ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 51 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهشید خداویسی گفته:
    مدت عضویت: 1733 روز

    واییییییییییی خدای من چقدررر خوشحالم از اینکه به این جلسات هدایت شدم ، همین دیشب ساعت 4 صبح داشتم اهدافم برای سال آینده رو می نوشتم و با دیدن فایلی که برای عید آماده کرده بودید اول اومدم اهداف شخصیتیم رو نوشتم و بعد اهداف مادی و علایقم رو ( چیزایی که می خوام به دست بیارم ، کارایی که می خوام انجام بدم و … ) رو نوشتم ؛ تو قسمت اهداف شخصیتیم با چک کردن کلید های سایت ، تمامی کلید هایی که احساس ضعف در اون ها داشتم رو نوشتم که در سال جدید می خوام رو این ها کار کنم و درونم رو رشد بدم ، خلاصه متعهد شدم به دنبال کردن سیر تحول و بهتر شدن زندگیم و امروز که داشتم چک می کردم کدوم کلید رو اول نوشتم که از اون شروع کنم دیدم اول کلید ذهنیت قدرتمند کننده رو نوشتم ( من از آخرین کلید ها در فهرست سایت دونه دونه تا اولین هاشون نوشتم و خب نوشتم بر طبق اولویت نیازمندی هام نبود ولی می دونستم باید تا جای خوبی رو همشون کار کنم ) بعد خب چون من همین دیشب بود این کلید رو دیده بودم و اون اسمش که ذهنیت قدرتمند کننده بود من رو علاقه مند به نوشتنش به فهرستم کرد باید بگم مطلقا هیچ چیز دیگه ای راجب دوره نمی دونستم فقط می دونستم که شما راجب ذهن قدرتمند صحبت می کنید .

    کلا خنثی بودم وقتی به این صفحه می یومدم تردید داشتم که نه نرو ببین کلید های مهم دیگه ای هم هست می تونی از اون ها شروع کنی ، شاید تو این فایل حرف هایی باشه که تو آمادگی درک و شنیدنش رو نداری و تو فرکانسش نباشی و خب صادقانه بگم وقتی فایل عید رو گوش می کردم یه چیزایی راجب نیازمندی هام می دونستم مثلا چیزایی که یادداشت کردم :

    +فکر نکنم با درخواست کردن از خدا پرو می شم و به جای اینکه کارم رو بکنم کامل ، مدام از خدا می خوام بی مسئولیتی من رو گردن بگیره و آره خدا یه روز خسته میشه از کمک کردن به من و خجالت بکشم که از خدا درخواست کنم چون فکر می کنم که میگه نگاه کن بنده من از پس کوچک ترین کارا هم بر نمیاد .

    +با غریبه ها روابط بهتری داشته باشم و یاد بگیرم اون قدر برای خودم ارزش قائل بشم که وقتی دیدم طرف مقابل برعکس من تمایلی برای صمیمیت و مهربانی نداره به زور نگم نه زشته من ادب خودم رو نشون بدم و فلان و با احترام به خودم منم عادی برخورد کنم ولی مودبانه .

    +بتونم ذهنم رو قوی تر کنم ، با حرفی بهم نریزم و ناامید نشم و نظرات دیگران حالم و اقدامات من رو کنترل نکنه .

    +آرامش درونی بیشتری داشته باشم .

    اما با وجود این ها نمی دونستم از کجا دقیقا شروع کنم چون اینم باید بگم من واقعا تو پیدا کردن ترمز های ذهنی و باورهای تخریب کننده ام ناشیم و وقتی که تو فایل عید هم گفتید که رو اون قسمت هایی که ضعیفید کار کنید ، من واقعا سردرگم بودم برای پیدا کردنش یعنی یه سری چیزا واقعا آشکار بود ولی می دونستم بازم باید بگردم.

    خلاصه من گفتم که تو با خودت و خدات قول دادی متعهد باشی به نوشته هات به تغییر برای بهتر شدن و بهتر کردن زندگیت پس باید انجامش بدی و وقتی فایل رو گوش کردم اینطور بودم که خدایاااا باورم نمیشه تو من رو به فایلی هدایت کردی که به من کمک می کنه به راحتی ترمز های ذهنیم رو پیدا کنم ، بدون اینکه بشینم هی ساعت ها و ساعت ها تو خاطرات و ذهنم دنبال باور های بدی که داشتم و دارم بگردم و این کلید و جلسه های جدید چقدر جالب و عالیه.

    خودم واقعا نمی دونستم که اینکه اگه من چیزی رو دوست داشته باشم و علاقه مندی هام با عزیزانم مشترک بود اما اونا به سراغش رفتن و من نرفتم و وقتی دیدم اونا درش به موفقیت رسیدن ، من اون علاقه رو ول کنم باور منفی نیست ، یادمه همیشه موضعم راجب این رفتارم این بود که نه من دارم احترام می زارم به اون ها و اگه منم برم دنبال کاری که اون ها کردن مثل یه آدم تقلیدکار به نظر میام حتی اگه قبل از اون ها به اون کار علاقه داشتم ؛ یعنی می خوام بگم ما خیلی وقت ها باورهایی داریم که رو زندگی ، اقدامات، احساسات و ابعاد زندگی مون تاثیر می زاره اما نمی دونیم که بده ولی دارن ما رو دور نگاه می دارن از قدرتمند تر شدن ذهن و درونمون و حتی خواسته هامون و شما استاد عزیزم با این دوره رایگان دارید به ما به راحتی کمک می کنید شناسایی و خنثی شون کنیم ️️

    نکات طلایی این فایل رو در دفترم نوشتم و صادقانه به سوالاتش پاسخ دادم و قشنگ به طور کامل احساساتم رو در مورد موفقیت آدم های مختلف زندگیم ( چه عزیزانم چه کسانی که روابط خوبی با اون ها ندارم ) توصیف کردم و چیز هایی که یاد گرفتم رو هم نوشتم مثل اینکه خوشحال باشم و کنجاو چگونگی و الگو گیرنده از موفقیت های افراد مختلف و قصد دارم بعد ارسال پیام سریعا برم سراغ انجام تمرین این فایل .

    در آخر استاد ازتون بینهایت سپاس گزارم بابت این سری فایل ها ، به حدی آگاهی در تمامی فایل های سایت وجود داره که من گاهی با خودم میگم ببین یعنی تو بتونی به آگاهی های این یدونه فایل هم متعهد باشی زندگیت میشه بهشت مهشید ️️️️️چه برسه این سری فایل ها که قشنگ داره آشغالایی ( باور های محدود کننده ای ) که بین چرخ دنده های ماشین ذهن و قلبت رو گرفته و نمی زاره روند موفقیتت تو یه سری مسائل شروع شه و انجام شه رو میکشه بیرون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    ایوب همتی دیناروند گفته:
    مدت عضویت: 846 روز

    خدایا به امید تو

    سلام.

    قبل از هر چیز باید خدمت دوستان عرض کنم که این اولین کامنت بنده تو تمام عمرم هست و از این بابت خدا رو خیلی شکر میکنم.

    در جواب سوال استاد باید بگم که تا قبل از اینکه با سایت آشنا بشم، پیشرفت و موفقیت افراد رو به شانس ، پشتوانه، سهمیه و این جور مسائل ربط میدادم واین نوع نگرش احساس حسادت و خود کم بینی رو در من ایجاد میکرد.

    پس تمرین این جلسه رو با احساسی که الان به لطف خدا و راهی که برام باز کرده انجام میدم.

    1. موفقیت سجاد در زمینه تحصیلی ، کسب و کار و در نهایت خرید نصف آزمایشگاه پاتولوژی در بهترین نقطه شهر و راه اندازی شعبه دوم و کلی امکانات و تجهیزات که تا چند وقت پیش شهرمون نداشته والان در خدمت همشهریان گذاشته.

    احساس من در مورد این دوستم ـ بسیار بهم انرژی و انگیزه میده و از این بابت خیلی خوشحالم.

    موفقیت ایشان رو از این زاویه میبینم که خیلی نترس هستند ⁦(توکل به خدا ⁠)⁩.وتقریبا اما ،اگر و شاید تو کارش نیست.⁦⁦)⁩⁩⁠حذف ترمزها)⁩

    درسی که از این دوستم میتونم بگیرم .در احساس خود باوری ، احساس لیاقت ،خود ارزشمندی و خواستن بدون چون و چرا هست.ومن هم لیاقت دریافت هر نعمتی رو برای خودم قائل باشم.

    2.موفقیت دوستم روح الله.شاید خیلی ها ایشون رو آدم موفقی نمی‌دونن و من ایشون رو از این جهت موفق میدونم که به همه چیز خوش بینه و این باعث شده که از جنس همون افکار و ورودی ها وارد زندگیش بشه. که من قبلاً اونو یه آدم خوش شانس میدونستم و بارها به ایشون میگفتم که خدا فقط داره به تو خدمت میکنه.

    احساس من در مورد این دوستم خیلی عوض شده و از این بابت بسیار بسیار خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که موفقیت ایشون رو به افکارش ربط میدم و نه به مسائل دیگه.وحقیقتا 99 درصد خوشحالیم و حس خوبم به خاطر درک این مسئله و به خاطر خودم هست.

    موفقیت ایشون رو از این زاویه میبینم که رو نکات مثبت خیلی پافشاری می‌کنه تقریبا مطمئنه که براش اتفاق می افته. منظورم از پافشاری سعی و تلاش زیاد نیست اتفاقا برعکس خیلی کم تلاشه. منظورم حس عمیقیه که بهش یه اطمینانی رو میده که براش اتفاق م افته.

    درس من از ایشون درس نیمه پر لیوان رو دیدن و مثبت نگاه کردن به مسائل هست که اگر برای دیگری هست پس برای من هم هست.

    3.موفقیت دوستم احسان ، در کنترل افکار و ورودی های ذهن در مورد توحید،خدا شناسی و خودشناسی و در نتیجه برکتی که از لحاظ مالی در زندگیش هست با این که ایشون شغلش کارمندیه و از لحاظ درآمد حقوق ثابتی داره.

    خوشحالم که اینو فهمیدم که تنها مالک و یاری دهنده خداست.و اینکه از نگاه توحیدی یه نفر خوشحال میشم.خیلی بهم حس خوبی میده.

    موفقیت ایشون رو از زاویه نگاه توحیدی و اینکه هر موفقیتی رو به خدا ربط میده میبینم.

    درس من از ایشون اینه که در برابر خدا هر چه تسلیم تر بهتر.وبه قول استاد عباس منش هر چی در برابر خدا بیشتر سرتو خم کنی در برابر خلق خدا سرت بالاتره.

    استاد عزیز اگه کامنتمو خوندی بدون که صدات بهم آرامش میده وازتون ممنونم

    خدایا شکرت که بهم قدرت دادی کامنت بزارم.

    خدایا شکرت که تو مسیرم

    خدایا شکرت که دارم معنی ایاک نعبد وایاک نستعین رو هر روز بیشتر وبیشر درک میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    Asie Sheikhhoseini گفته:
    مدت عضویت: 624 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم که چراغ راه من در شب تاریک روح در این زندگی زمینی هستن.

    من این درس رو خیلی دوست دارم و اولین کامنتم رو دارم میذارم.

    فهمیدم که من در کل فامیل و خانوادم به دو خاله ام که هم سن و سال هستیم و از بچگی با هم بزرگ شدیم حسادت دارم قبلا خیلی بیشتر بود ولی خب هنوزم آثارش هست.یعنی اونا اگر به لحاظ مالی به لحاظ شغلی و به لحاظ ارتباط با همسرانشون از من بهتر باشن یا پیشرفتی بکنن من قلبم مچاله میشه یه لحظه یه حس بدی میگیرم.همونطور که گفتم الان خیلی کمتره یه لحظست و تموم میشه اما هست.

    دلیل کمرنگ شدنش هم اینه که دور از هم هستیم و مسیر زندگیمون متفاوته قبلا که نزدیک بودیم بیشتر بود.دلیلش بنظرم اینه که ما از بچگی خیلی با هم مقایسه میشدیم و من مدام در تلاش بودم که از اونها از همه جهت بهتر باشم تحصیلات،تیپ،ازدواج و و و

    تمام دوران زندگیم حسادتم نسبت به این افراد بخاطر این بود که از عقب موندن میترسیدم و میخاستم من از همه بهتر باشم و اگر اونا موفقیتی کسب میکردن حسادت میکردم و میکنم.امان از مقایسه!!!که حالا آگاه شدم و برنامم هست روش کار کنم.نکته ای که از این افراد باید یاد بگیرم باورهای سالم تر و قدرتمند کننده تری هست که نسبت به ازدواج و ارتباطات و پول دارن

    و حس ارزشمندی ای که در یکیشون خیلی زیاده و برای خودش احترام قائله و خاسته هاش از آدما رو صراحتا مطرح میکنه.

    در مورد دوستانم در حال حاضر به کسانی حسادت میکنم که همکار همسرم هستن و موقعیت های بهتری نسبت به همسر من کسب میکنن.به محض اینکه بشنوم داغ میکنم:))تپش قلب میگیرم و به اون بنده ی خدا انگ میچسبونم.حالا که فکر میکنم متوجه شدم که من در مورد شغل همسرم این باور محدودکننده رو دارم که روابط هست که باعث رشد ما میشه و چون فکر میکنم اونا باروابط به جایی میرسن از اینکه ما اون روابط رو‌نداریم حسودیم میشه و در این موضوع هم میخام از همه بهتر باشم!

    در حالیکه واقعیت اینه که از شما یاد گرفتم هرکس ذهنیت خودش رو زندگی میکنه و در جای درست خودش هست و اینکه ما ادمها رو دلیل پیشرفت خودمون بدونیم شرک محضه ولاغیر…

    چیزهای زیادی از این افراد موفق باید یاد بگیرم مثلا ارزشی که برای خودشون و هدفشون قائلن

    اینکه هرگز ناامید نمیشن،اینکه باورهای سالم تری دارن و من هم میتونم باورهام رو اصلاح کنمو غیره…همه ی دوستام و همکارا پیشرفت مالیشون باعث‌میشه خوشحال شم و تحسینشون کنم و با خودم بگم ایول پس منم تو مسیرشم که دوستام دارن رشد میکنن.

    پاشنه آشیلم خاله هام هستن و موفقیت و ارتقای شغلی همسرم و همکاراش

    من با این تمرین پیداش کردم.

    خدا رو هزارمرتبه شکر که امروز چیز بیشتری نسبت به دیروز یاد گرفتم.

    از شما سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    رقیه کیانی گفته:
    مدت عضویت: 1091 روز

    به نام خدایی که در این نزدیکیست

    به نام خدایی که به شدت کافیست

    سلام خدمت استاد عزیز ،مریم جان دوست داشتنی ودوستانی که هر لحظه برای پیشرفت خودشون تلاش میکنم

    در ابتدا باید بگم که من وقتی فکر میکنم در ویژگی های خودم کنکاش میکنم میبینم واقعا چقدر با دیدن موفقیت دیگران خوشحال میشم و اینکه طوری که خودم به اون موفقیت رسیدم اما بیشتر که دقیق میشم میبینم که اون ته ته وجودم یه کوچولو و نامحسوس ناراحت شدم و درکل وقتی نجواهای این چنینی که چقدر طرف خوش شانس هست ،چقدر شوهرش تامین مالیش میکنه ،چه خوب به راحتی چیزی که میخواد رو تامین میکنه،سریع خودم رو ازاین سیکل ناراحتی وحسادت کشیدم بیرون.

    الان میتونم دو مثال نزدیک از خواهرام بگم

    اولین موفقیت ورزشی یکی از خواهران که واقعا باعث افتخار من و خانوادم هست همیشه بهش افتخار کردم با پیروزی هاش خوشحال شدم وبا شکستش ناراحت شدم وقتی توی کاغذ الهاماتی می‌تونستم ازش بگیرم رو نوشتم دیدم خیلی زیاد هست وبا نوشتن چقدر بزرگ وکاربردیه مثلاً این که با تمام سختی ها ،مخالفتهایی که از جانب اطرافیان شد بازهم به مسیر ادامه داد،باتمام مشکلات مادی،مشکلات رفت و آمد مشکلات فرهنگی جامعه سختی های تمرین ومهمتر از همه ی اینها مداومت مداومت مداومت در مسیر به این موفقیت چشمگیر رسید و به نظرم این بهترین راهنما می‌تونه باشه

    مورد بعدی خواهر دومم هست که جذب مالی خوبی داره مثال زمانی که من چند سال ماشین نداشتم اون چند ماشین داشت و هرچند وقت مدل ماشینش بالا و بالاتر می‌رفت هروقت که بهم زنگ میزد و می‌گفت از خوشحالی جیغ می‌کشیدم می‌خندیدم و خوشحال میشدم اما کمی می‌گذشت و حتی به خودشم میگفتم تو باوجود منفی گرافی هات چقدر خوب جذب میکنی که به نظرم این یک باور محدود کننده بود و هیچ چیز جهان تصادفی نیست و همه چیز از قانون ثابتی پیروی میکنه

    در مورد این خواهرم هم الهاماتی که گرفتم و جستجو کردم دیدم فوق العاده بخشنده به لحاظ مالی هست ویک خیرو برکتی همیشگی برای اطرافیانش داره ودر واقع باور فراوانی رو هر روز در زندگیش به کار میبره

    در آخر از خداوند و استاد عزیزم سپاسگزارم که این آگاهی رو بهم داد که بیشتر از قبل از موفقیت دیگران خوشحال بشم ،الهام بگیرم ،عمل گرا باشم و برای رسیدن خودم به این موفقیت ها تلاشی پاک و مهربانانه داشته یاشم و به همه چیز به درست ترین و زیباترین راه ممکن برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    حسین مرادی گفته:
    مدت عضویت: 574 روز

    سلام و درود استاد عزیز چقدر شما استاد فوق العاده عالی هستید من تمرین این جلسه رو انجام دادم 3تا از افراد نزدیک دوستان و فامیل با 3شغل متفاوت و 3طایفه متفاوت رو بررسی و ارزیابی کردم اولیش اقوام نزدیک که از صفر از کارمندی رسید ب رییس گمرک بندرعباس همه ب این فرد حتی خود من هزار انگ می زدم که خانواده شهید بوده پارتی داشته از ما بهترون هست واز موقعیتش سواستفاده کرده ولی الان که با قوانین آشنا شدم می بینم که اون دوره تکاملشو طی کرده درس خونده از کارمندی و حقوق کم شروع کرده درگیرحاشیه ها نکرد خودشو چراغ خاموش راهشو ادامه داد تا رسید ب این جایگاه چقدر باورمحدودکننده این مدلی داشتم که ب واسطه پدرش که شهید شده رسیده ولی خیلی از افراد داخل محله مون بودن باهمین شرایط ولی خودشون رو معتاد کردن نتونستن ب جایگاه خاصی برسن بخاطر باورهای محدود کنندشون ولی این فرد تونست…همه بهش میگفتن تو چاقی تو عرضه نداری کسی رو ببری سرکار تو آدم ترسویی تمام توقعات اطرافیان رو نادیده گرفت و ب مسیرش ادامه داد…من الان تحسین می کنم موفقیت شو ملک های که داره ماشینایی که داره مسافرت هایی که میره میگم خداروشکر…

    نفردوم همکلاسی و هم محلیم بود که باهم بزرگ شده با خانواده کاملا معمولی انقدرازجهان چک و لغت خوردن تا اینکه مغازه تعویض روغنی شیرازراه انداختن درصورتی که کل اقوام هم هم محلی ها جرات جسارت بالاشهرمغازه زدن رو نداشتن اینها از پایه شروع کردن زدن و بهترین نقطه شهر رسیدن و ب موفقیت های مالی خوبی رسیدن من هم ب اونا حسادت میکردم انگ دزدی و کلاه برداری و اینها دیه فلانی رو گرفتن اگر دیه نمی گرفتن هزارتا باورمحدود کننده داشتم که خودم را توجیه کنم ولی الان تحسین می کنم که تکامل رو طی کردن و پاگذاشتن تو دل ترسها و ناشناخته هشون رفتن از مغازه پایین شهر رفتن متوسط شهر و بعد رفتن بالاشهر و جریانی از ثروت و پول ب سمتشون اومد درصورتی که منم همین شغل رو داشتم بخاطرباورمحدود کننده اینکه این شغل اشباع شده پول داخلش نیست باید دزدی کنی خودم را فریب می دادم..

    و سوم دوستی که از مسافرکشی به باغداری و خریدن باغ و کاشت نهال مرکبات و ازصفرشروع کردن و تکامل رو طی کردن باورکن از زمانی که زمین خالی بود من پیشش میرفتم یواش یواش نهال کاشتن حتی بلدنبوداین باغداری با شراکت کسی که بلد بود شروع کردن و الان چندتا باغ دارن چاه عمیق دارن چندهکتار باغ دیگه خرید در عرض 10سال من شاهد موفقیت های این افراد بودم من تو این 10سال درگیر اعتیاد ناله کردن از مملکت بودم این 3مثال امروز با 3شغل و جایگاه متفاوت که خودم شاهد بودم…الان تحسین می کنم…هر3تاشون دیدگاه مختلف خودشون رو داشتن تا ب این موفقیت ها رسیدن باور داشتن که میشود باورداشتن که اوضاع تغییر می کند..مثل من که همش نگاهم ب دولت ب ارثیه ب دیه گرفتن ب یک شبه پولدارشدن ب شانس ب منطقه جغرافیایی ب روستایی بودن ب کلکسیونی از باورهای محدود کننده خودم چسبیده بودم..و خودم را توجیه میکردم…الان 5ماهه که بصورت جدی شمارو دنبال می کنم کسب و کارخودم را دارم و تخصص شغلی خودم عطاری را دارم

    .با اینکه سن کمی دارم تواین شغل از پادویی شروع کردم ولی ب لطف خدا تجربیاتی که ازاین شغل پیش کسی که تجربه چندساله شو ازش یادگرفتم مردم و مشتریان ب من اعتماد دارن استاد و من بااینکه فعلا سرم خلوته روزی 5الی 6ساعت فایل ها دوره ها ی شمارو دنبال می کنم و فقط و فقط چسبیدم ب آگاهی های اینجا و تعهد دادم که درتمام جنبه مثل استاد تغییرکنم…تازه خانمم چندروزه فایل های شمارو براش فرستادم و باهم تو این مسیر زیبا اومدیم…استاد نمی دونید یه الهامی یه شوقی درونم شعله ورشده برای اومدن ب امریکا بزرگترین آرزو و هدفم هست فایل های شمارو که مبینم تجسم می کنم…و خدارو هزاران بار شکرمی کنم..بابت این مسیرزیبا و لذت بخش خدارو هزاربارشکر که این آگاهی ها هست و من درمدارش قرار گرفتم خداروشکرکه خواسته هام انقدر بزرگ شدن و از دایره محدود کننده خارج شده و ب فعل خواستن رسیده خدارو شکر که با تغییر نگرش و باورها مدارم روز بروز تغییر می کند…درپناه خدا باشید دوستان هم فرکانسی من….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    راضیه گفته:
    مدت عضویت: 1154 روز

    سلام به استاد عزیزمو مریم جان.

    اومدم نتیجه تمرین این فایل رو اینجا بنویسم که اینطوری ازتون سپاسگزاری کرده باشم.

    در خواست امروز من در تمرین ستاره قطبی این بود که چرا با اینکه دارم پیوسته روی خودم کار می کنم ولی گاهی احساسم خوبه و گاهی انرژیم میاد پایین و ذهنم درگیر این مسئله میشه که چرا من تا حالا نتیجه نگرفتم؟

    واین فایل نشانه امروز من بود.حالا نتیجه این تمرین.

    خوب اگر یکی از نزدیکانم به موفقیتی برسه به خصوص افرادی که می دونن من دارم روی خودم کار می کنم و از شغلم استعفا دادم خیلی احساسم بد میشه احساس ناتوانی و بیعرضگی می کنم.

    من با اینکه دوره احساس لیاقت رو کار کردم ولی بازم ذهنم درگیر این مقایسه است .خوب حتی توی یک دوره هم وقتی کار می کنیم اول متوجه ایرادهایی میشیم که برامون برجسته تره و بیشتر درگیرمون کرده وچون تمرکزمون میره روی اون نمیتونیم به بقیه موارد بپردازیم.برای همینه که باید همیشه روی خودمون کار کنیم.من از اواخر اون دوره شروع کردم مجددا به کار کردن روی دوره ثروت 1 بعد هدایت شدم به دوره ثروت 3 وهنوز4 جلسه بیشتر کار نکرده بودم که هدایت شدم به دوره کشف قوانین زندگی و دارم روی اون دوره کار می کنم.

    خوب اینها داره نشون میده که مسیر پیشرفت هر کدوم از ما منحصر به فرده ومسیر یکتایی رو طی می کنیم. در تمام این مدت مدام به خودم میگم باید به خداوند اعتماد کنم و مسیری رو که خداوند بهم نشون میده رو طی کنم ونشانه ها رودنبال کنم و با توجه به نتیجه مالی ای که قبلا داشتم می گرفتم خوب نشون دهنده این بوده که چقدر ذهنیتم فقیر بوده و خوب مسلما من باید بیشتر وقت وانرژی بزارم روی خودم واصلا احساس ناتوانی نداشته باشم من دارم ریشه ها رو می سازم و مسیر من متفاوت از بقیه است و نباید نتایج خودم رو با بقیه مقایسه کنم.من به همون اندازه ارزشمندم که بقیه ارزشمندن من به همون اندازه به خداوند دسترسی دارم که بقیه دارند من به اندازهی کافی توانایی و استعداد دارم برای موفق شدن .من همینجوری که هستم کافی و لایقم و باید با قدرت به مسیرم ادامه بدم.

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 381 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ، یگانه خالق آفرین من ،

    یگانه قدرت کل گیتی پهناور ،،

    سلام و درود خدمت دوستان عزیز ،،

    خیلی برام جالب این آگاهی این سری فایل ، یه جورایی برام یادآوری های دردناکی داشت و البته تکاملی تغییر کردن و تغییر پیدا کردن با گذشت زمان ،،

    از خودم میپرسم واقعاً تو به نزدیکان چنین حس هایی داشتی ،، واقعاً چه ورودی‌هایی به ذهن خودم داده بودم ،، چرااا ،،

    چرا این همه ذهن خودمو بیشتر تایم خودم حتی با این افکار چرت و بی منفی بافی ها هدر میدادم ،،

    بله ،، البته که آلان به یاری الله کریم خودم بسیار تغییر کردم و عکس اون زمان های گذشته فکر میکنم و باور دارم به یاری رب خودم تنها تنها تنها رزق و روزی دهنده و تنها قدرت این جهان و تمام عالم ها منم که زندگی خودم رو می‌سازم و هیچکس هیچکس هیچکس هیچ قدرتی تو زندگی من نداره هیچکس هیچکس هیچکس ،،

    استاد عزیزم این جمله شما عین تمام صحبت هاتون باید هک کنیم تو ذهن و قلبمون ، فقط الله کریم فقط خداوند توحید ، یکتا پرستی ،،

    خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که تنها تنها تنها تو را میپرستم به یاری خودت و تنها از وجود نازنین تو یاری میجویم ،،

    خدای مهربانم منرا از تمام صفات بد از شرک و کفر از حسد و بخل و تنگ نظری دورم کن ،،

    خدای مهربانم من نمیدانم تویی دانایی کل تو منرا هدایت کن ،،

    همه امور به دستان قدرتمند و توانای آن توست ،،

    ای یگانه رَب من ای رب العالمین ،،

    حمد و سپاس مختص توست ، تویی اول و آخر تمام هستی ،،

    از ازل تا ابد تنها تویی تو ،،

    ای احد ای یگانه ،،

    ای سلطان ،،

    ای رییس،،

    مردم کین ،،

    تویی تو ،،

    تو هم پولی هم روزی هستی هم مشتری هم ثروت هم راحتی هم آسانی هم بهترین بهترینها همه چیز همه چیز از توعه ،،

    شکرت شکرت شکرت برای حضور بی نظیرت ،،

    مررررسی خدااااااجونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حسین و یگانه گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    درود بر شما.

    شکر خدا الان که دارم مینویسم نسبت به قبل خیلی بهتر شدم توی این مسئله ولی بازم جا داره تا بهتر بشه و به آرامش بیشتری توی این مسئله رسید

    به عنوان مثال من وقتی ازدواج کردم وارد خانواده ای شدم که نسبتا دیدگاهاشون با خونواده ی من خیلی فرق داشت نمیگم بهتر بود یا بدتر بود‌.ولی چیزی بود که به من احساس ضعف میدادن خواهر شوهر کوچیکم سرکار میرفت و اون موقع برای خودش کلی لباس میخرید گوشی میخرید و یه سری چیزای دیگه تقریبا زبان انگلیسیش خوب بود و یه جورایی نسبت به من احساس عزت نفس بیشتری داشت چون میرفت سرکار تونست 11 ملیون بده یه ام وی ام بخره و این خریدن ماشین عزت نفسشو بیشتر کرد و کم کم حسادت در من شروع شد نسبت به دستاوردهاش یه جوری که من بعضی وقتا انقدر احساس ضعف و ناراحتی داشتم جلوشون که نمیخواستم جایی که اونا هستن باشم و حتی کم کم این احساس رفته بود سمت خونواده ی خودم خواهر خودم کلی لباس میخرید مهمونی میرفت میرفتیم بیرون پول داشت که منو مهمون کنه و چون من ازش بزرگتر بودم اصلا احساس خوبی نداشتم و گاهی به خاطر اینکه اون توان خرید یه سری چیزارو داشت من ازش درخواست میکردم برای منم اینکارو انجام بده و یه جورایی اصلا شخصیتم رفته بود زیر سوال انقدر این ادامه پیدا کرد که یه جایی من به خواهرمو خواهرشوهرم میگفتم من فلان چیزو دوست دارم اونا عین همونو برای خودشون میخریدن و من خیلی ناراحت میشدم گریه میکردم لج میکردم باهاشون همش احساس میکردم میخوان خودشونو به من نشون بدن و پز بدن شایدم اون بنده خداها اصلا این قصد و نداشتن انقد تو جمعامون من رفتارم از کمبود و پایین ترین حد عزت نفس بود که دیگران کاملا حسش میکردن و به خواهرم بیشتر از منو شوهرم احترام میذاشتن یا تو جمعی میرفتیم مادرشوهر و خواهرشورم به جاری بزرگم بیشتر احترام میذاشتن تا من و من مدام با اونا جنگ و بحث داشتم و فکر میکردم مشکل اوناان نه من و همین کار باعث شده بود که به خاطر اینکه به چشم بیام کارایی رو انجام میدادم که قلبا اصلا هیچ رضایتی نداشتم و فقط انجام میدادم که باب میل اونا رفتار کنم تا از من خوششون بیاد یا با خواهرمو مادرشوهرش رفتیم یبار خرید و اونا که خرید میکردن انگار به من فش میدادن و این باور در من هی تقویت میشد که من بدبختم و منم اینجوریم دیگه گاها قرض میکردم یه چیزیو میخریدم و همین باعث شده به دلیل طی نکردن عدم تکامل و عدم احساس لیاقت نتونم پولو برگردونم و کلا دیدگاهارو نسبت به خودم داغون کردم که هیچ روز به روز بیشتر ضعیف میشدم تا جایی که یه جایی خسته شدم و گفتم نه اینطوری نمیشه خلاصه بگم که هیچ کدوم از اینایی که تو دنیای بیرون

    از آدما برای خودم بت ساخته بودم واقعی نبود

    هیچکس نسبت به من برتری نداشت اینا به دلیل احساس ضعیف بودن شخصیتم باورها و برچسب هایی بود که خودم به خودم میزدم و جهان طبق باوری که داشتم به من همون شرایطرو نشون میداد

    هیچکدوم از اون حرف ها و حس هایی که از طرف دیگران خودم به خودم میزدم واقعیت نبود و من انقدر این نجواهارو واقعی میدونستم که همون هارو تجربه میکردم و میشنیدم

    فکر میکردم باید دیگران رو با کار کردن و باب میل اونا رفتار کردن و راضی نگه داشتنشون دوست خودم نگه دارم با اینکه کاملا اشتباه بود اونا دوست من بودن من خودم با نگاهی که به خودم داشتم با اونا جوری رفتار میکردم که اونا از من فاصله میگرفتن

    هیچ کمبودی وجود نداشت اینا همش به خاطر حسادت و کمبودی بود که درون من بود و چون تو دنیای بیرون هم تجربش میکردم به دلیل باورهای درونیم نمیتونستم بیشتر از این نعمت هارو ببینم باعث میشد دیگران رو نسبت به خودم برتر بدونم و بهشون حسادت کنم و هر چیزی که اونا بهم میگفتن یا خدایی نکرده باهام شوخی میکردن من دیگه ول نمیکردم تا ثابت کنم که حق با منه

    توی پرانتز یه چیزیم بگم قبل اینکه مورد جدید و بنویسم این بود که قشنگی قانون اینه که زنجیر وار بهم وصلن و تکمیل کننده ی همدیگه ان و حسادت و احساس قربانی بودن یکی از بدترین احساساتیه که کاملا کاذبه ولی اگر بهش قدرت بدی نابود کننده تمام خوشی ها و گرفتن نعمت ها از زندگیته

    شرک:وقتی تو از دیگران انتظار داری وقتی ازشون توقع داری که برات کاری کنن وقتی پایه زندگیتو بنا میکنی که شوهرت برات کاری کنه و تورو به زندگی ایده الت برسونه و خودت هیچ کاری نکنی وقتی خواسته هات و نیازهات وابسته به این باشه که هر موقع اون شخص تعیین کنه میتونی اون خواسته ر برطرف کنی و در واقع شرایط دیگران تعیین کننده برطرف شدن نیاز های تو میشه وقتی به جای ایمان و توکل به خدا دست به دامن وام و قرض و قرعه کشی یا حتی ادما میشی تا کاری برات انجام بدن وقتی کنترل زندگیت رو به جای خودت میدی دست دیگران تا زندگیت رو کنترل کنن وقتی با اینکار آزاد بودن رو از خودت میگیری و به خاطر ترس و ضعفت بله چشم گوی دیگران میشی وقتی حال خوبت وابسته به تایید و تمجید دیگران از تو باشه و انتقاد اونا باعث حال بدت باشه و بدتر اون انتقادات رو باور کنی وقتی دولت،مقامات،مادر و پدر،همسر،پول و ارثیه،تحصیلات و هر چیزی که عامل بیرونیه عامل تعیین کننده خوشبختی و راحتی تو باشه تو هیچوقت موفق نخواهی شد که زندگیرو از همه ی جنبه ها خوشی و زیباییشرو تجربه کنی چون با هر تغییر در این عوامل زندگی توهم تغییرمیکنه ولی وقتی افسار زندگیت دست خودت باشه و بشینی به قول استاد روی شونه های خودش و بسپاری به خودش همه چیز به راحتی و در عین کمال و احترام و عزت بهت داده میشه و چقدر هم احساس قدرتت بیشتر میشه وقتی تو غیر خدارو عامل حال خوبت بودنی تو داری شرک میکنی نسبت به نیروی لایتناهی که خالقته که تمام قدرت هایی که فکرمیکنی ادما دارن تو زندگیت حتی قطره ای از اقیانوس قدرت الهی نیست وقتی تو پشتت رو میکنی به این قدرت و باطمع و حرص چنگ میزنی به در و دیوارو خودت و زخمی میکنی هر روز خودت رو از جایگاهی والا که داری به قول قران خداوند ملائکه رو به سجده ی انسان دراورد وقتی خودت رو از اون جایگاه الهی به ذلت میکشونی پس تو لایق همین زجر هستی به خاطر باور شرک آلود به خاطر ترس هات بخاطر کم ایمانیت به خاطر باور کمبودی که تو این دنیای بی پایان و بی کران از نعمت ها وقتی تو ذلت رو به حا عزت قبول میکنی پس بچش این سختیرو نوش جونت .

    من بعد از اون داستانی که بالا تعریف کردم کم کم به لطف خدا به این باور رسیدم که خدا کمکم میکنه کم کم هدایت شدم منی که لای کتاب رو باز نمیکردم توی 1سال 30 تا کتاب قطور خوندم در حوضه ی توسعه فردی کم کم عزت نفس پیدا کردم به خاطر اینکه تونستم از این باور که من نمیتونم کتاب بخونم رد بشم و باور کنم که من توانایی کتاب خوندن رو دارم و چون خانه دار بودم همه میدیدن که من صبح تا شب دارم کتاب میخونم و مینویسم و رفتارم کم کم تغییر کرد بهتر شد توی روابطم چون توی کتاب مطالب زیادی یاد گرفتم که من رو برده بود تو دنیای درون خودم و کمتر به دنیای بیرون توجه داشتم و همین باعث شده بود که خیلی دیگران رو قضاوت نکنم به کاراشون توجه نکنم و با همین مورد کمتر میدیدم ازموردهایی که ازارم میداد

    کم کم عاشق مدیتیشن شدم و همین کلی کمکم کرد که تغییرمسیر بدم کمتر صحبت کنم کمتر قضاوت کنم کمتر بحث کنم بیشتر به زیبایی ها توجه کنم توی رابطم با همسرم محترم تر شدم و چون مدیتیشن کردن یه جورایی یه کار عجیب تو خونواده بود و هیچکس تا حالا اینکارو نکرده بود و چون دیگران تغییر و درونم میدیدن یه جورایی تحسینم میکردن من اضافه وزن داشتم و 70 کیلو بودم منی که همیشه وقتی بیرون میرفتیم حتی توی طبیعت همیشه خواب و کسل بودم کم کم یوگارو به خاطر راحت و اسون بودنش که میشد توی خونه هم انجانش داد از روزی 2-3 دقیقه شروع کردم و چون سبکش رو خوشم اومد کم کم تغذیه ام درست کردم و طی 1 سال من شدم 57 کیلو به راحای و با لذت که این یه بمب تغییر توی شخصیتم شد چون همیشه بقیه سر وزنم منو مسخره میکردن و هیچوقت نسبت به خودم باور نداشتم که بتونم وزن کم کنم و همیشه فکر میکردم که باید با سختی و رژیم سنگین و باشگاه و دمبل وزن کم کنم ولی خدا شاهده که من نه رژیم خاصی گرفتم نه ورزش سنگینی کردم هیچی با لذت و اروم اروم تغییر سبک غذا خوردنم وزنم رو کم کردم و انقدر عاشق یوگا شدم که منی که از ورزش فراری بودم الان روزی 1 ساعت یوگا میکنم و 4 ساله که هر روز تقریبا یوگا میکنم و انقدر علاقه من بودم که عید امسال که میشه 1403 دوره 200 ساعته مربیگری یوگا الاینس آمریکارو از مربی ای که تو خواب نمیدیدم هم بتونم حتی دورش و تهیه کنم دوره مربیگریم رو گرفتم و من 20 روز از طریق گوگل میت باهاش تصویری صحبت کردم و کلی به خدا ایماتم بیشتر شد و الان حتی شماره شخصی اون مربی رو دارم با اینکه اون امریکاست و من ایران و من الان شاگردهم دارم که بهش یوگارو اموزش میدم و همون کسی که همیشه سر وزنم منو مسخره میکرد یه دوره ای اومد و شاگردم شد

    من شغلی از خدا میخواستم که محل کارم به خونم نزدیک باشه لوکس باشه و من توی اون کار موفق باشم من هدایت شدم به شغلی که هم لوکسه هم توانایی دارم توش هم من عاشق جلسات کاری بودم و من ما هر پنجشنبه ها جلسه ی کاری داریم حقوق خوبی به لطف خدا دارم میگیرم

    اگر بخوام بنویسم از تغیراتم تمومی نداره همین‌چند تا مورد رو گفتم که شاید بتونه بارقه ای باشه برای دل کسایی که الان تو شرایط اون موقع من هستن و بدونن که تغییر وقتی از درون باشه دنیای بیرون کلا تغییر میکنه

    ببخشید طولانی شد.ممنون که تا همین الان هم خوندیو این یعنی تعهد برای تغییر دوست من

    استاد عزیزم ازت متشکرم و مریم عزیزم ممنونم که انقدر با نظم سایت رو مدیریت میکنی

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مریم انصاریان گفته:
      مدت عضویت: 1926 روز

      سلام یگانه جان

      بهت تبریک میگم و تحسین میکنم تغییرات عالی و موفقیت هاتو، چقدر زیبا نوشتی عزیزم هم لذت بردم ، هم بهم انگیزه داد نوشته هات.

      و هم خداوند هدایت کرد و دلیل یه حسی که به دنبالش بودم چند هفته هست تو نوشته های دلی و الهی شما پیدا کردم .بینهایت سپاسگزارم دوست عزیز که نوشته های شما کمکم کرد و چقدر چراغهای تو ذهنم رو برام روشن تر و تایید کرد ، آرزوی موفقیت روزافزون در مسیری که هستی برات دارم.

      سپاسگزارم که اومدی و نوشتی

      در پناه و همواره تحت حمایت رّب العالمین باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 336 روز

    سلام به استاد عزیز و‌ خانوم شایسته ی مهربون و دوستان خوبم …

    خدایا شکرت که منو در مسیر هدایت قرار دادی

    راستش استاد من چون میخوام با خودم روراست باشم و عین واقعیت رو بگم توی جواب این سوالتون که وقتی یکی از افراد نزدیکتون یا دوستتون و… توی یه کاری موفق میشه یا یه چیز باارزش مثل ماشین و خونه و … میخرن چه حسی دارید..؟ میخوام بگم من متاسفانه اون ته تهای دلم نه برای موفقیت اون فرد بلکه برای خودم ناراحت میشم یهو میرم تو هم ولی بگم خیلی طول نمیکشه این ناراحتی و بلافاصله فراموش میکنم و به روال عادی برمیگردم اما خب اگه این حس ناراحتی یا حسادت که همون باورهای محدود کننده ی قوی هستش که من دارم رو بتونم کنترل کنم همه چی حله…. اما این حسادت رو متاسفانه من فک‌میکنم خییییلیها دارن و کنترل کردنش سخته …خیلی تمرین میخواد تا آدم بتونه با خودش کنار بیاد و از جنبه ای که شما فرمودید آدم نگاه کنه و بگه خب حالا اون تونسته منم میتونم بدست میارم اون چیزی رو که اون خریده منم قطعا میتونم بخرمش و این یه نشونه است از سمت جهان هستی…..من خییلی دارم روی خودم کار میکنم… در کل خیییلی آدم حسودی نیستم اما خب اگه بگم کلا نیستم دروغ گفتم …. اما انقد تمرین میکنم با فایلهای دانلودی شما با دوره ی دوازده قدم که تهیه کردم و تهیه دوره ی روانشناسی ثروت 1 و بقیه دوره ها به مرور زمان این حس بد حسادت رو که کمی دارم سرکوب میکنم و مطمئنم موفق خواهم شد ….. من قطعا ذهنمو تغییر میدم باورهامو تغییر میدم که خداروشکر تا الان هفتاد درصد راهو اومدم و موفق شدم ذهنمو کنترل کنم و ادامه میدم تا توی این مسیر هدایتی که خدا منو به سمت هدایت کرده کامل هدایت بشم …… ذهنمو تبدیل به ذهن قدرتمندکننده میکنم و باورهای قوی در خودم ایجاد میکنم و‌ هر کسی جایگاه خودشو در جهان هستی داره و هیچکس جای کسی رو در این جهان نمیتونه بگیره و این فقط باورهای محدود کننده ی خود منه که چنین افکار منفی دارم و نسبت به موفقیت نزدیکان خودم حس حسادت میکنم ولی من تمرین میکنم تا بتونم از موفقیتهای اطرافیانم درس بگیرم و از موفقیتشون خوشحال بشم و خداروشکر کنم …… مررسی استاد عزیزم که باعث میشید که این حس‌های بد رو از خودمون دور کنیم ……من آهسته آهسته قدم بر میدارم در این مسیر هدایت…. و تمام افکار منفی حس‌های بد رو سرکوب کنم … برای تک تکتون آرزوی سلامتی و آرامش ثروت و فراوانی میکنم در پناه خداوند یکتا باشید …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فرزانه فرامرزی گفته:
    مدت عضویت: 1346 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی

    پاسخ به این سوال که من به چه کسی حسادت میکنم خیلی ذهنم مشغول کرد چون همیشه فکر میکردم آدم حسودی نیستم اما وقتی عمیق تر فکر کردم چند مورد پیدا کردم اول اینکه من به شدت به سن افرادی که از خودم جوانتر هستن حسادت میکنم و میشه گفت یه جور حس حسرت دارم چون فکر میکنم توی زندگیم فرصت های پیشرفت و موفقیت های زیادی از دست دادم و جوانی نکردم ، همیشه این آرزوی محال دارم که کاش مثلا به 10 سال پیش برمیگشتم و راه متفاوتی میرفتم و البته ناخودآگاه برای جبران این حس سعی میکنم به افراد جوانتر از خودم مشاوره بدم و بهشون بگم که اشتباهات منو نکنن و دومین مورد که خیلی احساسات زیادی در من بیدار میکنه وقتی پدر و مادر هایی میبینم که به بچه هاشون مخصوصا دختر هاشون بال پرواز میدن و میذارن که اون دختر آزاد باشه و خودش انتخاب کنه چون خودم توی خانواده به شدت سنتی و مذهبی بزرگ شدم و هیچ وقت نتونستم رابطه صمیمی با والدینم داشته باشم ، با اینکه خیلی دوستشون دارم و قدردانشون هستم اما این تفاوت دیدگاه های مذهبی همیشه مثل یک دره بین ما فاصله انداخته وقتی پدر و مادر هایی میبینم که فرزندانشون فارق از اینکه چقدر باهاشون متفاوت هستن پذیرفتن عمیقا احساس درد میکنم .

    و نکته جالب اینکه این دوتا موردی که من به شدت به افراد حسادت میکنم هیچ وقت نمیتونم درمورد خودم تغییر بدم یعنی نه میتونم سنم کمتر کنم و نه میتونم خانوادم عوض کنم . از وقتی که با آموزه های استاد آشنا شدم فهمیدم که باید مسئولیت کل زندگیم خودم بپذیرم و ایمان داشته باشم که واکنش اطرافیان میتونه با فرکانس من تغییر کنه و این موضوع به شدت منو آرام کرد اینکه خالق شرایط و اتفاقات هستم به من نیرویی داد تا از افسردگی و سکون و احساس قربانی بودن خارج بشم اما این دو موضوع مثل پاشنه آشیل برای من میمونه و در بعضی مواقع کاملا حس میکنم که بالا میاد و نیازه که همیشه روش کار بشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: