ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 75
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
_چه احساسی داری وقتی یکی از نزدیکانت یک موفقیت بزرگی کسب کرده باشه؟
به نظرم درکل همیشه اون ته دلم یه حسرتی هست برای اینکه پس من کِی.یا کاهی حتی شاید تو یه زمینه هایی بگم ینی من لایق یه همچین چیزی هم نبودم! باز توی بحث های مالی امیدوار ترم ولی توی بحث روابط بنظرم این باور رو دارم که مثلا دخترهای نسل قبلی بیشتر سلیقه ی من بودن که الان دیگه اکثرا ازدواج کردن پس کِیس زیادی برای من نمیمونه و این ته ذهنم انگار هرروز داره هی جون میگیره.
در کل بیشتر این سوال رو که شنیدم ذهنم رفت سمت روابط تا موضوعات مالی.شایدم احساس لیاقت.و استاد هم یک مثالی زدن “موفقیت اونا باعث میشه که من ضعیف دیده شم. این هم به من میخورد.
تمرین:
-موفقیت افراد نزدیک به خودتون رو بنویسید:
خواهرم در سن 20 سالگی مهاجرت کرد.(خوشحال بودم براش که بیشتر صاحب تصمیم گیری تو زندگیش شده و راحت تره از این نظر ولی در کل اینجوری ام راجبش که حتی اگه پیشرفت هاش باعث بشه من گاهی احساس کنمعقب تر ازش دیده میشم ولی بازم دلم میخاد هرروز پیشرفت کنه و زندگی بهتری داشته باشه)ایده:تجربیاتی که با مهاجرت کردن به دست آورده،اینکه یه آدم که پول چندانی هم نداشت وقتی رفت،ولی رفت و ساخت زندگیش رو،تونست زبان اون کشور رو یاد بگیره تو چندماه وقتی لیزری خوند واین هم خیلی الهام بخشِ برام.
وضعیت مالی شوهرخاله ام طی چند سال بسیار عالی شد.(شاااید گاهی از یه زاویه ای یجوری سعی میکنم ازش ایراد پیدا کنم به هرحال،مثلا میگم آره وضعش همیشه خوبه همیشه ورودی مالی داره ولی سطلش سوراخه هنوز خونه نخریده با این همه پول،درصورتی که میدونم اون داره با پولش لذت میبره حالا یا سفر زیاد میره یا ماشین هاشو هی عوض میکنه و تست میکنه حتی گذرموقت میگیره چون عشق ماشینه.ولی من تو ذهنم یه ایرادی در میارم،شاید حالا واقا یسری مثلا اخلاق هاش ایراد داشته باشه ولی من جای اینکه تمرکز بذارم رو اینکه آقا هرچی هست خیلی موفقه تو این زمینه ی مالی ولی انگار ایرادهاش رو از یاد نمیبرم که رو ترازو بگم پول داره بجاش این مسیله رو داره)ایده: بنظرم این آدم خیلی خودش رو لایق چیزهای خوب و باکیفیت میدونه،لایق ماشین های خوب میدونه لایق خونه و زندگی خوب و باور داره بدون اینکه بدونه شاید حتی ولی انگار سطلش خیلی بازِ،ینی یه الگوییه که باران ثروت واقا دایم داره میباره تو زندگی.
همچنین وضعیت مالی داییم از راننده تاکسی رسید به الان 3 تا ماشین و یه خونه ی با امکانات و درامد بسیار بالا.(درباره ی این آدم میتونم بگم تو اکثر زمینه ها ازش ایده میگیرم و جوری که زندگیشو درست کرده و اینارو خیلی قبول دارم و وقتی موفقیت جدیدی بدست میاره کاملا انگیزه میگیرم)
دوستم گوشی مدل بالا خرید.(براش واقعا خوشحال شدم کلا هرکی بوازم الکترونیکی جدیدی میگیره خوشحال میشم چون خیلی علاقه دارم)
رفیقم ماشینش رو عوض کرد و یک ماشین اتومات مدل بالای خارجی خرید.(به این هم احساس خیلی خوبی داشتم فقط یکم ته دلم شاید یه نجواهایی بوده که انقد بها ندادم بهشون و نذاشتم بالا بیان که الان هیچ ایده ایبراش ندارم که چی بودن اون نجواها،بیشتر تمرکزم رو تحسین بوده تو این زمینه) ایده: منو این رفیقم خیلی تو خیلی زمینه ها باهم هم مداریم و اگه تونسته چنین پیشرفتی کنه پس حتما منم میتونم،اون یکسری اعراض هایی داره که من شاید ندارم و از این میتونم کمک بگیرم،ذهنش باز تره شایدم خودش رو لایق تر میدونه و به خودش هم اهمیت میده.
یکی از رفقا تو سن 18 سالگی ماشین دار شد.(وقتی میدیدم انقد لذت داره میبره و علاقه داره لذت میبردم ولی ته دلم یه حسی مث حسرت بود که چرا من تو 18 سالگی مثلا صاحب ماشین نشدم و یکم از این نجواهای ذهنی که بعدش گفتم باور ها و احساس لیاقتش بوده و …)ایده: این آدم هم خیلی خودش رو لایق میدونه به خودش اهمیت میده با اینکه مثلا نشون میده کمکاری میکنه ولی کاراشو به وقتش انجام میده درسشم هرجوریه میخونه حتی اگه حالش خوب نباشه از موضوعی.
یکی از دوستامون در عرض 4 ماه پیج اینستاگرامش از صفر به 130 هزار نفر رسید و به درامد رسید(این هم خیلی انگیزه و الگو شد برام و ایده خیلی گرفتم چون نزدیک بودن مستمر کارکردنشون رو بیشتر دیدم چون اصا پاشنه آشیل من مستمر کار نکردنه!! این خیلی کمکم کرد که کارم رو جدی تر بگیرم)
-درس هایی که از این افراد گرفتم:
مثلا یادمه وقتی بچه بودم داییم که یکسری با مادرم صحبت میکرد اونموقع میگفت من هیچوقت به خودم یا بچه هام نمیگم پول ندارم،حتی اگه 100 هزارتومن تو جیبم باشه،سعی میکنم پول دربیارم و اگه خواسته ی نامعقولی نباشه برم بدستش بیارم،یعنی انگار بدون اینکه بدونه هم با معقوله ی جملات منفی نگفتن آشنا بوده هم مدار رو درک میکرده که اون موقع تو اون زمان چیزی رو بخواد که داشتنش واسه ذهنش معقول باشه و خیلی خواشته ی دور از ذهنی نباشه.
یچیز دیگه اینکه وقتی ازدواج کرد برای زندگی از شهرمون مهاجرت کرد و بنظرم فضاش رو عوض کرد فراوانی رو بیشتر دید و از یه جایی مکانی که کارکرد و آدم هایی که باهاشون گشت از نظر مالی خوب بودن و این هم مدار شدنه و اینکه راه و چاه رو رفت یاد گرفت قشنگ باعث پیشرفت مالیش شد.
دیگه اینکه همشون همیشه به طور مستمر کارشون رو انجام میدن،یعنی حاشون خوب باشه یا نباشه کارشونو انجام میدن تمومش میکنن.
دیگه اینکه خودشونو لایق میدونن همشون و به خودشون اهمیت میدن،حالا اهمیتی که من اینجا منظورمه ظاهریه بیشتر.
شاد و ثروتمند و سلامت باشید
سلام استاد عزیزم من حدود 2 سال است که با شما آشنا شده ام و زندگیم بسیار بسیار تغییر کرده و همه اتفاقات با فایلهای رایگان برای من اتفاق افتاده من از شما سپاس گذارم
دیدگاه من برای این فایل به صورت هستش که من فامیلی دارم که به تهران آمدم و شاگردش بودم و به دلیل هدایت خداوند یک سری اتفاقات به ظاهر بد و اخراج شدنم و گرفته شدن جایی که داشتم توسط این شخط و من بدون هیچ پولی در تهران به تنهایی (خانواده در شهرستان بودند) با قدرت ذهنی که از فایلهای شما پیدا کرده بودم تصمیم قطعی گرفتم و معجزه پشت معجزه رخ داد و من همان کاری که درش شاگرد بودم را خودم بدون مغازه و به صورت اینترنتی شروع کردم الان بعد از 2 سال بسیار پیشرفت کردم (این توضیحات من برای نشان دادن احساساتم نسبت به این شخص بود )
ولی من هروقت که این شخص در ذهنم میان بهش افتخار میکنم چون اوهم از صفر مثل خودم شروع کرد همیشه دوس دارم کارهای اون رو انجام بدم و مثل اون باشم اون الان یکی از تاجرهای تهران و بسیار سرشناس است و آرزوی من جلو زدن از اون هستش و تبدیل شدن به رقیب اصلی در کار باهاش هست حالا نمیدونم این خوبه یا بد ولی اون نشان داده که میشود دوس دارم باهاش بیشتر ارتباط بگیرم اما میترسم بعد از اون اتفاق که اخراج شدم از من بدش بیاد یا هرچی ولی من بسیار از پیشرفت اون خوشهالم و با شنیدن پیشرفت های جدید دوس دارم بیشتر تلاش کنم که بتوانم زودتر از لحاظ مالی به او برسم البته الان فاصله بسیارررررررر زیاده ولی من میتونم
ولی برای افراد هم سن و سال خودم جریان کمی متفاوت تر بود به نوعی که درون ذهنم ویژگی های منفی طرف رو هی به من نشان میدهد نمیدانم چرا دوست دارم از همه بهتر باشم نمیدانم این خوب است یا احساس مقایسه حتی در ورزشی که هستم این گونه است میخواهم از همه بهتر باشم و در ذهنم هستم و شاید به خاطر این است که با موفقیت افراد هم سن و کوچک تر از خودم کمی مشکل دارم این که میگم مشکل حس تحسین و تشویق کردن هم هست ولی احساس بد هم سراغ من میآید
با آرزوی سلامتی برای شما منتظر ادامه این فایل هستم
به نام خداوند مهربانی ها
سلام
یه همزمانی خیلی زیبا و تاثیرگذار برای من رخ داده که دوست دارم اینجا مطرح کنم
چندشب پیش داشتم با یکی از دوستای بسیار عزیزم که از اعضای سایت هست تلفنی صحبت می کردم
رسیدیدم به اونجایی که ایشون داستان هدایت خانم سارا صمدی پور و کامنت زیبایی که در قسمت 237 سفر به دور امریکا نوشته رو برای من خواند و من به شدت به فکر فرو رفتم
چون خانم صمدی پور نوشته بود که پس از خرید دورهی کشف قوانین و استفاده از جلسه اول! زندگیش متحول شده و تغییرات درتمام جنبه ها برای ایشون رخ داده و از همه دلنشین تر برای من این بود که طی حدود 20 رو پس از خرید دوره حدود بیست الی سی برابر پول دوره رو خلق کرده و وارد حساب بانکیش شده
این دوست عزیزم همینجوری داشت پشت تلفن این نتایج فوقالعاده رو می خواند
و
من داشتم به این فکر می کردم که چند وقت پیش وقتی آزمون شناسایی ترمز های مخفی ذهن رو انجام دادم
پاسخی که برای من اومد این بود که من یه عالمه توانایی و قدرت درونی دارم که مثل آتش زیر خاکستر شده ، یه عالمه اشتیاق دارم برای تغییر اما دیگه نمی توانم قدمی بردارم و میخکوب شدم به زمین چرا؟ به خاطر یه سری ترمز های ذهنی که ازشون بی خبرم و اگر اون ترمز ها رو بردارم پای من روی گاز هست و من به جای حرکت روی زمین دیگه پرواز می کنم و زندگیم طوری متحول میشه در یک مدت کوتاه که همه… حتی خودم هم انگشت به دهن می مونم که چی شدددد که من اینقدررر زندگیم بهشتی شد؟؟
این عین متن پاسخ آزمون نبود ولی چیزی که تو اون متن بود می خواست این مفهوم رو به من برسونه که محمد حسین به خدا تو توانایی ساختن هر آنچه که اراده کنی رو داری تو خیلییی قدرتمندی خیلییی با ارزشی و خیلییی مشتاقی برای تغییر زندگیت فقط راهش رو بلد نیستی…
و بعد
به من استفادهی هم زمان از دورهی شیوهی حل مسائل و دورهی کشف قوانین زندگی داده شده بود
و حالا ابن سلسله فایل های خودشناسی و توانایی شناختن قدرت های ذهن داره روی سایت قرار می گیره
به نظرم این لطف خداوند هستش برای من
خدایا شکرت
اون زمانی که فایل های الگوهای تکرار شونده رو استاد روی سایت می گذاشت من چنین درکی نداشتم و اینچنین متعهد به انجام اون تمرینات نبودم ولی این روزها به لطف یه سری تغییرات درونی که در خودم ایجاد کردم مخصوصاً سپاسگزاری از خداوند که دائما یا می نویسم یا حرف میزنم
باعث شده که آرامشم بیشتر بشه و احساس گناه و خودتخریبی ها درونم کمتر بشه
اون زمان ها هم واقعا دوست داشتم در زیر اون فایلها کامنت بنویسم و رشد کنم ولی قدرتش رو نداشتم
به لطف خدا الان قدرتش رو دارم آرامش ذهنی هم دارم و میتوانم بدون قضاوت خودم و احساس خودتخریبی ذهنم رو کنکاش کنم و بدون خجالت یا احساس گناه به این سوالت ارزشمند پاسخ بدهم
بی نهایت سپاسگزارم از زحمات شما استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی
بریم سراغ پاسخ به سوال اول
———————————————
من از اون دسته آدم ها هستم که بارها بهم گفته شده که چقدرررر شما آدم خوش قلب و مهربونی هستی چقدرررر خیرخواهی و …
وقتی فکر می کنم می بینم این عادت خوب خیرخواهی و خوش قلب بودن رو از مادر عزیزم الگو برداری کردم و یاد گرفتم و آگاهانه طی چند سال اخیر خودم هم خیلی تقویت کردم چون یه اهرم رنج و لذتی به طور ناخودآگاه در ذهنم شکل گرفته که وقتی یه نفر بهم میگه شما چقدر خوش قلبی ، این صفت خوش قلب بودنه انگار باعث میشه من به حجم زیادی از هورمون های شادی بخش و آرامش بخش و لذت تو ذهنم ترشح بشه ، باورتون نمیشه وقتی این رو می شنوم و یا خیلی وقت ها که خودم در سپاسگزاری هام برای خودم موضوع خوش قلب بودنم رو شرح می دهم قلبم از خوشحالی باز میشه اشک توی چشمام جمع میشه و سجده شکر به جا میارم در درگاه خداوند و آگاهانه از هر دو بعد اعتبارش رو می دهم به خداوند.
به خودم میگم این خداوندِ که درون من حضور پیدا کرده و لطف کرده و کمکم کرده این ویژگی الهی در خودم پیداش کنم و بزرگ و بزرگترش کنم
و بعد به خودم میگم این خداوندِ که قلب ها رو برای من نرم کرده همونطور که در سورهی بقره به پیامبر میگه ما قلب ها رو برای تو نرم کردیم ، ما مهر تو رو به دل این آدم ها انداختیم
این صحبت ها باعث میشه که هم فروتن باشم یادم باشه که نرم تو قیافه جلوی خدا !!! هم آگاهانه سپاسگزار این خدای مهربان باشم
خب ، این ذهنیت غالب من هست و صادقانه فکر می کنم بیشتر تحسین گر هستم تا یک فرد حسود …
دوستای عزیزم هم در سایت و چند تا دوستی که از اعضای سایت هستن و ارتباط نزدیک تری هم با هم داریم بارها این شخصیت تحسین گر بنده رو مورد تحسین و ستایش قرار دادند
ولی
انصافاً نمی توانم بگم که بعضی جاها در مورد بعضی افراد خاص مخصوصاً ، مخصوصاً اگر ببینم یه فردی مجرد بوده و الان یه ازدواج موفق انجام داده یا وارد رابطهی عاطفی شده حسودی نمی کنم
اتفاقا این پاشنهی آشیل منه، به شدت و به شدت به هم میریزم و احساس بی عرضه بودن می کنم و شیطان در مغذ من رخنه می کنه و شروع می کنه به تخریب کردنم
موضوع بعدی ای که دوست دارم حتماً قید کنم اینه که من بسیار بسیار ذهن قضاوت گری دارم
قبلاً شرایط زندگیم درب و داغون بود چون کار من از صبح تا شب بریدن و دوختن در ذهنم برای دیگران بود
دارم قبل از اینکه بنده با قانون و آموزش های شما آشنا بشم رو عرض می کنم
به لطف آموزه های شما من خیلی روی خودم کار کردم
آدمی شدم که خیلی بیشتر تحسین می کنم و کمتر قضاوت می کنم
ولی باز هم آگاه هستم که ویژگی قضاوت گر بودن پاشنهی آشیل بزرگی هست در وجودم مثل درختچه های هرز در بهشت که شما بهمون نشون دادید
و
من وظیفم اینه که همیشه روی بهبود خودم در این زمینه کار کنم وگرنه اگر از خودم غافل بشم این علف ها و درختچه ها رشد می کنند و فضای ذهنم رو پر می کنند
حالا این پاشنهی آشیل قضاوت کردن به حسادت هم ربط پیدا می کنه
چرا ؟
عرض می کنم خدمت شما
وقتی کسی رو بشناسم و در ذهنِ من اون آدم اعتبار زیاد نیک داشته باشه
تحسین کردنش برای من کار سختی نیست … شاید گاهی وقت ها آسون هم نباشه و نیاز باشه که تلاش کنم برای تحسین و زیاد در موردش صحبت کنم و سپاسگزاری کنم
ولی می توانم بگم (به راحتی) این کار رو انجام میدهم
اما…
اگر به واسطهی باورها و افکار و عملکرد خودم ، از اون آدم بدی ای دیده باشم و اون آدمه به هررر علتی مورد تأییدم نباشه و یا دنیایی از خوبی ازش دیده باشم ، حتی مهر و محبت های جانانه در حق من کرده باشه
بسته به این که درصد عشق یا تنفر در ذهن من چقدر نسبت به ایشون باشه کار آسان یا سختی میشه برای من تحسین کردن و حسادت نکردن به اون فرد
چون ذهنم میاد اینجوری سو استفاده می کنه که ببین تو خودتم خوب میدونی این طرف فلانه… بیساله… حقش نیست که اینجا باشه…
می دونید چی میگم یعنی میاد مثلاً از ابزار منطق بر علیه من استفاده می کنه
خدا خیرتون بده استاد
جلسهی 4 قدم سوم و فایل دانلودی خودمان را هم قضاوت نکنیم، چه برسد به دیگران ، این دو جلسه رو چون قبلاً ده ها و ده ها بار گوش دادم یه بیس باوری مناسب در وجودم ساخته شده
و هر بار که ذهنم می خواهد بره سراغ حسادت و در مراحل بعدی ، مخصوصاً در حوزهی مشاهده یه رابطهی عاشقانه از یک فرد می خواهد بیاد سراغم و تخریبم کنه
من از جلسهی 4 قدم سوم استفاده می کنم و آگاهی های اون جلسه رو که می شنونم محکم سرم رو تکون می دهم به نشانه تایید و به خودم میگم آفرین درسته دقیقاً همینطوره
و بعد مثال های منطقی میارم که ببین من هم در فلان زمینه ها عالی ام
و همه چیز از درون من از فرکانس های من خلق میشه اگر من الان اینجام به خاطر فرکانس هام هستش
اتفاقا دیدن اون رابطهی عاشقانه یه فکت بزرگه که می شود اگه اون توانسته صدددد در صد من هم می توانم
توب فلان موضوع و فلان موضوعات هم تو می گفتی من نمی توانم ولی دیدیییی که توانستم و الان وسط همون نتیجه ایستادم و زندگیم اینقدر قشنگ تر شده پس می توانم یه رابطهی عاشقانهی قشنگ هم خلق کنم
خدایا شکرت
سلام خدمت استاد عزیز و مهربان و خانم شایسته ی مهربان و دلسوز
در مورد جواب ب این سوال ک وقتی از نزدیکانم ب یک موفقیت یا کسب یک مقام یا خرید ی ویلا و ماشین مدل بالاتر باید بگم ک
من تا قبل از اینکه با این مباحث اشنا باشم، با قانون جهان اشنا باشم، هروقت توی افراد نزدیکم متوجه میشدم ک چیزی خریدن یا از لحاظ مالی درامدشون بالاتر رفته، ناخوداگاه حالم بد میشد و حتی تا مدتی رفت ک امدم رو قط میکردم با حتی خواهرم، چرا؟ چون احساسم بد میشد ک ب خودم میگفتم : چرا من نمیتونم اون خونه ؛ اون ماشین رو داشته باشم؟!!!!
اخه چرا خدا فرق میزاره؟؟
چرا برای اونا همه چی هست تو زندگی شون؟ ولی برای من نیست؟! و ازین دسته سوالها . . . . .
ولی الان ک چنددد سال هست اشنا شدم با این قوانین ک اینکه هر فردی خالق زندگی خودشه با فرکانسهاش و افکارش؛ با کانون توجه ش، ب خودم گفتم ن تنها خداوند فرق نمیزاره ، بلکه چقدررر این خدا عادله. این نهایت عدالته ک هر کسی با فرکانسهاش میتونه زندگی شو در تمام جهت ها خلق کنه، حتی مالی، حتی اگر خانم خانه دار باشه، حتی اگر شغلی نداشته باشه، چون فیزیک مهم نیست تو این قانون، فرکانس مهمه ، جایگاه فیزیکی تو این دنیای فیزیکی مهم نیست، فرکانس مهمه، مدار مهمه.
برای جهان، فیزیک ما مهم نیست. حتی زن یا مرد بودن ما برای این جهان و برای این قوانین مهم نیست.؛ فرکانسها، انرژی ها هستن ک کار میکنن.
ب این فکر کردم ک منی ک خانم خانه دار هستم و حقوقی ندارم، در امد زندگی من ربطی ب درامد همسرم نداره
(قبلا اینجوری فکر میکردم ک من ک درامدی ندارم، پس من وابسته ب درامد همسرم هستم. .. . ) و قبلا این فکر منو خیییلی ناامید میکرد و اینکه در اخر من هییییچ نقشی در نعیین سرنوشت خودم ندارم. . .
ولی این قانون ی نور امیدی ب دلم انداخت ک خیییلی منو امیدوار کرد.
ب خودم گفتم اگر شغل مهم بود و نقش اساسی داشت، پس چرا کسانی ک از صبح زود تا شب کار فیزیکی میکنن؛ مثل نانواها، مثل کارگران زحمتکش ساختمان سازی، چرا وضع مالی حتی متوسطی ندارن؟؟ اونا ک خیییلی کار میکنن؟
ب این طریق بامنطقی کردن این چیزا تو ذهنم؛ ب خودم قبولوندم ک تلاش فیزیکی اگر با باورهای محدود کننده باشه، اون کار فیزیکیه پشیزی ارزش ندارد.
و با ب یاد اوردن این چیزها ب خودم گفتم ک تو الان خانم خانه دار هستی با باورهای محدود کننده ی الانت ولی وقتی کار کنی روی باورهات، حتما زندگی مالی ت هم تغییر میکنه
این هارو گفتم ک جواب کامل بدم ب سوال شما ک احساسم در برابر موفقیت نزدیکانت چیه؟
وقتی من باور کردم ک خلق زندگی م دست خودمه. ن تنها دیگه با خریدن یک ویلایی ک خواهرم خریده، با خریدن ماشین شاسی بلندی ک برادرم خریده بود، ناراحت نمیشدم، بلکه با توجه ب قانون جهان؛ تحسینشون هم میکردم، و با عشق تبریک هم میگفتم بهشون و مداااام تو دلم میگفتم، : ببین چقدررر ثروت خوبه، میببنی چقدررر رفاه مالی خوبه؟. میبینی چقدررر خوبه ک ادم چندتا خونه داشته باشه؟ میبینی چقدرررر ثروت، اسایش خیال رو برای ادم ب وجود میاره؟
خدای (نرگس) خواهرم؛ خدای منم هست
خدای (جواد) برادرم، خدای منم هست،
قانون برای همه یکی هست
اگر اون تونسته، پس تو هم میتونی
اگر خواهرت تونسته ب جای فقط داشتن 1 خونه ی 150 متری 3خابه، 5تااااا خونه و ویلا داشته باشه، تو هم میتونی
داشتن 5تا خونه طبیعیه، ببین شده، تو داری خواهرت رو جلوی چشمت میبینی،
پس میشه
اگر برادرت تونسته بجای 1ماشین، 3تا داشته باشه، تو هم میتونی
محدودیتی وجود نداره
خدا ک نعمتهاش بی نهایته
خدا ک خلق زندگی تو دست خودت داده
پس اگر خواهرت در حال حاضر 5تا خونه داره
تو هم میتونی 5تا خونه داشته باشی یا حتی بیشترش رو داشته باشی
و بعد از این ، من حتی سپاسگزار خواهرم و برادرم شدم ک با بدست اوردن این نعمتها چقدر ب باور من دارن کمک میکنن.
و همیشه سعی میکنم با شنیدن موفقیتشون، تحسین کنم. تبریک بگم
ولی
با اینکه قانون رو میدونم
با اینکه میدونم باید تحسین کنم ولی باز ی وقتایی هست ک حس م بد میشه، اون لحظه ی اولش
بعد باززز باید قانون رو ب یادم بیارم
حتی موفقیت افرادی ک توی سایت میخونم ک در عرض 1سال چقدرررر پیشرفت مالی کردن، حالم رو خوب مبکنه و ب خودم میگم، اگر عمل کنم ب قانون، چقدررررر تغییر میشه ایجاد کرد
سپاسگزارم بخاطر طرح این سوال
امیدوارم مفید باشه
به نام خدا
وااای خدای من چقدر همزمانی خوبه
استاد عزیز خیلی دقیق و در بهترین زمان ممکن این فایل روی سایت اومد
قصه از این قراره که…
کار من املاک و پیمانکاریه و چند ماهی بود که شرایط کاری خوبی نداشتم، البته از دیدگاه خودم و همسرمم توی کار خرید و فروش یه محصول خوراکیه، پس از اینکه شرایط اقتصادیمون یکم به هم ریخت تصمیم گرفتیم با همسرم یه مغازه کوچیک یزنیم و منم بیشتر تمرکز و زمانم توی روز روی همون مغازه و کارای همسرم بود
خلاصه دست به دست هم کلی کار کردیم
یه سایت استارت زدیم و ثبت برند و ثبت شرکت و همچنین یه پیج اینستا و استارت فروش آنلاین و مغازه هم هر روز ایده های جدید و گسترش کار، خلاصه که خدارو شکر به یک ثباتی رسیده و ورودی خوبی داره برامون میاره و هر روز داریم پیشرفت میکنیم
توی این کار همسرم در واقع به عنوان مدیر شرکت و صاحب پیج و برند و همه معرفی شده و من یه جورایی پشت صحنه هستم
پس از گوش دادن به این فایل الهی و زیبا وقتی یکم با خودم خلوت کردم متوجه شدم که گاهی اوقات به این فکر میکنم که من کجای این بیزینس هستم و همه چیز به نام همسرمه در حالی که عملا همه کارهارو با همدیگه انجام میدیم. پس من چی من کجای این موفقیت هستم و همین افکار پوچ
از دیروز تا الآن دارم سعی میکنم این افکار رو از خودم دور کنم و تمرکزم رو بزارم روی موفقیتها و ثروتی که داره به سمتمون میاد و فراموش نکنم همین یکسال پیش چقدر شرایط مالی بدی داشتیم
و با خودم میگم هیچ کاری در این جهان بیجواب نمیمونه و مسلما هر تلاشی به ثمر میرسه
خلاصه که خدایا شکرت واسه این فایل زیبا و این همزمانی بینظیر
استاد عزیز بسیار ممنونم از شما و این درک عجیب تون از جهان و قوانینش
سلام استاد
سپاسگزارم
من قبل از آشنایی با شما و درک قانون از دیدن موفقیت دیگران چند تا حس رو تجربه میکردم
اول اینکه خیلی خوشحال میشدم و ذوق زده از اینکه خبر خوبی شنیدم چون زندگی من درگذشته شکل مناسبی از هیچ نظری نداشت خیلی حس خوبی بهم دست میداد
خوشم میومد که کسی دستاورد بزرگی رو تجربه میکنه چون این فکر میومد تو ذهنم که چه خوب که کس دیگه ای داره یه زندگی بهتر از زندگی منو تجربه میکنه نمیدونم شاید ته ذهن و دلم امیدوار میشدم که زندگی منم تغییر مثبت بکنه
وقتی هم بهم فخرفروشی میکردن بابت موفقیتشون بی نهایت احساس حقارت و بی ارزشی میکردم بی نهایت
بعدازاین حسم یه جورایی غم بود که چرا خودم تو زندگیم چیز خاصی ندارم و بدست نیوردم
بعد از چند ساعت یا چند روز سوال برام ایجاد میشد که چه جوری به این موفقیت دست پیداکرده کنجکاو میشدم
اما الان بعد از آگاه شدن و درک کردن قوانین تا حدی که تکاملم اجازه میده
از موفقیت یه عده ای که بیشتر همکار و هم فکر من هستن خب خیلی خوشحال میشم و انگیزه میگیرم
از موفقیت یه عده ای که از آشنایان و اقوامم هستن و ته رفتارشون فخرفروشی هست حس حسادت بهم دست میده و بدم میاد ازشون و دوست دارم یه چیزی بگم با خودم در درون خودم و دستاورد اون آدم رو بی ارزش کنم
اگر فخر فروشی نکنن احساسم اینه که من بی عرضه و ناتوان و یا یه جورایی کم هوش تر از اونا دیده میشم
بعد از چند ساعت یا چند روز سعی میکنم با کنترل افکارم به اون حس بد غلبه کنم و هروقت یادم میاد قانون رو با خودم مرور میکنم که حتما این موفقیت در چهارچوب قوانین اتفاق افتاده و اونا لیاقتشو داشتن آماده دریافتش بودن و بعدشم به فکر در مورد خودم فرو میرم و کارکردن روی خودم ولی تهش از اون گروه که میخوان به رخ بکشن و فخرفروشی کنن واقعا بدم میاد
در مورد زمینه کاری مورد علاقم(ادامه تحصیل تو رشته ژنتیک پزشکی)
راستش اصلا دنبال دستیابی به این هدفم بودم و بخاطر شکست های پی در پی که تجربه میکردم از خداوند خواستم که منو به مسیری هدایت کنه که تو اون رسیدن به هدف هام و بندگی خداوند منطبق بر هم باشه که درنهایت خداوند منو به مسیر توحید و یکتاپرستی هدایت کرد و بااستاد آشنام کرد
چون زندگیم از همه نظر و شخصیتم از همه نظر دچار ضعف های بزرگ بود و مملو از باورهای محدود کننده بودم درهمه جنبه های زندگیم
وقتی بااستاد آشنا شدم بعد از کلی کار کردن روی خودم تازه به صفر رسیده بودم یعنی کلی رو خودم کار کردم از زیر صفر اومدم به صفر رسیدم اما خب مسیر درستی میرفتم و نشانه هایی هم میدیدم
بعد تصمیم گرفتم براساس ضروریات اقدام کنم اول از اعتماد به نفس شروع کردم تا به شرایط نرمال تری نسبت به گذشته از نظر شخصیتی رسیدم بعد دنبال کار رفتم چون نه پول داشتم نه هیچ امکاناتی و یه جورایی نه هیچ خونه ای بخاطر همین ادامه تحصیل تو رشته مورد علاقم به تعویق افتاد
الان وقتی به کسایی که تو زمینه کاری مورد علاقه من دارن تحصیل میکنن و درس میخونن نگاه میکنم خودمو از اونا پایینتر و خیلی دورتر میبینم و اونارو باهوش ترو توانمندتر میبینم نسبت به خودم و حس میکنم که من عقب موندم از دیگران
البته بازم بعد از چند روز یا چندساعت سعی میکنم به افکارم مسلط بشم و با خودم یادآوری کنم قانون رو
و بخودم یادآوری میکنم که من باید روی خودم کار کنم
الانم دنبال یه شروع تازه بودم برای کار کردن روی خودم و رشد کردن که زدم روی این فایل
ممنون استاد
من تمرین رو تو دفترم انجام میدم
ممنون که برای شروع دوباره هم بهم کمک کردی استاد
خدایاشکرت️
به نام پرودگار زیبایی ها
سلام به استاد عزیز
و دوستانم
به عنوان رد پا در جواب سوال استاد
1.اگر یکی از دوستان یانزدیکان به موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت اون فرد داری؟
من هر ماه میرم برای ترمیم ناخونم
با یک دختر خانمی آشنا شدم ک ایشون هر ماه 2ساعت پیش ایشون هستم برای ترمیم
توی این 2ساعت ما صحبت های زیادی میکنیم
من وقتی ایشون صحبت میکنه خیلی لذت میبرم همش توی دلم تحسینش میکنم
با این ک این دختر خانم در خانواده ثروتمندی زندگی میکنه اما بیزینس خودش داره
با این ک فوق لیسانس یک رشته خوب و کار خوب داشته اما علاقشو دنبال کرده
برای کار خودش ارزش قائل هستش و هنرشو مفت کار نمیکنه برای جذب مشتری
کسایی پیشش میان ک برای هنرش ارزش قائل هستن و پول خوبی پرداخت میکنن
پارتنری داره ک به چشم من بیننده از دور گود عالی هستش
من همش با خودم وقتی ایشون صحبت میکنه میگم سمیرا ببین چقدر این دختر احساس لیاقت خوبی داره
توی سی سالگی یک سالن داره
از این سالن یک ماشین برای خودش خریده
با آدم هایی معاشرت میکنه ک لول و سطح بالایی داره
من وقتی ایشون صحبت میکنه همش با خودم میگم جهان پر از فروانی هستش با این ک توی مردم این حرف پر شده ک پول نیست ولی یک خانم داره بیزینس خودشو میچرخونه
یک خانم داره باور های ثروت ساز برای زندگیش درست میکنه
همش هی با خودم میگم ببین وقتی خودشو لایق بهترین چیزا میدونه جهان هم اونو لایق میدونه
من واقعا هر ماه چشم میکشم ک با این خانم صحبت کنم و معاشرت کنم تا چیز های جدید یادبگیرم باور های خوبی پیدا کنم
من از هر بیزینس و هر آدمی یگ باور ثروتمند برای خودم میگم تا باور پذیریم زیاد بشه
مثلا یک مغازه در نزدیکی خونه ماست
با چ هوا گرم باشه چ سرد
چ برف چ بارون همیشه مغازش شلوغه و من همیشه تحسینش میکنم ک ببین چ باور خوبی داشته ک همیشه مشتری داره
این صاحب مغازه خودشو لایق ثروت میدونه سمیرا
خدایا سپاسگزارم برای پیدا کردن پاشنه آشیل های باور های مخرب
خدایا سپاسگزارم برای ساختن باور های خوب و ثروت ساز
خدایا سپاسگزارم ک منو هر لحظه هدایت میکنی
درپناه خدا باشید دوستان.
سلام و درود
از تمرینی که انجام دادم متوجه شدم احساسم در وهله ی اول حسادت هست و خودکم بینی و اینکه ناتوانی خودم رو میخوام در موارد مختلف ثابت کنم.
باورهایی محدود کننده ای که متوجه اشون شدم
تفاوت در جایگاه زن و مرد
دخیل کردن عوامل بیرونی برای رسیدن به موفقیت مثل وجود فرزندان، خانواده
عدم توجه به قانون تکامل
احساس عدم لیاقت
ندیدن بهبودهای هرچند کوچک
لذت نبردن از مسیر پیشرفت
منتظر انگیزه دادن از بیرون
درسهایی که گرفتم این بود که…
هر شخص به هر جایگاهی رسیده واقعا حقشون هست چون متعهد بودن
بها دادن
به حاشیه توجه نکردن
نظر و نگاه دیگران براشون مهم نبوده
تکاملشون رو طی کردن
ناامید نشدن و توکل به خداوند رو داشتن
با وجود ترسهاشون قدم گذاشتن ، حرکت کردن و عمل کردن
لذت بردن از زندگیشون
به خواسته اشون نچسبیدن و رها هستن
شخصیت مغروری نبودن
عزت نفس خوبی داشتن و خودشون رو لایق میدونستن
زیبایی ظاهری معمولی داشتن
خودشون رو مقایسه نکردن
همنشینهای خوبی داشتن
سن ملاک نیست
قلب انسانهای مخالف براشون نرم شده
عاشق کارشون هستن
استاد بزرگوارم سپاس بیکران بابت آگاهی های ناب
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم و بچه های عباس منشی
استاد باورتون نمی شه یه چند مدتیه دارم با خودم کلنجار می رم سر این موضوع که چرا برا موففیت دیگران اینقدر ناراحت می شم البته که کلللللی با خودم حرف زدم سعی کردم احساسم و خوب نگه دارم که اونم بخاطر لطف خداوند بود که مسیر زیبای هدایت و از طریق شما برام باز کرد با فایل های رایگان و دوره هایی که خریدم تا این که این فایل رو سایت قرار گرفت که کلی متحول شدم
ولی خدایش با این که اینقدر رو خودم کار کردم و صد ها بار دوره ها رو گوش کردم و فایل ها رو هم همینطور اما از این دید بهشون نگاه نکرده بودم آخیش چقدر راحت شدم وقتی تمرینات و انجام دادم و کلی باور محدود کننده پیدا کردم
اول که چندین بار فایل و گوش کردم بعدش دوباره نکته برداری کردم بازم انگار گیج بودم بعد دوباره همه فایل و گوش کردم و تقریبا همه ش و نوشتم و بعد دوباره نوشته هام و خوندم تازه فهمیدم چی به چیه
البته نمی دونم بالاخره کامل فهمیدم یا نه ولی خب از گیجی که در اومدم خدا رو شکر
استاد فهمیدم خیلی از موفقیت های دیگران که فکر می کردم بدست آوردنشون اصلا راحت نیست و شاید برا من غیر ممکنه نه اینطور نیست با این باورهایی که داشتن و این تمرکزی که کردن می شه بدستشون آورد
دوم ابن که فهمیدم باورهای محدو کننده مثل سدی در مقابل باورهای زیبای قدرتمند کننده قرار می گیرن و نمی ذارن آدم اون واقعیت موفقیت دیگران و ببینه و کلللی با احساس بد زندگی کنه و همین احساس بد چقدر زندگی و سخت می کنه
سوم اینکه فهمیدم با پیدا کردن دلیل موفقیت دیگران چقدر راهها برا م باز شده که منم می تونم با استفاده از همین راهها و ساختن همین باورها به هدفهام برسم که البته خدا رو شکر با کار کردن دوره ها و فایل هایی که رو سایت می ذارین دارم بهتر و بهتر می شم
چهارم این که بعد از این فایل و انجام تمرینات اون چقدر احساس آرامش می کنم و اون احساساتی که مدام بهم نیش می زدن دارن کمتر و کمتر می شن و جاشون و به احساس راحتی و آرامش دادن
و به خودم گفتم زندگی چقدر زیباست اگه در مسیر خداوند باشم
بازم سپاسگزارم استاد عزیزممممم و خانم شایسته مهربونم که هر شب یکی از سپاسگزاری هام شما هستین
خدا رو شککککککر خدا رو شکککککککر
سلام استاد عزیز و مریم عزیز
من فرزند کوچک یک خانواده 7 نفره هستم.
و منو از بچگی خیلی تحویل میگرفتن و این باعث حسادت خواهر و برادران من میشد..
همین امروز من به سن 30 سالگی رسیدم و در این سن که هستم برادر بزرگ من ناصر به موفقیت های زیادی رسیدی و دو ماشین داره و شغلی در سطح شهرستان داره که هیچ کس نداره..توانایی هایی داره که همه تحصینش میکنن..و تازگی هم یه مغازه دیگه زده تو شهرم که محصول تازه ای ارائه داده و شروع کرده به فروش محصول جدیدش…
این موضوع کمی ذهن منو درگیر میکنه که چرا من نتونم به این موقعیت برسم..کمی حسادت دارم و فکر میکنم داداشم مغرور شده و خیلی به خودش مینازه..
از طرفی هم زن داداشم خیلی و دختر داداشم خیلی پز میدن…
اما میام آگاهانه روی ذهنم کار میکنم و میگم الاهی شکر که به اینجا رسیده و این توانایی و خلاقیت و پشت کار رو داشته که به اینجا رسیده…حقشه نوش جانش…خدا بیشتر بهش بده…و واقعا براش خوشحال میشم…
اما بازم این نجواها اذیتم میکنه..که خیلی مغرور شده،خیلی مارو فراموش کرده، کاش منم اینقدر پول داشتم که بتونم مثل ماشینش بگیرم و کسب و کار پر سودی بزنم..این افکار رو هم دارم…
لطفا منو راهنمایی کنین استاد عزیزم