ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 13
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام پروردگار یکتا
در یکی از زیباترین و پربرکت ترین روزهای سال در یک فضای فرکانسی سرشار از حس سپاسگزاری دارم می نویسم. روزی که داره اولین برف امسال می باره و زمین تشنه رو سیراب میکنه.
استاد عزیزم سلام و ارادت و عششششق خدمت شما. امیدوارم همیشه دلخوش و تندرست باشید. دلم واستون تنگ شده بود.
استاد مریم جان سلام به روی ماهتون. من از ته دل شما رو دوست دارم و بعنوان یک بانوی قدرتمند و متعهد و خوشقلب شما رو قبول دارم. می بوسمتون و عاشقتونم.
همه دوستان عزیزم که حسابی دلم واستون تنگه سلام سلاااااام و سلامتی و عشق فراوان تقدیم به شما.
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
لیست افرادی از نزدیکانم که به موفقیت رسیده اند
_
1- سال گذشته یهو به دلم افتاد بعد از حدود 15 سال بی خبری از دوست صمیمی و قدیمی ام الهام عجمی بهش زنگ بزنم. تماس گرفتم و ایشون گفت که بعد از ادوار مختلفی که به ناکامی و زندگی معمولی غیردلخواهش گذرونده بالاخره برگشته به عشق اصلیش (شنا) و هر آنچه که به عنوان مدرک و مهارت شنا و مربیگری و غواصی و شیرجه شناخته شده در مدت دو سال گرفته و یک ارشد تربیت بدنی هم همینطور، الان یک آکادمی شنا در اصفهان تاسیس کرده و دوره های مختلف آموزشی برگزار میکنه و حتی امسال طرح آموزشیش جایزه نوآوری رو در کشور برنده شده، تیم شناش با اختلاف رتبه اول کشوری شده، داور انتخابی تیم ملی شده و ……
حالا واکنش من به این قضیه:
دو جنبه کاملا متفاوت داشت. یکی خوشحالی برای الهام و اینکه اون استحقاقش رو داشت، و دیگری ناراحتی برای خودم. پس:
الف) باور قدرتمندکننده: من برای الهام خوشحال شدم چون در عمق ذهنم اعتقاد دارم هرکسی استعداد و علاقه و توانایی های خاصی داره که اگر در اون مسیرها با شجاعت و امید وارد بشه مثل سیل سدها رو میشکنه و شکوفا میشه. الهام رو من از بچگی می شناختم و می دونستم در شنا جزء بهترینهاست. پس لیاقتش رو داشته و در مسیر علاقه اش داره هم لذت میبره و هم قطعا نعمت و ثروت و شادی روزافزون کسب میکنه. پس نوش جانش.
اینم بگم من از بچگیم ذاتم این بوده که هیچوقت نسبت به هیچکس حس حسادت نداشتم. یا خییییییلی با درصد کم بوده. که قابل اغماضه.
ب)باور محدود کننده: همون لحظه در یک تضاد شدیدی در مورد خودم دست و پا میزدم. برای سه روز نسبت به خودم حس بدی داشتم که تو چرا با اینهمه هوش و استعدادی که از کودکی داشتی و همیشه برجسته بودی الان مثل الهام هنوز خودت رو پیدا نکردی؟ پس تو کی هستی؟ تو سلطان چه کاری هستی؟ تو که فکر می کردی از خیلیها چند پله بالاتری و آینده درخشانی داری چرا نمی جنبی و عمرت داره تلف میشه؟ نتیجه=>تو بی عرضه ای. تو کاردان نیستی. تو توی درس و یادگیری هر مهارتی خوبی ولی توی راه اندازی بیزینس و پول ساختن از مهارت هات صفری.
این افکار آزاردهنده ماه ها منو درگیر خودش کرد و باعث شد کمالگرایی منو به سمت و سوهای پراکنده و کم اثری ببره و باز هم زمان ارزشمندم تلف بشه. تا اینکه امسال تصمیم گرفتم به آموزشهای 12 قدم و شیوه حل مسائل جدیتر عمل کنم و نتیجه این شد که قانون تکامل منو هدایت کرد به یکی از بزرگترین علاقه هام یعنی تدریس. مشغول کار در دبیرستان شدم و بسیار راضی ام.
فکر می کنم هرکاری که در جهت تغییر سیستم آموزشی بخوام انجام بدم بایستی اول وارد سیستم می شدم و تجربه ام رو زیادتر می کردم تا بتونم قدمهای بعدی رو بردارم. پس درست اومدم.
دومین باور محدودکننده من در این زمینه این هست که اوایل از این کار پول زیادی درنمیاد پس ناخود آگاه ذهنم قبول کرده که کار همسرم رو هم در کنار کار خودم انجام بدم چون از اون داره پول خوبی به دست میاد هرچند که وقت زیادی رو هم از من می گیره و منو دچار خستگی و کم خوابی های متوالی میکنه. پس تمرکزم از روی کار خودم کم شده. فرصت خالی چندانی برام نمونده و فعالیتم در سایت ضعیف شده. هرچند که سعی می کنم همیشه فایل های دوره هام رو گوش بدم و تمرین بنویسم ولی این سبک زندگی دلخواه من نیست. و همش بخاطر اینه که یک کد غلط داره ته ذهنم ران میشه که تدریس خشک و خالی درآمد ناچیزی داره و تو باید خلاقیت و نوآوری داشته باشی تا پول فراوان بدست بیاری. و چون انرژی این خلاقیت رو در خودم نمی بینم پس ذهنم ازش فرار میکنه و میره سمت کار همسرم و پول درآوردن از اون مسیر.
و این به نوبه خودش تمرکزم رو از تدریس منحرف میکنه. پس چطور میتونم انتظار داشته باشم وقتی تمرکزی روش ندارم حس خوب داسته باشم و جوابها به من گفته بشه و هدایت بشم به خلاقیت و موفقیت بیشتر؟
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
2- مادرم. مادرم شخصیتی شبیه به مریم جان شایسته دارن. بسیار متعهد نسبت به هرکاری که انجام میدن. خوش قول. دقیق و منظم. پرتلاش و زبل. باهوش و بلندپرواز و امیدوار به آینده. ایشون سی سال خیاطی می کرد و وقتی در سال 93 خیاطی رو گذاشت کنار یه مغازه 10 متری در محله اجاره کرد. با تلاش فراوان مغازه رو توسعه داد. بعد سال 98 یک مغازه شیک و بزرگ در یک پاساژ نوساز اجاره کرد و بعد از مدتی مغازه اول رو واگذار کرد. الان با تمرکز روی کارش درآمد بسیار خوب داره. یه ملک خریده. یک دوره از یک استاد خریده و داره با تمام توان و تمرکزش کار میکنه و شاگرد اول دوره استادشه. پیج اینستاگرامش رشد عالی داشته و حتی بعضی فایلهاش وارد اکسپلور هم شده. به تازگی به همراه گروه و استادشون یک سفر دوبی رفتن. و کلا داره در کارش روز به روز ترقی میکنه
_
الف) باور قدرتمندکننده:
قطعا منم میتونم و اگر به همین شکل متمرکز کار کنم همه قدمهای تکاملی قابل دستیابیه. چیزهایی که زمانی آرزوم بوده الان دارن به راحتی جزء روتین زندگیم میشن و با دیدن موفقیت های مادرم مطمئن شدم که هیچکدوم از آرزوهام اونقدر دور نیست که بهشون نرسم. براش خوشحالم و ازش الگو می گیرم. ایشون همیشه الگوی مناسبی برای من بوده.
ب) باور محدودکننده:
1-مادرم زمانی شروع کرد به رشد شغلی که بچه هاش دانشگاه رفتند و ازدواج کردند و مسئولیتش کمتر شد. تا زمانی که بچه کوچیک داری نمیتونی کارت رو اونجوری که دلت می خواد با تمرکز و وقت مناسب انجام بدی.
برای این حرف خودم همین الان یه جواب کوبنده دارم. مگه اینهمه خانم موفق نداریم که در زمان کودکی فرزندانشون به موفقیت رسیدن؟ مثل مریم میرزاخانی نابغه فقید ریاضی. مثل اینهمه خانم بازیگر و خواننده و اساتید دانشگاه و پزشک و …. پس اینها بهانه است و باید برنامه ریزی کرد. باید نترسید و قدم برداشت و بعدش راه های آسون بهمون گفته میشه. همونطوری که بارها برای خودم اتفاق افتاده و قبلا نوشتم.
2- من همیشه مادرم رو در حال زیاد کار کردن دیدم. کم خوابیدن. کم تفریح کردن و سخت کار کردن. این باور غلط در من شکل گرفته که موفق شدن محصول سختی کشیدن و کم خوابیدن و با خستگی ادامه دادنه. منم که خوش خواااااب دیگه تصورش رو بکنید. نتیجه=> یه کار سبک و پاره وقت انجام بده و قانع باش به کم. چون پول زیاد با کار زیاد به دست میاد. این شد که سعیده خانم تو فامیل معروف شد به قانع بودن.
الان کار همسرم طوریه که ساعت کاریش مناسب نیست ولی پول خوبی ازش درمیاد. یعنی من خیلی وقتها خیلی کم می خوابم و شب ها تا دیروقت کار می کنم کمک ایشون(چون صبح که خودم سرکارم) ولی چون پول خوبی تو حسابم میاد میگم اشکالی نداره.
در صورتیکه باید تکلیف خودمو مشخص کنم. باید یک کار انجام بدم ولی با هوش و حواس کامل. نه با تمرکز پخش شده.
باید به ذهنم بقبولونم که کار میتونه با ساعت مناسب باشه و همزمان با درآمد بالا. میتونه مورد علاقه ام باشه و با درآمد بالا. میتونه منو خسته نکنه. میتونه برام آزادی زمانی فراهم کنه که هم تفریحم سرجاش باشه هم تمریناتم مثل قبل منظم باشه.
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
چقدر خوشحالم که با این تمرین پاشنه های آشیلم برام واضح شد. چقدر همین یک سوال هوشمندانه و ظریف بهم کمک کرد تا موقعیت الانم رو تحلیل کنم و بفهمم دارم چیکار می کنم تو زندگیم.
درسته درآمدم خیلی خوب شده به لطف خدا و دلرم با رفاه خیلی بهتری زندگی می کنم، جنس تجربیاتم فرق کرده و سطح زندگیم بالاتر رفته اما دلم می خواد وقتم هم آزادتر بشه و کدهای مخربم رو شناسایی و رفع کنم.
ممنونم از استادم که اینقدر قشنگ راهنمایی می کنید.
ممنونم از همه شمایی که حوصله کردید و تا آخر خوندید. عاشقتونم.
با درود و سلام خدمت استاد عزیزم،سپاسگزارم برای فایل ارزشمند و قیمت نمیشه بذاری براش،من دوره های پولی ارزشمندی دارم که کار کردم،این فایل چیزی از دوره های پولی کم نداره،هر چند کسی که در مسیر رشده و همراه سایت و شماست میدونه فایل دانلودی و پولی در یک راستا هستن و مکمل همن،مثلا دوره احساس لیاقت در کنار کشف قوانین که کار میکنی و فایلهای سفر به دور آمریکا مکملش هست و میبینم چقدر احساس لیاقت و حذف ترمزهای ذهنی چه درهایی رو راحت میتونه باز کنه و شما الگوی خوبی هستید که میشه پس برای من که سالهاست هستم و نتیجه گرفتم و هربار با تمرین بهتر میشه برام فرقی نداره پولی باشه یا دانلودی برای همه ارزش قائلم و فهمیدم هیچ رازی نیست مگر در باور اینکه برای منم میشه و تمرین و ممارست و ادامه دادنه،رازش اینه…
حالا فایل ارزشمندی پیدا کردن باورهای محدود کننده،برای من که سومین بار شروع تمرینات کشف قوانین هستم این فایل ارزشمنده و یه زاویه دیگه از ذهنم رو روشن میکنه و نیاز به تمرکز و وا کاوی ذهنی برای من داره،اینم فقط با نوشتن،بررسی و فکر کردن در مورد خودم میشه
من که کشف قوانین و احساس لیاقت رو دارم بازم مقاومت دارم بنویسم اره من ایراد دارم،من حسادت میکنم مقایسه میکنم…هر چی بیشتر کار میکنم احساس میکنم بیشتر باید بنویسم و فکر کنم،میبینم چقدر کمه این تلاش ذهنی،چقدر کمه تمرکز ها روی خودم و باید بیشتر باشه و اینم یه روند تکاملیه واقعا…
حالا سوال این بخش…
اگر یکی از دوستان و آشنایان شما به موفقیت برسه به چه احساسی میرسی؟
واقعیتش به احساس بد،حسادت،مقایسه کمبود میرسم
راحت قضاوتش میکنم،انگ میزنم،چون پاداش ذهنی من در این احساس داده میشه،به شکل انکار،نشدن، اون خاصه،اون به جایی وصله،برای اون شده برای من نمیشه،مگه میشه با این اوضاع،زنم نمیشه،فرهنگ اجازه نمیده،پس نمیشه،موفقیت سخته،قطعن پارتی داشته،تو ایران نمیشه اینقدر محدودیت هست،حالا براش شده شانسی بوده،کو حالا من برسم،پشت داشته،تا دیروز هِر و از بِر تشخیص نمیداد حالا آدم شده،اصلن ذهنم مقاومت داره در مورد موفقیت افراد،اصلن افراد موفق رو دور از دسترس میبینم،سخت میبینم،اگر حرف بزنم به تته پته میافتم،یادم میره چی میخواستم بگم،اصلن روم نمیشه بپرسم چی شد که اینجوری شد…اونا آدمهای خاصی هستن،از من قطعن بهترن،با استعداد ترن،توانا ترن،برای اونا شده،موقعیت برای من تمام شد،برای من شغل وحرفه من،بازار اشباح شده،ایده ها داده شده،دیگه تمام شد،باورهای کمبود،ترس،نگرانی،مقایسه و باور نداشتن خودم میرسم…موفقیت سخته،من تحمل سختی رو ندارم،برای موفقیت باید بها بدی،باید قربانی کنی،من نیتونم بهایی که اینا دادن بدم،کو حالا برسم،باید حالا حالاها خاک بخورم،من تحمل سختی ندارم…با این پاسخ ها به پاداش ذهنی خودم میرسم و باعث میشه بی انگیزه و ناامید برم و ادامه هم میدم هاااا،ولی این احساس و احساس ارزشمندی داشتن کجا…
قدم اول:موفقیت افراد نزدیک خود را بنویسید و احساست رو در مورد هر کدوم بگو
توی دفترم افراد رو لیست کردم و نوشتم،حالا جمع بندی اون احساسات رو مینویسم
شدیدا به افراد نزدیک احساس حسادت داشتم،خوشبحالش برای اون شده برای من نمیشه سخته،شانس آورده،مرد بوده،زود شروع کرده،الان دیگه دیره برای من،چون موفقیت زمانبره،اینایی که رسیدن خیلی وقته شروع کردن،من زنم…یا مثال بعدی،،رفتم فاز مقایسه ظاهر خودم با اون فرد،حالا منم زیبایی خودم رو دارم،ولی این احساس مقایسه نمیذاره خودم باشم و میخوام مثل اون بشم تا دیده بشم و توجه هات رو جلب کنم،یا گفتم اون خاصه،اون تواناست،اون خیلی میفهمه
مثال بعدی در مورد استادم هست،در حرفه خودم که هستم،برای اون شده برای من نمیشه،نمیدونم به کجا وصله که اینقدر اموزشهاش به روز و ترنده،من کسی رو نمیشناسم،بازم مقایسه و نشدن ها،خیلی وقته شروع کرده،افراد موفق دست نیافتنی هستن،اصلن چرا موفقیت برام سخته،چون افراد موفق رو توی ذهنم بزرگ کردم،سخت کردم،دور از دسترس کردم و پروسه موفقیت هم برای من سخت شده و دور از ذهن و این بر میگرده حرف مردم و جامعه در مورد موفقیت و موفق شدن و من باورش کردم…اینقدر گفتن بابا خیلی سخته،نمیشه،برای اونا شده با دلایلی که بالا گفتم شده و من نمیتونم اینقدر بها بدم پس به راحتی برای ذهنم منطقی میشه که اره نمیشه دیگه،میدونی منطقی شده
حالا تغییر باورهای ذهنی دقیقا با همین قدمهای کوچیکه،مثل کم شدن یا زیاد شدن وزنه،چون همونطوری که آرام آرام وزن زیاد یا کم شده،دقیقا ذهنم اینجوره،آرام آرام و باور اینکه میشه و کنترل کمالگرایی که در مسیر ناامید نشم و کم نیارم و منطقی بشه برام روندی آرام و مستمره،اینم با هر بار تمرین و تکرار بهش رسیدم…فقط ادامه دادن و در این روند هر بار بهتر از قبل شدم دقیقا عین عضله سازی که استاد هم اینو مثال زدن
توی همه الگوهای ذهنی و مثال افراد موفق به یه باور های ثابت رسیدم،اینکه خودشون دوست داشتن،لایق دونستن،خودشون بودن،لایق موفقیت دونستن،پشتکار،ادامه دادن مستمر و آپدیت شدن،بعد خداوندم یه جاهایی کمکشون کرده در همین شرایطی که من گفتم نمیشه،سخته،ولی برای اونا شرایط در همین شرایط بد شده،اتفاق افتاده،قطعن باور داشتن میشه،بعدم جهان اشتباه نمیکنه،عدل خداوند بینقصه،هر کس هر جایی هست جای درستشه،مگه نه اینکه همه چی باوره،قطعن باورهاشون درست بوده،هماهنگ قوانین خداوند و جهان بوده،پس منم دقیقا جای درست زندگیم هستم،باید مسئولیت زندگیم رو بپذیرم،جهان به باورهای من پاسخ میده فقط همین..هیچ عامل بیرونی تاثیر نداره،خوب اینا در همین شرایط بودن دیگه،مثالهای که توی دفترم نوشتم هم زن بودن هم مرد،سنشون هم بالا بود هم پایین،هیچکدام شرایط مشابهی نداشتن که موفق شدن هر کس در یه مقوله و زمینه بودن،فقط خود باوری و احساس لیاقت داشتن،توکل داشتن،نا امید نشدن و ادامه دادنِ مستمر داشتن…و نتیجه اصلی برای من خود باوری داشتن هست
من تمام ابزارهای لازم برای موفقیت رو دارم،فقط یادم میره،و اینم نیاز به تکرار داره چون باور ریشه ای هست و نیاز به تکرار داره،چی میشه یه آدم در کارش موفق و ماهر میشه،مثلا راننده ماهری میشه؟جوابش اینه تمرین و تکرار،توی خوابم داشته رانندگی میکرده شور و شوق داشته،خودشو مقایسه نکرده،اگرم کرده گفته خوب برای اون شده برای منم میشه،ادامه داده،در اولین فرصت رفته رانندگی،کوتاه نیامده،هدفش یادگیری بوده و الان شده یه راننده ماهر،از شکم مامانش که بلد نبوده،تکرار کرده و شورو شوق داشته حالا در مورد حرفه خودم هم اینه واقعا منطقی میشه دیگه…حالا میخوام باورهام رو در زمینه ثروت و باور فراوانی تغییر بدم،دقیقا این الگو کار میکنه،تکرار،شوروشوق،باور اینکه میشه،مثلا برای استاد از کجا بوده و الان کجاست،خوب فقط با تغییر باورهاش رسیده فقط،حالا دیگه انتخاب با منه،چی رو میخوام باور کنم؟
حالا برم درس پنجم کشف قوانین رو بنویسم که ذهنم آماده باور سازی شده با این فایل ارزشمند…
استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم…
سلام به استاد عزیزم
در رابطه با سوالی که پرسیدید من در مورد افراد خانواده یا دوستان خیلی نزدیکم اگه موفقیتشونو ببینم احساس بدی بهم دست نمیده و خیلی اوقات تحسین میکنم حداقل تو ذهنم تحسین میکنم و در مورد افراد غریبهام همینجوری هستم و بیشتر میتونم تحسین کنم حتی بارها شده تو خیابون میبینم کسی ماشین خارجی سوار شده میرم باهاش حرف میزنم تحسین میکنم و تبریک میگم بعد خیلی جالبه اونام بهم میگن حتما توام یه روزی میخری منم میگم آره ، ولی در مورد افراد فامیل یا دوستان دور وقتی موفقیتشو میبینم بهم میریزم و خجالت میکشم ، واقعیت اینه حسادت نمیکنم بیشتر خجالت میکشم که فلانی از من کوچیکتره یا اصن به این حرفا نمیخوره ولی ماشین داره من هنوز پیادهام
سلام خدمت تمامی دوستان گلم
اگر کسی به موفقیتی دست پیدا کنه و از قضا از نزدیکان من هم باشه که واویلا
حسادت در حد بوندسلیگا
احساس بد و شکست خوردگی و عقبماندگی که دیگه نگم
البته اگر خودم قبلا به اون موفقیت رسیده باشم ممکنه دیگه حسادت نکنم و خوشحال هم بشم البته شرایط خاصی داره این موضوع!!!
اگه دیگه خیلی طرف نزدیک باشه بهم و رفیقم باشه مغزم اینجوری عمل میکنه که میگه خب تو این خوبی ها رو داری و از یه سری جهات بهتری پس ناراحت نباش!!!
دختر خالم وکالت دانشگاه قبول شد! اولش خیلی تعجب کردم ولی بعدش بهتر شدم و تشویقش کردم
میشه اینو فهمید که با اینکه شرایطش سخت بود ولی تونست رشته خوبی قبول بشه و الان هم واقعا موفق و رو فرم
دخترداییم تجربی میخونه و زبانش هم فول بازم یکم حسادت ورزیدم تو این مورد
از این مورد میشه اینو گفت که من همیشه از بچگی میدیم که اون یک روند با ثبات رو برای درس خوندن داشت
یکی از رفیقام خیلی همه چی براش جور میشه ولی بازم سعی میکنم جلوی حسادتم رو بگیرم
از این میشه اینو نتیجه گرفت که خیلی صبور و بی خیال همه چی هم براش جور میشه دیگه
این حرف استاد هم خدایی راسته هر وقت پول میدیم تعهد بیشتری قائل میشیم و اگه رایگان باشه زیاد مهم نیست
البته من این موضوع رو به صورت صد درصد نمیپذیرم چون مثال های نقض زیادی دارم!!!
جهان بازتابی از افکار ماست یعنی چه
یعنی میشه جهان رو اونجوری که هست ندید اونجوری که میخوای باشه دید
یعنی میشه شرایط فعلی رو ندید فرض کرد و شرایط دلخواه رو تصویرسازی کرد
یعنی میشه
بخدا میشه
کافیه بخوایم و باورش کنیم و انجامش بدیم
والسلام
امروز هم یک روز برفیه و خیلی حس خوبی دارم:)
اگر نتونیم ذهنمون رو تغییر بدیم شرایط هم تغییر نمیکنه و این عین واقعیت
خیلی ممنون و خدانگهدار:)
البته بگم من کلا بیشتر به هم سن و سالای خودم ممکنه حسودیم بشه:/
واقعا هم حق با استاد خیلی از وقتا ماها از عدم خودشناسی رنج میبریم و این واقعا عذاب آور!
ببخشید این جامونده بود:)
خداحافظی مجدد.
سلام استاد و دوستان،
وقتی فردی در نزدیکی یا دوستان من به جایی میرسد، بستگی به آدمش دارد، مثلا هم سن های من باشد، اولش یک مقدار این احساس میاید که وای الان من عقب میفتم. اون پیشرفت کرد ولی بعدش میتونم درک کنم و تحسینش کنم که تونست پیشرفت کنه و منم انگیزه میگیرم که یا بیشتر پیشرفت کنم یا تمرکز بیشتری روی کارم میگذارم باز همون تمرکز باعث پیشرفت بیشترم میشود.
بعضی اوقات این حس که طرف پیشرفت کرده با یک مثال توضیح بدم اینه که:
یکی از نزدیکانم برای تحصیل اومد آلمان، اونجا گفتم اولش ااا پیشرفت کرد بعد تحسینش کردم و تو ذهنم گفتم پیشرفت میکند اینجا چون خودم پیشرفت کردم و بعد ذهنم بهم گفت فردین تو هم در زمینه تحصیلی قدم بردار ولی حسم گفت نگاه کن فردین این فکر از همون مدام سطل آبت رو جابه جا کردن میاد و اونم چندماه میروی توی کارش بعد یکی دیگه رو میبنی باز تمرکزت از روی اون کار گرفته میشود.
پس بیا و روی کار خودت تمرکز کن تو که تا اینجا تا اونجایی که روی خودت کار کردی پیشرفت کردی و نتیجه های خوبی گرفتی، به قول استاد فقط باید این مسیر درست رو ادامه بدی.
الان فقط سعی میکنم روی خودم تمرکز کنم و یک قدم بهتر بشم.
نکته: بیشتر انگیزه میگیرم شاید اولش یک حسی بیاید که نامناسب باشد ولی همون حس نا مناسب مسیر غلط و درست رو بهم نشون میده و من اونجاست که انتخاب میکنم کدوم مسیر را بروم.
امیدوارم زاویه دید من براتون قابل لمس باشه و حتی مفید.
دوستون دارم
با احترام فردین هستم.
به نام خداوند هدایتگر مهربان
قسمت دوم کامنت من
وقتی که استاد فرمودند تمرین خود را در سایت نوشته یا در دفترچه جداگانه انجام بدهید ابتدا برای اینکه نامی از اشخاص مدنظرم در سایت برده نشود تمرین را جداگانه انجام دادم ولی بعد با خودم گفتم بمنظور قدردانی و سپاسگزاری از استاد که وقت با ارزش خود را برای تهیه این فایل گذاشتهاند اسامی افراد را حذف و به جای آن نقطهچین بگذارم و تمرینم را در سایت قرار بدهم ولی با انجام این تمرین چه حس و حال عالی در وجودم ایجاد شد و مطمئناً در ادامه از اثرات فوقالعاده آن در زندگی بهرهمند خواهم شد
* برادرم
به موفقیتهای شغلی و مالی بسیار زیادی رسیده است
احساس من:
من احساس خوبی دارم و احساس غرور میکنم از اینکه برادرم به این جایگاه رسیده است و هرجا صحبت از او میشود به خودم افتخار میکنم و سرم را بالا میگیرم که چنین برادری دارم و در کل احساس خوبی دارم
چه خودباوری موفقیت ایشان میتواند در من ایجاد کند؟
اگر برادر من از خانواده من که شرایط اقتصادی و اجتماعی بالایی نداشت توانست به این موفقیت برسد،
اگر برادر من با همین باورهایی که من همیشه به خودم میگویم توسط پدر و مادرم به من القا شده توانسته به موفقیت مالی برسد
اگر برادر من در همین خانهای که من در آن بزرگ شدهام بزرگ شده است و مهاجرت کرده و موفق شده است
پس من هم میتوانم چون شرایط بزرگ شدن من و او یکسان بوده است
چه درسهایی میتوانم بگیرم از مسیری که وی برای رسیدن به موفقیت طی کرده است؟
برادر من با شرایط خانوادگی من توانست به این حد از موفقیت برسد
پس جای هیچگونه بهانه و ایراد و تعللی برای من نمیگذارد و بایستی که قدم بردارم با این ایمان و باور که میشود اگر برای او شده است برای من هم میشود مهم خواستن و باور کردن توانستن است
* آقای … همکارم
از لحاظ مالی شرایط عالی دارد
احساس من:
چه احساسی دارم نسبت به سعید؟ بعضی اوقات نسبت به او حسادت میکنم و نسبت به داراییها و میزان ثروتش و ویلای شمالش و خانهاش در خیابان ملاصدرا و غبطه میخورم و با خودم میگویم چرا اون تونسته و من نتونستم و یا باخودم میگویم اون از موقعیت شغلی خودش استفاده برده است و در کل احساسم بد میشود
چه خودباوری موفقیت ایشان میتواند در من ایجاد کند؟
اگر با همین شغلی که من داشتم و آقای … داشته است
اگر با همین میزان دریافتی حقوق و مزایا و تسهیلات دریافتی یکسانی که هردوی ما داشتیم
اگر همسر آقای … همانند همسر من شاغل بود و هردو شرایط یکسانی از این لحاظ داریم
اگر سابقه کاری من و سعید تقریبا یکسان است و هردو در زمانی که هزینهها کمتر بود میتوانستیم از شرایط یکسان برخودار باشیم
اگر آقای … توانسته است در خیابان ملاصدرا خانه بخرد
اگر آقای … توانسته است در شمال ویلای عالی بسازد و داشته باشد
اگر آقای … از لحاظ میزان پسانداز و دارایی توانسته است به این حد از موفقیت برسد
پس من هم میتوانم چون شرایط شغلی و دریافتی من و او یکسان بوده است
چه درسهایی میتوانم بگیرم از مسیری که وی برای رسیدن به موفقیت طی کرده است؟
آقای … باورهای عالی در خصوص ثروت دارد و همیشه به کمتر از بهترین قانع نمیشود از همان ابتدا که از شهرستان نائین به اصفهان آمده است بزرگ فکر کرده و به بهترین جای اصفهان رفته و خانه خریده است و خود را عادت داده است به اینکه لیاقت بهترینها را دارد و همین شده است که الان هم در شرایط عالی باشد ویلای وی در شمال نیز در بهترین منطقه شمال یعنی شهر رامسر است
پس من هم به کمترین قانع نشوم و بزرگ فکر کنم و باور کنم که اگر برای او شده است برای من هم میشود
* آقای … همکار
از لحاظ شغلی و مالی بسیار موفق میباشد
احساس من:
نسبت به آقای… هم احساس حسادت و غبطه خوردن دارم البته از لحاظ شرایط خانوادگی نسبت به او احساس برتری دارم و یا اینکه بیماری قند دارد و همیشه بخودم میگم چه فایده اینکه مریض است و نمیتونه از پولش استفاده کنه و یا اینکه بچه نداره فقط اینقدر پول داره و به چه دردش میخوره و در کل احساسم بد میشود
چه خودباوری موفقیت ایشان میتواند در من ایجاد کند؟
اگر … در همان ادارهای که من کار میکردم کار میکرد
اگر … همان میزان دریافتی و تسهیلاتی که من دریافت کردهام را دریافت کرده
اگر …. در همین شرایط اقتصادی که من بودهام بوده است
اگر …. توانسته است با همین شرایط مشابه من به این حد از موفقیت برسد و از لحاظ مالی به آزادی و استقلال برسد
اگر زمانیکه شرایط ثبت نام سکه برای همگان فراهم بود او توانست از این فرصت و یا فرصتهای مشابهی که برای همگان فراهم بود منجمله من، توانست نهایت استفاده را ببرد صرفاً بخاطر اینکه باورهای مناسب و عالی داشته
پس من هم میتوانم چون شرایط شغلی و دریافتی من و او یکسان بوده است
چه درسهایی میتوانم بگیرم از مسیری که وی برای رسیدن به موفقیت طی کرده است؟
آقای … تا آنجائیکه من میدیدم بسیار به کار خودش علاقمند بود و سعی میکرد همیشه در کار خودش بروز باشد و اطلاعات خود را بروز نگه دارد
یادت هست که میگفت من هروقت بخواهم از کارخانهای بازدید کنم شب قبل راجع به محصولات آن کارخانه تحقیق میکنم و روزی که به کارخانه میروم، رئیس کارخانه متعجب میشود از این سطح از آگاهی من نسبت به آن کارخانه
پس من هم باید اگر هدفی تعیین میکنم برای خودم، نهایت وجودم را برروی این هدف بگذارم و تمرکزم را بالا ببرم و تا حصول نتیجه ادامه بدهم
وقتی هدف میگذارم که مثلا روی دورهای کار کنم تمام تمرکزم را بگذارم برروی این دوره و نتیجه مطلوب گرفتن از آن و دوری کنم از نصفه و نیمه رها کردن آن و از وقت و زمان و انرژی که میگذارم نهایت استفاده را ببرم
سلام به این روز زیبا
سلام به استاد گرامی و مریم جان عزیز و دوستان بی نظیر سایتمون
استاد عزیز بابت این آگاهی های بینظیر هزاران بار سپاسگزارم من تازه دوره ی روانشناسی ثروت 1 را تهیه کردم و کار می کنم فوق العاده است. همان چیزیه که لازم داشتم و دارم. واقعن راست می گوید ما وقتی بها پرداخت می کنیم متعهدتر هستیم باور ذهنیت فقیر و ذهنیت ثروتمند، ذهنیت قدرتمند و ذهنیت محدود کننده و بی نهایت آگاهی های دیگری که در این سایت گفته می شود همه از چند اصل مشخص پیروی می کنند. که در همه ی فایلهای شما جاری است. چه محصولات با بها چه محصولات رایگان
این یعنی شما کار سمت خودتان را درست انجام می دهید. و نتایجش کاملن در زندگی و میزان عملکردتان شما روشن و مشخص است. حالا نوبت ماست و کار سمت ماست که به میزان تعهد و کار کردن روی باورهای مان و تمریناتمان نتایج ما حاصل می شود.
من برای هر دوره و تمرینات شما یک فایل ورد جداگانه باز می کنم و شروع به نوشتن و تجزیه و تحلیل می کنم و سعی می کنم که اگاهی ها را درک کنم و به تمرینات عمل می کنم فایل ورد را انتخاب می کنم چون نوشتنم زیاده دیگه دفتر جواب گو نیست کلی دفتر پر کردم و نگهداریشون برام سخت شده و توی فایل ورد نگهدارشون آسون و دسترسی به آنها آسان تر است ممنونم از شما که من را با نوشتن آشنا کردید
صدها صفحه نوشتم و در طول عمرم اینهمه خوب به خوشناسی نرسیده بودم من تمام افکار و احساساتم را می نویسم و تجزیه و تحلیل می کنم که چرا این طوری فکر کردم و می کنم و اگر قرار است تغییرش دهم چطوری می توانم تغییرش دهم. نگاهم به خیلی چیزها تغییر کرده است. از شما سپاسگزارم. و تحسینتان می کنم.
کاری که قبل از آشنایی شما انجام نمی دادم الان همش در حال تحسین کردن هستم و نتایجش واضح و شفاف در زندگیم می بینم و از بهترین نتایجش، ارامشی است که کسب کرده ام و ایمانی که پیدا کرده ام و پول واقعی که وارد حسابم شده و خانه ای که دارم و باغی که هر روز روی توسعه و گسترشش کار می کنم.
اما در مورد سوال شما و تمرین شما دوباره فایل وردی باز کردم و فکر کنم 10 صفحه ای تا حالا نوشتم تازه نصف کارم هم تمام نشده اما بی تاب بودم زودتر جواب این تمرین را توی این بخش بدهم برای همین بخشی کوچکی از فایل وردم را می اورم
این هم رد پای من روی این فایل باشد و همان طور که می دانید شاگردانی دارید که دوست دارند متعهدانه روی خوردشان و باورهایشان کار کنند.
سوال اگر افرادی از اطرافیان شما موفق شوند شما چه احساسی دارید؟
قبل از اشنایی با استاد فقط حرص می خوردم حسادت داشتم و عصبی می شدم و این و ان را مقصر می دانستم. می خواستم چیزی را در بیرون تغییر دهم تا شاید شرایط درونی من تغییر کند.
اما خدا روشکر بعد از آشنایی با استاد و کار کردن روی خودم دیگه وقتی افراد موفق اطرافم را می بینم توی دلم شروع به تحسینشون می کنم میگم زهره نگاه کن این افراد زندگی خوبی دارند آفرین بهشون اینها تونستند تو هم می تونی اگر دنیا دارد این زندگی را نشانت می دهد می خواهد درستی مسیرت را نشانت بدهد دنیا درست عمل می کنه ذهنت یه جای گیر کرده و یه گره داره که باید بازش کنی توی رفتارهایم دقیق می شوم و پیداش می کنم و روش کار می کنم. این مورد را بارها تکرار کردم و به نتایج خیلی خوبی رسیدم
یکی از انها برادرم هستند که توی باغ داری نمونه هستند و عاشقانه این کار را انجام میدهند و توی این زمینه موفق عمل کردند.
ما باغ داریم شغل خانوادگی و ارثی است که پدرم برایمان گذاشته است.
می دیدم که برادرم خیلی محصول با کیفیت و عالی برداشت می کند اما من محصول خوب و با کیفیتی برداشت نمی کنم.
گفتم اگر اون می تونه از همین زمین و درختها و اب این همه محصول خوب برداشت کنه پس منم می تونم و توی رفتارهایش دقیق شدم که با چه عشقی به درختهایش رسیدگی می کند و روی اب دادن و کود دادن صحیح، تمرکز می کند. به اصلاح کردن درخت در زمان درست و به اندازه دقت می کند. فاکتورهایی که من اصلن دقت نمی کردم فهمیدم که موفقیت شانسی همین جوری نیست اگر اون محصول بهتر از من برداشت می کند روی زمین و درختها خیلی عالی تر از من عمل می کند.
با حسادت من کار سمت من درست نمیشه بلکه بیشتر عذاب می کشم شروع کردم ازش راهنمایی خواستن و تحسینش کردم. اونم چون عاشقانه این کار را دوست داره من را راهنمای کردو به من اطلاعات درست و خوبی داد و من هم همان کارها را انجام دادم و شروع کردم جوانب مثبت این کار را دیدن زیبای هایش را دیدن و عاشقانه کارهای باغ را انجام می دهم و از این کار لذت می برم. و الان یک باغ و محصول نمونه دارم.
و همه تعریف محصول من را می کنند و از اینکه این همه پیگیر هستم و همه ی کارها را شخصن و با دقت دنبال می کنم تحسینم می کنند.
اما در مواردی مثل روابط هنوز مشکل دارم و باید بتونم اصلاحش کنم. در این مورد راحت نیستم. و کلی باورهای مخرب دارم که باید شناسایی کنم و روشون کار کنم. استاد عزیز در مورد روابط بیشتر مثال بزنید و راهنمایم کنید ان شالله به زودی دوره ی عشق و مودت را تهیه کنم و متعهدانه روش کار کنم. اما دوست دارم توی فایلهای رایگانتون بیشتر توضیح دهید هر چند روابط زیبای شما و مریم جان هست و خواسته ی جدید را در من شکل داد من تا حالا همچنین رابطه ای ندیده ام و برای همین فکر نمی کردم وجود داشته باشد. اما حالا من همچنین تجربه ای از روابط را می خواهم.
در پناه الله مهربان شاد و سربلند و تندرست باشید.
بنام خداوند هدایتگر و وهابم.
سلام استاد عزیزم و همراهان ارزشمندم.
با دیدن این فایل خاطرات خوب بودن در دوره ی “احساس لیاقت”زنده شد.
سوال های بینظیر شما استاد عزیز و ب همراه پیدا کردن جوابش،رسیدن ب شناخت خود و پیدا کردن پاشنه های اشیل و ترمزها.
استاد عزیزم سپاس گزارم بابت سخاوتمندی شما.
این فایل های هدیه،ارزشی کمتر از اموزش ها ندارند ب شرط اینکه بهشون اهمیت داده بشه و چند صد بار گوش داده بشن.
دقیقا مثل دوره های 12 قدم و احساس لیاقت،این فایل هم در زمانی ک من بهش نیاز داشتم،روی سایت اومد.
دیشب ب ی تضادی خوردم ک دقیقا با پاسخ دادن ب همین سوالات ب ظاهر ساده،تونستم مشکل و پیدا کنم ک از کجا اب میخوره.
و اما پاسخ ب سوال اول:
در مورد ب موفقیت رسیدن دوستان و نزدیکان باید بگم ک:
همیشه از موفقیت افراد نزدیک و درجه 1 خانواده ام،خوشحال میشدم.
هیچ وقت حسادت نکردم ب خواهر یا برادرم.
حس میکردم خودم ب اون موفقیت رسیدم.
ولی برای افراد ی درجه2 دورتر و اقوام و دوستان(حتی دوستان خیلی نزدیک و صمیمی)دروغ چرا…؟!قبلا خیلی حسادت میکردم.
بجای گرفتن انرژی و انگیزه،کلا انگیزه ی ادامه دادن ب زندگی رو از دست میدادم و تا مدت ها صفر میشدم از نظر داشتن انرژی.
حس میکردم تا الان هیچ کاری تو زندگیم نکردم.
از همه عقب افتادم.احساس کمبود و عجله بهم دست میداد.
شاید اون حس حسادتو هیچ وقت ب زبون یا ب روی اون فرد نیاورده باشم،یا حتی ب خودمم نشون نمیدادم ک دارم حسادت میکنم،ولی،اون ذات درونیم حسادت میکردم.دائم در حال مقایسه کردن بودم.
وای ک چقدر این مقایسه کردن،خانمان براندازه.
ی حس موذی و مخفی،ک اصلا ادم فکر نمیکنه انقدر مخرب باشه.
ولی خب ب لطف دوره “احساس لیاقت”این دوره ی بینظیر و الهی،با قرار گرفتن در مسیر خودشناسی و کنکاش خودم،این حس خیلی خیلی کمتر شده.
واقعی کمتر شده نه اینکه بخام خودمو گول بزنم.
همین ک فهمیدم مقایسه ی خودم با دیگران کار درستی نیست،هر کسی هر جایی هست،در جای درستش قرار داره،من الان دارم میوه های موفقیت اون فرد و میبینم نه ریشه هاشو،اینکه دست اورد های خودم و ب خودم یاداوری کنم،توانایی هامو ب یاد خودم بیارم،اینکه همین جور ک هستم ارزشمندم و ارزش و لیاقت خودم و از عوامل بیرونی جدا کنم،بهم کمک کرد ک اگاهانه حسادت نکنم.
الان هر کسی و میبینم ک ب موفقیت و جایگاهی رسیده،اول تحسین میکنم(اگاهانه)و میگم اگر اون تونسته پس منم میتونم.(طبق اگاهی های قدم 4 جلسه 1و2)
کسی جای کسیو تنگ نکرده.
فرصت ها زیاده.برکت و نعمت فراوونه.سعی میکنم باورهامو قوی کنم.
درسته گاهی اوقات نجواهای ذهنی میان.
دقیقا دیشب بخاطر برخورد با ی تضاد نجواها داشتن ذهنمو داغون میکردن،ی موقع ب خودم اومدم دیدم نیم ساعته دارم تو ذهنم میجنگم با اون فرد.
در حدی ک تمام عضلاتم منقبض شده بود و برای مدت نیم ساعت کاملا کنترلمو بدست گرفته بود.
ولی خوشبختانه خیلی زود مچشو گرفتم و اگاهانه خودم خودمو اروم کردم.
نجواها رو تغییر دادم ب گفتگوهای مثبت ذهنی.
حداقل الان میشناسم نجواهارو و تشخیص میدم ک کدوم نجوا مخربه یا کدوم امیدبخش.
مدت زمان زیادی تو اون حالت نمیمونم برعکس قبل ک روزها اوقات خودمو تلخ میکردم.
یا موزیک شاد میذارم و میرقصم،پیاده روی میکنم و سپاسگزاری میکنم و نعمت هامو بیاد خودم میارم.
هرچند، وقتی تو اون حالت هستم بیاد اوردن نعمت ها کاری سخت میشه.
ولی استارتشو میزنم از کوچکترین نعمت.مثلا بخاطر ی فنجون چای یا قهوه.
یا داشتن بخاری تو این هوای سرد.
بعد ذهنم یکی یکی نعمت هارو پشت هم ردیف میکنه و اینجوری صدای نجواها کم و کمتر میشه.
ی فیلم یا سریالی ک دوست دارم و بهم انگیزه و حس خوب میده میبینم.
کیلیپای فان میبینم.
مصاحبه های زن های موفق و تو یوتیوپ نگاه میکنم برام انگیزه میشه ک با انرژی ادامه بدم.
خلاصه هر طور شده حال نازیبا مو ب حال خوش و زیبا تغییر میدم.
اون حس حسادته هس،ولی خیلی کمرنگ شده.مثل قبل ب وضوح و روشن نیست.
حداقلش اینه ک کنترلش افتاده دست خودم در صورتیکه قبلا اصلا کنترلی روش نداشتم و افسار گسیخته برا خودش جولون میداد.
یاد گرفتم در زمان حال،و از هر انچه در حال حاضر هست،لذت ببرم و این حس های مخرب و کنترل کنم.
(در مورد سوال و تمرین دوم هم تو دفترم انجام دادم چون کمی خصوصی بود)
استاد باز هم بخاطر وجود شما و این سایت سپاس گزار خداوند هستم.
هر روز صبح بخاطر بودن تو این جمع تو تمرین ستاره ی قطبی از خداوند متشکرم.
بابت دوره “احساس لیاقت”و “12قدم”
بینهایت ممنونم ک بهم یاد داد چطور در ارامش و حس رضایت زندگی کنم و لذت ببرم.
در پناه الله مهربان باشید/
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سپاسگذارم از شما بابت این فایل بسیار ارزشمند
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
در رابطه با این سوال باید عرض کنم که من تا قبل از کار کردن بر روی دوره بسیار ارزشمند احساس لیاقت بعد از شنیدن موفقیت افراد تنها دو احساس در من ایجاد میشد یکی اینکه در لحظه اولی که میشنیدم خیلی خوشحال میشدم میگفتم واای آفرین بهش و… اما همین که باخود تنها میشدم باخودم میگفتم مثلا اون از تو کوچکتره نگاه کن همه دارن راجب اینکه این حرفه رو یاد گرفته حرف میزنن اما تو پنج ساله کار میکنی یکی تو رو تحسینت نکرده
یه احساس دیگه ایی هم در من ایجاد میشد تا میشنیدم حسادت میکردم میرفتم بهش تبریک میگفتم ،اما با احساس بد فقط به این دلیل که ذهنم رو ساکت کنم از افکار پوچ .
اما بعد از دوره احساس لیاقت راستش از اونجایی که بیشتر سعی در تمرکز روی خودمه اگر طرف جلوم باشه و از موفقعیت بهم بگه همون لحظه حسابی تحسینش میکنم و تمام میشه و تو تنهایی خودم بهش فکر نمیکنم زیاد.
اما یکسری افراد در زندگیم هستن که بسیار دوسشون دارم و همگی دقیقا در همین برهه زمانی در حال اجرا کردن ایده های جدید در کسب و کارشون هستن ، و من همواره این دوستانم رو تشویق میکنم و یک درس خیلی بزرگی که برام دارن اینه که هرگز نمیگن وااای من مثلا سی و هفت سالم شد دیگه بیخیال ( چون در ذهن من این بود که آدم زمانی موفقه که تا بیست و پنج سالگی به همه چی برسه )
بنام مهربان الله هدایتگر و اجابتگر خواسته هامون
درود بر استاد عباس منش عزیز
باز هم یک سری فایلهای جدید و باز شدن دربهای آگاهی خودشناسی و رفع ترمزها و باورهای محدود کننده ذهنی
انگاری این فایل جواب سوالات این روزهای من بود ، هفته پیش که مطب زیبایی یکی از دوستای موفق ام رفتم ، وارد مطب شون که شدم فراوانی مشتری ها و خلق پول و ثروت و … به وضوح دیدم ، از اونجا که دورادور از وضعیت مالی خانم دکتر و روابط و خانواده اش هم میدونستم همونجا و در برگشت به منزل فقط تحسین کردم و آفرین گفتم به این بانوی موفق که چقدر راحت ثروت خلق میکنه ،
به خودم گفتم بفرمایید سمیراخانم این هم الگویی که تو همه جنبه ها و حوزه های زندگی اش نتیجه گرفته ، چه باورهای قوی و قدرتمندی و ذهنیت هایی داشته که به همه اونچه که الان خواسته و هدف توست رسیده .
امروز که استاد این فایل و گذاشتند ، من کل فایل و تو دفتری که همیشه آگاهی های ارزشمند سایت مینویسم ، نوشتم . استاد آخرای فایل که گفتند اونایی که محصولات و تهیه میکنند وهزینه پرداخت میکنند متعهدتر به انجام تمرینات آن ، میگم استاد نه ، من تمرین این فایل و همه تمریناتی که گذاشتید و انجام میدم .
قدردان تمام تلاشهای شما و تیم حرفه ای تون هستم در تهیه و انتشار این آگاهی های ارزشمند هدیه روکه برامون میزارید .
اینقدر با جون ودل و عشق و علاقه فایلهارو گوش میدم که انگار واقعا براش میلیون ها هزینه پرداخت کردم ، همین که در مدار شنیدن اینها و حضور در سایت توحیدی شمام ، خداوند یکتا را هزاران مرتبه شاکر و سپاسگزارم .
عاشقانه منتظر بقیه قسمت های این آگاهی های مفید و ارزشمند رشد بهبود شخصی و فردی تون هستم . چون میدونم با بهبود شخصی ام جهان هستی نتایج فوق العاده ای که میخوام ووارد زندگی ام میکنه در زمان ومکان مناسب اون اتفاق می افتاده .
من باید از مسیر رسیدن و به اهداف و بودن در این سایت الهی مقدس با احساس خوب و عملگرایی ام ، لذت ببرم .