ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 14

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بهزاد پاکچشم گفته:
    مدت عضویت: 3100 روز

    عرض سلام و ادب

    سپاسگزارم از خداوند مهربان بخاطر این دنیای زیبای پر از شادی و فراوانی و برکت که فرصت زندگی درآن را به من داده و مرا در مسیر رشد و ارتقا و رسیدن به کمال با سید حسین عباسمنش و هزاران انسان ارزشمند دیگه در یک خانواده قرار داده تا رشد کنیم و خلق کنیم و لذت ببریم از زندگیمون.

    در راستای محتوای این فایل ارزشمند و شناسایی باورهای محدود کننده امروز قبل از بازدید از سایت و دیدن این فایل یکی از باورهای محدود کننده مالی بصورت ناخودآگاه برام شناسایی شد که فکر میکنم مطرح کردنش خالی از لطف نباشه. بعدش میرم سراغ صحبت درباره سوالات فایل. اون باور این بود که تو این چند روز که نرخ دلار در ایران دچار نوسان هست من چند تا از تجهیزاتی که برای فروش داشتم رو بخاطر نداشتن نرخ یا نفروختم یا با قیمت بالاتر اعلام کردم که در نتیجه منجر به فروش نشد که از نظر من این عملکرد از باور کمبود ناشی میشه که دیگه نمیتونی با این قیمت بخری یا اگر دیگه با این قیمتها گیرت نیاد چی و … و این افکار مانع از درآمد بیشتر من در این چند روز شد ولی خوشبختانه شناسایی کردم و باتوجه به اینکه از نظر مالی و کسب و کار رشد بینظیر و فوق العاده ای داشتم مطئنم در آینده ای نچندان دور رشد بینظیری در زمینه مالی میکنم. بریم سراغ محتوای فایل من تا یکی دوسال پیش وقتی نتیجه های مختلف از افراد اطرافم رو میدیدم حس بدی بهم دست میداد و احساسم نسبت به خودم بد میشد و خودم رو کمتر از بقیه میدیدم و احساس ارزشمندی نداشتم اما بلطف خدای مهربان و آگاهی هایی که از آموزش ها بدست آوردم باعث شد این احساس از نتیجه های افراد کم کم بسمت خنثی تغییر کنه و میتونم بگم الان وقتی یک نتیجه از کسی میبینم که دوست دارم خودم هم اون نتیجه (مالی، روابط، سلامتی و …) رو داشته باشم ناراحت نمیشم اما خوشحال هم نمیشم و من فکر میکنم برای رشد و گرفتن این نتایج خنثی بودن هم به ما کمک نمیکنه هرچند بهتر از احساس منفیه ولی کمک کننده نیست در نتیجه من باید باورهایی رو در ذهنم ایجاد کنم که در راستای این باور که ((( همه انسانهایی که در زندگی من هستند، هستند که من به خواسته هام برسم ))) وقتی کسی از نتیجه ای بدست آورده به من میگه یا من از اون باخبر میشم اومده که به من کمک کنه من به خواسته هام برسم و زمانی این مهم اتفاق میفته که من احساس مثبت داشته باشم تا جهان هم به فرکانس من پاسخ بده. من تصمیم میگیرم که از این لحظه وقتی از نتیجه ای باخبر میشم جملات قدرتمندی را برای ساختن این باور در ذهنم مرور کنم مثل (1. ببین نتایج چطور به تو نزدیک شده که قبلا نبود! 2. وقتی چراغ درب خونه همسایه روشن میشه درب خونه توهم روش میشه! 3. وقتی افراد نزدیک تو به فلان دستاورد رسیده یک نفر از دایره روابط تو قویتر شده و تو الان یک نفر قدرتمندتر دوروبرت داری! و …..) بعد از اینکه این جور جملات رو در ذهنم تکرار میکنم باید با احساس ارزشمندی برم پیش طرف و با تمام وجود این موفقیت رو بهش تبریک بگم و آرزوی موفقیت و پیشرفت روز افزون رو براش داشته باشم و بنظرم حتما باید تبریک گفته بشه. وقتی باهاش حرف میزنیم تازه میفهمیم که این فرد هیچ تفاوتی با ما نداره و به این موضوع ایمان پیدا میکنیم که تبدیل به باور میشه و کم کم هم نتایج بزرگتر و بیشتری از افراد مختلف رو میبینیم و میشنویم که اگر این روند رو ادامه بدیم مطمئنا طبق قوانین بدون تاخیر جهان هستی این نتایج میاد توزندگیمون و بارها و بارها برامون تکرار میشه اگر ادامه بدیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    برای بار دوم است که در حال شنیدن این فایل هستم

    چقدر این صحبت ها در من انگیزه بخش هستند

    چقدر این فایل ها و صحبت های استاد در این موضوع برای من تکان دهنده است

    دقیقا من هم خیلی موارد از دیدن موفقیت های دیگران

    از شنیدن خوشی های دیگران

    حسادت کرده ام

    خیلی اوقات خشم در وجود من رخنه کرده است

    آه کشیده ام

    افسوس خورده ام

    همه اینها بخاطر این ذهن من بوده است که زمام من را در برگرفته بوده است

    خیلی اوقات حالم بد می شد و به خودم می گفتم ای احمق چرا تو نمی توانی

    تو مگر چی کمتر داری

    آخه چرا ؟

    این آخه ها

    این سرزنش ها

    خیلی اوقات من را نه تنها جلو نمی برد بلکه من را عقب و عقب تر می انداخت

    خداوند را سپاس گذار هستم که اکنون با این موفقیت آشنا شدم

    وقتی دوستم موفق شده است اکنون به خودم می گویم ببین سعید توهم می توانی

    ببین سعید تو هم تلاش کنی موفق خواهی شد

    ببین سعید این الگو می تواند برای تو هم رخ بدهد پس تلاش کن

    بدو بدو فقط باید روی باورهای خودت کار کنی

    فقط باید خودت را بیشتر دوست داشته باشی

    فقط باید به خودت این حق را بدهی که که می توانی موفق بشوی

    اکنون به این درس و منطق رسیده ام که اگر کسی در یک موضوع موفق شده است پس من هم می توانم موفق بشوم

    من هم می توانم به نتایج عالی برسم

    من هم می توانم به آن چیزی که می خواهم دست پیدا کنم

    خداوند را سپاسگذارم که من را در مسیری قرار داده است که هر چه بیشتر روی باورهای خودم کار کنم بی شک من موفق تر خواهم بود

    می دانم که وقتی بخواهم جا پای موفقیت های دیگران بگذارم بی شک من راحت تر می توانم موفق بشوم

    من به آسانی و بدون تلاش زیادی می توانم به جایگاه عالی برسم چرا که جاپای دیگری می گذارم که آن شخص آن راه را رفته است و با الگو برداری از او می توانم به نتایج دلخواه خودم برسم

    خوشحالم که امروز با این فایل عالی روبرو شدم و به این نکته پی بردم که واقعا خوشحالی و حال خوب من را چند برابر بیشتر کرده است

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1072 روز

    سلام

    وقت بخیر استاد عزیزم و استاد شایسته‌

    استاد من این داستان رو از خودم میگم و لطف کنید شما نتیجه گیری کنید.

    من یه پسر دایی دارم که دقیقا تا چند سال پیش کلا با هم بزرگ شدیم.دوست و همکلاسی بودیم.حتی هم دانشگاهی بودیم و ایشون خونه دانشجویی داشت و من همش اونجا باهاش زندگی میکردم.

    این رو بگم که پدر ایشون در جوانی به رحمت خدا رفتن و این پسردایی ما یتیم و در شرایط مالی بسیار بد بزرگ شد.

    الان ایشون یک فروشگاه مواد غذایی بسیار لوکس و بزرگ به همراه یک میوه فروشی بسیار لوکس و گرون قیمت توی شهر اهواز دارن که از لحاظ مالی خیلی خیلی خیلی پیشرفت کردن که بعضا مشتریان ثروتمندی هستند که از خیلی از شهرهای استان خوزستان کیلومترها رانندگی میکنن تا برن اهواز و از میوه های کمیاب فروشگاه ایشون و اجناس هارجی ایشون خرید کنن.

    خب این یک خبر بسیار عالی برای من بود.

    و واقعا از صمیم قلبم براش خوشحالم و همیشه میگم خدایا هزار برابر کن ثروت و موفقیت ایشون رو.

    اما خیلی مواقع که بعد فکر میکنم.در کنار اون تحسین و اون خوشحالی یه حسی دارم که انگار بهم میگه ببین اون از تو فقیر تر بود اما الان اون ثروتمند شد و تو همینجور موندی.

    یا حس میکنم مادرم و یا همسرم پیش خودش فکر میکنه که ایشون با فرشاد دوست صمیمی بودن و تقریبا شرایط یکسانی داشتن.اما اون زرنگ بود و ثروتمند شد ولی فرشاد نتونست.

    حس میکنم مورد قضاوت قرار میگیرم توی ذهن خانوادم.

    انگار حس میکنم مثلا مادرم یا خواهرهام یا همسرم با دیدن موفقیت ایشون من رو یه آدم بی عرضه میبینن،چون اون فرد موفق رفیق پایه من بود و چون من پیشرفت نکردم احساس میکنم دیگران من رو به یه چشم دیگه میبینن.

    اما من الان به یه نتیجه رسیدم که این افکار،در پس ذهن خودمه و نه مادر یا همسرم.

    که ذهنم داره این افکار رو در قالب قضاوت بهم اعلام میکنه.

    و خب یه مقدار اذیت میشم.

    و میگم که خدایا اون فرد که قبلا چقدر ناامید بود و حتی به فکر خودکشی هم رسیده بود.دو تا از برادرهاش بخاطر فقر و نداشتن درآمد و افکار افسرده،به فکر خودکشی افتادن‌.و من با اونها حرف میزدم که شما باید پیشرفت کنید و پشتوانه مادر و دو تا خواهرتون باشید.

    اما امروز تقریبا همه اونها پیشرفت مالی کردن و من بعضی مواقع با همین فکر که دارم قضاوت میشم که اون و فرشاد دوست صمیمی بودن حالا بیا زندگی و ثروت اون رو ببین و زندگی فرشاد رو ببین.

    نمیدونم چه جوابی برا خودم پیدا کنم.و از شما استاد عزیزم راهنمایی میخوام

    خدایا من ازت میخوام کمکم کنی که در مسیر پیشرفت مستمر باشم.همیشه در حال تقویت باورهای درست و باورهای همسو با خواسته هام باشم.

    استاد به نظر شما من الان دارم از سوی ذهن خودم قضاوت میشم؟؟؟

    ببینید خیلی خوشحالم براش و از ته قلب تحسینش میکنم

    اما از طرف دیگه اینجوری اذیت میشم.

    همش هول میکنم و میگم باید منم سریع به ثروت برسم که سری توی سرها بشم.

    و دقیقا به قول شما استاد میگم که اگه برم پیشش و باهاش حرف بزنم شاید اون از بالا به پایین به من نگاه کنه و شابد یه نگاه تحقیرانه به من داشته باشه.در صورتیکه اصلا اصلا همچین انسانی نیست و برعکس خیلی هم مهربون و شوخ طبع و بامعرفت.

    و همش میگم که ایشون که قانون رو بلد نبودن پس چطور با این زمان معقول و 3 یا 5 ساله به این موفقیت رسیدن.؟

    چه باورهایی رو ناآگاهانه داشت که موفق شد.؟

    چه افکاری داشت که هم خودش پولدار شد و هم خانوادش رو کشوند بالا.؟

    چقدر ایمان به خداوند داشت.چه باورهای توحیدی رو داشت؟

    چقدر روی خودش کار کرد که اینجوری موفق شد؟؟

    اون که فرد ناامیدی بود که همیشه اهنگ های غمگین و ناراحت کننده گوش میداد.پس چطور این همه پیشرفت کرد.؟

    استاد لطف کنید در فایل بعدی حتما اشاره کنید به ذهنیت من و جواب شفاف بهم بدید

    و حالا بخش آخرین فایل و نوشتن افراد موفق نزدیک خودمون و احساس و نگاهی که به اونها داریم.

    1برادر بزرگترم._ایشون پس از چند سال کار و تلاش های طاقت فرسا و کسب تجربه در کار خودش،الان سه یا چهار سال هست که برای خودش کارهای پیمانکاری میگیره و اوضاع مالیش داره هر سال بهتر میشه.یعنی هر چند ماه یکبار یک جهش مالی رو به جلو داره.

    حالا احساس و نگاه من نسبت به ایشون اینه که جدای اینکه خوشحالم براش و چقدر حالم خوبه که بچه هاش و همسرش دیگه نیاز مالی آنچنانی ندارن.اما همیشه این فکر درون ذهنم هست که خوش به حالش که میتونه همیشه خواسته های خانوادش رو تامین کنه به راحتی.یا خوش به حالش که ماشین صفرکیلومتر خریده و لذت میبره از رانندگیش و کاش من هم بتونم نیازها و مایحتاج خونم رو به راحتی پوشش بدم.

    2پسر داییم که موضوع اصلی این کامنتم بود احساسم اینه که اون با من بود همیشه و با چه افکاری یا باورهای ناآگاهانه به این ثروت رسید.البته این رو بگن که همیشه و همیشه من باور قلبیم اینه که این ها دارن نون باورها و افکار خودشون رو میخورن.

    3_پسر خالم که بچه روستا بوده و تقریبا توی خونه ما و خواهرم بزرگ شده و الان به لطف خداوند مهندس یک اداره بزرگ هست و اوضاع مالیش داره خوب میشه.

    همیشه توی ذهنم اینه که خدایا من رو ثروتمند کن که مثل فلانی به خیلی از فامیل ها از بالا به پایین نگاه نکنم و یا با پول قرض دادن به اینو اون نیام منت بزارم و یا فکر کنم چون به کسی پول قرض دادم اون فرد از من پایین تره.

    استاد.من از شما وافعا کمک میخوام که با فایل های بعدی من با خودم شفاف تر بشم و این افکار محدود کننده رو دیگه رها کنم

    شاد باشید و ثروتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مریم واعظ گفته:
    مدت عضویت: 3065 روز

    باور و احساس

    احساس کردم این جمله قلبم را لرزاند

    احساست رو جلوی هر فرد بنویس من این رو تعمیم میدهم به کل زندگیم و کل باورهام

    چون بهترین مسیر شناسایی است که تا به امروز آزموده ام.

    می نویسم برای من در سال های دور آینده

    دیروز که کامنت های خود را در سایت مطالعه می کردم

    به خود می بالیدم

    به احساسم در هر لحظه

    به توحیدی که مرا زنده نگاه داشته است

    استاد من سالهاست همراه شما هستم

    به تعهد به استمرار خودم می بالم

    از ادامه دادن با شما راضی و خرسندم

    به قدرت تفکر من اکنونم می بالم

    وقتی اراده انجام کاری را می کند

    با تمام وجودش پی انجامش می رود

    دیگر زندگی اش خلق چیزهای بزرگ نیست

    تنها هدفش زندگی در لحظه مقدس اکنون است

    و حرکت به سمت تجربه ای که آرزویش را دارد

    به آدم های ناشناس در دل کوچه و خیابان لبخند هدیه می کند

    با پای پیاده در هوای بارانی با خدایش عشق بازی می کند و مرکب سواران میلیاردی را تحسین می کند

    تنها جمله ای که در ذهنم تداعی می شود می گویم آفرین به کنترل ذهنش

    آفرین به باورهایش

    وقتی موفقیت انسانها را می بینم تنها دلیل موفقیت آنها را توحید می بینم

    توحید یعنی حرکت در دل ناشناخته ها

    توحید یعنی جسارت

    جسارت حرکت یعنی نبوغ

    نبوغ حاصل از جسارت یعنی موفقیت

    چه کردی با من استاد

    چه کردم با خودم استاد

    شخصیتی در من ساخته شده

    ایمانی در قلبم موج می زند شاید زمانی که با بزرگان هر مکتب ملاقات می کنم که این روزها در این لحظه بیزینس من یا وومن هستند در حلاجی عظمت شخصیتم جا می زنند

    زمانی که از من می پرسند بزرگترین دستاورد تو چیست

    می گویم خودم و تمام مسیرم، استاد محصول احساس لیاقت شما سبب شد قدر خودم را بیشتر بدانم، زمانی که آمدم کامنت های گذشته ام را خواندم گفتم تو با دل دیوانه من چه کردی

    من کارمند رب شده ام و سالهاست از آن بی خبرم

    با خود گفتم خبرت هست خبری در راه هست

    چقدر این کلمه شما رو دوست داشتم

    روح من خیلی لطیف شده

    و من این حال و هوا رو به کل دو جهان نمی بخشم

    استاد دوره های شما سالهاست به اصلاح مسیر من کمک کرده فقط اومدم بگم

    استاد توحیدی جسور و بی همتای ما سپاس

    رابطه من با شما مراد و مریدی نیست

    هدف شما نیز مرید پروری نیست

    اما در این میان عشقی به شما دارم که هیچ کلمه ای برای توصیف آن نمی یابم ولی با جرات می گویم شما تأثیرگذارترین استاد زندگی من بودید و هستید که به من و هزاران نفر دیگر کمک کردید هم خوب زندگی کنند و هم جهان را جای بهتری برای زندگی کنند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      لایق بهترین ها گفته:
      مدت عضویت: 2115 روز

      مریم عزیزم کامنت شما رو خوندم و غرق لذت شدم. چرا که با تک تک سلول هام احساسش کردم. خدایا هزار بار شکرت…

      به راستی که استاد ما بی نظیر است و این سایت بی نظیر است و خدا کامل است و همه جا پر از عشق است و من نمیدانم چرا اینقدر در قلبم شور زندگی وجود دارد از بعد از دوره احساس لیاقت… انگار خداوند بمن گفت من لذت میبرم که بنده ام از ارزش واقعی خودش آگاه باشد… پروردگارا سپاس… استاد عزیزم سپاس…

      مریم عزیزم ممنونم از به اشتراک گذاری احساس پاکت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2960 روز

    سلام به شما استاد عزیز و دوستان همراه

    در پاسخ به سوال این فایل که

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    من دقیقا احساسم متناقضه قشنگ دیدم که اولا اگر حالم خوب باشه حتی برای اونایی که خیلی حسادت میکنم بهشون تو اون زمانهایی که حالم خوبه نه خوشحال میشم تو دلم تبریک میگم.

    اما بصورت کلی انگار تو ذهن من یه دسته بندی هایی وجود داره یک سری افراد رو لایق نمیدونه یک سری رو لایق می‌دونه.بیشترم افرادی که دورتر هستند در واقع غریبه هایی که من نمیشناسمشون و از دور میبینم حالا مقاله ای میخونم فیلمی عکسی خودشونو ببینم کسی برام بگه خوشحال میشم ایده میگیرم دنبال ذهنیتش میگردم که ببینم چه افکاری چه نگرشی داره اون بابا که به این جایگاه رسیده.در واقع بهتر بگم انگار اگر من از اون آدمه خوشم بیاد مطمئنا بابت موفقیتهاش خوشحال میشم و بهش تبریک میگم و ازش ایده و انگیزه میگیرم.

    ولی اگر از اون آدمه خوشم نیاد نه بشدت حسادت میکنم بشدت تخریبش می‌خوام بکنم تو ذهنم بیشتر نه اینکه به کسی بگم حالا که چی این که چیزی نیست اگر کمکهای فلانی نبود اگر پشتیبانی نمیشد اگر حمایت نمیشد این دماغشم بلد نیست بکشه بالا حالا ببینم اگر تنها شد کسی ازش حمایت نکرد چند مرده حلاجه و…

    یعنی من قشنگ دیدم و متوجه شدم که کاملا بستگی به این داره که آیا من از اون فرد خوشم میاد یا نه و ذهنم سریع دست به کار میشه در مورد اونی که ازش خوشش نمیاد تمام عوامل بیرونی رو لیست می‌کنه که به این دلایل موفق شده خودش عرضه نداشته و بشدت حسادت می‌کنه و ناراحت میشه و دنبال تخریب کردنشه ولی در مورد اونی که ازش خوشش میاد دنبال درک و فهمیدن افکار و نوع نگرشش هست که چه افکاری چه نگرشی اونو به اینجا رسونده.

    که فکر کنم من هنوز خوب این موضوع مهم تو ذهنم جا نیفتاده و نهادینه نشده که هر کسی هر کجایی هست جای درستشه و مهم نیست من بخوام کسی بخواد یا نه هر فردی با افکار و نگرش درست نسبت به هر موضوعی لاجرم تو اون موضوع موفق خواهد بود این یه قانون ابدیه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1776 روز

    به نام خدای بزرگ

    متشکرم از استاد عزیز و خانم شایسته عزیز بابته آماده کردن این برنامه

    از اونجا که واقعاً دوست دارم باورهام رو تغییر بدم و می‌دونم که اگر طرز فکرم عوض بشه زندگی من تغییر می‌کنه خودم رو متعهد میکنم که به این سوالات پاسخ تا باورهای محدود کننده رو شناسایی کنم و تغییرشون بدم

    در مورد سوال اول که استاد پرسیدن در مورد اینکه چه احساسی در مورد موفقیت افراد نزدیک پیدا می‌کنم اولین جوابی که ذهنم میده اینه که بستگی داره که چه کسی موفق شده و من چه نظری در مورد اون فرد دارم از اون فرد خوشم میاد و اون رو لایق این موفقیت می‌دونم یا اینکه نالایق می‌دونم ؟!

    حالا برای اینکه رو اون لایق یا نالایق بدونم چه فاکتورهایی رو تو ذهنم دارم؟ برای اینکه اون فرد رو لایق موفقیت بدونم اینه که من اون رو فردی خوش برخورد ، صادق باشخصیت ،متواضع،درستکار بدونم کسی باشه که با استعداد باشه زحمت کشیده باشه و تلاش کرده باشه( هر چند که می‌دونم طبق آموزه های استاد زحمت و تلاش زیاد عامل موفقیت نیستنن اما باز هم هنوز این موضوع جزو پیش فرض ذهن منه)و در کل انسان خوبی باشه و من ارتباط و شناخت خوبی ازش دارم؛ اون رو فردی لایق می‌دونم و اگر اون فرد موفق رو آدمی مغرور آدمی دو رو آدمی ریاکار ،دوروغگو ، بی حدومرز بی وفا بدونم آدمی که کارش رو درست انجام نمیده، و از راه نادرست موفق میشه و یا بعد از موفق شدن خودشو گم میکنه من این آدم رو لایق نمی‌دونم

    حالا، در برخورد با آدمی که لایق باشه حالا با هر نسبتی من خیلی خوشحال میشم لذت میبرم از موفقیتش و تحسینش میکنم و سعی میکنم ارتباطم رو با اون فرد بیشتر کنم تا هم ازش یاد بگیرم و هم چون اون موفق شده من هم بتونم باهاش کار کنم و اگر اون فرد رو نالایق بدونم حسادت میکنم چون اون فردیه که با وجود شناختی بدی که از فرد دارم باز هم به موفقیت رسیده و من این مواقع احساس تا امیدی میکنم از اینکه عدالتی در کار نیست و دنبال ایراد گرفتن از اون فرد هستم که بگم نالایق یا بگم از روی خوش شانسی به موفقیت رسیده با این حال بعضی‌هاشون افرادی هستند که تلاش کردن و موفق شدن که من با وجود اینکه ازشون خوشم نمیاد اما برای تلاششون ارزش قائلم

    اما یه نکته بگم که، در مورد افراد،خیلی این نیست که کاملا برام سفید باشند یا کامل سیاه,همیشه طیفی از احساسته اگر در کل احساسم بد بشه به دلیله اینه که حسادت میکنم ،فکر میکنم فرصت ها محدوده و هرکس که موفق بشود از شانس من کم میشه بخصوص اگر اون آدم در زمینه شغلی خودم باشه فکر میکنم فرصت ها برای من محدود شده و در احساس بد، خودم رو با اون مقایسه میکنم و احساسم به خودم بد میشه و باعث نا امیدی من میشه و اگر در کل احساسم خوب باشه به اون اتفاق خوشحال میشم و انگیزه میگیرم که منم باید موفق بشوم و من هم میتونم به موفقیت برسم و درکل من خیلی کم نسبت به موفقیت افراد حسادت میکنم و معمولاً اگر حالم بد بشه به این دلیله که خودم رو با اون فرد مقایسه میکنم و ارزش و توان خودم رو پایین میارم

    سوال بعدی : موفقیت افراد نزدیک دوست و آشنا رو بنویسم و بگم چه احساسی در موردشون دارم

    خانم A : موفق شده که مهاجرت کنه از طریق ساپورت کردن هزینه توسط خانواده نظر من : من خوشحالم از اینکه مهاجرت کرده و دیدگاهم راجع به شخصیتش مثبته و تحسین می‌کنم شجاعت و اعتماد به نفس اون رو و باوره خوبی که راجع مهاجرت داشته رو تحسین میکنم، این آدم رو با خودم مقایسه نمیکنم چون از لحاظ مالی و جور کردن شرایط مهاجرت این خانواده اون فرد بودن که شرایط رو برای مهاجرت فراهم کردن

    خانم B: این فرد رتبه خوبی در کنکور آورده و در دانشگاه تهران تا مقطع دکترا بدون کنکور به دلیل داشتن نمرات عالی و فقط با امتحان ادامه تحصیل داده با وجود اینکه همیشه در کنار درس سره کار هم میرفته و آدم خود ساخته‌ای هستش : من نظرم در مورد موفقیتش مثبته به نظرم لیاقتش رو داره و در مورد شخصیتش یک ویژگی های مثبت داره که من تحسین میکنم مثل اعتماد به نفس و عزت نفس و آزادی در اختیار و تصمیماتش، و ازش انگیزه میگیرم برای اینکه اون خیلی به نظرم تلاش عجیب غریبی نکرده و بیشتر بخاطر اعتماد به نفسش بوده که موفق شده فرد نزدیکی هم نیست که بخوام بیشتر باهاش معاشرت کنم و یک سبک زندگی داره که متفاوت با منه و خیلی باهاش احساس راحتی نمیکنم برای معاشرت باهاش

    آقای c : خانواده این فرد وضع مالی تا حدودی ضعیف داشتن بنابراین این فرد خودش رفته کار کرده و خرج تحصیل و زندگیش رو درآورده و الان یه جایه نسبتا خوب خونه داره مغازه داره و یه عروسی خوب واسه خودش گرفته و در کل نسبت به خانواده خودش خیلی بهتر شده نظرم راجع این فرد مثبته و تحسینش میکنم هر چند ممکنه یه مقدار رفتار متظاهرانه و از خود متشکرانه‌ای از خودش نشون بده و من در مورد این فرد تا حدودی انگیزه می‌گیرم که وقتی این شخص با تلاش خودش موفق شده پس هر فردی می‌تونه تلاش کنه و موفق بشود

    در مورد اطرافیانم کسی رو پیدا نمیکنم که نظرم به موفقیتش منفی باشه اما در حیطه شغلی خودم افرادی هستند که ارتباطی باهاشون ندارم فقط اسمشون رو شنیدم و بهشون حسادت کنم و خودم می‌دونم که این حسادتی که از مقایسه میاد اشتباهه و من نباید خودم رو مقایسه کنم

    مرحله بعدی سوال اول،‌ از چه زاویه‌ای نگاه کنم که به خودباوری برسم و انگیزه بگیرم: در مورد افرادی که احساسم بد میشه بنظرم اصلی ترین عامل برای اینکه حالم بد نشه ،عدم مقایسه خودم با اون افراده که به خودم بگم شرایط هیچ دو آدمی حتی اگر دوقلو باشند یکسان نیست که بخوای خودت رو با کسی مقایسه کنی و من باید رو احساس توانمدیم کار کنم و همانطور که استاد در دوره عزت نفس گفتن کافیه من طرز تفکر اون فرد رو پیدا کنم تا به اون موفقیت برسم

    هرچند که آدما تفکر درست رو میدونن ولی اینکه چقدر اون رو باور داشته باشند و بهش عمل کنن مهمه

    مورد بعدی این فکر که فرصت ها محدوده من برای خودم مثال موسیقی رو میزنم که موسیقی زمینهای مختلف داره که هرکس با توجه به سلیقش اون سبکی که دوست داره رو دنبال می‌کنه و کسی که سنتی کار می‌کنه جلوی کسی که پاپ کار می‌کنه یا محلی و .. کار می‌کنه رو نگرفته و اون فردی که فکر میکنم فرصت رو از من گرفته، یک فرده موفقه در کار و تخصص خودش و من هم یک فرد موفق میشوم در کار و تخصص خودم و هرکدوممون طرفداران خودمون رو، هم فرکانس های خودمون رو پیدا می‌کنیم

    وقتی اون فرد آدم نزدیکی به ما باشه من فکر میکنم که خیلی با انگیزه بیشتری از اون فرد الگو میگرم چون خودم میبینم که اون شخص همچین آدم خاص و عجیب غریبی نیست که موفق شده آدمی بوده با افکار شبیه به خودم پس من بهتر باور میکنم که منم میتونم مثل اون فرد موفق بشوم

    سوال دوم که چه درسهایی از زندگی این افراد میگرم :

    ویژگی مشترکی که تو این افراد میبینم که باعث موفقیتشون شده همه عواملی هستند که ما داریم این‌جا در سایت عباسمنش روشون کار میکنم من عوامل موفقیت اون افراد رو خودباوری می‌دونم و احساس ارزش زیادی که برای خودشون قائلن، من امید داشتن و ادامه دادن رو عامل موفقیت اونا می‌دونم این آدما صرف نظر از آدما اطرافشون و جامعه اون تفکر و سبک زندگی که خودشون دوست داشتن و باور داشتن رو ادامه دادن و با توجه به آدما و شرایط منفی زندگیشون خودشون رو عقب نکشیدن و ادامه دادن و باور کردن خودشون رو و بی توجه به نظر و تفکراته بقیه زندگی کردن

    امیدوارم که این سلسله برنامه ها شروعی باشه برای تغییرات شگفت‌انگیز باور های من و همه‌ی دوستان و بتونیم زندگی ای سرشارتر از خوشبختی و نعمت و ثروت رو برای خودمون بسازیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم

    چقدر خوشحالم که توی یک روز عالی که از دیشب داره برف می‌باره و باران نم نم می‌باره به محض اینکه وارد سایت شدم به این فایل رسیدم

    خوب دیروز مشغول کارکردن روی قدم چهارم بودم و این موضوع هم خیلی می‌تونه به من کمک کنه برای اینکه خیلی خوب فایل اول قدم چهارم رو درک کنم

    واقعیتش اینه که مدتیه موفقیت های دیگران که هیچ به چشم جالبی نگاهش نمیکنم بلکه موفقیت های خودم هم برام تکراری شده یا اینکه میگم خوب که چی

    قبلاً ریزترین موفقیت رو با تمرین تحسین میکردم و با اینکار خودم کلی انرژی می‌گرفتم و کلی انگیزه که میشود و پر میشدم از احساس خوب

    ولی الان نه اصلا اینطور نیست

    ولی استاد با همین گوش دادن چند دقیقه ای به این فایل و جواب دادن به سوال اون هم نه جواب عالی بدم که بگم نه من اصلا حسودی نمیکنم نه بلکه من به موفقیت های دیگران الان حسودیم میشه باعث شد که کلی انرژی بگیرم و مرور کنم توی ذهنم و کلی کار عقب افتاده رو انجام دادم

    مثلا من توی کار ساختمون خوب ی خونه که پدرم لطف کرده بود در اختیار من قرار داده بود رو از صفر تا صد با هزینه خودم و درآمد خودم بازسازی کردم از لوله کشی فاضلاب تا لوله کشی آب و پکیج و نورپردازی و کابینت فوق‌العاده و بهترین برند سرامیک و شیرآلات و اضافه کردن انباری و ی حمام فوق‌العاده که هم میشه گفت حمامه هم گفت سونا هستش بعد انتظار داشتم دیگران تعریف کنن و بگن که چه کار شاخی کردی و همین نوع نگاه باعث شد که دیگران هیچ تعریف نکنن کلی هم ایراد بگیرن و این باعث شد من نفهمم که چه کار بزرگی کردم

    یعنی بعضی وقت ها کارهای من درحد خودم واقعا بزرگه مسأله اینجاست من نکاه میکنم نظر دیگران چیه اگه اونا صحه بزارن من آدم موفقیم

    و خودم دلیل این موضوع رو میدونستم ولی از ی جایی به بعد کنترل این موضوع سخت شد برام

    و دیگه رفتم

    بعد جالبه که خداوند همیشه به من می‌گفت بگو این موفقیت هات رو برای خودت

    انرژی بگیر

    الان من ی مقدار مغازه رو مرتب کردم انکار تمام کارهای عقب افتاده رو انجام دادم

    یعنی ی باور در من به وجود اومده که آقا میشه میشود تو انجامش دادی

    در مورد موفقیت های اطرافیانم بله می‌خوام افشا کری کنم برادر بنده مدیر ی شرکت فوق‌العاده موفق هستش که توی شهر یا استان جز نفرات اوله از مدیریت چهل پنجاه عدد کامیون با چهل پنجاه تا راننده

    حالا جور کردن بار لاستیک باطری و هزار و یک مسأله که به راحتی انجام میده بحث مالیات بحث سوخت و روزانه و سالیانه موفقیت هاشون چشمگیرتر میشه و مورد احترام هست واقعا برای بقیه و بعضی موقع برای من

    چرا بعضی موقع برای من چون حسودی میکنم بهش و میگم که چرا من نه یا چرا خانواده بیشتر براش احترام قایلن چون خدمات بیشتری ارایه داده چون بیشتر خدمت کرده

    همین دیشب داشتم میرفتم ی مراسم عروسی فوق‌العاده

    خوب همه شاد و خوشحال و خندان کلی تعریف کردیم کلی خندیدیم بعد دیدم افرادی که توی فامیل ما از جایگاه اجتماعی پایینتری برخوردارن اصلا دعوت نشدن

    و به خودم گفتم ببین داشتن ثروت از همه لحاظ عالیه افراد جوری دیگه نکاه میکنن حالا من این داستان رو با بعضی از آیات قرآن منطقی کردم مثل سوره عبس که میگه تو رفتی به سخاوتمندان رسیدی از کجا میدونید اون که آدم عبسی هست ایمان نمیاره چرا روی گردانیدی

    و من میگفتم تا الان که باید چشمت آدم های فقر رو ببینه و کمکشون کنی خدا اینجوری دوست داره و الان میفهمم که محمد اونقدر ذهنش ثروتمند بوده که اون فرد سخاوتمند رو دیده اون فرد ثروتمند رو دیده

    خوب به لطف الله مهربان به موفقیت های زیادی رسیدم از سلامتی از خانواده از ماشین از سرمایه گذاری ولی اینا یکدرصده اون چیزیه که من می‌خوام و به لطف الله مهربان و آموزش های استاد عباسمنش خیلی زودتر از چیزی که توی ذهنمه میرسم

    به امید الله مهربان و این رسیدن به این معنی می‌تونه باشه که میتونم به بالاتر برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سافر ۱۳۵۴ گفته:
    مدت عضویت: 594 روز

    باسلام خدمت همه.

    در مورد برادرام اگه موفقیتی بدست بیارن خوشحال میشم و از طرفی احساس بی ارزشی نسبت به خودم پیدا میکنم و این حسو خواهم داشت که من از همشون بهتر میتونستم باشم ، موقعیتهای من ، احساس لیاقت من بیشتر از اونا بود ، ومن قدر خودمو ندونستم و از موقعیت‌های زیادی که داشتم استفاده نکردم.

    اصلا در مورد خودم اینو بگم که همه ، منظورم همه خونواده ، دوستا ، آشنایا ، همسایه ها این حسو داشتم که اونا یقین داشتن که من به یه جایی میرسم.یه شغل دولتی عالی یا یه بیزینس عالی چون همیشه مثبت بودم ، با آدمای بزرگی مثل شهردار، فرمانده سپاه، ریاستای خیلی ادارت ،دوستای نزدیکی بودم، اصلا تو فامیل حس میکردم همه با یه دید خوبی بهم نگا میکنن ، کشتی گیر بودم و مقام اول و چهارم کشوری داشتم ، چن تا مقام اول دومی استانی داشتم ،تو شهرمون که مسابقه میدادم تشک پر از شیرینی شکلات میشد که تماشاچیا بخاطر من پرت می‌کردند، احساس می‌کردم قشنگ همه دوسم دارن، احساس می‌کردم خیلی ها میخوان جای من بودن کاش .

    ولی ، ولی ، بقول شما استاد ولی انگار من خواب بودم ، اصلا برای زندگیم برنامه ای نداشتم که بابا فردا پس فردا باید تشکیل خانواده بدم ، باید خونه داشته باشم ،باید شغل داشته باشم ،ماشین و خیلی از امکانات زندگی دیگه .

    بالاخره بعد ازدواج افتادم به کارگری تو کارخونه ها ، و خیلی از کارای دیگه و بخاطر اون شخصیت کاذب گذشتم نمیتونستم تو دید کارکنم چون خجالت میکشیدم .

    سیم بانی مخابرات کار میکردم بخاطر اینکه هم تو دید بود و هم سردی و گرمی هوا اذیتم می‌کرد ادامش ندادم ، تاکسی خریدم با وامی که بخاطر گذشته خوبم راحت بهم دادن ، باز با فکر به اینکه چی بودم چی شدم حوصلم نکشید و فروختم.

    بعد ازدواج کلا منزوی و گوشه گیر شدم ، چون احساس می‌کردم همه فک میکنن در مورد فلانی چی فک میکردیم چیشد.

    واسه همین تو موفقیت‌های همه این حسو دارم که اگه من قدر خودمو ، میدونستم بالاتر از همشون بودم .احساس می‌کنم از همون اول تو احساس لیاقت و تو عزت نفس مشکل دارم چون تو ذهنم بقیه از خودم مهمتر بودن ،به همه کمک می‌کردم جز به خودم ،تا جایی که الان متوجه میشم که بابا فلانیا از من سو استفاده میکردن و من خودم نمیدونستم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سمیه نظری گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    به نام خداوند قدرتمند و هدایتگر و حمایتگر

    سلام به استاد عزیز و توانمندم و خانم شایسته مهربان و تمام دوستان عزیزم تو این سایت الهی سپاسگذار خداوند هدایتگرم‌هست که اینجا حضور دارم

    جواب به سوالات پرسیده شده تو این فایل

    دختر همسایه‌مون بعد از طلاقش با یه پسر خوب ازدواج کرد با شرایط عالی

    من بعد از دیدن این اتفاق حسادت و احساس ناتوانیو خود کم بینی کردم که نمی‌تونم چنین ازدواجی داشته باشم با اینکه از لحاظ ظاهر و اندام اصلاً خوب نبود و شخصیت خوبی هم نداشت و چه شانس خوبی اورد

    از چه زاویه مثبتی میتونم ببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن برای موفق شدن

    می‌تونم این نگا هو بسازم که ازدواج خوب ربطی به ظاهر و قیافه و اندام و خانواده و سن وسال فرد نداره

    این فرد ارزش زیادی برای خودش قایله و اعتماد به نفس داره و خودشو ارزشمند میدونه فارق از قیافه و اندام و همه چی

    پس مهم احساس لیاقت دورنیه نه چیز دیگه و اینکه همیشه فرصت ازداج خوب هست

    همکار من که با هم مغازه زده بودیم تونست واسه خودش مغازه و خونه بخره من با دیدن این بسیار احساس حسادت و ناتوانی و احساس سرخوردگی کردم

    میتونم این نگاهو بسازم که اقا اگه اون تونسته منم میتونم من که از لحاظ توانایی حتی از اون بالا ترم

    اقا میشه اگه من پشتکار و تعهد و تمرکز داشته باشم اگه من حساب دخل و خرجمو داشته باشم و پولمو برای هر چرت و پرتی خرج نکنم ارزش پولمو بدونم اگه پولمو سرمایه‌گذاری کنم اگه از سرمایه مغازم نخورم اگه هدف داشته باشم اگه بهبودگرا باشم نه کمال گرا

    دوستم تونست در ازمون استخدامی قبول بشه

    من با شنیدن این خبر احساس بی لیاقتی و ناتوانی کردم و نارحت شدم و غصه خوردم

    من میتونم این طوری فک کنم که اگه منم به اندازه اون تعهد و تمرکز و خود باوری و احساس لیاقت و تلاش و امید داشته باشم منم میتونم قبول بشم میتونم منابعو ازش بگیرم و با تمرکز وتعهد و امید و دیدن و تجسم لحظه پایانی رسیدن به خواستم به خواستم برسم و برام انگیزه باشه که اقا من میتونم

    خواهرم تونست ازدواج خوبی داشته باشه ازدواج کنه با فردیکه براش ارزش و احترام قائله و خیلی دوسش داره من با دیدن این قضیه بسیار احساس افسرد گی و ناتوانی کردم حتی به خاطر این قضیه چند روز مریض شدم

    وقتی به این موضوع نگاه می‌کنم می‌بینم که اون واسه خودش ارزش زیادی قائله خودشو دوست داره اعتماد به نفس داره از خودش مراقبت می‌کنه هر غذایی رو نمی‌خوره در همه چیز اولویت وخودش قرار میده با خودش اوکیه خودشه ماسک نداره شاد و زندگی لذت می‌بره و خیلی خوشبینه عزت نفس داره و احساس لیاقت اگه منم می‌خوام چنین ارتباط خوبی داشته باشم باید واسه خودم ارزش قائل بشم و احساس لیاقت کنم در خودم لیاقتو بسازم و بدونم چه ازدواج خوب ربطی به قیافه و اندام ظاهر خانواده نداردو یه چیز دیگه اون همیشه امیدواره و روزای خوب و تجسم می‌کنه به نظر دیگران براش مهم نیست باید احساس لیاقت رو تو خودم بسازم باز این پاشنه آشیل که چقدر بهم ضربه زده تو زندگیم و چقدر حیاتی هست این باور خدایا کمکم کن و این باورو تو وجود من بساز

    خواهرم شغل خوبی داره که مورد علاقشه و درآمد خوبی داره من با دیدن این موفقیت به اون حسادت می‌کنم و احساس ناتوانی می‌کنم که چرا شغل خوب و درآمد خوبی ندارم

    منم می‌تونم شغل مورد علاقه‌مو داشته باشم و انجامش بدم درآمد خوبی داشته باشم و وقتی به اندازه اون متعهد و متمرکز باشم و تمرکز داشته باشم و در حال بهبود کارم و شغلم باشم و عاشق شغلم باشم عاشق کاری که انجام میدم

    زمانمو برای چیزهای چرا و پرت تلف نکنم و هدف داشته باشم و هر روز روی بهبودش کار کنم

    منم لیاقت یه شغل خوب و مورد علاقه و راحت و با درآمد بالا رو دارم

    من وقتی دختری که از لحاظ زیبایی و اندام و خوشگلی از من از من بهتره می‌بینم احساس حسادت می‌کنم چون نمی‌تونم مثل اون خوشگل و خوش اندام باشم و احساس سرخوردگی و ناتوانی می‌کنم و احساس میکنم

    من میتونم این نگاهو داشته باشم که هر کسی زیبایی خاص خودشو داره و هر کسی به شکلی زیباست و بیام افردای رو ببینم که با اینکه قیافه خیلی معمولی دارند عاشق خودشونن و خودشونو دوست دارند و بسیار شاد و موفقند مثل خانم شایسته پس منم باید خودمو با همین چهره و اندام دوست داشته باشم و ارزشمند بدونم فارغ از هر چیزی و این باورو بسازم که اقا اصل باوراته تو موفقیت نه ظاهر واندام و خانواده و سن یا هر چیز دیگه

    و از لحاظ ظاهری هم تلاش کنم خودمو هر روز بهبود بدم با حل ریشه ای مساله مثلا اندامم بده سبک غذایی درست و سالمی داشته باشم موهام بد حالته سعی کنم ریشه این مسله رو بفهمم و حلش کنم وموهام میریزه حتما تغذیه نا مناسبی دارم واین باور که تمام مسایل من راه حل بسیار ساده و بسیار راحت و در درون خودشون دارند رو تو خودم بسازم

    من وقتی دخترایی را می‌بینم که با سن کم ازدواج خوبی دارند و روابط خوبی دارند احساس حسادت می‌کنند چون احساس می‌کنم فرصت‌ها مو از دست دادم و سنم گذشته

    بیام این باورو بسازم که آقا ازدواج خوب ربطی به سن و سال و ظاهر ندارد بلکه به باورهای خوب در مورد خود ربط دارد به احساس لیاقت به احساس ارزشمندی به درست کردن باور کمبود و تجسم سازی رابطه عالی عاشقانه با ربط داره

    و همیشه فرصت هست و‌روز به روز بیشتر میشه چون خداوند جهان رو بر مدار فراوانی افریده یعنی هر روز فرصتها و نعمتها بیشتر و بیشتر میشه و الگوهایی رو به ذهنم نشمن بدم که تو سن بالا ازدواج خوبی دارند

    چه درسهایی میتونم از مسیر موفقیت اونا بگیرم؟

    دوست داشتن و احساس لیاقت بی قید و شرط خود

    یعنی ساختن احساس لیاقت و ارزشمندی فارغ از هر چیز بیرونی مثل شغل و ظاهر و درامد و خانواده و غیره

    هدف داشته باشم و هر روز قدمهایی رو براش بردارم

    و متعهد و متمرکز بر روی هدف مورد نظرم باشم کمالگرا نباشم بلکه بهبود گرا باشم شغل مورد علاقمو انجام بدم با تمرکز و تعهد

    احساس لیاقت رو بسازم در وجود خودم نترسم و حرکت کنم و تصمیم بگیرم وتو تردید و شک و دود لی نمونم همواره با توکل به خدا قدم بردارم و ناامید نشم بهبودهای کوچکو ببینم و انکیزه بگیرم و باور کمبود که به من ضربه زده شروع به کار کنم روش همیشه چون پاشنه آشیل منه باور عدم لیاقت و باور کمبود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    امیر اخلاقی گفته:
    مدت عضویت: 1455 روز

    سلام به استاد عزیزم و بچه های گل سایت.

    اول از همه استاد از شما ممنونم بخاطر این فایل های ارزشمندی که آماده میکنین برای اینکه ما بیشتر و بیشتر خودمونو بشناسیم و بتونیم نتایج بزرگتری تو زندگیمون بگیریم.‌

    استاد چی بگم که تو این روزا هرچقدر که جلوتر میرم خلاء احساس لیاقت رو بیشتر تو وجود خودم حس میکنم. انگار که این آلارمش بلندتر وبلدتر صدا میکنه. هر اتفاقی که داره میفته و هر فایلی که از شما میبینم، هر تمرینی که انجام میدم یه سرش میخوره به همین احساس لیاقت. به قول شما همه عوامل موفقیت یه کفه ترازو باشه و عزت نفس یه کفه دیگه، عزت نفس سنگین تره و تاثیر گذارتر واسه رسیدن به موفقیت.

    خب بریم سراغ تمرین این فایل

    من با شنیدن خبر ازدواج یکی از نزدیکترین دوستام درسته که اولش خوشحال شدم براش و حس خوبی هم گرفتم ولی بعدش همش این نجواها بود که خب تو چیکار کردی؟ تو هنوزم داری درجا میزنی، هنوزم به جایی نرسیدی و…

    استاد کلا توی این خط ها نیستم که فلانی اگه به جایی رسید اگه پولدار شد اگه شغل خوبی گیرش اومد و… شانسی بوده و پارتی داشته و باباش کمکش کرده و اینا. البته ذهن که همیشه کارشو میکنه و میخواد ربطش بده به اینجور چیزا ولی خب خیلی سریع حواسم هس و قانونو واسه خودم یادآوری میکنم. هرچی مثال الان تو ذهنم میاد و اتفاقات رو که مرور میکنم میبینم حس بد من از موفقیت بقیه فقط برمیگرده به مقایسه خودم با اونا. و به قول شما حس بی ارضگی و حس جا موندن بهم دست میده‌. ( که خب میرسم بازم به همین احساس لیاقت و ارزشمندی ). چون از بچگی این لیاقته همیشه با مقایسه کردن و برتر بودن از بقیه توی درس و ورزش و…بهم داده شده و این تو ذهنم حک شده که بهتر بودن از بقیه یعنی حس لیاقت و ارزشمندی بیشتر . واسه همینه که وقتی میبینم یکی به یه جایی رسیده من افسرده میشم، ناامید میشم، توفکر میرم که هیچ کاری نکردم هنوز، پس کی نوبت من میشه و … . انگار که کل زندگیم شده مقایسه زندگی خودم با بقیه. و خب این حس ناتوانی و جا موندنه کار خودشو میکنه و حس لیاقتت بیشتر تخریب میشه و باقی ماجرا.

    جالب اینجاس که موفقیتشون رو میخوام یه جورایی کوچیک جلوه بدم واسه خودم که اون حس تخریبه کمتر شه تو وجودم. مثلا توی همین مثال ازدواج، دیدم که خب طرف ده جور وام گرفته و قرض از این و اون و فروختن ماشین و فلان. به خودم میگم خب که چی؟ این موفقیته آخه؟

    حالا درسته که مسیرش مسیر درستی نیست ولی اینکه من دارم موفقیت و کارای بقیه رو اینطوری نگاه میکنم که خب به جایی نرسیدن که، این که چیزی نیس و فلان، ریشه اش اینه که میخوام نبینم که جا موندم‌.

    مثال دیگه اینکه وقتی این مصاحبه های خیابونی رو میبینم که مثلا از طرف درآمدشونو میپرسن و موجودی حسابشون رو، و اکثرا همون درآمد پایین رو دارن من بیشتر این حسو دارم که خب بابا همه مثل همیم، همه توی یه نقطه ایم ، اوکیه. ولی به محض اینکه یه نفر درآمد بالا داره و موجودی زیاد، یهو دوباره همون حسه‌. که اه نگااااه، طرف کوچیکتر از منه یا همسن منه و فلان قدر داره.

    حالا برنامم هس که خیلی زود دوره احساس لیاقت رو بخرم و این درخت هرز ( مقایسه کردن و گره زدن حس لیاقت به عوامل بیرونی و حرف و نظر و تایید و به به و چه چه بقیه )رو شروع کنم به بریدن. و سرم فقط تو زندگی خودم باشه و از موفقیت بقیه انگیزه ی شدن رو بگیرم‌.

    استاد نمیدونین چققققدر قدردان زحماتتون هستم و از ته دل دوستتون دارم. همچنین ممنونم از بچه های سایت که با کامنتاشون الگو میدن بهم.

    در پناه خدا سالم و سربلند وموفق باشین️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: