه و هعی منو از این شاخه به اون شاخه میپرونه و این باعث شده به اندازه کافی روی یک موضوع نمونم این باعث شده حتی اگر میخوام برم یک مهارتی رو توی کارم یاد بگیرم و مثلا میبینم این مهارت دو ماه طول میکشه بگم ولش کن و اشغال هارو زیر مبل مخفی کنم و این موضوع چند وقتیه که منو از احساس خوب دائمی انداخته وباعث شده با وجود اینکه دارم خوب کار میکنم احساس خوبی به خودم نداشته باشم این یک ترمز و ترمز بعدی نظر دیگران هست که میترسم مثلا دیگران فکر کنن من بی عرضه هستم یا هرچی و اینم باز باعث میشه از این شاخه به اون شاخه بپرم و هیچ رشدی رو تجربه نکنم ولی به لطف آموزه های این دوره و تعهد و تمرکز خودم تا حد خیلی خوبی این موضوع رو حل کردم و دیدم با برداشتن این ترمز چقدر چقدر احساسم بهتر شد اما این ترمزه اینگه دیگه دیر شده و فرصت ها از بین رفتن رو میخوام به عنوان اولین اقدام برای شروع دوباره این دوره در خودم حل کنم تا احساس خوبی داشته باشم در این حین که دارم این مسیر رو سپری میکنم و تمرکز بهتر و بیشتری داشته باشم

    خب بیام اول از همه ریشه این ترمز رو پیدا کنم و ببینم حرف حسابش چیه خب این ترمز میگه چن وقت دیگه 18 سالت میشه از طرفی بعدش میخوای بری دانشگاه (یا سربازی) و نمیدونم چرا این موضوع داره احساسم رو بد میکنه مدونی انگار داره میگه قبل از این اتفاقات تو باید به همه اون چیزایی که میخواستی رسیده باشی و داره احساسم رو بد میکنه

    اما من باید به خودم یاداوری کنم که بابا زندگی مسیره زندگی داشتن هدفه تو حالت باید از همین چیزایی که داری از همین مسیری که داری میری از همین سلسله فایل ها که داری روش کار میکنی از همین اموزشی که میخوای یاد بگیری لذت ببری و عشق کنی باور کن کانون توجه توعه که داره احساسات رو رقم میزنه نه اون موفقیت مالی که مدنظرت هست نه هیچ چیز دیگه ایی

    تو میتونی از همین چیزایی که داری اینقدر خوب لذت ببری که کسی از موفقیت مالی و میلیارد ها میلیارد درامد لذت نبره و نکتش اینجاست اگر تو بتونی با همین شرایط با تمام وجودت لذت ببری اون وقت هست که باعث میشه از خواسته های بعدی که برای خودت مقق کردی لذت ببری

    این ترمز باعث شده بود که من یکسری کارایی رو که باید بکنم نکنم این ترمز باعث شده بود که از رشد و پیشرفت های کوچولو خودم لذت نبرم و درنتیجه فرکانس رشد رو کمتر بفرستم و منو توی فرکانس عجله برده بود اینطوری بود که من مثلا میدونستم برای اینکه توی کارم نتیجه بگیرم باید فلان کار رو انجام بدم از طرفی این کار یک ماه زمان میبرد ولی من انجامش نمیدادم چون نمیخواستم یک ماه طول بکشه تا من نتیجه رو بگیرم میخواستم زودتر نتیجه بگیرم و این موضوع باعث میشد اون کار و انجام ندم و مهم تر از همه تکاملم رو طی نکنم و بدو بدو توی فرکانس عجله قرار بگیرم

    دوست داشتم که بدون اینکه فلان مهارت رو تا حد خوبی کسب کنم ولش کنم و فقط بدوم دنبال نتیجه و این هم منو از این شاخه به اون شاخه مینداخت و هم خیلی ناامیدم کرده بود

    یافتمم یافتمم اصلی ترین مسئله این روز های زندگی من دقیقا همین ترمزه دقیقا همین باور نامناسبه که عملا اگر برش دارم جریانی از احساس خوب میاد توی زندگیم

    اینکه دیگه1.خودمو با بقیه مقایسه نکنم و2.نظر دیگران برام مهم نباشه خیلی کمکم کرد توی این موضوع که عجله نکنم تا یکسری کارها رو انجام بدم و تمرکزم روی خودم باشه و روی این دو مورد هم سعی میکنم بیشتر تمرکز بزارم بازم

    خب ترمزی که خیلی وقت ها کنترل ذهن رو برای من سخت میکرد رو تا حدودی پیدا کردم اونم اینه که خیلی رفتم توی فرکانس عجله یعنی دیگه حال آموزش دیدن حال صبر کردن با احساس خوب رو ندارم و حال تمرکز لیزری روی یکسری موارد رو ندارم و باید حل کنم این موضوع رو و چقدر اگه حلش کنم کمکم میکنه برم تو دل یکسری چالش ها

    موقعی که فایل دو همین دوره رو گوش دادم یکسری چالش ها توی ذهنم اومد که برم توی دلشون اما نرفتم چرا چون میگفتم که این چالش ها طول میکشه که من یادشون بگیرم یا مثلا حلشون کنم منم دوست دارم سریع نتیجه بگیرم

    مثلا میخواستم برم چیزی یاد بگیرم اون مثلا یک هفته طول میکشید اما مغز میگفت که یک هفته زمان زیادیه پس کی میخوای پول بسازی

    ترمز های زیادی هستند که دارم و باید برشون دارم تا از این فرکانس عجله و ترس بیام بیرون یکی از اونها همین باور به کمبود هست

    همین مشکل که من تکاملم رو میخواستم طی نکرده به یکسری چیزا برسم خیلی منو اذیت میکرد و داشت ازارم میداد

    الان مفهوم نچسبیدن به خواسته هارو میفهمم که به میزانی که ما بی نیاز بشیم به اون خواسته بهش میرسیم

    خدایا شکرت چقدر خوب دارم درون خودم رو کشف میکنم

    من مثلا میدونستم برای اینکه نتیجه بگیرم باید یک هفته فلان موضوع رو تمرین کنم یا یک ماه فلان کار رو بکنم ولی مغز میگفت اووو یک ماه تا یک ماه میخوای همینطوری بمونی و … و من یک فردی شده بودم که هیچ کاری نمیکرد و خیلی از این موضوغ داشتم فرار میکردم اما الان دارم اشغال هارو از زیر مبل در میارم

    چند شب پیش بود که خدا به طرز معجره آسایی این ترمز رو بهم شناسوند وقتی که داشتم برای مرجان دوستم کامنت مینوشتم تا حدی این موضوع رو پیدا کردم باورم نمیشه اون لحظه که داشتم برای دوستم مینوشتم اصلا انگار من نبودم من واقعا چشام اشکی بود و دستام خودش داشت مینوشت و بهم یاداوری کرد این موضوع رو و ریشه رو بهم شناسوند حالا یکی از اصلی ترین چیز ها و حیاتی ترین موارد برای من اینه که این ترمز رو حذف کنم

    واقعا سینا برای چی داری عجله میکنی تو که نه بدهکاری و نه خداروشکر توی شرایط سختی هستی اگر میترسی مردم قضاوتت کنن بزار بکنن اصلا مگه اینکه بقیه چی فکر میکنن راجع به تو مهمه که تو بخوای بخاطر نظر اونا سریع نتیجه بگیری تو وقتی میدونی مسیرت درسته و وقتی میدونی نتیجه میده اگر بمونی توی مسیر خودت پس بمون و لذت ببر بحث اینه که اگر اطمینان داشته باشی که به هرچی میخوای میرسی دیگه مهم نیست اونا چی میگن پس توی مسیر خودت بمون برو دوباره اموزش هات رو شروع کن لذت ببر از تک تک اقداماتی که میکنی برو کوچولو کوچولو نتایجت رو ببین دوباره انگیزت رو زنده کن زندگی همینه لذت ببر و توی مسیر خودت بمون و عشق کن

    الان میفهمم دلیل خیلی از نرسیدن هام همین فرار از قانون زیبای تکامل بوده و باعث میشده که زود ناامید بشم

    همین الان که اینارو به خودم گفتم یک درجه حالم بهتر شد و میخوام ادامه بدم و ادامه بدم میخوام ذهنم رو بمبارون کنم از برداشتن ترمز هایی که میگه تکاملت رو طی نکن و میخوام کاری کنم که از تکاملم لذت ببرم

    میدونی چرا همین آموزش دیدن و تمرین کردن برای من به همون اندازه که من نتیجه مالی میگیرم لذت بخش نباشه؟ چرا همون قدر کیف نکنم از انجامش ؟ باید کانون توجه خودم رو درست کنم وگرنه هیچ قانونی ننوشته که اقا یک میلیارد پول ساختن احساس بهتری داره از مثلا یاد گرفتن یک چیز کوچولو

    میدونی میخوام بگم که من باید اینقدر خوب کانون توجهم رو کنترل کنم که همین الان از کارهایی که دارم میکنم لذت ببرم باید بهبود رو انجام بدم عشق کنم از همین کارهایی که دارم میکنم و اصلا نگران نباشم

    اتفاقا باید ب خودم یاداوری کنم که به میزانی که نگران باشی داری فرکانس نامناسب میفرستی و اوضاع رو برای خودت سخت میکنی

    باید حواست باشه استرس اینده رو نداشته باشی چون این فرکانس ایندت رو بدتر میکنه این قانونه

    نگرانی دردی رو دوا نمیکنه بلکه اگر یاد بگیری از همین لحظه لذت ببری و تمام وجودت رو بزاری تا پیشرفت کنی در همین قدمی که درش هستی میتونی بهبود بدی خودت رو و لذت ببری

    وقتی این ترمز رو بردارم خیلی بهتر میرم توی دل چالش های زندگیم و یکسری کارها رو انجام میدم که قبلا بخاطر اینکه دیر میشه شروع نمیکردم

    به کجا چنین شتابان

    همین الان زندگیت مقدسه و لذت بخشه

    مگه کم افرادی رو داشتیم که به بزرگترین هدف هاشون رسیدن که از نظر ما دیگه ته خوشبختیه و خودکشی کردن ؟ این نشون میده احساس خوب و لذت تو اصلا نه ربطی به پول داره و نه ربطی به موفقیتت فقط برمیگرده به کانون توجهت فقط برمیگرده به دیدن نعمت هات در همین لحظه از زندگیت و نکتش اینجاست تو به میزانی که بتونی همین لحظه نعماتت رو ببینی همون پولی که داری رو ببینی و شروع به سپاسگزاری کنی زندکیت تغییر میکنه

    من باید برای صبح هام یک سپاسگزاری جانانه از این به بعد در نظر بگیرم تا بتونم بیشتر نعمت های زندگیم و ببینم واقعا زندگی همه ما سرشار از نعمت هاست

    همین که الان سالم سالم هستم ،،همین یک ساعت پیش داشتم جانانه ورزش میکردم و لذت میبردم واتفاقا رکورد شنای خودم رو هم زدم و تونستم 80 تا توی یک ست بزنم منی که اول که شروع کردم ده تا به زور میزدم ،، همینکه الان با کامپیوتر دارم تایپ میکنم و در بهترین سایت موفقیت جهان هستم با دوستان بینظیر و فوق العادم ،،بخاطر پولی که توی حسابمه و نگرانی منو کمتر کرده ،،بخاطر نفسی که راحت دارم میکشم ،،بخاطر اینکه توی اتاق خودمم با تمرکز صد در صد دارم این رو تایپ میکنم کسی کاری بهم نداره و میتونم این اموزه هارو با خیال راحت انجام بدم بخاطر اینکه وارد کاری شدم که واقعا آرزوم بود درسته شاید تا الان بخاطر ترمز هام اونجوری نتیجه نگرفتم اما این کارم هست و من میدونم هرموقع به محض اینکه شروع کنم باور هام رو تغییر دادن نتیجه هم تغییر میکنه و چقدر باید خوشحال باشم؟ همین که دارم الان روی ترمز هام کار میکنم و لذت میبرم ؟؟ همینکه درمورد کامنت نوشتن مقاومتی ندارم و میبینم چقدر این موضوع کمکم کرده ،حالم خوبه چون زمان ازادی دارم و میتونم صبح از شب روی ذهنم و روی باور هام کار کنم ،میتونم بخاطر ذهنی که دارم و بخاطر فراوانی آموزش بهترین بشم وی کار خودم و بیشترین اطلاعات رو کسب کنم و هعی بهتر و بهتر بشم .

    خدایا شکرت واقعا اینقدر نعمت دارم سال پیش آرزوم بود این جنس از تمرکز رو داشته باشم این جنس از ازادی رو داشته و اینقدر رشد کرده باشم خدایا شکرت

    بازم روی این ترمز خیلی زیاد تر کار میکنم الان میخوام برم جلسه 9 کشف قوانین رو حتما ببینم که درمورد همین موضوع صحبت شده و باز دوباره با تمرکز بیام سراغ فایل جلسه یک همین دوره ارزشمند و بینظیر

    خداوند یار و نگهدار هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    به نام خدای مهربان

    وای خدای من از این حجم آگاهی

    من یک موضوعی رو متوجه شدم و اومدم درموردش بنویسم درمورد تحسین کردن و دیدم واقعا این موضوع نهایتی نداره و چقدرررر راه راحتیه تا ما به خواسته هامون برسیم

    حالا چی شد که این موضوع زنگ زد توی ذهنم که بیام بنویسم اینکه من دیدم دارم یک فایلی از استاد میبینم و با ذوق و شوق واحساس خوب دارم میگم ایولل استادد چقدر خوب بهه قانون عمل کردی ،چقدر خوب در عمل ازش استفاده کردی ،چقدر خلاقانه و دیدم وقتی که اینو دارم ادامه میدم منم دارم آماده میشم انگار تا دقیقا همینطوری که استاد از قانون استفاده کرده استفاده کنم و زندگیم رو خلق کنم

    خدای من چقدر این سلسله فایل ها فرصت بینظیری رو فراهم کرده

    جالبه یک موضوع دیگه ایی رو الان یادم اومد من اول که این فایل ها اومد روی سایت به خدا گفتم خدایا زندگی منو میخوام تغییر بدی با اینس سلسله فایل ها چطوریش رو نمیدونم و انتظارات مثبتم رو براش نوشتم الان میبینم خدای من چقدر هدایت های مختلفی شدم که واقعا شخصیت منو تغییر داده و چقدرر هنوزم کلی رشد و پیشرفت در راهه خدا میدونه چقدر نعمت و ثروت و فراوانی در زندگیم جریان پیدا کنه خدایااا عاشقتمم از این حجم هدایت که میگی تو فقط بگو چی میخوای به چگونگیش کار نداشته باش

    خدایا منم همینو اجرا کردم و گفتم و دوباره هم میگم میخوام اینقدر این سلسله فایل ها توی زندگیم تاثیر بزاره که جریانی از ثروت و نعمت و فراوانی توی ذهنم سرازیر بشه من نمیدونم چطوری میخوای هدایتم کنی اما میدونم راهش رو داری:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    به نام خدای هادی

    دوست داشتم درمورد یک موضوعی بیام صحبت کنم تا بیشتر در خودم گسترشش بدم

    بعد از اینکه من روی این فایل کار کردم یکی از اصلی ترین نتایج من که واقعا چقدر بهم کمک کرد این بود که تمرکزم رو بزارم روی مسیر خودم و احساسم نسبت به موفقیت دیگران خیلی خوب شد و توی ذهنم موفقیت اونا با پاداشی برای من تنظیم شد که مسیر منو هموار میکنه

    اما یک نتیجه دیگه ایی که برام داشت این شد که دیگه نظر دیگران هم به شدت برام کم شده ،دیگه نمیخوام احساس ارزشمندیم رو ربط بدم به تایید و تحسین دیگران و یا تحقیر اونا

    وقتی که داشتم روی موضوع حل مسائل که قسمت دوم این سلسله فایل ها هست فکر میکردم و فایل میدیدم دیدم این موضوع چقدر توی مسیر حل مسائل من هم تاثیر گذاشته و تمرکز منو از روی حاشیه برداشته و گذاشته برروی اصل .

    من بخاطر اینکه نظر دیگران برام مهم بود خیلی وقت ها حتی دچار کمال گرایی هم میشدم

    حتی یک کارایی میکردم که حسابی وقت منو میگرفت چون نمیخواستم نظر بعضیا نسبت به من تغییر کنه

    یا مثلا وقتی تحسین زیادی از کسی میگرفتم دیگه سعی میکردم کارهایی که باعث تحسین اون فرد میشه رو ادامه بدم حتی بعد از اینکه دیدم مسیرم رو بهتره کلا عوض کنم و خیلی به مراتب حالم بهتره اگر مسیرم عوض شه

    وقتی میگم نظر دیگران برام مهم نباشه یعنی نه تشویق هاشون و نه تحقیر هاشون و چقدر من این موضوع رو الان خوب درک میکنم

    قبلا نمیدونستم که چرا نباید تحسین دیگران هم برامون مهم نباشه بعد فهمیدم که چون باعث میشه مغز ما شرطی بشه و اقداماتی رو انجام بده تا فقط تحسین بگیره .

    وقتی میگم نظر دیگران مهم نیست دیگه یعنی تمام تمرکزم روی خودمه یعنی حتی مهم نیست چقدر میخواد این کامنت یا اون کامنت من لایک بگیره که بخوام کلماتی رو بکار ببرم که فقط لایکش رو بیشتر کنه .

    الان من یاد کرفتم که هرکاری که مسیرم رو هموار تر میکنه فقط انجام بدم

    استاد دو قسمت از این فایل اومده روی این سایت اما ذهنیت من حسابی تغییر کرده و قدرتمند تر شده

    حتی این موضوع که نظر دیگران برام مهم نباشه رو من قبلا فکر نمیکردم که اینقدر زیاد دارم و همیشه ارزشمندی خودم رو به نظر اونها ربط میدادم

    یا خیلی وقت ها میرفتم توی مقایسه تا ببینم چقدر ارزشمندم و این در من داره بهبود پیدا میکنه و خیلی عالی شده

    قبلا از بس زیاد این کار رو انجام داده بودم جزوی از عادتم شده بود من توی مدرسه دوست داشتم اگر نمره بالایی میگیرم به همه نشون بدم و جار بزنم یا اگر میدیدم کسی مثل خودم هست که کم گرفته خوشحال میشدم و تمام تمرکزم و مقایسه ام نسبت به دیگران بود ،، من معیار کار کردن روی خودم رو نسبت به دیگران تنظیم کرده بودم و یک وقتایی ناامید میشدم یا اگر فکر میکردم خیلی سرعتم خوبه شل میکردم اما الان توی مسیر خودم دارم گاز میدم فارغ از اینکه بقیه دارن توی مسیر خودشون چیکار میکنن و اصلا توی چه مسیری هستند ،،، حتی قبلا من خیلی زیاد از این واژه که بابا تو نسبت به بقیه خیلیم خوبی سرزنش های ذهنم رو خاموش میکردم ،روش بدی نبود اما به هر حال مقایسه بود و یادگرفتم فقط با خودم اینکاررو بکنم

    خیلی جالبه من این موضوع وقتی در من ایجاد شد که شروع به تحسین دیگران کردم(فقط برای اینکه مسیر خودم هموار تر بشه )

    حتی اینکه نظر دیگران مهم نباشه با تحسین یکسری از افراد در من به وجود اومد که اونا نظر دیگران براشون مهم نبود

    دوست داشتم این موضوع رو بیام بنویسم به این دلیل که یک چیزیه که تازه در من داره شکل میگیره،میخواستم بهش قدرت بدم و گسترشش بدم میخواستم به خودم یاداوری کنم سینا تو خیلی عالی شدی توی این موضوع و احساس رضایت داشته باشم

    وقتی داشتم روی کمال گرایی کار میکردم گفتم بیام این موضوع رو بنویسم که 1.هم با توجه کردن بهش خیلی بهتر بشم تو این موضوع و 2. با تشویق کردن خودم بازم یادبگیرم که باید اینطوری بهبودگرایانه روی خودم کار کنم

    جالبه وقتی که روی کمال گرایی یکم تمرکزی شدم دیدم چقدر جاهایی بوده که من کمال گرا بودم اما فکر کردم نیستم ولی خیلی خداروشکر امروز ریشه ایی پیدا کردم و با سرعت هرچه تمام تر دارم بهبود گرایی رو در خودم به وجود میارم

    من حتی فهمیدم به این دلیل دوست داشتم اموزه های استاد و حرفای قشنگی که یاد میگیرم رو پیش همه جار بزنم که احساس ارزشمندی ام رو به نظر دیگران ربط میدادم و میدیدم چقدر این موضوع سرعت منو کند میکنه

    چقدرهدف های گنده و بزرگی انتخاب میکردم و سنگ بزرگ بر میداشتم تا خودمو به بقیه اثبات کنم و هیچوقت بهشون نمیرسیدم و احساس بد کمال گرایی تمام وجودم رو قرا میگرفت و صد ها پله منو پرت میکرد پایین

    چقدر الان احساس سبکی میکنم که برای خودم زندگی میکنم چقدر الان احساس لیاقت میکنم و میخوام هر قدم هرچند کوچک رو برای حل مسائلم بردارم فقط برای مسیر خودم نه برای اینکه دیگران تاییدم کنن چقدر این موضوع در من داره خوب میشه

    حتی چقدر به من یادآوری کرد که هیچ وقت مغرور نشم و فکر کنم دیگه همه چیز رو بلدم

    همین یک ماه پیش بود که حتی عبارات من شده بود که تو باید بهتر از هر کسی فلان کار رو انجام بدی و از این جوری عبارات برای انگیزه دادن خودم استفاده میکردم و جالبه تعصبم روش داشتم و فکر میکردم که این موضوع چیز خوبیه درسته یک پله بهم انگیزه میداد اما تا یک کسی رو میدیدم و فکر میکردم بهتر از منه صد پله میفتادم پایین

    مسیر همه یونیک و خاص خودش هست تنها راه اینکه ما با سرعت هرچه تمام تر بریم و البته که از مسیر لذت ببریم اینه که تمرکز رو بزاریم روی خودمون

    چقدر من واقعا خوشحالم که این موضوع داره در من بهتر و بهتر میشه و نسبت به قبل خودم عالی شدم

    الان میفهمم که یعنی چی فقط خودت رو با دیروز خودت مقایسه کن و کاری به بقیه نداشته باش

    چقدر قبلا ناراحت میشدم از اینکه یکی خیلی بهتر داره عمل میکنه و با عجله میخواستم تکامل قشنگ خودم رو زیر پا بزارم ، با این بهانه که میشود تکامل رو سرعت بخشید من سنگ های بزرگ برمیدارم ،اما الان تازه فهمیدم که به میزانی که تمرکز روی مسیر خودمون باشه تکامل سرعت میبخشه

    بله میشه تکامل رو سرعت بخشید خیلی زیاد هم میشه چون موضوع اصلا زمان نیست و فقط ظرف ماست اما کی این ظرف سریع بزرگ و بزرگ وقتی که تمرکزم رو مسیر خودم باشه ،وقتی یاد بگیرم خودم رو تحسین کنم و پیشرفت هام هرچند کوچک رو ببینم (بهبود گرایی) ،وقتی که یاد بگیرم دیگران را با تمام وجودم تحسین کنم و حسادت نورزم چون این چیزیه که ظرف خودمو بزرگتر میکنه و کل تمرکزم روی مسیرم و روی درون خودم باشه

    چقدر این موضوع داره به من کمک میکنه واقعا

    حتی خیلی وقت ها من برای اینکه یکسری ها برداشت متفاوت نکنن یکسری کارهارو میکردم که زمان منو تلف میکرد

    ولی الان به خودم میگم حتی یک دقیقه هم برای اینکار نزارم چون نتیجه و مسیر خودم مهمه ،چون حال خودم مهمه چون رشد خودم مهمه من میدونم خودم دارم درست عمل میکنم دیگه بقیه رو چیکار دارم که نظرشون مثبته منفیه یا هرچی بالا هم گفتم تحسین اون هارو اگه عادت کنم امکان داره توی مسیری بیفتم که نتونم ازش بیام بیرون اما اگر تمرکزم رو خودم باشه هرکاری میتونم بکنم ،انعطاف پذیر هستم و اختیارم دست خودمه میدونم چه مسیری رو باید برم باید نرم

    و از این بابت خوشحالم ،،،، خیلی این موضوع واقعا کمکم کرده و همش بخاطر هدایت خداست روز به روز باید یاد بگیرم تسلیم تر بشم

    اتفاقا وقتی داشتم روی کمال گرایی کار میکردم به این موضوع برخوردم که چقدر بهبود گرایی با هدایت های خداوند هماهنگه و از این جهت اهمیت داره که روی هدایت خدا حساب باز میکنیم و نیازی نمیبینیم همه پازل هارو داشته باشیم تا حرکت کنیم بلکه قدم اول هرچند کوچک رو بردارم بعدش خدا هدایت میکنه و این باز دوباره سرعت رو بهبود میبخشه

    قبل همین کامنت داشتم برای خودم مینوشتم که من قبلا فکر میکردم که با دیدگاه های کمال گرایانه (که اون موقع هم با وجود اینکه از کمال گرایی آگاه بودم اما نمیدونستم کمال گرایانست) میتونم سرعت زیادی داشته باشم اما الان میبینم به میزانی که بهبودگرایی رو در عمل اجرا کنم سرعت من بیشتر میشه

    من فکر میکردم که اگر بنویسم امروز دوساعت زمان میزارم روی فلان چیز سرعتم بیشتره اما الان میفهمم اگر بگم حتی ده دقیقه هم اگه تونستم براش زمان میزارم خیلی سرعت بیشتری دارم چون با بهبود گرایی از خودم راضی هستم و این رضایت من ظرف منو داره بزرگتر میکنه اما اگر بگم دوساعت اما یک ساعت و پنجاه دقیقه زمان بزارم چقدر نارضایت میشم

    روی این موضوع هم خیلی زیاد باید کار کنم که من واقعا اصلا قدم های کوچک رو رشد نمیدونم

    خانم شایسته توی جلسه 5 کشف قوانین یک تمرینی برای ما داده بودن که یک هدف کوتاه مدت انتخاب کنیم و هرروز یک قدم هرچند کوچک هم براش مشخص کنیم و برداریم حالا کاری که من میکردم چی بود؟ یک هدف خیلی گنده انتخاب میکردمو به جای یک قدم پنجاه تا قدم مشخص میکردم که بردارم

    ذهنیتم این بود که اگر من بیام قدم های بیشتری بنویسم بیشتر و بهتر کار انجام میدم دیگه اما موضوع مهمی که الان آگاهی دارم نسبت بهش اینه که وقتی بهبودگرایانه انتخاب کنی و بگی ده دقیقه کتاب میخونم تو ناخودآگاه اون روز کارهای بیشتری رو انجام میدی چون اول صبحی اون کار کوچیک رو تیک میزنی و از خودت راضی هستی و این رضایت فرکانس رشد و پیشرفت هست و از ظرفی ذوق و شوق تو میره بالا پس دوباره میری یک کار بهبودی دیگه هم انجام میدی و همینطوری اینقدر این کار رو میکنی که خودت عشق میکنی و حتی اگر دیشب صد تا کار مینوشتی بازم امروز بیشتر کار انجام دادی چون 1. فرکانست مثبت تر بوده و احساس رشد داشتی 2.قدم هات با هدایت خدا همراه بوده و به ذهنت اتکا نکردی که همه کارهای روزت رو باهاش برنامه بریزی

    من همینطوری که این منطق هارو دارم میارم احساس میکنم مقاومت های ذهنم داره از بین میره و بازم باید اینکار رو بکنم حتی این خودش مسئله ایی هست که باید حل بشه و از اونجا که من توی پیک تمرکزی حل مسائل و کار کردن روی قسمت دوم این فایل ها هستم دیگه از مسائل فرار نمیکنم و اومدم توی دل این پاشنه آشیل و این ذهنیت اشتباه که خودش به تنهایی به اندازه چندسال میتونه منو عقب بندازه کار میکنم

    چقدر همین موضوع که اقا بهبودگرایی همراه هست با هدایت های خدا خودش کافیه تا من با آغوش باز بپذیرم این موضوع رو و اجراش کنم در عمل

    و همچنین کمکم میکنه تمرکز برروی اصل به جای فرع رو بهتر انجام بدم به این صورت که وقتی میام یک قدم عملی ساده خودم رو انتخاب میکنم و اونو اولویت خودم در روز قرار میدم اول روزم رو با کاری که اصل و اساس هست شروع میکنم و البته چون قدمی سادست به تعویقش نمیندازم و این خیلی برام کمک کنندست

    خدای من چقدر زندگیم بهتر میشه و چقدر نعمت و ثروت میاد سراغم اگر اصل بهبود گرایی رو در عمل استفاده کنم

    همیشه این تضاد رو داشتم که هدایت خدا رو چطور تو زندگیم جا بدم وقتی که دارم فقط روی ذهنم حساب باز میکنم و واقعا گیج بودم اما الان دیدم نیازی نیست که ما کل روز رو بخوایم بر اساس ذهنمون پیش بریم و بر اساس برنامه قبلی

    تنها کار ما اینه که: یک قدم عملی ساده و بهبودگرایانه که قدمی برای اساسی ترین اصل زندیگمون و اون چیزی که برامون مهم هست رو در اولویت روزمون یعنی اولین کار روز قرار بدیم و بعد که تیک اونو زدیم اون رضایت اون شور و شوق اون عشق خودش مارو میکشونه و تا شب اینقدر بخاطر احساس خوبمون کار انجام میدیم که خودمون هم کیف میکنیم

    الان چقدر درک این موضوع داره کمکم میکنه تا همین یک ساعت پیش که روی این موضوع کار نکرده بودم دیدگاه کمال گرایانه داشتم اما الان میبینم چقدر خیالم راحت شده چقدر از همین الان از همین کامنتی که دارم مینویسم از همین قدم برای مسئله مدیدیت کمال گرایی که دارم بر میدارم لذت میبرم

    یعنی دوباره یکی دیگه از فواید بهبود گرایی لذت بردن از مسیر هست

    الان میفهمم که من دقیقا فایل هایی از استاد رو مقاومت داشتم که این ویژگی رو هدف گرفته بود مثل فایل جلسه 9 کشف قوانین که استاد درمورد لذت بردن از مسیر صحبت میکردند که به میزانی که این لذت و آرامش بیشتر میشه این لذت بیشتر میشه

    با بهبودگرایی دارم مفهوم آرامش در مسیر رو درک میکنم و چقدر این برام لذت بخشه

    درمورد نظر دیگران که اول این کامنت درموردش صحبت کردم این موضوع هم میخواستم بگم که واقعا من اینقدر هدف و چالش و مسئله برای حل کردن دارم که حتی وقت نداشته باشم اقدامی رو جهت نظر مردم انجام بدم ،، و تمام تمرکزم رو کارهای خودم و هدف خودم رفته دیگه نیازی نمیبینم هرکاری میکنم رو بیام جار بزنم تا به همه بگم بلکه همون تایمی که میخوام بزارم به بقیه بگم تا بهم احساس ارزشمندی بدن میزارم تا قدم بعدی در هدفم رو انجام بدم و این باعث میشه که من با سرعت بدوم.

    همیشه مقاومت داشتم که :یعنی چی یک قدم بهبودی برای روز برداریم اینطوری که تا صد سال هم نمیرسیم اما الان پشت پرده داستان رو درک کردم و ارتباطش با قانون فرکانس و دیدم این دقیقا همون چیزیه که سرعت رو بیشتر میکنه

    برام عجیب بود که چطوریه دانشجویان حل مسئله اینقدر سریع رشد میکنن توی کسب و کارشون با این قدم های بهبود گرایانه و الان موضوع رو فهمیدم

    من توی بهبود گرایی از یک جنبه هایی کار کرده بودم و عالی شده بودم اما اینکه وظیفه روزم رو بهبودگرایانه انجام بدم مقاومت داشتم

    یعنی من این رو در خودم ایجاد کرده بودم که از هر فرصتی برای رشد استفاده کنم اما اینکه اون هدف و وظیفه رو هم بهبودگرایانه انتخاب کنم مقاومت داشتم یعنی من خیلی وقت ها اگر فرصتی گیر میاوردم رشد کوچولو رو انجام میدادم اما برنامه ریزی هام و انتظارم از خودم اون وظایف بزرگ بود برای همین با وجود اینکه خیلیی بهبود گرا بودم از خودم راضی نمیشدم

    اتفاقا الان که این موضوع رو نوشتم یادم اومد که چقدر برام سوال بود که چرا با وجود اینکه این همه کار میکنم نمیتونم راضی بشم از خودم و داشتم با این مسئله دست و پنجه نرم میکردم اما الان خدا جوابشو بهم توی کامنت خودم داد

    از هدایت بخوام بگم باید از همین الان مثال بزنم ،،، من در حین کار کردن روی اگاهی های حل مسائل بودم و داشتم ذهنم رو بمبارون میکردم و اصلا فکر نمیکردم بخوام بیام کامنت بزارم و اینقدر اگاهی های ناب بهم داده بشه که ریشه ایی یکسری مسئله رو از من حل کنه و شاید اگر میخواستم برنامه ریزی کنم ده ها روز طول میکشید تا اینقدر رشد کنم که فقط از نوشتن همین کامنت کردم اما هدایت خدا در حین اینکه داشتم توی گوگل کیپ یکسری چیزا مینویشتم بهم گفت که بیا کامنت بنویس درمورد اینکه نظر دیگران برات مهم نیست و تصویر کلی ام هم فقط همین بود و بقیه آگاهی هایی که الان نوشتم رو حتی فکرشو نمیکردم و میبینم چقدر وقتی کامنت میزارم بخاطر اینکه بدون وقفه اینکار و میکنم آگاهی های نابی بهم گفته میشه

    من مفهوم تکرار و تراکم ورودی هارو خوب درک کردم برای همین اینقدر دارم این کامنت اگاهی ها و منطق های بهبود گرایی رو تکرار میکنم چون میدونم من نیازی نیست که زور بزنم تا مثل افراد بهبود گرا فکر کنم من فقط باید به اندازه کافی ورودی درمورد اون موضوع بدم تا باورش ساخته بشه

    این کاریه که الانم دارم برای کار کردن روی قسمت دوم یعنی حل مسائل انجام میدم چون من خودم دقیق نمیدونستم که مسئله اصلا یعنی چی که بخوام راجع بهش فکر کنم و نمیتونستم واقعا اصلا برم تو دل چالش ها و شکل فکر کردن مغزم نمیتونست مثل افرادی که مسائل حل میکنن باشه خب راه حل؟

    اینقدر دارم با تراکم بالا و تکرار ورودی به ذهنم میدم تا بره توی وجودم

    اگر سینای قبلی بودم که ساختار ذهن رو درک نمیکنه شاید بارها ول کرده بودم کار رو و روند رو قطع میکردم اما موندم اینقدر موندم تا بیفتم توی مومنتوم و از یک جا به بعد دیگه آگاهی ها و حجم سوالات ذهنی من رو خودش نشوند پای کار کردن

    صبح گیج بودم درمورد این موضوع و فهمیدم باید اینقدر ورودی با تراکم بالا بدم تا شکل فکر کردنم تغییر کنه یک جورایی از دیدگاه عصب شناسی مدار حل مسئله رو در ذهنم تقویت کنم و اینکار تمرکز بالا با تکرار بالا و تراکم بالا میطلبه و به میزانی که تمرکز میزارم لایه میلین بهتر شکل میگیره چیزی که باعث میشه نورون ها نسبت به یک موضوع سریعتر فعال بشن منم خب این موضوع رو میدونم باید تمرکز بالا میدادم از اول صبح البته این تصمیم رو نگرفتم اما بعد که فهمیدم باید اینکار رو بکنم شروع کردم به بمبارون کردن خودم با اگاهی های حل مسئله الان با احتساب این کامنت چندساعتی میشه که دارم روی خودم کار میکنم از صبح تا الان که ساعت 7:05 دقیقه شب هست هیچی جز آب نخوردم اما واثعا گشنم نیست این تمرکزه و کنجکاویه کاری کرده که گشنم نباشه اتفاقا کلی هم هنوز کار دارم که باید انجام بدم و با عشق هم اینکار رو میخوام بکنم

    اومدم درمورد این موضوع مهم نبودن نظر دیگران هم بگم چون واقعا کمکم کرده که با سرعت بیشتری کارهام رو انجام بدم و الان که اینهمه وظیفه هست که باید انجام بدم خیلی خوبه که اون موضوع نظر دیگران که وقتم رو میگرفت برام مهم نیست

    خداروشکر امروز روی باور فراوانی هم از صبح داشتم کار میکردم و چقدر بهتر فراوانی رو درک کردم چقدر باز همین باعث شده عجله نکنم و از مسیر لذت ببرم

    حتی این کامنت رو برای دل خودم دارم مینویسم برام یک درصد هم مهم نیست که اصلا یکی این کامنت رو بخونه یا نخونه دارم خودم عشق میکنم از نوشتن این کامنت و بارها خودم میخونمش

    یعنی حتی من قبلا دوست داشتم کامنتم رو جایی منتشر کنم که دیده بشه میخوام بگم در این حد حتی میتونه این موضوع چموش باشه حتی توی سایت برام مهم بود نظر بقیه و خودمو مجبور به انجام یکسری کارها میکردم

    اما الان حالم خوبه احساس خوبی دارم کلی امروز ظرف وجودیم بزرگ شد این یعنی رشد در مسیر خودم

    درمورد بهبود گرایی خیلی دوست دارم در عمل اجراش کنم ایده ایی هم که دارم برای اینکه این رو در خودم به بسازمش اینه که بیشتر بهش فکر کنم و توی کامنت هایی که مینویسم توی سایت یا جواب برای بچه ها مینویسم بیشتر درموردش صحبت کنم گفتم برای اینکه اینو بسازم نیاز نیست زور بزنم همینکه تکرار کنم زیاد باعث میشه که بره تو وجودم

    من قبلا یکی از مسئله هام این بود که نمیدونستم یک رفتاری رو چطور در خودم بسازم مثلا اینکه عادت کنم وظایف بهبودگرایانه برای خودم انتخاب کنم نمیدونستم چطوری اما الان فهمیدم که به میزانی که بهش توجه کنم اون در من شکل میگیره (قانون توجه) و برای توجه کردن همون تکراری که میگم رو اجرایی کنم یعنی زیاد درموردش صحبت کنم بهش فکر کنم حتی زیاد خودش رو انجام بدم و این میره

    توی وجودم پس نگرانی نداره

    خدارشکر بخاطر این کامنت زیبا یادم باشه هرموقع میخواستم

    -نظر دیگران برام مهم نباشه

    -فواید و منطق پشت بهبودگرایی رو یادآوری کنم و در عمل ازش استفاده کنم

    -تمرکز برروی اصل کنم

    -و دیگر چیزای مهم توی این کامنت رو به خودم یاداوری کنم

    بیام و این کامنت خودم رو بخونم :)

    چقدر خوبه که فارغ از اینکه بقیه تشویقت میکنن یا نمیکنن تو بهترین خودت رو میزاری و معیار های خودت رو داری و تمرکزت روی خودت هست..

    هدایت خدا وقتی که بیاد توی زندگی آدم چقدر قشنگه

    در پناه هدایت های الله هدایتگرمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    آیدااا جااان سلامم

    وقتی دیدم کامنت اولت به عنوان تمرین انتخابی برای متن این قسمت انتخاب شده خوندمش و چقدر تحسین ات کردم و بعدش اومدم سراغ این کامنت ازت

    آیدای عزیزم وقتی دیدم این جنس از تمرکز رو گذاشتی روی این فایل حسابی تحسینت کردم چون خود منم همین تمرکز رو دارم میزارم روش خود منم کلی ایده و تصمیم جدید گرفتم و جقدر خوشحال شدم که یکی مثل خودم اینطوری داره تمرکزی کار میکنه، اینطوری ارزش قائل شده و انرژی بهم دادی تا قوی تر ادامه بدم

    دوست خوبم منم دقیقا به صورت عملی دوست دارم از اگاهی ها استفاده کنم و خیلی دارم توی اینکار خوب میشم و بازم کامنت تو کمکم کرد که من عمل گرا تر بشم

    حتی اینکه دارم الان تحسینت میکنم بعد از دیدن این فایل ها اتفاق افتاد

    باور کن اگر سینای قبلی بود حسادت میکرد که کامنت تو منتخب شده و حس میکرد که مثلا یکی از اون بهتره و… اما الان چنان تغییر شخصیتی رخ داده که هر جمله ازت میخوندم داشتم تحسینت میکردم و گفتم بیام اصلا برا بنویسم

    وایی واقعا تحسین منو برانگیخته میکنه بچه هایی که اینطوری به فایل ها نگاه میکنن دمت گرم ایدا جان خیلی خوشم اومد

    آیدا جان درسی که من از این کامنت دومت گرفتم این بود که بعد از اینکه درس هات رو مرور کردی و درس گرفتی تصمیم بگیر یعنی بلافاصله تصمیم بگیر و همونو اجرایی کن

    این باعث میشه پاتو تا ته بزاری رو گاز و با سرعت هرچی تمام تر تکاملت رو طی کنی ایدا جان شاید من قبلا توی این موضوع ضعیف بودم اما الان چقدر خوب شدم وسریع. واقعا تصمیم میگیرم و با کامنتت دوباره این برام مرور شد حالا طبق همین کامنت خودت تصمیمی که بعد از این کامنت گرفتم اینه که برم یکسری افراد موفق خیلی قدرتمند رو توی گوگل کیپم بنویسم (اینکار رو زیاد میکنم بعد از این سلسله فایل ها) و بعد از نوشتن درموردشون و درس هایی که ازشون میگیرم “تصمیمات خودم” رو هم بنویسم

    مثلا من استاد رو توی تمرکز لیزری که داره به شدت تحسین میکنم یادمه وقتی استاد توی فایل زندگی در بهشت 253 میگفتند که توی تمپا هستند و دارن روی قانون سلامتی با اون جنس تمرکز کار میکنن چه تحسین منو برمی انگیخت

    و خب الام فهمیدم که وقتی تحسین کردم و وقتی این درس رو از استاد و تمرکزش گرفتم که

    1. اقا یک همچین تمرکزی امکان پذیره

    2.اگر یک همچین تمرکزی روی هرچیزی بزاری خیلی سرعت رشدت میره بالا

    3.این درس که استاد تا جایی که تونست تمرکزش رو از چیزایی که مربوط به ویژنش نیست برداشت و صبح تا شب فقط فکر. قانون سلامتی بود و عمل میکرد تا اونو اجرایی کنه

    4.بهایی که استاد داد برای این کار

    و کلی درس دیگه

    خب حالا تصمیمی که برای من باید داشته باشه چیه؟

    اینه که:

    ویژن خودم رو مشخص کنم و تا حایی که میتونم تمرکزم رو از هرچیز دیگه ایی بردارم و بزارم روی اون موضوع و تمام توجهم. رث اختصاص بدم به یک موضوع خاص و تا جایی که. میتونم توی کاری که دارم میکنم عمیق بشم. و این تصمیم رو با الهام گرفتن از استاد میتونم بگیرم

    و اتفاقا خیلی جالبه چند دقیقه قبل از اینکه بیام به کامنتت هدایت بشم داشتم تمرین انجام. میدادم و یکی از درس هایی که توی تمرینم گرفتم این بود که سریع تصمیم بگیر و. عمل کن و این الگو رو مم توی استاد هم دیدم

    و الان ترکیبش با این چیزی که از شما خوندم حیلی جالب بود که اوکی الان من این تصمیم رو گرفتم از همین الان برنامه اش رو بریزم تا شروع کنم اون تمرکز لیزری که میگم

    یعنی استاد اینجور کارارو هیچوقت به تعویق نمینداخت همینکه میفهمید باید تمرکز بزاره روی بحث مالی دیگه شروع کرد

    همینکه فهمید باید تمرکز بزاره روی بحث روابط شروع کرد

    و آیدای عزیزم کامنتت اینارو برای من مرور کرد

    منم کامنت زیاد نوشتم توی این سلسله فایل ها و از نتایج تغییر شخصیتیم زیاد گفتم که میتونی بری توی پروفایلم بخونیشون اگه دوست داشتی

    ایول بهت دوست خوبم که این تصمیم رو شجاعانه گرفتی واییییی خیلی تحسینت میکنم. واقعا ایول منم میخوام همچین شجاعانه تصمیم بگیرم و درس هایی که گرفتم رو اجرایی کنم “سریع و بدون معطلی”

    آیدا جان خیلی خوشحالم که هدایت شدم به کامنت هات

    از این به بعد کامنت هات رو میخونم و باهم خیلی عالی این مسیر رو پیش میریم=)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام عزیزم

    دوست خوبم مرسی که برام نوشتی و خیلی زود کامنت ات به دستم رسید و چقدر خوشحالم

    خیلی جالبه من توی یک کامنتم توی کشف قوانین به تو از خدا خواستم که شرایطی رو به وجود بیاره تا بیشتر روی لیاقت و فراوانی با تو کار کنم و بیشتز باهم صحبت کنیم و بهت هم گفتم ما میتونیم مرجان همینطوری که عمل گرایی و بهبود گرایی مون رو اینقدر زیاد کردیم همینطوری احساس لیاقت و باور فراوانی رو در خودمون هم ایجاد کنیم و بترکونیم دیگه

    ما انسان ها برابریم

    مرجان جان چقدر این باور حرف توش داره و چقدر میخوام مثال های زیادی رو برای خودم توی ذهنم مرور کنم که این رو تایید میکنه و خیلی واقعا باور فوق العاده بینظیری هست

    میدونی ترکیب این باور با تحسین کردن ادم ها بینظیره من اینو توی این چند روزه متوجهش شدم که وقتی من خیلی زیاد تحسین میکنم یکی رو و توی ذهنم باور دارم که برابر هستیم این مثل این میمونه با هربار تحسین کردن اون دارم خودم و انسان بودنم و توانایی های که دارم رو هم تحسین میکنم و چقدر این باور کمکم کرد تا توی این موضوع تحسین کردن بهتر عمل کنم مرجان واقعا خیلیی تغییر کردم

    خیلی دوست داشتم یک همچین فضایی به وجود بیاد تا من اینطوری روی خودم کار کنم و انرژی بچه ها و فایل هارو دریافت کنم و همینطوری با یکسری سلسله فایل برم جلو و الان خیلی این موضوع برام جذاب هست

    مرجان این احساس لیاقتی که داره از تحسین انسان ها در من تقویت میشه بینظیره.

    من یک کامنتی یادمه چندین ماه پیش از یک دوستی خوندم خیلی برام جالب بود ایشون میگفت همه ما برابریم همینطوری که چینی ها(یا..) تونستن توی ریاضی اینقدر خوب باشن منم میتونم، همه ما انسان ها برابریم فقط در نوع نگرش و توجه و باور متفاوت هستیم که منجر به نتیجه شده خب پس اگر اون توی ریاضی خوبه منم میتونم بعد اومده بود توی ریاضی به ذهنش ورودی داده بود و علاقه ایجاد کرده بود و اتفاقا میگفت ریاضیم. قبلا اصلا خوب نبوده اما رتبه یک نمیدونم کجا شده بود در همون رشته ریاضی

    میخوام بگم حتی اینجور جاها هم کمکمون میکنه این باور،،

    حتی توی مهارت هامون

    فکر کن یکی یک مهارت خیلی خاصی داره تو میای طبق این فرمول استفاده میکنی یعنی

    1.باور داری که انسان ها همه برابر هستند

    2.تحسین میکنی خیلی زیاد اون فرد و “و ازش درس میگیری، باور هات رو تقویت میکنی از مسیرش بهره میگیری کانون توجه اونو کپی میکنی (مثل ورودی های ریاضی که توی مثال بالا گفتم)”

    و بوم! تو خلقش میکنی

    ما انرژی رو داریم شکل میدیم ما با تحسین کردن اونم به میزانی که شدت اش بیشتر باشه داریم مسیر خودمون رو شکل میدیم که هموار باشه یا سنگلاخی

    و واقعا هم همینه ها! وقتی من میتونم ذهنیتم رو تغیی بدم و باور تورو بسازم تو میتونی ذهنیتت رو تغییر بدی و باور منو بسازی پس یعنی ما یکی هستیم ما برابریم این مفهوم سیستم عصبی یکسان هست

    وقتی من میتونم باور اینو بسازم که من توی ریاضی عالی هستم با دیدن پیشرفت هام، با دادن ورودی، و… خب این ریاضی عالی در من ساخته میشه

    این کامنت دقیقا همزمان شد با یک داستان که من داشتم درموردش میخوندم همین الان

    -خواهران پولگار-

    پدر خانواده این باور رو داشته که استعداد اصلا وجود نداره نخبه ها به دنیا نمیان بلکه به وجود میان بعد فکر کن اینقدر اینو قبول داشته که میخواسته تستش کنه میره یک ازدواجی رو میکنه که خانم هم پایه باشه برای اینکار که اقا ما میخوایم نخبه بسازیم از بچه هامون خانم هم میگه اوکی…

    خب پدر خانواده میگه شطرنج موضوع خوبیه که انتخاب کنیم تا بچه هامون رو نخبه کنیم

    میاد چیکار میکنه؟

    تمام دیوار های اتاق هارو عکس شطرنج باز های قهار میکنه، خونه پر از کتاب های شطرنج میشه عملا کل ورودی های بچه ها رو شطرنج میکنه

    سه تا دختر بدنیا میاره

    و عملا این دختر ها زندگیشون وقف اون کار شده بود یعنی شطرنج

    و رکورد های کل دنیا رو جا به جا کردن اینقدر فوق العاده بودن و این داستان هم فانتزی نیست کاملا واقعیه میتونی سرچ کنی

    میدونی میخوام بگم سیستم عصبی ما اینطوریه ما همه یکی هستیم فقط ورودی هامون، باور هامون، کانون توجهمون فرق میکنه و خبر خوب! میتونم تغییرشون بدم همون چیزی که استاد توی چنددقیقه اول این فایل گفتند و تماو تلاششون اینه که باور کنیم

    حالا من مثال شطرنج رو زدم اما مثلا من میخوام از لحاظ روابط رشد کنم خب،، اگر تمام ذهنم رو بمبارون کنم از باور های مناسب، تمام ذهنم زو بزارم روی توجه مناسب به افراد منم همون رابطه و… منم همون رابطه ایی که افراد موفق و تحسین برانگیزم تجربه کردن رو تجربه میکنم

    یکی از راههایی که میتونیم تبدیل به اون چیزی که میخوایم بشیم همین تحسین کردنه

    بازم میگم این تحسین یا حسادت من که فرقی نمیکنه برای طرف فقط مسیر خودمو هموار میکنه سرعت منو بیشتر میکنه پس دیگه مقاومتی ندارم

    مرجان تو خیلی خانم خوش فکری هستی افرین بهت

    من مرجان یک طوری این قضاوت نکردن خودم با دیگران رو دارم حل میکنم که واقعا لذت میبرم حیلی کم رنگ شده به قول استاد باورم نمیشه من اون ادم بودم امیدوارم یادم نشه چه آدمی بودم تا همیشه با یادآوری پیشرفت هام فرکانس پیشرفت رو بفرستم

    دوست خوبم کامنت برام توی همین صفحات سلسله فایل ها بفرست اینطوری میتونیم بیشتر باهم درمورد احساس لیاقت و همین فایل ها صحبت کنیم چون کامنت هاش زود منتشر میشه و چقدر قراره اتفاقات عالی بیفته

    مرجان جان توی فضای فکری عمیقی بودم ولی دوست داشتم پاسخ بدم به کامنتت و اینارو بگم

    مرسی که اینقدر قشنگ مینویسی و مرسی که اینقدر فوق العاده ایی

    دوستت دارم خیلیی زیاد واقعا بعضی وقتا به خودم میام میگم من یک همچین دوستایی دارم خیلی حسم خوب میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    سلاام فهمیه جان

    وای هرموقع من اون قسمت که میگی برق رفت رو میخونم خندم میگیره

    خدایاشکرت که دوباره یک فرصت دیگه ایی دلده شد تا بنویسم هرچند کوچک و هر یک جمله ایی که رشد صورن بگیره همون کافیه

    اینم گفتم چون یکم نجوای کمال گرایی امکان داشت سراغم بیاد و ننویسم اما خب دارم مینویسم و لذت میبرم

    خدایا شکرت چقدر کامنتت پر انرژیی و باحالل بود لذت بردم وقتی که به دستم رسید و الان فرصتی شد تا بیام و بنویسم

    خدایا شکرت چقدر اینکه دیگه قضاوت دیگران برام مهم نیست این روزا بزرگترین دستاورد منه!

    یعنی منی که ریز تر شدم توی این موضوع متوجه شدم که نصف کارایی که من دارم در طول روز انجام میدم رو بخاطر نظر دیگران انجام میدم حتی الان که این کامنت رو نوشتم یادم اومد که من قبلا مثلا جلوی یکسری دوستام خودم رو متمرکز نشون میدادم یعنی اگر اونا منو فکر میکردم دارن نگاه میکنن سعی میکردم متمرکز رفتار کنم چون یک کوچولو وابسته بودم به تحسینشون وقتی که بهم میگفتن تو چقدر تمرکزت خوبه حالم خوب میشد نمیخوام بگم این بده که جلوشون تمرکز داشتم اتفاقا حداقلش اینه که تمرکزم بیشتر بود دیگه

    اما نکته ماجرا اینه که چرا اونقدر از نظر دیگران خالی بشم که توی تنهایی خودم همون رفتار رو نکنم! البته این موضوع اینقدر شدید نبود اما بازم دیدگاه مردم بود و هرچقدر ریز تر میشم توی این قضیه میبینم پسررر چقدر دقیقا زندگی ما میتونه فرق کنه کلا وقتی که رفتارامون رو طبق نظر دیگران انجام میدیم دربرابز وقتایی که ظبق نظر اونا رفتار نمیکنیم

    من درمورد این چیزا مینویسم تا بیشتر بره تو وجودم حتی همین دیشب یک کامنت توی همین صفحه منتشر کردم فقط برای دل خودم همینطوری مینوشتم و حال میکردم چقدر حس خوبی داشت و چه اگاهی هایی خدا بهم داد

    میدونی وقتی که آدم به اون درجه میرسه که میگه: مگه نظر مردم مهمه! مگه لایک اونا تایید اونا اصلا مهمه! نه تاییدشون مهمه نه تشویقشون نه حسادتشون نه تحقیرشون اونجا دقیقا همون نقطه اییه که ادم تمام تمرکزش رو جمع میکنه روی مسیر خودش و این تمرکز سرعت رو چندین برابر میکنه دیگه نگران نیست که بقیه راجع بهش چی فکر کنن وقتی ادم میدونه توی مسیر خودشه دیگه توش میمونه و کاری به بقیه نداره و چقدر همین موضوع توی همین چندروز در من بهبود پیدا کرده و چقدر خوشحالم که دیگه حواسم اگاهانه به این موضوع هست که اصلا کاری به بقیه نداشته باشم که راجع بهم میخوان چی فکر کنن

    کلا اگه ما هرچیزی رو با معیار های مسیر تکاملی خودمون که یونیک هست برای هر شخص بسنجیم همه چی عالی میشه یعنی چی؟

    یعنی اقا وقتی موفقیت یکی رو میبینه بیا کلی تحسینش کن چرا؟ چون سرعت مسیر خودتو زیاد میکنه اخه مسیر اون که ربطی به مسیر اون نداره اصلا اون صد برابر پیشرفت کنه مگه فرقی به حال من میکنه که بخوام حسادت کنم امااا اگر بیام تحسین کنم و احساسم رو به شدت خوب کنم مسیر خودم سرعت بهش بخشیده میشه میدونی این خیلی نکته مهمیه نمیدونم چطوری میتونم بیان کنم این درکی که بهش رسیدم رو اما ادم وقتی که به این نقطه میرسه دیگه دوست داره همه بینهایت اتفاقا موفق بشن چون میدونه چقدر دیدن اون موفقیت ها و “تحسین” انها چقدر مسیر خودش رو سرعت میبخشه

    ببین فکر کن من میخوام یک مسیری رو برم که به خودی خود سه ماه مسیرش طول میکشه اما با هربار تحسین کردن این هعی کوتاه تر میشه هم اون خواسته به من نزدیک تر میشه هم من به اون حالا فکر کن دور ور من سرشار از ادم های موفق باشه این یعنی چی؟ یعنی یک عالمه فرصت، درس، باور های مناسب، الهامات، برای کوتاه کردن و سرعت بخشیدن به مسیرم و این چیزیه که تحسین کردن رو جذاب میکنه که اقا یکی از تو داره بهتر درس میخونه؟ قبلا حسادت میکردب اما الان با ذهنیت قدرتمند کننده میدونی که اینکه یکی داره بهتر درس میخونه چه فرصت بینظیری رو برای من فراهم کرد تا من بهتر درس بخونم و خودت رو میبندی به تحسین کردن

    خب این از تحسین کردن

    اما من اولش اومدم درمورد اینکه قضاوت مردم برام مهم نیست صحبت کردم و دوست دارم این موضوع رو بیشتر گسترشش بدم در خودم

    واقعا الان خییلیی کمتر شده فکر کنم که بقیه دارن راجع به من چی فکر میکنن بقیه میخوان چی برداشت کنن از حرفای من میخوان من رو ادمی خاص ببینن یا ادمی ضعیف ببینن و چقدر این پاشنه آشیل من بود که تلاش میکردم خودم رو به بقیه ثابت کنم و وقت و انرژیم رو میگرفت از این لحاظ که درمورد رشد و پیشرفت هامون صحبت کنیم تا بهش توجه کنیم و خودمون رو تحسین کنیم اتفاقا خیلی خوبه که یکسری چیزا رو بگیم مثل همین که شما اومدی گفتی ده ساعت درس خوندی

    اما من میدونم که اینو وقتی میگم انتظار ندارم که اون منو تحسین کنه یا تشویق کنه یا… من اینو گفتم تا فقط درمورد کاری صحبت کرده باشم تا توی مسیر خودم انجام دادم و این یک رشد محسوب میشه دیگه کاری ندارم که نظر بقیه چیه

    مثلا فهیمه جان من اگر میام از رشد و پیشرفت هام از بهبود هام به تو میگم فقط از این دیدنگاه میکنم که گفتن اینا باعث میشه بیشتر به خودم مرور کنم توانایی هام رو پیشرفت هام رو وگرنه برای من فرقی نباید بکنه که شما تحسین میکنی یا حسادت

    اگر تحسین کنی که دمت گرم مسیر خودت رو هموار کردی اگر هم حسادت کنی که هیج تاثیری روی من نداره

    میدونی درک این موضوع کمکم کرد که چه کسی منو میبینه چه تاییدم میکنه یا نمیکنه حواسم روی خودم باشه کارای خودم رو بکنم تمرکز خودم رو بزارم

    قبلا از این لحاظ دوست داشتم رشد کنم تا برم به همه بگم که من اینطوریم اونطوریم و احساس لیاقتم رو با تحسین اونا ارضا کنم اما الان من دارم از مسیر خودم لذت میبرم از تمرکز خودم لذت میبرم اصلا برای من مهم نیست که یکی فکر کنه مسیرم درسته یا درست نیست

    من چقدر بخاطر همین موضوع اسیب خوردم! واقعا بخاطر اینکه دوستان اطرافیان فکر کنن مسیرم درسته یا فکر نکنن که من ازشون عقب ترم چه کارهایی کردم و چه کارهایی نکردم!

    ولی الان خیلی خوشحالم که دارم به اون درجه میرسم که واقعا برای خودم زندگی کنم

    میدونی ادم وقتی از یک جا به بعد زیاد درمورد یک موضوعی صحبت میکنه تازه یادش میاد از حرفای استاد. اونارو درک میکنه که

    برای خودت زندگی کردن یعنی چی

    اینکه نظر دیگران نت مثبت نه منفی برات مهم نباشه یعنی چی

    اینکه تمرکزت رو بزار روی خودت یعنی چی

    خداروشکر میکنم که اینقدر این موضوع کمکم کرده که احساس لیاقتم رشد کنه

    فهیمه عزیزم مرسی که برام نوشتی

    خدانگهدار ات دوست ارزشمندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    سلام به پونه عزیزم

    چقدر من لذت میبرم از این عشقی که توی سایت جاریه یعنی یکی از بهترین جاها برای همین تحسین کردن برای همین درس گرفتن از افراد، برای خود باور و ایمان همین سایته

    یعنی اینقدر فرصت های تحسین زیاده توی این سایت که بسیار زیاد سرعت مارو توی مسیر خودمون میبره بالا اگر تحسین کردن رو یاد بگیریم.

    پونه جان بینهایت ازت سپاسگزارم که نوشتی، باعث شد کامنت خودم رو دوباره بخونم و خودم بازم برام یکسری چیزا مرور بشه و لذت ببرم

    ممنونم ازت و تحسینت میکنم

    خدا یار و نگهدارت دوست خوبم:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    ریحانه جااان سلاام

    مرسی واسه این کامنت قشنگت

    بینهایت تحسینت میکنم که اینقدر خوب روی خودت کار کردی که این شده جزو شخصیتت

    ریحانه جان دقیقااا میدونم داری درمورد چی صحبت میکنی منم دقیقا همین احساس رو تجربه کردم و دقیقا مثل خودت میگفتم کاش همه موفق بشن

    اصلا عاشق موفقیت دیگران شده بودم و الانم هستم واقعا تغییر مثبتی در من بعد از فایل به وجود اومد

    میدونی یکی از بهترین راه ها الگو برداری درست با ذهنیت قدرتمند کننده است وقتی که ما با دیدی مثبت به موفقیت دیگران نگاه کنیم خیلیی مسیرمون زود هموار تر و هموار تر میشه میدونی من اومدم این الگو برداری رو گامل برای خودم بررسی کردم و دیدم چقدر میتونه تاثیرات خوبی بزاره وقتی که یادبگیرم همیشه موفقیت هارو تحسین کنم و دیدم نسبت به موفقیت بهتر و بهتر بشه اتفاقا یک کامنت نوشتم درمورد اش توی همین سلسله فایل ها قسمت 5 و میتونی بری از توی پروفایلم پیداش کنی و بخونی

    ریحانه جان چه خوب شد که برام نوشتی یادآوری کردی این موضوع رو برای من و حتما بازم اگر دوستداشتی درمورد این موضوع بازم برام بنویسم و از تجربیاتت بگو

    من خودم این فایل از اون فایل هایی بود که بیشتریم کامنت رو روش گذاشتم و چقدر اگاهی های نابی اون زمان بهم داده شد بخاطر تمرکزم و تعهدم.

    واقعا میدیم وقتی که تحسین میکنم افراد رو چقدر شخصیت خودم داره رشد میکنه، چقدر احساس لیاقتم داره رشد میکنه

    اتفاقا یکی از کارهای اصلی این روزام که برای خودم مشخص کردم الگو برداریه

    و خیلی خوشحال شدم کامنتت رو دریافت کردم.

    ریحانه جان تحسین کردن برام راحتتر میشه وقتی که به خودم یاداوری میکنم سینا فقط مسیر خودت با تحسین هموار تر میشه و اضلا خودخواهانه تا میتونی تحسین کن و موفقیت افراد رو ببین و لذت ببر.

    چقدر دیدم به افراذ مثبت شد بعد از این جلسه و چقدر تشویقشون میکردم توی ذهنم و چه احساس خوبی داشت واقعا یک چیزایی در من تقویت شد بعد این فایل که اون اول اگه میومدن بهم میگفتن میگفتم این دیگه چه ربطی به این موضوع داره؟؟

    ولی معجزه تمرکز رو دیدم که وقتی که روی یک فایل واقعا تمرکز بزاریم ایده ها و الهامات فوق العاده ایی رو دریافت میکنیم و شخصیتمون تغییر میکنه.

    میدونی الان که یاد کامنت هایی که روی این فایل نوشتم افتادم یک موضوعی رو متوجه شدم اونم اینکه من یک وقتایی ترمز نوشتن میاد سراغم یعنی با وجود اینکه میخوام. بنویسم اما یک قسمت از ذهنم میگه ننویس اون ترمز اصلیه اینه که میگه: کم بنویس اما عالی بنویس و میدونی این خودش یک کمال گرایی هست مثلا میگه تو چندتا کامنت با کیفیت داشته باشی بهتره تا هرروز هعی بنویسی

    اما الان یاد این موضوع افتادم که چقدر کامنت هایی که نوشتم ردپاهای جالبی از من به جا گذاشته به طوری که متوجه میشم کاملا که اون زمان چطوری فکر میکردم.(اینم دوست داشتم خیلی بهبودگرایانه بهش اشاره کنم تا ترمز رو اصلاح کنم)

    ریحانه جان الان که اینارو نوشتم رفتم کامنت خودم که بهت پاسخ داده بودم رو خوندم خودم چقدر الان خوشحال هستم که اون کامنت رو اونجا اینطوری برات نوشتم و خودم الان بازم ازش درس گرفتم.

    ازت بینهایت سپاسگزارم که نوشتی برام و بازم میتونی درمورد این موضوع و این فایل بینظیر باهام صحبت کنی.

    خدانگهدارت دوست عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: