ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 83
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
باعرض سلام خدمت استاد عزیزم وهمه دوستان
در پاسخ به سوال اول و اینکه چه احساسی از گرفتن نتایج
نزدیکان به من دست میده باید بگم با توجه به آگاهی ها یی که طی مدت استفاده از فایل های استاد کسب کردم باشنیدن موفقت نزدیکان مخصوصا موفقیت مالی و برای افراد کم سن تر از خودم ابتدا احساس غبطه خوردن ،حسادت، و بیشتر این احساس که من با تلاشهای فراوان و البته تلاش های فیزیکی
واینکه سنم رفته رفته داره بالاتر میره پس من کی میخوام این لذت مالی رو بچشم وکی میخوام به موفقیت مالی ایده آل برسم احساسم رو خراب میکنه
والبته به لطف خدا و فایل های استاد و یاد آوری موفقیت هایی که خودم داشتم سریع خودمو جمع جور میکنم و حالمو خوب میکنم وقطعا برای شخص مورد نظر آرزوی موفقیت میکنم و اینکه کمتر مثل گذشته برام مهمه که از چه طریقی به موفقیت رسیده وفقط تحسینش میکنم اما خودمو که نمیتونم
ونمیخوام گول بزنم همیشه با فکر کردن به این موضوع در لایه های زیرین احساسم خودمو سرزنش میکنم و البته بدتر از همه از طرف همسرم هم مستقیم و غیر مستقیم مورد قضاوت و گاهن سرزنش قرار میگیرم که یکی از بدترین پاشنه آشیل هام هست که مدت طولانی تری منو درگیر خودش میکنه و باعث میشه روابطمون چند روزی به هم بخوره
واین وضعیت مرتب تکرار میشه و خواهشم از استاد و دوستان این هست اگه راهکاری برای این مورد دارن راهنماییم کنند
انشاالله با هدایت خدا و خواندن کامنتهای دوستان تمرینات رو انجام میدم و به نتایج وراهکار و آگاهی های بهتر میرسم
بنام خدای مهربان
سلام به استاد گرامی و مریم بانوی شایسته و دوستان عزیزم
ذهنیت قدرتمند کننده:
تمام اتفاقات زندگی من بخاطر باورها، ذهنیت و نگرش من اتفاق می افته
اگر باورهام و نگرشم رو تغییر بدم، اتفاقات زندگی من هم به شکل دیگه ای رقم میخوره
من توانایی تغییر نگرشم رو دارم، قرار نیست ثابت باشه
به اندازه ای که بتونم از ذهنیت و باورهای محدود کننده به سمت باورهای قدرتمند کننده حرکت کنم جهان نتایج بهتری به من نشون میده چون
جهان چیزی نیست بغیر از بازتاب افکار و باورهای من
مهم نیست الان در چه شرایطی هستم، چه گذشته ای داشتم، چقدر شرایط مالی ام پایین بوده یا در چه خانواده و کشوری بزرگ شدم، سطح سوادم چقدره و یا جنسیتم چیه
به محض اینکه اراده کنم و با تمام وجود بخوام که افکار و باورهام رو تغییر بدم، شرایط واقعی زندگیم به اندازه ای که افکارم رو تغییر بدم تغییر می کنه
به اندازه ای که شخصیت من و درون من تغییر کنه دنیای بیرون من هم میتونه تغییر کنه
خدا رو شکر که با آموزشهای استاد و کار کردن روی خودم سعی کردم خیلی از باورهای محدود کننده رو در ذهنم اصلاح کنم
الان دیگه این باور رو ندارم که اگه افراد زیادی موفق بشن شانس من برای موفقیت کمتر میشه، بلکه بر عکس این باور داره در من تقویت میشه که دنیای ما دنیای فراوانیه و فرصتها هر روز دارن بیشتر و بیشتر میشن و عملاً با نگاه کردن به اطرافم این برام ثابت میشه
باورهای محدود کننده دیگری که سعی کردم از ذهنم حذف کنم و تا حد زیادی در این زمینه موفق هستم اعتقاد به شانس و تقدیر هست
هیچ چیزی در این جهان شانسی نیست، این جهان بر پایه قوانین ثابت کیهانی در حرکته و من با فرکانس هایی که خودم ارسال می کنم وضعیت خودم رو مشخص می کنم
و خدا هم هیچ سرنوشتی رو از قبل در تقدیر من قرار نداده و اختیار زندگیمو بدست خودم سپرده و به هر مسیری که بخوام برم در همون مسیر کمکم می کنه
خدا رو شکر با دیدن موفقیت نزدیکانم احساسات بدی مثل خشم و ناراحتی و غم یا حسادت ندارم، حد اکثرش اینه که منم دوست دارم اون موفقیتها رو بدست بیارم اگر مورد علاقه ام باشه
قبلاً دلم می خواست که شرایط زندگی من از خواهر و برادرام بهتر و یا حد اقل برابر با اونها باشه بخصوص که از همه شون هم بزرگتر بودم و اتفاقاً وضعیتم هم بهتر بود، ولی الان دیگه برام مهم نیست چون درک کردم که شرایط زندگی هر کس یونیکه و نباید خودمو با دیگران مقایسه کنم من فقط باید روی زندگی و بهبود خودم تمرکز داشته باشم
سه مورد از موفقیت نزدیکانم رو اینجا می نویسم
1- خواهر کوچیکم تحصیلاتشو چند سال بعد از ازدواج و داشتن دوتا بچه ادامه داد و حالا دکتراشو گرفته، توی دانشگاه هم تدریس می کنه>>از موفقیتش خوشحالم و تحسینش می کنم، این وسط یه لحظه ذهنم میخواد بگه الان ادامه تحصیل ندادن من بیشتر دیده میشه ولی فوری مچ ذهنم رو میگیرم و میگم که من دارم روی خودم کار می کنم تا نظر دیگران برام مهم نباشه و خودمو با دیگران مقایسه نکنم>> این موفقیت خواهرم میتونه برام الهام بخش باشه که حالا که اون تونسته من هم اگر بخوام میتونم به این موفقیت برسم>> درسی که میگیرم اینه که خواهرم پشتکار خیلی خوبی داشته و با وجود خونه داری و همسرداری و بچه داری ادامه داده تا موفق شده
2-دامادم خیلی خوب آشپزی می کنه>>من با اینکه خودم هم آشپزیم خوبه از این موضوع خوشحال میشم و بارها تحسینش کردم>>چند بار موقع آشپزی کنار دستش ایستادم و ازش سؤال پرسیدم و ایده گرفتم ، دیدم که دائم در پی افزایش اطلاعات و بروز رسانی خودش در این مورد هست>> درسی که از ایشون گرفتم اینه که اولاً خیلی با عشق و علاقه آشپزی می کنه و دوم اینکه کاملاً روی کارش تمرکز می کنه
3-دخترهای خودم که به کانادا و امریکا مهاجرت کردن>> بسیار براشون خوشحالم و خیلی تحسینشون می کنم>>الهام بخش من هستن که باور کنم هر کاری رو میتونم انجام بدم فقط کافیه که بخوام و اراده کنم>> و درسی که ازشون میگیرم اینه که جسارت داشته باشم و تو دل ترسهام برم حرکت کنم و به خدا توکل داشته باشم، قدمهای بعدی در ضمن مسیر بمن گفته خواهد شد
بسیار بسیار سپاسگزارم از استاد عزیزم که اینقدر بیدریغ و بی منت در فکر رشد شخصیت دانشجوهاش هست و انشاءالله قراره این سلسله فایلها ادامه داشته باشه
به دوستان خوبم هم آفرین و احسنت میگم که استقبال با شکوهی از این فایل کردند و این همه کامنتهای ارزنده و فوق العاده در موردش می نویسند
از درگاه خدای مهربان برای همه شادی و سلامتی و سعادتمندی در دنیا و آخرت رو درخواست می کنم
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و همه دوستان هم فرکانسی گل
استاد من وقتی داشتم به صحبتای شما گوش میدادم یادمافتاد اون موقه ها که مدرسه میرفتم ( من همیشه تو مدرسه های خوب شهرمون درس خوندم که کلی شاگرد زرنگ بود تو کلاسمون ) من یادمه وقتی میدیدم که اووووه از 19.99 تامن که معدلم 19.70 شده 15 نفر هستیم دیگه تلاش نمیکردم انگار افت میکردم سر غروری هم که داشتم هیچ وقت نمیرفتم از اونی که 19.99 شده بود بپرسم رمز و راز موفقیتت چیه ؟ یا اصلا ازش بدم میومد و پیش خودم و دوستام میگفتم انگار حالا شاخ غولو شکونده و میگفتم چه به خودشم مینازه و پشت سرش میگفتم این اصلا کمک نمیکنه به بقیه واقعا هم اینطوری بود حالا نمیدونم برای باورای من بود با من و دور و وریام اینطوری بود که کسی سوال میپرسید جوابشو نمیداد یا با یه سری افراد هم اینطوری نبوده …!!!
ولی چیزی که من میدیدم و میشنیدم همین بود که آدم خسیسیه و به کسی قلقای درسیشو یاد نمیده ، خلاصه به قول شما استاد، الان دارم فکر میکنم اون شیرین با این شیرینِ الان اصلا قابل مقایسه نیست و من الان یکی دیگه ام
موفقیت آدمارو تحسین میکنم اصلا دنبال آدمای موفقم که باهاشون ارتباط بگیرم و مصاحبه کنم و پر کنم دور و ورم رو از این آدمای موفق ، خیلی غرورم کنترل شده تر شده و …
حالا بخوام در مورد شیرینِ الان بگم وقتی داشتم صحبتاتونو گوش میکردم یک کلمه خیلی جلوی چشمام بولد شد اونم “مقایسه” بود ، شیرینی که قانونو فهمیده الان آگاهانه و غیرآگاهانه سعی میکنه از موفقیت آدما لذت ببره ، با اعتماد به نفس بره باهاشون مصاحبه کنه و دلایل موفقیتشونو بپرسه و … ولی چیزی که تو ثانیه اول تو ذهنم میچرخه اینه که خودمو باهاشون مقایسه میکنم بعد که به خودم میام
به خودم میگم اینا تکاملشونو طی کردن ، اینا زودتر از من شروع کردن من نباید خودمو باهاشون مقایسه کنم و یکی دوبارم باهاشون مصاحبه کردم ولی در کل مقایسه هه حالمو بد میکنه و باید سعی کنم همیشه و ناخودآگاه خودمو با خودِ قبلیم مقایسه کنم و روند بهبودِ خودمو ببینم و بیشتر سپاسگزار باشم
من ، استاد، مشکلِ عجله کردن دارم دوست دارم زود به نتیجه برسم همش فک میکنم دیر شده
الان تو فضایی هستم که دارم رو خودم کار میکنم بیشتر ناخودآگاه در لحظه زندگی کنم و انقدر نگران آینده نباشم و احساس خوبمو حفظ کنم تا اتفاقات خوبو بیارم تو زندگیم …
دوسِتون دارم ️
سلام گرم من خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون
چه فایل ارزشمندی ازتون بینهایت سپاسگزارم
من چند بار از روز اول گوشش دادم
ازهمه ی دوستان ممنونم الان که دارم کامنتمو مینویسم 890تاکامنت اومده
راستش من از وقتی یادم میاد از موفقیت آدمها خوشحال میشم و شادی میکنم و تحسین میکنم
چه افراد خونوادم باشن چه کسی که نمیشناسم و مثلا جایی ی فرد سومی تعریف کنه و بشنوم اکثرا زبونی تحسین میکنم اگرهم شرایطش نباشه تو ذهنم میگم افرین و تحسین میکنم
سالها پیش موفقیت افرادرو خیلی شانسی میدونستم ولی کم کم که با سایت استاد اشناشدم متوجه شدم که فقط وفقط باورهای اون شخص و داشتن امیدوتلاشش تو مسیر درست بوده که اون فرد رو تو اون جایگاه قرار داده و به اون خواستش رسونده
این یک هفته ی اخیر
داداش بزرگم تونست ماشین بخره و به نام عروسمون زد و من واقعا براشون خوشحال شدم
عروسمون هم از شاگردهای استادِ و دوره ی دوازده قدم رو کارمیکنن نمونه ی واضح شخصیِ که خیلی قشنگ باباورسازی درست خونه خرید و مسیرشو که توضیح میداد من بغض کردم چطور با ده روز شکرگزاری اسفندماهِ دوسال پیش خونه خرید و وقتی باورهاشو برام گفت از ته دلم تحسینش کردم برای ایمان و توکلی که داشته
دومادمون همین هفته ی ماشین شاسی خوب خرید و بعد چند سال ماشینشو عوض کرد و واقعا ذوق کردم براشون
داداش کوچیکم که ته تغاری خونمونه خونه ی دومشو خرید
و همه ی اینا تو یک هفته برای اعضای خونوادم اتفاق افتاد
که با چشمای خودم شاهدش بودم درسته هرکدوم مسیر خاص خودشونو داشتن ولی به چیزی که خواستن رسیدن
مهمترین اتفاق تو یکماه گذشته ویزا شدنِ خواهر کوچیکم بود که با وجود ریفیوزیای زیادِ سفارت که الان هست خواهرم به راحتی با بهترین شرایط ویزای کانادا شد و اخر بهمن بلیطشو اوکی کرد به مقصدشهر زیبای ونکوور
دقیقا تو شکرگزاری که 2 سال پیش شروع کرده بود برای روز 13 ی متن نوشته بود که مو به مو اوکی شد تو پروسه ی مهاجرتش
وقتی جواب ویزاش اومد این متنو بهم نشون داد و من فقط اشک میریختم جهان اینقدر قشنگ مو به مو براش مقدر کرده خواستش رو
درصورتیکه 2 سال پیش اصلا استارت کار مهاجرتشو نزده بود فقط نوشته بود تا پایان 2023 ویزای من اومده و دقیقا 27دسامبر 2023 نصفه شب به وقت ایران روزهای پایانی سال میلادی ایمیل ویزاش اومد و من شوک بودم
خواهرم خیلی خوش پوش و خوش لباسه و شاید تو دوسال گذشته کلی لباس از برندهای خوب خریده و اومده رسیده ایران دستش
همش نگران بردن لباسهاش بود، بلیطشو که خرید بعدش ایمیل اومد که هواپیمایی تُرکیش جشنواره گذاشته و ی چمدون 23کیلیویی میتونه اضافه ببره
حتی خیلی راحت متوجه شد که میتونه با هزینه مناسب اضافه بار بخره و لباسهاشو ببره باخودش
بلیطشو موقع مناسبی خرید که الان تو نوسان دلار خیالش راحته
من از خواهرم اجازه گرفتم متنی که روز 13 شکرگزاریش اذرماه 1400(دسامبر2021)نوشته بودتو نُت گوشیش رو میذارم اینجا
[خداوند بخشنده ی من،من بینهایت خوشحال و سپاسگزار هستم که
مهاجرت به ونکوورتااخر سال 2023 اتفاق افتاد ومن ساکن شهر زیبای ونکوورشدم،شهری که عاشقش هستم، اروم ساکت با طبیعت فوق العاده بابارانهای زیبا وساحل اقیانوسی،ویزای من ویزای مهاجرتMigrateهست،مهاجرت من به راحت ترین شکل انجام شد ومن ملکه وار خیلی راحت به کانادا مهاجرت کردم قبل از ورودم به کاناداپی آرم درست شد ومن با پی آر وارد کاناداشدم شبیهه یک شهروند کانادایی]
خواهرم همینقدر دقیق و شفاف و واضح بدون محدود کردن ذهنش خواستش رو نوشته بود و همشون اوکی شدن شاید اگر کسی تو دوره ها نباشه باورش نشه مثل تمام کلاینتهایی که مابه واسطه ی شغلمون میشناسیم خیلیهاهستن که 2،3 سال دارن برای ویزای تحصیلی کانادا اقدام میکنن و باوجود پرونده ی خوب و کامل ولی هربار افیسر ریفیوزشون میکنن و بلاتکلیفن تازه بایدبعد ویزاشدن شهریه بدن و دوباره به ی زبان دیگه درس بخونن و سختی بکشن تا بتونن بعد درسشون ویزاشونو تغییر بدن،یعنی ی جورایی اکثرا از طریق ویزای تحصیلی میخوان به کانادا برسن تا بعدش مسیرشونوعوض کنن
پسر خالم ی فیلم فوق العاده ساخته که باوجودیکه فقط چند دقیقه نسخه تکمیل نشدش رو بهم نشون داد من بهش گفتم کارهای فیلمت نهایی بشه به امید خدا جشنواره ی کن یا سوییس این فیلمو برمیداره و به ارزوت که فیلم ساختن مستقل هست میرسی
جالبه خودش میگفت من سال98 هیچ فیلم بلندی که کامل مال خودم باشه نساخته بودم الان دوتافیلم خوب ساختم که یکیش جشنواره برلین و سوییس و تورنتو رفته و جایزه گرفته و این یکیم میترکونه
چون رویاش از نوجونی فیلم ساختن و فیلمنامه نوشتن و کارگردانیه
باریستای کافه ی سر خیابونمون حدود 2 سالی تو کافه موند کارو یاد گرفت الان چند ماهه کافه ی خودشو زده و باوجودیکه کم سن وساله ولی توکارش موفقه ی بار باهاش صحبت میکردم میگفت من باوجودیکه تک فرزندم هیچوقت نخواستم از خونه پول بگیرم و اون زمان چون رویاش کافه داشتن بود 3 تا شغل داشت که پول جمع کنه و من واقعا هم اون زمان هم امروز که قهوه سفارش دادم و اتفاقی خودش برام تادم دراورد بهش تبریک گفتم
خواهر زادم باوجود سن کمش به اهدافی که میخواد میرسه و قابل تحسینه برام وجود ارزشمندش
تو همه ی این مواردی که مثال زدم باورهاشون و خواستشون بوده که مشخص و واضح بود
میدونستن دقیقا چی میخوان،تکلیفشون باخودشون مشخص بود
من چند روز پیش تو یوتیوب مصاحبه خانم فرناز جاودان خرد و همسرشون اقای مهران قلمچی و برادرشون فرهود جاودان خرد(همگی از شاگردهای استاد هستن) رو با اقای دانیال سعادتی که ایشونم به تازگی از شاگردای استاد شدن رو دیدم کلا 6 تا فایل بود و چقدر قشنگ و عالی پیشرفت و موفقیتشون تو کار و زندگی شخصی ورابطشون رو با عمل کردن به قانون توضیح داده بودن و شکستهاشون جاییکه به قانون عمل نکردن رو چقدر خوب توضیح داده بودن
مصاحبه ی خانم سپیده زرگران که گفتگو بااستاد قسمت 1 و2 با استاد هم صحبت کرده بودن و چند سال پیش گوش داده بودم، تو یوتیوب هم با اقای دانیال سعادتی مصاحبه کرده بودن که دیدم و کلی از صحبتهاشون لذت بردم و نکات خوبی رو یادداشت کردم برای خودم
من فعلا دانشجوی دوره احساس لیاقت هستم و جلسه هشتم رو استارت زدم وتااینجا واقعا باتمام وجودم متوجه شدم که احساس لیاقته که نقش تعیین کننده ای تو رسیدن من به تمام ارزوها و خواسته هام داره من متوجه شدم
شاید زبانی خودم رو لایق رسیدن به خواسته هام بدونم ولی به واسطه ی تمرینهای دوره ی احساس لیاقت متوجه شدم من تو اعماق وجودم ته ذهنم خودم رو لایق نمیدونم و خواسته هام رو اولویت زندگیم قرار ندادم و این ترمز بزرگ و مخفی رو تو زندگیم دارم
که تکاملی و کم کم با تمرینات و تغییر باورهام باید بتونم تغییرشون بدم
سلام به استاد عزیزم
استاد من از شما ممنونم بابت گذاشتن این فایل روی سایت
ازتون سپاسگزارم بابت این تمرینی که بهمون دادین
و از خدا سپاسگزارم که منو هدایت کرده به این مسیر
این سپاسگزاری، قلبیِ قلبیه از اعماق وجودم
هیچوقت توی زندگیم اینقدر تا حالا سپاسگزار نبودم…
از خودم سپاسگزارم که این وقت رو برای خودم گذاشتم و این لطف رو به خودم کردم..
استاد من میخوام هیچی نشده از نتایج براتون بگم
استاد نمیدونید من به چه صلحی با خودم رسیدم این دو روز بعد از انجام این تمرین
نمیدونید چجوری سبک شدم
احساس سبکی وصف ناپذیری دارم…
احساس این رو دارم که درونا پاک شدم
همه چیزم تغییر کرده. شیوه ی برخوردم با مسائل ریز و درشت، حرف زدنم، حالم، احوالم، حتی شکل غذا خوردنم!
انگار دوباره خودم شدم. احساس میکنم برگشتم به اخلاقای پاک بچگیم
انگار احترام بیشتری برای خودم قائلم…
امروز میخواستم در یه بسته ماسک رو باز کنم، خواستم برم سراغ چاقو. ولی همون حس لجوج و پرباور بچگی گفت نه خودم میتونم! و به حالت بسته پفک بازش کردم و با یکم زور باز شد. احساسم بعدش غیر قابل توصیف بود… تا حالا از انجام دادن کار به این سادگی اینقدر شوق سراغم نیومده بود…
غذایی که درست کرده بودم دقیقا همون چیزی شده بود که دوست دارم. اونم توی شرایطی که اولش تضاد بود که میخواستم خودم رو بابتش سرزنش کنم. ولی نکردم. بعد ایده اومد که چکار کنم از داشته هام استفاده مفید بشه. چون قبلش نمیگم غذاهام بد میشد، اصلا! اتفاقا خداروشکر دستپخت خوبی دارم، ولی میدونید اونجوری نبود که به دلم بشینه.
غذام هم مرغ بود طبق قانون سلامتی.
ایده هم این بود که آب قلمی که داشت یخ میکرد رو اضافه کردم به مرغ که نسوزه و باهاش بپزه و طعم بگیره. (در حالت عادی معمولا جدا میخوردم)
استاد باورتون نمیشه حتی ادبیات حرف زدنم، آرامشم هم تغییر کرده!
و اما نتیجه ای که الان که فکر میکنم و این احساسم رو درک میکنم و میبینم چه گنج ارزشمندیه، نمیتونم بگم مهم ترین نتیجه ی این چند روز ولی چیزیه که اولویت بسیار بالایی توی ذهنم داره.
توی کامنت های قبلیم هم گفته بودم که چقدر درگیر موضوع پول ساختنم و چقدر درخواستم برای این مورد شدید بود و هست.
تا اینکه دیشب خداوند هدایت کرد به راهی که قبلش داشتمش ولی ندیده بودمش و اصلا بهش فکر هم نکرده بودم. چون ذهنم رو محدود کرده بودم که من فقط باید از طریق یه راه خاص (بلاگینگ) و از این مسیر پول دربیارم و شروع به کار کنم.
ولی خداوند از مسیر کناریش هدایتم کرد…
فعلا نمیگم این مسیر چیه، میخوام بذارم وقتی نتیجه گرفتم کامل بیام و راجبش بنویسم. این رو هم از شما یاد گرفتم استاد…
در یک کلام، من این واضح شدن خودم با خودم، این به آرامش رسیدنم، تغییر شکل رفتاریم حتی در کارهای روزمره رو با هییییییییییییییچ چیزی در جهان عوض نمیکنم.
همینکه
غذایی که امروز خوردم، خوشمزهترین غذای عمرم بود…
بیماری در بدنم تاب نمیاره و بدنم از هر ناسالمی ای پاک شده…؟نمودش رو واضح طی 24 ساعت گذشته دیدم
به راهی که میخواستم برای ثروت سازی هدایت شدم و فقط الان مونده خودم قدم بردارم
رفتم خرید و تجربه ام از خرید با کل این سه ماه فرق داشت، اینقدر که آرام و سبک و راحت بودم. از بعد نگرانی مالی نمیگم ها!!! حتی همین راه رفتن توی فروشگاه و دیدم نسبت به اجناس و کالاها هم متفاوت بود به طور واضحی…
خودش ارزش بیییییینهایتی داره.
شاید تونستم یک دهم نتیجه ای که واقعا درونم حس کردم و ارزشی که برام داشت رو توی این کامنت توصیف کنم.
ولی خدا میدونه چقدر حالم خوبه…
خدا میدونه چقدر رشد کردم…
و چطور مشتاقم که با دوباره انجام دادن این تمرین پیشرفتم رو بیشتر کنم و چیزهای بیشتری رو از خودم کشف کنم…
اگه بخوام بنویسم، کامنتم تمومی نداره… مطمئنم…
اینقدر که نتیجه در خودم حس کردم طی این چند روز
و فقط میتونم بگم خدایا شکرت!
خدایا شکرت برای این احساس ناب…
این احساس سبکی…
این احساس رشد و پیشرفت… در حدی که حتی حس میکنم اینکه انتخاب کنم در هر قاشق از غذام چی بخورم هم تغییر کرده و دلخواه ترم شده!!!
فقط میتونم بگم خدایا شکرت…
و استاد من از شما سپاسگزارم که با همین یک فایل کلی رشد و تغییر در من ایجاد کردید.
ازتون ممنونم…
الان این کار کردن روی خودم رو اولویت زندگیم قرار میدم،
چون میبینم توی دو روز برام در تماااااام ابعاد چه نتیجه ای رو ایجاد کرده…
واقعا من چکار میخواستم بکنم که در طول یه مدت زمان کوتاه اینقدر درونا و در تمام زمینه ها با هم رشد کنم و بیام بالا؟؟!!
به قول سعیده خانم شهریاری که کامنتاشون همیشه برای من انگیزست برای ادامه دادن،
“من کجا، دنبال چی میگردم؟؟؟”
وقتی همه چیز اینجاست…
همه چیز در درون منه…
فقط کافیه اصلاحش کنم. همه چیز خودبخود درست میشه…
خدایا شکرت…
باز هم ازتون ممنونم
شاد و سلامت و ثروتمند باشین در پناه خدای یگانه که عاشقانه میپرستمش
سلام به استاد دوستداشتنی
خانم شایسته و همه دوستان
احساس من همیشه نسبت به موفقیت دیگران حسادت غم و ناراحتی بوده
لیست موفقیتهای دوستان و آشنایان من
1 مهاجرت دختر داییم: به شدت حسادت میکنم و خیلی غمگین شدم،من تقریبا از سن 15 سالگی همیشه تو ذهنم به رفتن به آمریکا فکر میکردم و این همیشه برام یک رویا بود
تغییر زاویه نگاهم به این اتفاق: باید تحسین کنم
انرژی مثبت بفرستم،احساسم را خوب نگهدارم، وقتی یکی از نزدیکانم تونسته از ایران بره پس من هم میتونم و میشود که من هم مهاجرت کنم
این میتونه برای من یک نشونه باشه میتونه به من انگیزه بده تا به سمت خواسته ام حرکت کنم
درسهایی که میتونم بگیرم:هیچ نشدنی وجود نداره نشدن فقط در ذهن من است
باید ترسهام را کنار بگذارم و برای به دست آوردن خواسته ام تلاش کنم
باید همه ی تمرکزم را برای خودم و اهدافم بگذارم و از حاشیه های اطرافم دوری کنم
2 دوستم که همیشه دنبال شغلهایی با پرستیژ کاری بالا بود و الان تونسته آنلاین شاپ خودش را داشته باشه: احساس خوب اما همراه با حسادت
تغییر نگاهم ب این مورد: من هر وقت که دنبال کار بودم خیلی مقاومت ذهنی داشتم و همیشه فکرم این بود که برای داشتن شغل خوب باید مدرک تحصیلی دانشگاهی داشته باشم اما این دوستم اصلا به این چیزا فکر نمیکرد یا حداقل به اندازه من مقاومت نداشت
من همیشه به این فکر میکردم که برم سریع مشغول به کار بشم تا پول بیاد دستم اون خیلی درگیری ذهنی نداشت در مورد پول و …
درسهایی که باید بگیرم این هست که باید آزاد و رها باشم، مقاومت ذهنی نداشته باشم و فقط حرکت کنم و قدم بردارم تا خداوند قدمهای بعدی را به من بگه و هدایتم کنه، نباید مسائل را برای خودم سخت کنم، خیلی به اینکه آینده چی میشه فکر نکنم و در زمان حال باشم
درسهایی که باید بگیرم : وقتی که ترس از آینده رو از ذهنم بیرون کنم و هر روز یک قدم شده حتی کوچیک بردارم و آزاد و رها باشم به مسیر درست و دلخواهم هدایت میشم
دف نوازی خواهر دوستم: خیلی حسادت داشتم
من عاشق موسیقی هستم و وقتی کسی را میبینم که سازی مینوازه یا آواز میخونه بسیار احساسم بد میشه و حس پوچی میکنم
تغییر زاویه نگاهم: همیشه باید هرکسی که دست آوردی در زندگیش داره تحسین کنم، به دنبال علاقه اش رفته ولی من علاقه ام را خیلی جدی نگرفتم من بسیار استعداد دارم و علاقه، من چیزی از بقیه کم ندارم فقط باید ثابت قدم باشم خواهر دوستم لیاقتش را داره چون براش زحمت کشیده و براش وقت گذاشته
درسهایی که باید بگیرم: من باید تنبلی را کنار بگذارم ، وقت بگذارم و به دنبال علاقه ام برم از مخالفت بقیه نترسم و بهش فکر نکنم
به چگونگی رسیدن به خواسته ام فکر نکنم فقط از مسیر لذت ببرم و نقطه ی پایانی را تجسم کنم
استاد خیلییییییی ممنون برای این برنامه و این تمرین عالی که بصورت رایگان برای ما گذاشتین ایشالا که بتونم شاگرد خوبی برای این برنامه باشم و امیدوارم که قسمتهای بعدی هم داشته باشه️️
به نام خداوند زیبایی ها
سلام بر استاد عزیزم و همه دوستان گلم در سایت عباسمنش
من پس الز کار کردن روی خودم از دوره های عباسمنش وقتی کسی چه اشنا و غریبه به موفقیتی میرسه یا مثلا ماشین داره .مغازه و خانه داره تحسینش میکنم و میگم لیاقتش رو داشته و از یک طرف دیگه برام الهام بخشه که منم میتونم برسم و ثروتمند شدن امکان پذیره و اگه طرف نزدیک باشه میخوام بدونم چه تفکراتی داشته
مورد دوم برای یادگیری بیشتر خودم . من در هتل کار میکنم و هتل یک مدیر عامل داره که بسیار به کار دقیق و منظم هست ولی من چون نسبتا جدبد هستم برخوردی باهاش نداشتم . اما افرادی که با من کار میکنن بسیار نکوهشش میکنن که ادم تازه به دوران رسیده هست و شیشه عطر روی خودش خالی میکنه و فحشش میدن و برای من عجیب بود که چرا ؟یا اینکه مهمانان هتل را نکوهش میکنن که زودتر برن و اینا ادم های گشنه هستن و … و از این دست حرفا . اما نکته جالب توجه این هست که این افراد مدام در زندگیشون مشکل دارن و اتفاقات عجیب براشون رخ میده
از طرف دیگه من در مورد این مدیرعامل اینو دریافتم که سالها خودش مدیریت چندین هتل بوده و خودش هتل داشته و با مدیریتی که داره ایشون مهمان بسیار برای هتل جذب میکنه و هتل رو پر میکنه و کسانی که قبلا در جای دیگه باهاش کار کردن گفتن ادم بسیار قوی و بامدیریتی هست
نکته اینجاست برای من هرچقدر تنفر . حسادت و نکوهش و تفکرات بد داشته باشم به خودم بر میگرده و هیچ گاه انسان ها را قضاوت نکنم و نکات مثبت ان ها را ببینم و سعی کنم این نکات مثبت را در خودم پرورش دهم و تغییر کنم و تحسین کننده و سپاسگذار داشته هام باشم
در مورد موفقیت افراد
احسان : قبلا بهش حسودی میکردم که کار و بارش خوب شده و من درجا میزدم ولی الان که بهتر درک میکنم اینه که مسیر تکامل رو طی کرد و از کار و بار کوچک شروع کرد و خودش رو ارتقا داد و روی کار خودش تمرکز کرد و به نتایج خوب رسید
ابوالفضل 1: خبرهای موفقیتش رو در حوزه بیزنش شنیدم خوشحال شدم و تحسینش کردم که عالی عمل کرده . برای من ارتباط گرفتن با افراد یعنی ارتباطات و قدرت سخنوری. نترس بودن شروع کردن و برام جالب بود و نکته مهم بود
مهدی : ماشین و خونش رو دیدم برام ویژن و انگیزه شد و خواستن و توانستن و رسیدن رو واضح کرد برام و بهم فهموند از هرجا هستی شروع کن و برو جلو
مهدی ش : در حوزه شغلی براش خوشحال شدم و برام تمرکز روی کارش نکته بود و اینکه قانون تکامل رو طی کرد و رسید به پیشرفت
وقتی کسی موفقیت بزرگی کسب میکنه در وهله اول خوشحال میشم و بهش تبریک میگم، اصلا آدم حسودی نیستم و حسادت نمیکنم، اما به شدت ذهنم درگیر میشه! نجواهای ذهنی میاد سراغم که بین فلانی موفق شد ببین برادرت، خواهرت ثروتمند شد و تو فقط داری درجا میزنی!
تا کی میخوای اینجوری ادامه بدی؟! با این شغل با این درآمد محاله که موفق بشی! نجواهای باعث میشه حالم بده بشه و احساس کنم من از اون فرد پایین ترم! احساس کنم که بقیه در مورد من فکر کنند یا با هم صحبت کنند که ببین علیرضا چندساله مهاجرت کرده و رفته یه شهر بزرگتر اما هیچ دستاوردی کسب نکرده و خودشو تو اون شهر الاف کرده و داره وقتشو هدر میده.
اتفاقا من برج 12 مدت اجاره خونه ام تموم میشه و از الان استرس اینو دارم که برای خونه ی بعدیم باید چیکار کنم چون 100 میلیون تومان پول برای رهن خونه جدید کم دارم!!!
با اینکه اینهمه روی خودم کار میکنم و از همه لحاظ واقعا پیشرفت کردم و دو ساله من حتی یک قرص نخوردم و روابط عاطفی عالی با همسرم دارم اما از لحاظ مالی بشدت ضعیف عمل میکنم و اصلا اون نتیجه ای که میخوام رو کسب نمیکنم.
روزهای پر استرسی رو دارم میگذرونم و واقعا نمیدونم چیکار کنم! ذهنم بشدت داره با نجواهاش منو اذیت میکنه. بسیار سعی و تلاش میکنم تا بتونم اوضاع و ذهنمو تحت کنترل خودم دربیارم اما واقعا کاریست بس سخت. به خدا توکل کرده ام مثل تموم کارهایی که انجام دادم و به خدا توکل کردم و نتیجه اش عالی شد.
برادر کوچکم که البته دوسال از من کوچک تر هست 5 سال پیش شروع به کار خرید و فروش کرد. ما هر دو در یک تایم کارمون رو شروع کردیم. اما نتیجه ی مالی که اون گرفت بسیار بسیار بیشتر از منه منی که هیچ نتیجه ی مالی ای نگرفتم! که من سال گذشته نصف پول رهن خونه ام رو از برادر کوچکم قرض گرفتم!
واقعا از این بابت خیلی خوشحالم و بهش افتخار میکنم اما از طرفی باز هم نجواهای ذهنی منو درگیر خودش میکنه!
هیچوقت ننشستم به این فکر کنم که خب چرا اون نتیجه مالیش از من بیشتره؟! هیچوقت نیومد به خودم بگم اگه نتیجه مالیش بیشتره، اما حالش خوب نیست، بعضی وقتا ضرر های بزرگی تو کارش رخ میده، خیلی مریض میشه و میره دکتر، رابطه خوبی با آدم ها نداره و چندساله با یکی از اعضای خانواده قهره، با خودش تو صلح نیست، عزت نفس و اعتماد بنفس نداره و…
اون فقط نتیجه مالی بزرگی گرفته اما تو خیلی از جنبه های زندگیش مشکل داره. درسته تو نتیجه مالی که میخواستی نگرفتی اما اینهمه نتیجه های گران بها در بقیه عرصه های زندگیت گرفتی.
هیچوقت نیومدم به خودم بگم همیشه داری به شغل و فعالیت اونهایی که ثروتمند شدن نگاه میکنی و همیشه داری با خودت میگی این چه شغلی هست که من دارم؟! من از این شغل ثروتمند نمیشم! باید برم تو کار خرید و فروش! باید برم تو کار. ساخت و ساز! باید دوره اینستاگرام بسازم و بفروشم تا ثروتمند بشم مثل فلانی و فلانی که این کار و کردند و ثروتمند شدن!
مدام در حال مقایسه خودت و شغلت و زندگیت با دیگران هستی! که این مقایسه کردن زندگیت رو نابود میکنه! تو ظاهر زندگی دیگران رو میبینی از باطن زندگیشون چقدر خبر داری؟
چرا فکر میکنی تغییر شغل باعث میشه ثروتمند بشی نه تغییر باور؟!
پنج سال برادر کوچکترت در اون شغل صبر و استقامت کرد تکاملش رو طی کرد با چیزی که داشت شروع کرد کار رو یاد گرفت رفت تو دل ترس ها، تلاش زیادی کرد، ساعت های زیادی با عشق کار کرد، خودشو با دیگران مقایسه نکرد و الان داره ثمره اش رو مبیبینه!
اما تو چی؟ تا یخورده بهت فشار اومد از شغلت نالیدی، همزمان که داشتی کاری انجام میدادی در ذهنت به شغل دیگه یا به کار دیگه ای فکر میکردی و احساست رو بد میکردی، همه اش در حال مقایسه کردن بودی و الان انتظار داری نتیجه درست بگیری؟!
برادر بزرگ من کارمند بانکه.
ایشون با دیپلم ناقص 20 سال پیش استخدام بانک شد اونم نه در قسمت اداری بانک بلکه آبدارچی و نظافت چی! بعد از بیست سال سِمَت برادرم در بانک چیه؟! معاونت بانک!!!!!
تکاملش رو طی کرد پله پله رفت بالا درسش رو خوند و دوتا لیسانس گرفت ارتقا درجه گرفت. با دوتا بچه هم سرکار میرفت، هم دانشگاه و درس، و تا نصف شب درس خوندن!
نتیجه مالیش؟!
بیشتر از اون چیزی که تصور کنی! فقط ماشینش چندمیلیارد می ارزه. چندتا خونه داره تو بهترین جاهای شهر. یک باغ بزرگ در بهترین نقطه!
من وقتی این موفقیت ها رو میبینم خوشحال میشم اما احساسم نسبت به خودم بد میشه!
هیچوقت نیومدم واکاوی کنم که چرا اینها نتیجه مالی بزرگ گرفتند اما من نه!
برادرم زمانی تعریف میکرد که زمانی که من به عنوان آبدارچی وارد بانک شدم به خودم گفتم من باید رئیس بانک شوم و توی ذهنم بارها تصور کردم که رئیس بانک شدم! الان فقط یک رده تا رئیس بانک شدن فاصله داره!
صبر، استقامت، توکل، توحید، باورهای درست، غُر نزدن و خسته نشدن، حرکت کردن و عجله نکردن رمز موفقیت خیلی از آدم های موفقه.
استاد این فایل منو شدیداً به فکر فرو برد و نتیجه گرفتم که اولا خودم رو با دیگران مقایسه نکنم،
نسبت به خودم احساس بدی نداشته باشم
من در خیلی از جنبه ها نتیجه های شگفت انگیز گرفتم
باید تکامل رو طی کنم و باورهام رو در مورد ثروت تغییر بدم تا نتیجه ای که میخوام رو بگیرم.
در مورد سوال اول باید بگم که من بیشتر اوقات این حس حسادت و حسرت نسبت به هرکسی که میدیدم از من موفق تره داشتم و الان با کار کردن رو خودم این مسئله کمتر شده اما هنوز احساس میکنم که باید خیلی بیشتر رو این مسئله کار کنم و با اینکه وقتی موفقیت های خانواده و اطرافیانم میبینم خیلی سعی میکنم که ذهنمو در این مورد کنترل کنم تا بتونم با احساس تحسین و شوق بهشون نگاه کنم، اما برام هنوزم کمی مشکله
مثلا من وقتی موفقیت هارو میبینم، اولش این حس خودتخریبی میاد بالا و تا زمانی که نشینم با خودم تو خلوتم صحبت نکنم همش یا خودخوری دارم یا خشم و عصبانیت از خودم بروز میدم، اما خب الان خیلی میتونم کنترلش کنم
اما واقعا میخوام که این نگاه و این حس انقدر کمرنگ بشه که نذارم بیاد بالا و حسمو خراب کنه، میخوام که نگاهم، نگاه تحسین باشه و باورمو تقویت کنه که منم میتونم حتی بهتر از هرکسی باشم و به چشم یه الگو به افراد موفق نگاه کنم و ازشون کمک بگیرم برای پیشرفت خودم
سوال دوم:
لیست موفقیت های نزدیکانم:
زهرا خواهرم که سال پیش یه خونه خرید و تونست همه کاراشو خودش بکنه و الان داره تنها زندگی میکنه، اوایل همش میگفتم که کاش منم مثل زهرا الان یه خونه خوب داشتم برای خودم ( حس حسرت و حسادت ) و تو این مدت، هرچقدر بیشتر که رو باورهام کار کردم متوجه شدم که زهرا بخاطر احساس ارزشمندی درونیش و باورهای مناسبش به اون خواسته رسیده پس منم باید حس لیاقتمو بالا ببرم و با احساس خوب به خواستم برسم و الانم واقعا تحسینش میکنم که داره رو خودش کار میکنه تا تو شغلی که براش کاملا آزادی زمانی اورده موفق بشه و پیشرفت کنه
حمید شوهر خواهرم که تو همین یکی دوسال تونسته بیزینسشو گسترش بده، ماشین بهتری بخره و از لحاظ مالی کلی پیشرفت کنه و همیشه با همه رفتار خوب و محترمی داره همه هم دوسش دارن بهش احترام میذارن و من وقتی میبینمش واقعا از اینکه انقدر رو خودش و کارش مسلطه تحسینش میکنم و میگم این آدمیه که تونسته تو هر شرایطی موفق بشه و ذهنشو کنترل کنه پس منم میتونم و اتفاقا همیشه ام آخر هفته ها میره طبیعت گردی و جاهایی رو پیدا میکنه که شاید ما اصلا بهش فکرم نکرده بودیم و من واقعااین ورژنشو دوستدارم چون خودمم طرفدار طبیعت هستم و دارم جزو برنامه هام قرارش میدم.
رها خواهرم که که کار آواز و خوانندگی انجام میده واقعا پیشرفتشو تحسین میکنم که انقدر با حس خوب کارشو انجام میده و تو هر شرایطی و هرجایی که باشه تمریناشو انجام میده این واقعا برای من یه الگو بود که هیچوقت بخاطر شرایط خودمو توجیه نکنم و طبق برنامه و بخاطر تعهد و خواسته ام تمرینمو انجام بدم و همینطور بخاطر اون احساس ارزشمندی و لیاقت درونیش ثروتی داره که تونسته برای خودش همه چی بخره و منم وقتی شرایطشو دیدم فهمیدم که میتونم با بیشتر کار کردن رو باورهام و لیاقتم هر چیزی که بخوام رو بخرم برای خودم و هیچوقت از کسی نخوام یا منتظر هدیه نباشم چون با ساخت باورهای درست خدا خودش بهم میده.
محمدرضا برادرم، که کارش همش کامپیوتر و اینچیزاس خیلی تو کارش حرفه ای شده و چون اون اوایل رنج با کامپیوتر کار کردن و نرم افزارها تو ذهنم زیاد بود با حسرت بهش نگاه میکردم ولی الان که خودم سیستم دارم و دارم یاد میگیرم میبینم که واقعا لذت بخشه در واقع یه اهرم شد برای من که با حس بهتر برم سراغش و وقتی ام دیدم که کارایی که داره از رو علاقه انجام میده و منتشر میکنه چقدر داره ویو میخوره و بهش آزادی زمانی و مکانی داده واقعا این درخواست تو درونم قوی تر کرد که منم میخوام تو کارم آزادی زمانی و مکانی داشته باشم و بتونم از طریق اینترنت پول و ثروت بسازم.
مرتضی همسر خواهرم، وقتی میبینم از شغل مورد علاقش بدون خستگی و زجر داره کلی ثروت میسازه به عنوان یه الگو برای خودم در نظر میگیرم که اگه ایشون میتونه پس منم میتونم از کاری که دوستدارم میلیاردها پول بسازم، هر موقع هم که باهاش صحبت میکنم سعی میکنم که از باورهای مثبتش استفاده کنم چون کسیه که مثل من از قانون خبر نداره ولی یسری باورهای خوب داره و خیلی ام آدم منعطفیه، و خیلی تحسینش کردم که تو کارش کاملا چک گرفتن و وام و… حذف کرد و داره کاراشو نقدی انجام میده که اینم به من ثابت کرد طبق قانون نمیشه با وام و چک آرامش داشته باشی و به خواسته هات برسی.
گارنی مربی تنیسم، که چون خودمم دارم تو این زمینه کار میکنم،یه الگو برای من شده، وقتی میبینم که ایشون با اینکه سه تا باشگاه میره اما همیشه آزادی زمانیشو داره و هزینشو کامل میگیره و خیلی ام خوش برخورده و خوب تدریس میکنه کلی ام شاگرداش دوستش دارن،
دلم میخواد من حتی بهتر از ایشون باشم ولی در این مورد یسری باورهای محدود کننده میاد سراغم که همش حس ناراحتی و حسرت بهم میده و میدونم که این باورها بخاطر عدم رعایت تکامل و عجله هست و هنوزم درک این موضوع برام جا نیفتاده که وقتی تکامل رو رعایت کنم تصاعد هم هست و همین باور محدود کننده باعث میشه که بخوام خیلی زود برم از جاهای بزرگ شروع کنم که از همون اول درآمدم بالا باشه و کلی شاگردو… و از طرفی بخشیش بخاطر اون نداشتن احساس لیاقت کافیه که من نمیتونم به طور واضح خودمو تو جایگاهی که دوستدارم ببینم و همین شده برای من ترمز که حسمو خراب میکنه و مانع از حرکت من میشه، اما حالا که همه این موضوع هارو متوجه شدم خیلی قوی تر رو همه این مسائل کار میکنم.
خواهر دیگمم با وجود دو تا بچه کوچیک داره کار خیاطیشو انجام میده و واقعا فوقالعاده عالی کار میکنه و از طرفی هم که شاگرد استاد هست رو دوره ها کار میکنه و کارهای خونه و زندگی…، من وقتی بهش نگاه میکنم فکر میکنم که چقدر تواناییش بالاس که همه چیو انقدر خوب مدیریت میکنه و داره به سمت پیشرفت و بیزنس خودشم پیش میره
( میخوام یچیزی رو در کل بگم، اینکه با اینکه من همیشه از پیشرفت خانواده و اطرافیانم خوشحال میشم و همه اینارم با حس خوبی نوشتم ولی نجوایی که میاد تو ذهنم میگه اونا تونستن ولی تو هنوز نتونستی!یعنی همش میخواد منو تخریب کنه با اینکه من خودمم کلی توانایی دارم و هر روز دارم رو مهارتم کار میکنم و میخوام که شرایطم بهتر بشه اما باز میخواد این حس حسرت به من بده و حتی نگاهمو نسبت به همه چی و باورها و قانون خراب کنه،
اما دارم تمام تلاشمو میکنم که کنترلش کنم و بیشتر مواقع حسمو خوب نگهدارم و این فایل و تمرینی که استاد گذاشتن مطمئنم که داره باورهامو بهتر میکنه و الان که دارم مینویسم خیلی ذهنم آرومترِ، خیلی حسم بهتره و میدونم که این تمرین باید بارها انجام بدم تا بتونم همیشه ذهنمو کنترل کنم و از نجواها دوری کنم و کلام خداوند رو بشنوم )
چه درس هایی میتونم از مسیر این افراد بگیرم؟
1- باید این باور در خودم رشد بدم که من صد در صد خالق زندگیم هستم.
2- باید ایمانمو قوی کنم که بیشتر کارهارو خدا برام انجام میده و هدایتم میکنه و من باید حسمو افکارمو خوب نگهدارم و توجهم رو نکات مثبت باشه تا هدایت هارو دریافت کنم و نشانه هارو ببینم.
3- من هم لایق تمام نعمت های جهان هستم.
4- اگه این افراد تونستن تو زمینه علاقشون به موفقیت مالی و آرامش و راحتی برسن منم میتونم، چون ما باهم از لحاظ ذهنی و توانایی فرقی نداریم، مهم استمرار و ادامه دادنه.
5- اینکه همه ما از یه خانواده هستیم با باورهای متفاوت، پس منم که از همین خانواده ام هیچ فرق خاصی باهم نداریم، پس اگه مشخصا رو باورهای لیاقتم، ثروتم و توحیدیم و توانایی هام کار کنم قطعا به بهتر از این ها میرسم.
6- هرکسی هر جایی که هست هرچیزی که الان داره قطعا با باورهای درستش رشد کرده و تکاملش طی کرده، پس منم باید با درک رعایت تکامل و تصاعد مسیرمو برم و ایمان داشته باشم که میرسم.
7- همه این افراد تو ایران، تو تهران هستند و دارند کارشون میکنن منم تو همین شهر هستم پس هر چقدر که برای اون ها موقعیت هست برای من هم هست، پس منم میتونم به خواسته ام برسم.
7- تمام این افراد همیشه با حس خوب با رفتار خوب و محترمانه با همه برخورد میکنن و با خودشون در صلح و آرامش هستند که اتفاق های خوب براشون میفته، پس منم اگه از درون آرامش داشته باشم با خودم خوب صحبت کنم و به خودم اهمیت بدم بقیه ام بخاطر فرکانس مثبت من لاجرم با من خوب برخورد میکنند و تو هر شرایط و هرجایی که باشم این من هستم که با فرکانسم تعیین میکنم که طرز برخورد دیگران با من چیجوری باشه و روی خوششون رو به من نشون بدن.
8- این افراد به من نشون دادند که منم میتونم کارهامو با ذهنم با نگاهم، برای خودم راحت و لذت بخش بکنم و میتونم به راحتی به ثروت برسم.
9- متوجه شدم که هیچوقت عجله پاسخگوی خواسته های من نیست و همیشه میبینم که صبور بودن جزو خصوصیات این افراد بوده و چون میدونستن با صبر لذت بخش نه با نگرانی و ترس به مقصد میرسن پس همیشه خوشحال و راحتن، پس منم باید تمرین صبر کنم، صبر بدون نگرانی بدون فکرای پریشون، با حس خوب و ایمان خدایی
10- و اینکه سن و سال برای موفق شدن، ثروتمند شدن، به سمت علاقه پیش رفتن، هیچ اهمیتی نداره؛ تمام این افراد از من بزرگترند و بیشترشون فقط چند ساله که تو زمینه علاقشون کارشون شروع کردند اما سرعت پیش رفتشون بالاست که باز هم همون عامل باور، تکامل و تصاعد هست،
پس منم با اینکه سنم از سی رد شده اما میشه هر کاری کرد و حتی توانایی هامم بیشتر شده و هنوز کلی کار هست که میخوام تجربشون کنم و تو زمینه کاریمم کلی پیشرفت کنم.
پس در نتیجه
من وقتی با باورهای مناسب و حس خوب به افراد موفق نگاه کنم میتونم اون درسی که به پیشرفت و حس بهتر من کمک میکنه بگیرم و دیگه حس حسرت و حسادت ندارم،
وقتی همیشه بیاد خودم بیارم که منم مثل این آدم ها تو همین دنیا زندگی میکنم با همین ذهن با همین سیستم عصبی، پس منم میتونم حتی به بهتر از این ها برسم،
خودباوری، تغییر و خودسازی هیچوقت انتهایی نداره،
با بیاد آوردن اینکه همه چی تکاملی پیش میره دیگه نه عجله ای هست نه استرس اینکه دیر شد و نه هیچ نگرانیی، فقط کافیه با صبر و تکامل پیش برم تا از مسیرم لذت ببرم، اون مقصد همیشه هست.
این تمرین خیلی به من کمک کرد که حس بهتری نسبت به خودم و اطرافیانم داشته باشم و الان میدونم که از درون آروم ترم
سپاس استاد عزیز
امیدوارم باز هم با تمرینات و آگاهی بیشتر تو این مسیر بهمون کمک کنید که راهمون رو پیدا کنیم و خودمون بهتر بشناسیم.
بنام خداوند جهان آفرین
سلام خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان ودوستان همفرکانس
خدا رو شکر می کنم که در این مسیر پر از آگاهی و انرژی مثبت قرار گرفتم
خدا رو شکر که هر لحظه مرا هدایت و حمایت میکنه به سمت خواسته هام
خدا رو شکر می کنم که دقیقا همون جایی هستم که باید باشم، همیشه تو زندگیم از بچگی میخواستم جوری زندگی کنم که آرامش داشته باشم با خودم دوست باشم و یه مسیر خاص داشته باشم، و خداوند من رو در این مسیر هدایت کرد به آدمها ی مختلف، شرایط مختلف کتابهای در همین راستا ومنزل آخر من سایت زیبا و توحیدی عباس منش که اینجا دیگه بعد از اون همه تلاتم وسرگردانی ها به آرامش رسیدم ودر پس این آرامش به خودم رسیدم به ایمان رسیدم که همه شرایط زندگی خودم رو خودم خلق کردم تا این مرحله واز این به بعد هم خودم خلق خواهم کرد
در مورد سوال این فایل از اونجایی که خودم رو بهتر از قبل درک کردم و شناختم، من احساس حسادت کمی به دیگران داشتم و دارم که همیشه سعی کردم روی این موضوع کارکنم،
از وقتی یادم میآد مورد حسادت قرار میگرفتم اما خیلی کم حسادت کردم چون واقعا این رو کمبود در خودم میدونستم که به کسی حسادت کنم همیشه خودم رو با خدا دوست میدونستم و امیدوار به اینکه به همه چیز های که تو زندگیم میخوام میرسم به خودم همیشه این رو گوش زد کردم که اگه ایمان خودم رو حفظ کنم به همه چیز می رسم، اگر کسی یا کسانی رو دیدم که موفق هستند از هر نظر لذت بردم و تحسین کردم و دنبال الگو گرفتن بودم، و اون شخص رو لایق دونستم ،چون خودم رو لایق دونستم، همین احساس همیشه باعث امیدواری وانگیزه برای من بوده،
اما واقعا یه جاهایی چون قانون رو درست نفهمیدم نتونستم درست پیش برم و همیشه این رو به خودم میگفتم کجای کار من اشتباهه که نمیتونم درست عمل کنم و خداوند جواب رو برام فرستاد، اونم آشنایی با استاد عباس منش عزیز بود که کلی باورهای مخرب داشتم اما نمیدونستم همین که باورهای مخرب خودم رو شناسای کردم و روی اونها کار میکنم خیلی احساس بهتری دارم وسرعت رشد خودم رو بیشتر میبینم، حرکات اشتباه خیلی کمتری انجام میدم، آهسته در حال رو به جلو هستم و تغییرات رو در خودم احساس میکنم، مشکلات زندگی خودم رو به گردن کسی یا عوامل بیرونی نمیندازم، اگر جایی اشتباه میکنم اشتباهم رو میپذیرم، نگاهم به پول و ثروت و موفقیت کاملا عوض شده، به دنبال مسابقه با کسی نیستم، که خودم رو عقب تر یا جلوتر از بقیه حساب کنم، به تواناییهای که دارم احترام میزارم، با خودم در صلح هستم و این ایمان رو دارم که خداوند در همه شرایط زندگی کنارم هست ومن رو به بهترین ها هدایت میکنه،
خیلی از دوستان و آشنایان من از لحاظ مالی رشد داشتن و من احساس خوبی پیدا کردم که همه چیز در حال بهتر شدنه اگر برای هر کسی شده یقینا برای من بهترین در راه، البته نه اینکه شعار بدم چون واقعا رشد خودم رو از هر لحاظ دارم میبینم و هیچ موقع نمیخوام تو این مسیر با عجله حرکت کنم و بخوام تکامل طی نکنم ،
وظیفه خود م میدونم که از مسیر لذت ببرم خداوند هم در زمان درست و مکان درست کار خودش رو به درستی انجام میدهد و من رو به خواسته هام میرسونه، وظیفه من شناخت خودم وباورهامه، شناخت نقاط قوت و ضعف های که دارم وکارکردن روی اونها، بقیه دست خداوند مهربان که او بسیار بخشنده است
خدایا سپاسگزارم که به این مسیر زیبا هدایت شدم
خدایا هر لحظه و هر روز سپاسگزارم کن