ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 18

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شیدا میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2333 روز

    سلام استاد خوبم

    ایامتون به کام

    خوب من قبلا بله وقتی پیشرفت کسی رو میدیدم احساس حسادت میکردم و نسبت به خودم حس خوبی نداشتم اما کم کم دارم بهتر میشم چون میدونم همین حس بد فقط باعث پسرفت من میشه و خدا رو شکر وقتی موفقیت دیگران رو میبینم حس خوبی میگیرم و تحسینشون میکنم…نه فقط از لحاظ مالی حتی وقتی یه همجنس خودم رو ببینم که صورت زیبایی داره بهش گفتم این روزا خیلی این مورد برام پیش اومده و از زیباییشون تعریف کردم دیدم طرف چه قدر خوشحال شده.

    و کسی هم به موفقیت مالی رسیده خدا رو شکر آخه کسی که موفقه و موفق تر هم باشه پیشرفت اون چه ضرری به من میرسونه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    فرهاد مصلی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1951 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان عزیزم

    کنار پنجره نشستم نظاره گر بارش برف هستم

    همه جا سفید شده و این برف ادامه دارد

    خدا یا شکرت

    موضوع این جلسه ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده (باورهای کمک کننده در برابر باورهای کمک نکننده )

    این موضوع در ذهن من تداعی گرفت

    مقابل سیاهی سفیدی ، ثروت مقابلش فقر

    عشق مقابلش حسادت است

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟ خوشحال میشوم و بهش تبریک می گویم

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟! بله چون سیستم عصبی همه ما یکسان است اگر آن توانسته به یک دستاورد و موفقیت برسد من هم می توانم

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    بلی

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟! خیر اصلا

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن ، موفقیت خواهرم در مقطع دکتری که خیلی خوشحال شدم و خودم براش جشن گرفتم همین کار باعث شد از یک شهرستان کوچک هدایت بشویم به شهر با امکانات عالی و ثروت و فراوانی

    مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم ؟ حس خوبی بهم میده و امکانپذیر میشود آن خواسته

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم ؟

    اولین چیزی عاشق کارش کرد عاشق ریاضی است شرط اول عشق به آن موضوع است

    پشتکار داره ، پیگیر کارهاش هست ، کارهاش اولویت بندی می کند. ، نظم خاصی دارد

    استاد جان بارها داخل آموزشی هاتون گفتید دنباله بهانه نباشید مسولیت پذیر باشید ، هر کسی هر جایی هست جای درستش است نگوییم در به تخته خورده و گوسفندانش فروخته به موفقیت رسیده

    داخل قدم دهم یک مثال زدید گفتید دو تا خانواده میخواهن با هم‌آشنا بشوند از هم می پرسند آقا پسر شما و دختر خانم چه شغلی و چه مدرکی داره هیچکس نمی یاد بپرسه آن شخص چه باوری داشته که به اینجا رسیده و در مورد باورهاش صحبت کنند

    شانس یعنی (انجام دادن کارهای مثبت متوالی بصورت مداوم و منظم ) همان مسیری که ما از نقطه Aبه B رسانده به C تاz می توانه برساند

    استاد جان آگاهی شما ناب و ارزشمند است

    عاشقتتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    شهلا گفته:
    مدت عضویت: 947 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان.

    استاد درمورد موضوع این فایل، من بارها احساسات متفاوتی را درمورد موفقیت یکی از افراد خانوادم تجربه کردم. بارها خوشحال میشم وقتی وسیله ای را میخرن یا اقدامی میکنن باتمام وجودم بهشون تبریک میگم و اونو درحکم یه نشونه میدونم در مورد تحقق خواسته خودم. ولی بارها هم پیش اومده که حسادت کردم. و حس ناتوانی و درماندگی در مورد خودم بهم دست داده. هیچ برچسبی به طرف مقابلم نمیزنم که حالا اینم شانس آورد فلان شد براش که حالا میتونه….

    فقط در مورد خودم حس بدی را تجربه میکنم. بخصوص اینکه چندساله درگیر یه مساله هستم که هنوز حل نشده و یوقتایی واقعا منو به اوج خستگی میکشونه با وجود اینکه خیلی درسهای عالی برام داشته و چقدر زیاد باعث رشد من شده و زمانهایی که انگار شرایط بهم فشار میاره و سخت میشه بیشتر اون حس ناخوشایند درماندگی و حتی ناامیدی نسبت به تحقق خواستم و حتی ناامید شدن از خدا بهم دست میده. گرچه خیلی زود با مطرح کردن موفقیتهام برای خودم و قدم‌هایی که در زندگیم برداشتم تحسین خودم و حتی صحبت کردن با اون نجوای ذهنم و قدرتو بدست گرفتن و توکل کردن بخدا و هدایت خواستن ازش خودمو جمع وجور میکنم و برمیگردم به حس خوب.

    ولی خواستم اعتراف کنم که بله بارها چنین حس‌های ناخوشایندی را تجربه کردم. که فکر میکنم ریشه در عدم لیاقت و شایستگی و عزت نفس داره. چون میرم تو مقایسه و حالم گرفته میشه.

    میدونید استاد یوقتایی واقعا چنان حس خستگی بهم دست میده که دیگه واقعا دلم میخواد مسالم حل بشه و ازش رها بشم. و تو چنین شرایطی اون حس درموندگی بیشتر خودشو نشون میده.

    امیدوارم با هدایت خداوند و استفاده از فایلهای بی‌نظیر شما و کامنت دوستان بتونم متوجه ریشه اصلی چنین احساسات ناخوشایندی بشم و حلشون کنم.

    ممنونم ازشما استاد عزیز. بهترینها را براتون ارزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 1383 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عباسمنش عزیزم

    اگر کسی از نزدیکان من به موفقیت برسه اگر خواهر یا برادرهام باشن با تمام وجودم براشون خوشحال هستم و همیشه به شوق و ذوق میام و خدارو بابت اینکه خواهر یا برادرهای موفق و خوشبختی دارم سپاسگزاری میکنم و حتی همیشه تشویق‌شون می‌کنم که بهترین مسیر رو انتخاب کنن

    در رابطه با دوستان و آشنایان من در دانشگاه وقتی درس میخوندم همیشه دوست داشتم برتر باشم و رقابتی درس میخوندم و همینطور هم می‌شد و همیشه برتر بودم و از این دیدگاه به قضیه نگاه میکردم که منی که در دوران مدرسه جز شاگرد هایی بودم که معدلم پایین بود اما در دانشگاه وقتی سراغ رشته ی مورد علاقه ام رفتم و از درس خوندن بقیه لذت بردم و دیدم که آدمهایی در این رشته موفق هستن که مثل من بنده خدا هستن پوست و گوشت و استخون هاشون مثل منه این باور رو برای خودم ایجاد کردم که اگر اونها آدمهای باهوشی هم باشن که مطالب رو با یکبار خوندن و شنیدن یادمیگیرن پس من با 3بار خوندن این مطالب رو میخونم و به خودم ثابت میکنم که من هم میتونم آدم موفق و سربلندی باشم و با اونها هیچ فرقی ندارم و همینطور هم شد و من آزمون وکالت رو قبول شدم

    در زمینه کار وکالت ادمها ی زیادی هستن که جز وکلای موفق و ثروتمند هستن و ازشون الگو گرفتم و وارد مسیر پر از خیر و برکت شدم

    من از جنبه‌ی تحصیلی و کار و زندگی بیشتر از موفقیت دیگران پلی می‌سازم که به قول شما اگر اونها تونستن پس من هم میتونم و می‌شود

    یا وقتی مصاحبه افراد موفق رو میبینم به وجد میام که من هم باید مثل اونها پا روی ترسهام بزارم و از منطقه امنم خارج بشم و مثل اون ادمها موفق بشم

    و در رابطه با جنبه ی روابط هم دارم تلاش می‌کنم که روابط فوق العاده ادمها با همدیگه رو تحسین کنم و به خودم بگم دنیا پر از آدمهایی هست که باهم روابط فوق‌العاده‌ای دارن پس من هم میتونم یکی از اون ادمها باشم یا چرا من نشم جز اون آدمهایی که روابط فوق‌العاده‌ای دارن؟ چرا من نشم جز ادمهایی که در زمینه روابط الگو برداری میشه ازش! دارم تلاش می‌کنم که بهش برسم

    در روابط استاد من متاسفانه نجوا ها یا باورهای محدود‌کننده در ذهنم هست که اون نجوا ها میخوان حال منو خراب کنن و تلاش میکنم باورها و زاویه دیدی بسازم که کنترل کنم اونها رو که منو از مسیر خارج نکنه

    و این نجوا ها و باورهای محدود کننده همه برمیگرده به دوران کودکی و نوجوانی من در محیط خانواده و میدونم که از کجا داره آب میخوره

    اما به خودم قول دادم و تعهد دادم تغییر کنم در ارتقای عزت نفسم در ارتقای احساس لیاقتم و دارم تلاش می‌کنم که در این زمینه هم مثل همه زمینه هایی که موفق شدم ، موفق بشم و الگو برداری می‌کنم از آدمهایی که در این زمینه موفق هستن

    تمرین:

    الهه یک همسر فوق‌العاده ای داره

    و من احساس خیلی خوبی دارم در رابطه با شرایط الهه

    خدارو بابتش سپاسگزاری میکنم و نشانه ای میدونم که من هم میتونم این رابطه رو تجربه کنم من هم لایق داشتن چنین همسر فوق‌العاده ای هستم

    داشتن این رابطه زمانی هست که من برای خودم ارزش قائل بشم خودم رو عاشقانه دوست داشته باشم و باخودم در صلح باشم و وابسته کسی نباشم و خودم رو لایق داشتن رابطه فوق‌العاده بدونم و خوشحالی خودم رو وابسته به داشتن اون رابطه ندونم دست خدا رو باز بزارم و از اون چیزی که هستم لذت ببرم یک انسان مستقل و موفق باشم و خودم رو آماده دریافت داشتن این خواسته کنم تا جهان و خداوند من رو در فرکانس رسیدن به این خواسته قرار بده

    خدایا شکرت که همیشه منو هدایت میکنی در بهترین مسیر

    خدایا شکرت که من رو لایق عالی ترین ها آفریدی

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    کوروش گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    استاد درود بر شما و همه همراهان عالی

    اول از اینکه گفتید درحال آماده کردن دوره ای هستید خیلی خوشحال شدم ، دوره ای که بعد از دوره عالی احساس لیاقت خلق بشه مشخصاً تکلیفش معلومه و احتمالاً همانطور که قبلاً قولش رو داده بودید در مورد سپاسگزاری خواهد بود .ولی در مورد هر موضوعی که باشه بی صبرانه منتظرش هستم.

    استاد در انتهای این فایل ارزشمند توضیحاتی در مورد هدیه بودن این فایل گفتید ، واقعیتش این هست که کل فایلهای شما هدیه هستند . در مقابل دستاوردها و نتایجی که از این دوره های عالی بدست میاریم ، وجهی که بابت دوره ها پرداخت میشن واقعاً ناچیز هستند.

    استاد از شما بخاطر این آگاهی هائی که در اختیار ما میگذارید تا جهان جای بهتری برای زندگی همه بشود ، سرکار خانم شایسته ، مدیر فنی سایت و مابقی همکاران گرامی شما سپاسگزار هستیم و وظیفه ما بعنوان قدر دانی از این آگاهی ها فقط استفاده و بکار بستن آنها در زندگیمون هست که بی شک تاثیرات بسیار زیادی در زندگی همه ما گذاشته .

    اما در مورد تمرین این جلسه باید بگم پیش از آشنائی با سایت عباس منش و آگاهی از قوانین جهان هستی؛ احساس من درمورد دیدن پیشرفت دیگران به سه دسته تقسیم میشد:

    1- نزدیکان 2- آشنایان 3- کسانی که از نزدیک نمیشناختم

    1- دیدن پیشرفت نزدیکان همیشه احساس خوبی در من ایجاد میکرد و خوشحال می شدم.

    2- واکنش من هنگام دیدن پیشرفت آشنایان هم بستگی داشت به رابطه ام با اون شخص ، اگر رابطه خوبی با او داشتم وقتی پیشرفت خیلی بزرگی میکردند ، در برخی موارد به اونها غبطه میخوردم البته نه از نوع حسادت بلکه تحسینشون میکردم و به پیشرفتشون نگاه میکردم و دوست داشتم من هم بتونم به موفقیتهائی مثل اونها برسم ولی نمیدونستم چطوری.

    اگر رابطه خوبی با اونها نداشتم فکر میکردم که این حق اونها نیست که پیشرفت کنند و حتماً اشتباهی شده (شناخت این ترمز ذهنی رو مدیون این جلسه هستم ) .

    3- در مورد دیدن پیشرفت کسانی که از نزدیک نمیشناختمشون فکر میکردم اونها آدمهای خاصی هستن که میتونند پیشرفت های آنچنانی کنند. چون خودم رو فرسنگها از نقطه پیشرفت اونها دورتر میدیدم اصلاً به این موضوع و پیشرفت دیگران توجه نمیکردم ( این هم یکی دیگر از ترمزهای ذهنی قبلی من بود که در دوره های قبلی و تاثیر داشتن الگو ها متوجه این موضوع شدم .

    بعد از آشنائی با سایت عباس منش و استفاده از محصولات عالی و شناخت نسبی از قوانین جهان بدرستی فهمیدم (به قول استاد ) جهان با دقتی ریاضی وار و از روی حساب و کتاب و عدل کامل همه کارها رو پیش میبره و اگر هر کسی به موفقیتی رسیده حتماً بهای اون رو پرداخت کرده چه از نظر مالی چه از نظر تلاش ، پشتکار و مهمتر از همه با تغییر ذهن و باورهاش ، بنابراین بعد از این آگاهی ها دیدن پیشرفت دیگران خوشبختانه هیچوقت حس حسادت من رو تحریک نکرد ، تا حد زیادی همین موضوع شرایط زندگی و حال من رو خیلی بهتر کرد .

    اما بعد از همراه شدن با دوره عالی احساس لیاقت و شناخت تاثیر مخرب مقایسه کردن خود با دیگران ، انقلابی در این حوزه برای من ایجاد شد . به لطف آگاهی های عالی که از شما کسب کردم با تمام وجود دارم سعی میکنم به هیچ وجه خودم را با کسی مقایسه نکنم ، فکر میکنم این کار تاثیر بسیار بسیار زیادی در نوع احساسم هنگام دیدن پیشرفت دیگران گذاشته چراکه بی شک و براساس قوانین بی تغییر جهان هستی هرکسی که نتیجه خوبی کسب کرده حتماً لیاقت و شایستگی اون رو کسب کرده ؛ پس حقش هست که از نتایج اون پیشرفت بهره برداری کنه همین موضوع باعث شده که آگاه باشم دیدن پیشرفت دیگران باید فقط احساس تحسین و فراوانی رو در من ایجاد کنه و فقط از منظر توجه به نکات مثبت به پیشرفت دیگران توجه کنم البته الآن بیشتر سعی میکنم پیشرفت های خودم رو ببینم و خودم رو تحسین کنم (استاد عباس منش واقعاً سپاسگزار شما هستم).

    فقط یک مثال از این تمرین :

    دوستم « م » که از دوستان قدیمی و عالی من هست 30 سال پیش از نظر بدنی بسیار ضعیف بود ، یکی از سوژه های خنده دار اون موقع های ما این بود که کاری کنیم ایشون مجبور به دویدن بشود واقعاً بصورت خنده داری می دوید ، خودش هم از این موضوع میخندید ، ایشون هیچ ابطه ای با ورزش نداشت . اما « م » با تغییر باور ، تمرین مداوم و طی کردن مسیر تکاملیش و اعتماد به نفس به جائی رسید که اخیراً در رده سنی بالای 50 سال یکی از برنده های دو ماراتون دبی شد .

    ایشون ثابت کرد که هر کسی میتونه لیاقت و شایستگی هر موضوعی رو که بخواهد کسب کنه و موفق بشه فقط کافیه : روی باورهاش کار کنه ، خودش رو باور کنه ، به اندازه کافی تلاش کنه و بگذاره تکاملش طی بشه و مهمتر از همه خودش را لایق و شایسته بدونه .

    با آرزوی بهترینها برای استاد عزیز و همه همراهان عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      کوروش گفته:
      مدت عضویت: 1943 روز

      درود

      با مطالعه کامنت دوستان حس کردم باید کامنتم رو اصلاح کنم ، تا بعد راحت تر بتونم بفهمم چقدر زود میشه که دیدگاه آدم عوض بشه .

      واقعاً کامنت های دوستان خودش یه دنیا آگاهی داره ، خدایا بخاطر این همه خوبی سپاس گزارم.

      تا پیش از این سعی میکردم که خیلی به وضعیت دیگران توجه نکنم ، فکر میکردم نباید مقایسه کنم و یا شاید چون حسودی نمی کنم آدم خوبی هستم .

      ولی با خوندن کامنت های زیبای دوستان بخصوص آقای زرگوشی عزیز ، متوجه شدم که عدم توجه ام به پیشرفت دیگران دلیل دیگری داره ، از ایشان بخاطر معرفی فایل عالی استاد « ترمزی مخفی بنام انکار دستاوردهای دیگران» سپاسگزارم .

      چقدر توانایی تحسینِ موفقیت های دیگران را داری؟!

      آیا می توانی فارغ از ویژگی های شخصیتی آن فرد موفق، “موفقیت” را درباره او، تحسین کنی؟

      اینها سوالهای اساسی اون فایل عالی هستند . من نمیدونستم تحسین موفقیت های دیگران خودش یک توانائی هست .

      بخاطر این ترمز مخفی ته ذهنم با بی توجهی به پیشرفت دیگران در واقع در حال کتمان و انکار موفقیت دیگران بودم .

      خدا میدونه با این سرپوش ذهنی که روی موفقیت دیگران میگذاشتم چه فرکانسهای ناخواسته ای رو به کیهان ارسال میکردم .

      فکر میکردم اینکه به دستاوردهای دیگران بی توجهم و حسادت نمیکنم خیلی خوبم ، نمیدونستم با بی توجهی به موفقیت دیگران نه تنها دارم موفقیت اونها و کلاً موفقیت رو انکار میکنم ، بلکه به نوعی باور کمبود رو توی ذهنم پرورش میدم.

      چقدر استاد قشنگ گفتند “” طبق قانون نمی شود همزمان هم خواستار موفقیت بود و هم آن را انکار کرد “”

      الآن میفهمم چرا اون همه تلاش و سختی هائی که کشیدم من رو به نتیجه مطلوبم نرسونده ، خودم داشتم روی اونها سرپوش میگذاشتم .

      سپاسگزار خداوند هستم بخاطر این آگاهی

      سپاسگزار خداوند هستم بخاطر وجود استاد عباس منش

      سپاسگزار خداوند هستم بخاطر وجود استاد عباس منش در زندگی جدیدم

      سپاسگزار خداوند هستم بخاطر وجود دوستانی با این همه آگاهی های ناب که با کامنتهای زیباشون به بقیه کمک میکنند.

      سپاسگزار خداوند هستم بخاطر وجود این همه حکمت در جهان هستی .

      وسط کامنت نوشتنم با دوستانی تماس گرفتم که موفقیت های خوب و عالی داشتند ، چقدر احساس خوبی بمن داد ، تحسینشون کردم نه برای اینکه با جهان معامله کرده باشم و سرپوشی را که تا الآن میگذاشتم رو بردارم ، بلکه بخاطر اینکه هر موفقیتی پیشینه ای تحسین برانگیز داره .

      خود موفقیت تحسین برانگیزه

      خدایا سپاسگزارم بابت این همه برکت و آگاهی

      استاد عباس منش سپاسگزارم بابت هدایای شما

      همراهان عالی و عزیزانی که انقدر کامنتهای عالی مینویسید سپاسگزار شما هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 1434 روز

    به نام قدرت مطلق

    عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته

    خوب راجع به این سوال که چه حسی دارم وقتی یکی از دوستانم به یک موفقیت مثلا یک موفقیت مالی بزرگ دست پیدا میکنه ؟

    میشه گفت اوایل قبل از اینکه روی باورهام کار کنم این اتفاق به محض رخ دادم منو اذیت میکرد و اون وجه حسادت من رو برانگیخته میکرد ولی به شکر خدا ‌‌از وقتی که دارم به صورت تعهدی روی باورهام کار میکنم این موضوع خیلی بهتر شده و حتی من سعی میکنم که اون بنده خدا رو حالا اگه فامیلم باشه یا دوستم باشه تحسین کنم و بار ها و بارها این کارو انجام دادم و این در حالیه که خودم هنوز از لحاظ مالی پیشرفت زیادی نداشتم (البته این قدم اوله و در ادامه به لطف خدا موفقیت های بسیاری حاصل میشه ) ولی هیچ وقت با قدرت نمیشه گفت که این حس حسادت یا عدم لیاقت در برخورد با موفقیت دوستان از بین میره چون همیشه بین صفر و صد هست ،ینی تمام موضوعات اینطوریه

    حالا میخوام دقیق تر بررسی کنم که این رفتار یا بهتر بگم این حس از کجا داره آب میخوره

    قطعا یک طرف طناب برمیگرده به عزت نفس و احساس لیاقت چون اگه از عزت نفس خوبی برخوردار باشم میگم من انسان توانایی ام و قطعا من هم میتونم برسم به این جور موفقیت ها

    2سر دیگع این طناب بر میگرده به باور های من یعنی من اگه از این موضوع مطلع باشم که هر چیزی رو که من تحسین کنم اون چیز گرایش پیدا میکنه به زندگی من و اگر تخریب کنم و حسادت کنم و ناراحت بشم به این معناست که من اون موفقیت رو نمیخام ،درست در این لحظه هست که من میتونم طرف رو تحسین کنم چون میدونم اگه تحسین کنم دارم این پالس رو میفرستم به جهان هستی که منم میخام از این موفقیت ها و این تغییر نگرش و رفتار حاصل نمیشه مگر با آگاهی و ایجاد باور .

    مرسی ازتون استاد عزیز بهترین هارو براتون آرزومندم امیدوارم در موفقیت های خیلی بالاتر همیشه ببینمتون ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1158 روز

    سلام به استاد عزیز و قشنگم ومریم مون عزیزم.

    ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده .

    اول از همه از استاد عزیزمون سپاس وتقدیر فراوان دارم به خاطر جلسات دانلودی خوبی که میزارن.

    از نظر من این جلسات به اندازه ی دوره ها باارزش هستن .همیشه سعیم بر اینه که فایلهای آموزشی رایگان را هم بادقت وتمرکز بالا گوش بدم و استفاده وبهره ی خوبی ازش ببرم.

    در پاسخ به این سوال که چ احساسی داریم وقتی فردی به موفقیتی میرسه ؟

    باید بگم من نسبت به خیلیا تو این مورد خنثی بودم .ینی دیدن موفقیت طرف نه خوشحالم میکرد نه ناراحت .این موضوع برام چندان اهمیتی نداشت وتوجه خاصی بهش نمیکردم .به خصوص تو اقوام و دوستان دور یا نزدیک !

    ولی نسبت به یه تعداد خیلی کم، شاید چند نفر که نسبت بهشون حس مقایسه داشتم ،گاهی بهشون حسادت میکردم وقتی موفقیتی تو هر زمینه ای برای این افراد پیش میومد ،حس حسادتم بر انگیخته میشد ومنو از درون ناراحت وغمگین میکرد.

    که از طریق راه و روشهای استادمتوجه شدم به دلیل باورهای کمبودی هستش که تو وجودم دارم .

    اول از اینکه خوشحالم تعداد این افراد بسیار کم و محدود به چند نفر بود .واز اینکه نسبت به افراد دیگه که اکثریت هستن خنثی بودم ،بازم احساس رضایت بیشتری از خودم داشتم .

    اما حسادت به همون چند نفر گاهی از درون منو چنان داغون وآشفته میکرد که اجازه ی لذت بردن از داشته های خودمو بهم نمی‌داد.

    تا اینجابه دلیل افکار وباور های گذشتم با چنین حس وحال بدی زندگی میکردم .

    خداروشکر با تغییراتی که تو این چند سال اخیر داشتم ،نگرشم کلی تغییر کرده ودیگه مثل قبل اون افکار وباور ها رو ندارم که ب خاطرشون اذیت بشم.

    اول از اینکه از اون حالت خنثی بودن در اومدم .

    وهر فرد یا خانواده ای رو ببینم که به هر علتی به موفقیت یا درآمد بالا یا تو هر زمینه ی دیگه خوش و خرم هستن ،واقعن لذت میبرم .فرقی نمیکنه غریبه باشن یا فامیل یا از خانواده ی نزدیک .

    خداروشکر میکنم وحتی همون لحظه از خدا براشون موفقیتها وخوشبختیهای بیشتریو آروز میکنم .

    چون دیگه نمیگم طرف شانس اووورده !

    خدا بهش عنایت کرده !

    چون دیگه باورم اینه، هر کسی دسترنج افکار وباورهای خودشو میگیره ومیخوره .

    حالا اینکه چطور وبه چ روش به اونا دست پیدا کرده نمی‌دونم ؟!

    فقط اینو می‌دونم الله بختکی بدست نیووورده!

    واگه من تو اون اوضاع وشرایط نیستم حتمن وصددرصد ایراد از خودمه .

    دقیقا ذهنمو‌ از باورهای محدود کننده به سمت باورهای قدرتمند کننده میارم واجازه نمیدم ذهنم پر از نجواها وگفتگوهای پوچ وتو خالی بشه .

    به خصوص درمورد چن نفری که گفتم بهشون حس منفی داشتم خیلی بهتر از قبلم شدم.شاید در لحظه اون ‌حس بد ،انگولکم کنه ولی سریع با خودم تراز میگیرم وبه خودم یاد آوری میکنم که می‌تونه موفقیت اون شخص از کجا آب بخوره بنابراین به جای محکوم کردن وتوجیه اووردن برای خودم ،به خودم میگم حتمن فرکانسهای مثبتی به جهان داده که این دریافتی هارو داشته.

    حتمن تلاش کرده تا موفق شده .

    حتمن لایقش بوده که نصیبش شده .

    حتمن ایمان درونیش بیشتر از من بوده والی آخر……

    دیگه مثل گذشته انگ بهش نمیچسبونم که موفقیتها وخوشبختی شو تو ذهنم، خدشه دار کنم .

    واتفاقا مقایسه ی مثبت با خودم میکنم که کجا ضعفی در من هست که باعث عدم اون موفقیت شده .

    از اونجایی که با خیلی از قوانین آشنا شدیم دیگه کار سختی نیست وراحت میتونیم نقصها وضعفهای خودمونو بشناسیم ودلیل عقب موندن یا کسب نکردن اون موفقیت را بفهمیم .

    در ابتدایی که میخاستم این تغییرات رو بکنم ،یه تلنگر بزرگی از سمت همسرم خوردم که تمرکز منو به شدت نسبت به خودم بالا برد.

    هرچند تلخ بود اما درس خوبی بود.

    خب در ابتدا بیشتر تقصیرات رو گردن همسرم مینداختم واز ایشون توقع میکردم. تا اینکه یه بار تو مشاجره هامون گفت دنبال چیزی نگرد ، اگه لایق چیزی بودی باید خودت بدسش میووردی ! نه اینکه از من بخای ؟وخواسته هاتو از من توقع کنی تا برات برآورده کنم !

    اونروز از این حرفش خیلی ناراحت شدم ولی از همون روز به بعد برای همیشه تمامی توقعات وانتظارات خودمو از همسرم دور ریختم .

    حالا هر چی از سمتش بهم برسه ممنون خداوند وممنون خودش هستم اما من دیگه همچین نگاهی ندارم واز این تقاضاها ازش نمیکنم .

    خیلی بد که ما روی خودمون کار کنیم ولی دنبال تغییرات این و اون باشیم .واقعن مسخرس!

    تا اون روز اینطور درکش نکرده بودم .

    یه وقتایی میگم تغییر ،واقعن درد داره .دقیقا این درد باعث تغییر نگرشم برای همیشه شد.

    یه موضوع دیگه ای این وسط بود که در گذشته بعد از دیدن موفقیت‌های دیگران شاید خودمو مورد سرزنش قرار میدادم ونقاط منفیمو میدیدم وبیشتر به احساس بد میرفتم .

    در واقع به جای الگو گرفتن واینکه دنبال این باشم که ببینم چرا طرف به این موفقیت رسیده ،میوومدم خودمو مورد سرزنش قرار میدادم.

    اما خداروشکر این رفتار ناجالب واشتباه را هم ،تو همون چند ماه که دوره ی احساس لیاقت رو کار کردم ،برای همیشه کنار گذاشتم.

    اینم از اون موضوعاتی بود که به خاطرش خودمو خیلی اذیت میکردم .

    حالا به خودم میگم خب الان اینو دیدی !الان اینو شنیدی !چکاری انجام بدی بهتره ؟!

    چ تغییراتی تو خودت بوجود بیاری بهتره ؟!

    ببین چ نقاط ضعفی در تو باعث عدم رسیدنت شده ؟یا عدم بدست اووردنت شده ؟

    وپاسخ به همه ی این سوالات منو سمت درون خودم وافکار وباورهایی که درش پرورش دادم می‌برد ومنو ‌متوجه ی اشتباهاتم می‌کرد .

    اینم از استاد جونم یاد گرفتم که تو عوامل بیرونی دنبال چیزی نگردم چون همه چیز تو افکار وباورهای خودمه !

    باور کردن همین باورها خیلی بهم کمک می‌کنه تا راحتر از حسهای منفی وبد بیرون بیام .

    در گذشته ما به تنها چیزی که فکر نمی‌کردیم دنیای درونمون بود ! و وقوع همه ی اتفاقات خودمون ودیگران رو در دنیای بیرون می‌گشتیم .

    به این شکل تغییرات مثبتمون دیده میشه وبه مراتب خیلی زودتر از به اهدافمون نزدیکتر میشیم .

    که لازمه ی همه ی اینا ،صبور بودن و متوکل بودنمونه .چون هر تغییری نیاز به تکامل داره .

    حالا هرچقدر زودتر وبیشتر به این درک رسیدیم زودتر وبیشتر نواقصمون رفع ونتایج دیده میشه .

    به میزان کمرنگ کردن حسهای منفی از سمت دیگران حس‌هایی مثل مقایسه کردن وحس حسادت ،از قدرت بیشتری برخوردار میشیم.

    چون افکار منفی ذهن ما رو از رشد متوقف می‌کنه وبرعکس افکار مثبت ،ذهن ما رو تقویت ورشد میدن.

    یه مثال دیگه بخام بزنم موضوعی تو سایت بود که حال منو بد میکرد.

    الان نزدیک دو ساله که تو سایت هستم .سال اول خیلی برام مهم بود که اسمم تو صفحه ی اصلی نوشته بشه .

    وبه افرادی که اسامیشون نوشته میشد حسودیم میشد.

    بقدری ذهن من درگیر این موضوع شده بود که یه جورایی انگار رقابت میکردم .

    تا اینکه به تضادی برخوردم ونمیدونم بر چ اساس وقانونی اسمم کلا بر داشته شد.

    واسمم گاهی تو قسمت عقل کل فقط میاد.

    بازم یه وقتایی این حس تو درونم تشدید میشد منتهی اندفع کنترلش میکردم که احساسم بد نشه .

    تا اینکه یه روز تسلیم شدم وبا خودم این موضوع رو بررسی وحل کردم.

    از خودم پرسیدم هدفم از نوشتن تو سایت چیه ؟!

    اول از اینکه اگه بگم خیلی دوست دارم وتمایل دارم استادنوشته هامو بخونه ،دروغ نگفتم .

    اما در مورد دوستان وامتیاز گرفتن دیگه بی خیال شدم .

    وبه خودم گفتم ،نوشتن چیزیه که به خودم حس خیلی خوبی میده .این نوشتنها عامل رشدم هستن .

    همینا باعث میشه که نقاط ضعف و قوت خودمو بیشتر بشناسم .

    همین نوشتن باعث میشه وقت وزمانم پرت نشه وبه بطالت نگذره .

    همین نوشتن باعث میشه هدفهامو بیشتر بشناسم .

    بیشتر با دنیای درونم آشنا بشم .

    متوجه شدم به نوشتن خیلی علاقه دارم .قبلاً هم اینکارو میکردم .

    من خیلی ساله مینویسم .قبلاً تو دفتر بود حالا بیشتر تو سایته !

    حالا اینکه مورد توجه کسی قرار میگیرم یا نمیگیرم اصلا مهم نیست .

    من می‌نویسم که حال دل خودم خوب بشه .می‌نویسم که خودم درس وتجربه هایی کسب کنم .

    ولی دوست دارم استادم بخونه .چون برای استاد خیلی ارزش قائلم متقابلا دوست دارم این حسو دریافت کنم .

    دیگه مثل قبل برای نوشتن زور نمی‌زنم .تقلا نمیکنم. به جسمم حتی به روانم آسیب نمی‌زنم که بخام بنویسم کاری که قبلاً میکردم.

    گاهی انگشتای دستم درد میگرفت .گاهی عصبی میشدم .

    اما حالا در کمال آرامش هروقت که تمایل دارم ووقت کنم ،مینویسم .

    حتی اینجا هم پیش میاد که برای تایید ورضایت گرفتن از بقیه وارد ،بیماری بشیم که خداروشکرالان من دیگه چنین حسی ندارم .

    اینم باور دارم که اگه نوشته ی من به درد کسی بخوره، حتمن سمتش هدایت میشه .

    اینجا مسابقه وجوایزی در نظر گرفته نشده که بخواهیم از هم سبقت بگیریم .

    ما اینجا هستیم که به رشد و موفقیت‌های فردی خودمون برسیم ولذت بیشتری از زندگی ببریم .

    هر کدوم از ما ،تو یه شرایط وموقعیتی جدا از هم زندگی میکنیم . که نباید اینجا هم از رفتارهای بیمار گونه ی گذشتمون استفاده کنیم .

    از همه ی کسانی که تو این سایت باعث شدن من به این درک برسم ممنون وسپاسگزارم .

    چون الان آرامش بیشتری دارم وذهنمو‌در گیر این حواشی ها نمیکنم در نتیجه هدف خودمو بهتر پیدا کردم وبیشتر متمرکز شدم روی خودم.

    استاد جونم بارها گفتن همه ی کامنتها رو میخونن .همین دلگرمی وانرژی وانگیزه ی قشنگی بهم میده .

    نه برای دیده شدن برای اینکه این حس متقابل باشه قشنگتره وبیشتر جواب میده .

    در هر کاری ذهنیت قدرتمند کننده عامل رشد ماس و ذهنیت محدود کننده عامل عدم رشد ما.

    منم در مورد همه چی دلم میخاد سعی کنم ذهنمو قدرتمند کننده کنم .

    از اینکه با ذهنیت محدود کننده بازم بخام به خودم آسیب بزنم خسته ام ودلم میخاد کمتر تکرارشون کنم .

    امیدوارم با تلاشی که میکنیم ومسیری که هستیم به اون درجه از موفقیتهایی که میخواهیم برسیم.

    که اگه برسیم هم خودمون از همه چی وهمه ی آدمها لذت می‌بریم و هم دیگران در کنار ما لذت خواهند برد.

    به هر صورت بازم سپاسگزار از این فایل خوب و ارزنده .

    و همچنین ممنون وسپاسگزار از خودمون واز خدای خوبمون که ما رو در این مسیر زیبا از طریق عباس منش عزیز هدایت و راهنمایی و ارشاد می‌کنه .

    مرسی از هر فردی که به هر دلیلی ، عامل رشد وموفقیت ما شده یا میشه.

    استاد جونم مرسی که هستی .

    عاشقتونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    سید محسن فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2255 روز

    سلام استاد جان

    اگر 1 نفر از نزدیکانم ب موفقیت برسد چه احساسی

    دارم؟ تمام نفراتی ک نوشتم و این احساس اومد

    ک من هم میتونم و همین احساس باعث شد

    من مهاجرت کنم و منم توانایی خریدن ملک و

    گردش حساب مالی زیاد وزندگی بهتر را دارم

    چه درس هایی و ایده های الهام بخشی گرفتم؟

    نقطه مشترکشون ک من میشناسمشون و افراد

    نزدیک بهم هستند تلاش و پشتکار و اراده و توکل

    و شجاعت زیاد است و قدرت ذهنی مثبت نسبت

    ب خودشون یه مثال بزنم عموی من سال فکر کنم

    90،91موسسه کاسپین و اینها بود و 25 میلیارد

    گذاشته و بود و موسسه ورشکسته شد و بعد از

    چند روز گفت من تو خودم میبینم ب همین

    موتورم هندل بزنم و این پولا بسازم این خودباوری

    و ذهنیتی ک نسبت ب خودش داشت خیلی

    زود دوباره رشد کرد و از اون دسته افراده ک همه

    چیش معمولیه خونه‌و ماشین ایرانی‌ و موتور اصن

    ببینیش باور نمیکنی این همه ثروت داره و خیلی

    فعال و اکتیو و خستگی ناپذیره و تو کارش ک ساخت و

    سازه اینقدر جدیه ک مهم نیست چه نسبتی باهاش

    داری خیلی خیلی جدیه

    و یادمه یه بار نمیدونم بحث چی شد گفت عمو هنوزم

    دیر نشده برای پول ساختن زیاد (منظورش عوامل بیرونی

    دلار و قدرت خرید …)و منظورش این بود ک با این

    شرایط الان هم میتونی ب ثروت زیاد برسی و در آخر

    گفت 5،6سال سفت و سخت کار کن بقیه عمرتا راحت

    زندگی کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    بنفشه گفته:
    مدت عضویت: 1196 روز

    با سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و مریم جان شایسته

    در مورد سوال اول :

    راستش قبلنا که با قوانین آشنایی نداشتم وقتی می شنیدم که فلانی تو کارش یا امور مالی یا ازدواجش موفقیت کسب کرده بشدت از وضعیت خودم متاسف میشدم و بشدت احساس ضعف و کمبود داشتم و خییلی باعث حسادتم میشد چون باوری که اون زمان ها داشتم این بود که همینه که هست و تقدیر از قبل نوشته شده و باید بسوزی و بسازی و نمیشه اوضاع را تغییر داد و خواست خدا بوده که تویه خانواده کم بضاعت بدنیا بیام و فقر و سختی های زندگی امتحان الهی هستش که فقط باید قبولش کنیم و صبر که نه تحمل اگه بکنیم اون دنیا خداوند پاداش های بزرگی رو به قشر مستضعف خواهد داد و این گفته خود خداست و کاریش نمیشه کرد

    تا اینکه حدود هفت سال پیش وقتی برای کاراموزی تربیت بدنی رفتم یه شهر بزرگتر و محیط جدید را دیدم خییلی خواسته ها هنوزم با حسرت تو دلم شکل گرفت و گفتم درسته که فقیر بدنیا اومدم ولی اگه فقیر بمیرم تقصیر خودمه و برای خودم یه کسب و کار راه انداختم ولی بخاطر باورهای محدود کننده فقر آلودم با وجود تلاش فیزیکی سخت شش ساله کسب و کارم از بین رفت و تا اینکه با استاد عباس منش آشنا شدم و حرفهای جدید و امید بخشی رو از ایشون شنیدم و نور امید در دلم تابید.انصافا باورهای چندین ساله ام مثل قدیم سفت و سخت نیست و تا حدودی باورهام نسبت به توانایی خلق زندگی جدید و خالق شرایط بودنم بهتر شده اما بخاطر اون شکست شغلی ام اعتماد بنفسم نسبت به خودم و توانایی هام بشدت داغون شد و الان وقتی از موفقیت یکی از آشناها یا افراد غریبه خبردار میشم کمتر حسادت میکنم و خدایی یه آفرین و نوش جونت تو دلم به طرف میگم ولی اینکه منم بتونم به همچین موفقیتی برسم رو با ایمان کامل نمیتونم باور کنم و بشدت احساس ناتوانی در تغییر شرایطم میکنم و اینکه قبلا موفقیت افراد را به شانس و تقدیر و ویژگی خاص افراد نسبت میدادم رو الان قبول ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      بنفشه گفته:
      مدت عضویت: 1196 روز

      تو این چند ساعتی که از درج پاسخم گذشته خیلی بفکر فرو رفتم و خیلی مسائل برام روشنتر شد که دوست داشتم اینجا اول به خودم و بعد به دوستانم بگم

      حس حسادت و خود کم بینی و احساس بد ضعف و ناتوانی از باور مخرب کمبود و عدم فراوانی میاد و این دوتا باور ریشه اش در کمبود عزت نفس و اعتماد بنفسه که ریشه این هم بر میگرده به عدم آگاهی از چیزی بنام باور هستش که قبلنا که همچین آگاهی هایی رو نشنیده بودیم از استاد عباس منش و وارد این سایت بهشتی نشده بودیم چنان خودمون رو منفعل و ناتوان از تغییر شرایط زندگی مون می دونستیم که انگار همه چیز برایمان آخر دنیا بود و عملا دست و پا بسته و موجودی ناتوان از قدرت خلق شرایط مون می دونستیم.

      وقتی از جنس احساساتم بعد از پاسخ دادن به سوال استاد آگاه شدم خدارا شکر خیلی حالم خوب شد که هیچ دلیلی برای حسادت نیست و اتفاقا برای اینکه من هم بتونم به همچین موفقیت هایی برسم باید تحسین کردن رو یاد بگیرم تا در مدارش قرار بگیرم

      یه جایی استاد گفته بودند که برای موفق شدن دوتا فاکتور لازمه که یکی شور و شوق و انگیزه هست و تضادهایی که باهاشون برخورد میکنیم همون انگیزاننده هاست و دوم باورهای درست و مناسب و قدرتمند کننده با این حساب هر کس در هر جایگاهی که هست اگه این دوتا فاکتور رو درست ازش استفاده کنه موفقیتش قطعیه و این خیلی امیدبخشه مخصوصا اگر بدونیم که حتی اگر یکنفر تونسته پس ما هم حتما میتونیم چون سیستم مغزی عصبی همه ما مثل همه و حتما لازم نیست باهوش یا نابغه باشیم کافیه جسور و شجاع باشیم و حرکت کنیم و ایمان داشته باشیم و آنقدر ادامه بدیم و ادامه بدیم تا به موفقیت برسیم

      خدایا شکرت و سپاسگزار از استاد عزیز که با طرح چنین محتوایی باعث شد تا به ریشه حس حسادت درونمون پی ببریم و به راهکارها هدایت بشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    حسین رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 1984 روز

    بنام الله که تنها نجات دهنده و روزی دهنده اوست …

    سلام ب استاد عزیزم و بچه های عزیز…

    استاد مثل همیشه عالی و زیبا صحبت کردی ….

    راجع ب این فایل میشه گفت که تمام اینها بر میگرده ب ذهن و ذهنیت افراد ….

    ب نظرمن فردی که در زندگیش موفق شده این موفقیت او در ابتدا ذهنی بوده که همان باورهای نهفته در ذهن اوست اما بقیه تنها ظاهر قضیه رو میبینن اینکه حرکت میکنیم اینکه اقدام میکنیم…. اینکه شوروشوق داریم برای داشتن و رسیدن ب خواسته ایی همش برمیگرده ب درون افراد این همان انرژیه که ما ب جهان ارسال میکنیم و جهان بازخوردش رو بما میده …

    درنهایت ما نتایج یک فرد موفق رو در جهان بیرونی میبینیم ….جهان مادی در واقع یک اشکارساز ذهن ادمیه….چیزی که درون ذهنت میبینی بیرون هم همان را تجربه خواهی کرد بدون بروبرگرد….

    فردی که موفق شده از اعتماد بنفس بالاتری برخورداره بوده بارها شده ما در زمینه ایی خیلی بهتر از دیگران بودیم و خیلی بهتر عمل کردیم اما ب خاطر عدم اعتماد بنفس ب خاطر عدم احساس لیاقت ادامه ندادیم و رهاش کردیم و در نهایت اون فردی که در اون زمینه از ما بسیار پایین تر بود موفق شده ….

    مثلا خود من فردی بودم در گذشته وقتی میدیدم یکی موفق شده شاید ب روی خودم نمیاوردم اما ازدرون بشدت بهم میریختم و ب تواناییهای خودم شک میکردم وقتی از نزدیک میدیدمش میگفتم این ادم چقدر مغروره خیال میکنه کی هست اصلا بدون انکه باهاش هم کلام شده باشم از قبل چنین ذهنیت و چنین گاردی در برابرش میگرفتم و جالب اینکه چون چنین ذهنیتی نسبت ب اون بنده خدا داشتم در جهان بیرون هم همون رفتار رو ازش میدیدم ..

    اون موقع ها اصلا این چیزها رو نمیدونستم و فکر میکردم رفتارم بسیار درسته و من بهترین و درست ترین فکر و تصمیم رو دارم

    اما حالا میفهمم ……..حالا که ب خودشناسی بیشتری رسیدم میفهمم که احساس که نتیجه باورها و افکار نهادینه در ناخوداگاه ذهن منه باید تحلیل بشه باید باز بشه باید بدونم چرا من از موفقیت فرد دیگه ایی ناراحت میشم ؟

    مگه کسی که موفق شده از مال من گرفته شده و ب او داده شده …

    ( من در گذشته حتی در خلوت خودم هم جرات نمیکردم ب این چیزها فکر کنم انقدر که ذهن بسته و گارد گرفته ایی نسبت ب موفقیت بقیه داشتم )

    بعد از قرار گرفتن در مسیر خودشناسی فهمیدم تا زمانیکه این افکار و این باورها در وجود منه من هرگز ب موفقیت نخواهم رسید اگر هم برسم احساس خوبی نخواهم داشت وقتی این مسائل رو بازبینی میکنم و ذهنم رو بروی این موضوعات باز میکنم و غرورم رو کنار میذارم میبینم که همه چی ب ذهن برمیگرده …

    بستگی داره شما موفقیت رو چه چیزی تعریف کنی درون ذهنت ….اما از نگاه اکثر افراد موفقیت یعنی پول …یعنی داشتن پول بیشتر اونقدر که نتونی بشماریش….اما ب نظر من موفقیت یعنی داشتن ارامش ذهنی …چون زمانی که ارامش ذهنی داری احساس خوبی داری و زمانی که احساس خوبی داری میتونی ب خواسته ات که پول بیشتره یا هرچی که هست برسی

    اما زمانیکه ذهن نگرانی داری زمانیکه ارامش ذهنی نداری احساس خوبی هم نداری وقتی احساس خوبی نداری ارتعاشی هم که ب جهان هستی ارسال میکنی مخالف با خواسته ات هست بنابراین هرچقدر زور بزنی ب خواسته ات نمیرسی اگر هم برسی احساس خوبی نداری زیرا احساس خوب در ارامش ذهنت نهفته هست همه چی ب ذهن برمیگرده

    ادمی که ذهن نگران و مضطربی داره …ادمی که یه عمر در نگرانی و ترس و اضطراب زندگی کرده حتی اگه موفق هم بشه موفقیتش رو نمیبینه چون اون نگرانی که حالا ذهنش رو باهاش شرطی کرده اجازه نمیده موفقیتش بهش احساس خوبی بده بنابراین ب موفقیتی که کسب کرده بی تفاوته و هیچ حسی نسبت بهش نداره

    در گذشته نگاه من ب موفقیت افراد حسادت بود اما ذهنم اجازه نمیداد واقعیت درونی ام رو ببینم بمن میگفت نه تو ادم حسودی نیستی ( و یکی از جملات تکراری من همین جمله بود : خدارو شکر من ادم حسودی نیستم …….و جالب اینکه بقیه هم حرفم رو تایید میکردند )

    در صورتیکه احساس درونی بدی که داشتم داشت یه حقیقت پنهانی رو بمن میگفت ….میگفت تو ادم حسودی هست وگرنه چه دلیلی داره وقتی ب یه ادم موفقی برمیخوری فرار کنی یا ازش بدت بیاد ؟ !

    اما من دوست نداشتم اینو بپذیرم …. ( احساس همیشه درست میگه ) حالا که ب خودشناسی رسیدم متوجه دلیل حال بد اون روزهای خودم میشم ( اون موقع ها هرگز نمیتونستم ازشون سر در بیارم )

    اما الان وقتی میبینم کسی موفق شده با این نوع نگاه احساسم رو خوب میکنم که اگه اون ادم موفق شده پس منم میتونم بهمین راحتی نجواهای ذهنی ام رو ساکت میکنم منطق ذهن منفی بینم رو ساکت میکنم و ب این طریق ب احساس خوب میرسم …

    من ب این نتیجه رسیدم هر تفکر هر اندیشه هر ذهنیتی دارای خاصیت ارتعاشیه که من ب جهان ارسال میکنم وقتی من بدون دلیل و فقط ب خاطر ذهن بیمارم نسبت ب موفقیت افراد دیگه احساس بدی دارم …..دارم این فرکانس رو ب جهان هستی ارسال میکنم که من موفقیت رو دوست ندارم …..

    اما تمرین عملی :

    تمرینم اینه وقتی چنین افرادی رو از نزدیک میبینم تحسینشون میکنم یا اینکه ب صحبتهاشون خیلی دقیق گوش میکنم …..

    اوایل خیلی برام سخت بود کارد میزدی بهم بهتر بود تا ب صحبتهای این افراد گوش کنم وقتی میخواستم از یکی تعریف کنم انگار یکی داشت ب من فحش میداد

    اون اوایل حتی ب صحبتهای استاد هم یه چنین حسی ( بد ) داشتم حتی از گفتن نام استاد هم خودداری میکردم تصورش رو بکن من با میل خودم کسی رو بعنوان استاد یا راهنمای خودم انتخاب کرده بودم و میخواستم ازش چیز یاد بگیرم چنین حسی داشتم چقدر ذهن داغونی داشتم …..

    اما الان خیلی خیلی خوب شدم کاری که در گذشته برام بسیار سخت بود ..

    اوایل که میخواستم تمرین عملی رو انجام بدم با انکه ذهنم رو راضی کرده بودم اما فیزیکی نمیتونستم انجامش بدم مثلا میمیک چهره ام یاریم نمیکرد و کاملا مشخص بود مصنوعیه …

    اما هرچی که گذشت بهتر شدم الان اونقدر طبیعی شده که تحسین کردن افراد موفق حسم رو خوب میکنه و با این کار ب احساس خوب میرسم کاری که چه در خلوت و چه در جمع انجام میدم ….

    الان هیچ ربطی ب گذشته خودم ندارم و دراین زمینه انقدر تغییر کردم که خیال میکنم یه ادم دیگه ایی شدم …

    ب این میگن پیشرفت …ب این میگن تغییر و چقدر تغییر کردن حس خوبی داره وقتی خودت میدونی از درون رشد کردی و یه ادم دیگه ای شدی چقدر حال خوبی بهت میده چقدر احساس خوبی داری از درون ….

    گاهی انسانها احساس بدی دارند اما دلیلش رو نمیدونن چرا احساسشون بده ….

    گاهی ذهن بسته و محدود افراد حتی این اجازه رو نمیده که در خلوت خودشون بشینن و ب درون خودشون نگاه کنن و خودشون رو بشناسن چون میترسند با واقعیت درونشون روبرو بشند این عیب کاره…….برای شناخت خود هم باید شجاعت داشته باشین خیلی ها این شجاعت رو ندارند و غرورشون این اجازه رو نمیده …و اصلا این حرفهارو چرت و پرت میدونن چون شهامت روبرو شدن با خودشون رو ندارند چون خودشون رو برتر از بقیه میدونن و ب بقیه از بالا ب پایین نگاه میکنن

    همه ماها در خانواده و اقوام چنین افرادی رو داریم اگه کمی دقت کنیم میبینیم که این افراد هیچ وقت احساس درونیشون خوب نیست مهیشه ماسک بر چهره دارند همیشه در حال حرص زدن و حسادت کردن هستن تو حرفهاشون بیشتر با متلک حسادتشون رو ابراز میکنن واقعا باید براشون دعا کرد

    عدم اعتماد بنفس در افراد یکی از بزرگترین نقطه ضعف هاست …موضوع اعتماد بنفس برمیگرده ب ذهن و ذهنیت افراد

    موفقیت در جایی ریشه میزنه که بیشتر افراد انرا نمیبینن که همان باورهای افراده که در ذهن افراده…همیشه محصول نهایی ب ریشه بستگی داره ریشه چیه ؟ ریشه همون باورهاییه که داری …

    اکثر افراد فقط نتیجه کار میبینن در صورتیکه این باورهای فرد بوده که او رو موفق کرده نه تلاش فیزیکی ….تلاش فیزیکی یک درصد کار هست 99درصد کار ذهنیه که مربوط میشه ب باورهای فرد که در ذهن ناخوداگاه او ریشه داره که ادما بهش دسترسی ندارن اون ادم هرجا بره موفقه زیرا موفقیت در باورهای اون فرد هست نه در شغل و کشور و جایی که هست…نه در رشته ایی که درس میخونه ….امکان داره رشته ایی که داره ادامه تحصیل میده خیلی ها موفق نشده باشند اما او با باورهایی که داره یکی از موفق ترین افراد در جهان در اون رشته بشه

    همه چی ب ذهن بر میگرده به باورهای خود ما برمیگرده ….وقتی من باور ندارم که موفق میشم …وقتی من فرد ناامیدی هستم …وقتی من فرد ناباوری هستم …وقتی من همیشه نگران هستم …وقتی ب خداوند ایمان ندارم چطور میخوام موفق بشم ….؟

    اصلا داشتن این نوع ذهنیت اجازه نمیده شما موفق بشی حتی اگه بهترین رشته تحصیل کنی در بهترین کشور و دانشگاه درس بخونی در نهایت این باورهای توست که قانون جاذبه رو فعال میکنه ….

    اگه اینجا اومدی که خودت رو بشناسی اگه اینجا هستی تا ب خودشناسی برسی اگه تا الان هیچ کامنتی ننوشتی و فقط کامنتهای این و اون رو میخونی حداقل برای این فایل یه متن دو خطی هم شده بنویس تا خودت رو بهتر بشناسی برای خودت بنویس ……

    بنویس تا ببینی درونت چه خبره تا ننویسی نمیفهمی درونت چی میگذره وقتی که درون ذهنت رو بر روی کاغذ یا صفحه کامپیوتر میاری و میریزی بیرون تازه میفهمی کجای کاری ….

    اگه ب هر دلیلی این کارو نمیکنی بدون که ذهنت جلوت رو گرفته و ترمزات خیلی شدیده یعنی تو هنوز که هنوزه باورات تغییری نکردند فقط داری سر خودت رو گول میزنی که تغییر کردی …

    تغییر از درون خود تو اغاز میشه ….هیچ کس جز خودت نمیتونه تو رو تغییر بده حتی خدا…باید بخوای تا خدا تغییرت بده ….

    تغییر کن تغییر قشنگه …سال و ماه با تغییرکردن فصلهاش زیباست ….اگه میخوای زیبا باشی و زیبا زندگی کنی و لذت رو تجربه کنی تغییر کن …

    تشکر ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: