ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 80

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طاهر موسوی گفته:
    مدت عضویت: 2263 روز

    سلام و ارادت خدمت استاد عزیز، خانم شایسته گرامی

    امیدوارم حالتون عالی باشه.

    سوال : درمورد موفقیت افراد نزدیک چه احساسی دارید.؟

    اولا اینکه در خانواده و نزدیکان کسی را ندارم که به موفقیت زیادی بیشتر از من رسیده باشد. بنابراین نمی توانم تصور کنم که مثلا برادرم یا خواهرم اگر به موفقیتی برسند من چه حسی دارم. یکم سخته .

    اما در مورد موفقیت دوستان ، همکاران و اطرافیانم بستگی به این دارد که آیا رابطه خوبی با او دارم یا خیر. و آیا از نظر من این موفقیت حق او هست یا خیر. آیا شایسته و لایق این موفقیت هست یا خیر.

    اگر دوستم به موفقیتی برسد و از نظر من شایسته ی این موفقیت هست خوشحال می شم و بهش تبریک می گم و در مورد این موفقیت ازش می پرسم و اینکه چطوری توانستی و کلا چی شد و سعی می کنم در خلال اطلاع از ماجرا ببینم چه راهکاری برای خودم می توانم پیدا کنم و نکته های آموزنده برایم چیست . اما اگر کسی باشد که رابطه خوبی با او ندارم یا از او متنفر باشم ، سعی می کنم توجهی به او نکنم اما قطعا ته دلم کمی حسادت را دارم.

    در صورتی که دوست و آشنایی به موفقیت برسد اما شایسته ی این موفقیت نباشد ، حسادت نمی کنم اما خوشحال هم نمی شم. شاید بهش تبریک هم بگم اما از ته دل نیست و در این شرایط به شانس ربطش میدم . با اینکه به شانس اعتقادی ندارم و اینجوری خودمو قانع می کنم که زیاد بهش فکر نکنم و حالم بد نشه. و اگر کسی که از او متنفرم و لایق این موفقیت هم نیست ، حتما ته ذهنم کمی حسادت می کنم ولی به سرعت سعی می کنم احساس خوبی داشته باشم و بهش فکر نکنم.

    در کل دارم سعی می کنم طبق آموزه های استاد در برابر هر موفقیتی به این فکر کنم که برای من هم شدنی و قابل دسترسیه و اون رو به چشم یک مثال و الگو ببینم. طبق درسهای استاد سعی می کنم خودم رو با اونا مقایسه نکنم . سعی می کنم این باور رو بسازم که خدا حواسش به منم هست و هر کسی رو در مسیر خودش هدایت می کنه . اما پذیرش این باورها در برابر موفقیت دوست وآشنا و مخصوصا غریبه برای من راحت تره تا موفقیت کسی که رابطه خوبی باهاش ندارم.

    موفق و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    فهیمه فقیهی گفته:
    مدت عضویت: 2325 روز

    سلام بر عزیزانم

    استاد عزیزم سپاسگزارم از لطف و محبت بی پایانی که به ما دارید

    من برای اولین بار هم زمان با شنیدن فایل هم مطالب را واو به واو نوشتم و هم تمرینات را انجام دادم و واقعا تفاوت را احساس کردم

    استاد جانم من تمام محصولاتتون را دارم اما تا حالا با یک فایل اونم انقدر کوتاه مغزم تا این حد شخم نخورده بود

    واقعا حرف های شما در و گوهر هستن

    مدتهاست که من به این نتیجه رسیدم که اگر تلاش کنم که هر روز سپاسگزارتر و تحسین گراتر بشم به تمام چیزهایی که میخام به طور خیلی راحت و طبیعی میرسم

    بنابراین وقتی شما خبر دوره سپاسگزاری را دادین واقعا خوشحال شدم و از اون روز یکی از سپاسگزاری های من از خداوند در صبح و شب سپاسگزاری به خاطر دوره سپاسگزاریه که واقعا مژده ی بسیار مسرت بخشی برام بود!

    و اما این سلسله فایلهایی که الان قسمت اولش را بهمون هدیه کردین در واقع یک دوره ی تحسین گرایی هست که برای من مثل رزقیه که خدا خودش به من هبه کرده!

    من واقعا نمیدونم چطور می تونم حق کلام را ادا کنم چطور می تونم شما را تحسین کنم و ازتون سپاسگزاری کنم امیدوارم اون نعمت هایی که در عقل و فکر من نمیگنجه رو خدا تو ثانیه ثانیه زندگیتون بهتون عطا کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    سیمین منصوری گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلامی از صمیم جاانننن به استاد جان جانان و دوستان گرام و مریم بانوی بینظیر

    واقعا خدارو هرچقدر شکر کنم برای این مسیر سبز و روشن و آرام بخش و موفقیت ساز و همینطور برای وجود راهنما و فرستاده ای از جانب خدا ی مهربان ،کمه .

    ووو هر چقدرررر که نکته ای به ظاهر تا این حد ساده که « زندگی ما نتیجه ی فرکانس و توجه ماست تکرار بشه کمه »ولیییی در عمل کردن بهش نجوای شیطان بیداد می‌کنه و باید با ایمان حقیقی بهش غلبه کنیم تا بتونیم فرکانس درست برای خواسته مون بدیم و بتونیم قانون رو عمل کنیم .

    اما درباره این سلسله فایلی که در حقیقت یک دوره ی کامل خودشناسی است و هدیه ای بزرگ و ارزشمند از جانب خدای مهربان و بنده ی مخلص و موحدش هست که مثل پیامبر اسلام برای خوشبختی و هدایت انسانها حریص هست و خوشبختانه براساس مدار ما رو به سمت او و سایتش هدایت کرده و خدارو شاکرم و با همه ی وجودم تلاش میکنم که از این فرصت الهی برای موفقیت راحتتر و سریعتر نهایت بهره رو ببرم.

    و اما جواب سوال اول:

    ((( من وقتی که موفقیت فردی رو ببینم در هر زمینه ای به ویژه در زمینه ی مالی اولش احساس حسادت و غبطه و‌ حسرت و شاید کمی خشم وجودم رو میگیره و زود با خودم مقایسه میکنم ، چون به شدت احساس توانمندی دارم و می‌دونم که بسیار باهوش و دقیق و لایق هستم و میتونم در هر کاری بسیار راحت موفق بشم ، و اینها تماما مواردیست که افرادی که با من آشنا هستن همه بهشون اذعان دارندو حتی دوستان دوران تحصیلم که الان افراد موفقی هستن همیشه میگن که تو نابغه بودی و از همه بهتر بودی و من هم مسیر موفقیتم درست بود و داشتم پیشرفت میکردم که به خاطر اشتباه خودم و فرکانس غلطم کلا تغییر کرد و حالا یک زندگی به ظاهر معمولی دارم( البته اینو حالا که با قانون آشنا شدم میگم.)و قبلا بر اساس باورهای منفی که از گذشته در نا خود آگاهم بودفکر میکردم دیگران مقصر هستند که من نتونستم به جایی که لایقش هستم برسم و وقتی موفقیت کسی به ویژه دوستان قدیمی و یا فامیل رو میبینم احساس بدی پیدا میکنم و و این حسم نسبت به نزدیکانم کمتر هست و کمتر ناراحت میشم و در گذشته که قانون رو نمی‌شناختم این احساس زمان زیادی با من بود و برای دیگران و خودم تکرار میکردم و سعی میکردم که دلایل مختلف بیارم که همه رو قانع کنم که بله من از اون توانمندترم و اون شانسی موفق شده و من که نتونستم فلانی و بیسار ی مقصر بودن و…

    ولی حالا که به لطف خدای مهربان با این قانون زیبا و بدون تغییر آشنا شده ام شااااییییدددد اولش کمی حسم بد بشه ولی تمام تلاشم رو میکنم که خیلی زود با توجه به تواناییها و موفقیت‌های خودم در حال و گذشته و اینکه وقتی یکی تونسته منم میتونم و این یعنی موفقیت شدنیه و راحته و امکانش فراوانه به خودم آرامش و‌ حس خوب میدم و سعی میکنم که اون شخص رو تحسین کنم ولی خیلی کمتر پیش میاد که بخوام الگو برداری کنم و کلا در زمینه الگوی داری از باورها و دیدگاههای افراد موفق خیلی راحت نیستم ،شاید چون فکر میکنم که اون مسیر مخصوص خودشو داره ومنم مسیر خودمو و یا اینکه در دوران تحصیل بسیاااارررر موفق بودم و فکر میکنم که مسیرشو میدونم و فقط باید به یاد بیارم و تکرار کنم و فکر میکنم که الگوی برداری سختمه و احساس محدودیت میکنم. اگر استاد و یا دوستان عزیز فکر میکنن غلطه لطفا راهنمایی کنن که چطور بتونم باورهای افراد رو استخراج و در وجودم تثبیت کنم؟ ممنون میشم

    اما درباره تمرین

    قدم اول:( دوستان دوران تحصیلم تقریبا همشون بسیار موفق هستن. از لحاظ شغلی و درآمدی و روابط و حتی سلامتی و همشون وقتی میبینن که من پیشرفت خاصی نداشتم خیلیییی تعجب میکنن

    و من اولش کمی احساس اینکه من عقب موندم ، اونا از من موفق‌ترن، من عرضه نداشتم. خودمو سرزنش میکنم ، کمی حسادت و حسرت و غبطه و …

    اما خیلی زود متوجه احساس و فرکانسم میشم و حالمو خوب میکنم و براشون آرزوی بهترینها رو میکنم و میگم منم الان اینطوری هستم و در مسیر پیشرفتم و به زودی موفق میشم و همین الانم چه در گذشته و چه حال حاضر در نوع خودم آدم موفقی هستم و خدارو شکر میکنم و آرام میشم و لبخند میزنم و …)

    قدم دوم:( من برای اینکه در خودم خودباوری ایجاد کنم و ایده بگیرم ، میتونم اینطور نگاه کنم که وقتی که این فرد تونسته موفق بشه حتما منم میتونم و این نشانه فراوانی ایده و فرصت پولسازی هست و من باید ببینم که اون در این مسیر چه باور و دیدگاه و زاویه ی دیدی داشته که تونسته به این موفقیت برسه ، باید تحسین کنم و با حس خوب و بررسی نحوه ی موفقیتش و پیدا کردن باورهای درستش و اگر لازم شد سوال پرسیدن از شخصی موفق در نزدیکانم بتونم منم مثل اون موفق بشم ، مثلاً در مورد دوستم میتونم بگم که اون همیشه همین خواسته رو در ذهنش داشت برای آینده اش چون برادرش الگویش بود و فرد منظم و البته با هوشی بود و خود باوری داشت و با دیدن موفقیت برادرش باور توانستن برایش بیشتر شده بود و آرامش داشت و پشتکار پس من هم میتونم مثل او باشم.)

    اما قدم سوم:( من برای اینکه مثل او موفق بشم باید با آرامش و تمرکز بالاتر و پشتکار و خودباوری واقعی و بدون احساس گناه و با احساس لیاقت واقعی و رضایت از هرآنچه هستم و ساختن باورهای درست موفقیت و داشتن الگوی موفق و استفاده از باورهایش برای موفق شدن حرکت کنم و امید و توکلم بر خدا باشه و تسلیم حق باشم و رها از آدمها و خواسته هام و بدون نیاز به توجه و نظراتشان و فقط با عشق به خدا پیش برم که قطعاااا موفقیت منم نزدیکه.)

    در پناه الله یکتا شاد و سربلند و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    علی وزیری وصال گفته:
    مدت عضویت: 2728 روز

    سلام و درود استاد عزیزم

    ابتدا سلام میکنم به استاد عزیزم و تشکر میکنم بابت این سلسله برنامه (ذهنیت تقویت کننده و ذهنیت محدود کننده ) بابت اینکه ما جدی تر به ذهنیت و باور هامون کندوکاو کنیم و خودمون رو واقعا بشناسیم

    سوال استاد: اگر یکی از افراد نزدیک به شما به یک موفقیت بزرگ برسه شما چه احساسی داری؟ آیا احساس خوشحالی میکنی تحسین می کنی ؟ یا نه احساس حسادت میکنی احساس میکنی چون اون موفق شده تو رو بی عرضه تر نشون میده ؟

    لیست افرادی که به خواسته هاشون رسیدن و احساس من نسبت به موفقیت هاشون:

    ++ فرد اول : وقتی متوجه شدم داره وسایل کسب و کار میخره و پول دار میشه یا توی حسابش بیشتر از من پول داره و الان مغازه دار شده و کسب و کار خودش رو ران کرده

    احساس پادشاه: صادقانه بگم اول از همه خودمو مقایسه کردم و احساس حسادت کردم و حس میکردم پس من چه غلطی می کنم چرا من کاری نکردم تا الان و خیلی حس بدی داشتم هی ذهنم منو تحقیر میکرد که چرا من هیچ درآمدی ندارم و فلان

    درس اول: چرا مقیاسه می کنم ؟ مگر طبق قانون هر کسی در دنیا علی یاد بگیر که خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی و این مقایسه کردن رو از (احساس کمبود عزت نفس ) دوم از ( مقایسه= مهم بودن حرف دیگران) میاد پس روی عزت نفس و توحیدی بودنت و مم نبودن حرف دیگران کار کنی علی ( آفرین تو یک پادشاهی مگه باور نداری یا هنوز باید شکل بگیره ؟) بله باید شکل بگیره

    درس دوم: اگر اون تونسته منم میتونم من در مدار خودمم اون در مدار و ذهنیت خودش! خب دیگه مشکل کجاست؟! باز مقایسه با نه ایمان؟ ایمان! آفرین به تو علی که یک پادشاه هستی و موحد در مسیر خودت

    درس سوم : نشون میده که عزت نفس و باور های توحیدی و استقلال مالیت نیاز به تقویت دارد پادشاه موحد باید روی خودت کار کنی و به خواستتم نچسب آفرین

    درس چهارم : یادت رفته وام گرفت طرف یاد رفته قضیه فقط صاحب کسب و کار شدن نیست مهم اون لذت زندگی که از تمام ابعادش استفاده کنی هم پول هم شادی هم سلامتی هم آرامش در لحظه بودن پس باز مقایسه نکن تو هم میرسی به هر اندازه ای که تلاش کنی و تمرین کنی و احساسات رو خوب نگهداری (احساس خوب = اتفاقات خوب)

    ++ فرد دوم : به این اطلاع رسیدم که وارد رابطه شده و یک رابطه ی خوب رو داره پس من چرا الان تنهام من چرا باید دور باشم از کسی نکنه یک آدم زشت باشم یا یک آدم بی عرضه و بی پولم که نمی تونه حتی به یک خانم سلام واقعا چرا !؟! حتما دخترا با پول دارا میگردن با من نه و فلان / خب بیخی بیا تحلیلش کن:

    نکته اول: چرا این باور رو داری که ارزش تو وابسته به پولته یا یک مهارته یا حتی یک زیبایی ظاهری؟؟ چرا اونیکه حتی پول نداشته یا قیافه و هیکل نداشته جذاب جنس مقابلش بوده؟! نکته: باز فکر میکنی مهره ی مار داشته! (این کمبود عزت نفس میاد) که ارزش خودتو به یک چیزی بیرون از خودت میبینی اون با باور های خودش نسبت به رابطه و عزت نفسی که نسبت به خودش داشته شروع کرده دوما تو شخص دوم رو میخوای برای چی؟ برای لذت و شراکت در زندگی درسته ؟ آیا با خودت حالت خوبه ؟ هی! خوب این درستش نیست باید عاشق خوت بشی خودت باید با خودت حال کنی و از همینی که هستی با همین مقدار پول و درآمدی که داری لذت ببری و عاشق خودت باشی و وقتی با خودت آشتی باشی جهان با تو آشتی میکنه!

    درس دوم: مگه خودت فرار نمیکنی و به شوخی نمیگی نه من دورم و تنهام و فلانم خب جهان مگه شوخی حالیشه ؟ پس مراقب کلامتو ورودی هات باش پادشاه تو ملکه ات توی قصرت هست تو نمی بینیش تویی که حتی براش اسم . رنگ چشم و خصوصیات نوشتی پس باید تجسمت رو انجام بدی و باور سازی کنی و از زندگی لذت ببری بجای کلام منفیت. درسته؟ بله!

    درس سوم: تو یادت نیست به خواستت چسبیدی و اصرار و احساس قربانی بودن کردی و آخر به کسی رسیدی که اصلا مناسبت نبود و آخر هم ازدواج نا موفق شد و کلی بلا سرت اومد مگه جهان بهت یاد نداد که اولا نباید عجله کنی ….دوما نباید به کسی بچسبی و. وابستش بشی چون ازت دور میشه این باز از کمبود عزت نفس / شرک ورزی ) میاد و باید با خودت به صلح برسی نمیخواد به کسی بی احترامی کنی … بلکه به خودت باور داشته باشی آره باور ) و باور سازی کنی که شخص مورد علاقه ی تو توی زندگیت ظاهر میشه … کی؟! وقتی که برات باور پذیر شده باشه که می شود و قانون جواب می دهد وقتی تکرار باور های درست کنی و ایزوله روی خودت کار کنی

    درس چهارم: اگر میبینی طرف رابطه داره یا یک زوج رو توی خیابون میبینی حسرت میخوری و هی به خودت میگی چرا من نه اینجا هم به خودت بگو درس های قبلی رو و دوم تحسینشون کن جهان داره بهت نشون میده که علی اگر اون ها تونستن تو هم میتونی و خدا داره بهترینشو برات خلق میکنه اگر روی خودت کار کنی و به الهاماتت عمل کنی تو مگه بینشون رو دیدی؟ مگه میدونی رابطشون مثل رابطه استاد و مریم شایسته هست؟! آیا مثل الگو هات هست؟ پس نیازی نیست سریع واکنش نشون بده تو یک پادشاهی ملکه ات کنارت حضور پیدا میکنه

    درس پنجم: تو هم میتونی علی اینو هزاران بار تکرار کن و بگو و برو جلو وقتی میخوای و باور سازی میکنی و براش وقتی میذاری باید بشه

    درس ششم: هر کسی که پیوند خورده که خوشبخت حساب نمیشه کسی که رابطه ی پایدار داره کسی کهن با خودش در صلحه کسی کنه با خدای درونش و همسرش در صلحه خوشبخته تو بین اونارو دیدی؟ یا باز میخوای مقایسه کنی؟! پس روی خودت کار کن شخص قاونی زندگیت بهت نزدیک تر میشه

    بهترین گزینه در زمان خودش دوره عشق و مودت رو بخری و عمل کنی ( عمل)

    ++ فرد دوم : وقتی دختر و پسرهای کم سن و سال تر از خودمو میبینم میلیاردر شدن به خودمم میگم پس من کجا بودم چرا برای این شد من هنوز اندرخم یه کوچه ام و گیر کردم یا اگر میبینم اینا مهاجرت کردن چرا من نیستم حتما من خیلی بی عرضه ام یا من هنوز نفهمیدم راه و عمر خودمو تباه کردم و یا نمیدونم بیخیال بیا ببینیم چیه پشتش:

    درس اول: باز این باور مقایسه گرت خیلی سرسختانه چسبیده بهت اگر آنها تونستن ببین چجوری موحد بودن ببین متعهدانه روی باورهاشون کار کردند

    درس دوم: تو یادته وسط کار ول میکردی یادته تا قبل تعهد امسالت یادته؟ بله! خوب کجا حالا اول اینکه خودت دوست داشته باش و روی باور هات متمرکز شو و خودت رو با دیروز خودت مقایسه کن اگر اون ها تونستن ( کشف ترمز و راح حل)

    درس سوم: اگر اون ها تونستن پس اول فراوانی رو باور کن و رشد جهان و چقدر امکان پذیر تر شده حتی برای کم سن و سالان و چقدر راحت برای تو هم میشه اگر تو هم در مسیر و مدارش قرار بگیری حتی راحتر از اون چیزی که فکرشو میکنی برات خواسته هات خلق میشه چون جهان در حال رشد و پیشرفته و فراوانی و آسان تر شدن کار ها

    درس چهارم: اگر اون ها تونستن این داره به تو نشون میده ببین علی تو هم میتونی و تو هم روی خودت متمرکز شو و ایمان داشته باش سیستم عصبی همه یکیه پس ادامه بده

    درس پنجم : چقدر ترمز برای باور مالی داشتی یادته الان حتی خریدت هم نگاهی به قبضش نمیکنی و سپاسگزاری میکنی یادت رفته رشد کردی و به کجا ها رسیدی

    واقعا میتونم اینجا به خودم بگم: پادشاه عزیز اول از همه خودت رو با دیروز خودت مقایسه کن با هیچ احدی مقایسه نکن اگر هم این کار ناخود آگاه انجام شد که کار تربیت ذهت باید انجام بشه ( یک نفس عمیق بکش و بیا بشین پشت سیستم و روی داکیومنت تایپ کن و با خدا صحبت کن و ببین داشته هاتو و تحلیل کن و سعی کن بیشتر کنترل ذهن کنی و باور کنی که می شود حتی همین الان هم که داری تایپ میکنی پادشاه این پیام رو برای سایت استاد بدون چقدر موحد هست پس این همه شاگرد بی کار و بی نتیجه نیست ، پس می شود استاد هم از سر دل خوشی نمیگه اگر هم حرفاش مفت بود یادت باشه خیلی زود تر دروغ فاش میشه پس استاد داره نتیجه میگیره و با همین باور هایی که میگه و الان همه هم شاگردیهاش دارن استفاده میکنند و تو و تمام کسانی که توی این مسیر هستی نمیگیم از کسی برتر هستیم بلکه از جامعه کندیم و زندگی شخصی خودمون رو خلق کردیم …. چجوری با باور هامون با این تمام داستان زندگیمون روی افکارمون میچربه حتی این دیر رسیدن ها و نرسیدن ها همه از این همنه ترمزی بود که تو این درس ها دیدی و فهمیدی پس نزن تو سر خودت افتخار کن که باور داری که خالق زندگیت خودت هستی دوما خودت لایق خواسته هات و لذت از همین لحظه ی حال هستی و تا زمانی که زنده ای باید رشد کنی و لذت ببری و ثروتمند بشی به یک دلیل ( چون تو این جهان حضور داری) نقطه سر خط .

    و استاد اونقدر آرام شد این ذهن که انگار رو پر قو خوابیده قلبم و واقعا آرامش داره به وجودم تزریق میشه که نگم براتون این همون کاریه که هر روز باید انجامش بدم

    ختم کلام:

    احساس خوب = اتفاق های خوب

    پادشاه عزیز کنترل ذهن رو کار کن و همین تعهدت رو محکم بچسب و موحدانه روی عزت نفست و باور های مالیت کار کن و تمام تلاشت رو کن نکات مثبتت رو ببینی و تحسین کنی . سرزمینم آباد در نگاه توحیدی پادشاه علی

    عاشقتونم استاد عزیزم

    یک دنیا ممنونم خانم شایسته بابت تمام زحمات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    مرتضی بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 1685 روز

    با عرض سلام خدمت استاد عزیزم

    خدا رو شکر میکنم که باز هم دارم هدایت میشم به سمت خواسته هام و شکر گذاری بعدیم اینکه استاد راهنمایی دارم به نام عباسمنش .

    من چند ساله که دارم فایل های شما رو گوش میکنم و به اندازه ای که درک کردم نتیجه گرفتم

    شاید از نظر مالی به اندازه ای که میخوام نتیجه حاصل نشده که دارم از دوره کشف قوانین زندگی استفاده میکنم

    ولی یکی از نتیجه هایی که بصورت واضح دارم میبینم تو زندگیم حال خوب منه که قبلا خیلی بیشتر احساساتم منفی بود و در طول روز یا شاید هفته ها بعضی اوقات حالم خوب بود ولی الان تقریبا احساسات منفیم خیلی خیلی کم شده و تو همون احساسات منفی هم که میرم سعی میکنم آگاهانه تو احساس بد نمونم و با دیدن یسری فایل ها یا آهنگ های شاد سعی میکنم از اون احساس منفی خارج بشم.

    درمورد سوال اول به همین شکله که قبلا اگر یکی از دوستان یا فامیل ها به موفقیت میرسید یا وارد شغل بهتری میشد یا ماشین بهتر میخرین خیلی حسادت میکردم که چرا من نمیتونم .

    یا مثال شما تو دوره کشف قوانین زندگی که دورانی که تو قم بودین اگر یه ماشین خوب میومد توپ نگه میداشتین که اون ماشین بره واگر اون ماشین BMW بود همه میگفتین این قاچاقچی هستش .

    خب منم هر ماشین خوبی که قبلا میدیدم به این فکر میکردم سر کیو کلاه گذاشته تا به اینجا رسیده

    ولی الان میگم اگر اون تونسته وارد شغل بهتر بشه یا ماشین بهتری سوار شه اول اینکه این شخص حتما چیزی و میدونه که من نمیدونم پس باید ازش یاد بگیرم و به پول و پولدار احترام بذارم چون همین ها هستن که میتونن کار آفرین باشن و گسترش بدن دنیای اطرافشون و

    ولی یه آدم فقیر فقط به این فکر میکنه که چطور شکمشو سیر کنه حالا هر چقدر که با خدا باشه عملا کاری نمیتونه برای خودش و اطرافیانش بکنه .

    به لطف خدا و آموزش های شما من به این نتیجه و درک رسیدم که:

    پول بی نهایت هستش

    موقعیت های پول ساز بی نهایت هستش

    پول مقدسه

    خدا انسان پولداری که بدرد خودشو بقیه میخوره رو خیلی بیشتر از انسان بی پول به اصطلاح با خدا دوستداره

    و با دین هر ماشین گرون قیمت خدا رو شکر میکنم

    با یدن موفقیت هر انسانی تحسینش میکنم و سعی میکنم راهشو یاد بگیرم

    در مورد مثالی که بخوام بزنم که اخیرا برام اتفاق افتاد این بود که پسر داییم چند سال پیش با من همکار بود تو یه شرکت دیگه

    بعد از یکسال با مدیر عاملشون به مشکل خورد و از اونجا درامد و جای دیگه مشغول بکار شد که چند ماه بعدشم از اونجا هم امد بیرون و یه کارگاه برای خودش راه انداخت اونم بعد یمدتی نتونست کار کنه و نتیجش این شد که اون خونه ای که فروخته بود و برای کارش سرمایه گذاری کرده بود تقریبا از سرمایش هم چیزی نموند و مجدد رفت تو یکی از شرکت های دارویی و وضعیتش بهتر از ما شد از لحاظ حقوق و مزایا

    چند سال پیش بود که این اتفاق براش افتاد و من قبلش که داشتم به شکست هاش بخودم میبالیدم که اینجا موندیم و تحمل کردیم این همه رفتار های نامناسب مدیران و …

    با دین موقعیت بهتر ایشون حسادت بسراغم امد (قبل از استفاده از فایلهای استاد عباسمنش)

    ولی به تازگی ایشون جایی حتی بهتر از جای که بودن رفتن و شرایطشون خدا رو هزار مرتبه شکر بهترهم شده از هر لحاظی .

    ولی این بار من با ایشون تماس گرفتم و پرسیدم که چکار کردی که تونستی جذب این شرکت بشی و یسری توضیحاتی دادن که من هم پیگیرش شدم و تحقیق کردم در مورد اون شرکت .

    یخورده اطلاعات شغلی که ممکنه اونجا از من بخوان رو بالاتر بردم

    الان که صحبت های استاد گوش دادم متوجه شدم من چقدر رشد کردم از درون و با خودم به صلح رسیدم و با دیدن موفقیت های افراد دیگه حسادت نمیکنم که هیچ ازشون خیلی راحت سوال میکنم

    ایده هایی که امد این بود که تو زمینه شغلیم خودمو قوی تر کنم

    یه درسی هم که از ایشون گرفتم این بود که درسته خیلی جاها شکست خورد ولی بلاخره تونست در نهایت بجایگاهی که میخواست برسه

    البته من خودم قبلا فکر میکردم شکست لازمه موفقیته ولی بعد از اینکه به فایل های استاد گوش کردم باورمو عوض کردم که لزوما میتونه اینجور نباشه و هر انسانی میتونه بدونه شکست به موفقیت برسه

    در نهایت از خداوند سپاسگذارم که وارد یه دوره جدیدشدم که استاد عباسمنش قرار مطالب جدیدی به من و خانواده بزرگ عباسمنش آموزش بده

    در پناه الله مهربان سالم ثروتمند و عاقبت بخیر در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    لونا گفته:
    مدت عضویت: 2148 روز

    سلام برای اولین بار میخوام متعهدانه شروع کنم و کامنت بذارم.

    جواب سوال قسمت اول:

    من رو به حسادت و ناتوانی میرساند

    مرحله اول:

    1.رشد مالی دوتا از اقوام نزدیکم:احساس حسادت دارم که چرا من نمیتونم به رشد مالی برسم که اینا دیگه نیان به پدرم و خودم فخر بفروشن و سرکوفت بزنن

    2.استقلال مالی دختر خاله و دختر دایی ام:حس عقب موندگی و بی عرضگی دارم که با اینکه من بزرگ ترم اما شغلی ندارم و بیکارم و هنوز پول توجیبی میگیرم اونم در حد ماهی یک میلیون تومان

    3.سینیور شدن خانم ب:حس حسادت دارم که خوشبحالش اون با اینکه ده سال از من کوچیکتره اما تو خیلی از زمینه ها از من موفق تره و خیلی پشتکار زیاد داره و …

    4.مورد توجه بودن و دوست داشته شدن خانم ب و س و د: حس حسادت که وقتی نیستن بقیه دلشون براشون تنگ میشه و روابط دوستانه خیلی خوبی باهاشون دارن

    داشتن سه تا کسب و کار خانم سین : حس حسادت دارم که از 5 سال پیش یه مشاور خیلی زبده و خفن و باهوشه و کار تجارت میکنه و تو هرکاری وارد بشه موفقه

    زاویه مثبت:

    1.منم بجای این شاخه اون شاخه پریدن اگر مثل اون تمرکزی روی یک حوزه و حتی دوره های استاد کار کنم میتونم به موفقیت مالی برسم بشرطی که نا امید نشم بشرطی که امروز و فردا نکنم و همش نگم امروز مثلا دیر بیدار شدم پس فرصت نیست و از فردا شروع میکنم و ….

    (روی خودم سرمایه گذاری کنم و برای پیشرفت خودم متعهد باشم)

    2.اون ها از هم شروع کردن و پله پله رفتن بالا.وقتی اونها سرکار رفتن و کارگری کردن رو شروع کردن من میخوابیدم و پی وقت تلف کنی بودم ولی اونا برای وقتشون ارزش قایل بودن و رفتن سرکار و منتظر یه روز خوب برای شروع نبودن(پس منم هر روز باید یه قدم در جهت پیشرفت بردارم حتی شده اندک اما متوقف نشم)

    3.شبکه های مجازی رو دنبال نمیکنه و اینستاگرام نداره.تمرکزی روی یک کاری که شروع میکنه فوکوس میکنه.خودش گفت که اگر روند یادگیری دوستاش روزی دو ساعت بوده این روزی 4 تا 6 ساعت برای یادگیری وقت میذاشته تا زودتر به اون نقطه برسه(بقول استاد تکامل الزاما صرف زمان زیاد نیست و به تعداد تجربیات زیاد هست و ایشون خیلی فوکوس لیزر تکاملش رو طی میکنه بطوری که بین 60 نفر در 5 ماه بالاترین شده و حتی نسبت به اموزشی که هنوز اموزشش شروع هم نشده اگاهی و تسلط نسبی پیدا کرده بصورت خودخوان)

    4.دوست داشته شدن اونها برای این هست که برای خودشون ارزش قایل هستن و خیلی راحت احساساتشون رو بیان میکنن و نقش بازی نمیکنن برخلاف من که همیشه میخوام نقش دختر خوبه و مهربونه رو بازی کنم (پس روی احساس ارزشمندیم و خود دوستیم باید کار کنم و من حتی خودمم خودم رو دوست ندارم و لایق و ارزشمند دوستی و دوست داشته شدن نمیبینم پس نباید انتظار دوست داشته شدن از طرف بقیه بکنم پس اول خودم باید خودم رو دوست داشته باشم بعد جهان همون رو بهم برمیگردونه)

    5.این خانم تلاش میکنه.کاری که میخواد انجام بده رو با برنامه ریزی انجام میده و همچنین دربارش تحقیق میکنه و اموزش میبینه و … براش بها پرداخت میکنه و تمرکزی روش کار میکنه.به خدا توکل میکنه و از غیر خدا نمیخواد برخلاف من که همیشه اول از همه از غیرخدا میخوام همه چیز رو و بعد که کلا به در بسته میخورم یادم میاد خدایی هست و باید از خدا بخوام که خواستن از خدا بهترینه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    مریم جُلقازی گفته:
    مدت عضویت: 920 روز

    بسم رب نور

    سلام به استاد عزیزم

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    استاد من یه موضوعی که همیشه در خودم می‌دیدم حس حسادت بود و سال ها بود که این حس رو در خودم می‌دیدم و بابتش ناراحت بودم، همش دوست داشتم این احساس در من کمرنگ بشه تا جایی که فهمیدم باید به این احساسم احترام بگذارم و نخوام باهاش بجنگم چون همون‌طور که شما بارها گفتید به هرچی توجه کنی بزرگ‌ترش می‌کنی و من دیدم همش دنبال اینم که این حس حسادت رو در خودم کمتر کنم اما داشتم مسیر رو اشتباه میرفتم، الان این احساس رو در خودم میبینم و حسش میکنم و باهاش در جنگ نیستم و به عنوان یه حس انسانی پذیرفتمش، مورد بعدی که من از آگاهی های فایل های شما به دست آوردم این بود که وقتی یه چیزی رو در خارج از خودت و دنیای بیرون میبینی اگه تحسینش کنی هدایت میشی به سمت اون چیزی که میخوای و اگه ازش بد بگی و حس بدی داشته باشی به هر شکلی، ازش دور میشی، من آگاه شدم به این موضوع و وقتی یه موردی رو تو بیرون میبینم سعیم بر اینه که تحسین کنم و تعریف کنم و باور کنم منم میتونم داشته باشم، اما بخوام صادقانه بگم هنوز در من اولین احساسی که بالا میاد احساس حسادتِ، و در پی این احساس، حس خودکم بینی و اینکه من به هیچ جایی نرسیدم و عقب افتادم و حس عجله و ترس و اضطراب، این ها همه در وجود من بالا میاد و اون مریم عزیز درونم رو کوچیک می‌کنه، این هم از مقایسه خودم با اون فرد به دست میاد، من خیلییییی خودم رو مقایسه میکنم، اولین جلسه دوره‌ی احساس لیاقت رو که گوش میدادم که در مورد مقایسه بود حالم دگرگون شد، این مقایسه کردن پاشنه آشیل منِ، اینکه شما پرسیده بودید که چقدر و در چه مواردی خودتون رو مقایسه میکنید من جواب دادم هر روز و در تمام موارد، انگار یه چیزی در درون من هست که میاد میگرده تو آدم ها بهترین چیزی که دارند حالا چه به لحاظ ظاهری چه مالی چه سلامتی چه روابط پیدا می‌کنه و با خودم مقایسه میکنم و در نتیجه من در اکثر مواقع حالم بد میشه، این چیزی هست که بهش واقف شدم که من هر روز بارها و بارها دارم تو ناخودآگاهم در تمام موارد زندگیم خودم رو مقایسه میکنم و در یک اضطراب مداومی هستم و انگار هی دارم از درون کوچیک و کوچکتر میشم

    و به همین دلیل اگه من موفقیت یه فرد بیرونی حالا چه نزدیک خودم باشه چه دورتر رو میبینم اولین احساسی که در من بالا میاد احساس حسادت و ناتوانی خودم هست، اگه اون فرد از من کوچکتر هم باشه دیگه بدتر، بارها و بارها بدتر خودم رو اذیت میکنم و میگم که بیا اون فرد اینهمه از تو کوچکترِ به چه موفقیت هایی رسیده و تو هنوز خونه اولی، پس کی میخوای به این چیزا برسی؟ دیر شد…

    وقتی میبینم یکی که از خودم کوچکتر هست و مهاجرت هم کرده و به موفقیت شغلی و مالی خوبی هم رسیده به خودم میگم ببین چه زندگی خوبی داره چه رفاهی داره چه عدم وابستگی داشته که مهاجرت کرده، تو کارش هم موفق و ثروتمند شده، این از ایمان قوی اش میاد اما تو چی، دیگه به ایمان و توحیدم هم حمله میکنم و احساسم با خودم و خدای خودم هم بد میشه، یا تو روابط اگه ببینم دختر و مادری باهم رابطه‌ی خیلی صمیمی و دوستانه ای دارن تو دلم میگم خوشبحالشون منم دوست داشتم همچین رابطه ای با مامانم داشتم و تو دلم غبطه میخورم به رابطشون

    خلاصه که می‌دونم که دارم این کار رو میکنم اما این احساسات در من بسیار بالا میاد، از ته دلم می‌خوام از این پله بیام بالا و این احساسات در من کمرنگ و کمرنگ تر بشه، از ته دلم می‌خوام توجهم به خودم باشه و با خودم به صلح و عشق برسم، از ته دلم میخواد خودم رو بزرگ ببینم و تحسین کنم خودم رو

    این کارها رو با تمرین هایی که شما دادین و آموزه هاتون کم و بیش انجام میدم اما درونی نیست، اما از جان و دل نیست، اون ته دلم چیز دیگه ای هست.

    الان آگاهانه آدم هارو دنبال نمیکنم و سال هاست که اینستاگرام نمیرم و دنبال زندگی آدم ها نیستم و کنجکاوی نمیکنم تو زندگی بقیه، آگاهانه این موارد رو قطع کردم، روی ورودی هام بسیار دقت میکنم که کجاها برم چه چیزهایی ببینم و چه چیزهایی گوش بدم و… این به من برای آرامش بیشتری کمک خوبی کرده اما اگه موردی رو بدونم یا بشنوم یا ببینم که به یه موفقیتی رسیده که من ندارمش اولین حسی که در من در ناخودآگاه من بالا میاد احساس حسادت، آگاهانه سعی میکنم که تحسینش کنم و بگم دمش گرم اگه اون تونسته منم میتونم اما این ها فقط به کلام هست و به دلم نیست، دلم میخواد همینجا بنویسم که خدایا ازت می‌خوام کمک کنی که برسم به جایی که از دل تحسین کنم و خوشحال بشم و باورپذیر بشه برام که من هم میتونم، احساس عمیق و خوب درونی داشته باشم و ناخوداگاهم هم تحسین کننده و زیبابین و امیدوار و شاکر باشه

    می‌نویسم همینجا که بمونه از احساسات الان من در این تاریخ، به امید روزی نزدیک که برگردم و این کامنتم رو بخونم و از ته دلم خوشحال بشم که دیدی میشه مریم جانم دیدی چقدر تغییر کردی و الان این احساسات در تو درونی شده و لذت ببرم از اینکه آدمها موفق بشن و برای من هم الهام بخش و تحسین برانگیز باشه موفقیت هاشون

    «الهی مرا آن ده که آن به»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    رضا احمدخانی گفته:
    مدت عضویت: 1582 روز

    سلام

    من در مورد موفقیت های دیگران در بعضی از نفرات خیلی خوشحال میشم و بعضی از موارد احساس کمبود یا ترس میکنم

    1) دوست صمیمی خودم درآمدش به 1000دلار در ماه رسید من ازاین خبر احساس خوشحالی کردم و بهش افتخار کردم ولی از طرفی دیگر احساس کمبود کردم من ازش عقب افتادم یا حس کمبود یا حسی که از من برتری پیدا کرده هم داشتم

    یعنی هم باور محدود کننده و هم باور قدرتمند

    دیدگاهی که می‌تونه حس من رو نسبت به این قضیه بهتر کنه اینه که اگه اون تونسته من هم میتونم و یا از این زاویه میتونم نگاه کنم که دوستان من آدم هایی هستند که پولساز هستند و هدف دارند و یا اینکه باعث رشد من هم خواهد شد و در باور های من هم قطعا تاثیر میگذاره

    و اگه بخوام نکته مثبتی از این موفقیت دوستم ببینم این که آدم اگه هدف داشته باشه و براش تلاش کنه به اون چیزی که میخواد دست پیدا کنه

    و اینکه ایشون قانون تمرکز رو رعایت کرده و تونست به این هدف دست پیدا کنه

    2) موفقیت پسر عمه ام در کسب و کار

    احساسی که داشتم این بود که اصلا لایقش نیست و اگه خدا بهش داده چرا به من نداده و احساس ضعف و ناتوانی داشتم و چون فامیل هم بود میگفتم حتما دیگران مقایسه میکنند و من اصلا این رو دوست نداشتم پس باور های کمبود در من حاکم بود

    از نقطه دیدگاهی که به من حس خوب بده وقتی بهش نگاه کردم دیدم که اگه اون موفق شده جای من رو اول تنگ نکرده و دنیا دنیای فراوانی هست و من هم میتونم و بعد اینکه در این بازار که همه می‌نالند و می‌گند بازار خراب هست ایشون تونسته کسب و کارش رو توسعه بده واین خودش خبر خوبیه

    و نکته مثبتی که میتونم از این موفقیت در بیارم این هست که تلاش مستمر باعث موفقیت مستمر میشه و در راس آن تمرکز تمرکز تمرکز که ایشون تونسته این قانون ها رو رعایت کنه

    3) سخنرانی عالی یکی از افراد در فضای مجازی

    خب من خودم به فعالیت های گفتگو محور همیشه علاقه داشتم و خودم را با این فرد وقتی مقایسه که کردم دیدم من اصلا نمیتونم مثل این فرد حرف بزنم و خودم رو باختم و حس نا امیدی به من دست داد و گفتم دیگه من این مسیر رو ادامه نمیدم و همه اینها یعنی باور های محدود کننده

    زاویه دیدم رو که عوض کردم دیدم اول قرار نیست من هم کپی این فرد باشم و من هم میتونم به روش منحصر به فرد خودم بیام جلو دوربین صحبت کنم فقط باید تمرین کنم چون امثال این افراد هم قطعا بارها اینکار رو انجام دادند که تونستند به این مرحله برسند و این نیازمند درک قانون تکامل هست که استاد عباسمنش خیلی روش تاکید داره و من هم بایستی این قانون رو در نظر بگیرم و رعایت کنم

    نکته مثبتی که ازاین سخنرانی این فرد من دیدم این بود که زبان بدن خیلی خوبی داشت و من دریافتم اگه زبان بدنم را موقع صحبت کردن بیشتر روش کار کنم من هم میتونم به اون جذابیت در صحبت برسم اگر چه فهمیدم که من به طور ذاتی خودم هم همین زبان بدن را کمی دارم

    ممنون از همگی به ویژه استاد گلم عباسمنش عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    بهناز مجیری گفته:
    مدت عضویت: 2065 روز

    قبل از اینکه به سوالات این برنامه پاسخ دهم اعلام می کنم که من از انتهای سال 98 تاکنون شاگرد استاد عباسمنش عزیز هستم و تقریبا” 50 درصد تغییر در خودم ایجادکرده ام با توجه به مشغله کاری و محدودیت های زمانی که داشتم ولی همه دوره ها را یکی دوبار گوش کردم و سعی کردم آموخته هایم را در زندگیم به کار برم و نتایج بسیار ی هم گرفتم که انشاالله سرفرصت به مرور همه را می نویسم و پاسخ به سوالات این برنامه را هم با توجه به تغییراتی که در طرزفکرم و باورهایم ایجاد شده بیان کرده ام .

    سوال قسمت اول :

    اگریکی از دوستان یا نزدیکان من به موفقیت قابل توجهی برسد من دچار احساس ناتوانی درخودم می شوم نمی توانم اسمش را حسادت بگذارم ولی حس می کنم من از قافله عقب افتاده ام و آنطور که باید در زندگی ام پیشرفت نکرده ام و به دنبال علت آن در خودم می گردم شاید هم اصلا” تا قبل از وقوع موفقیت آن فرد فکر نمی کردم که کسی که هم سطح من یا از من پایین تر بوده هم می تواند به آن موفقیت برسد یا حتی اصلا” فکر نمی کردم چنین جایگاهی وجود دارد و صد در صد موفقیت او الهام بخش من می شود هم از نظر اینکه من هم می توانم در زندگیم پیشرفت کنم و به این موفقیت ها برسم و هم از این نظر که آن فرد موفق ، دوست من یا عضوی از خانواده من است و این باعث افتخار و خوشحالیم می شود .

    تمرین این قسمت :

    مرحله اول :

    موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان ام :

    کارآفرین موفق خواهر زاده ام که مجموعه فروشگاهی خودش را دارد و از بهترین ها در حرفه خودش است .

    برادرزاده ام که ازدواجی موفق داشت و الان زندگیش شبیه آرزوهای من است .

    مهاجر موفق دخترخاله ام که پس از طلاق با دو تا بچه اش به سوئیس مهاجرت کرد .

    همکارم که با دیپلم و اپراتوری خودش را تا درجه ریاست اداره ارتقاء داد با عشق ورزیدن به کار و تحصیل همزمان

    یک خانم از نزدیکانم که با سن کمتر از من خانه و اتومبیل و خیلی امکانات دارد و همیشه مسافرت می رود

    مرحله دوم :

    نسبت به خواهر زاده ام همیشه فکر می کردم چون پسر است موفق تر است ولی دقت که می کنم می بینم در این راه خیلی تلاش کرده و او هم نگرانی های شغلی خودش را دارد احساس ام نسبت به او به گونه ای است که او را الهام بخش خود می بینم .

    نسبت به برادرزاده ام یک وقتهایی فکر می کنم چون نسل جدیدتر از من است همراهی خانواده بیشتر به او کمک کرده چون مادر من بسیار مقرراتی بود و من هم ملزم به رعایت همه قوانین او و حس می کنم خودم در نرسیدن به هر آنچه آرزویم بود مقصرم و برای برادرزاده ام هم همیشه آرزوی خوشبختی می کنم و برایش خوشحال هستم .

    در مورد دخترخاله ام همیشه فکر می کردم چون برادرهایش خارج از کشور بودند به او کمک کردند ولی الان می بینم که مهاجرت جسارت و شجاعت می خواهد و هدفی والاتر از مشغله های فعلی که من این جسارت را نداشتم ولی دختر خاله ام نیز به گونه ای الهام بخش من است چون یک کار به نظر من نشدنی را انجام داد و موفق شد.

    درخصوص همکارم احساس ام این بود که من هم با وجودی که به کارم عشق می ورزیدم ولی جاه طلب نبودم و بلد نبودم از خودم تعریف کنم و در مقایسه با او همیشه فکر می کردم که او چقدر زرنگ و سرو زبان دار است و چقدر تمام کارهایش روی اصول و برنامه ریزی است و می تواند از تمام فرصت ها استفاده حداکثری را بکند و خودش را پیش همان مدیری که حق من را ضایع کرد بالا برد و امتیاز گرفت و همیشه در مقایسه با او احساس ناتوانی و عجز می کردم ولی الان اینگونه نیستم چون من هم با خودباوری و ارتباط مستقیم با خدا توانستم به حکم ریاست برسم .

    درخصوص یکی از نزدیکانم که دخترخانمی است که 10 سال از من کوچکتر است ولی تمام امکاناتی که من الان با تغییر باورهام و نزدیک سی سال سابقه کار دارم او هم دارد و حتی سفرهای بیشتری از من رفته و اتومبیل بهتر از من سوار می شود نیز احساس می کنم از قافله عقب ماندم و آنطور که باید نتوانسته ام از فرصت های زندگیم استفاده کنم .

    مرحله سوم :

    سوال اول : از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود :

    – به خود باوری برسم

    – الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم

    در پاسخ سوال اول باید بگویم که اگر من خودم را فقط با خودم مقایسه کنم و تغییرات خودم را با قبل خودم مقایسه کنم من هم به موفقیت های قابل توجهی رسیدم و از آنجایی که هیچ کس کامل نیست و همیشه جای تلاش بیشتر و رسیدن به موقعیت های عالی تر هست من روی خودم کار می کنم و موفقیت های دیگران می تواند در این زمینه که خواستن توانستن است و می توانیم در هر زمینه ای که بخواهیم با باورهای درست به موفقیت برسیم الهام بخش من باشد و به من کمک کند تا برای خودم اهدافی که دوست دارم را مشخص کنم و با توجه به اینکه دیگران هم در رسیدن به اهدافی مشابه آنچه خواسته من است موفق بوده اند در راه رسیدن به خواسته هایم گام بردارم و مطمئن باشم که موفق می شوم .

    سوال دوم : چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است ؟

    به نظر من همه این افرادی که مثال زدم خودباوری قوی داشته اند اهداف خودشان را تعیین کرده بودند و در راه رسیدن به هدفشان از هیچ کوششی فروگذار نکردند و خواسته شان حداقل برای خودشان واضح و مشخص بوده و به عبارتی می دانستند که از زندگی چه می خواهند و هدف مشخصی داشتند و من هم الان به خیلی از اهدافم رسیدم ولی خواسته های بیشمار و اهداف فراوانی دارم که برای رسیدن به آنها هنوز برنامه ریزی درستی نکردم و فقط در حال حاضر جرات داشتم که آنها را مکتوب کنم ولی مسیر مشخصی برای رسیدن به آن اهداف در نظر نگرفتم و به طور جدی در راه رسیدن به آنها گام ننهاده ام . هنوز هم کارهای ناتمام زیادی دارم که به انجام نرسانده ام که فکر می کنم برنامه ریزی برای رسیدن به اهدافم یه جورایی وابسته به اتمام آن کارهاست و از طرفی هم همیشه نگرانم که مبادا زمان بگذرد و من به خیلی از خواسته هایم نرسم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فاطمه حس گفته:
    مدت عضویت: 2282 روز

    سلام استاد عزیز …

    واقعا ازتون ممنونم، من هنوز دوره آیی از شما نخریدم اما واقعا با همین ویس ها که خیلی هاشو گوش میدم متوجه اشتباهات گذشتم. شدم… و منتظرم قوی تر بشم که بتونم راحتتر دوره هاتون رو تهیه کنم…من فکر میکردم شکر گذارم ،اینجا بود که فهمیدم من قدر دان نبودم .من اصلا نمی‌دیدم داشته هامو . خب وقتی قدر اونا رو نداشتم چطور بهترش باید نصیبم میشد .پس از دست دادمشون اونایی که به نظرم مهم نبودن… ولی الان دوباره برای بدست آوردن همونا دارم تلاش میکنم.. فرکانسم شکر نبود… فرکانسم لذت نبود دائم درحال گیر دادن و غر زدن بودم… خدا رو شکر که اینجام می‌دونم با درست شدن فرکانسم همه چی برمیگرده خیلی بهتررر از قبل… اما در مورد این مسئله بله وقتی خواهر شوهرم که سن کمتر من داشت روابط اجتماعی ضعیفی داشت تحصیلات خوب نداشت تونست توی شرکت خوب کار پیدا کنه بعد مدتی حین کار مدرک مورد نظر شرکت رو بگیره و مدیر داخلی بشه و حقوق خوب داشته باشه برای خودش ماشین بخره کلی پول پس انداز کنه و هرآنچه ما دخترا عاشقشیم ،خیلی برای داشتنش مشکلی نداشته باشه و منی که درس خوندم شغل بیمارستانی داشتم درآمدم در ابتدا خیلی بیشتر از کارهای اون بود با اومدن فرزندم . و همچنین نداشتن علاقه زیاد به کارم . بیکار شدم و درآمدم صفر شد… و هر روز دیدم چیزهایی که من برای خودم خواستم رو اون داره زندگی می‌کنه …حسرت .حسادت . مقصر دونستن همسرم… نارضایتی سراغم میومد و می‌دیدم در همون دوره داشته های دیگمم تقریبا از دست دادم. و من دیگه تقریبا از خونه بیرون نمی‌رفتم و حالم بود…… اماااا اینجا فهمیدم سیر تکاملی هست… اینجا فهمیدم عدالت خدا قوانین ثابتشه، اون حتما استفاده کرده تو نکردی …تو هم استفاده کن .. به اندازه باورت تغییر می‌کنی… در حال اجرا هستم و به الهاماتم گوش میدم‌‌‌.. من حسم خوبه من دارم کار خودمو میکنم باورم اینه که خدا با هزاران دستی که داره منو به اهدافم خیلی خوب و راحت می‌رسونه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: