ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 82 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز
درجواب به این سوال اولا که باید بگم هیچوقت به این دقت بهش فکر نکرده بودم
واولین بار که این سوال رو تو ذهنم مطرح کردم چیزی پیدا نمیکردم بگم اما یکم که فکر کردم یه سری جواب ها ظاهر شد
استاد راستش اطرافیان من خیلی آدم های موفقی نیستند ( منظورم اینکه اون استاندارد هایی که من موفق بودن میدونم ندارن ،مثلا اینکه شاید درآمد بالایی داشته باشن ولی همیشه میگن که نداریم و خرجمون به دخلمون نمیخونه یا با وام هرچیزی رو میخرن یا از کارشون اصلا لذت نمیبرن و…)
ولی حالا من راجب نزدیکانی که وضعیت زندگیشون از وضعیت زندگی من خیلی بهتره میگم
مثلا یکیشون که حقوق بالایی داره و کارمنده :حس من به این فرد اینکه چه فایده این همه حقوق میگیره ولی همشو میده به شوهرش و خودش هیچ استقلال مالی نداره ،همیشه میناله و…
استاد نمیدونم چه باورهای غلطی تو این افکار هست ولی من طرز فکرم اینه
یا این باور غلط که یه کم پولدارشده چه خودشو میگیره و فک میکنه کیه
یا مثلا دوستام که زندگیشون اوکی تره میگم که شانس داره دیگه شوهرش پولداره خودش کار خاصی نکرده من شانس ندارم
یا یکی دیگشون که استقلال مالی داره میگم چه فایده کارش خیلی بده و همش تو استرس و حال بده
ولی یکی از دوستای صمیمیم که تازه ماشین خریده خیلی احساس خوبی بهم میده وهمش میگم دیدی خواست و تونست بگیره و بااحساس خوب چه ماشین خوبی گرفت دمش گرم با موفق شدن اون چند نفرم از اطرافیانش زندگیشون راحت تر و لذت بخش ترم شده
استاد خیلی جالبه من امروز توتمرین ستاره قطبی نوشته بودم که میخوام ترمز هامو پیدا کنم و وقتی که این کامنتو مینوشتم بااینکه اصلا فکر نمیکردم طرز فکرم اینجوری باشه ولی دقت که میکردم میدیدم واقعا همینه و چقدر باور های غلط دارم و تمرکز رو اون بخش از اتفاقات افراد نیست که چقدر زندگیشون راحت تره و لذت بخش تر و باکیفیت تره و فقط به جنبه های بدشون توجه میکردم
سالم و درود استاد گرامی
اولا که لطفا این سلسله را ادامه بدید و دوما میخوام این تمرینات رو در کمنت انجام بدم.
خب من از موفقیت های اطرافیانم خوشحال میشم و الهام می گیرم. مثلا پسر کاکایم چند وقت پیش یکباره گی بسیار جاق و سر حال شده بود, من با همه در موردش حرف زدم ازش تعریف کردم و خودم ایده گرفتم الان بدن زیبای برای خودم ساختیم.
در ادامه
نوید با یک دختر زیبا نامزد کرد, من احساس ناراحتی کردم که اون تانست به عشق خود برسد ولی من نه. نوید تانست به عشقش برسد و اقدام کرد پس منم میتانم اقدام کنم و به عشقم برسم. خب نوید عاشق بود عشق خوده که بیشتر هوس بود کنار گذاشت و به فامیل خود چسپید و روی کار خود متمرکز شد و حالا خدا براش رو داده که از نعمت هایش استفاده کند و مطمئنن که حقش است که در این جایگاه قرار داشته باشد. درسش اینه که او متمرکز شد روی کارش.
احمد به درامد خوب زیبایی و اندام خوب رسید. من خودم را در مقابلش کم احساس کردم وقای دیدمش اما برش خوشحال بودم. احمد با وجود تنبلی تانست به درامد و بدن زیبا برسد منم میتانم این کار را بکنم. شاگرد به مراتب تنبل تر از من بود ولی خود من وسیله هدایتش شدم با دوستم که اون هم به خدا توکل کرد و حالا به این همه نعمت رسیده پس منم با توکل به خدا و دوری از فرعیات میتانم به درامد و زیبایی برسم. درسش اینه که او به خدا توکل کرد و از او کمک خواست منم میتانم با وصل شدن به خدا به اینا برسم.
رومل تانست ایران بره و یک زندگی به نسبت بهتر ره بسازد . من از شنیدنش خوشحال شدم و الهام گرفتم. رومل تانست بره و درامد خوبی پیدا کند پس منم میتانم بروم و خودم اینده ام را بسازم. درسش اینه که هدف داشت و اقدام کرد منم باید مثلش زیاد بخوایم و وابسته نباشم.
سلام خدمت استاد عزیز و بهتر از جانم و خانم شایسته خیلی عزیز
به لطف خدای بزرگ و گوش دادن به فایلهای رایگان استادِ عزیزم بعد از 2 بار شکست در زندگی مشترک و با وجود استعداد زیادم در رتبه پایین بودن در قسمت کارِ موردِ علاقم ، به لطف ایزدِ منان کم کم دارم راهم و پیدا میکنم …
ارزش وجودیم و میشناسم
هدفم و روی یک کار متمرکز کردم و دارم مطالعه میکنم تا بتونم پیشرفت کنم
تو این مسیر روزهایی هم هست که نا امید میشم دلم میگیره و چراهایی که باعث شد انقدر عقب بیفتم به سراغم میاد ولی همون موقع با خدای بزرگم صحبت میکنم ازش میخوام من و تو آغوشش بگیره سجده میکنم و سعی میکنم همه اون چیزایی که دارم جلوی چشمام مجسم کنم و به خودم یادآوری کنم آینده برای من هستش…
مریم …. دوستم با وجودِ اینکه از لحاظ معلومات کاری از من خیلی اطلاعات کمتری داشت ولی بدون اینکه هیچ استرسی راحت رفت سرِ کاری و حقوقش از من خیلی بیشتره و با وجود شرایط کاریش تجربه کاری خوبی در آینده کسب میکنه….
اولش بهش حسادت کردم… ولی نشستم فکر کردم چرا؟
به این نتیجه رسیدم باور من این هستش که حتما باید همه چیز و بلد باشم بعد برم سرِ یه کارِ خوب…
حتما باید خیلی مطالعه کنم تا شغلِ موردِ نظرم بهم داده بشه…
فکر کردم خیلی چیزها تو مسیر هم بهم داده میشه و میتونم از تجربه بقیه استفاده کنم
در صورتی که مریم همیشه راحت کار میکرد و براش مهم نبود چیزی بلد نیست
الان دارم همجنان به مطالعم ادامه میدم ولی رزومه کاری میدم برای پستِ بالاتر و امیدوارم تو این مسیر بتونم موفقیت کسب کنم.
سلام استاد من دوسال که شما رو میشناسم و توی این دوسال زیاد فایلاتون گوش دادم ولی گاهی سرد میشدم بی انگیزه گاهی پرقدرت با انرژی بالا ادامه میدادم حتی گاهی کاملا ول میکردم
ولی تو این مدتی ک دوباره شروع کردم با یه حس قلبی جدیدی ک قبلا تجربش نکرده بودم دارم ادامه میدم یه حس آرامش عجیبی توی قلبمه هر اتفاقیم تو زندگیم میفته انگار دلم قرصه که همه چی درست میشه دیگه مثل قبل نیستم میتونم آدما رو راحت ببخشم میتونم راحت ازشون بگذرم
شاید باورتون نشه این چن وقت هر وقتت که احتیاج داشتم با خدا حرف میزدم یجوری از زبون شما جوابمو میگرفتم ..و در مورد تمرینی که گفتید
من همیشه خوشحال میشم از پیشرفت بقیه و خدارو شکر میکنم
البته قبلا حس بدی بهم دست میداد نه اینکه بخوام حسودی کنم نه ولی اینکه چرا من نمیتونم و ارادشو ندارم اذیتم میکرد
ولی رو خودم خیلی کار کردم الان از خوشحالی بقیه خوشحال میشم و هر چیز خوبی میبینم شکرگزاری میکنم و میدونم که باید حتما برا رسیدن به هر موفقیتی اراده و پشت کار داشته باشم
و این مسلم که کسی که تلاش کنه و ایمانش قوی باشه به بالاترین ها میرسه ..
استاد اگه میشه در مورد اینکه چرا وقتی میخواییم یکاری شروع کنم اولش با کلی ذوق میرم جلو و بعدش بی تفاوت میشم صحبت کنید انگار انگیزمو از دست میدم
ب نام خدای مهربااان ..سلام ب استادجااانم ومریم عزیزم وسلام ب همه دوستانم دراین سایت بی نظیر!!من وقتی میدیدم کسی موفق شده حالا درهر زمینه از رابطه عاطفی تا کسب کار یاحتی جوان موندن کسی نسبت ب سنش یا سالم بودن طرفم حسادت میکردم خودمو سرزنش میکردم وبرای اینکه خودمو توجیح کنم یکم از حسادت کم بشه خودمو با ی سری حرفا خالی میکردم مثلا اگ کسی دررابطه عاطفی میدیم خیلی خوبن پیش خودم میگفتم پدر مادرش باسیاست بودن ک قبل ازدواج تحقیق کردن راجع طرف مقابل و اینکه شانس آورده اون ک اونقدر لیاقت خوشبختی نداره بااون اخلاق فلان بهمانش و مثلا ازخانواده اسم رسم دار ثروتمندهستن وهمین باعث خوشبختیشون شده چون خودم از طبقه پایین جامعه بودم از ی خانواده بسیار فقیر با اعتماد ب نفسم پایین بودم مثال بعدی اینکه وقتی میدیدم ازفامیلا یا دوستام از نظرمالی ثروتمند بودن موفق شدن میگفتم اونااز پدرمادرشون بهشون پول رسیده و تونستن ب اونجا برسن یاوقتی میدیدم کسی درس خونده شغل عالی داره میگفتم اون از دولتی سهمیه پدرشون حالا یا شهید شدن یا جانباز ک دانشگاه قبول شدو ب جایی رسیدن ، مثال بعدی اگ میدیدم کسی تو ورزش جز نفرات اوله برای توجیح ذهنم و خالی کردن خودم تودهنم میگفتم از طرف کسی حمایت شده خداشانس داده بهش ک شده نفراول والا کسی نمیتونه ب اینجا برسه حتی من وقتی کسی میدیدم جوانتر از سنش ب نظر میاد یااینکه پوست صورت خوبی داره حسادت میکردم و برای اینکه خودمو آروم کنم میگفتم طرف مثل من سختی بدبختی نکشیده همیشه تو خوشی بوده بایدم پوستش خوب باشه جوان بمونه این موارد درمورد فامیلایی مثل خواهر برادر همسر هم صدق میکنه درسته برای موفقیتشون شادی هم میکردم ولی ته دلم حسادت و ی سری حرفاناجالب بود تنها برای افرادی مثل پدرمادر فرزند حسادت نداشتم هرچقدر پدرمادرفرزندم درهرزمینه پیشرفت داشته باشن من ازته دلم خوشحال میشدم و تحسینشون میکردم و هیچ گونه حسادتی بهشون نداشتم ازمانیکه وارد این سایت شدم کلا تغییر کردم دیدگاهم نسبت ب بقیه وپیشرفت آنها خیلی بهترشده ولی هنوز جای کاردارم ازاستاد جانم بسیار تشکرکنم میکنم بابت همچنین سوالی ک مطرح کردن وباعث شدن ما بیشتر ب فکر بریم بیشتر کندو کاو کنیم خودمونو بیشتر بشناسیم ..
سلام استادعزیزم نظرخودم رودرباره این فایل
برادرمن دوسال ازمن وچهارسال ازهمسرم کوچکتره توکارساخت وسازه هرسال خداروشکرملکهای زیادی میگیره ومیسازه وکلی ازلحاظ مالی ازهمسرم جلوتره هربارکه زنگ میزنه باشوروشوق میگه من فلان زمینوخزیدم وساختم وخلاصه تواون شادیش منوشریک میکنه وباهیجان ازپیشرفتش حرف میزنه تولحظه اول من یکم حسودیم میشه بهش میگم ببین هم ازهمسرم کوچیکتره هم زتدکیش ازهمه لحاظ ازماحلوتره وخانوم وبچه هاش تورفاه بیشتری ازماهستن شایدیکی دوساعت حسم همینه بعدمیگم خوب دخترخوب اون حتی زمانی که همه خوابن داره کارمیکنه مطالعه میکنه تحقیق میکنه کجابراساخت وسازخوبه کحازودبه سودمیرسه وخلاصه اگه گوشی دستشع همش ساختمونهاومعماریهای بروزرودنبال میکنه اماهمسرمن فقط برقکاری ساختمون وموقع استراحت فقط فان نگاه میکنه رژیم قبلی خوب بوداین رژیم اخوندی بده وخلاصه همشومیندازه گردن دولت و….امابرادرم میگه خودت بایدکاری کنی ازهیجکس انتظاری نداره
بعدتودلم تحسبنش میکنم براش ارزوی موفقیت بیشترمیکنم وباخودم میگم ببین میشه براهمه میشع داداش خواسته وراه ورودبه نعمت وایده به زندگیش بازه وکافیه همسرم هم بخواد…..ناگفته نمونه که برادرم خیلی به همسرم ایده میده ولی همسرم ازنقطه امنش بیرون نمیره وفقططط به همینکه برقکاری ساختمون باشه قناعت میکنه
حالاسوال من اینه من چطوری میتونم این وضعیت روتعقیربدم؟؟؟؟؟؟
پسرعمه شوعرم هم برقکاره واونم باهمسرم تهران کارمیکنه درآمددوتاشون اندازه همه
جفتشونم توتهران کارمیکنن اون خونه خریده چندده میلیاردولی همسرم نه من همش پسرعمشوتحسین میکنم میگم ببین باهمین برقکاری هم میشه خونه وزندگی داشت اینم نمونه بارزش ولی همسرم میگه نه جاله وچوله زندگی زیاده وتوروم وخلاصه…
به قول خودتون تاکسی نخوادمانمیتوتیم روش تاثیری بزاریم…الان من بایدچطوری بخودم وزندگیم کمک کنم؟؟؟؟؟
همه حرف من اینه که اگه برااون شده براماهم میشع
اماتولخظه اول که موفقیت کسی رومیبینم یامیشنوم خسودیم میشه امافورا تحسینش میکنم وخداروشکرمیکنم که دوروبرم آدمهای موفق هستن
سلام
* بخشی از تمرین رو اینجا مینویسم با تمرکز بر اینکه چرا گاهی نسبت به موفقیتهای دیگران احساس مثبتی ندارم.
من زمانی نسبت به موفقیت و دستاورد دیگران حساس میشوم که:
یک: در حوزههای فعالیت من این موفقیتها رو به دست بیاورند چه کمتر از من باشه چه بیشتر از من.
دو: از وضعیت خودم در اون حوزهای که طرف موفقیت به دست آورده، راضی نباشم. مثلا اگر از کار خودم راضی نباشم، موفقیت بقیه در زمینه کاری اذیتم میکنه.
سوم: موفقیت بقیه در حوزههای محبوب اطرفیان و والدینم باشه و باعث بشه آنچه که من به دست آوردم دیده نشه.
چهارم: زمانی که موفقیت دیگران در زمینهای باشه که با تلاش خیلی کم و حداقلی صورت بگیره مثلا قبولی در ارشد یک سری رشتهها خیلی آسونتر از رشتههای دیگه هست و خب این حساسیت من رو بیشتر از قبل میکنه، چون بقیه تفاوت این موفقیتها را درک نمیکنند.
پنجم: نسبت به موفقیت آدمهایی که در زندگی به من آسیب زدهاند نیز خیلی حساسم، چون احساس میکنم استحقاق موفقیت را ندارند چون آدمهای درستی برای رسیدن به این موفقیتها نیستند.
مثلا من از پیشرفت آکادمیک دوستانم خوشحال بودم چون من خودم در نظر داشتم که بعد از دکترا مسیر صنعت رو طی کنم، الان اما چون مسیر کاریام دچار اختلال شده و اصلا آنطور که میخواستم پیش نمیره، گاهی نسبت به اینکه اونها الان به ثباتی رسیدند و هیئت علمی شدند گاهی غمگین می شم بیشتر برای خودم نه اینکه چرا اونها الان در این موقعیت هستند. اما الان که یکی از دوستانم در آستانهی هیئت علمی شدن هست و چون خانوادهام او را میشناسند با اینکه من خودم همیشه برایش دعا کردم که در این مسیر موفق باشد اما باز هم چون خودم در مسیرم دچار مشکل شدم، گاهی آرام در دلم میگویم، کاش همزمان کارمان جور شود و این خب میدانم اشتباه است. یک بار دیگر نیز وقتی که من در یک دانشگاه برتر و در یک رشتهی برتر برای مقطع دکتری قبول شده بودم، از اینکه یکی از اقواممان در مقطعی پایینتر و در رشتهای رده پایینتر به واسطهی حضور من در آن دانشگاه، آن دانشگاه را انتخاب کرد و به خوابگاه ما آمد این احساس در من شدید شد. چون رسیدن به این دانشگاه و این مقطع کار آسانی نبود برای من و خیلی از دوستان دیگرم. اما چرا یک سری رشتههای سطح پایین میاورند تا افرادی که در سطح دانشی بالایی نیستند هم بتوانند از آن امکانات استفاده کنند این هم من را اذیت کرد. یک موضوع دیگری که فکر میکنم اینجا مهم باشد، این است که من تقریبا همیشه، عضو برتر خانواده و تا حد زیادی فامیل در حوزهی تحصیلی و کاری بودم، برای همین در این حوزهها نسبت به سایر حوزهها حساستر هستم.
– در بررسی خیلی از موفقیتها جدا از تلاش و ممارست افراد و پیگیری همیشگی آنها که عامل موفقیتشان بوده گاهی رفتار سیاسیگونهی آنها و تلطیف رفتارشان در برابر بالادستیها به نظرم عامل تقویت کنندهای در این زمینه بوده و من خیلی سخت میتوانم حقیقت را پنهان کنم و به آدمها برای رسیدن به منافع بیشتر بیش از آنچه معمول است، توجهات خودم رو مبذول کنم.
– من زود دست میکشم، وجود رقیب در مسیر و اینکه رقیب با همان روشی که گفتم یا حتی اضافهکاری و چیزهایی از این قبیل بخواهد خود را فردی برتر جلوه دهد باعث میشود دست بکشم.
– من زود عصبانی و غمگین میشوم و وقتی از رفتار آدمها دچار استیصال میشوم، قدرت حل مسألهام به صفر میرسد و میدانم که در مسیر رسیدن به نتیجههای موردنظرم به حدکافی تابآور نیستم.
* من فایل آقای عباسمنش رو در یوتوب دیدم و چون فرمودند که حتما مشارکت کنیم در وبسایت، این پیام رو گذاشتم و میدونم که بخش کوچکی از تمرین است، ادامه تمرین با جزئیات بیشتر رو در دفترم ثبت میکنم.
سپاس
درودبرشمااستادگرامی ونازنین
ممنون ازاینکه این سایت وروزبه روزپربارتروارزشمندترمیکنید
سپاسگزارم ازاینکه آگاهی بخشی میکنیدوهمه اعضاخانواده بزرگ عباسمنش وازنوروعشق وانرژی وآگاهی لبریزوسرشار
سپاسگزارم ازفرمانروای جهان هستی که من روبه شماواین خانواده بزرگ هدایت کرد
ازروزی که به سمت شماهدایت شدم تابه همین لحظه کمتری روزی بوده که واردسایت نشده باشم
توخوشحالی ناراحتی عصبانیت وخشم حس نفرت وعشق وشادی وشکرگزاری همه وهمه پاتوق من گوشه ای ازسایت عباسمنش بوده وهست وخواهدبود
خیلی ازشماممنونم
من باعباسمنش رشدکردم
درحال تکامل هستم
روندتکامل خودم روکاملااحساس میکنم وهمواره سپاسگزارخداوندوشمااستادعزیزم هستم
امروزسرظهرواردسایت شدم ومثل همیشه جدیدترین فایل شماروانتخاب کردم انگارکه واردیه اقیانوس شده بودم هم ازخوشحالی این فایل وهم ازآگاهی هایی که داشتم باخوندن مطلب ودیدن فایل دریافت میکردم
چقدراین فایل عالی وبینظیرطراحی شده
یه سوال که تامغزوجودم نفوذکرد
مونده بودم بین عقل وقلبم که واقعامن چه احساسی پیدامیکنم فایل واستوپ کردم فکرکردم چه غوغایی تووجودم برپاشد
ازچندسال پیش تاهمین امروزومرورکردم وبه واکنش های خودم فکرکردم
خیلی دوستتون دارم واقعاازشماسپاسگزارم
وبعدنوشته های فایل تمرین فایل باورهای محدودعنوان شده نمیدونم واقعاچطورتشکرکنم
اماباتمام وجودم ازشماسپاسگزارم وتشکرمیکنم
به خودم قول دادم بهترین بهترین بهترین بهره روازاین فایل هاببرم
آگاهی به باورهای محدودبرای من یه جورهایی سخت بوداماهمین فایل اول چندتاآگاهی بزرگ بهم داد
هرچقدرسپاسگزارشماباشم احساس میکنم بازهم بایدشکرگزارخداوندولطف واین مهربانی شماباشم
سلام استاد
وقت شما و تمام دوستان بخیر
سپاسگزارم برای فایل فوق العاده ای که آماده کردید و توی قسمت ” یک “ هم ازش صحبت کردید پس حتما یعنی درست کردن باورهامون توی زمینه “حسادت “ به موفقیت های دیگران ، توی اولویت قرار داره و مسئله ی مهمیه.
حقیقتش من اولش همش هرچی فکر میکردم اینطوری بودم که من واقعا حسودی نمیکنم آنچنان به کسی و البته تا جایی هم درسته و این نتیجه تربیت ذهنم با فایل های شماست که طی این چند سال توی ناخودآگاهم رفته و خوشحالم که موفقیت های دیگران بیشتر بهم انگیزه میده تا حس بد . این کمترین و کمترین نتیجه ای هست که میشه از فعال بودن توی سایت شما گرفت
اما توی این تمرین تلاش کردم ، تلاش کردم و واقعا تلاش کردم که تا جایی که میتونم با خودم صادق باشم و ببینم توی زیرین ترین لایه های حسیم آیا نسبت به موفقیت بقیه حس بدی ندارم؟
و با خودم تعارف نداشته باشم و راحت اون لایه Evil درونم رو فعال کنم تا ببینم چه حسی داره به موفقیت های دیگران . و خب متوجه یه موضوع شدم اونم اینه که من توی آشنا ها بیشتر این حس بد رو دارم تا غریبه ها .
و یک چارت بزرگ کشیدم و تمام مراحلی که گفتید رو انجام دادم و چقدر حس بهتری گرفتم بعد از انجام این تمرین .
و استاد عزیز چون فرمودید اکتیو بودنمون رو نشون بدید الان میخوام چارتم رو share کنم باهاتون
البته اگه قسمت کامنت ها قابلیت چارت کشیدن داشت خیلی خیلی بهتر و مرتب تر میتونستم براتون بنویسم .
چارت شامل 5 ستونه
اسم ، موفقیت ، احساس من در برابر آن موفقیت ها
از چه زاویه ای میتونم نگاه کنم که motivate شم و حس بهتری داشته باشم ، درس هایی که از موفقیت افراد میتونم بگیرم .
البته اسامی رو اینجا به جاشون عدد نوشتم و از دوستان ممنون میشم اگه موارد بهتری در قسمت تغییر زاویه دید به نظرشون میاد برام بنویسن
شماره 1 : موفق توی روابط اجتماعی و ایجاد رابطه دوستی در مدت زمان کم ، احساس من ؟ همچین آدمی نباید همچین توانایی داشته باشه و من نداشته باشم ( همچین آدمی نوشتم چون خیلی وقت پیش باهاش به مشکل خوردم )
تغییر زاویه دید : 1، یک آدمه و این توانایی رو تونسته توی خودش ایجاد کنه پس من هم میتونم . درسی که میتونم بگیرم از این موفقیت ؟ 1 به بقیه حس مهم بودن میده و این باعث میشه آدما حس خوبی پیدا کنن و بخواهند باهاش دوستی ایجاد کنند
شماره 2 (فامیل ) : موفق توی خرید لوازم آیفون ، احساس من ؟ فقط من باید توی فامیل آیفون داشته باشم که از بقیه بهتر بمونم و بقیه بهتر از من نشن . تغییر زاویه دید : این نشون میده که فراوانی داره بیشتر میشه و فامیل داره وضعشون خوب میشه و خدارو صد هزار مرتبه شکر تو تنگنا زندگی نمیکنن . درسی که میتونم بگیرم از موفقیت های 2 ؟
2 به وضع مالی خانوادش نگاه نکرد و اوضاع بد مالی رو مثل اون ها نپذیرفت و با تلاش مداوم موفق شد ، این نشون میده سرنوشت مالی خانواده ی من هم سرنوشت مالی من رو تعیین نمیکنه .
شماره 3( فامیل ) : موفق توی خرید ماشین و همه ی پروداکت های شرکت اپل توی سن “من “، احساس من ؟ چرا من نباید توی این سن به این موفقیت ها میرسیدم و اون زود تر رسید ؟. تغییر زاویه دید : این هم باز نشون دهنده ی فراوانیه و اگه اون تونسته تو این سن به این موفقیت ها برسه پس من هم میتونم ، چون هر دو انسانیم و توانایی های یکسان برخورداریم ، درس هایی که میتونم بگیرم؟ اینکه به دست آوردن پول های درشت توی سن کم غیر ممکن نیست و با تلاش درست میشه بهش رسید
شماره 4: موفق توی ارائه دادن تابلو هاش توی یک گالری موفق و فروختن بیشتر آثارش توی سن کم و داشتن پدر و مادر روشنفکر، احساس من ؟ حس عقب افتادن و احساس قربانی شدن به دلیل به دنیا نیامدن در همچون خانواده ای . تغییر زاویه دید : اگه ایشون تونسته پس منم میتونم و نمونه ی خوبیه برای تقویت باور فروش آثار هنری و اینکه همه خانواده ی پرفکت ندارن و خانواده ی منم در مقایسه با خانواده های دیگه خانواده ی خوبی هستن.درس هایی که میتونم بگیرم ؟ 4 این عزت نفس رو داشت که کاراش رو هرچی که بود ارائه بده پس من هم باید روی این موضوع کار کنم.
البته مواردی که برای خودم نوشتم خیلی بیشترن و تقریبا تمام اطرافیانم ، و احساسم بهشون رو زیر ذره بین قرار دادم
حتما اگه نکته ای به نظرتون اومد توی نوشته هام برام بنویسید
ممنون از استاد و دوستان عزیزم که کامنتم رو مطالعه کردید
با آرزوی موفقیت برای همه
بنام خدای بخشنده ی مهربان
سلام ب استاد و دوستان عزیزم
کامنت سوم من
هرچی بیشتر دارم فک میکنم و کامنتهای دوستان و میخونم مثال های بیشتری داره یادم میاد
موفقیت افراد نزدیک ب خودتون و بنویسید،
تو روابط, خواهرم ی ازدواج موفق و یک رابطه ای ک واقعا ازش راضیه رو داره تجربه میکنم و خداروشکر بعد سه سال ی دخمل خوشگل وناز خدا بهش داد
اوایل من حسم حس حسادت بود
حسم میکردم من از اون کمترم یا زشت هستم ک تاحالا نتونستم همچین رابطه ای و داشته باشم, همون احساس عدم ارزشمندی و عدم لیاقت، حتی ب خودم اجازه نمیدادم بهش فک کنم
و باخودم میگفتم خواهرم داره ادا درمیاره و خودشو خوب نشون میده، چرا چون همچین رابطه ای تو اطرافم ندیده بودم ک خوب وعالی باشه
جوری ک خواهرم میگه حرف مو راحت میفهمه درک میکنه همیشه بهم اجازه میده خودم تصمیم بگیرم و دخالت نمیکنه تو کارم بهم احترام میزاره
و هرچی ک بخوام برام فراهم میکنه
تو رابطه مون آزادی داریم هرکس ی تایمی و برای خودش داره
و حتی تو بچه داری هم کمکش میکنه
حتی ی بار خود مهدی هم گفت من خیلی از فرشته و رابطه مون راضی ام
گاهی وقتی ک بحثی پیش میاد اگه هم ناراحت بشه
میگه بزار الان ناراحتم آروم ک شدم باهم حرف میزنیم و منم پاپیچش نمیشم تا بعد درمورش صحبت کنیم
و بارها گفته ک خداروشکر میکنم ک همچین خانومی خدا بهم داده
واینکه خداروشکر کردم بابت خوشبختی خواهرم و ازدواج موفقش و اینکه ی سال بعد ازدواجش ی خونه بزرگتر خرید اونم تو یکی از بهترین جای اهواز
این نشون میده بهم ک میشه ی رابطه ی خوب داشت
ی زندگی آروم وپراز عشق واحترام
اگه برای خواهرم شده برای منم میشه
امروز همین آجیم زنگ زد گف همسایه پشتی خونه پدری ک مهاجرت کردن اونم ب اجبار باهام تماس گرفته و بعد از کلی احوال پرسی گفته نامزد کردم و خداروشکر خیلی راضی ام و قدرش و میدونم
وابنکه این مهاجرت اجباری پراز خیرو برکت بوده براشون و خواهرش ماشین خریده و میخواد بیاد دیدنمون
وقتی ک خبرشو شنیدم خیییلی خوشحال شدم و خداروشکر کردم
گفتم زکی خانوم ببین یادته گفتی درسته این مهاجرت اجباری هست براشون ولی خیره و باعث پیشرفتشون مبشه
والان خداروشکر مژگان نامزد کرده
این ی نشونه س برای تو ک میشه ب راحتی ب خواسته ت برسی
وقتی باور کنی هراتفاقی بیفته برات خیره
قراره منو رشد بده و باعث پیشرفت من میشه
ی مورد دیگه دوست دبیرستانم بود
فاطمه همیشه بقیه مسخره ش میکردن
میگفت خانم اگه رفتیم دانشگاه اشکال نداره ب پسرا سلام کنیم
و جواب بدیم
و کل کلاس رفت روهوا
این سوالی بود ک تو ذهنش
شکل گرفته بود چون داشت تجسم میکرد دانشگاه و
و بعدا همین فاطمه دانشگاه دولتی قبول شد رفت سرکار و ی ازدواج موفق هم داشت
درسی ک میتونم بگیرم
اینه ک اونا احساس لیاقت داشتن
خودشون و لایق دونستن
و برای خودشون ارزش قائل بودن
و طبق قانون جهان هم پاسخ فرکانس ارزشمندی و لیاقتشونو داد
چون جهان بازتاب باورها و افکار ماست
ب هرآنچه فک کنیم از جنس همون وارد زندگیمون میشه
و ی مورد دیگه خواهرم معصومه
ب تازگی ی خونه خرید ب ارزش 2میلیارد و 50میلیون البته با 700میلیون وام
حس خاصی نداشتم
چون وام گرفته بودن
ولی خداروشکر خونه قبلی رو نفروختن ،فقط یادمه خواهرم گفت 3ساله دنبال خرید خونه هستیم و اصن همه چی یهویی جورشد
گفت همیشه هرچی ب وقت خودش اتفاق میفته و خداروشکر کردم و بهشون تبریک گفتم
و ی چیز جالب ک شوهرش گفت :گفت نمیدونم چرا هیچ حسی ندارم
و یاد حرف استادافتادم ک گفتن ما قبل اینکه ب خواسته برسیم حسمون و خوب نگهداریم
ما ماشین خوب
خونه رابطه عاشقانه و..
رو برای چی میخواییم؟
برای اینکه حالمون خوب باشه
تو همین الان میتونی حال خوب و داشته باشی
وقتی بهش برسیم میگیم طبیعیه رسبدن بهش
و یادمون میره ک چقد این آرزومون بوده
درسی ک یاد گرفتم:همیشه حالمو خوب نگهدارم و قدردان داشته هام باشم
و یادم بیارم ک همین چیزایی ک الان دارم یک روزی رویام بوده
مث همین استادی ک الان دارم
دوستان عزیزسایتم
آگاهی های الهی ک دریافت میکنم
دوره احساس لیاقت
درک قانون
قدم 1و2
کتاب های استاد
و….
الهی صدهزاررر بارشکرت بابت تمام نعمت هایی ک بهم دادی سپاسگزارم
سپاسگزارم از استاد عزیزم و دوستان گلم