ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 128
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه ی دوستان قشنگم و استاد عزیزم
من هدایت شدم به این فایل فوق العاده که بتونم باورهای محدود کننده ام رو پیدا کنم و ببینم مشکل دقیقا کجاست و چطوری باید اونو حلش کنم؟…
بریم سراغ تمرین:
توی مدرسه ما یکی از بچه های هم رشته من که اسمش (نازنین زهرا)ست، بالاترین معدل رو کسب کرده و رتبه 1 شد توی مدرسه(من و نازنین زهرا هم کلاسی نیستیم من توی کلاسBو اون توی کلاسAهست و فقدر مدرسمون یکیه اما با این حساب استادامون یکیه) نه امسال تونسته بلکه پارسال هم معدلش بالاترین بوده..…
-من چه حسی دارم؟
«احساس نا امیدی میکنم، من یه چیزی از نازنین زهرا کم دارم، حتما پدر و مادر خوبی داره که حمایتش میکنن(من ندیدم و دارم قضاوت میکنم)
اما هیچکس منو حمایت نمیکنه ، خودمم. اون هوشش از من بیشتره و من هوشم پایینه….»
+نگاه کن خداوکیلی چقدر باور های مخربی که توی ذهنم اون زیر میرا بوده…به قول استاد زیر مبل مخفیشون کردم…
ـمن خواستار تغییر دیدگاهم هستم، چه دیدگاه مثبتی داشته باشم که منو قوی تر کنه؟؟؟
1-«نیایش! نازنین زهرا توی همون مدرسه ای که داری درس میخونی درس میخونه(مدرسه ما نه تیزهوشانه نه نمونه دولتی، بلکه یک مدرسه دولتی عادیه) استادامون که یکین پس شرایط نتیجه رو نمیتونه تغییر بده»
2-«تو با نازنین زهرا سال چهارم تا ششم دبستان همکلاسی بودین ولی تو جزوه برتر های کلاس بودی ولی نازنین زهرا درسش مثل تو خوب نبوده!!!
و سال دبیرستان سطح درسیش ارتقاء پیدا کرده.
پس این ربطی به هوش بالا نداره»
3-«نازنین زهرا کلی برای یادگیری ذوق و شوق داره.. تا حالا دیدی از امتحان ناراضی باشه یا نگران و مردد باشه سر جلسه امتحانات؟؟؟(جواب من: نه والا)
پس مسیر موفقیت مسیر لذت بخشیه و سختی و رنج رو به دنبال نداره»
4-« این دوست خوبمون(نازنین زهرا)میومد داخل کلاس و گاهی سر کلاس ما مینشست تا دوبار تدریس استاد رو ببینه( استاد اول میرفت توی کلاس اونا زنگ بعدمیومد داخل کلاس ما) و با اعتماد به نفس تمام میرفت پای تخته و سوالات رو پاسخ میداد گرچه جاهایی اشتباه میکرد اما اصلا خجالت نمیکشید! و سعی میکرد یاد بگیره…
پس اینجا هم اعتماد به نفس و عزت نفس بالارو یاد آور میکنه…
-چه درس هایی یاد گرفتم؟؟؟؟
1- از مسیر خواسته نهایت لذت رو ببرم
(باور داشتم که آدم باید رنج بکشه تا موفق بشه اما اتفاقا برعکسش درسته…)
من میتونم این باور رو تغییر بدم با:
1-پیدا کردن الگوی مناسب تا باور پذیری برام راحت تر بشه.
2-باید قوانین جهان رو به درستی درک کنم
3- باید از دوستی با افراد منفی گرا دوری کنم چون به باورهام آسیب میرسونن
2-هوش و استعداد مهم نیست، باور به خود مهمه، ایمان مهمه(باور داشتم که هوش و استعداد مهمه)
3-روی اعتماد به نفس و عزت نفسم کار کنم(پاشنه آشیلم همینجاست) خودمو لایق بهترینا و قبول شدن در دانشگاه و رشته ام بدونم…
«خیلیییییییی باید روی این باور کار کنممممممم»
چیکار کنم حالا؟؟
1- روی یک برگه ویژگی های مثبتم رو بنویسم حتی اگر اغراقم کردم طورینیست.. و هر روز مرورش کنم…..
2- موفقیت های کوچیک رو ببینم و مرورشون کنم
(بابا این همه نمره عالی گرفتی، تقدیر نامه گرفتی، کارت هدیه گرفتی، بعد اونوقت چسبیدی به چندتا نمره بدت؟؟؟؟)
4-موفقیت ربطی به پدر پولدار، حمایت خانواده ، پارتی داشتن، سهمیه داشتن و.. نداره
5- حال و روحیه خوبمو حفظ کنم.
حتی اگر نمره دلخواهم رو نگرفتم با خودم بگم که این درسی شد برای من که تلاشم رو بیشتر کنم و بیشتر از مسیر لذت ببرم..
6- همه چیز امکان پذیر است
تجسم کردن خودم توی اون دانشگاه و رشتهرو هم به این موارد اضافه کردم….
استاد عزیزم خیلی ممنونم… تونستم چند تا از باور های مخرب رو توی وجودم پیدا کنم… واقعا پنهان بودناا خودمم تعجب کردم….
سپاسگذارتم خدای من