ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 61

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1671 روز

    سلام استاد عزیزم

    من شاگرد شما هستم ولی استاد در نوشتن

    همکاری نمیکنم استاد من به شدت فایل شمارو گوش می‌کنم یعنی مدادم هندزفری تو گوشم وهر دوره ای رو که میخرم خودم خفه میکنم

    ولی نمیدونم چرا نوشتنم نمیاد من استاد تقریبا دوره های زیادی از شما خریدم آخرینش دوره گشف قوانین زندگی و احساس لیاقت بود که استاد خیلی خیلی زندگیم تغییر کرد من وقتی دوره احساس لیاقت تهیه کردم فایلهای اول بود که گوش میدادم من به یک سفری هدایت شدم سفر یک هفته که هنوز که هنوز در شوکم من یک زن با افکار قدیمی که زن تنها نمیتونه سفر بره اونم وقتی که شوهر داره محاله استاد فقط شما میدونید من الان چی دارم میگم محال بود ولی من رفتم وهمه چیز همه کس دست به دست هم داد تا حسابی بهم خوش بگذره اینو از دوره های شما میدونم از گوش کرد از اونجا که تا یک احساسی بهم دست می‌داد جرقه میخور که استاد اینجاهارو میگه اینکار بکنید

    استاد جان این صحبت‌ها و کردم که بگم من از وقتی دوره احساس لیاقت گوش کردم فهمیم من در این جور مواقع چه احساسی دارم

    فقط وفقط استاد به این نتیجه میرسم که من کمم من حتما لیاقت اون چیز نداشتم دیگه سرنوشت من اینه غیر از این احساس هیچ حسی دیگه ای ندارم و خیلی خوشحالم چون از وقتی دوره گوش کردم کامل، فهمیوم من چه افکاری دارم دوباره دارم گوش می‌کنم دارم نکته برداری می‌کنم چون فهمیم که چه قدر مهم این دوره والان که این فایل رایگان که استاد ازتون بی نهایت تشکر میکنم چون هیچ چیز از فایلهای دوره کم نداره وتوصیح هات کامل وجامه است ومن که دوره خریدم میدونم هیچ فرقی نداره خوشحال شدم که این شخصیتم شناختم ومیتونم تغییر بدم خیلی فکر میکنم الان دیگه میگردم دنبال فکر تلاش ایده های که بقیه به موفقیت رسیدن تا بفهمم من چه جوری راهم هموار کنم تا موفق بشه دیگه حسرت نمیخورم وانگیزه میگیرم که خوب من هم لایقم وباید افکارم عوض کنم وقت برای اون شد برای منم حتما حتما میشه

    به دوستانی که هنوز دوره ای تهیه نگردن پیش نهاد می‌کنم تمام این دوره های که استاد به رایگان میزاره با دل وجان گوش بدن ونا امید نشن چون وقتی از این فایلها شروع میکنید خیلی زود میتونید دوره های بی نظیر استاد تهیه کنی وزندگیشون متحول کنن

    و از استادم ممنون ومعذرت میخوام که در نوشتم کم کارم ولی استاد شما بزرگترین بزرگتری معجزه‌ زندگی من شدین من هر روز با شما زندگی میکنم شدین جزء از اعضای خانوادم که هرروز باید ببینم صداتون گوش کنم و ازتون راهنمایی میگیرم برای بهتر شدن شخصیتم وزندگیم سپاسگذارم ️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نوید الهیاری گفته:
    مدت عضویت: 2389 روز

    سلام عشق اول من استاد عزیز و‌دوست داشتنی

    خیلی جالب بود برام چون همین الان داشتم راجب به این موضوع فکر میکردم و درگیرش بودم اتفاقا تماس گرفتم با دوستم که راجبش صحبت کنم اون کار داشت بعد دیدم پست کذاشتین اینستا دیگه اومدم تو سایت دیدم تا بله جواب سوال خودمه

    استاد الان دوستم زنگ زد اسمش امرالله هست گفت چیکار کردی هنوز واحد نفروختی ؟ گفتم نه بعد از اونجا که اون واحدهاش و فروخته و زمین بعدیش هم گرفته و تو مرحله تاسیسات هم هست داشت احساس حسادتم گل میکرد ولی یهو به خودم اومدم گفتم باید از این درس بگیری و تایدش کنی و الگوبرداری کنی و خوشحال باشی که اگر اون تونسته تو هم میتونی پس در جا نزن ناامید نشو فقط جستجوگرانه و با جدیت دنبال فرصت ها ‌‌موقعیت ها باش نشین نعمت های دیگران را و بشمار به خدا بگو من دارم تلاش میکنم تو هم باید من و به خواسته هام برسونی خلاصه تو همین فکرت بودم که بنگاه زنگ زد و قرار گذاشت برای فردا خدایا شکرت

    یه دوست دیگه دارم مرتضی از من هشت سال کوچیکتره الان چهار پنج ساله کارش و شروع کرده و تو کارش خیلی موفقه و خیلی هم متعهد ه من از ایشون یاد گرفتم که باید هزینه دوره ها را بدم باید روی خودم سرمایه گذرای کنم باید تلاش کنم و مهارتش و یاد بگیرم و اگر عملگرا باشم میتونم بهترین باشم و خلاصه اینکه خیلی ازش یاد گرفتم به جای اینکه حسادت کنم و غصه بخورم .

    یه دوست دیگه دارم رضا اونم از من پنج شیش سال کوچیکتره و خیلی باهوش و رک و جدی هست تو کارش و خیلی بیشتر از من تجربه داره تکامل و از ایشون یاد گرفتم اصلا عجله نمیکنه وام نمیگیره چک نمیده صبر میکنه اقتصادی خرید میکنه احساسی تصمیم نمیگیره و اینا خیلی به من کمک میکنه .

    استا برادرم یا پسر عموم و چندین نفره دیگه خواهر زادم ووووو زبانشون خیلی خوبه و راحت صحبت میکنن ولی من فکر کنم تا حالا سه چهار بار کلاس زبان رفتم ولی هیچ وقت مستمر نبوده و نیمه راه دیگه نرفتم ولی الان دو ترم هست میرم و این سریع دیگه برای جلب توجه و دختر بازی و کلاس و … نمیرم فقط دوست دارم بادش بگیرم و اینا شدن الگو برام مخصوصا خواهر زادم که نوزده سال داره یه شب اومد باهام زبان کار کرد و اصلا احساس بدی نداشتم که اون بلده و من بلد نیستم .

    خیلی چیزای دیگه هم هست که بعدا کامت میزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مریم السادات ابطحی گفته:
    مدت عضویت: 3953 روز

    سلام استاد

    قسمت دوم سوال:

    افرادی در نزدیکانم که موفقیت یا موفقیت هایی رو کسب کردن و احساسات من در مورد اونها:

    خانم شماره یک:

    حقوق بالا

    این خانمی که تو ذهنم هست حقوق خیلی خوبی برای کار کارمندی در کار شبیه به حوزه کاری من دریافت میکنه

    یه چیزی بگم؟

    متوجه شدم برای موفقیت هر کسی ذهنم بلافاصله به جای تحسین دنبال ایراد گرفتن از مسیر موفقیت اون آدما میگرده

    مثلا همین خانمی که تو ذهنمه،

    ذهنم میگه درسته که حقوق بسیار خوبی میگیره ولی چه فایده اصلا خوشحال نیست، کارش کارمندیه، از پر کار بودنش راضی نیست ، اصلا از این رویه زندگیش راضی نیست

    در صورتیکه این خانم مهارت های بسیار عالی کاری داره که باعث شده یه همچین حقوقی رو دریافت کنه

    کار این خانم اونقدر با کیفیت هست که شرکت های بسیار معتبر کشور روی هوا برای استخدام جذبش می کنن

    بسیار خلاقه

    هر بار خودش رو تو کارش ، با خلاقیت جدید به چالش میکشه

    واقعا به ارزشمندی شرکت ها یی که استخدامش کردن کمک کرده و باعث رشدشون شده

    همین که دارم از نقاط قوت موفقیت های این خانم میگم و تو ذهنم مرور می کنم متوجه می شم واقعا حقشه

    این ایده ی الهام بخش رو دریافت می کنم که با افزایش مهارت ها میشه به درآمدهای بسیار عالی رسید و این خانم حقشه

    باورتون میشه احساسم از یه مقدار به سمت حسادت رفتن داره به سمت دوست داشتن این خانم میره؟

    چون به خودم توضیح دادم که این بنده خدا چه مسیری رو رفته و تو ذهنم مرور شد که چقدر برای کارش زمان صرف کرده و چقدر شجاعت به خرج داده و خودش رو پله پله به از شرکت های سطح پایین تا شرکت های بزرگ پرزنت کرده و نترسیده که از پس کارها بر نیاد

    چه جالب که احساسم به این خانم عوض شد(((((:

    درسی که از این خانم میگیرم اینه که واقعا روی کارش تمرکز کرد و استیک شد به آموزش پذیری و دائم خودش رو آپ دیت کرد و این همت و تلاشی که صرف کرد واقعا لیاقتش رو داره که این مبلغ حقوق رو دریافت کنه

    یا آقای شماره دو:

    که تو نزدیکان هست و محاجرت کرده

    اول خیلی احساس حسادت می کردم چون می گفتم من باید خیلی زودتر از اینا به فکر محاجرت می بودم و باور کمبود زمان و کمبود خوش گذرونی ها منو به حسادت مینداخت

    چون از بچگی همش بهم می گفتند تا جوونین برین خوش بگذرونین ، انگار با بالا رفتن سن آدم نمیتونه خوش بگذرونه و من همیشه مضطرب از دست دادن زمان های جوونی بودم

    در صورتیکه همیشه هم خوش گذروندم

    یعنی همش وقتی گذشته خودم رو مرور می کنم میبینم منم کم تو خوشی نبودما

    ولی در مورد اینکه این بنده خدا چطور به این موفقیت رسید باید بگم

    واقعا شجاعت کرد، پول جمع کرد، برنامه ریزی کرد، اقدام کرد

    و باز هم هر چی پروسه تلاش این آدم برای محاجرت تو ذهنم مرور میشه میبینم حقشه واقعا

    و خیلی من امیدوار میشم که می بینم منم می توننم از راه هایی که کسی به ذهنش نمیرسه و فقط خدا میدونه و عالی و آسونه محاجرت کنم، البته در حال حاضر نسبت به این خواسته واقعا رها هستم ولی احساساتی که در موردش صحبت می کنم زمانی بود که خبر محاجرت این بنده خدارو شنیدم

    یعنی الان با انجام این تمرین ساده ولی عمیق خیلی برام واضح شد

    هر کسی به هر جایی رسیده یا نرسیده حقشه

    یعنی الان اگه یکی رو بببینم که به موفقیتی رسیده میگم یه راهی رفته که یا من میدونم یا تو بسیاری از موارد نمیدونم که باعث شده این فرد به موفقیت برسه

    واقعا بهشت را به بها دهند نه به بهانه

    خیلی مثال می تونم بزنم ولی دقیقا همین پروسه رو داره

    چقدر منطقی میشه به احساس خوب در مورد دیگران رسید واقعا

    استاد عزیزم واقعا ممنونم

    این تمرین یه فیلتر جدید دیگه برام ساخت که برای به احساس خوب رسیدن در مورد دیگران و شرایطشون و پیدا کردن باورهای غلط و درست کردنشون به موقع عمل میکنه

    ممنونم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مینا ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    درمورد احساسم نسبت به موفقیت افرادنزدیکم،اگر مینای یکی دوسال پیش بودم خیلی غبطه میخوردم،الان خیلی خیلی بهتر شدم،

    مثلا از شنیدن خبر مهاجرت یکی از نزدیکانم در لحظه اول حسادت و سرکوب خودم واینکه پس من چقد عقب موندم بود اما توی یکی دوساعت کامل ذهنم رو‌ ریشه‌ای کنترل کردم و تحسینش کردم و‌با همسرم درمورد باورهای خوبی که اونا داشتن صحبت کردیم،مثل اینکه:اونا رها بودن و شروع کرده بودن به لذت بردن از زندگی‌شون توی همون شرایطی که داشتن تو تهران(از سفر و خریدوتعویض ماشین گرفته تا تحولات کوچیک توی خونه‌شون که نشون میداد عشق و‌زندگی رو‌ توی خونشون جاری کردن،به وضوح نشون داد دارن از کوچیکترین امکانات خونشون لذت میبرن،مثلا پشت‌بومی که از اپارتمان خونشون دراختیار داشتن رو بعد از چندین سال تبدیلش کردن به یه فضای دلنشین و‌رنگ و لعاب دار،باربیکیو،میز و‌چهارپایه های دست ساز خودشون و…)

    از بهترین و طلایی‌ترین نکته‌های استاد درمورد حسادت که خیلی بهم‌کمک کرد: اینکه هرکسی هرجایی که هست جای درستشه،اگه از ما بالاتره چون باورهاش بهتر بوده ظرفش بزرگترشده مدارش بالاتر رفته،اگه پایین تره ازما چون باورهاش پایین‌تر بوده،و هیچکس حق اون‌یکی رو‌نمیخوره و‌نمیتووووونه اصن دسترسی فرکانسی و‌مداری نداره که حق دیگری رو‌بخوره،

    بعد از شنیدن این نکته خیلی خیلی بیشتر از قبل موفقیت های دیگرانو قلبا تحسین میکنم و خیلی‌خیلی کمتر دلسوزی میکنم و‌غصه میخورم برای کسی

    ازاستاد سپاسگزارم که اینطور حسادت رو‌توضیح‌دادن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    شیدا جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 3300 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم جان نازنین، دوستان هم فرکانسی

    سوال ===> اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    استاد منم مثل بیشتر دوستان وقتی موفقیت افراد رو میشنوم احساسم یکم بد میشه چون احساس میکردم من موندم، من دیگه نمیتونم پیشرفت کنم، خدا برای اون بیشتر می خواست، من دیگه دیده نمیشم، خودم رو ناتوان میبینم.

    البته الان یکم بهتر شدم شاید این باورها که

    هر کسی راه های منحصر به فردی رو داره برای موفقیت،

    خداوند به همه به یک اندازه نزدیکه،

    منم میتونم با تغییر شخصیتم به خواسته هام برسم،

    دوره احساس لیاقت: مقایسه نکردن خود با دیگران / کنترل گفت وگوهای ذهنی و …

    این جمله ای طلایی شما: طی کردن تکامل به معنای گذر زمان طولانی نیست بلکه به معنای تجربه کردن زیاده، این باور ها خیلی کمک کردن،

    ولی خوب هنوز باز هم وقتی موفقیت افراد دورو برم رو میشنوم و میبینم اولش باز همون حس ها میاد سراغم ولی سعی می کنم با یادآوری این باورها احسام رو بهتر کنم، ولی خوب خیلی باید کار کنیم تا بتونیم بدون عکس العمل با زاویه تحسین کردن به موفقیت دیگران نگاه کنیم.

    سوال اول ===> موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها را تهیه کن.

    مریم—> پذیرش در یکی از دانشگاه های کانادا برای ادامه تحصیل

    سپیده—> پذیرش در یکی از دانشگاه های فرانسه برای ادامه تحصیل

    نیک—> چاپ مقالات متعدد در مجلات

    علی —> افزایش درآمد ماهانه

    نسیم—> کسب درآمد زیاد از شغلش

    سوال دوم===> در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    مریم—> خیلی تعجب کردم، احساس حسادت و کمبود و عدم لیاقت

    سپیده—> خیلی تعجب کردم بعد یکم حسرت خوردم ولی بعد واقعاً تحسینش کردم!

    نیک —> احساس عقب ماندن، احساس کمبود، احساس ناتوانی

    علی —> احساس کمبود، احساس عدم لیاقت، ناتوانی

    نسیم—> احساس کمبود، احساس عدم لیاقت، ناتوانی

    سوال===> از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود: الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    سپیده و مریم—> شیدا اگه مریمی که میگی چطور تونسته بره، الان رفته، نشون میده که خیلی آسونه فعالیت در دانشگاه های خارج از کشور به خصوص کانادا و آمریکا خیلی آسونه اگه اون تونسته پس تو هم میتونی تو فقط توی ذهنت خیلی سختش کردی و جهان هم بهت نشون میده که سخته ولی ببین از اطرافیانت چند نفر تونستن برای تحصیل مهاجرت کنند پس خیلی آسونه تو هم میتونی یکی از اون ها بشی.

    نیک —> تو و این فرد در یک مقطع بودین اگه الان اون تونسته به راحتی برای مقالاتش اکسپت بگیره پس یعنی امکان پذیره، چون توی ذهنت سختش کردی اکسپت هم برات سخت انجام میشه، باید باور کنی که هدایت خداوند داره کارها رو انجام میده خدا برات چاپ مقاله میشه اگه بهش اعتماد کنی و بزاری کارهاتو اون انجام بده.

    علی و نسیم —> تو کسب درآمد رو توی ذهنت خیلی سختش کردی نیاز نیست کار خاصی انجام بدی، اگر ذهنت رو آماده کنی از کوچکترین چیزها هم میتونی پول های کلانی بسازی تو توی ذهنت خیلی داری همه چیز رو سختش میکنی.

    سوال===> چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    سپیده و مریم—> هر دو مسیر رو راحت گرفتن، توی ذهنشون غیرممکن نمیدونستند و مطمئن بودن که خواهند رسید.

    – برای اینکه توی ذهنم الگوسازی کنم که اکسپت در دانشگاه های خارج از کشور خیلی راحت و آسونه، این افراد رو یادآوری میکنم و تحسینشون میکنم و به ذهنم نشون میدم که من هم میتونم.

    نیک —> با اطمینان اینکه کار ارزشمندی داره ارائه میده و اطمینان داره که هر مقاله ای که ارسال میکنه مورد توجه مجلات هست و اکسپت میشه.

    – بعد از دوره عزت نفس و الان هم احساس لیاقت انصافاً اکسپت مقالاتم سرعتشون بیشتر شده و دارم میبینم که الگوسازی چطور میتونه به ذهنم کمک کنه برای هموار دیدن مسیر.

    علی و نسیم —> علاقمند به کارشون هستند و با تمرکز دارند کارشان را انجام می دهند.

    – در خصوص افزایش درآمد یکم باورهای مخرب قوی در من وجود داره، هرچند که به حالت سینوسی ورودی دارم ولی فعلا اون نتیجه ای که باید بگیرم رو نگرفتم، ولی خوب باید شکرگزار این ورودی باشم تا ورودی های بیشتر رو دریافت کنم.

    خدارو شکر

    استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم که چنین فایل های با ارزشی رو انتشار میدید.

    دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آرمین گفته:
    مدت عضویت: 3899 روز

    سلام به عزیزان

    اینکه وقتی یکی از نزدیکانم و یا کسی که از نزدیکانم نیست، اما میشناسمش به موفقیت میرسه، واکنش من به اون موفقیت هم بستگی به مدار و فرکانس اون لحظه من داره و هم به رزومه اون شخص داره…

    مثلا در مورد یکی از دوستانم که به تازگی متوجه موفقیتش در گرفتن بورسیه کشور آلمان شده، وقتی این خبر رو ازش شنیدم، با تمام وجود براش خوشحال شدم ، چون خودم شاهد تلاشش بودم که برای رسیدن به این خواسته ش، چقدر بها داد و مزد تلاش و پشتکارش رو گرفت.

    اما در مورد کسایی که از نظر من تو مدار و فرکانس درستی نیستن و مدام از زندگی گله میکنن و مسئولیت زندگیشون رو نپذیرفتن و دیگران رو مسئول رسیدن به خواسته هاشون میدونن، در مورد این افراد اگر موفقیتی ببینم، احتمال داره که با توجه به شرایط فرکانسی خودم یا حسادت کنم و شروع کنم به قضاوت ، و یا نسبت بهش بی تفاوت باشم و بگم که منم در زمان درست خودم به موفقیت میرسم…

    با این امید که با دنبال کردن این آموزش ها و تمرینات سریالی استاد بتونم باورهای نادرستم رو بشناسم و اصلاحشون کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    محمد مهدی حکمتی فر گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    سلام درود به استاد عزیز

    من ادم حسودی نیستم و فکر هم نمی کردم قبل از گوش دادن به این فایل که ادم حسودی باشم

    من درباره موفقیت سه نفر در دفترم نوشتم که به یکی ازون ها حسادت کردم و لی همون موقع هم که خبر موفقیت شنیدم ائنقد حسادت نکردم ولی به نکته های مثبتش هم فکر نکرده بودم ولی با پرسیدن سوال دوم انگار یه انفار تو مغزم رخ داد مگه اصلا موفقیت کسی که خانوادش راهشو هموار کردن درسی هم داره .بله که داره از خودم پرسیدم اگه خانوادم به من همچین مسولیتی می دادن من چه فکر های به سمتم می اومد ایا من انقد به خودم خودباوری داشتم که این مسولیت قبول کنم یانه می تونستم ذهنم کنترل کنم یانه ودیدم که مهم نیست که خانوادت کمکت کنن یا نه اینکه فرد به این باور رسیده که می تونه و بعد مسیرش هم هموار شده است وا اون هتمن اون جایگاه درشعن خودش می دیده که بهش رسیده

    اون دونفر دیگر ازدوستام واقعن بعد موفقیت های که کسب کردن من خیلی خوشحال شدم از ته قلب ودیدن اینکه تلاش هاشون جواب داده خیلی بهم احساس خوبی داده وبرام الهام بخش بود

    درس هاشون اینکه اونا برای هدفشون مهم نبود که چقدر محمدویت دارن که بقیه با داشتن یک دهم اونام نا امید میشن اونا برای رسدن به هدفشون همچی قربانی کردن حرکت کردن یکی شون مهاجرت کرد از خانواده دور بود ولی بعد از ین کار موفقتش خیلی صعودی بود وان یکی هم خیلی خود کنترلی داشت و و مسیرش مدام در حال بهبود خودش بود ویه نکته که داشت این بود که از همه می پرسید از هر کسی که می تونست اندکی هم بهش کمک کنه

    من می خواستم خلاصه اونی که در دفتر نوشتم بنویسم ولی این مطالبی که اینجا نوشتم از مطالب دفترم هم بیشتر شد

    خداحافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    ناصر لطفی گفته:
    مدت عضویت: 1217 روز

    سلام خدمت استادان گرانقدر و دوستان عزیزم

    استاد عزیزم خیلی ممنونم که این سلسله برنامه رو آماده میکنین مطمئناً خداوند هدایتمون میکنه و کمک میکنه بهتر خودمونو بشناسیم و اونجاهایی که ذهنیت محدودکننده داریم مچ ذهنمونو بگیریم و با تغییر دیدگاهمون جور دیگه ای به مسائل نگاه کنیم و بهتر از قبل عمل کنیم

    در مورد سوال اول من زندگی خودم به 3 بخش تقسیم میکنم اینکه در مورد موفقیت افراد نزدیک و دوستان چه احساسی داریم آیا خوشحال میشیم یا ناراحت؟ بخش اول پاسخم برمیگرده به خیلی سال پیش که اصلا هیچ شناختی نداشتم رو خودم و کلا تو درو دیوار بودم پس مطمئنا نجواها و حسادت هایی هم که بوده من آگاه نبودم درموردش بخش دوم اوایل آشنایی با استاد و کمی شناختم خودم رو و این مسائل مهم شد برام در واقع چیزایی برام مهم شد که قبلاً اصلا برام مهم نبود اینکه ببینم چه افکار و باور و احساساتی در درون من جریان داره بعد دیدم برخی از موارد من حسادت میورزم یا ناراحت میشم بخش سوم که شناختم بهتر شد از خودم آگاهانه رفتم تو دل حسادت ها و اتفاقا افرادی که در ظاهر با من دشمن هم بودن براشون آرزوی موفقیت کردم و تو دلم تحسینشون کردم چون با این کار به خودم کمک میکردم

    تمرین این قسمت :

    مرحله اول

    1دوستم که مغازه خرید

    2خواهرم که شغل جدید پیدا کرد

    3 پسرداییم که ماشین جدید خرید

    مرحله دوم

    خیلی احساس خوبی داشتم بهشون تبریک گفتم و مثلا برای دوستم هدیه گرفتم رفتم بهش تبریک گفتم

    مرحله سوم

    سوال اول:مثلا در مورد خواهرم این ذهنیت رو داشتم که چقدر شغل های جدید با ایده های جدید و فرصت های جدید ایجاد شده که قبلاً نبود یا مثلاً د مورد دوستم این ذهنیت میتونم داشته باشم که تمرکز تو کارم خیلی مهم انرژی مثبت داشتن و شاد بودن محل کار خیلی مهم چون ایشون خیلی شوخ طبع در مورد پسر داییم میتونم بگم ایشون باورهای خیلی خوبی در مورد مسائل مالی داره و نسبت به قبل خیلی پیشرفت کرده

    سوال دوم:درس امکان پذیر بودن اینکه هیچ وقت تسلیم نشم و همیشه خودم رو وصل به منبع بدونم همیشه به مسائل از زاویه ای نگاه کنم که به من و باورهام کمک کنه و به احساس خوب برسم

    خدارو شکر بخاطر این فایل آگاهی بخش مرسی از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوستان گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مینا ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    سلام استاد سپاسگزارم از این فایل که حس میکنم کشف قوانین جدیدی توی راهه

    من تو بررسی موفقیت های نزدیکانم به یه نقطه مشترک رسیدم اینکه اونها به اصطلاح آدم های علی‌بی غمی هستن،و‌ خیلی روان کارهاشون توسط دیگران انجام میشه بدون اینکه ذره‌ای معذب باشن و من اینجا هم یه درس گرفتم هم برام‌سوال پیش اومد

    درسی که گرفتم:این علی‌بی غم‌بودن طبق قوانین همون توکل میشه،اینکه رها باشی و به چرا و‌چگونگی کارها کار نداشته باشی و بسپری دست خداو برای من درس توحیدی داره

    اما سوالی که برام‌پیش اومده: نگاه عمومی و حتی خود من نسبت به این خصوصیت اخلاقی این نزدیکانم اصن قشنگ نیست،چون این افراد یه جورایی همیشه کلی ازمسولیت های زندگی‌شون روی دوش دیگرانه،و یه جاهایی از توقعات و رند بودنشونه که بقیه(مثلا خواهر برادر و‌دوستاشون) کمکشون میکنن و‌این با ارزش های اخلاقی من در تضاده ،حالا چطور میتونم ازین‌خصوصیت که هم باعث خوب پیش رفتن کارها میشه هم با ارزش های انسانی در تضاده درس بگیرم؟

    آیا این همون دستان خداونده؟یا نه از توقعشون ادمهای اطرافشون مجبور میشن که یه سری کارارو‌براشون‌انجام‌بدن؟

    چون من همیشه معذبم ازینکه بخاطر منافع خودم بقیه رو‌ اسیر خودمو کارهام بکنم و‌ یه جورایی از بقیه سواستفاده کنم(حالا یا از تخصص کاری خواهربرادرم به طور رایگان و طولانی یا از تونایی و‌عشق خواهر برادرم‌تو نگهداری بچه ،یا از وقت دوستانم برای تفریحی که صرفا خودم علاقه ‌مندشم و…)

    نمیدونم این از عدم اعتماد به نفس میاد یا نه خصوصیت نرمالیه؟

    از طرفی با اموزشهای استاد و تمرینات یاد گرفتم که کمک‌با روی باز و‌اشتیاق آدم‌هارو(دستان‌خداوند) رو‌بپذیرم و صمیمانه ازشون سپاسگزار باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    Vahide گفته:
    مدت عضویت: 2307 روز

    به نام خدای مهربانم

    من وحیده ام

    استاد عزیزم سلام و سپاس بیکران خدمت شما که وقت گذاشتین و این فایل آموزشی بسیار کاربردی رو برای ما تهیه کردین

    من در مورد سوالاتی که پرسیدین فکر کردم و کامل تو دفترم نوشتم و توضیح دادم برای خودم که اینجا کامل ننوشتم اما با توجه به سوالات شما من فهمیدم که حس حسادت در ناخود آگاه من بسیار زیاد وجود داره و من نسبت به موفقیت افراد نزدیکم این احساس رو داشتم و ناراحت شدم اما خب به خودم گفتم که نه من تحسین شون میکنم اما واقعیت این که انگار به قول شما آشغال ها رو زیر مبل میکردم و واقعیت قضیه یه چیز دیگه بود و مثالی که شما زدین در مورد این که ممکن دو تا دوست علاقه مشترگی داشته باشن و یکی شون موفق بشه اون یکی دیگه کلا نامید بشه و ادامه نده دقیقا مثال من بود .من و خواهرم هر دو مون تو یه حوزه علائق مشترکی داشتیم خواهرم بسیار پیشرفت کرد و موفقیت هایی رو کسب کرد و من به مرور زمان کلا ناامید شدم و جدی پیگیر نشدم به جای این که از مسیر پیشرفت خواهرم درس یاد بگیرم به توانایی های خودم شک کردم و خودم رو تخریب کردم و بهانه های مختلفی برا خودم آوردم که ادامه ندم .

    اما در مورد کسانی که به موفقیت رسیده بودن وقتی احساسم رو نوشتم و به مسیر موفقیت اونها نگاه کردم به درس بزرک گرفتم این که من باور های محدود کننده ( حسادت ناراحتی ناتوانی و احساس بی عرضگی محبوب نبودن من برای همسرم یا دیگران

    بی ارزش دونستن خودم) در اکثر مواقع دارم

    و باید باور های قدرتمند کننده (ارزشمند دونستن خودم توانمد دونستن خودم و باور توانایی هام

    تحسین و تایید موفقیت دیگران و نشانه دونستن این که وقتی اونها تونستند موفق بشند من هم میتونم

    دوست داشتن خودم) رو در خودم ایجاد کنم

    و داشتن باورهای توحیدی که وجود این افراد خیلی قوی بوده .

    بازم از شما سپاسگزارم که این فایل هدیه رو که بسیار با ارزش برامون تهیه کردین و امیدوارم باز هم ادامه داشته باشه یه کلاس درس بینظیر …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: