ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 11
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
استاد این فایل دست کمی از فایلهای دوره ها نداشت
من احساس کردم تکمیلی جلسه یک دوره احساس لیاقت هست انقدر که موضوعش ارتباط داشت با مبحث اون جلسه
دقیقا این نکته رو تو اون جلسه که راجب مقایسه کردن بود گفته بودید که تنها زمانی مقایسه باعث رشدمون میشه و اجازه مقایسه داریم که
باعث بشه در ما انگیزه ایجاد کنه،الگو بگیریم که میشود ،باورپذیر بشه برامون که امکان پذیره
در غیر اینصورت مقایسه کردن نابود کننده س!!
از اونجایی که ما اکثریت در بیشتر زمانها باورهای محدودکننده داریم و ذهن سریع مقایسه انجام میده و مارو به ناسپاسی و ناامیدی و بی عرضگی میرسونه،پس تجربیات ما در مورد مقایسه کردن اغلب ،برمیگرده به
تمام احساسات بد ناشی از این قیاس کردن و خیلی خاطره خوبی از مقایسه کردن خودمون با افراد موفق یا موفقیت هایی که توسط دیگران کسب شده ،نداریم !!
من اگه از گذشته ام بخام بگم دقیقا حس حسرت و حسادت بهم دست میداد،حتی اگر خودم تو مورد خاصی به موفقیت رسیده بودم و تازه میشنیدم فلانی الان مثلا به اون موفقیت من رسیده باز هم احساس ناکامی میکردم و خودم رو بسیییار ضعیف و به درد نخور میدونستم
البته الان هم با وجود اینکه مدتهاس با شما و دوره هاتون هستم ،میشه گفت اگر بصورت اگاهانه نیام تغییر ندم جهت افکارم رو راجب این موضوع،در همون لحظه با شنیدن موفقیت کسی،دیدن پیشرفت کسانیکه که تو صنف من هستن،دیدن رشد حتی افرادیکه تو سایت هستن،نتایج و دستاوردهای اطرافیان چه همکارام چه فامیل چه افرادیکه از خودم بزرگترن،مرد هستن،شرایط خاص و متفاوتی از من داشته اند
اینها رو کاملاااا ذهنم اگنور میکنه و فقط در همون لحظه یه حس حسرت در دلم ایجاد میشه ،یه حس نامیدی که ثریا تو پس داری چی کار میکنی ؟؟
پس چرا برای تو نشد و نمیشه؟؟
مگر اینکه بیام سریع با باورهای قدرتمند کننده جلوی این باورهای محدودکننده ،با فکت دلایلی بیارم که منو از این
احساسات خیلی بد بیرون بیاره
ولی همین که در لحظه این افکار تو ذهنم میاد نشون میده که باورهای محدودکننده غالب هستن و من هنوز نتونستم بصورت بنیادین باورهای قدرتمند کننده بسازم و در حد افکار هستن ،چون اگر کاملا شکل گرفته بودن باید ،بدون زور زدن یا بصورت اگاهانه تغییرشون دادن،همین جوری فک میکردم
ولی خوب باز خدارو شکر ،ما شاگرادان این مکتب از همین یه ذره بیشرفتهامون هم شاکر هستیم
بابت اینکه در مسیر تغییر هستیم باز هم خداروسپاس
من راجب دیدن موفقیت و دستاوردها و زندگی سرشار از نعمت دیگران،یا پیشرفتهاشون
هیچ وقت این باورها رو ندارم که
شانسی بوده!!چون با شناخت از قانون کاملا این برای ذهنم جا افتاده که دنیا بی در و پیکر نیست،و قانون داره و این موضوع شانس رو اتفاقا از کسایی بشنوم که هیچ اطلاعی راجب فرکانس و خلق زندگی توسط باورها ندارن،انگار هات باتن منو فشار دادن ،انقققدر برام مضحکه که کسی بیاد موفقیت کسی رو ربط بده به شانس !!!
راجب اینکه حالا چون فلانی رسیده به موفقیت پس دیگه برا من فرصت نیست هم اعتقادی ندارم !!!
چون فک نمیکنم مثلا حالا ثروتها تموم شد دیگه مشتری نیست دیگه فقط تعداد محدودی میتونن مثلا فلان بیشرفت رو داشته باشن فلان خونه و ویلا رو بخرن فلان مقام رو کسب کنن ،بلکه میگم من به اندازه باورهای خودم ،میتونم برسم و فرصت هست و کسی جای منو تنک نکرده و نمیکنه و اگه فلانی رسید به جایی ،باعث نمیشه من نتونم بخاطر اشغال شدن فلان موقعیت توسط اون شخص من نتونم به موقعیت دلخواهم برسم
امااااا باورهای محدود کننده من بیشتر راجب این هست که
فک میکنم تغییر باورهاا خیییلی سخت و زمانبر هست!!
میدونم وقتی کسی به موفقیتی رسیده،باورهای درست داشته،تلاش ذهنی و فیزیکی کرده حالا اگاهانه یا نااگاهانه،اگه تونسته پس پر واضحه که میشود،هیچ تفاوتی بین من و اون فرد نیست به جز باورهامون ،میدونم که اون شخص چون طرز فکر متفاوتی داشته و با نمیشه ها ،چگونگی ها خیلی درگیر نشده و قدم برداشته پس تونسته
ولی چیزی که از ذهن من میگذره و باور محدود کننده من هست اینه که
تغییر باورها به این اسونیا نیست و با این همه کار روی باورهام بازم نتایجم بزرگ نیستن ،باز هم انگار هی مدام اگاهانه بخای جهت بدی به افکارت و خیلی سفت و سختن و هر کدومو درس میکنی باز کلللی باورهاتو میبینی که ایراد دارن
و تا وقتی درستشون نکنی مثل فلانی نتیجه نمیگیری که!!
و این نوع تفکر باعث میشه در همون لحظه که موفقیت و نتیجه فردی رو میبینم ،با اینکه نور کور سوی امید تو دلم زنده میشه که منم میدونم فرمول رو ،منم دوره دارم پس کار میکنم ،منم میتونم مث این شخص موفق بشم
همون لحظه یهو فسم میخابه و پر از ناامیدی میشم که
الان میگی میتونم و تحسین کنم منم میرسم و توحه به نکات مثبت کنم پس هدایت میشم ،نتیجه میده برا منم !
ولی نه !!!نه !!!
به این اسونیا نیست!!باورهات رو باید درست کنی که
حتی با وجود پیدا کردنشون بازم تغییرشون نیاز به کلللی تکرار و کار کردن روشون داره که الان هم خودت کاملا واقفی که با وجود این همه زمان و انرژی گذاشتن
اون پیشرفتای مدنظرت اون نتایج بزرگ وارد زندگیت نشده
هنوز خیییلی جاها میبینی بازم باورهای قبلی قدیمی و غلط دارن ران میشن تو وجودت جولان میدن !!
و چققققدر این موضوع ،منو در بیشتر اوقات از ادم با انگیزه عاشق رشد و بهبود و امیدورا به انسانی ،بی انگیزه تبدیل میکنه !!!!!
یه موضوع دیگه اینکه اکثر ا
وقتی به موفقیت افراد توجه میکنم ،بیشترین کسایی که در اطرافم هستن ،اگاهانه روی این مباحث و قانون کار نکرده اند ،و نااشنا هستن ولی خوب بصورت ناگاهانه دارند از قانون استفاده میکنن ونتایج و پیشرفتهاشون گواه این قضیه هست
و باز افکار غالب من در این مواقع این هست که
خوب ببین فلانی چون
کانون توجه اش ،بصورت ناخوداگاه از بچگی یا اصلا همین الانش ،روی ثروتی هست که دیده لمس کرده فراوانی رو تو زندگی فک و فامیل دیده ،مسافرتهای زیادرفته براش بدیهی شده زندگی همینه،دیده عمو و خاله و برادر و پدرش به موفقیتهای بزرگی رسیدن پس براش باورپذیر شده و دنیا رو از این دریچه نگاه میکنه
ینی زور نمیزنه برای ساخت باور فراوانی چون زندگی حال حاضرش رو میبینه،زندگی جاری و همسایه و دخترخاله و خواهرش ووو نگاه میکنه میبینه که ثروت و اسایشو و مسافرت و همه چی به راهه و این کانون توجه این باور رو مدام براش تقویت میکنه و افتاده تو سیکل مثبت!
و مث من نیست که ساعتها با سایت و دوره ها بخاد فکت بیاره برای ذهنش که فراوانی هست ولی در زندگی همسایه و خواهر و خاله و همکار ووو بازم کمبود و بیماری و زندگی سخت همراه با مشکلات رو ببینه و باز بیاد اگاهانه تمرکزشو برداره و بسازه باورهای جدید رو !!
خیلی وقتا با انگیزه و امید و حال خوب و پرسپکتیو مثبت از ایندم و موفقیتهام ،و معیارم رو حس خوب گذاشتن ،مسیرم رو طی میکنم و با این نگرش که منم میتونم و میرسم و میسازم زندگیم رو در تمام ابعاد
ولی
یهو مثلا شده که تو این حال و هوا ،میشنوم مثلا فلان جراحمون که تو اتاق عمل همکاریم ،عید رو رفته مالدیو،افریقا،روسیه،،خونش رو درست کرد،مطبشو تجهیز کرد،چقدر روند روبه رشد داره هرروز!!
یهو من با مقایسه خودم با اینکه ذهنم میگه که فقط باورها مهمه برا تو هم میشه ببینن کلللی موفقیت و نتیجه داشتی تو این مدت ،ببین استاد هم از صفر تونسته ،پس برا تو هم میشه ،اتفاقا الگو قرار بده که این جراح تقریبا هم سنه توئه،تو شهر تو زندگی میکنه،همون سیستم مغزی عصبی که تو داری رو داره،هیچ برتری نداره نسبت به تو ،پس تو هم میرسی میتونی !!!
ولی
متاسفانه در بیشتر اوقات ،حسم بشدت بد میشه ،میگم ببین تو صب تا شب فایل گوش بده ،دوره بخر،رو قران کار کن ،کامنت بنویس،موفقیتهات بصورت لاکپشتیه ولی اینو ببین کوانتومی داره رشد میکنه تو هر زمینه !!
در حالیکه از قانون اطلاعی نداره ولی باورهاش بخاطر خانواده و محیطی که توش بزرگ شده ناخوداگاه درسته
اعتماد به نفس داره،حس لیاقت داره از درون،بدیهیه که زندگی ینی همین همه چی اسون باشه تفریح و ثروت و ورزش و ثروت و موفقیت های شغلی و رابطه خوب وووو به جای خودشون باشن و غیر از این براش تعریف نشده !!!
ولی من که از قانون خبر دارم انگار باید خییییلی زمان و انرژی بزارم تا باورهام رو تو زمینه حس لیاقت،فراوانی،عزت نفس،ووو تغییر بدم که کار راحتی هم نیست
شدنیه ولی انگارچون برام زمانبر هست چون دنیای بیرونم هنوز خلاف این باورها رو نشونم میده ،یکم برام سخته !!
البته نیتم از نوشتن این کامنت این نبود که بخام موفقیت رو به عوامل بیرونی ربط بدم
اینو حواسم هست بهش
چون استاد گفتن بگید که دچار چه احساساتی میشید و چه باورهایی دارید
برای همین انالیز کردم افکارم رو و مکتوب کردم که علتش تو وجود من چیه
علت اون حس حسادت حسرت حس نه بابا برا من نمیشه دیر میشه چه فایده ،حسهایی سرشار از بی اشتیاقی که بیس و اساسش برمیگرده به
همین
عدم خود باوری
که باشه اگر چه باورهای من خییلی شاید داغون باشن ولی اگه روشون کار کنم
امکان داره که تغییرشون بدم
حتی اکه زمان ببره حتی اگه خیلی اوقات اشکم دربیاد از شدت سفت بودن باورها ،از حجم زیادی از باورهای محدود کننده ذهنم
از اینکه هرچی کار میکنم بازم رنگشون اروم اروم بسمت سفیدی میره
ولی باید باور کنم که اگر تغییرشون بدم منم مثل همه اون ادمهایی که موفقیت و رشدشون رو میبینم ،میتونم برسم به هر دستاوردی
والبته یه نکته حایز اهمیت برای من که خیلی حالم رو خوب میکنه اینه که ،چون اگاهانه دارم مسیر رو پیش میرم،خیلی اوقات حسم خوبه،و میدونم چطوری میسازم زندگیم رو،پس هم مسیرم لذت بخشه هم اگه زمانی به یه تضادی هم خوردم،حداقل بلدم که باید چیکار کنم
و نسبت به خیلی از افرادی که نااگاهانه دارن مسیرو طی میکنن ،دچار اشتباهاتی نمیشم که منو تو لوپ اتفاقات بد بندازه
ینی برای موفقیت ،تکامل رو یاد گرفتم پس اجراش میکنم ،پس سراغ راههای یه شبه موفق شدن نمیرم
میدونم تفاوت شرک و توحید رو ،پس سراغ وام و قوض و چک نمیرم
اگاهم که حس خوب و لذت از مسیر مهمه پس تقلا نمیکنم که بخاطر حالا شواف کردن زندگیم تو دنیای مجازی ،خودمو به زجر بندازم
واقفم به این اصل که ،وقتی باورهات عوض بشن وقتی نگاه متفاوتی به تضادها داشته باشی اونوقت هیچ تضادی تو رو زمین نمیزنه و در یک جمله
انگار میدونی که درسته الان خیییلی جلوتر از خییلی ها نیستم
ولی
باور دارم که
خالق زندگیم هستم و هیچ پیش فرضی برای زندگی من نیست !!
و این قدرت میده بهم
و دست از قدرت دادن به عوامل بیرونی برمیدارم ودرگیر حکومت و سیاست های ممکلت و قوانین نمیشم
چون میدونم
قانون فقط خداست و هیچ قدرتی بالاتر از اون نیست در این عالم !!!
استاد این سلسه مباحث رو ادامه بدید که ما مشتاق هستیم و کمال تشکر رو داریم زبانا و با نوشتن کامنت هم تشکر خودمون رو و ذوق و شوقمون رو نشون میدیم که شما بدونید برامون مهم هستن واهمیت دارن این فایلهای که رایگان در اختیارمون میزارید
بی نهایت سپاس
به نام خالق بی همتا.الهی هزاران مرنبه شکر برا وجودم در این مسیر اگاهی ک ارباب جهان لطف کرده به راحتی در اختیار ما قرار داده چون در مسیر این اگاهی ها ما هدایت شده ایم.سپاسگذارم از استاد عباسمنش عزیز برای سخاوت در اموزش برای اینکه منت سر ما گذاشتند و این فایل رو هدیه قرار دادند برا ما .من خودم میدونم ک استاد هیچ فایلی رو الکی در سایت قرار نمیده و در زمان مناسب شما درس اون فایل رو خواهی گرفت و با انجام اونها پیشرفت بسیار زیادی خواهید کرد.واقعا سپاسگذارم ک استاد این قسمت از اموزش رو در فایهای دانلودی قرار دادند چون مطمعنم ک سطح و کیفیت این دوره هیچ فرقی با دورهای ک باید یک بهای مالی پرداخت میکردنند نداره و در همون سطح قرار داره.من با توجه ب سوالها یک جواب ک در خودم دیدم فهمیدم ک من ادم حسودی هستم و خیلی از نتایج دیگران خوشحال نمیشوم و باید روی عزت نفس خودم کار کنم و بگم اگر فلانی تونسته ب درامد مالی خوب برسه منم میتونم چون قانون جهان یکی هست و فرقی بین بندهای خدا نیست و درسی ک خودم ب شخصه گرفتم اینکه کلا چشمتون برای پیشرفت کردن ب دست کسی نباشه چون با صورت میخورید زمین مهم نیست اون طرف پدرته یا خواهر برادرته یا هر کس دیگه دیگه من نزدیکترین افراد رو گفتم و فقط و فقط از خدا بخواهید و چشمتون ب دست ارباب باشه ک خودش همه چیز رو درست میکنه با توکل واقعی با توحید واقعی.در پناه ارباب جهان سلامت و ثروتمند با حال خوب باشید
بنام خداوند زمین و زمان ”
آسمان و کهکشان ”
خداوند عشق، خداوند محبت ، خداوند بخشنده ی مهربان ”
سپاسگزار خداوندم که فرصتی بهم داد تا بیام یک کامنت زیبا بنویسم و در خدمت عزیزانم باشم ”
دوستان هم فرکانسی هم سفر و خوش قلب و مهربونم ”
انشاءالله زمانی این کامنت رو بخونی در بهترین فرکانس قرار گرفته باشی ”
حرف هایی که از قلبم جاری میشه ”
از خداوند شاکرم بابت این بارش برف .جالب اونجا ست شب که خوابیدم خبری نبود صبح که بیدار شدم دیدم همه جا سفید پوش شده ” واقعا کارهای خدا همش سورپرایز هستش ”
ممنونم خدا جون ”
استاد قبل از همه چیز از شما بسیار سپاسگزارم که این همه فایل رو واقعا هدیه ست و لفظ رایگان درست نیست بگی .بنده خودم هنوز تو فایل های هدیه موندم و اینقدر زندگی مون و دیدمون عوض شده ، و هر چه بیشتر چکش کاری میشیم بهتر آب بندی میشیم و از مون یک جنس صادراتی در میاد ”
بعدازنماز اومدم توی سایت و فایل رو چند بار گوش کردم ”
استاد من تو ی کار برقم (پیمانکارم )
و معمولامن تا پایان کار هستم و با مشتری ها و صاحب کارهای که ساخت و ساز میکنن در ارتباط هستم.
یادمه سال 93 برای یک شخص کار میکردم . نزدیک به 300 یا 400 واحد ساخته بود و توی کار بعدی ازش پرسیدم گفت میخام یک جا بفروشم. منم که کلی باورهای محدود داشتم میگفتم مهندس کسی یه جا میبره ازتون… نمیشه ده واحد واحد بفروشی. میگفتم کسی میاد یک جا بخره (باورهای محدود ) اونم یه لبخند میزد میگفت یه جا آره . گوشیم یکسره زنگ میخوره ” نمی بینی ”
در مورد آدمهای موفق من خیلی خوشحال میشم و به جای اینکه حسودی کنم تحسین میکنم. البته ذاتا و فطرتا انسان یه کم حسود هستش ” و لی آگه یکم درست فکر کنی اونا باعث گسترش دنیا شده و هزاران نفر رو صاحب خونه کرده ”
با حسادت کار پیش نمیره، و خودتو از نعمت و ثروت دور میکنی ”
در مورد آدمهای موفق ، استاد من یکی
از فامیل ها مون اینجا(شهرستان ) اصلا ور شکست شد. و مغازش آتیش گرفت.و مهاجرت کردن به تهران و الان اون شخص دهها شرکت داره و کارگر داره و خیلی از دوستان دارن براش کار میکنن. و همه رو بیمه کرده و بهشون حقوق میده و خیلی هم راننده داره که براش کار میکنن. این شخص چون با دامادمون رفیق هستش چند سال پیش اتفاقی همدیگرو رو دیدیم و منم کنجکاو شدم وبحث به موفقیت کشید و ایشون دقیقا همین حرف ها رو زد ”
گفت من از شهرستان اومدم نتونستم خونه اجاره کنم توی تهران.
اومدم اطراف تهران و گفت به قدری وضعیت اقتصادیم بعد بود گفت دوغ و ماست محلی خانمم درست میکرد. و میفروخت.
و چون با پدرم اختلاف داشتم راه برگشتی نداشتم و همیشه به خودم میگفتم باید موفق بشم ” من راه برگشتی ندارم،
چند ماه، چندماه نمی تونستم حمام درست حسابی برم، و اتاقی که گرفته بود از بس کوچیک بود نمی تونستم پامو دراز کنم…
در حالی بود که من قبلا میشنیدم میگفتن گنج پیدا کرده ، یه نفر زمین و کار مجانی بهش داده، و هزار و یک حرف دیگه ”
گفت من با دو نفر دیگه استارت در و پنجره رو زدیم. یکی از دوستان رفت و من و دوستم دومم موندیم و اونم بعد از مدتی رفت … و من تنها یی شروع کردم.
گفت ابتدا درست میکردم و با سود کم می فروختم و کم کم یک قطعه زمین گرفتم و ….ادامه ی ماجرا …
و الان ایشون تو کار آسانسور هستش و قطعات رو میسازه. و من تا جایی که ازش خبر دارم… توی تهران اسمشو میبرن و همه اونو میشناسن ”
تا جایی که من میشناسمشون ”
دوستان عزیز ” ایشون بسیار کم حاشیه هستن و درگیر مسائل نمیشه… (کنترل ذهن )
ایشون هرکسی رو که در خواست کمک کنه ، قرض نمیده ولی به عنوان کمک چرا ؟ و بیشتر میگه بیا کار کن و کار بهت میدم ”
یه شخص دیگه که میشناسم و موفق هستش و دوسال از من بزرگتر هستش اونم تو کار ساخت و ساز هستش و قبل از اینکه عضو سایت بشم البته بااستاد آشنا شده بودم و گهگاهی میومدم توی سایت و به صورت مهمان ،
البته این شخص کار اصلیش خیار شور و ترشیجات و خرما فروش هستش ”
بسیار موفق و ثروتمند هستش …
یه چند تا واحد داشت منم کارای برقی شو براش انجام دادم .
دوستانی که این کامنت منو میخونید ایشون در صبر و حوصله (کنترل ذهن ) واقعا اگه بخوام بهش نمره بدم بیست بهش میدم بسیار بسیار صبور و به قول خودمونی بهم نمیخوره، بسیار صداقت داشت به طوریکه که کارگراش پشتش قسم میخوردن، بسیار افتاده بود و اصلا غرور نداشت، به قدریکه که اگر یک واحد رو میداد دست مستاجر خودش و خانمش کمکش میکردن ” بسیار خوش خنده بود ، و خیلی چیزا ازش من یاد گرفتم ”
ایشون بسیار پشتکار داشت و صبح زود بیدار میشد . و اگر شخصی وسیله و چیزی لازم داشت .قبل از اومدن کارگرها وسایل رو تهیه میکرد. و وقتی باهاش تماس میگرفتی، میگفت من فلان ساعت اومدم و وسایل رو فلان جا گذاشتم ” و الانم فلان جام ”
دوستان عزیز ”
مشارکت داشته باشید تا استاد خوبان ”
برامون فایل های زیادی روی سایت بذاره ”
و از حرف های استاد استفاده کنیم ”
خیلی خیلی خودمونی نوشتم ”
دوستان فوق العاده ام ”
انشاءالله اینقدر موفقیت و نتایج بزرگ کسب کنیم، که مثال ما رو برنن ”
موفق و پیروز باشید “
با سلام و وقت بخیر خدمت همه عزیزان و استاد عباس منش و خانم شایسته
من در مورد سوال این قسمت به 6 نفر اشاره میکنم که از این 6 نفر اسم نمیارم ولی در دفتر خودم نوشتم چون مطالب یکم گاهی خصوصی باشه از این 6 نفر 3 نفر آنها غریبه هستن و 3 نفر دیگر از نزدیکانم هستن
3 نفر از این افراد که غریبه هستن و در هیته شغلی خودم هستن برای من خیلی قابل احترام هستن و واقعا بهترین هستن برای من خیلی خیلی قابل احترام هستن و همیشه برای من الهام بخش بودن و هستن چون راهی را رفتن باید توش تخصص کسب کرد و کار بلد باشه طرف تا بتونه موفقتر شود و همیشه به خودم میگم که این عزیزان تونستن من هم می توانم فقط باید من هم بهتر شوم و بیشتر و بیشتر تمرین کنم توی کارم و انصافا هیچ وقت تحت هیچ شرایطی نسبت به این افراد احساس حسادت نکردم و نداشتم
3 نفر بعدی که از نزدیکان من هستن
نفر اول : از لحاظ مالی خوبه و موفق هست و از دیدگاه من دلیل موفقیتش تمرکز روی خواسته ای هست که داره و هواشی را از زندگیش حذف کرده
نفر دوم : یک فرد هست که با اینکه یک کارگر ساده هست خیلی راحت به خواسته هاش میرسه مثلا دیگر افراد که کارگر هستن با ماهی 10 میلیون حقوق میگیرن این فرد ماهی حداقل 16 میلیون حقوق میگیره با کلی مزایا و خیلی راحت به خواسته هاش میرسه
نفر سوم : چند وقت پیش یک خبر شنیدم از موفقیت کاری یکی از بستگان اولش یکم بهم ریختم ولی خیلی سریع خودم را جمع کردم و تواناییهای خودم و قابلیت های خودم را بیاد آوردم و دیدم کاری که اون فرد موفق با انجامش شده در برابر کار من و موفقیت من در آینده کسب میکنم قدرتش مثل قدرت یک سکه 1 ریالی در برابر یک شمش طلای 10 کیلویی 24 عیار هست
نمیدونم منظورم و جوابم را درست بیان کردم یا خیر امیدوارم که همه عزیزن موفق و شاد و سلامت باشند
به نام خالق تمام هستی ..سپاس گذارم از خدای عزیزم که شمارا برای هدایت وهمایت ما فرستاده از خدا برای شما سلامتی و ارامش بهشتی خواهانم .استاد این بزرگترین باگ ذهن من است و راه بر طرف کردن اون رو نمی دونستم من همیشه توی ذهنم در گیر این موضوع بودم که استعداد و توانایی و شجاعت اون ادم هارو ندارم و اون ها زود تر و با شرایط بهتر به موفقیت رسیدن و دیگه با این تلاش هامن دیگه نمی تونم به ثروت برسم به اون موفقیت برسم .سپاس گذارم به خاطر این فایل و تمرین ها من متعهد میشوم که این تمرین هارو انجام بدم و به زودی نتیجه را کامنت می کنم به لطف خدای بزرگ و اموزش های عالیه شماسپاس گزارم..
به نام خدای مهربان
سلام مجدد به استادعزیزم و همه ی دوستان فعال دراین سایت الهی و ارزشمند
تمرین
موفقیت افراد نزدیک خودتون رو بنویسید
یکی از خانمای فامیل ما که تقریبا همسنو سال همدیگه هستیم و درگذشته باهمدیگه بزرگ شدیم،الان به خواسته هایی رسیده که قبلا خواسته ی من بوده وهنوزهم هست
خوب اون اوایل که خیلی باقانون آشنانبودم همیشه بهش میگفتم خوشبحالت که به خواسته هات رسیدی،ولی هیچوقت هم احساس حسادت بهش نداشتم،اما همیشه پیش خودم ناامید بودم و میگفتم خوب ایشون همسرش شغلش جوریه که راحت تونست اون رو فلان شهر ببره و به راحتی مهاجرت کنن،ولی خونه ی ما خونه ی پدریه همسرم هست و باکلی مقاومت اطرافیان مواجه میشیم اگه بخوایم مهاجرت کنیم
همین باور باعث شده من دیگه به مهاجرت فکرنکنم،و واقعا یکی از خواسته های مهم منه،ولی تا میام به مهاجرت فکر میکنم،میگم این خونه ارث پدریه همسرمه و غیرازین خونه سرمایه ی دیگه ای نداریم و اگه ازینجا بریم کلی باحرفوحدیث خانوادش روبرومیشیم…
این یک ترمز خیلی قویی درمن ایجادکرده که اجازه نمیده به اینخواستم فکر کنم،اما هرکسی ازفامیل هم که میبینم مهاجرت میکنه اونقدر ذوق میکنم ولی یه حسرت و یک آهی هم ازدرون میکشم
ازیک طرف ارزوی موفقیت میکنم برای اون طرف ازیکطرف هم برای خودم احساس نشدن میکنم
که میدونم باید روی این ترمزم بیشتر کارکنم،و باخودم بگم که اگه من خواسته ی قلبیم مهاجرت به یک شهر بسیارعالی ازهمه لحاظ باشه
خدا جوری شرایط مالی همسرمو پیش میبره که اصلا نخواییم خونه ی پدریشون رو بفروشیم وخیلی راحت مهاجرت کنیم
و درمورد خانوادش میتونم بگم،خدا وقتی ببینه خواسته ی قلبی من مهاجرت وپیشرفته اتفاقا دل خانواده ی همسرم رو هم نرم میکنه و تازه ازینکه بخواییم خونه ی شهری بخریم خیلی هم خوشحال میشن و ازما استقبال میکنن وتازه باعث الگوی خیلی های دیگه میشیم که میشود علاوه بر داشتن خونه ی پدری نزدیک خونه ی پدر شوهر،بدون هیچ مقاومتی ازدیگران خیلی راحت مهاجرت کنیم
واقعا خواسته ی قلبی من مهاجرت به یک شهروحتی یک کشوردیگه هست،و وقتی این فردی که گفتم هم سنوسال منه به یک شهر خوبی توایران مهاجرت کردن،خیلی منوبه فکر فرو میبره و یک غبطه ی خوب بهش میخورمکه چقدر راحت مهاجرت کردن
اما درمورد خودم میفهمم که دارم چقدر عامل بیرونی رومقصر میدونم برای مهاجرت
…
ان شالله که بتونم به این خواستم راحت دست پیداکنم،چون واقعا دوست دارم مهاجرت به یک شهر رو تجربه کنم و احساس میکنم سرعت پیشرفتم بهتر خواهد بود
چون واقعاخیلی مواقع بعضی ازشرایط زندگی درکنار خانواده ی همسر و نزدیکان جوری پیش میره که تا آدممیاد به پیشرفتش فکر کنه یکسری انتظاراتی اطرافیان از آدم دارن که اگه اون انتظار رو برطرف نکنی طرف احساس مهم نبودن بهش دست میده و کلی از وقت آدمگرفته میشه،اگه نخوایم انتظارِ مخصوصابزرگترهارو برطرف کنی واقعا یک برداشتی ازآدم دارن که فکرمیکنن اونها برای ما بی اهمیتن
خوب این میشه که آدم اصلا وقتشو نداره یک هدفیو مصمم ادامه بده،ولی احساس میکنم وقتی ادم یکم آگاهانه مکان زندگیشو دورترکنه این انتظارات بزرگترها هم کاهش پیدامیکنه
مثال میزنم مثلا،موقع خونه تکونی اعیاد،انتظاربزرگترهااینه که حتما باتلاش فراوان به اونهاکمک کنیم،و اگه کمک نکنیم طرف فکرمیکنه بی احترامی به اونها کردیم
نمیدونم دوستان چقدر بااین فرهنگ خانواده ها آشناهستند،اماواقعا این نوع فرهنگی که بزرگترهای مادارن و انتظارشون مخصوصا از عروسهای خانواده اینه که اونهاباید تو خونه تکونی اعیاد به خانواده ی همسر کمک کنن خوب این کلی وقتوانرژی ازادم میگیره
یعنی بزرگترها یجورایی ارزشمندی خودشون رو فقط دراین حد میدونن که بهشون تو زمینه ی نظافت و تمیزی خونه کمک کنیم،درغیراینصورت خیلی ناراحتی به بارمیارن
و من فکرمیکنم اگه یک فاصله ی مکانی ایجادبشه،این انتظارات و این وقتوانرژی هم کمتر میشه
دوستان عزیز هم اگه میتونن تواین زمینه به من کمک کنن ممنون میشم تا ببینم چقدر درست فکرمیکنم…
سلام به استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی
میخواستم در مورد سوالی که در ابتدای فایل فرمودین دیدگاهم رو ارسال کنم (سوال شما این بود که وقتی ما موفقیت دوستان و نزدیکان رو میبینیم چه حسی بهمون دست میده ) در ابتدا وقتی میشنوم خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم بهش افرین میگم -بعد نفس عمیق میکشم و از خدا میخوام که این شرایط برای من هم رقم بخوره بعد دقایقی احساس غم سراغم میاد که چرا جایگاه من اینجاست و من موفقیت چشم گیری ندارم و جایگاه اون فرد رو دور از دست رس میبینم ؛ علت “چون باور محدود کننده دارم که فلانی چون زن و شوهر باهم کارمیکنن پول خرج نمیککن تونستن این خونه یا ماشین رو بخرن یا اینکه اونا سنشون بالاس و چند ساله دارن کار میکنن و نتیجه داده” و باید این نکنه رو اضافه کنم اطراف من هم مثل شما پر افردادیه که حرفی برای گفتن ندارن و موفقیتی ندارن یکی دو مورد هست که اونا توی سنین بالا با کلی دوندگی تونستن به موفقیت مالی بخرن من برای این از موفقیت مالی صحبت میکنم چون باگ من مالیه رابطه ام با اطرافیان خوبه سلامتیم خوبه و میتونم بگم اکثرا دنبال موفقیت مالی هستم ” از شما متشکرم که ما رو برای رسیدن به خواسته هامون راهنمایی و هدایت میکنید سپاسگزار خداوندم که منو هدایت کرد به این سایت پرمخاطب و بعد 37 سال از من نا امید نشد امیدوارم بتونم در اینده نزدیک بیام و از نتایجم بگم انشالله
به نام خداوند مهربان ،هدایتگر ،رزاق ،وهاب و بخشنده
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
سلام به دوستان خوبم
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
من چند سال قبل یعنی سال 95با پسرعمم یک کاری رو انجام دادیم ایشون یک مغازه نرده استیل داشت، ایشون یک کاری برداشته بود یک ضریح برای شهدا که به من گفت میخوام تو بسازی برام و من باهاش همکاری کردم و ساختم .اون موقع پسر عمم تازه شروع به کار کرده بود و وضع مالی متوسطی داشت ،من بعد از کار دیگ باهاش همکاری نداشتم .
بعد از دو سال شنیدم که خیلی وضع خوبی پیدا کرده و خونه خریده و ماشین خریده و کارشون گسترش داده واقعا یک حس حسادتی در من بوجود اومد ولی بعدش به خودم گفتم که تلاش کرده زحمت کشیده و به این درجه رسیده .
ولی کلا من اون موقع روی باورهام کار نمیکردم .
ولی با اینکه دارم رو خودم کار میکنم هنوزم پاشنه آشیل منه این موضوع، اول که میشنوم یکی به جایی رسیده یا خریده یک حس حسادتی میاد تو وجودم بعدش به خودم میگم تو باید تحسینش کنی و انگیزه بگیری که تو هم بتونی تو کارت پیشرفت کنی .
استاد این موضوع واقعا پاشنه آشیلمه دوست دارم همین که شنیدم یکی به موفقیت رسیده سریع هورمون خوشحالی و انگیزه فعال بشه به جای حسادت .
ممنون و سپاسگزارم برای این فایل عالی
خدایا شکرت برای این سایت پر از آگاهی ناب
در پناه الله یکتا همگی شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
یا حق
سلام به خانواده عباسمنش عزیزم ویدیو رو نگه داشتم تا جواب سوال رو بدم من موقع دیدن موفقیت اطرافیانم احساسات متناقضی رو تجربه میکنم مثلا دیروز عقد دو نفر از اطرافیانم رو دیدم که به عشقش رسیده بود و از ته قلبم چنااان احساس شادی و خوشحالی کردم که انگار خودمم اما بعضی افراد خاص رو که میبینم ارتباط خوبی با پارتنر یا همسرشون دارن واقعا احساس حسادت میکنم با صداقت میگم نمیتونم باهاش مبارزه هم کنم اما عمده احساسات من احساس شادی و آرزوی خوشبختیه یه مینی احساس دیگه هم بعضی اوقات پیش میاد اونم حسرته که چرا منم با اینهمه تلاش ب چنین ارتباطات قشنگی نرسیدم و بقیه با هیچ تلاشی راحت بهش رسیدن این احساسم بعضی اوقات تجربه میکنم ولی کمتر میرم تمرین رو هم تو دفترم انجام بدم به امید روزای قشنگ تر
سلام بر استاد عزیزم که به این خوبی کشتی نوح را ناخدایی میکنی تا ما را در بهترین مکان و زمان فرود آوردای استاد عزیزم من فایل را امروز دیدم نمیدونم یک اشکالی در اینترنت هست یانه
ولی به هر حال امروز فایل را مشاهده. کردم
دیروز یک چیزی به ذهنم رسید گفتم من چرا این روزها درجا میزنم؟!!!
یک لحظه دیدم در ذهن محدود کننده من یک گره بزرگی بنام جادو وجود دارد، و باور میکردم که جادو درسته
با اینکه بعد از آشنایی با فایل های شما خیلی به آن ذهنیت غلبه داشتم، اما یک لحظه غافل شدم و دیدم این ذهن محدود کننده من با عنوان جادو شدن درجا میزنه
مثلا ذهنم به من میگفت، تو را یجوری جادو کردند که فقط یک درآمد بخور نمیری داشته باشی و نتوانی پاتو از گلیمت درازتر کنی
یا اینکه برای کسب درآمدت نمیتونی یک هفته یا یک ماه برای تامین درآمد بیشتر به مکانهای دور سفر کنی!!!
خیلی جالبه وقتی این فایل بسیار ارزشمند شما را دیدم مخصوصا اون تصویر پرتاب موشک ها که یک نفر با زنجیر خودرا به یک وزنه بزرگ بسته بود و لبه پرتگاه که نمیتونست پرواز کنه، دیدم، بخودم گفتم، این ذهن من منو به این روز انداخته که واقعا منو اینقدر ترسونده و اینقدر محدود ساخته که حتی نمیزاره پامو به بیرون از در بزارم!!!!!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟
خدا میداند که همین لحظه به این قفل ذهنم پی بردم و چقدر سپاسگزارم از استادم که انگار از دل من آگاهه، خدای بزرگ تو چقدر منو دوست داری که اینگونه هدایتم میکنی، با زبان گویایی بنام استاد عباس منش بامن حرف میزنی، استاد جان واقعا شما یک مرد تمام عیار و مرد خدایی هستی که درست در آغوش خدا جایی گرفتی و چقدر خدا شما رو دوست داره
آه ه ه ه ه ه بنازم به این خدای مهربون، که بخشندگی اش بی اندازه هست و مهربانیش همیشگی
استاد عزیزم، من امروز به وضوح به بزرگترین محدود کننده ذهنم پی بردم، که منو 10 ساله در زندان خود به زنجیر کشیده بود
امید این را دارم این زنجیر محدود کننده ذهنم را با این فایل و فایلهای زیبای دیگر شما پاره کنم
منی که دریک زمانی، سه شبانه روز مسافرت میکردم
و صبخ زود بیدار میشدم
دوباره همون روز را با انرژی بیشتری شروع میکردم و….
الان میبینم برای خرید حتی به بازار نمیرم
حتی جرات ندارم یک هفته برای معاش و کسب درآمد به تنهایی سفر کنم
اینها همش بر میگرده به اون ذهن محدود کننده من که فکر میکردم جادو شدم، و چقدر این جادو به باور تبدیل شده
و من این را به آهستگی پذیرفنه ام که 10سال طول کشیده
و حالا بخودن اومدم میبینم باید حرکت کنم باید این زنجیر را پاره کنم هر طور شده پاره اش میکنم
استاد جان نمیدونم با چه زبانی از شما سپاسگزار باشم،
که اینگونه منو آشنا کردی با خودم، که با خیال راحت شروع کنم به پاره کردن زنجیر ذهنم
زنجیریکه خودم به خودم بستم، با ذهن حیله گرم!!!!!!!!!!!!!!!!
درود خدا بر شما استاد عزیزم، از خداوند میخوام همواره شما را در بالاترین درجه همه ابعاد زندگی نگهدارد و از آن بالاتر دیگه بحز خدا هیچ جیز نباشه
دوستون دارم،
برم دنبال اینکه ارره را بردارم و حلقه زنجیر ذهنم را ببرم و پاره کنم خدا میداند بریدن این زنجیر چقدر طول میکشد ولی این توانایی را در خودم احساس میکنم که زودتر اینکار را انجام دهم
خدایا شکرت