ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 78

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مژگان فروردین گفته:
    مدت عضویت: 2204 روز

    درود به شما استاد عزیزم

    اول از همه بگم که من تمام دوره هاتون رو دارم و یکروز بدون ویس یا دوره نمیتونم باشم و چون تمام دوره هارو هزینه کردم الان قدر این فایل رایگان رو میدونم و دنیا برای من ارزش داره و اونایی که از این فایل استفاده نکنن کلاه گشادی رفته سرشون

    من از سال ٩6 با استاد آشنا شدم و تغییرات زیادی در من بوجود آمد و اول از همه رابطه ام با خدا خیلی نزدیک و عالی شد

    56 ساله هستم و دوتا دختر و یک پسر دارم که دختر بزرگم مهاجرت کرد به کانادا ( با کمک دوره های شما ) و دختر دومم ( که با پسرم دوقلو هستن) به لطف دوره های شما بورس شد و رفت دانشگاه جورجیا تک آمریکا

    پسرم ایران هست

    جالبه بدونید الان فایل رو دیدم و همین الان خواستم تمرینم رو اینجا انجام بدم

    دخترم خیلی متعهدانه از دوره ها استفاده کرد و روزی که براش ایمیل اومد که دانشگاه جورجیا تک پذیرش داده و بورس شده خیلی عادی اومد گفت : مامان دانشگاه منو میخواد فلان شهر و فلان…… نمیدونم برم قبول کنم یا نه

    من گفتم : حتما بپذیر و ایمیل بزن و اقدام کرد و صبورانه پیش رفت تا موقع ای که رسید به آمریکا و جالبه از قبل میگفت من باید با فرست کلس برم

    من گفتم : حالا الان داری مهاجرت میکنی و اولش هست خیلی هزینه نکن، اما اینقدر روی خودش کار کرد که یکروز با پدرش صحبت کرد و من اصلا فکر نمیکردم که قبول کنه ( چون دختر دیگه ام ونکوور بود و هزینه دانشگاه داشت)، اما خیلی راحت با موافقت پدرش بلیط رو خرید و دوتا تخفیف شامل حالش شد هم تاریخ بلیط تخفیف داشت هم بخاطر دانشجو بودن قطر ایرلاین تخفیف داد و کاملا قیمت اکونومی شد

    و قبل از اینکه بره توی گروه دانشجویان آمریکا یک هم خونه عالی پیدا کرد و تا موقع ای که ویزاش اومد دوستش خونه پیدا کرد و همه کارا رو انجام داد حتی اومد دنبالش فرودگاه و خیلی شیک و مجلسی رفت خونه اش که توی یک برج عالی و چون یک هفته از دانشگاه گذشته بود تخفیف عالی داشت و خیلی راحت مستقر شد

    ( تمام اینا هدایتی بود و بشدت از قوانین جهان استفاده می‌کرد) و پسرم که قل دخترم هست نه دوره ای گوش میده و نه……..

    اما شدیدا رابطه اش با خدا نزدیکه

    ماه پیش یک ماکسیما صورمه ای خرید که من و پدرش خیلی موافق نبودیم، وقتی باهاش صحبت کردم گفت : همیشه دوست داشتم ماکسیما داشته باشم و الان دارم یک مدت استفاده میکنم باز فلان ماشین رو میگیرم

    تمرین من : من خیییییلی از موفقیت فرزندانم خوشحالم و خیلی سپاسگزارم و یکجورایی برای من باور شده که اینا میتونن به هرچی بخوان برسن

    اما

    اگر فامیل دور یا…..به موفقیتی برسه احساس میکنم که یکم حسودی ام میشه ( البته قبلا خیلی زیاد بود اما یک متنی توی سایت خوندم از خانم شایسته عزیز که نباید حسودی کنم و اتفاقا باید تحسین کنم و خیلی روی خودم کار کردم و بهتر شدم) و امیدوارم خیلی بهتر بشم

    مثلا یکی از اقوام بود که تا حدودی بهش حسودی میکردم و این مورد منو رنج میداد و جدیدا متوجه شدم از همسرش جدا شده

    خیلی ناراحت شدم از این جریان عذاب وجدان برای حسی که قبلا داشتم ندارم و اصلا هم خوشحال نشدم از این جریان و یکجورایی ذهنأ تحسینش میکنم که چطور با ترس هاش غلبه کرد و این تصمیم رو گرفت

    سئوالم اینکه میتونم باهاش یک صحبتی بکنم و ببینم چطور پا روی ترسش گذاشته و شجاعانه چنین تصمیمی گرفته؟

    (خانواده همسرش شدیدا مذهبی بودن و اعتقادی به طلاق نداشتن و همچنین شرایط مالی عالی اما الان باید روی پای خودش بایسته)

    خوشحال میشم راهنمایی ام کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    فائزه گفته:
    مدت عضویت: 1801 روز

    هوالرزاق

    قسمت یک

    سلام به همگی درخصوص سوال اول من وقتی موفقیت دوستان و نزدیکان رو میشنوم برا اونا خوشحال میشم و بهشون تبریک میگم اما نسبت به موفقیت بعضی از افراد(که معمولا افرادی ان که شرایط و تحصیل شون مث منه یا هم سن و سال یا ازمن کوچکترن و یا هدف های یکسان داریم) ناراحتم برا خودم و حس میکنم بی عرضه دیده میشم و یه چیزی کم دارم من و ناخوداگاه مقایسه میاد گاهی هم این فکر میاد سراغم که نگاه از بالا به پایین دارن و منو پایین تر میبینن شاید و فرکانسشون میره بالا و بامن قطع رابطه میکنن… در کل فکر میکنم حسادت نمیکنم یا اگ هست خیلی کمه اون حس ناراحتی بیشتر برا خودم هست برا اونا خوشحالم میگم دمشون گرم ولی خودمو سرزنش میکنم و برا خودم ناراحت میشم و حس اینکه عقب افتادم و دیگه دیر شد و..

    البته که این چن وخت خیلی بهتر شدم و شاید این نجوا همون اولش باشه ولی سریع سعی میکنم حسمو مثبت کنم.

    نسبت ب موفقیت بعضی از نزدیکان هم انگیزه گرفتم و خیلی خوشحال شدم.

    گاهی شده که از یه شخص خاصی جلو من تعریف شده و من حالم گرفته شده و بخودم گرفتم ک من ناتوانم.

    _ نگاه مثبتی که در خودم ایجاد میکنم نسبت به موفقیت اطرافیان این هست که اگ اونا تونستن منم میتونم و شدنیه و بخودم میگم که ما با موفقیتمون به همدیگه کمک میکنیم جهان رو گسترش میدیم و راه رو برای موفقیت همدیگر هموار تر میکنیم‌.

    _درس هایی ک گرفتم مثلا از یکی از دوستانم که بعد از تضاد عاطفی شروع به پیشرفت کرد یاد گرفتم که تضاد باعث پیشرفت میشه اگ دیدگاهمون رو تغییر بدیم.

    و استمرار و تمرکز داشتن که دوستم توی خوندن داشت و تونست ازمون استخدامی رو قبول بشه.

    یا قانون تکامل که یکی از عزیزان ک به شهر بزرگتری مهاجرت کرد و کم کم پیشرفت کرد و الان تونست ماشین مدل بالا و خونه و کارش رو گسترش بده.

    یه مورد دیگ هم این بود ک وقتی احساسمو نسبت ب موفقیت دوستان مینوشتم دیدم ک موفقیت دوستانی رو ک منم ب اون هدف رسیدم یا در مسیررسیدنشم رو راحتتر میتونستم تحسین کنم و خوشحال تر میشدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1762 روز

    سلام و عرض عشق به همه عزیزان

    ابتدا که متن این فایل ارزشمند رو خوندم به خودم تعهد دادم که هم تمام تمارین رو دقیق انجام بدم و هم کامنت بذارم.

    سوال اول رو از خودم پرسیدم و توی نوت گوشیم جواب رو یادداشت کردم. دیدم که در بیشتر مواقع احساس خوبی از موفقیت نزدیکانم ندارم. جالبه که با حرفام میخواستم خودم رو خوشحال و ساپورتیو نشون بدم اما در درون احساس خوبی نداشتم و با این حرفام حتی میخواستم خودم هم گول بزنم!

    در موارد مختلف احساساتم متفاوت بود و در بعضی موضوعات احساس بدم شدت بیشتری داشت. مثلا در مورد موفقیت درسی و تحصیلی خیلی بیشتر حسم بد میشه. بعد از اون موفقیت های مالی. و دیگر موارد.

    توی موفقیت های تحصیلی بیشتر مواقع انکار کردن موفقیت فرد به همراه حسادت و احساس بی ارزشی، با هم برام به وجود میاد.

    سوال دوم هم نوشتم. یک لیست از موفقیت های نزدیکان و دوستان. و بعد اومدم احساسات واقعیم رو جلوی هر موفقیت نوشتم. وقتی داشتم می نوشتم انگار قلبم تیر میکشید. گاهی میخواستم همه احساساتم رو ننویسم سانسورش کنم. گاهی از خودم خجالت می کشیدم که واقعا این چه احساسی هست که تو داری؟؟؟ بعد ادعا میکنی که دوست خوبشی؟؟؟ واقعا تو در درون اینطوری فکر می کنی؟؟ یه جاهایی باورم نمیشد اینقد احساسات و افکار منفی نسبت به موفقیت اون فرد دارم! اما نوشتم بی پرده و بدون سانسور. خیلی برام آسون نبود! همزمان خودم رو سرزنش می کردم و باز اون احساسات منفی نسبت به موفقیت افراد (حسادت، احساس حقارت و…) در درونم شعله ور شده بود. مونده بودم حالا با اینا چیکار کنم؟؟

    ادامه فایل رو پلی کردم. اول که شنیدم ذهنم گفت من چه ایده ی الهام بخشی آخه می تونم بگیرم؟! نمیشه من نمی تونم! من چه میدونم چه خصوصیاتی داشته! اصلا بیا بی خیالش شو! جواب دادن به این سوالا که فایده نداره!!

    اما جلوی نجواهای ذهنم ایستادم. گفتم ایراد نداره. هر چی به ذهنم اومد می نویسم. بذار فقط بنویسم برای بعدش بعدا تصمیم میگیرم.

    نشستم و جلوی هر موفقیت و در ادامه احساسات نامطلوبم اول نگاه مثبت و بعد ویژگی های مثبتی که در اون فرد دیدم رو نوشتم.

    وای خدای من باورم نمیشد. اینقدر ایده های خوب و نگاه مثبت و قدرتمند کننده ای درباره ی هر موفقیت به ذهنم می رسید که واقعا لذت میبردم. بعدش ویژگی های فرد رو نوشتم . دیدم واقعا انگار داره یه چیزایی دستگیرم میشه. تازه دارم متوجه میشم که الگوبرداری باید چطور باشه. خیلی حس خوبی پیدا کردم. با هر جمله ای که برای تغییر نگاهم به موفقیت اون فرد می نوشتم انگار داشتم با یه دستمال زخمای روی روحم رو پاک می کردم. احساس شعف پیدا کردم احساس اینکه میتونم منم می تونم پس شدنیه میشه. برای منم میشه. انگار اون بار احساسات بد رو از دوشم برداشتم. الان که دوباره به موفقیت هر کدوم از افراد فکر می کنم احساسم خیلی بهتره. نمیگم کامل احساس حسادت و بی ارزشی ام رو پاک کردم اما واقعا خیلی بهتر شدم.

    استاد عزیزم واقعا سپاسگزارم. شما با ساده ترین روش ها مهم ترین موضوعات رو به ما آموزش میدید.

    پاینده باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    فهیمه و علی دوست داشتنی گفته:
    مدت عضویت: 2236 روز

    به نام الله یکتا سلام خدمت استاد عزیزم

    اگر

     یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند.

    اگر یکی از نزدیکانم به موفقیت قابل توجهی برسه خیلی خوشحال میشوم خیلی تحسینش میکنم و برام الهام بخش هست که منم میتونم بهش برسم فقط باید راهش رو پیدا کنم. و خیلی مایه افتخار علاوه بر اینکه خودش هست باعث افتخار فامیل و شهر و کشور و بالاخره جهان هست،.

    خواهر زادم با اینکه سنش از همه کوچکتر هست اما دیدم تونست یه ماشین 405 بخره، و با اینکه هنوز اجاره نشین هست اما ماشالاه اینقدر از خودش حساب داره و برای خودش ارزش قائل هست، و همیشه بهترین لباس ها و وسایل رو برای خودش میخره بدون اینکه قیمتش براش مهم باشه و میدیدم چقدرم همه بهش احترام میزارن و ازش حساب دارن.

    خواهر شوهرم با اینکه توی اقوامشون همه کارمند هستند با اینکه در ابتدا سطح زنگیمون مثل هم بود اما کم نیاورد با اینکه اقوامشون مسخرشون میکردن ابتدای کار اما زن و شوهرشون تونستن خیلی خودشون رو بهبود بدن و بالا برن و با اینکه تمام خاندانشان سبک زندگی فقیرانه ای داشتن اما این تونست دقیقا برخلاف همه حرکت کنه و یک سبک زندگی ثروتمند کننده ای داشه باشه و از خودش حساب داشته باشه و بقیه هم ازش خیلی حساب دارند و همه مشتاق رفت و امد با اون هستند.

    خسرم به شدت ادمیه که از خودش حساب داره خیلی عالی و فوق العاده عمل میکنه و تازه الان که روی لیاقتم دارم کار میکنم میبینم تمام این رفتارها ناشی از دوست داشتن خود و از خود حساب داشتن هست و خیلی تحسینش میکنم به نحوی سبکش مثل سبک ماست خیلی ادمیه که اصلا بدگویی از کسی نمیکنه و با ادمی که میخواد جلوش خودش رو بگیره یا تحقیرش کنه اینقدر عالی و موشکافانه رفتار میکنه که واقعا لذت میبرم و بسیاری از رفتارهای از خود حساب داشتن رو از ایشون کپی کردم از همون اول اصلا بخاطر بچه هاش از خودش نمیکند و خودش در اولویت بودو اصلا هم به کسی باج نمیده و اگرم کسی از روی عشق و گحبت لطفی در حقش بکنه اونم حسابی عشق میده عاشق این رفتارش هستم خیلی تحسینش میکردم چون کاری به کار کسی نداره سرش به کار خودش گرمه و با خودش در صلحه و اون کاری که درسته رو انجام میده و اصلا هم ناراحتی بقیه براش مهم نیست. و خیلی خوب میتونه در ارتباط با ادم ها احساساتش رو کنترل کنه.

    مادرش شوهرم نمونه بارز احترام هست خیلی عالی به کوچیک و بزرگ احترام میزاره و خیلی مباحث احترام رو ازشون یاد گرفتم .

    خواهرکوچکم تونست ازخونه مستاجری نجات پیدا کنه و خونش رو بسازه و الانم یه ماشین لباسشویی تموم اتومات و دو یخچال هم فریزر و یخچال گرفتن یه ماشین خوب هم دارندو واقعا باعث افتخار خودش و ما هست و خیلی لذت بردم از اینکه حداقل دو از خواهرم مستاجر نیستنو خونه از خودشون دارن. و اصلا خیلی هم همه دوسش دارند از غریبه و خودی، تهش که بررسی کردم دیدم واقعا اینم از ته دل نه اینکه فیلم دربیاره همه رو دوست داره و خوبی بقیه رو میخواد برای همین بقیه هم دوسش دارن و اونم خیلی خودش رو دوست داشت و از خودش نمیکند بده به دیگران برای همین اینقدر دلنشین بود و احساساتش رو با زبان خوش بیان میکرد.

    من همیشه فکر میکردم که باید حتما کارمند بود و یا اگه خواسته باشی ارزشمند باشی و بقیه بهت احترام بزارن باید به همه باج بدی و از خودت بگذری و بری کارهای بقیه رو انجام بدی یا اگه بچه نداشته باشی تو از همه سبکبارتری و باید کارهای همه رو انجام بدی اما وقتی همسر یکی از اقوام شوهرم رو دیدم که خونه دار هست و اینقدرم از خودش حساب داره تحسینش همیشه تو دلم میکردم یا دوتا از خواهرام با اینکه خانه دار هستن یکیشون شاید حتی همون کارهای خونه داری رو درست انجام نده اما دیدم چقدر شوهرانشون دوستشون دارن و براشون کادو و…. میخرن و یکی دیگه هم اونقدر توی خونه داری وارد هست که فقط شوهرش هرجا میشینه ازش تعریف میکنه تحسینشون کردم و گفتم پس میشود و منم میخوام ارزشمند باشم.

    دختر عموهام ماشالاه خدا بهشون بیشتر بده با اینکه همشون خانه دارن و شهرانشون شغل آزاد دارن و یکیشون کارمند هست اما همشون بهترین ماشین ها و دربعضی موارد دو ماشین و خونه از خودشون دارن.

    همسرم یه ادمی هست که با هرکی ارتباط برقرار میکنه چه زن و چه مرد خیلی همه دوسش دارن و یه شخصیت محبوبی هست علاوه بر این که خیلی با خودش رو راست هست و صادقانه احساساتش رو بیان میکنه بدور از کبر و غرور، و خیلی هم خوب در برخورد با ادمها احساستش رو کنترل میکنه و ارتباط خوبی برقرار میکنه ، و من هیچ وقت ندیدم این بشر خودش رو سرزنش کنه جلو کسی حتی چیزی خرابم میکرد خیلی با خودش خوشکل برخورد میکرد و اصلا خودش رو سرزنش نمیکرد.

    توی خاندانش همسرم اولین کسی بود که با زن خانه دار کنار اومد و پاش واستاد، اولین کسی بودیم تو خاندانش که باج ندادیم گفتن یا کاری که ما میگیم رو انجام میدین یا از خونمون برین بیرون و ما هم دست خالی اومدیم بیرون و خداوند چقدر به ما عزت داد

    یا وقتی میبینم یکی از روستاییانمون به نتایج قابل توجهی رسیده چه در شغل ازاد چه دولتی که بهترین خونه ها و ماشین ها رو سوار میشن میگم پس میشود اگه اونا تونستن ما هم میتونیم.

    ج 2

    هرچه طرف به من نزدیک تر باشه احساس خوشحالی بیشتری دارم و بیشتر بهش افتخار میکنم و دوست دارم منم به جایگاه اونا برسم.

     اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    میتونم بگم که اونم انسان هست منم انسان هستم و فقط اون باتوجه به شرایط و ادم ها و موقعیت هایی که درش بوده باورهای قوی تری در مورد سلامتی و روابط و ثروت داشته

    لا من نباد خودم رو با اون مقایسه کنم چون لازمه موفقیتش اون شرایط و اون افراد و موقعیت ها بودن و اونا براش باید میبود و منم در یه زمینه دیگه خیلی عالی هستم و با این شرایط خیلی بهتر میتونستم به هدفم برسم

    پس منم میتونم به هرچی که میخوام برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    نادر شمولی گفته:
    مدت عضویت: 1657 روز

    سلام استاد عزیز

    من حسادت نمی کنم فقط میگم که من نمیتونم به اندازه اونا تلاش کنم . اینم یه باوره ؟ من انرژیم کمه اکثر اوقات بی‌حالم مخصوصا موقعی که نتایج دلخواهم رو نمی گیرم مثلا هر چی تلاش کردم که مجوز برگزاری کلاس رو بگیرم و نتونستم لطفا راهنمایی کنید ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    محمد مفاخري گفته:
    مدت عضویت: 1385 روز

    حمد و سپاس خدایی را که تنها فرمانروای جهانیان است.

    سلام و درود استاد عزیز و دوستان پر تلاش .

    .در جواب به سوال اول باید بگم که،احساسی که در لحظه دیدن موفقیت نزدیکان یا دوستانم دارم متفاوت هست،

    گاهی اوقات با دیدن موفقیت بعضی از افراد خیلی خیلی خوشحال میشم و با تمام وجود تحسین می‌کنم.اما در اکثر موارد خیلی احساس بدی داشتم نسبت به موفقیت افرادی که باهاشون در ارتباط هستم.

    .

    مواردی از موفقیت‌های خانواده و دوستان که احساس اون لحظه رو می‌دونم چی بود.

    وقتی برادر بزرگتر از خودم ماشین جدید خرید خیلی در لحظه اول احساس بدی داشتم و سعی می‌کردم خودم رو خوشحال نشان بدم،در صورتیکه حس خوبی نسبت به موفقیت برادرم نداشتم و توی دلم میگفتم اون از تو زرنگتر هستش و می‌دونه چجوری کار کنه و چجوری سرمایه گذاری کنه.بعید نیست اگر بگم حسااادت کردم بهش،از طرفی وقتی برادرم ماشین جدیدش رو خرید مادرم چند باری من رو با اون مقایسه کرد و خیلی هم واضح بهم گفت که تو نمیتونی مثل داداشت رشد کنی.

    .

    دومین مورد موفقیت دوستانم مربوط میشه به دوستم که خیلی باهاش صمیمی هستم و اونم زمانیکه ماشین گرفت و اومد پیشم، به ظاهر خیلی خوشحال شدم ولی در درون خودم احساس خود کم بینی و بی ارزشی میکردم.

    با خودم میگفتم اون از تو زرنگ تر هست و خوب بلده پول جمع کنه و یجورایی بهش احساس لیاقت میدادم و با خودم میگفتم اون لیاقتش رو داره اما من ندارم.

    .

    استاد موارد خیلی خیلی زیادی از موفقیت دوستان و نزدیکانم رو به خاطر دارم که در همه موارد یجورایی احساس خود کم بینی خیلی شدیدی بهم دست داده و باعث شده خودم رو تخریب کنم .

    استاد خیلی خیلی ازت ممنون و سپاسگزارم که این سلسله فایلهای خودشناسی رو استارت زدی و باعث شدی تا کنکاش کنم در درون خودم و خودم رو به چالش بکشم.

    یکی از ترمز های مخفی ذهنم که جلوی موفقیت من رو گرفته همین احساس خود کم بینی و بی ارزش دیدن خودم هست.از بچگی توی خانواده مقایسه شدم و در مقابل موفقیت دیگران خودم رو ناتوان دیدم.

    بدون شک این سلسله فایل ها مربوط میشه به دوره احساس لیاقت و آگاهی های این دوره می‌تونه بهم کمک کنه به شناخت بهتر و کاملتر از خودم.

    امیدوارم در بهترین زمان و بهترین موقعیت هدایت بشم برای دریافت آگاهی های نایاب این دوره.

    .

    بازهم سپاس فراوان از استاد عزیزم که این آگاهی‌هارو با ما به اشتراک میذارن .

    بی صبرانه منتظر فایلهای بعدی در این دسته بندی هستم.

    در پناه الله یکتا ,شاد،سالم،ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    MissMohammadi گفته:
    مدت عضویت: 1815 روز

    سلام ب همه‌ی این خونواده‌ی فرهیخته‌ای ک آگاهانه دارن سعی میکنن زندگیشون رو تغییر بدن.

    من بیشتر از 3.5 ساله ک عضوم تو این سایت، اما این اولین کامنتمه!

    بسیاری از فایلها رو دیدم و داخل دفترم ثبت کردم و اگه تمرینی داشتن، همونجا انجام دادم، اما این سری میخوام اینجا تمریناتمو یادداشت کنم.

    اول از همه بی‌نهایت خدا رو شکر میکنم ک من رو با استاد عباسمنش و سایت بسیار خوبش آشنا کرد و بعد بابت این فایل بسیار گرانبها از استاد عزیزم تشکر میکنم ک انرژی و وقت و هزینه‌شون رو صرف کردن، ولی الان ما رایگان میتونیم ازش استفاده کنیم. خدا قوت.

    1) سؤال اول:

    وقتی اطرافیانم ب موفقیت می‌رسن، احساس من چیه؟ (ب طور کلی احساس معمولمو میگم)

    بله من از موفقیت اونها برای خودشون خوشحال میشم و واقعا از ته دلم بهشون تبریک میگم.

    ولی برای خودم چی؟ وقتی من موفقیت اطرافیانم بخصوص موفقیت‌های شغلی و مالیشونو میبینم، حسرت میخورم.

    خدا رو شکر تا اونجایی ک خودمو شناختم، میزان حسادت از بچگی توم بسیار بسیار کم بوده همیشه، یعنی نمیگم کاش فلانی ب اینجا نمی‌رسید یا تو دلم ناراحت بشم از اینکه اون موفق شده! اصلا هم نگران حرف بقیه نیستم ک بگم الان با اون مقایسه میشم و این حرفا، نه.

    ولی تو خودم حسرت میخورم ک من میتونستم حتی ب خیلی بالاتر از اینها برسم، ولی دست روی دست گذاشتم و هنوز درجا میزنم و به همینم نرسیدم! این باعث میشه ک احساس ناتوانی و یجور شکست پنهان تو خودم داشته باشم.

    ب خودم میگم من توانایی و هوشم خیلی بالاتر از فلانی بوده، ولی چون حرکت نکردم، درجا زدم و از توانایی‌هایی ک خدا بهم داده استفاده نکردم. اگه مثلا فلان مسیرو ادامه داده بودم، تا الان واسه خودم کسی بودم… این موضوع باعث غمم میشه.

    اون لحظه حسم اینه ک کاش منم تا الان ب اون موفقیت رسیده بودم… چرا هنوز درجا میزنم؟ چرا اگه اقدامی میکنم مؤثر نیست؟

    دیدین عطر یه نت قوی اولیه داره، و یه نت میانی و در نهایت یه نت پایانی ک خفیف میشه؟

    احساس اولیه‌ی من هم همونطوره، همه‌ی اون احساس‌ها رو نهایتا تو نیم ساعتِ اول دارم، ولی بعد خیلی کمرنگ میشن و ب این فکر میکنم ک من تو خیلی زمینه‌ها خیلی تواناتر از اونا ام، پس هنوزم دیر نشده و همیشه میتونم قدم ب قدم بسازم زندگی دلخواهمو، حتی خیلی بیشتر از اون موفقیت‌ها رو. فقط باید ترمزهامو برطرف کنم. و اینو قویاً بهش معتقدم ک یه روز ب جایی میرسم ک تو باور هیچکی نمیگنجه (این شعار نیست، باور قلبیمه).

    خیلی دارم رو خودم کار میکنم ک اون لحظات حتی ب صورت خفیف هم خودمو سرزنش نکنم، ب خودم سخت نگیرم… ولی ب این راحتی نیست ک بگم دیگه دفعه‌ی بعد اگه موفقیت اطرافیانو ببینم، این احساسم تکرار نمیشه.

    چون ریشه‌داره، چون از بچگی ما رو کمال‌گرا بار اوردن… از بچگی از ما پرفکت بودن رو انتظار داشتن… و متأسفانه متأسفانه تا چند سال پیش این سم مهلک رو ارزش میدونستم حتی! و حالا فقط خودمم ک باید باورهامو تغییر بدم و خودمو عوض کنم.

    2) چه ایده‌های الهام‌بخشی از موفقیت اطرافیان در من میتونه ایجاد بشه؟

    میفهمم که همیشه میشه با هر سن و تجربه‌ای و بدون سرمایه تو زمینه‌ی مورد علاقه‌م مهارت کسب کنم و ب درآمد بالا برسم.

    میفهمم ک با برنامه‌ریزی و کنترل هوس‌های خرید، میشه ب اهداف کوچیک مالی رسید و کم‌کم موفقیت‌ها بزرگ میشن.

    میفهمم ک با شغلهای سازمانی هم میتونم ب اهداف مالیم برسم، کافیه ک تو مسیر درست باشم، چون خدا درهای جدیدی برام باز میکنه و موفقیت پشت موفقیت میاد.

    3) چه درسهایی میتونم از موفقیت دیگران بگیرم؟ (من اول درسهایی ک از نقاط مثبتشون گرفتم رو میگم، و بعد عبرتهایی که گرفتم)

    درسها:

    A – اول اینکه قدم ب قدم پیش رفتن، قانون تکامل رو بهتر درک کردن، هولِ زودتر رسیدن ب اهداف رو نداشتن، صبور بودن، ب خواسته‌شون نچسبیدن، نذاشتن چالش‌ها دلسردشون کنه. همچنان در مسیر هدفشون حرکت کردن و پول خودش ب سمت اونا روونه شده.

    B – کمال‌گرایی نکردن، منتظر نبودن ک شرایط ایده‌آل بشه بعد حرکت کنن، تو ذهنشون معیارهای ایده‌آلِ اولیه تعیین نکردن، اقدام کردن و در طی مسیر چالش‌ها رو تک‌تک رفع کردن.

    C – روی یه هدف متمرکز بودن، از این شاخه ب اون شاخه نپریدن و بقیه‌ی چیزها براشون فرعیات بوده، نه هدف اصلی. نذاشتن حواشی از مسیر اصلی دورشون کنه.

    D – مهارت ارتباطیشون خوب بوده و در برخورد با دیگران هرچقدر روی تصمیمات، هیجانات و رفتارهاشون خودکنترلی بهتری داشتن، ب موفقیت بیشتری رسیدن.

    عبرت‌ها:

    A – در کنار موفقیت شغلی و مالی و ارتباطی، حال خوب خیلی خیلی مهمه، اگه کسی شکرگزار نباشه، اگه تمرکزش رو زیبایی‌ها و نعمتها نباشه، ب موفقیت هم ک برسه، حالش خوب نیست و چون تمرکزش روی ناخواسته‌هاشه، نه تنها موفقیتش به چشمش نمیاد و بابتش شاد نیست، بلکه درنهایت اون دستاوردهاشو از دست میده و حتی ممکنه با سرعت ب سمت دره‌ی ناخواسته‌ها بره.

    B – اگه ب موفقیت برسی، ولی ندونی ک چجوری ب موفقیت رسیدی، حالا چ شغلی و مالی، چ تحصیلی، چ توی روابط و …، وقتی ندونی عامل اصلی موفقیتت چ باورهایی بوده و یا یادت بره ک چی شد ک ب اون موفقیتها رسیدی، و عوامل موفقیتت رو چیزهای دیگه‌ای مثه پارتی و ظاهر و شانس و سن و … بدونی، اون موفقیت موندگار نیست.

    C – اگه قبل از رسیدن ب هدفت، هدف‌گذاری جدید نداشته باشی، وقتی ب هدفت برسی دیگه انگیزه نداری، دچار روزمرگی میشی و از نقطه‌ای ک رسیدی لذت نمیبری.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مهسا میهن خواه گفته:
    مدت عضویت: 1635 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الهی به امید تو

    وقتی فکر کردم شوهر خواهر شوهرم که فرد موفق به نظر من تو خانواده هست و من خیلی وقت ها بهش فکر کردم و کاراش گاهی حسادت کردم گاهی گفتم اون تونسته پس منم میتونم

    این فرد از اول وقتی ازدواج کرد با هیچی یه وانت داشت که فروخت خرج عروسی اش داد بعد در خانه که مادر خانمش بهشون فعلا داده بودن زندگیشون شروع کردن با اینکه بچه نمیخاستن همون سال اول صاحب دو فرزند شدن

    و همون سال هم بخاطر زیر بار منت کسی نباشن از خانه مادر خانم به خانه اجاره ای رفتن

    بعد حدود دو سال خونه خریدن تو مرکز شهر بعد ماشین خریدن و سال بعد ماشین عوض کردن و بعد ویلا که عالی تجهیزش کردن و بعد هم ماشین شاسی بلند عالیتر

    و سفرهای فراوان و خارج کشور

    چون ایشون از لحاظ شغلیشون با من کمی در ارتباط هست میدونم که از لحاظ علمی چیزی از من بالاتر نیست

    در مورد خرید ها و یا اون موقع که خونه اجاره میکرد میدیدم هیچوقت دنبال جنس ارزون نبودن همیشه بهترین و با کیفیت خرید میکردن خانه هم که اجاره میکرد با اینکه همه میگفتن خونه کوچیک اجاره کن پو لشو جمع کن زودتری خونه بخری ایشون خونه بزرگ تو مرکز شهر اجاره میکرد

    با اینکه گاهی پول نداشت انگار این باور داره من میتونم پول در میارم درست میشه من

    ذهن من همیشه میگه به خاطر جایی که داره کار میکنه اینقدر درآمد داره رشد کرده از اونطرف میگم یه باورهایی داشته که سمت اون کار بدون پارتی و ذره ای سرمایه هدایت شده

    ذهنم میگه نگاه کن همش کار میکنه کار کار در حالیکه نپرسیدم ولی فکر کنم اون لذت میبره از کارش

    ذهن من همیشه دنبال اینه نشون بده نه درست نیست اونا خوشبخت نیستن مثلا وقتی مریض میشن یا بحثی پیش میاد میگه دیدی اینا چه فایده خوشبخت نیستن و توجیه میکنه خوشحال باش اون ناتوانی منو که دنبال بهبودش نرم

    وقتی فکر میکنم پاشنه آشیل بسیار بزرگ من که با برداشتن مطمئن هستم درهای بزرگی برام باز میشه اینه من اصلاً خودمو قبول ندارم

    توانایی هامو باور ندارم حتی فکرشم نمیتونم بکنم به جاهای عالی و بالا برسم به شدت مقاومت دارم

    حالا برای بر طرف کردن این نقصم باید با جهاد اکبر روی عزت نفس کار کنم

    تمرین آینه رو هر روز با بهبود با انگیزه بیشتر انجام بدم موفقیت هامو بنویسم هر روز بخونم و خودمو تحسین کنم تا از ظلمات به سمت نور بیام تا چشام باز شه تا جون بگیرم تا بلندشم

    قدم بردارم

    به خودم تعهد میدم یک ماه کار کنم نتایجم ببینم

    یه ایده هم بهم الهام شد اینکه کامنت هایی تو سایت نوشتم بخونم و خودمو تحسین کنم

    خدایا به من ایمان امید استقامت صبر و راحتی و لذت در پیمودن این مسیر عطا بفرما

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2130 روز

    استاد عزیزم سلام

    این سومین کامنت این فایلمه چقددر مورد و مثال برای خودم تو این موضوع پیدا کردم که رفعش کنم.

    میگم اگه فلانی پولداره در عوض بچه دار نمیشه یا یا شوهرش دعوا می‌کنه یا مریضه یا با بچه اش دعواشون میشه …

    در واقع میام یه نقطه برتری نسبت به اون برای خودم پیدا میکنم تا حسادت خودم رو خاموش کنم بجای اینکه تلاش کنم و من هم به اون موفقیت برسم. خودم رو راضی میکنم که اگه اون از تو پول دارتره تو هم تو فلان مسائل ازش سرتری.

    _باید یاد بگیرم فقط تحسین کنم.

    _باید یاد بگیرم این نجواهای ذهنم رو خاموش کنم.

    _باید یاد بگیرم موفقیت دیگران رو با ضعف‌های احتمالی ای که دارن نپوشونم.

    _باید یاد بگیرم خودم رو مقایسه نکنم (چون وقتی مقایسه میکنم ذهنم م‌فقیت اونها رو ناچیز میشمره و عیب ازشون پیدا میکنه) به قول استاد من ارزشمندم اونا هم ارزشمندن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    رسول حاجیان گفته:
    مدت عضویت: 1640 روز

    در مورد ثروت چون اکثر آدمهای اطراف من با وام و قسط پیش رفت می‌کنند.باورهای من در مورد قانون را به هم می‌ریزند. مواقعی هم حسادت میکنم.دلم میخاد من هم پیش رفت کنم ولی هنوز موفقیت چشم گیری حاصل نشده.ولی آگاهانه تمرین به تحسین میکنم و فراوانی جهان را به خودم یاد آور میشوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: