ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 114

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    روشنا مسیح گفته:
    مدت عضویت: 483 روز

    سلام ب استاد و خانواده ی صمیمی ام تمرین امروز

    من یکی از نزدیکانم تونست یه سایت بزنه و محصول خرید و الان داره رو سایتش تمرکزی کار میکنه با اینکه هنوز فروش نداشته بااینحال من احساسی ک داشتم حسرت بود ک فلانی تونسته و من هنوز اقدامی نکردم و وقتی محصولاتش تو سایت گذاشت از درون ناراحت بودم ک چرا من ندارم یا شایدم این بود ک چرا تونست موفق بشه کاش نمی شد!الانم ک اینا رو میگم بخاطر احساستم ناراحت میشم ک من آدم دو رویی هستم ک از درون حسم بده اما بااینحال تظاهر میکنم ک برای موفقیتت خوشحالم.من وقتی ک اون فرد ب این موفقیت رسید احساس ترسم داشتم ک فردا صبح قراره از موفقیتاش بگه یعنی احساسم جوری بود ک دوست نداشتم بیاد برام از سایت و فروشش بگه چون از عزت نفس کمم خیلی تنبلم و هیچ کاری رو عملی نمیکنم و چون خودم ادم بدون عزت نفسی هستم و حالم بد میشه از اقدام کردن کسی و نتیجه ی مثبت اقدامش… برای جلوگیری از این ترس از فرداش منم شروع کردم ب ساخت سایت.اما من چون بخاطر مقایسه کردن خودم با اون شخص استارت این کار و زدم میترسم اون دست نگه داره و ادامه نده عملا منم بعد از مدت کوتاهی چون انگیزه ام رقابت کردن با یه شخص دیگه ای بوده از بین بره و منم ادامه ندم..از بس ک تو حس بد موندم دیدن الهام از این موفقیت این شخص برام سخته بااینحال میخام به خودم یادآوری کنم از دوره ی آموزشی ساخت سایتم استفاده کنم و بیزینس خودم رو داشته باشم و ایشونم هستن کنارم میتونن یه جاهای رو ک خوب متوجه نشدم رو برام بازگو کنن و اینکه هربار ک ایشون محصولی رو فروختن منم ب خودم یادآوری کنم خدای من هم مشتری برام می فرسته و این درس و برا من داشت ک زمانیکه خداوند یک فرصت ثروت ساز و بهم داده و هم زمان کافی باید از این محبت الهی استفاده کنم..

    یکی از دوستانم به موفقیت مالی خوبی رسیده و هرچندوقت یکبار برای خرید یک کالای باارزش ب من میگفت ک باهاش برم خرید اما هیچوقت نرفتم از بس احساس خودم بینی داشتم و از بس ک حسرت میخورم و حسادت میکنم هم ب ظاهرش هم به ثروتش و حتی تا چند روزم حالم خرابه وقتی اون دوستم یک چیز خوب رو میخره و همش به خودم میگم بیچاره بی پول ببین فلانی چقدر پیشرفت کرده و اگاهانه خانواده هامونو مقایسه میکنم ک چقدر هواشو دارن تو این موضوع هم از بس ک احساسم بد بوده الهامی ک بتونم ازش بگیرم رو نمیدونم و اگه حرفی بزنم شاید ادعا در آوردن باشه اما درسی ک برام داره اینه برای پول خودم ارزش قائل باشم و اگه پولی اومد ب حسابم درجا ب فکر خرج کردنش نباشم و اگاهانه برای پولم ارزش قائل باشم و هر روز یک فایل از استاد رو ک راجب ثروت باشه رو نگاه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    روشنا مسیح گفته:
    مدت عضویت: 483 روز

    سلام به استاد و همه ی خانواده ی عزیزم

    شاید سخت ترین شرایط رو اگه بخوام تصور کنم موفقیت دوستامه..چون دوستانم همگی تو مسیر موفقیت هستند و من وقتی با قانون آشنا شدم دوستانم روابط خوبی رو داشتند و من هم همیشه درحال انجام تمرینات بودم ک بتونم رابطه ی خوبی رو داشته باشم (قانون و به درستی درک نکرده بودم و سالهای سال با انجام تمرینات می خاستم شخص موردعلاقه مو ب خودم جذب کنم)برای همین ناخودآگاهم ک بود باشه من احساس کمبود و ترحم نسبت ب خودم دارم و سالهای سال تلاش کردم ب اون چیزی برسم ک اونا داشتن تجربه میکردن و هنوزم ک هنوزه نتونستم احساسمو خوب نگه دارم…من وقتی میبینم افراد غریبه موفق شدن خیلی خوشحال میشم اما برعکس من حتی نمیتونم موفقیت دوستانم رو ببینم وقتی اونا کوچکترین موفقیتی حالا در همه ابعاد بدست میارن من ناراحت تر میشم احساس ترحم نسبت ب خودم پیدا میکنم و این احساس بهم دست میده ک بقیه منو بی ارزش میدونن متاسفانه من بیشترین احساسی ک نسبت ب دوستانم و یه سری افراد دارم احساس حسادت و مقایسه کردنه احساس کمبود و ضعیف بودن دارم..احساس مقایسه کردنی دارم ک من اونقدر ضعیف هستم دوستانم یا اون افراد با ترحم به زندگی من نگاه میکنن که این بیچاره رو ببین هنوز نتونسته یک موفقیت برای خودش کسب کنه و احساس ترک شدگی و وقت نداشتن اون افراد برای خودم میکنم و احساس حسادت ک میگم چرا من نرسیدم،احساس گناه ک من هم میتونستم مثل اونا باشم و ناامید میشم و میگم خیییییلیی دیرررره و هربار ک بخام تغییر کردن و شروع کنم از بس ک در حال مقایسه کردن هستم میگم دیره تا من بخام شروع کنم و ب این جایگاه فلانی برسم اون فرد ب یک سیاره ی دیگه میره و همین منو نگه می داره از انجام تمرینات و دلسرد میشم..با اینحال من سالهای سال هر فیلمی ک میبینم و هر رمانی که قبلا ها میخوندم همیشه اون فردی ک شکست خورده بود ترک شده بود و خیانت دیده بود و درک میکردم و ساعتها و روزها برای اون شخص گریه میکردم من همین الانم ک فکر میکنم افکارم تغییر کرده وقتی فیلم سفر ب دور آمریکا یا زندگی در بهشت رو میبینم تو ذهنم میگم الان خانم قبلی شما خیلی ناراحت هستند ک جای خانم شایسته نیستند اینو گفتم ک عمق باورهای منو ک همیشه در حال حسرت خوردن و حسادت کردن و کمبوده رو درک کنین من خیلی عزت نفس پایینی دارم یکی از دوستانم تو زمینه ی روابط تونست با همین قانون جذب با کسیکه نامزد بود جدا بشه و الان سالهای ساله داره با کسیکه هردو عاشقانه همو دوست دارن زندگی کنه و بهم گفت همیشه وقتی فیلمهای عاشقانه میدیدم یا رمان میخونده احساس کسیکه موفق بوده و همه دوسش داشتن رو درک کرده و نوع نگاه متفاوتمون نتیجه های متفاوتی رو برای هردمون رقم زده با اینکه هردمون یک فیلم و دیدیم یا یک رمان و خوندیم اما من توجه ام رو فردی بود ک نادیده گرفته شده بود و دوستم رو فردی بود ک همه شیفته ی اون بودن…الانم ک دقت میکنم من همیشه در حال ادعا در آوردن هستم ک میگم همه چی ب باور بستگی داره اما کافیه دوستانم ب یک موفقیت بزرگ برسن اونوقت درجا بخدا میگم ببین چقدر خوب براشون خدایی میکنی تو از اولشم برا من خوبی نبودی و…‌‌‌‌‌…یا میگم ببین چه شانسی دارن 2روزه دارن رو افکارشون کار میکنن ببین خدا چقدر هواشونو داشته یا تو چه خانواده ای بزرگ شدن ک افکار محدود کنندشون کمه. ..پس الان درک میکنم همین باورهای محدود کننده مه ک منو انقدر ازهمه بعدی فقیر کرده و بقول شما استاد باید باورهای جدیدی رو برای خودم بسازم که اگه الان اونا جایگاه مناسبی دارن من هم میتونم من هم با تغییر باورهام ب این جایگاه میرسم و اینا برای من نشانه های واضح خداست ک بخواه قدم بردار حرکت کن بقیه با من ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    رستگار گفته:
    مدت عضویت: 1051 روز

    سلام وعرض ادب خدمت استادعزیزم و بانو شایسته

    من وقتی موفقیت کسی رو که در حیطه کاری خودم نیست میبینم حس بدی ندارم و خوشحال میشم و فکر میکنم چون تلاش کرده حقشه که به موفقیت برسه و اگه من هم تلاش کنم میرسم به هدفم.

    ولی وقتی موفقیت دوستی که یک شغل داریم رو میبینم احساس رقابت زیادی دارم و در حالی که میدونم اون تلاش کرده و من نکردم ،از این ناراحت میشم که چرا من تلاش نمیکنم و تنبلی میکنم و از خودم عصبانی میشم و خودمو بی عرضه میبینم ،هرچند که میدونم اگه من همون تلاشهارو انجام بدم از اون فرد موفقتر میشم ،ولی متاسفانه بیشتر اوقات بی انرژی هستم و تنبل ، و این موضوع خیلی ناراحتم میکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    لیلا کشاورز گفته:
    مدت عضویت: 1135 روز

    به نام خدای مهربان، خدایی که وعده فزونی می دهد

    سلام استاد خوبم، سلام مریم جان و سلام دوستان عزیز

    من رویکردم کمی متفاوت است.

    – مثلا وقتی خواهرم، برادرم، شوهر خواهرم، خواهرزاده هام، … به موفقیتی دست پیدا می کنند، خیلی خیلی خوشحال می شم و درونا احساس خوبی پیدا می کنم.

    – وقتی افراد موفقی که خودم رو (به لحاظ جایگاه) خیلی ازشون دور می دونم، موفقیتی به دست میاورند زیاد تاثیر احساسی روی من ندارد، کمی خوشحال می شوم ولی هیچ وقت هیچ مقایسه و حسادتی باهاشون ندارم، چووووون ناخودآگاه می گم من کجا و اونها کجا (این اصلا خوب نیست که خودم رو انقدر محدود و دور از موفق می دونم که حتی تلنگری هم برام نیست، حتی نمی گم، “ببین برای اینها شده، پس برای من هم میشه”. چون خودم رو لایق دریافت اون موفقیت ها نمی دونم)

    – ولی وقتی افرادی از دوستان و آشنایان و همکاران که شرایط نزدیک به من دارند موفقیتی به دست میارن، ضمن اینکه برای خودشون خوشحال می شم، ولی خودم استرس می گیرم. احساس دیر شدن و نرسیدن و دلشوره بهم دست می ده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    سید منیب حسینی گفته:
    مدت عضویت: 485 روز

    سلام استاد بنده یکی از پاشنه آشیل هام همین بحث حسادت به دیگران است که باید تغییر بدهم باورهایم را نسبت به آن و از کلیپ به بعد روی این موضوع کار می کنم.

    من یک دانش اموز کنکوری هستم که تا دو ماه دیگر کنکور می دهم می خواستم بگویم که استاد من در این سه سالی که دبیرستان هستم به شدت در این موضوع مشکل داشتم و حالا هم بعضی اوقات به این موضوع اینقدر فکر می کنم که چرا این انقدر موفق است و من نیستم و همش مغزم می گوید این و آن.و اینکه به نشانه ی حسادت به این و ان نگاه می کنم نه اینکه من هم باورهایم را تغییر دهم و تلاش کنم و من هم بالا بیام.این را نشان از کمبود عزت نفس خود و باور بی ارزشی می دانم که بعد از این کامنت انشاءلله تغییر شروع می شود و من با تغییر مرکز نگاهم به خودم و ساختن باور عزت نفس و لیاقت و بعد از چند مدت دیگر گزارش را ارسال می کنم.

    یاسا رحمانی پسری که خیلی در درس خواندن موفق است.و معدلش سال دوازدهم نزدیک به 20 است و مطمئنم که کنکور قبول می شود. به شدت احساس بد

    محمد حسینی که خیلی پسری درس خوان است و معدلش 19 به بالا است.احساس بد

    خواهرم که پایه هفتم است و معدلش نزدیک به 20 است. کمی احساس بد

    پسرعموم که در درس خواندن موفق شده است و الان یک معلم است. به شدت احساس بد

    پسر عمه م که اون هم خیلی موفق است. احساس بد

    این ها افرادی هستند که گاهی در حقیقت به آنها حسودی

    می کنم اماخودمو گول می زنم که نه اینجوری نیست اول شرط به نظرم این است که خودمان را گول نزنیم در مورد موفقیت دیگران و واقعیت باور و احساسمان را نمایان کنیم

    با سپاس از استاد عزیز که سبب چنین تغییر نگاهی در من شد. این داستان ادامه دارد……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    محمد مظفری زاده گفته:
    مدت عضویت: 1074 روز

    سلام و با نام الله

    من در حال حاضر روی مهارت زبان انگلیسی خودم کار می کنم و خدا رو شکر ، دارم می بینم یک دلیل مهم پیشرفت های من از دنیای زبان، به خاطر مدل مواجهه ی من با افرادی بوده که پیشرفت کرده اند، و من اونها رو تحسین می کردم. من الان 35 سال دارم در حالی که حدود پنج سال پیش یک مدرس تقریبا 16 ساله داشتم ! دیدم ایشون خارج زندگی کرده و برای تقریبا 12 الی 16 جلسه ازش استفاده کردم. یعنی عملا از دانش زبانی او بهره مند شدم. همچنین افراد بسیار زیاد دیگه. مثلا الان دوستی دارم که رتبه ی دو ارشد کشوری در زبان داره ، ورودی سال 1400 دانشگاه تهران برای ارشد، که همون موقع که این رو فهمیدم سریعا رفتم و باهاش دوره برداشتم و با هم دوست شدیم. و طی یک دوره ی تقریبا 15 الی 20 جلسه ، چیزهایی از او یاد گرفتم بسیار ارزشمند.

    اما الان با دیدن این دوره ی استادم دارم می فهمم که خیلی دقیق تر باید هم احساسات خودم رو و هم مدل و نوع مواجه ی خودم رو با افراد موفق دور و برم مدیریت و مَنِج بکنم. قشنگ باید بدونم و ببینم عمیقاً آیا چه حسی دارم. اگه رد پایی از احساس ناخوشایند هست ، بگردم و اون دلیل و اون باگ رو کشف کنم و با خودشناسی و کمک از خداوند و نیز با فکر نسبت به اینکه اگه این دیدگاه رو عوض کنم و برم جلو و از اون فرد بپرسم که به قول استاد با چه افکار و باورها و اقداماتی تونسته به اون پیشرفت ها برسه، من هم می تونم به نتایج خیره کننده برسم ، این طور خودم رو تشویق کنم و در جهت ریشه کنی اون افکار و باورهای محدود کننده قدم های بنیادین بردارم و من هم پیشرفت کنم ، یعنی الان با این دوره ی ارزشمند استاد فهمیده ام که لازمه قدم های بیشتری بردارم. مثلا الان یک دوستی دارم که امسال رفت در ترکیه و با فول اسکالرشیپ دندانپزشکی می خونه ، خودم دو سال پیش این بورس رو براش شرح دادم و بعد تابستون امسال پیام داد که آقای مظفری من بورس رو برنده شدم !! و واقعا اون لحظه از شوق می خواستم پرواز کنم ، حس بی نظیری داشتم ! و خدا رو شکر کردم و خیلی احساس نابی بود ! ایشون در سن تقریبا هفده و هجده سالگی آیلتس 8 گرفته ! کسایی که با آیلتس آشنا هستند می دونند آیلتس هشت توی سن تقریبا هفده سالگی یعنی چی! و این فرد به جز سطح مهارت های زبانی ، چه سطحی از دانش های گوناگون به انگلیسی(مثلا اطلاعات در مورد تکنولوژی، در مورد پزشکی، در مورد صنایع گوناگون، و همچنین مباحث عمومی و …) و نیز مدیریت احساس و بیان و … رو داشته که تونسته در این سن ، این نمره رو در جلسه بگیره. اون هم در حالیکه بند اسکور لسنینگ او ، 8.5 بوده ! یعنی تقریبا بدون خطا ! و من داشتم فکر می کردم این فایل های استاد منو بیدار کرد! البته الان سری دوم هست که شروع کردم به دیدن این ویدیوها. و سری اول همزمان نکته برداری کردم و الان دارم فقط می بینم و در ذهنم مرور می کنم و البته باید تمرین‌ها رو انجام بدم نه فقط در ذهن ، بلکه به صورت مکتوب اون هم با دقت و تمامی تمرینات. به هر حال الان داره ایده ها میاد و تازه الان دارم بیدار میشم که محمد تو با وجود اینکه تا حالا چند ساعت با ایلای صحبت کردی طی تماس های گوناگون (همین دوستی که در ترکیه داره دندانپزشکی در آنکارا یونیورسیتی میخونه) چرا تا حالا از جزییات مهارت او در زبان و خصوصا آیلتس ازش نپرسیدی؟! و راه هایی که رفته و مدل تمرینات او و مایندست او درباره این مهارت و ‌…

    اینکه با حرف ها و آموزه های استاد بیدار می شیم و قدم بر می‌داریم و زندگی مون رو تغییر می دیدم خداوند می دونه که چه قدر ارزشمنده. بی نهایت.

    خداوند حفظ کنه این استاد خوشتیپ و خوش فکرمون رو! ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فریبا ترابی گفته:
    مدت عضویت: 3109 روز

    سلام استاد

    من تمرینات این جلسه را در دفتر خودم انجام دادم اطلاع دادم تا بگم لطفاً بیشتر از این آموزش ها بگذارید

    مخصوصا تمرینات مربوط به چالش زندگی و اشتباه هاتی که آموزش دادید همه مشغول انجام است لطفاً آموزش ها را ادامه دهید

    .

    .

    .

    یک نفر را می شناسم که به موفقیت های بزرگی در زمینه ……………. رسید اومدم بررسی کردم چون واقعا به ایشون حسودی میکردم و به قدری کمبود و عقده داشتم از ایشون بدگویی میکردم که امیدوارم خدا از سر تقصیرات من بگذرد

    یک درس از ایشون گرفتم که البته خالی از لطف نیست در اینجا مطرح کنم

    ایشون نگران حرف مردم نبودند حتی وقتی همه اعضای خانواده با ایشون مخالفت داشتند به راه خودشون رفتند

    حتی وقتی از طرف خانواده طرد شدند باز هم نگران حرف مردم نبود

    وقتی دیگران پاکدامنی ایشون را نشونه می گرفتند با سربلندی و بدون نگرانی ادامه می‌دادند

    نه به حرف شوهر گوش میکرد نه به حرف پدر ….رفت و موفق شد در کار خودش به حد اعلا رسید و مربی شد حتی از جایی به بعد اینقدر هدفش مهم بود که شوهرش نتونست باهاشون همراهی کنه و از هم جدا شدند ولی این جدایی نه تنها به ایشون آسیب نرساند بلکه ایشون بیش از پیش موفق شدند

    الان همان مردمی که پشت سرش حرف می‌زدند در برابر این خانم سر تعظیم فرود می آورند

    قله دماوند را فتح کرد

    و هنوزم که هنوز است با شجاعت تمام هر کار دلش بخواد انجام میده

    بعد از طلاق بیشتر به پسرش نزدیک شد

    و باید او را الگوی خودم قرار بدم می‌دونی چرا؟

    چون به قدری در زندگی خودم را خوب و سالم و‌ موجه نشون دادم که انگار خوب بودن وظیفه ی من شده بود ولی این مسیر اشتباه است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    میلاد ثقفی مرام گفته:
    مدت عضویت: 1685 روز

    سلام خدا قوت به استاد عزیرم و خانم شایسته ارزوی سلامتی برای همتون دارم

    1 من وقتی کسی به موفقیت میرسه و میبینم میگم خوشبحالش خیلی کم پیش میاد حسادت کنم ولی بیشتر موقع ها خوشبحالش میگم و زیاد اعتنا نمیکنم متاسفانه و پیگیر نیستم

    پیش میاد بگم که درست تو این زمینه موفقه ولی…

    من تا حالا نشده کسی موفق بشه برم ازش بپرسم چطوری شد چکار کردی که شد همیشه تو ذهنم یه مقاومت برای پرسیدن دارم ولی تمرین میکنم که حلش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    سید حمید میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 978 روز

    سلام خدمت استاد عزیز

    و خانم شایسته

    و همه دوستان گل

    کامنت بعدیمو میزارم خیلی فکر کردم تو این دوروزه در مورد سوال استاد که اگه یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسه (قابل توجه)چه احساسی دارید همونطور که گفتم احساس من واسه افراد متفاوته واسه یه نفر خوشحال میشم واسه یه نفر حسادت میکنم راسش احساس میکنم کمتر از طرف هستم و ناراحت میشم خودمو ناتوان میبینم .ولی واسه یه نفرم انگیزه میگیرم به خودم امید میدم و میگم منم میتونم منم میتونم موفق بشم .چون دوسم تونسته البته تمام این حسم چه خوب و چه بد تازه مال موفقیت‌های کوچیک افراد هست چون من توی اطرافم هنوز نگاه ننداختم ببینم چه افرادی هستند که به موفقیت چشم گیر رسیدن این مال افرادی بود که از من بالاتر هستند توی ثروت

    در کل باورهای من محدود کننده هست استاد و باید درست بشه دارم نت برداری میکنم تا بیشتر متوجه بشم و ادامه میدم و تمرین میکنم چون میخام که زندگیم تغییر کنه پس باید گوش بدم و سهم خودمو انجام بدم

    وقتی دارم موفقیت افراد نزدیک خودمو مینویسم هنوز نمیتونم اسم اون افرادی که نصبت بهشون حس بد دارمو بنویسم و احساس بدی پیدا میکنم ولی اینم مال ذهنیت من هست و اگه میخام موفق بشم باید بنویسم

    نگاه میکنم میبینم تمام افرادی که من میشناسم یک تکامل خودشون رو گذروندن

    دو آدمهایی بودن که با پول دوست بودن

    سه آدمهایی بودن که توی شغلشون موندند

    ولی من نه نکردم این کارهارو ولی میخام دیگه انجامش بدم و منم میتونم موفق باشم مثل بقیه دوستام

    نگاه میکنم میبینم توی افرادی که میشناسم کسایی که باورهای بهتری داشتن زودتر موفق شدن کسایی که توکل واقعی داشتن راحت‌تر موفق شدن

    و منم باید بتونم

    میبینم وقتی دوستم ماشین خرید براش خوشحال شد ولی یه لحظه غبطه خوردم چرا من ادامه ندادم مثل اون مسیری که دوسم رفت حسرت خوردم نه اینکه حسادت کنم از دس خودم ناراحت شدم که مسیری که اون داره ادامه میده منم دارم ادامه میدم ولی اون جدی گرفته من شوخی .و فهمیدم باید ادامه بدم خیلی جدی و درست و با تعهد و چون واسه اون شده واسه منم میشه درس گرفتم باید طبق اصول حرکت کنم و برم جلو و می‌شود موفق شد

    یا دوستی که توی شغل من بود و موفق شد خیلی حسودیم شد که این کارگر من بود چی شد یهو موفق شد و کلی ذهنم دلیل الکی آورد

    واقعا تازه میفهمم ذهن من محدود کننده و باید درس شه

    ممنونم ازتون استاد خیلی چیزای دیگه هم هست که توی دفتر دارم مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    شیرین عبدی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2221 روز

    سلاااام

    این کامنت در دو بخش نوشته شد و البته مفصل، و این همزمانی و هدایت خداوندم بود، چرا که بعد از نوشتن بخش اول، در موقعیتی قرار گرفتم که امتحان پس بدم و خدا ببینه چند چندم؟ خودم ببینم چقد به حرفهایی که نوشتم باور دارم و عمل میکنم

    سعی کردم خیلی مفصل این بهش از احساسات و افکارم رو بررسی کنم، بخش خط فکری‌م رو اینجا مینویسم تا یادم بمونه، سعی میکنم که بخشی رو حذف نکنم بخاطر ترس از قضاوت..‌.

    بخش اول 21 فوریه 2024

    هر چقدر من بیشتر بیام روی این ترمز و باور محدودکننده و ذهنیت محدودکننده کار کنم که رزق رو خدا میده و مشتری اینقدر توی دستش داره که منو سیراب می‌کنه براحتی و قرار نیست کسی بت باشه برای من، هرکسی کاری برام انجام میده، هرکسی که این مدت تبلیغ کار منو گذاشته خدا هدایت کرده، گفت حالا که روی عزت‌نفس و احساس ارزشمندی و لیاقتت کار کردی، عمل کن! نشون بده که باور داری کاری که انجام دادی اصل و اساس هست من عمل کردم خدا دلها رو برام نرم کرد و تبلیغات اتفاق افتاد و من از برنامه خدا خبر ندارم ولی بهش اعتماد دارم نتیجه از یه جایی یجوری میاد که من همین عمل کردنها رو صدبار تایید بیشتری میکنم، من به خدا اعتماد دارم و پول و رزق من از منبع میاد و خودش میده دست اون کسی که میخوام باشه و میگه برو بهش لذت بده میخوام بهش عزت بدم، میخوام رزقش رو بدم مستقیم پیش خودش

    همینطور که همین تازگی ها جوری مشتری‌هایی بهم هدایت کرد که من اصلا نه میشناختم نه دنبالشون رفته بودم و بخوام بازاریابی کنم یا از داستان‌نویسی بازاریابی و جلب مشتری استفاده کنم

    خدایا شکرت

    اتفاقا مشتری ثروتمند و مشتاق برای من زیاده، عین شاگردهای اینهمه کلاس و ورکشاپ که راحت خرید میکنن، پرداخت می‌کنن و میان و اتفاقا خدا لطف کرده که ما تونستیم با هدایتش به تولید کننده هم هدایت بشیم و چقدر راحت ورکشاپم انجام میشه، هرکسی که در مسیر هدایت الهیِ، که باور داره راحت میشه کارها رو انجام داد، به راحتی و لذت ورکشاپ ما رو شرکت می‌کنه من باور دارم

    خدایا شکرت

    نتایج فوق العاده میگیرم

    مثل قبل که گرفتم

    من عاشق تأثیرگذاری روی دیگران هستم

    من عاشق اینم که عشق و لذتی که از کار خودم میبرم از مهارت و استعداد خودم میبرم رو به بقیه هم منتقل کنم

    خدایا شکرت

    میشه شرایط رو تغییر داد، میشود و میتوانم

    مثل خانم x که کارمنده ولی چندین برابر درآمد کسب می‌کنه براحتی و عزتمندانه، مثل خانمm که هم‌صنف خودمه و بسیار موفق کارگاهش رو نقد برگزار کرد

    میشود همین الان، همینی که هست از همین شهر همین شهر همین ادم ها همین شیوه تبلیغات همین سبک کاری حداقل سه برابر و بیشتر درآمد کسب کرد میشود

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    همون‌طور که همیشه شما گفتید میشه شرایط رو تغییر داد از هر جایی که هستم به جایی که میخوام؛ مهم نیست که چه گذشته و تجربیاتی داشتم

    الان قرار نیست مثل قبل بشه چون من آدم قبل نیستم، من هرروز دارم به لطف خدا تغییر میکنم و بهتر میشم من زمانی که هر روز از پیاده روی و دیدن زیبایی ها و تجسم زندگی دلخواهم برمی‌گردم همون آدمی نیستم که وقتی داشتم میرفتم بودم، خدایا شکرت

    من به زیبایی و به راحتی بدون ذره ای تقلای فیزیکی دوره موفقی رو برگزار کردم و خداوندم بیهوده هیچ کاری نمیکنه، هرچیزی دلیل و نشونه داره برای من، سری قبل من فقط تجسم و سپاسگزاری کردم و خالق تجسماتم شدم‌و خدا جوری همه جزییات رو دقیق چید که من دقیقا براحتی به نتیجه رسیدم، و اینبار هم باید یاد می‌گرفتم که تقلا کردن و دنبال جورکردن ها بودن راه الهی نیست،،، خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    خانواده اصل نیست…

    نوع شغل اصل نیست…

    کجا هستم اصل نیست…

    کی برام من تبلیغ کرده یا نکرده اصل نیست…

    توی جمع و ارتباطات بودم یا نه اصل نیست، اینکه فکر کنم اگر با یکسری ادم ها معاشرت میکردم و میشناختم در نهایت برای من کاری انجام میدادن، شرک مطلق‌ه ، معاشرت من اگر برای این باشه که بعدها استفاده ای ببرم، همون جاده خاکی بیراهه‌س!

    تاریخ، ساعت، مکان و موضوع اصل نیست و فقط و فقط ایمان و باور من به فراوانی هدایت و اجابت اصل و اساس موفقیته

    باید اینو بفهمم تا بتونم نتیجه بگیرم

    خدایا کمکم کن

    اینقدر افرادی وجود دارن که اتفاقا همین شرایط الان من براشون دقیقا عالیه و مشتاقانه باهم کار میکنیم و اتفاقا که خداوند براحتی و دقیق هدایت می‌کنه

    فراوانی هدایت دقیق وجود داره

    فراوانی پول فراوانی موفقیت

    و من لایق همه این لذت ها هستم، من لایق تصاعد الهی هستم

    خدایا شکرت

    دقیقا میشود

    به محض اینکه بخوام شرایط رو تغییر بدم، به اندازه ای که من افکارم رو تغییر میدم شرایط زندگی رفتار کردار و اعمالم رو تغییر میدم، نتایجم تغییر میکنه،،، روابط پول سلامتی

    تغییر میکنه

    زندگی اونقدر تغییر می‌کنه که اصلا باورم نمیشه الان که قراره در زندگیم چه اتفاقاتی بیفته، اینقدر در همه ‌‌ی زمینه ها رشد میکنم که باورم نمیشه که اصلا همچین گذشته ای داشتم

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    اصلا باورم نمیشه که امروز اینجا بودم و دنبال پنج نفر بودم… میگم من الان هر فصل به تقاضای مخاطب‌هام دارم بیست نفر ظرفیت میزنم و خودم ظرفیت بیشتر قبول نمیکنم، چقدر تغییر کردم خدایا شکرت خدایا شکرت

    اینقدر ادم می‌تونه تغییر کنه

    به اندازه ای که شخصیت و رفتارت از درون تغییر میکنه دنیای بیرون تجربیات بیرونم تغییر میکنه

    وای خدایا حتی نوشتنش، حتی فکر کردن به همچین چیزایی قلبمو به تپش هزار برابری میرسونه و حس اشتیاق و لذت بهم میده و بقول مریم جون اگر بشود چه میشودها جلوی چشمم رژه میرن و جایی برای دیدن ناامیدی ها نمی‌مونه

    برای جواب دادن به سوال ها دو نفر از دوستانم اومدن توی ذهنم که اتفاقا با هم رفت و آمد هم داریم و با هم رابطه خوبی داریم و همین چند وقت پیش همدیگه رو دیدیم، و اولین جوابی که به ذهنم رسید این بود که این دو نفر چون شغلشون رو تغییر دادن، و چون توی دایره ارتباطات خاص و گستره‌تری هستن اینقدر مشتری و موفقیت و ثروت و لذت و اعتبار دارن

    بعد میدونید چه فکری کردم؟

    اینکه اینقدر از انجام کارم لذت میبرم که دلم نمیاد رهاش کنم برم برای پول ساختن کار دیگه ای رو شروع کنم، کما اینکه من از اونجایی که همیشه اهل عمل هستم، شجاع و مستقل هستم همیشه برای گذران زندگی م قدم برداشتم، کارهای مختلف شروع کردم آموزش دیدم و البته که بخاطر سرمایه درونی که یادگیری و استعداد عالی‌م هست، تونستم خیلی عالی یاد بگیرم، ولی موفقیتم اونایی نبود که فکر میکردم بهش میرسم حالا یا این بوده که چون اصلا من فکرم توی کار خلاقانه و ایده پردازی و مجری کار بودن، بوده که اون مشاغل منو راضی نکرده، مستقل بودن از سن خیلی پایین باعث شده نتونم قبول کنم که با اینهمه استعداد و توانایی کارمند سطح پایین باشم و کارهای روتین انجام بدم و منتظر حقوق سرماه باشم، و یا اینکه راهم این بوده و باید به این راه وارد میشدم و میفهمیدم که من ادم این مسیرم

    ولی الان میدونم که باورهام از پایه و اساس مشکل داشته

    بهرحال

    الان وقت این نیست که به شکست های گذشته فکر کنم، فقط باید به زندگی ایده آل م فکر کنم تا همه چیز برام در مسیر صحیح قرار بگیره، حالا یا بهم گفته میشه که چه کار انجام بدم یا اینکه جهان یه سری کارها رو خیلی طبیعی انجام میده

    من میخوام زندگی کار مهارت پول لذت سفر عشق م یکی باشه من دارم همچین زندگی هایی رو میبینم و باور دارم هست و میشود پس میخوام

    من اونروز که با دوستم توی هتل‌ش قرار کاری داشتم واقعا دوست داشتم منم همون موفقیت مالی رو داشته باشم، صاف قامت و راضی از موفقیتم بشینم پای میز مذاکره، لباس خوب، وسیله های خوب، اینهمه استعداد دارم میخوام سرمو جلوی خودم بالا بگیرم و بگیرم اره استعداد من یه تفریح نیست که فقط سرگرمی باشه، من سرمایه درونی دارم که بی نهایت پتانسیل موفقیت و ثروت داره و من دارم استفاده میکنم

    میدونید

    من حسادت نکردم، ولی حسرت خوردم

    که چرا من هنوز موفق نشدم

    یا اون یکی دوستم

    وقتی باهم هستیم، حسادت نمیکنم

    ولی حسرت خوردم

    که من چقدر با استعدادم، بی‌نهایت استعداد مدیریتی دارم، بی نهایت خلاق خوش‌فکر و شجاع و اهل عمل هستم ولی هنوز نتونستم موفقیت مالی داشته باشم، هنوز نتونستم از استعدادهام اونقدری که دارم به چشم میبینم که چقدر ظرفیت دارم، استفاده کنم و پول بسازم، کما اینکه این سالها بارها و بارها کار کردم ولی پولی که باید رو نساختم

    اره

    برای جواب دادن به این سوال به دوست و اشنا و فامیل و حتی غریبه هایی که داستانشون به گوشم میرسه فکر میکنم و عمیق میشم توی رفتار و واکنشم، همین حسرت خوردن ه

    و به ریسمان الهی چنگ میزنم که در مقابل قدرت و اراده ای که خدا داره من عاجزم

    وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ

    و همگی به رشته (دین) خدا چنگ زده و به راههای متفرّق نروید، و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید، و در پرتگاه آتش بودید، خدا شما را نجات داد. بدین گونه خدا آیاتش را برای (راهنمایی) شما بیان می‌کند، باشد که هدایت شوید.

    و فقط امیدم به ثبوت قانون و وعده خداست که عصبانی نمیشم ناامید نمیشم دست از تحسین و قدم برداشتن نمیکشم

    امید دارم

    من نمیخوام اون هنرمندی باشم که همه میگن

    که هنر قشنگه ها ولی پول توش نیست

    من نمیخوام اون آدم تیپیگال باشم، چون ادمی مثل آقای… رو شناختم که توی همین کشور توی همین صنف خودم، یا چندین و چند تا از دوستان و همکاران خودم حتی توی همین شهر رو دیدم که صدها برابر من موفقیت مالی دارن

    چون اصلا خودم تجربه‌ش رو‌داشتم

    چون من کارم رو که دو سال پیش شروع کردم به درآمدی رسیدم که تمام سالهای عمرم که کار میکردم اونقدر پول نساخته بودم، مهر ماه همین امسال درآمدم دوازده برابر شد

    من حتی اگر بخوام هم دیگه نمیتونم همون آدم قبل باشم که دست میشوره و رها میکنه

    چون دیگه قلبم با اینهمه نشونه و تجربه قبول نمیکنه

    ولی این تناقض بین نتایج و باور قلبی‌م داره اذیت و ناراحتم میکنه

    به عجز کامل رسیدم که امیدوارم خداوندم این ورودم به توحید و بندگی رو قبول کنه و هر بار بهتر بشم

    من به لطف خدا فهمیدم که ترمز ذهنی دارم اینکه :«محصول و خدمات من ضروری نیست»

    حالا چرا این ترمز؟

    ریشه ش در درون خودمه

    چون خودم اومدم بخاطر باور به کمبود، زندگی م رو روی لیست فقط ضروری‌ها متمرکز کردم، یعنی فقط وقتی مجبورم یک کاری انجام بدم، فقط وقتی یه هزینه ای ضروری و زندگی و گذران زندگی م بهش وابسته س انجام ش میدم،،،

    خوب جهان آینه درون منه

    معلومه که همچنین نتایجی میسازم

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت مدام دارم بهتر و بهتر میشم

    تمرین برای خودم طراحی کردم و اگر کاری رو دوست دارم انجام بدم و بخاطر حمید ازش میگذرم میام روش کار میکنم و خیلی طبیعی همه کارها داره انجام میشه به لطف خدا

    ولی الان فهمیدم که وقتی حسرت میخورم دارم عملا خودم رو از پیشرفت دور میکنم

    _

    بخش دوم 29 فوریه 2024

    استاد توی فایل 9 دوره کشف قوانین میگن :« اگر نشونه ای چیزی از افکار و خواسته هات و … دیدی نگو که چه فایده مال من نیست که! یا هنوز بهش نرسیدم و … به جای این افکار که تو رو بازنده می‌کنه ( چون هراتفاقی خنثی‌ست و عکس‌العمل من بهش بار مثبت یا منفی میده)، افکاری رو شروع کن بهش بال و پر بده که به موفق شدن بیشترت کمک میکنه؛ پس بگو آره اینکه من دارم نشونه ای میبینم این یعنی اینکه من در مسیر صحیح رسیدن به این خواسته م قرار دارم.»

    من پنجشنبه سالن دوستم ( خواهر اون یکی دوستم که بررسی‌ش کرده بودم) نوبت داشتم، که بهم خبر داد و گفت میتونی چهارشنبه بیای من هم اوکی دادم، اتفاقات مختلفی افتاد و اتفاقا هم رفتم دیدم که خود دوستم اونجاست و کلی باهم معاشرت کردیم

    نکته اصلی اینکه بعد از خودافشایی که داشتم با خودم و جدیتم برای رفع مشکلات ذهنی‌م، و اینکه عمیقا خواستم که این ترمز رو رفع کنم این اتفاق برام افتاد، یعنی در مسیر حل مساله هستم، یعنی خدا حرفها و افکار و خودافشایی منو قبول کرد و گفت حالا که نشستی ترمز ذهنی‌ت رو نوشتی و باور هماهنگ نوشتی و میخوای که حل‌ش کنی، من تو رو توی موقعیت قرار میدم، رو در رو میکنم ببینم چقدر مشتاقی و عمل میکنی و چقدر تغییر میدی خودت رو چقدر از گذشته خودتو متمایز میکنی

    شیرین! هرقدمی که تو برداری عزیزم، من هزار برابرش میکنم

    ولی اول باید جدیت تو رو ببینم

    خدایا هزاران بار شکرت واقعا ممنونم ازت

    و اتفاقا همون روز موفقیت و پولسازی دوستمو دیدم، یعنی همون نکته ای که داشتم روش کار میکردم

    خدا خودش شاهد بر افکار و اعمال منه

    اوایل روز خیلی کنترل ذهن و نظم دادن به افکارم و در چارچوب قانون عمل کردن برام سخت بود، یعنی من قانون رو میدونستم ولی ذهنم و خودِ قدیمی‌م خلاف قانون رو میخواست عمل کنه که حسرت بخورم ناراحت بشم و از دست رفته و جامونده خودمو ببینم!

    ولی منِ جدید که روی این ترمز کار کرده بودم و بهش آگاه شده بودم حاضر نبودم مثل قبل باشم و خواستم که متفاوت عمل کنم، خواستم که طبق دستورالعمل قانون عمل کنم

    بنابراین کم‌کم به نکات مثبت فکر کردم به چیزهای دیگه بعد که وایب‌م کمی مثبت تر شد وارد موضوع شدم و هرمنفی‌نگری که ذهنم میگفت، من باور مناسبش رو توی ذهنم مرور میکردم، و اینقدر این کار رو انجام دادم که صدای نجواها کمتر شد و در نهایت رسیدم به مرحله ای که داشتم با خودم این باور رو تکرار میکردم که من هم بزودی ثروت میسازم

    نمی‌دونم از چه راهی ولی باور دارم که خدا خلاق ثروتمند بخشنده و خوش قول‌ه…

    و از تجربیات خودم و کارگشایی های شگفت انگیزش مثال آوردم برای خودم

    و همون روز چندتا از خواسته های ذهنی م رو تجسم کردم، نتیجه نهایی رو تجسم کردم و در نهایت براحتی خلق کردم و همین باعث شد با خودم مرور کنم که همینطور که این نتایج رو با قدرت خلق ساختم، پول هم جدا از این موارد نیست و خلق میشود و میتوانم

    در مورد مهاجرت م هم همینطور بود

    از وقتی که تمرکزم رو از روی افکار منفی درباره اطرافیان م که موفق هستند و مهاجرت کردند برداشتم، باعث شد که کارهام روی غلتک بیفته و در بازه زمانی کوتاه و با کیفیتی کارهایی که دو سه سال درگیرشون بودم انجام شدن و خدا معجزه کرده براحتی برای من

    اونایی که موفق شدن اینطور نبوده که بگن ما پا پیش میزاریم حالا یا میشه یا نمیشه

    اونها که موفق شدن

    یا نمیشه…

    نداااااااشتند

    گفتن داریم انجام میدیم، پس میشود

    من هم توی همین زبان جدیدی که دارم یاد میگیرم باید باور داشته باشم که دارم کار اساسی انجام میدم وقتی اینطور باور داشته باشم نه تنها جدی‌تر، با افکار مثبت و باور به امکانپذیری میخونم، بلکه بیشتر میخونم

    کلاس خصوصی یا فلان مدرس رو بهونه نمیکنم که ندارم پس قرار نیست به جایی برسم

    هرکسی رو که میبینم توی لیستم هست، میبینم که طرف باور داشته که کار و راهش درسته و میشود

    همشون خیلی خونسردن

    ریللللکس

    در کل موفقیت اطرافیان و آشناهام رو که میبینم ناراحتی از نرسیدن خودم بهم دست میده اینکه اینهمه سال همه کار کردم همه راه اومدم همه شجاعتی بخرج دادم ولی نتیجه ای که میخوام هنوز ندارم

    میدونی چرا؟ چون توی هرمسیری که رفتم گفتم یا میشه یا نمیشه

    صد در بهش باور نداشتم

    اینباور صد در صدی خیلی مهمه

    در صورتی که اگر باور صد در صد داشته باشم بشینم با خودم حساب و کتاب ذهنی کنم مسیر رو بررسی کنم نشونه ها رو کنار هم بچینم و باور بسازم و هدف و خواسته م رو مشخص کنم در نهایت جهان همونی رو میخواد که من میخوام

    الان با کار کردن روی همین ها هم باور صد در صدی ندارم، هنوز ذهنم تقلا کردن در تمام امور رو پذیرفته و میگه اوکی زندگی همینه دیگه توی هر چیزی تقلا باید بکنی اخه تو که راه نمیدونی بلد نیستی امکانش رو نداری!

    من تنها و رها شده نیستم

    زندگی باید روی خوش و راحت خودش رو بهم نشون بده

    من اینهمه آدم موفق میشناسم من هم میخوام و باید این تجربه‌ی زندگی م باشه

    من دیگه از این به بعد تقلا کردن رو نمی‌پذیرم

    همین تمرینی که دارم انجام میدم دقیقا راه درسته دقیقا کار اساسیه

    مگه میشه بیهوده هدایت شده باشم؟!

    همین که آگاه شدم به نوع احساس و باورم درباره واکنشِ احساسی که به موفقیت اطرافیانم دارم یعنی قراره واقعا عملکردم اساسی عالی بشه و نتایج خیلی طبیعی عالی میشود

    لازم نیست کار خاصی انجام بدم، در اختیار داشتن ذهنم تنها کاریه که خدا بهم سپرده و بقیه کارها رو خودش انجام میده اصلا فقط خودش میتونه انجام بده چیزی نیست که خارج از من، قدرتی روش داشته باشم هدایت خلق هماهنگی کارسازی و چینش با خودشه و من کارم فقط ذهنیه

    معجزه داره میشه توی زندگی م

    معجزه

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    این بخشی از پاسخهایی بود که به این فایل ارزشمند دادم و توی دفترم صفحه ها نوشتم و نوشتم

    خودم قشنگ احساس میکنم که چقدر بخش دوم از لحاظ فشار فکری و احساسی با بخش اول متفاوت شد و تقلاهای ذهنی‌م کم شد و افکارم منسجم‌تر شد و این لطف خداونده که هدایت م کرده به بهتر زندگی کردن

    انشالا به زودی با نتایج مالی زیبا میام و جهان رو زیباتر میکنم

    من این روزها دارم جوری زندگی میکنم که قشنگ دارم درک میکنم که وقتی مریم جون گفتن که به خدا گفتم من مدارکم کامل نیست و دارم وارد سفارت آمریکا میشم، خدا بهم گفت تو برای ویزا شدن نیازی به مدارک نداری! به ایمان بیشتری احتیاج داری!

    من دارم حس‌ش میکنم، چون خیلی از کارهای نیمه تمام من جوری انجام شده توسط برنامه ریزی و قدرت خدا که من هیچ ایده ای براشون نداشتم و سالها درگیرشون بودم و تقلا برای جور کردن شرایط و پول و پارتی و … ولی انجام شدن و من فقط ایمان داشتم و خدا خودش انجام داد

    سپاس خدایی که مالکیت زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست متعلق به اوست

    وهاب

    بخشنده

    مهربان است

    نه خواب او را در برمیگیرد و نه می‌میرد

    قدرت مطلق است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: