ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 51

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید گنجی گفته:
    مدت عضویت: 1819 روز

    به نام خدای مهربان و بخشنده

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته و همه بچه ها

    اگر یکی از افراد نزدیک من به موفقیت بزرگی برسه شاید اگه به سه یا 4 سال قبل برمیگشتیم یک خشم از نفرت و حسادت در من شکل میگرفت که چرا من نتونستم و همه رو مقصر میدونستم که جلوی پیشرف من رو گرفتن . ولی اگه در این زمان این اتفاق پیش بیاد میدونم حتی خوشحال میشم و میگم خدا داره بامن حرف میزنه که سعید چقدر قانون جهان درسته .

    مثالی براتون میزنم . من توی اتاقم تخته دریم بوردی دارم که خواسته هام بصورت عکس هست و هرشب یا هرصبحی که به این تخته توجه میکنم لذت میبرم و خودمو در اون شرایط تجسم میکنم . توی تخت دریم بورد من تصاویری از کشورهایی هست که خیلی دوسشون دارم مثلایتالیا شهررم و میلان یا کشور آمریکا شهر نیویورک ، بهتون بگم اتفاق هایی که داره میفته در اطرافیان من ، اکثرا خبر میشنوم که دوستان نزدیکم و یا فامیل های کمی دورمون مهاجرت میکنن و من بیشتر لذت میبرم که خدا داره با این نشانه ها با من حرف میزنه و از همه جالبتر دوستی در کنارم دارم که اونروز از علاقش و اینکه میخواد در یکی از کشورهای کانادا استرالیا یا ایتالیا سفر کنه و اقامت بگیره حرف میزدم ، توی ایتالیا از شهر رم خوشش میاد و قراره انشالله برای تحصیل به این شهر مهاجرت کنه در اینده نزدیک . شهر رم همون شهری بود که من تصوراتش رامیکردم توی تجسمم و حالا نشانه هاش را میبینم .

    اینا چی میتونه به من نشون بده؟ اینکه نشانه هایی از مهاجرت هستن یعنی من دارم فرکانس هارو ارسال میکنم پس مطمئنم دارم توی این مدار قرار میگیرم و مطمئنن منم یک روزی مهاجرت خواهم کرد .و باور میکنم پس میشود ، باور دارم منم میتونم ، خدایی که این نشانه هارو داره بهم نشون میده پس خودشم منو هدایت میکنه لازم نیست من با این فکر چطوری ؟ با چه شرایطی ؟ و… خودمو از این خواسته دورکنم . من مقاومتمو کمتر میکنم تا بیشتر در این مدار قرار بگیرم و اون خودش منو هدایت میکنه .

    توی مثال هندی ها که گفتین استاد مثلا یکی میاد امریکا و بقیه اون آدم هایی که هندی هستن و میشناسن به جای اینکه بهش حسادت کنن باور کردن میشود توی امریکا موفق شد و میان امریکا و… و باعث پیشرفتشون میشه را من میخوام با مثال های ریز بگم که توی همه زندگی ما افراد همچین اتفاق هایی زیاد دیدیم . توی کسبو کار من توی شهرم من با شرکت هایی کار میکنم که بعدها فهمیدم از روستاهاشون اومدن توی شهر اینجا فعالیت کردن صاحب شرکت شدن و جالبه افراد همون روستا ها هم با دید اینکه این رفته موفق شده اون ها هم اومدن و جالبه همون مسیرو رفتن ، اغلب شرکت هایی که من با اون ها کار میکنم خیلیاشون شرکت های متفاوتی هستن ولی رییس شرکت ها از یک روستا هستن که اتفاقا دوست هستن باهم . این مثال دقیقا توی زندگی پدر من که قبلا توی شهر تهران فعالیت داشت هم میدیدم که عموهای من و بعضی دوستای پدر من هم بخاطر اینکه یکی از عمو هام رشد کرده بود توی کاری در تهران برادرهاش و دوستاش از شهرشون رفته بودن تهران و دیده بودن که عموم موفقه اونا هم همون شغل رو ایجاد کرده بودن .

    باور پذیر شدن که میشود و من هم تواناییشو دارم خیلی تاثیر داره توی زندذگی افراد به جای اینکه بگن نه شانسی بوده یا اونا پارتی دارن و…

    خود من که خیلی راحت اینهارو میبینم و قبول دارم قبول دارم بعضی مواقع همچنان حسادت کمرنگی در من هست یا اینکه ترسی باشه برای قدم برداشتن هم دارم ، ولی اونقدر برای خودم باور پذیرتر میکنم و میرم در دل ترسهام تا کم کم به قول استاد بشکنه این سیمان اطراف ذهن من و باورهام تغییر کنه .

    استاد شما بینظرین من توی این 3 تا 4 سال خیلی تغییر کردم و بیشتر زندگی برام جذابتر شده و رنگ خدایی داشته .

    ممنون ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 708 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق

    من دیشب این فایل جدید رو دیدم و گفتم آخجون یه فایل جدید اومده و وقتی داشتم درمورد سوالاتم از خدا میپرسیدم موضوع رو که دیدم گفتم چقدر خوب حتما گوش بدم

    و بعد هرچی خواستم ببینم و بخونم نشد هر بار سایت نمیاورد و میگفت داره بررسی میشه که اتصالتون ایمن هست یا نه

    بعد گفتم باشه یکم بعد امتحان میکنم و اومده بودم روز شمار تحول زندگیم رو رد پامو بذارم

    بعد صبح که بیدار شدم قبل رفتن به کلاس رنگ روغن زود دانلودش کردم و گوش دادم و تمریناتشو انجام دادم

    همین که داشتم گوش میکردم انگار خدا یکی یکی تمام اون مواقعی که باعث حس خوبم یا باعث حس حسادت یا ناتوانی در درونم شده بود رو یادآوری کرد تک تکشونو و من یکی یکی یادداشت کردم تو دفتر تمرینام

    دوموردشو یکی احساس خوب و یکی از حسادت یا احساس ناخوب دیگه رو اینجا براتون مینویسم

    در مورد احساس خوب و ایده هایی که از نزدیکانم یا دوست و آشنا گرفتم این بود که

    من که هدف و علاقه ام، رفتن نقاشیام به موزه ها و حراجی های میلیون دلاری و فروش نقاشیام به مجموعه دارا هست و شرکت تو نمایشگاه های نقاشی هست و میخوام کیفیت کارمو بالا ببرم و مهارتمو بیشتر کنم

    من با تکرار باور هام وقتی فهمیدم که باورم دراین مورد قوی شده که وقتی موفقیت یکی از هنرجوهای استادم رو دیدم که نقاشیاش یه جا فروش رفته و از موزه هنگ کنک گرفتن کارشو انقدر خوشحال شدم و باعشق براش پیام دادم و تبریک گفتم و انقدر حس خوبی داشتم که میگفتم برای منم میشه و تلاش میکنم و وقتی شنیدم استادم گفت نقاشیاش رفته تو موزه کلی خوشحال شدم و این برای من یه انگیزه بزرگتر شد که حرکت کنم و قدم هام رو مصمم تر بردارم و خیلی با ذوق این مسیرو ادامه بدم

    و خیلی چیزا از این موفقیت یاد گرفتم و این باعث شد من بیشتر قدم بردارم برای حرکت تو اهدافم

    و حتی خودم رو تصور کردم که نقاشیام به دیوار موزه نصب شده و خوشحالیشو کردم و از خدا سپاسگزاری کردم

    یا وقتی فهمیدم یکی از نزدیکانم میخواد بره خارج از کشور که ادامه درسشو بره اونجا بخونه و درموردش حرف میزدیم ،خیلی خوشحال شدم براش و این برام یه انگیزه شد و گفتم وقتی چند نفر تو فامیلم تونستن با درس خوندن برن خارج از ایران

    من هم میتونم درسته مدرک تحصیلیم ربطی به کارم و علاقه نقاشیم که عاشقانه دوستش دارم نداره ولی منم میتونم از طریق عشقم نقاشی ،نقاشی هام یا حتی خودم به بهترین و خوش آب و هواترین شهر یا کشور هدایت بشم و یقین دارم که میشه برای اونا شده برای منم میشه

    چون من از بچگی چون محل زندگیمونو تغییر دادیم و دیدم شده ،هرجا که برم میتونم زندگی کنم این باور در من ایجاد شده که میتونم و میشه

    مثلا ما تو شهر خودمون منطقه ای بودیم که از اونجا میخواستیم به تهران مهاجرت کنیم ولی نشد پدرم خیلی تلاش کرد و اومد حتی تو تهران خونه ببینه ولی با باورای محدود نشد و بعد فوتش ما تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم و شد و خیلی پیشرفت داشتیم و این رو هر وقت یادم میارم میگم چرا که نه وقتی تونستیم بیایم از یه شهر کوچیک که ترکی هم حرف میزدیم و باید فارسی حرف میزدیم چرا نتونم به خارج از کشور برم و انگلیسی حرف نزنم

    پس میتونم و میشه و خودش برام باور شده که میتونم

    در مورد محدود کننده بگم

    من یکی از اهدافم درمورد طراحی طلا اینه که من طراح و ایده پرداز بشم که طرحام ناب و خاص باشن و خودم رو با لحظه قبلم مقایسه کنم و پیشرفت کنم و فقط با خودم رقابت کنم که تلاشم بیشتر باشه

    یاد اتفاق دیروزم افتادم که تو نمایشگاه بین المللی طلا رفتم تو ورکشاپ رایگان شرکت کنم و در اونجا انقدر ذهنم شروع کرد به حرف زدن که یه لحظه فکر کردم ناتوانم یا من نمیتونم به اون موفقیتی که طراحای موفق رسیدن برسم

    و حتی میگفتم آیا من مسیرم درسته من نقاشی رو فقط ادامه بدم یا طراحی طلا رو هم ادامه بدم یا اینکه کارامو چجوری بفروشم و میگفتم طرحای منو چجوری ببینن و کلی چیزای دیگه که

    بعد که به خودم اومدم گفتم نه وقتی اونا تونستن با تلاش و پشتکار و رفتم کارای اولشونو دیدم که مثل من ساده بود و به مرور تو کارشون پیشرفت کردن این برام یه باور شد که منم میتونم با تلاش و تمرین مستمر تو طراحی و در کنارش کنترل ذهنمو بدست بگیرم و از مسیر لذت ببرم و از موفقیت انسان ها برای خودم بگم برای منم میشه

    و من میتونم چون ارزشمندم و باور دارم که من هرچقدر کار کنم روی خودم خدا هم باتوجه به مداری که هستم بهم ایده و طرح همون مدار رو الهام میکنه

    پس من میتونم و حتی اینو گفتم که به ازای هر طراح طلا بی نهایت طرح وجود داره پس برای من هم بینهایت طرح وجود داره و کافیه من مهارت هامو افزایش بدم

    یه باور محدود کننده ای هم که داشتم و یادم اومد

    اینه که چند روز پیش یکی از نزدیکانم موتور جدید گرفته بود و قیمتش 200 میلیون بود

    وقتی من شنیدم یه لحظه تو دلم گفتم ببین من میخواستم کامپیوتر بگیرم بهشون گفته بودم که لازم دارم چی میشد بهم قرض میدادن و پس میدادم یا این حرفو گفتم تو دلم که کاش منم داشتم و کامپیوتر میگرفتم حتی احساس ناتوانی در رسیدن به خواسته هام یه لحظه بوجود اومد و حسادت کردم

    بعد که به خودم اومدم و فاصله این دو تا گفتگو تو ذهنم در یک دقیقه بود

    بعد گفتم طیبه آگاه شو ، اون فرد تلاش کرده هر روز رفته کار کرده و حتی با موتور ساده ای که داشت مسافر برده و پولاشو جمع کرده گرفته

    بعدشم تو مسئول زندگی خودت هستی هیچ کس نمیتونه زندگی تو رو تغییر بده یا بهت کمک کنه تو باید تلاش ذهنی تو بیشتر کنی و حتی قدم برداری برای فروش کارات و مهم تر از همه خدا تو این 4 ماه خیلی بهت کمک کرد باور داشته باش که خدا باز هم کمکت میکنه و تو هم میتونی به راحتی و به طبیعی ترین حالت ممکن به همه چیز برسی

    من امروز فهمیدم که من تو یه سری مواقع که درمورد دیدن موفقیت افراد چه حرفایی زدم تو دلم

    و سعی میکنم برای همه شون بنویسم تو دفترم و باور های قدرتمند کننده رو بنویسم و با عش تمرین کنم

    چون خیلی دوست دارم با فایلای رایگان تمریناتو انجام بدم تا تکاملمو طی بکنم و بتونم دوره هارو خرید کنم

    خیلی خوشحالم که این فایل رو دیدم و از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و همکارانتون سپاسگزارم که این فایل های پر از آگاهی رو برای ما آماده میکنید تا ما هم استفاده بکنیم

    خیلی خیلی سپاسگزارم ازتون زندگیتون سرشار از شادی و ثروت و سلامتی و آرامش و عشق بینهایت باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ,حدیث فدایی گفته:
    مدت عضویت: 1583 روز

    درود بر همه و خدا قوت

    واقعیت من خیلی به پیش رفت آدم ها حسادت می کردم ولی از وقتی که با استاد آشنا شدم و این تو فایل هاتون شنیدم که به ثروتمند ها تبریک می گفت خیلیییییییی برام سخت بود شروع کردم به این کار منم این کار کردم تو دلم به همه تبریک می گفتم باورتون نمیشه من تحویل هیچ درآمدی نداشتم در صورتی که خیلی آدم توانمندی بودم کم کم درآمد پاره وقت بعد درآمد ثابت از 20هزار تومان شروع کردم الان 20میلون دارم در ماه و اینو هم بگم من فقط یکی از ترمز های ریشه ای حل کردم این چنین رحمت خدا برام اومد اگه همه درست کنم چی میشه چون فهمیدم که چیزی که دیگران امتحان کرد من هم میتونم تو اون کار موفق بشم شایدم بیشترو در پایان اول از خدای مهربونم و بعد از استاد عزیز سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سهراب سهرابی گفته:
    مدت عضویت: 1568 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته

    سوال بخش اول (جواب من به این سوال بعد از آشنایی با استاد هست و قبلاً اینجوری نبود)

    من قبلاً این سوال رو از خودم پرسیدم چون تو دوره های استاد بود و من از خودم پرسیدم و اون موقع احساس بد و قضاوت های نابجا داشتم و دیدم من خیلی مشگل دارم پس شروع کردم به کار کردن رو خودم باورهام و ساختن باورهای بهتر و تغییر دادن نگرشم

    و خیلی هم موفق شدم تو دوره دوازده قدم به بخش هست که خیلی عالی استاد توضیح میده که وقتی خواهر استاد به خانم شایسته تلفنی صحبت می‌کنه درمورد همین موضوع هست و بعد توضیحات استاد که من دیدم باید اشغال هارو کلا پاک کنم و موفق هم شدم

    من دوستی دارم که باهم تو خوابگاه زندگی میکردیم و الان که اینو می‌نویسم باهم تماس داریم خونه ی هم میریم هفته ای ماهی ..

    این دوست من از نظر من به هرآنچه میخواست الان رسیده و زندگی خیلی خوبی داره ماشین خونه شغل عالی پول و غیره هرآنچه من ندارم اون داره

    و من از این بابت خیلی خوشحالم و تحسینش میکنم ازش الگو میگیرم

    وقتی میرم خونه ش درمورد ارزوهامون باهم حرف می‌زنیم. چون من می‌دونم از کجا به اینجا رسید کلی تلاش کرد و خیلی کارها کرد

    ،الام جوری شده من دیگه به هیچ کس حسادت نمیکنم فقط تحسین و تبریک گفتن به اون بخاطر موفقیت هاش ازش میپرسم یاد میگیرم چون قانون رو یاد گرفتم

    که اگه کسی به جایی رسیده موفق شده پس منم میتونم منم خیلی کارها میتونم انجام بدم،

    من تو شغل خودم که اینجا هستم خیلی از بچه ها نصحتم میکنند این کار رو بکن اون کار رو بکن چرا مثل ما رفتار نمیکنی (مثلا ببین من دارم اینجا و اونجا کار میکنم دارن سه تومن بیشتر می‌گیرم تو هم بیا این کارا رو بکن دوتومن بیشتر بگیر وضع مالیت بیشتر شه)من اصلا به حرفشون گوش نمی‌دم نه حسادتی نه چیزی نسبت به اینکه پول بیشتر میگیرند ندارم

    میگم من راه خودمو میرم شما هم راه خودتونو برید مسخره میکنند و نصیحتم میکنند اینم دلش خوشه همون حرفا که به استاد میزدن، چون من اینجا تو این کارم میتونم خیلی بیشتر از بچه های دیگه پول در بیارم وقتم آزاده کارم راحتره میتونم دوشیف کارکنم اضافه کاری هم بکنم،

    ولی من به خودم گفتم هشت ساعت کار میکنم هشت ساعت رو اهداف و باورهام کار میکنم و هشت ساعت هم می‌خوابم

    نیازی نیست روز و شبمو بهم بدوزم

    من کارهایی که لازمه برای هدفهام انجام بدم انجام میدم کلاس آموزشی گشتن دنبال الگوها سایت استاد و هرآنچه لازمه…

    من بجای کار بیشتر و درآمد بیشتر این پول خردها وقتم رو به اهداف بلند مدتم گذاشتم نه

    این زندگی بخورو نمیر… من باید رو خودم کار کنم لیاقت ایجاد کنم با پر کردن وقتم برای جمع کردن این نون خشکا نمیتونم رو خودم کار کنم رو باورهام کار کنم

    من نشونه هارو دیدم از کجا به اینجا رسیدم و الان می‌دونم فقط با ادامه دادن این مسیره که به هرآنچه آرزو دارم میرسم

    1, مرحله اول …

    ایرج یکی از دوستام که باهم تو خوابگاه بودیم

    خونه ماشین شغل عالی دوستان خیلی خوب و کارمند زیر دستش داره و هر موقع دوست داره سفر میره.

    2, مرحله دوم…

    احساس خوشحالی دارم تحسینش میکنم همیشه و انگیزه ازش میگیرم موفقیت هاشو بهش میگم

    3, مرحله سه…

    یک…من باید از طریق قانون جهان هستی به موفقیت این دوستم نگاه کنم ببینم چه باورهایی چه ایمانی و چه کارهایی باتوجه به قانون انجام داده و موفق شده..

    دو…

    درسی که من میتونم از موفقیت این دوستم بگیرم اینه که وقتی ما تو خوابگاه باهم بودیم اون فکرهای بهتر و بزرگ در سر می‌پروراند

    وقتی من داشتم با بچه های دیگه تو پارک بازی میکردم اون می‌رفت آموزش میدید من وقتی داشتم با بچها بحث سیاسی میکردم اون داشت به اهداف بلند مدت فکر میکرد و دنبال چیزی که دوست داشت می‌رفت ..

    الان فهمیدم مسیر موفقیت برای همه یکسانه باید کارهای متفاوت از اکثریت جامعه انجام داد فقط روش رسیدن فرق می‌کنه

    مسیر تغییر نمیکنه افکارم باید تغییر کنه باورهام باید تغییر کنه

    استاد سپاسگزارم بابت این فایل

    من خیلی چیزها از همین فایل های دانلودی یاد میگیرم

    مخصوصا روز شمار تحول من یه دوره ست واقعا

    خانم شایسته از صمیم قلبم براتون بهترین هارو آرزو میکنم بابت فایل های دانلودی عالی که رو سایت میزارید

    موفق پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    ساناز طهمورسی گفته:
    مدت عضویت: 531 روز

    نسب به افرادی که دوستشان دارم واقعا خوشحال میشم ولی نسبت به اونایی ک حالا پدرم قبلا گفته بوده اینا خانوادگی دزد هستند و مال مفت خوردن درموردشون بد گفته یا کلا خانواده ام دید بدی داشته اند حس بد و حسادت دارم و دروغ چرا از موفقیت شان خوشحال نمیشوم

    همیشه مدیرهایی که در فروشگاه داشتم از من کوچکتر بودند و گریه میکردم میگفتم من ازشون بزرگترم ولی اونا مدیر منن

    بکی از هم سن و هم بازی ههای دوران بچگیم یه مغازه زده همش تو ذهنم میگم اون اگه اینجاست و به این موفقیت رسیده فقط بابت حمایت مالی و احساسی پدرش بوده و واقعا غرورم زیر پا نمیزارم ازش بپرسم چجوری به اینجا رسیدی ولی بنظرم درسته حمایت پدرش بوده ولی پستکار و سمج بودنش برای رسیدن به این درجه هم بوده

    درسی که من از مسیر موفقیتش گرفتم این بود نترسم ،جا نزنم ،اولش شاید سخت باشه ولی زود همه چی درست میشه و خدا حمایتگر منه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و همه دوستانم

    اول از همه سپاسگزارم ازتون به خاطر این فایل بی نظیر که داره کمک میکنه به خودشناسی بیشتر برسیم

    تمام سعیمو کردم که صادق و دقیق باشم تا بتونم درک کنم و ریشه باورهامو پیدا کنم

    حالا بریم سراغ سوال:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد ، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه میگیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت و ناتوانی می رساند؟!

    جواب: من خودم به شخصه وقتی فردی از لحاظ مالی یا خرید چیز بزرگی موفق میشه اولش یکم احساس حسادت بهم دست میده ولی بعدش تحسین میکنم و بهش تبریک میگم طبق قانونی که یاد گرفتم اینکارو میکنم حالا نمیدونم تا چه حد قلبیه

    ولی وقتی بررسی میکنم و ذهن تحلیل گرم خودش رو جلو میندازه به این نتیجه میرسم که این افراد با قسط و وام به اینجا رسیدن و ممکنه دیر یا زود از دست بدن چون تکامل رو رعایت نکردن و ذهنشون همیشه درگیره و آرامش ندارن و کلی بررسی های دیگه که ریشه توی ناخواسته و نکات منفی داره و اینجوری خودم رو متقاعد میکنم که راهم درسته و دارم تکاملم رو طی میکنم . درسته الان به این موفقیت نرسیدم ولی دارم پله به پله جلو میرم و خودم و مسیرمو چک میکنم که خوب پیش رفتم و اینجوری به احساس بهتر میرسم

    فکر میکنم این ریشه توی این داره که موفق شدن از مسیر درست و تکاملی سخته

    تمرین :

    مرحله اول:

    موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آن تهیه کن

    مرحله دوم :

    در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای ، بنویس : چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    مرحله سوم:

    این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده

    سوال اول:

    از چه زاویه مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود به خودباوری برسم و الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای خواسته هایم ایده بگیرم

    سوال دوم:

    چه درس هایی میتوانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    پاسخ :

    1. خواهرشوهرم : مربی تناسب اندام

    *دوست داره همیشه از بقیه بالاتر باشه واسه همین تمام تلاششو واسه برنده شدن میکنه (باور ضعیف)

    *دوست داره تواناییهاشو بسنجه و مستقل باشه و هر کاری بخواد بتونه انجام بده و برای خودش خرج کنه(باور قدرتمند)

    2. شوهر خواهرشوهرم :مربی تناسب اندام و ساخت باشگاه ورزشی و خرید باغ

    * برتر بودن واسه نشون دادن به بقیه(باور ضعیف)

    *جسور بودن و رویاپرداز بودن و قوی بودن و نقشه کشیدن واسه رشد و پیشرفت (باور قدرتمند)

    3.داماد خواهرم :ساختن کارگاه و عوض کردن خونه و داشتن پول و راحت سفر کردن و تفریح کردن

    *خودشو همیشه بالاتر از بقیه میبینه واسه همین تلاش میکنه به همه چی برسه (باور ضعیف)

    * مدیریت مالی خوب و فکر و هوش اقتصادی بالا و اهمیت دادن به خودش (باور قدرتمند)

    درس : هدفمند بودن و جسور بودن و ادامه دادن و دنبال علاقه و عشق رفتن و متکی به خود بودن و چشم انداز داشتن و تجسم همیشگی رسیدن به خواسته و رد شدن از موانع و هیچوقت به نشدن فکر نکنیم

    به خدای وهاب میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    عرفان میدانجو گفته:
    مدت عضویت: 759 روز

    با سلام درود خدمت استاد عزیزم که برای من یک الگوی بسیار بسیار فوق العاده هستین و عرض سلام و ادب خدمت خانم شایسته عزیز.

    من عاشق هر دوی شما هستم و براتون بهترینهارو آرزو میکنم

    در مورد سوال اول:

    من قبل از اینکه با شما آشنا بشم در مورد موفقیت دیگران یه جورای احساس حسادت میکردم ولی بعداز کار کردن رو شخصیت خودم الان با موفقیت همه انسانها بسیار بسیار خوشحال میشم میدونم با ارسال این فرکانس خودم نیز در مسیر آن قرار میگیرم و به موفقیتهای زیادی دست پیدا میکنم و به قانون کارما اعتقاد دارم

    از زحمات بی کران شما و خانم شایسته و وجود نازنینتون که ما رو در مسیر زندگی راهنمایی مکنید با تمام وجودم سپاسگزارم،خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    نازنین گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    سلام استاد جانم و مریم بانووو

    وسلام خدمت همه هم مسیری های عزیزم

    استاد جانم از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون من و محمدم یه شریک کاری داشتیم که با هزار دوز و کلک و حقه هایی که داشت مسلط شد به کارما و تونست خیانت رو ترجیح بده و ما کارمون رو که خیلی خیلی خیلی زحمت کشیده بودیم کاری که حاصل 18سال زحمت و غربت بود ومن هم خدایی کم نزاشتم

    رو از دست دادیم من سر این مسئله یک سال و نیم هست واقعا اذیت شدم و خودمو از هر نظر سرکوب کردم حتی دوره قانون سلامتی و دوره عزت نفس و.. رو نتونستم ادامه بدم چون دچار تروما شدم والان که به تمرین شما فکر کردم من فقط رو این ادم حساس شدم ونمیتونم موفقیت و… ببینم خیلی از خدا خواستم ذهنم رو اروم کنه نمیدونم شاید روش کار نکردم یا هر چی…

    ولی خداخودش میدونه همه رو یعنی خانواده، فامیل، آشنا، رهگذر، وخلاصه که میبینم به موفقیت رسیدن تحسین میکنم خداروشکر میکنم وارزوی سلامتی و دلخوشی براشون دارم..

    و خدا خدای فراوانی و بینهایت ثروت ثروت از هر لحاظ وقتی میبینمشون میگم پس اونا تونستن منم میتونم و این رو هم خوب میدونم که خدا بین بنده هاش فرق نمیزاره…

    این ماییم که بخواهیم تا داده شود…

    اگر یکم این ور واونور نوشتم ببخشید آقا ما یه خانواده عظیمی هستیم و منو عفو کنید بعداز یک سال ونیم دارم کامنت مینویسم…

    وبهترینهارو براتون آرزومیکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    با سلام

    مرحله اول: به برخی از دوستانم حسادت می کنم اما برای بعضی از آنها خوشحال می شوم، آن دسته از دوستانی که با من هم دوره هستند و در برخی چیز ها در رقابت هستیم پیشرفت و موفقیتشان باعث احساس ناراحتی و کمبود و کمی حسادت در من می شود، از این که او موفق شده ناراحت نیستم اما از این ناراحتم که من باید اول به موفقیت برسم و مرکز توجه باشم چون بیشتر از او تلاش کرده ام و مهارت بیشتری دارم و به طور کلی از او بهتر هستم

    نفر اول:سع- وقتی به من گفت که یکی از سرمایه گذاری هایش در متاورس سود اور بوده من احساس کردم فرصت را از دست دادم و ناراحت شدم، همچنین وقتی یکیدختر ها قبل از اینکه به من توجه بدهند، به او توجه میدهند حتی با وجود این که توجه انها به من ده برابر اوست، احساس حسادت و ناراحتی می کنم، دوست دارم در همهچیز اول و مرکز توجه باشم

    حس: یکی از دوستانم که از ته قلب اورا دوست دارمم، وقتی در مرکز رشد دانشگاه شرکت ثبت کرد و شروع به گذاشتن تور های طبیعت گردی کرد من احساس خیلی خوبی برای او داشتم اما حس کردم که باید کاری بکنم و من هم هرچه سریعتر تورهای خودم را شروع کنم، حس کردم زمان را از دست دادم و عقب افتادم

    عل: وقتی موتور خرید و ایفون خرید با وجود اینکه میدونستم پدرش حمایتش می کنه و من خیلی بیشتر از اون لیاقت دارم و تلاش کرده ام اما باز هم احساس عقب افتادن کردم و حس کردم زمان را از دست داده ام، در صورتی که اون زمان داشت صرف اموزش دیدن میشد و به نوبه خودش خوب صرف شد

    مرحله بعد:چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است

    سع: این دوستم تونسته در سرمایه گذاری ها موفق باشه، او وقت زیادی صرف تحلیل و دیدن فیلم تریدر های ارز دیجیتال و متاورس میکنه و از اونجایی که پدر پولداری داره این ریسک هارو به راحتی انجام میده اما در عین حال تحلیل زیادی هم قبل سرمایه گذاری میکنه که پولش از دست نره، این حس امنیتی هست که من ندارم چون اگر سرمایه گذاری من شکست بخوره کل پولم از دست میره، من باید حس امنیت و توک به خدارو تقویت کنم و بدونم که هر اتفاقی بیفته خدا سرمایه من رو تامین میکنه و روزی رسان هست و باید روی ایمانم کار کنم، در رابطه با دختر ها هم دلیل این حس عدم اعتماد به نفس کافی هست و میخام بخشی از اون رو از طریق جنس مخالف تامین کنم و اعتماد به نفس کاذب بذست میارم، باید روی خودشناسی و دستاورد های واقعی تمرکز کنم

    حس:باور و ایمان اون و توکلش به خدا بالاست و میدونه که موفق میشه و بسیار عملگرا هست، من هم باید از اون راهنمایی بخام و با توکل بر خدا کار رو شروع کنم

    عل: بسیار ادم سرخوشیه و خیلی شاده و در هیچ موقعیتی من اون رو ناراحت و افسرده ندیدم، چیزی که در خودم هست و بعضی وقت ها نا امیدو ناراحت میشم در فکر فرو میرم، انگار به هیچ چیز منفی فکر نمیکنه و همیشه در حال عشق و حاله، من هم باید تمرکزم رو کامل بزارم روی نکات مثبت در هر موضوع و موقعیتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1263 روز

    به نام خدای مهربان

    وقتی داشتم الگو میگرفتم از افراد موفق و درس هایی که میتونن برام داشته باشن (چه اون دسته از افرادی که قبل از اینکه به تضاد بربخورن تغییر کردند و چه افرادی که به تضاد برخوردن) این درس رو خیلی واضح دیدم که قبل از اینکه مجبور بشی صد در صد خودت رو بزاری صد خودت رو بزار و با تمام وجود جدی بگیر چون به هر حال یک روزی جهان مجبورت میکنه که جدی عمل کنی جدی تغییر کنی و اون روز هم باید سختی بیشتری بکشی و هم عمرت رو تلف کردی

    میدونی این پیام رو برام داشت که یک روز بلاخره مجبور میشی شبانه روز روی باور هات کار کنی و تغییرشون بدی اگر الان شل بگیری

    یک روزی مجبور میشی تمرکز لیزری رو بزاری روی کارت اگر الان با حواس پرتی کار کنی

    یا داری توی این جهان بدتر میشی یا بهتر فکر نکن با شل گرفتن اتفاقی میفته با تغییر ندادن باور هات اتفاقی میفته

    دیوانه کسی است که یک کاری رو بارها و بارها تکرار میکنه و انتظار نتیجه متفاوت است آلبرت انیشتن

    من خودم درمورد این موضوع باید روی خودم کار کنم برای همین اومدم این کامنت و بنویسم از اونجا که وقتی کامنت مینویسم کامل شرح میدم و همچنین تمرکزم بالاست چیزای خوبی از ذهنم در میاد و این موضوع باعث میشه بهتر روی خودم کار کنم و کلی فواید دیگه که کامنت گذاشتن داره

    داشتم به این فکر میکردم که اتفاقا اگر برسم به اونجایی که مجبور میشم تغییر کنم چقدر کنترل ذهن سخت تره پس همین الان صد در صد خودت رو سینا بزار تا جایی که میدونی از این قانون از این گنج درونیت نهایت استفاده رو ببر همین الان بهترین وقتش هست و این درس برام خیلی ارزشمند بود

    همچنین یک درس دیگه ایی داشت برام اینکه لذت اون مسیر هدف و اون نتیجه ایی که ادم خلق میکنه از هر لذتی بالاتره و واقعا میارزه که هر بهایی رو بخاطرش داد و همچنین حواسم باشه حتما هدف بعدی رو مشخص کنم تا بمونم توی تین مسیر و یادم نشه که صرف هدف داشتن لذت بخشه برای ادم و وقتی که اون ارزشی که خلق کردی رو میبینی اصلا احساس عزت نفسی بهت میده که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست

    پس سینا صد در صد خودت رو بزار روی کارت روی باور هات و با تمام وجودت به تکاملت سرعت ببخش

    بازم هرموقع احساس کردم درسی رو میخوام مرور کنم یا روی باوری کار کنم حتما کامنت میزارم

    خداروشکر این سلسله فایل ها قراره خیلی تغییرات بنیادین در شخصیت ما ایجاد کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: