ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 81 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 2062 روز

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    با جرئت میگم در 90 درصد مواقع احساس خوبی دارم و فک نکنم جایی حسودی کرده باشم (منظورم حسودی بزرگی ک یادم مونده باشه )

    اگ دوستی ازدواج کرده یا روابط،خوبی داشته یا خونه ای ماشینی چیزی خریده

    اتفاقا خیلی خوشحال شدم و براش ارزوی موفقیت کردم

    از بچگی تا الان دارم درس میخونم

    تو این 18 و 19 سال سابقه درس خوندن هیچ وقت یاد ندارم اگ نمره کسی بالاتر از من بوده حسودی کنم و تقریبا همیشه جزو نمرات تاپ بالایی داشتم

    الان هم دارم ارشد میخونم و اولین باری تو زندگیم بود ک معدل خیلی کمی داشتم در صورتی ک بیشتر بچه ها معدل بالایی داشتن

    و من با این فهمیدن موضوع چقدر خوشحال شدم

    گفتم دمشون گرم

    اخه این ترم من درست نتونستم درس بخون و تمرکزم جای دیگه ای بود

    ولی با دیدن نمرات بقیه بچه ها گفتم

    ایول دمشون گرم

    منم ترم بعدی میترکونم

    و فهمیدم چجوری این نمره های بالایی گرفتن

    مثلا تو طول ترم خوندن در صورتی ک من این کار را نکردم

    تو مبحث ثروت ، روابط اینا اتفاقا خیلی انرژی گرفتم

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    پسر عمه ام با 18 سال سن رفته خواستگاری

    و ازدواج کرده

    یجورایی احساس اون خوشحالی ک باید میکردم را نکردم

    چون میگفت تو این سن کم با تجربه نداشته

    احتمال شکست خیلی بالاس

    یا دو و سه تا دوستام معدل بالایی گرفتن و من احساس خوب داشتم و انرژی گرفتم برای ترم های بعد

    و جالبه نمیدونم چرا موفقیت خاصی از بقیه یادم نمیاد

    و این حتما نشونه ی ترمزی هست

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    این که اگر یک نفر فقط یک نفر بتونه به یک موفقیت خاصی برسه من هم میتونم برسم

    من هم میتونم ب اون موفقیت برسم

    و ممکنه مسیر رسیدن ب یک هدف متفاوت باشه

    ولی اصل رسیدن یکسانه

    و باید بتونم اصله را رعایت کنم

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    لیندا موحدی گفته:
    مدت عضویت: 2850 روز

    به نام خدای بخشاینده بخشایشگر

    و با سلام و ادب خدمت استاد عباس منش گرامی و مریم خانوم شایسته .

    اگر یکی از دوستان و نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسند شما چه احساسی دارید؟

    بطور کلی چون فرد کمالگرائی هستم و دوست دارم در همه چیز اول باشم ( زیادی رقابتی بودن ) واکنش اولم ناراحت شدن و به تعبیری حسادته. البته خودموراضی میکردم که من حسود نیستم .و کم کم این ناراحتی به احساس ضعف و ناتوانی و کم شدن اعتماد بنفسم منجر میشد که چرا من موفق نشدم ؟

    البته حالا بیشتر از موفقیت افراد خوشحال میشم چون دارم دوره 12 قدمو کار میکنم و با خودم رو راست تر شدم .

    ویژگی های اون افراد : خودباوری و خویشتن دوستی و ارزش قائل شدن برای خود ،ترسهائی که پشت سر انداختند و توکل برخداوندو پی گیری خواسته هاشون و استمرار در مسیر بوده.بزرگترین ویژگی که متوجه شدم همه اونا آرامش عجیبی دارن و کمتر دچار استرس و نگرانی هستند و البته از حاشیه ها هم خودشونو دور میکنن سرشون تو زندگی خودشونه و خودشونو مقایسه نمیکنن با دیگران .

    یکی از اونا که همکار نزدیک منه بدون اینکه چیزی راجب قانون بدونه هر روز شو(صبح ها) با دیدن خونه های قشنگ و وسایل و مبلمان خونه ( که علاقه مندی هاشه) در سایت شروع میکنه و ماشاالله در زندگیش چندین خونه میلیاردی داره .

    و کلا موفق و ثروتمنده و در حال پیشرفت .و همیشه سرش تو کار خودشه .

    چه درسهائی از این افراد موفق میتونم بگیرم ؟اول اینکه بیخود کسی را قضاوت نکنم و مخصوصا فکر نکنم موفقیت شانسی و اتفاقی و بدون تعهد و تلاش بدست میاد.تلاش در ساختن باورهای خوب و مثبت و کنترل ذهن .و اینکه منم باید تکاملمو در ارتقاء شخصیتم ،باورهام و.. طی کنم تا موفق بشم و به خواسته هام برسم .

    در پیمودن تکاملم ایمانم را قوی تر کنم و عیبهاموکم کنم یکی از عیبهام بی حوصلگی و عجله هست که دلم میخواد بی صرف زمان و تلاش ،یک شبه ره هزار ساله برم .و دیگری دست دست کردن در انجام اموراته ( مسامحه و سهل انگاری )

    باورهای خوب در خودم ایجاد کنم و بسازم مثلا: میشه منم به موفقیتهای مشابه اونا حتی بالاتر برسم .

    به امید الله یکتا بزودی بیام و از نتایج و پیشرفت هام در همه جوانب زندگیم براتون بنویسم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    H.A.Asadi گفته:
    مدت عضویت: 2069 روز

    درود بر شما استاد عزیز و سایر همکاران

    من نمیدونم چرا در افراد نزدیک به خودم کسی را موفق تر از خودم نمی بینم ولی کمی دورتر چرا،مثلا همسالانی که خیلی صمیمی نیستیم کسانی بودند که موفقیت‌هایی در زمینه بساز بفروش و چوداری داشتند و من که یک کارمند و مسوول بهداشت یک روستای لب مرزی هستم خیلی می خواستم در کنار شغلم در زمینه مالی با داشتن شغل دوم پیشرفت کنم که تا الان نتورک مارکتینگ و دامداری در روستا و جدیدا رمز ارز را تجربه کردم و موفقیتی نداشتم به همه اینها از روی علاقه رفتم

    اینم بگم که من قبلا از طریق تلگرام صحبت های شمارو گوش می کردم و در زندگی پیاده کردم و نتایج ضعیفی گرفتم

    اولین بار است که از خود سایت گوش میکنم

    1_قنبرعلی که در حوزه فروش دام یا چوبداری فعالیت داشت یکی از دوستان من است که موفق شده از نظر مالی پیشرفت کند نه آنقدر که در مقایسه با شهرنشینان پولدار محسوب شود در روستای 160 خانواری پولدار است و من معتقدم مداومت در شغل خاص و ازین شاخه به اون شاخه نپریدن ، دلسوزی بیجا نداشتن

    2_فرزاد که ابتدا سوپرمارکت بعد ساخت ساز رفت و موفق شد دلیلش اعتماد بنفس

    3_اسماعیل که همکارم هست و راننده ساده اورژانس بود و چون توانایی و سوادش از من کم بود حسودی کردم چون می دانستم با استفاده از روابط سیاسی به مسوول اورژانس شهری رسید

    در مورد دوم و سوم احساس خاصی نداشتم

    من فقط خودم از خودم نا امید شدم که هرکار کردم از موقعیتی که دارم برای موفقیت استفاده کنم نشد

    ازنظر من موفقیت مالی مهمترین است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زهرا صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1684 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    باسلام واحترام

    استاد عزیزم قبل از همه چی میخوام حسابی ازتون سپاسگزاری کنم که تصمیم گرفتید این سلسه آموزش‌های رو برامون بذارید واقعا عالی هستن وواقعا نیاز داشتم ..این سلسه آموزش بینظیر وواقعا کاربردی هست .بینهایت ممنونم وقدردان محبت شما عزیز سخاوتمندم هستم .

    من قبل از اینکه با آموزش‌های شما آشنا بشم اگر فردی از اطرافیانم موفقیتی کسب می‌کرد یا حالا چیزی میخرید که منم خیلی دوست داشتم اونو داشته باشم بینهایت خوشحال میشدم وبه شکل افراطی ذوق میکردم و براش شادی میکردم وتو خودمم میگفتم من اصلا حسود نیستم و مثلا اگر اون شخص یه ماشین پراید میخرید بعداز اینکه حسابی براش خوشحالی میکردم واون فرد رو تمجید میکردم بلافاصله میگفتم انشالله بنز بخری ..بعداز آشنایی با آموزه‌های شما خداراهزاران بار شکرش که خیلی خیلی رشد کردم ویکی از دریافت‌های عالی که کسب کردم با آموزه‌های بینظیر شما دوره فوق العاده عزت نفس و دوره دوازده قدم معرکه(البته 12قدم را با اکانت دخترم خریدیم)من خودم را حسابی دارم میشناسم اینم بگم که ما دوره 12 قدم را دوساله داریم ولی تازه دوماهی هست که بطور جدی شروع به کار کردن کردم ..وجالب اینجاست که توی این مدت که این دوره رو شروع کردم ودارم حسابی کار میکنم با خودم مدام میگفتم آقا چرا من اینجور شدم یه احساسات عجیبی انگار که از اون ته ته وجودم دارن میان رو و منی که ادعا میکردم اصلا یک درصد هم حسود نیستم چرا آقا من حسود شدم در مقابل موفقیت بعضی آدما آقا چرا من برای بعضی اتفاقات که اصلا برام مهم نبود الان ناراحت میشم و مدام دنبال جوابی برای این سوالات ذهنم بودم که شما این فایلهای ذهنیت قدرتمند کننده ومحدود کننده را گذاشتید استاد اصلا نمیدونم چطور احساسم رابیان کنم اینقدر خوشحال شدم ومیخوام بگم واقعا دوره 12قدم معجزه هست …

    چرا من اینجا اینقدر از دوره 12 قدم گفتم چون من توی آموزش‌های این دوره این سوالات برام پیش اومدکه توی این سلسه آموزش‌ها من جوابهام را دارم میگیرم.

    استاد ،استاد شما کی هستی ..اخه چی بگم شما بی‌نظیری بینظیر ممنونم واقعا ازشما

    شما فرمایش کردین که خوب خودمون را کنکاش کنیم واشغالارا زیر مبل نداریم و با خودمون تعارف نداشته باشیم به گفتگوی ذهنمون حسابی دقت کنیم ..ما با شناخت ذهنیت قدرتمند کننده وتکرار اون توی ذهنمون باورهای قدرتمند کننده می‌سازیم وموفقیتمون چندین برابر میشه عملگراتر میشیم و نترس و توکلمون به رب العالمین بیشتر میشه ونتیجهای معرکه ای میگیریم ..

    همنطور که فرمایش کردید یه دفتر زیبا برداشتم برای این سلسه آموزش‌ها اول چند بار صحبت‌های شما رو گوش دادم وبعد نکته به نکته صحبتهاتون را نوشتم و تمرین را انجام دادم وای خدای من من بعداز تمرین چقدر باور محدود کننده را پیدا کردم اره استاد عزیزم من حسابی آشغالهای زیادی را زیر مبل قائم کرده بودم وحتی پیش خودم هم خجالت میکشدم بیرون بیارم اینارو ولی اون بوی ناحنجارشون نمیذاشت که من اونطور که باید وشاید عمل گرا باشم ونتیجه هایی که منتظرش هستم را ببینم ودریافت کنم …

    اول دیدگاهم عرض کردم من خیلی افراطی از موفقیت یکی خوشحال میشدم و وای ووووی میکردم واز طرفی اون موفقیتش راهم با یه جمله که انشالله مثلا الان که تو پراید خریدی بنز بخری آقا پشت این جمله واین رفتار هزارتا نکته بود اول اینکه اون پراید را بی‌ارزش میدونستم تو ناخودآگاهم میگفتم اینکه چیزی نیست یه پرایده وتا زمانی که بنز نخره ارزشمند نیست ودوم چون اون خوشحالیهای من از روی تزویر بود اصلا به دل اون فرد نمی نشست وبه طور عجیبی یه اتفاقی بین مامی افتاد که حال منو بد کنه ومن ناراحت که آقا من اینقدر خوشحالی کردم از موفقیتت واین رفتارو با من داری ولی فلانی که فقط یه کوچولو تبریک گفت اینقدر باهاش خوب برخورد میکنی ….خلاصه من الان میفهمم چی شده دیگه،،الان میفهمم کجای کارم دیگه ..

    آقا من الان فهمیدم تودلم ناراحت میشدم وخودم را کم میدیدم اصلا نمیومدم ببینم چطور اون موفق شده وتونسته مثلا ماشین بخره ،،با خودم روراست نبودم وروز به روز از اون حس وحال خوب واز اون موهبتهایی که قراربود بیاد توزندگیم دور و دورتر میشدم.

    کامنتای دوستان را خوندم چقدر عالی بود چقدر جواب های عالی گرفتم برای سوالاتم چقدر کمکم کردن …واقعا خداراشکر میکنم که توی جمعی هستم که دارم چیز یاد میگیرم و حسابی رشد میکنم.

    تمرینات این جلسه را که انجام دادم یاد گرفتم قرار نیست با دیدن موفقیت کسی خودم را اونجوری بکشم و واقعا حس واقعی خودم را نشون طرف مقابل بدم کافی هست ،یادگرفتم باصداقت اونشخص را تحسین کنم وبراش آرزوی بهترینها راداشته باشم و ببینم چه ایده الهام بخشی میتونم بگیرم که تو موفقیت من کار ساز باشه ودر کنار اون داشته های خودم وموفقبتهای خودم را ببینم وارزشمند بدونم وخدارا بابت اونا شکر کنم ..یادگرفتم من نباید بادیگران خودم را مقایسه کنم باید با خودم ، خود دیروزم ، خودم رامقایسه کنم شاید این یه موضوع کلیشه‌ای باشه ولی واقعا جمله معرکه ای هست به قول یکی از دوستان که توی کامنت این جلسه نوشته بودن دنیا مسابقه نیست که …یادگرفتم آرامش داشته باشم وواقعا به خود خدا توکل کنم و همیشه این باور را توی ذهنم مرور کنم که اگر ایشون تونستن منم میتونم ،،مگه برای خدا کاری داره،،خداوند ساختار مغز تمام انسانهارا مثل هم خلق کرده وجنسیت هم مطرح نیست تواین موضوع ..همه انسانها توانایی یکسانی دارن حالا بستگی داره همه به یک شکل از تواناییهاشون استفاده نمیکنن یا استفاده میکنن دیگه به خودشون بستگی داره…

    یاد گرفتم اقدام کنم ،توکل کنم،امید داشته باشم ،صبر کنم ،نه تحمل وباکنترل ذهن پیش برم خداوند ناظر آگاهه،خودش حواسش به ما هست …حسودی برا چی ..دیر شدن نداریم ..از آزمون وخطا نترسیم ،،از دیگران تاجایی که اذیت نشن کمک بگیریم و زندگانی را به معنای واقعی زندگانی کنیم ..

    آخر صحبت‌هام میخوام این مطلب رو بگم که این احساسات من برای موارد بسیار زیادی بود مثلا موفقیت تو تحصیل ،تو کسب وکار وووو چرا من مثال ماشین رو زدم چون خیلی خوشحالم که تغییرات را دارم تو وجود خودم میبینم من طوری شدم که لحظه به لحظه دارم قانون را توی ذهنم مرور میکنم وحسابی حواسم به خودم هست این چند روز گذشته اتفاقی افتاد که جا داره اینجا عرض کنم من مثال ماشین خریدن را زدم وچند روز پیش من به منزل بستگانم رفته بودم که یکی از نزدیکانم یه ماشین تیبا خریده بودن صفر بود چقدر هم راحت بود خداراشکر من حسابی به رفتارهای خودم دقت کردم اولا اصلا یادم نبود که ایشون ماشین خریدن و چون من کار داشتم وباید جایی میرفتم درخواست کردم اگر دارن میرن بیرون منم ببرن و چون ایشون یه ماشین دیگه هم داشتن اصلا یادم به ماشین جدیدشون نبود تا وقتی سوار ماشین شدم خیلی خوشحال شدم ولی نه مثل قبل افراطی بهشون تبریک گفتم وبلافاصله خداراشکر کردم وگفتم اینم نشونه منم بزودی صاحب خودرو میشم و حسابی به راحتی ،نو بودن ،تمیز بودن ،بخاری قوی که داشت و همه چیز خوب ماشین برای یک لحظه دقت کردم وواقعا هم از درون خوشحال بودم برای ایشون وخدارا شکر کردم ،،من خوشحال بودم چون آموزه‌های شما جوری از بیس وراحت وعالی منو تغییر داده بودن که من ناخودآگاه این رفتارها را انجام دادم بدون ریا وبدون تزویر وکاملا صادقانه و ایشون هم منو بردن کارهام را انجام دادم وحسابی هم توی زادگاهم من را گردوندند وچقدر به ما خوش گذشت …

    استاد عزیزم بازم سپاسگزار شما هستم و ازتون ممنونم نمیتونم احساس واقعیم رو تو کلمات بگنجونم میدونم،میدونید، چقدر خوشحالم ممنونم ممنونم وسپاسگزار خداوندی هستم که منو دوست داره وعاشقانه به درخواستهام جامع عمل میپوشونه ..

    فدای چشمان پر مهرتون که کامنت منو خوندید ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه پارسا گفته:
      مدت عضویت: 1025 روز

      سلام زهرای عزیزم…

      ممنونم بابت کامنت زیبایی که گذاشتی و یه بعد پنهان وجودم رو بهم نشون دادی..

      منم همینطور بودم که با موفقیت کسی با حالت ذوق شدید و افراطی ،بهش تبریک میگفتم…

      ولی در عمق وجودم احساس بی ارزشی و بی‌لیاقتی داشتم که باعث میشد از خودم خجالت بکشم و با خنده های مسخره و افراطی، با اون افراد مواجه میشدم و که نشات گرفته از حس شرم درونم بود..

      که من ایراد دارم من نقص دارم که نتونستم به اون برسم..من لیاقتشو ندارم…

      و این حس ناخودآگاه به مخاطب هم منتقل میشد و اون افراد، پاسخ درستی بهم نمی‌دادم و حالم خیلی بد میشد..

      مثلاً وقتی از پیشرفتشون تعریف میکردم، اونا با یه حالت بی‌میلی جوابم رو میدادن.. یا مشخص بود که باور نکردن از ته قلبم براشون خوشحال شدم…

      چون واقعا نشده بودم!! و ذهنم مدام سرزنشم میکرد که تو لیاقت و عرضه شو نداشتی.. و حالم بد بود.

      ولی از درونم آگاه نبودم که تغییرش بدم…ممنونم ازت که واضح توضیح دادی و منو به آگاهی عمیق نری رسوندی عزیزم..

      امیدوارم زودتر از تصوراتت به خواسته های قشنگت برسی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    سلام استاد و دوستان عزیز

    زمانی که می بینم یع شخص به موفقیتی رسیده،فوری ذهنم منو تخریب می کنه که تو بی عرضه ای ،

    تو نمی تونی به اون موفقیت برسی ،

    اعتماد بنفسم میاد پایین

    احساس ناتوانی می کنم

    وحسم بد میشه

    مثلا وقتی می بینم کسی به قیافه ی دلخواهش رسیده ،فوری حس می کنم من زشت شدم

    اندامم خراب شده

    از خودم بدم میاد

    و حس می کنم من نمی تونم قیافه مو به شکل دلخواهم دربیارم.

    اکثر موارد این حس رو دارم .

    مثلا وقتی می بینم فردی شغل مورد علاقه ی منو داره یا اندامش خیلی قشنگ شده وتونسته خودشو تغییر بده ،بجای انگیزه گرفتن ،ناامید میشم و ذهنم میگه چون تو ی خانواده تحقیر شدم

    وتحصیلات ندارم

    و ژنتیک من مشکل داره

    وچون تعداد مون زیاده و تو خانواده بهمون توجه نشده ،پس نمی تونم موفق باشم و اصلا پیشرفت هامو ناچیز می بینم درحالیکه بقیه اصلا نمی تونن کارایی که من کردم رو انجام بدم

    یعنی دائم ذهنم منو سرزنش می کنه ،

    میگه :

    چون مادرت ادم بد بینیه رو تو تاثیر گذاشته و تو نمی تونی مثل بقیه ی ادما موفق باشی

    چون خانواده وضع مالی بدی داشتن ،تو نمی تونی مثل بقیه باارزش باشی .

    یعنی تو زمینه ی عزت نفس وخود ارزشمندی مشکل دارم

    وبا دیدن موفقیت دیگران ناامید میشم.

    اونقدر از سمت خانواده تحقیر شدم ،که وقتی کسی رو درحال تجربه ی خواسته هام ،می بینم ،میگم اون باید شاو وراحت باشه ،ولی من نه ،لایقش نیستم.

    چند وقت پیش دخترعمه م رو دیدم که خیلی از زندگیش راضیه وخیلی ارامش داشت ،خیلی اجتماعیه ودور ورش شلوغع

    فورا نجوا اومد که اون اجتماعیه،تعدا افراد خانواده ش کم بودن ،مادرش دوسشون داره ،اضافه نیستن

    پس تو نمی تونی مثل اون شاد زندگی کنی چون تو خانواده اضافه بودی و مادرت دخترا شو دوست نداشت .مرتب شماررو تحقیر می کرد.

    اینا باورای محدود کننده ی منه

    با دیدن زندگی اون باید این باور رو بسازم که من هم می تونم زندگیم اینقدر زیبا باشه که لذت ببرم وهمه بهم احترام بزارن ومنم لایق زندگی دلخواهم هستم

    من بخودم باید عشق بورزم وبدانم بخودی خود ارزشمندم ،حتی اگر دیگران منو ارزشمند ندانند

    بادیدن زندگی دخترعمه م چگونه می تونم انگیزه بگیرم؟؟

    اگر اون تونسته من هم می تونم

    چون خدا وجسم وروح و توانایی های ما یکیه و من هم لایق زندگی رویاایی وارتباط با افراد عالی و شغل مورد علاقه و ارامش هستم

    بنظرم راز موفقیت دخترعمه م احترام به خود ودیگرانه

    تلاش می کنه

    ارامش داره وعین من ذهنش درگیر ،حرف های دیگران نیست

    بسیار مثبت اندیشه

    با دیگران براحتی ارتباط میگیره ،بخاطر اعتماد بنفسش

    و عاشق زندگیشه

    بااینکه پدرش باهاشون بداخلاق بود

    باورهای مثبتی داره

    برون گرا و بسیار شاده

    من هم باید این الگوهای رفتاری مخرب رو کنار بگذارم وروی تغییر شخصیت م کار کنم

    از دیگران ایراد نگیرم

    با وجود مشکلات ادامه بدم و ایمان داشته باشم که درها باز میشه

    من باید ارتباطم را با خانواده م به حداقل برسونم

    چون بشدت بدخلاق وایراد گیر ومنفی هستند

    و روی خود سازی .خود باوریم کار کنم.

    مورد بعدی اینه که من همیشه از ظاهرم ناراضیم و فکر می کنم زشتم ،د حالیکه واقعا زیبا بودم و فکر می کنم مشکلات بدنی ام ارثیه

    چند روز پیش با دیدن فیلم عروسی ،یکی از فامیل ها ،بشدت ناامید شدم و دیدم اونا همونجور زیبا موندن وزیباتر شدن

    ولی من زیبایی و طراوتم رو از دست دادم

    علتش هم تمرکز بر مشکلات خانواده و نگرانی وغصه خوردن برا اونا بود ه

    وقتی راز جوان موندن اونارو بررسی کردم

    دیدم خیلی زندگی رو راحت میگیرن

    اولویت شون خودشونه

    باهمدیگه مهر بانن

    در لحظه زندگی میکنن وشادن

    خسیس نیستن عین من

    برا خودشون ارزش قائلن

    باورهای مثبت تری نسبت به همدیگه دارند

    وبسیار با هم خوش میگذرونن

    بر عکس من

    منم باید روش زندگیمو عوض کنم

    ومثبت اندیش باشم و به خواسته هام احترام بگذارم و فقط اولویتم راحتی دیگران نباشه

    مرسی استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سوسن زارع گفته:
    مدت عضویت: 609 روز

    سلام، وقتتون بخیر

    من اگر منصفانه بخوام ببینم هر دو دیدگاه رو دارم

    ینی مثلا یه دوستی تو باشگاه سریعتر از من پیشرفت کرده و من ته دلم حرصم گرفته که چرا من انقد پیشرفت نکردم

    و از طرفی هم خیلی وقتا نسبت به چیزی شک داشتم وقتی فهمیدم یه نفر تونسته خیلی خیبی انرژی گرفتم

    مثلا وقتی دیدم دخترعموم ارشد دانشگاه تهران قبول شده منم خیلی امیدوار شدم که قبول بشم و حتی شنیدنش خیلی انرژی خوبی به من داد

    وقتی دیدم خواهرم نقاشی‌هاش رو با قیمت خوب فروخته فهمیدم منم میتونم اثار هنریم رو به فروش برسونم

    حالا که دارم این تمرینو انجام میدم تازه دارم متوجه میشم چقد این دیدگاه و طرز فکر بهم کمک کرده و جرات انجام خیلی کارها و بزرگ فکر کردن رو بهم داده

    و برعکسش چقد بهم لطمه زده و حالم رو بد کرده

    در مورد سلامتی هم یادمه تو همین سایت درمورد نتایج خیلی از دوستان خوندم و همین شد انگیزه من که باور کنم هیچ مشکلی نیست که راه حلی نداشته باشه

    با سپاس از فایل آموزشی شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فریبرز کاوه گفته:
      مدت عضویت: 2023 روز

      درود بر شما بانو زارع گرامی

      آفرین بر شما. درسته، وقتی ما تمرین‌ها را انجام می‌دهیم و این‌جا یادداشت می‌گذاریم، خودبه‌خود راه حل برامون میاد وا نگار که کائنات منظره که ما اعتراف کنیم و سبک بشیم!

      وقتی می‌نویسیم، مخصوصا که این‌جا می‌نویسیم، ذهنمون باز میشه.

      خدا را شکر که این راه بازه و خدا ما را در این راه گذاشته! از همه‌ی شما همراهان برای یادداشت‌هایی که می‌نویسید و وقتی که می‌گذارید، سپاسگزارم!!!

      ارادتمند شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1547 روز

    سلام ودرود خدا برتمام دوستان واستاد عزیزم ومریم جان مدیرم

    دقیقا استاد امروز داشتم در مورد یکی از دوستان به دخترم نکتهای رو میگفتم وهدایت شدم به این فایل وتصمیم گرفتم مثل وحی منزل نکته به نکته رو رعایت کنم.

    چند وقته استاد با وجود اینکه قانون رو میدونم حسم گاهی اوقات مثل امواج دریا جابه جا میشه من دائما در تلاطمم تا اینکه امروز با دخترم راجب یک نفر از آشنایان داشتم صحبت میکردم که دخترم گفت مامان این طوری که شما فکر میکنید نیست وچون از دورن ناراحت بودم وارد سایت شدم وهدایت شدم به این فایل،

    چقدر دقیق درست یاد اون آیه از قران میفتم که شما میگفتین شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه ودقیقا به همین ظرافت من متوجه این ایراد خودم نشدم .

    والان باشنیدن حرفهای شما دیدم چقدر باور فراوانیم مشکل داره وممنونم استاد به خاطر درسهایی که امروز ازتون گرفتم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 2036 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز و همراهان سایت ناب عباسمنشی

    استاد قبل از دوره احساس لیاقت من خیلی درگیر این باورهای محدود کننده بودم

    باورهای محدود کننده ای مثل وابستگی به یک دوست اما زمانی که وارد این دوره ناب شدم تونستم به خیلی از این باورهای محدود کننده غلبه کنم به این نتیجه رسیدم همه چیز حاصل احساس من هست حاصل ظرفیت من از جهان اطراف و من به اندازه ظرفیتم از این جهان دریافت میکنم

    به این باور قدرتمند کننده درونم پر و بال دادم که در هر شرایطی رزق و روزی از جانب خداست و بنده خدا هیچ دخل و تصرفی در زندگی من و کسب و کار من نداره

    این باور قدرتمنده کننده که در هر شرایط اجتماعی یا در هر شرایط زیستی باشیم میتونم با بالا آوردن آگاهی های خودم بهترین ها رو جذب کنم من جایگاه خودم رو در جهان هستی دارم و به اندازه ظرفم از این دنیا بهره مند میشم استاد تو دوره احساس لیاقت یاد گرفتم که شانس وجود خارجی نداره و آنچه برای فردی اتفاق میفته حاصل افکار و اندیشه ها و ذهنیت اون شخص هست در واقع بجای شانس باید بگیم حال خوب و احساس خوب جذب اتفاقات عالی و حال بد و احساس بد جذب اتفاقات رو رقم میزنه

    هر انسانی با توجه به توانایی هایی که داره میتونه شرایط رو برای خودش به بهترین شکل ممکن خلق کنه و من به این باور رسیدم که موفقیت دیگران هیچ تاثیری منفی در زندگی من نداره استاد و تنها تاثیر اون زمانی هست که یا خودم دچار مقایسه بشم یا اینکه در مقام تحسین و الگو پذیری و ایده گرفتن از اون موفقیت باشم که اگر درگیر مقایسه بشم انرژی منفی رو خودم با مقایسه به وجودم و زندگیم میارم و اگر تحسین کنم و الگو بگیرم انرژی اون رو در زندگیم به صورت مثبت خواهم دید

    در واقع همه چیز در زندگی من بستگی به نگاه من به جهان اطرافم داره

    خدایا شکرت بابت آگاهی های این فایل

    در ضمن استاد من توی دفتر اون خصوصی ترین احساسات رو در مواجه با موفقیت های اطرافیانم خیلی ریز و نکته به نکته نوشتم ممنونم بابت این دوره هدیه ناب و بی نظیر و این تمرین عالی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 647 روز

    به نام رب العالمین

    سلام خدمت استاد عزیزم آقای عباسمنش ومریم جان گرامی امیدوارم حال دلتون وجسمتون عالی باشه

    استاد عزیزم امروز خواستم رندم فایل گوش کنم که ندای درونم این فایل قسمت 2و1 رو گفت منم پلی کردم در حینی که کارام رو انجام می‌دادم ،گوش میکردم توی این یه سال دست کم ده بار اینارو گوش کردم اما امروز خیلی بخشا برام تازه بودن که هیچ وقت نشنیده بودم وچقدر برام آگاهی دهندس ،

    سوال :از موفقیت دیگران چه حسی داشتین؟دوره ابتدایی من درس ریاضی وبخشایی از علوم رو خوب درک نمیکردم و باورم این بود که من بی استعدادم من ناتوانم بچه های دیگه که متوجه میشن ومعلم رو همراهی میکنن استعداد دارن،

    استعداد چیزیه که خدا در وجود من نزاشته واین عدم توانمندی چنان در من خشم وعصبانیت ایجاد کرده بود که از مدرسه ودرس بیزار بودم وهیچ تلاشی نمیکردم که یاد بگیرم با خودم میگفتم خوب من که نمیتونم من خوب نیستم

    البته ناگفته نماند که تمام این احساسات رو جدیدا متوجه شدم وفقط میدیدم که نسبت به مدرسه ویادگیری کاملا بی‌میل بودم

    تو دوران متوسطه وقتی دوستام سر صف برا نمرات وکارنامه هاشون جایزه میگرفتن من پر از خشم وعصبانیت بودم از همشون بدم میومد چون حس میکردم حق من ضایع شده خدا حق استعداد من رو به اینا داده و من خالیم با خالی بودن آدم میخواد چی کارکنه وخشمم از خدا خیلی زیاد بود ،حالا بعد این همه سال متوجه میشم باورهای من محدود کننده بوده واینکه من بیشتر موضوعات رو لمسی وعملی یاد میگیرم

    ممنونم از شما استاد عزیزم، برای تشکر تنها کاری که میتونم انجام بدم گزاشتن کامنت هست

    شمارو به خداوند قدرتمند میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    احمد حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1315 روز

    سلام خدمت استاد وتمام دوستانم

    والا درباره موفقیت بقیه واضحه که حسادت میکنم البته بازم استثنا داره اگه اون آدمی که موفق شده رابطه مون باهم خوب باشه کمتر حسادت میکنم ولی اگه بامن خوب نباشه رابطش خیلی حسادت میکنم شاید بارها وبارها شده باخانمم نشستیم ویجورای موفقیت افراد رو کوچک جلوه دادیم ویا باخودمون گفتیم نه بابا اونقدرا که ما فکر میکنیم هم نداره و…

    خودمم میدونستم این از باور محدود کننده میاد ولی ذهنه دیگه توجیه میکنه

    خیلی وقتا آدما پشت سرمن حرف میزنند ویکی بهم میرسونه این موضوع رو اول ناراحت میشم ولی خیلی زود آگاهی بالا میاد ومیگه مگه خودت کم پشت سرشون حرف زدی یهو نگاه میکنم یادم میاد که آری واقعا خیلی پشت سرشون منم حرف زدم و…

    از استاد عزیزم ممنونم که این موضوع رو مطرح کرد مخصوصا این فایل های که به خودشناسی مون کمک میکنه

    ما بچه مثبتا باید بیشتراز همه حواسموون باشه که گول شیطان رو نخوریم کلی ایراد داریم ولی فاز مثبت میگیریم وغرقیم وهی درجا میزنیم

    ای خدای مهربان تسلیمم هرآن واز تو میخواهم که دستمو بگیری ومنو هدایت کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: