ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 89

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شيدا سادات گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    بسم الله و سلام به همه

    همه به من سلام. (طبق عادت میگم)

    چون دارم با لب تاب تایپ میکنم اموجی ندارم خودتون هرچی صلاح میدونید بزارید تا به حس خوب برسید چون من که عالی ام الان. (آخه موتورم روشن شده تو 2 روز دارم 3 تا کامنت توی سایت عشق و ایمان میذارم)

    بابت تمرین نشستم به تمام نعمت هایی که دوستان جانم داشتن و من بخاطر /اعتقاد به اینکه هرکس هرچی داره خدا داده بهش و لایقش بوده من اگر ندارم خدا برام نخواسته و شاید لایقش نبودم!!!!! و اگر حسادت کنم همینا رم ازم میگیره / هیچوقت فکر هم نمیکردم! توجه و دقت کردم.

    تازه دیدم چه ثروتی دارم من از بابت داشتنتشون چون همیشه کنارم بودن همراهیم کردن و هیچوقت متوجه دارا بودنشون نسبت به خودم نشدم

    سارا دوتا خونه داشت سالن آرایشی داره و داره سومین خونه اشم میخره

    شیما خونه ماشین و ویلا داره که خب ارث پدریشه چون تک فرزنده

    مرجان مدیر بخش حقوقی یه سازمان دولتیه و خونه و ماشین داره

    من تازه تونستم با پسرم یه خونه دو خواب بگیریم ( اینجا کلی خندیدم خودم چون یاد زمانی که با پسرم خونه رو مرتب کردیم افتادم میخندیدیم که وووااااوووو ما خیلی لاکچری شدیم دیگه )

    هرچی دقت کردم دیدم هرگز ب داشته های دیگران توجه نکردم اگر میشنیدم, میگفتم خب خدا براش خواسته

    نمیدونم این حس و تفکر از کجا اومده شاید بخاطر خانواده متحجرام , البته من همیشه ساز مخالف میزدم باهاشون ولی خب این همیشه باهام بوده که من یا بلد نیستم با خدا حرف بزنم و درست درخواستمو بگم یا شاید خدا دوستم نداره به من نمیده خلاصه که قسمت و تقدیر هرچی هست باید تسلیم بود!!!

    الان فقط دارم رو خودم کار میکنم و دید بهتری نسبت به خودم دارم پیدا میکنم و مطمئنم الان که اینجام ینی درست دارم پیش میرم.

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    جواد کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1602 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیزوخانم شایسته گرامی وبچهای سایت هم فرکانسهای عزیز امروز دوست داشتم منم بنویسم وقتی میبینم اینقدراستادعزیزلطف میکنم واقعلا دوست داشتم منم بنویسم درک من وچیزی که درک کردم من وقتی دارم فکرمی‌کنم ومیبینم که چه احساسی دارم در مقابل رشدنزدیکانم میبینم که برای رشدبعضی از آنها احساس خواصی ندارم و آرام هستم تحسین می‌کنم نه خیلی قلبی ونه خیلی باعشق اما تحسین می‌کنم اما برای بعضی‌ها که اگرهمکارم باشه اونم برای همه همکارانم نه برای بعضی از آنها حالم بدمیشه احساسم بدمیشه و نمیتونم آنها را تحسین کنم و حالا که فکرمی‌کنم واقعلا میبینم که خدایی شاید چون آنها همکارانم هستندوانها تلاش بهتری کردن موفقیت‌های به دست آوردن که همین طورهم است واقعلا من حسادت میکنم و احساس شکست و اینکه من چرا نمیتونم خودم راسرزنش میکنم واما اینکه به جای اینکه بیام روی خودم کارکنم نکات مثبت آنها را ببینم یه الگویی درزهنم پیداکردم که این الگو برای همه کسانی که رشد کردن من تکرار کردم وتازه متوجه شدم به جای تحسین کردن خوشحال شدن میگم که منه جواددرفلان موردبهترهستم من خوبم یعنی این الگورودارم که به جای تحسین کردن دنبال بهتر نشان دادن خودم هستم که من بهترم و اینطوری مغزم آروم میشه که متوجه شدم تازه این بداست من بایدیادبگیرم که تحسین کنم و اینکه منم واقلامشکل دارم برای تحسین کردن افراد نزدیکم که رشدمیکنن اما برای بعضی از آنها شدیدتر است آنها هم همکارانم هستند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فروه قصابي گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته

    و سلام به همه دوستان عزیز

    خیلی سپاسگزارم بابت این فایل بسیار ارزنده و گرانبها

    خیلی جالب بود من این فایل رو دوباره گوش دادم و بعد کامنت مینویسم اصلا جالبیش اینجا بود که استاد چه آگاهی هایی رو در موردش فایل آماده می‌کنند که در زندگی همه وجود داره خب حسادت جزئی از وجود هر کسی هست مثل عشق و نفرت و بقیه خصلتها و اینکه بتونیم با استفاده از این راهکارهایی که استاد می‌فرمایند این خصلت رو در وجودمون کنترل کنیم خیلی مهارت میخواد

    من ودر مورد سوال اول که آیا از موفقییت دیگران شاد میشم یا ناراحت

    من همیشه خوشحال میشم فقط در مورد یک نفر هست که وقتی به موفقیتی میرسه نه اینکه ناراحت بشم نه فقط حسودیم میشه

    با اینکه من خودم رو اصلا فرد حسودی نمیبینم

    ولی اون شخص چون رقیب من هست

    فامیله و هم سن خودم هست و چون همسرم قبل از ازدواج با من با ایشون رابطه عشقی داشته و از نمیدونم بدشانسی ایشون جزو خانواده مون هست که همیشه هم میبینمش و راه گریزی هم نیست به این خاطر خیلی حس و حالم بد میشه وقتی میبینمشون یا موفقییت بدست میاره

    البته ایشون هم نسبت به من همچین حسی داره چون یه بار به خودم اعتراف کرد که به تو حسودیم میشه

    و هر کاری رو که من انجام میدم از کاهش وزن

    تحصیل یا پیشرفت ایشون هم سعی میکنه از من جلو بزنه

    البته تا حدودی تونستم خودم رو اصلاح کنم ولی بازم در وجودم هست و این موضوع از همه بیشتر باعث آزار خودم میشه

    همیشه دنبال یه راهکار هستم که از شر این اخلاق خلاص بشم

    البته از نظر تمام فامیل مخصوصا فامیل همسرم من یک فرد ایده آل هستم و من رو در زندگیشون الگو قرار میدن ولی این خصلت رو خودم ازش باخبرم و بشدت باعث عذاب من هست

    بیشتر وقتها در درون خودم به این فرد عشق می‌ورزم ولی بازم هروقت فکرش رو میکنم میبینم که هنوز باعث اذیت و آزارم هستم

    از استاد عزیزم و مریم بانو میخوام کمکم کنه تا بتونم بعد از 40 سال این خصلت رو از خودم دور کنم

    واقعا همه ما نیاز به چنین درسهایی داریم از استاد که راهکارها و به ما نشون بدن تا بتونیم از همه لحاظ پیشرفت کنیم و به آرامش کامل برسیم

    من خیلی در زندگی آرامش دارم باوجود تمام مسائلی که برام پیش میاد ولی این خصلت نسبت به این فرد خیلی آرامش من و به هم میریزه

    وباعث میشه که با همسرم رفتارم تغییر کنه

    از خدا میخوام که به استاد عزیزم سلامتی و طول عمر عطا کنه

    ممنون از این فایل بی‌نظیر که انگار فقط بخاطر من آماده شده

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سمیرا ملکی فلاح گفته:
    مدت عضویت: 990 روز

    سلام و عرض ادب دارم خدمت استاد گرانقدرم و مریم عزیزم و تمام خانواده دوست داشتنی عباس منش.در ابتدا خدا روشکر میکنم برای این امکان که در اختیار ما قرار گرفته تا از تجربیات و درسهای شما بهره ببریم و به لطف خدا با عمل کردن به اونها بتونیم تغییرات مثبتی تو زندگیمون به وجود بیاریم.

    استاد چه موضوع مهم و کاربردی و مطرح کردید.من خودم تمرینی که گفتید و نوشتم و انجامش دادم و متوجه شدم که از دیدن موفقیت بقیه خوشحال شدم و فقط غبطه خوردم که ببین اگه تو هم تلاش کرده بودی،اگر تو هم تمرکزت و میذاشتی روی خودت و پشتکار میداشتی تو هم الان میتونستی مثل اونها موفق باشی و لذتش و ببری.

    و دیدم اونها تونستن در من اون انگیزه رو برای تغییر و رشد بیشتر کنن و عمیقأ باور کنم که اگر اون آدم تونست و به موفقیت رسید پس من هم میتونم.

    ازتون خیلی سپاسگزارم که من و به تفکر واداشتید تا بیندیشم و بنویسم و دقایقی متمرکز بشم و متوجه بشم اون آدم‌های موفق چه فاکتورهایی داشتن و از چه قوانینی پیروی کردن و چه مسیری و پیمودن،تا من هم با الهام گرفتن از اونها در مسیر رشد و تعالی قرار بگیرم.

    برای استاد عزیزم و تمام دوستانم در این سایت عشق و آرامش و برکت می طلبم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    فريماه هاشمي گفته:
    مدت عضویت: 1479 روز

    سلام به روی ماهتون

    استاد عزیز و مریم جون خیلی خوشحالم که شما بخش مهمی از زندگی من هستین چقدر خوبه که این آگاهیها را بهمون انتقال میدهید راستش چند روز پیش با همسرم برای خرید پارچه رفته بودم یه سری پارچه فروشیهای در رشت هستن که سالنهای بزرگی دارن و محصولاتشون قیمت مناسب برای کارگاها و یا پرده یا عمده هستن، که میتونم بگم تقریبا هم این افراد ترک خلخال هستن. من در مسیر به همسرم گفتم دقت کردی همه ی اینا ترک خلخال هستن انگار یکیشون اومده رشت کارش گرفته همشهریاشون باور کردن که پارچه فروشی به این سبک از کارخونه مستقیم به فروش برسونن که قیمتش هم مناسب باشه بازار خوبیی داره،چون قبلا فقط یکی یا دو نفر از این فروشگاها در رشت داشتن ولی الان (به قول استاد هر جا یک قارچ) پارچه فروشی در اومده،باور همه چیز باور همون ایمان که باعث میشه قدم در مسیر بگذارن بعد که دقت کردیم و خواستیم مثال های دیگه پیدا کنیم دیدم بله درباره نانوایی هم همینطور بیشترشون زنجانی ها هستن و از یک منظر دیگه هم نگاه کنیم این مسله که مهاجرها چقدر در شهر دیگه پیشرفت می کنن، انگار قدر نعمتای شهر بزرگتر را بهتر میدونن،چون خودمم در شهر کوچکی بزرگ شدم وقتی اومدم رشت از دوستانی که اینجا به دنیا اومدن و بزرگ شدن رشت رو بهتر میشناسم و هر وقت حرفی میزنیم درباره جاها یا فروشگاها میگن تو فلان جا رو از کجا میشناسی،و براشون جالبه.من خیلی خوشحال شدم از اینکه اون روز که اومدم خونه دیدم استاد دقیقا فایلی در این باره گذاشتن،خیلی ذوق زده شدم،درباره موضوع بعدی اینکه من درباره بعضی آدمها چه بشناسم چه نشناسم خیلی خوشحال میشم درباره پیشرفتشون و کلی تحسین میکنم ولی خب یک شخصیتهای در فامیلم هم هستن از پیشرفتشون خوشحال نمیشم چون فقط کلاس میزارن و شو اف فراوان دارن،اما خب کم هم هستن اینجور افراد در زندگیم،من فکر میکردم من حالی به حالی هستم و یه وقتای از پیشرفت آدما خوشم میاد یه وقتای نه ،ولی نکنه ربط به شخصیتای آدمای دور برم دارن که حس من تغییر میکنه،و خدا رو شکر که استاد مثالی زد که برام روشن شد،راجب اون تعداد کم هم میتونم این فکر کنم که من رو خودم کار کنم پیشرفتم از اونا بیشتر شه تا اینکه بشینم غصه بخورم که چرا باید پیشرفت کنن که حالا به رخم بکشن هر چند اینجور ادما که تو حاشیه هست هم پیشرفت زیادی نمیکنن اگرم بکنن دیدم که بعدش با مخ خوردن زمین ثابت نبوده شرایطشون،ممنونم ازتون استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    امید صنایع گفته:
    مدت عضویت: 1120 روز

    سلام بر استاد عشق و خانم شایسته عزیز

    .

    به تازگی دختر عمه من در یک سریال ایفای نقش کرده ، یک سریال پر بازدید به عنوان نقش اول ، اولین تجربه کاریش بود

    وقتی اون و دیدم خیلی خوشحال شدم و ایمانم چند برابر شد ، چون میدونم اون هیچ پارتی و پولی نداره که بابت این نقش پرداخت کرده باشه ، هیچ حمایت خانواده ای همراش نبوده ، به من ثابت شده که اگر اون تونسته به خواستش برسه و پس من هم میتونم ، وقتی بدون پول و پارتی تو نیست تو حرفه ای ورود کنه که اینقدر شلوغ هست پس من هم میتونم در حرفه خودم جز بهترین ها بشم ، دختر عمه من فقط کلاس بازیگری رفت و حتی تحصیل آکادمی هم نگزروند اما الان خیلی موفق شده ، با افتخار دربارش صحبت میکنم همه جا ، با اینکه خیلی وقته ندیدمش ، شاید 4 سال ، ولی این اتفاق برای من درس بزرگی بود که اگر باور کنی و خدا بخواد حتی نقش اول فیلم هم بهت تعلق میگیره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سیروس حدادی گفته:
    مدت عضویت: 1612 روز

    سلام خدمت استاد عباس‌منش، خانم شایسته و دوستان عزیز،

    یکی از کسانی که از نزدیکان من موفقیت کسب کرد بچه خواهرم بود که چند سال پیش موفق شد برای ادامه تحصیل به آلمان بره. یادم میاد وقتی خبر اوکی شدن ویزاش رو شنیدم سر کار بودم، گاهی توی اداره هندزفری می‌زنم و آهنگ گوش می‌کنم، بعد از شنیدن این خبر داشتم آهنگ Ring my bells از Enrique رو گوش می‌کردم، نمی‌دونم ترکیب این آهنگ با این خبر چرا اشک من رو درمی‌آورد، حس غریبی داشتم، همیشه جدایی در من حس بدی ایجاد می‌کنه، حتی هنگامی که تعطیلات نوروز تموم میشه و مهمونامون می‌خوان برگردن نیز همچین حسی دارم، حالا چه برسه به مهاجرت. حس می‌کردم زمان چقدر زود داره می‌گذره، بچه‌ای که تا دیروز از سر و کول من بالا می‌رفت حالا واسه آینده‌اش داره مهاجرت می‌کنه، کاری که از وقتی کوچیک بود من می‌گفتم انجام میدم اما نتونستم. احساس کردم کسی هستم که دچار روزمرگی هستم و هیچ کاری واسه پیشرفت نمی‌کنم اما این بچه همون موقع داشته واسه آینده‌اش تلاش می‌کرده، در کل حس اینکه من زمانم رو تلف می‌کنم، و حس جدایی حس‌هایی بودند که من داشتم.

    یادم میاد از شرایط خونه‌شون رضایت نداشت، پدرش حس آرامش افراد خونه رو به هم میزد، یک روز در حالیکه لپ‌تاپش روی پاش بود گفت راه نجات از این وضعیت اینه که از ایران برم. کلاس‌هایی برای بالابردن مهارت‌هاش رفت، کار کرد و همزمان برای مهاجرت اقدام کرد. سال‌های آخر که ایران بود در ایام عید که همه دور هم جمع می‌شدیم توی اتاق بود و در حال مطالعه و انجام‌تمرینات کلاس‌هاش بود و وقت خودش رو تلف نمی‌کرد. فرصت ساختن از شرایط نامطلوب و تلاش برای بهترشدن، و رفتن به دل ناشناخته‌ها خصوصیت‌های خوبش بودند که باعث موفقیتش شدند. هیچ آشنایی در آلمان نداشتیم و زبان آلمانی رو هم مسلط نبود، اذیت‌ شدن‌های اولیه رو تحمل کرد تا جا افتاد، درسش رو تموم کرد و الان در آلمان مشغول کار هست، و حتی چند سال بعد خواهرکوچکترش رو تشویق کرد بره آلمان و الان هردوشون اونجا هستند. شجاعت این دختر به تنهایی الگوی من هست وقتی از انجام کارهای جدید هراس دارم.

    موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مسلم گفته:
    مدت عضویت: 3509 روز

    به نام خدا

    با سلام به استاد عباسمنش عزیز وهمه دوستان

    در پاسخ به سوال باید بگم که من از شنیدن موفقیت افراد نزدیک به خودم یعنی خانواده ام چون از نظر درامدی وموفقیت از همشون در سطح بالاتری هستم دقیقا نمیدونم که اگر از من بالاتر باشن چه احساسی خواهم داشت وطبیعتا باید احساس خوشحالی وشادی براشون داشته باشم,ولی در حال حاضر نمیدونم که احساسم چگونه خواهد بود ولی در مورد سایر افراد واقوام ودوستانم اگر بفهمم که به موفقیت مالی وشغلی خوبی رسیدن , کمی یا بهتر بگم که خیلی بیشتر از کمی احساس حسادت وخودتخریبی زیادی خواهم کرد وهمش به خودم میگم که من که این همه دارم روی خودم کار میکنم چرا هیچ پیشرفت چشمگیری ندارم ولی اونها که از قوانین اطلاعی ندارن چرا انقدر پیشرفت میکنند. ودیدن اینقدر موفقیت وپیشرفتشون باعث حسادت و خودتخریبی من میشه واین در حالیست که اصلا از اوضاع زندگی ومیزان توکل به خداوند وقوانینی که برای زندگی خودشون وضع کردن وطبق اون قوانین به پیش میرن هیچ اطلاعی ندارم.

    هیچ اطلاعی هم از میزان سعی وتلاش وکوششون ندارم.

    برای نمونه یکی دایی خودمه که اوضاع مالی خوبی داره وهمش در حال خرید خونه وباغ وزمین و…. هستش.ومن به جای اینکه اونو الگوی خودم قرارش بدم واز رفتار وگفتارش درس بگیرم همش توی ذهن خودم در حال مسابقه دادن با ایشون هستم

    یا مثلا پسر همون داییم با اینکه از من هم کوچکتره وتیپ وقیافه درست وحسابی هم نداره یه زن خوب وعالی گرفته ودارن با همدیگه عاشقانه زندگی میکنن ومن با وجود 40 سال سن هنوز مجردم ودارم حسادتشو میکنم.

    برای تغییر این نوع نگاهم خیلی سعی میکنم که تحسینشون کنم وبهشون تبریک بگم وانرژی مثبت بفرستم ولی بعد که از پیششون میام توی تنهایی خودم باز هم این ذهن چموش راه خودش رو میره وهمه اون تحسین ها رو فراموش میکنم و دوباره میشم همون ادم سابق.

    واقعا که این تغییر باورها کار خیلی خیلی سختی هستش وواقعا مرد عمل میخواد عین استاد که ذهن خودش رو کاملا خالی کرد وبه جنگ همه باورهای سابقش رفت ونتیجه ش رو هم همگی داریم میبینیم.

    باید خیلی بیشتر روی خودم کار کنم تا بتونم فقط زیبایی رو ببینم وتوی ذهنم همه رو تحسین کنم تا من هم شاهد موفقیتهای بیشتر توی زندگیم باشم.

    همه رو به خدای وهاب میسپارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ناهيد بشكار گفته:
    مدت عضویت: 2165 روز

    به نام رب قدرتمند کل کیهان

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان و دوستان هم فرکانسی من

    این فایل دقیقا زمانی اومد که من بهش نیاز داشتم ، این تجربه رو قبلا هم داشتم و مسلما اینها همه هدایت خداوند من است .

    من خانم بشکار هستم مشاور املاک

    که 5 سال است با استاد و این سایت ارزشمند دارم روی خودم کار میکنم و زندگی من کلا دگرگون شده در روابط و سلامتی و آرامش و همه چیز بجز پول فعلا ،

    من خیلی اتفاقی به این شغل هدایت شدم وقتی که درخواست کردم که خدایا من درآمد بیشتر میخواهم

    ولی چند ماهی هست که اینجام و خبری از درآمد بیشتر نیست در صورتی که روزی نیست که من فایل ثروت توی گوشم نباشه و در موردش ننویسم .

    و حالا درست موقعی که همش از خدای خودم میپرسیدم چرا نمیشه چرا درآمدم کمه ؟ کجا اشکال دارم ؟ یهو این فایل میاد که جواب من باشه و ترمز منو بهم بگه خدایا شکرت

    من توی دفتری کار میکنم که اونم خدا هدایتم کرده و اونجا اکثر بچه ها و همکارا خیلی خوب قرار داد مینویسند و خیلی خوب پول میسازند و منم همیشه در حال تحسین اونا هستم و فکر میگردم این خوبه دیگه دارم رو خودم کار میکنم ،

    اما این صحبت های استاد یک چراغی رو برام روشن کرد در ذهنم ، من همرو تحسین میکنم بجز یه نفرو از بچه های اجاره کار ( منم اجاره کار هستم ) که وقتی اون تند تند قرار داد مینویسه و من میفهمم همون لحظه اول حالم بد میشه بعدش سعی میکنم که تحسینش کنم ولی چرا اولش اینقد احساس بدی به خودم پیدا میکنم ؟

    فکر کردم به این موضوع و فهمیدم که من احساس عجز و ناتوانی دارم در مقابل اون همکارم ، فکر میکنم که اون زرنگه و میتونه ولی من زرنگ نیستم و نمیتونم مثل اون باشم ،

    چون همیشه به من گفته بودن که ببین فلانی چه زرنگه تو هم مثل اون زرنگ باش ،

    حالا این باور محدود کننده شده ترمز من .

    اومدم براش صفحه ها نوشتم تا منطقیش کنم واسه خودم

    گفتم مگه زرنگی ویژگی خاصیه که خداوند به بعضی ها داده باشه به بعضی نداده باشه این که با عدالت خدا در تضاده ،

    پس این که میگن یک نفر زرنگه یعنی اون باورهای درستتری نسبت به خودش و توانمندی و توانایی خودش داره پس کار رو انجام میده بعد بهش میگن زرنگ ،

    حالا اگر من هم توانایی خودم رو باور کنم و عزت نفسم رو توی این زمینه تقویت کنم پس منم پول بیشتر رو میسازم و بعد منم میشم زرنگ

    مثلا توی کار ما بیشترین چیزی که نیازه تا بلد باشیم این هست که بتونیم با آدم ها ارتباط خوب بگیریم و حس خوب به اونها بدیم باهاشون صبور و خوش اخلاق باشیم چه با مالک چه با مشتری

    و احتمالا این همکار من چون این ویژگی رو داره با این که اونم تازه وارد این شغل شده ، یک ( من میتوانم ) در وجودش داره که اعتماد به نفس اونو میسازه و بنابراین خوب هم پول میسازه .

    بعد با خودم فکر کردم دیدم اون شخصیت و ارتباطی رو که ایشون داره من که بهترش رو دارم چرا ؟

    چون من 5 ساله که دارم تمرکزی و لیزری روی خودم کار میکنم و دفتر ها پر کرده ام از فایلهای استاد و درک خودم از قوانین

    من توی این 5 سال از یک انسان منفی نگر عصبانی و بی عزت نفس و اخمو تبدیل شده ام به یک انسان صبور خوش اخلاق خوشرو که همیشه حس خوب به آدمها میده و بسیار مثبت اندیش و باگذشت و بزرگوار شده و نه تنها توانایی بیرون کشیدن وجه مثبت آدم ها رو داره بلکه توانایی اعراض از منفی ها و تغییر نگرش در مواقع بحران رو داره

    توانایی حل مسئله رو داره و این شخصیت بسیار شجاع و جسور و صادق و درستکاره و سپاسگزار که همیشه از خداوند و آدمها تشکر میکنه که با همین ویژگی ها تونسته چه کارهایی رو انجام بده که زنان دیگه اصلا نمیتونن تصورش رو کنن که این کارها رو به تنهایی انجام داده پس چقدر این شخصیتی که از من ساخته شده در این سالها باارزشه و برای خداوند و جهان ارزشمند و محترمه ،

    چرا من اینها رو نمیبینم و فکر میکنم پول ساختن یه فوت و فن خاصی رو میخواد

    مگر نه اینکه استاد همیشه میگه باید شخصیت شما تغییر کنه تا پول وارد زندگی شما بشه

    حالا من این شخصیت رو درستش کردم به لطف الله و آموزه های استاد گرانقدرم و با همین شخصیت درستم پول میسازم و وقتی اینو میبینم و شکرگزار این نعمت هستم و به خودم میبالم یک ( من میتوانم ) در من هم شکل میگیره و پول جذب من میشه نعمت و ثروت جذب این شخصیت میشه بزودی ( و البته که این شخصیت رو زیباترش هم میکنم چون هنوز فاصله داره با اون کسی که توی ذهنم ساختم )

    به نظرتون منطقی نیست این نگاهم ؟

    و خداوند آیا به من افتخار نمیکنه به این بنده ای که فقط تمرکزش رو روی خودش گذاشته ، مگه موسی و محمد کاری غیر از این انجام دادن که اینقدر محبوب خداوند و خلق خدا شدند ؟

    پس خودمم به خودم افتخار کنم و این رو بولد کنم برای خودم این شخصیت ارزشمند رو

    اینجا ترمز منه که این رو نمیدیدم و فکر میکردم خیلی هم مهم نیست که من کار کردم روی خودم

    بچه ها بیاین به این موضوع افتخار کنین اونایی که دارین روی خودتون کار میکنین ، آدم های زیادی نیستند که آگاهانه این کار رو انجام بدن و ما که داریم انجام میدیم جهان مارو دوست داره و عاشق ماست و بهمون پاداش میده

    من قبلا آدم حسود و تنگ نظری بودم ولی الان آدم ها رو تحسین میکنم بخاطر موفقیت هاشون و بهشون تبریک میگم این شخصیت از زمین تا آسمون عوض شده ولی هنوز عزت نفس من کار داره

    هنوز باید روش کار بشه هنوز باید هر روز به خودم بگم که چقدر با ارزشه و محترمه و ازش تشکر کنم که تغییر کرده اونم تغییر به این بزرگی

    و خداوند به این صورت به من کمک کرد دوباره با این فایل و نشان دادن ترمزم ، بقول استاد خدا کیسه پول واسه ما نمی اندازه پایین با یک فکر با یک ایده با یک فایل با یک حس به ما کمک میکنه خدایا شکرت

    من خودم رو لایق دریافت بهترین و عالی ترین نعمتهای خداوند میدانم چون من از راه توحید میروم و هر روز شرک های خودم رو پاک میکنم ،

    استاد عزیزم به شاگردانت افتخار کن شما زندگی کردن رو به ما می آموزی هر روز و هر روز .

    من زیاد کامنت نمینویسم و در دفترم مینویسم ولی این بار با این کامنتم خواستم به شما بگم لطفا این فایل ها و این آموزش های گرانبها رو ادامه بدین ، برای ما ارزشمنده خیلی ،

    هر چند که پولی بابتش پرداخت نمیکنیم

    خداوند به شما پاداشش رو بده

    من عاشق شما هستم شما اولین و آخرین استاد زندگی من هستین

    من ابر ثروت را بالای سرم میبینم که بزودی میبارد

    دوستتون دارم در پناه خدای عاشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1745 روز

    بنام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام ب استاد و دوستان عزیزم

    کامنت سوم من

    هرچی بیشتر دارم فک میکنم و کامنتهای دوستان و میخونم مثال های بیشتری داره یادم میاد

    موفقیت افراد نزدیک ب خودتون و بنویسید،

    تو روابط, خواهرم ی ازدواج موفق و یک رابطه ای ک واقعا ازش راضیه رو داره تجربه میکنم و خداروشکر بعد سه سال ی دخمل خوشگل وناز خدا بهش داد

    اوایل من حسم حس حسادت بود

    حسم میکردم من از اون کمترم یا زشت هستم ک تاحالا نتونستم همچین رابطه ای و داشته باشم, همون احساس عدم ارزشمندی و عدم لیاقت، حتی ب خودم اجازه نمیدادم بهش فک کنم

    و باخودم میگفتم خواهرم داره ادا درمیاره و خودشو خوب نشون میده، چرا چون همچین رابطه ای تو اطرافم ندیده بودم ک خوب وعالی باشه

    جوری ک خواهرم میگه حرف مو راحت میفهمه درک میکنه همیشه بهم اجازه میده خودم تصمیم بگیرم و دخالت نمیکنه تو کارم بهم احترام میزاره

    و هرچی ک بخوام برام فراهم میکنه

    تو رابطه مون آزادی داریم هرکس ی تایمی و برای خودش داره

    و حتی تو بچه داری هم کمکش میکنه

    حتی ی بار خود مهدی هم گفت من خیلی از فرشته و رابطه مون راضی ام

    گاهی وقتی ک بحثی پیش میاد اگه هم ناراحت بشه

    میگه بزار الان ناراحتم آروم ک شدم باهم حرف میزنیم و منم پاپیچش نمیشم تا بعد درمورش صحبت کنیم

    و بارها گفته ک خداروشکر میکنم ک همچین خانومی خدا بهم داده

    واینکه خداروشکر کردم بابت خوشبختی خواهرم و ازدواج موفقش و اینکه ی سال بعد ازدواجش ی خونه بزرگتر خرید اونم تو یکی از بهترین جای اهواز

    این نشون میده بهم ک میشه ی رابطه ی خوب داشت

    ی زندگی آروم وپراز عشق واحترام

    اگه برای خواهرم شده برای منم میشه

    امروز همین آجیم زنگ زد گف همسایه پشتی خونه پدری ک مهاجرت کردن اونم ب اجبار باهام تماس گرفته و بعد از کلی احوال پرسی گفته نامزد کردم و خداروشکر خیلی راضی ام و قدرش و میدونم

    وابنکه این مهاجرت اجباری پراز خیرو برکت بوده براشون و خواهرش ماشین خریده و میخواد بیاد دیدنمون

    وقتی ک خبرشو شنیدم خیییلی خوشحال شدم و خداروشکر کردم

    گفتم زکی خانوم ببین یادته گفتی درسته این مهاجرت اجباری هست براشون ولی خیره و باعث پیشرفتشون مبشه

    والان خداروشکر مژگان نامزد کرده

    این ی نشونه س برای تو ک میشه ب راحتی ب خواسته ت برسی

    وقتی باور کنی هراتفاقی بیفته برات خیره

    قراره منو رشد بده و باعث پیشرفت من میشه

    ی مورد دیگه دوست دبیرستانم بود

    فاطمه همیشه بقیه مسخره ش میکردن

    میگفت خانم اگه رفتیم دانشگاه اشکال نداره ب پسرا سلام کنیم

    و جواب بدیم

    و کل کلاس رفت روهوا

    این سوالی بود ک تو ذهنش

    شکل گرفته بود چون داشت تجسم میکرد دانشگاه و

    و بعدا همین فاطمه دانشگاه دولتی قبول شد رفت سرکار و ی ازدواج موفق هم داشت

    درسی ک میتونم بگیرم

    اینه ک اونا احساس لیاقت داشتن

    خودشون و لایق دونستن

    و برای خودشون ارزش قائل بودن

    و طبق قانون جهان هم پاسخ فرکانس ارزشمندی و لیاقتشونو داد

    چون جهان بازتاب باورها و افکار ماست

    ب هرآنچه فک کنیم از جنس همون وارد زندگیمون میشه

    و ی مورد دیگه خواهرم معصومه

    ب تازگی ی خونه خرید ب ارزش 2میلیارد و 50میلیون البته با 700میلیون وام

    حس خاصی نداشتم

    چون وام گرفته بودن

    ولی خداروشکر خونه قبلی رو نفروختن ،فقط یادمه خواهرم گفت 3ساله دنبال خرید خونه هستیم و اصن همه چی یهویی جورشد

    گفت همیشه هرچی ب وقت خودش اتفاق میفته و خداروشکر کردم و بهشون تبریک گفتم

    و ی چیز جالب ک شوهرش گفت :گفت نمیدونم چرا هیچ حسی ندارم

    و یاد حرف استادافتادم ک گفتن ما قبل اینکه ب خواسته برسیم حسمون و خوب نگهداریم

    ما ماشین خوب

    خونه رابطه عاشقانه و..

    رو برای چی میخواییم؟

    برای اینکه حالمون خوب باشه

    تو همین الان میتونی حال خوب و داشته باشی

    وقتی بهش برسیم میگیم طبیعیه رسبدن بهش

    و یادمون میره ک چقد این آرزومون بوده

    درسی ک یاد گرفتم:همیشه حالمو خوب نگهدارم و قدردان داشته هام باشم

    و یادم بیارم ک همین چیزایی ک الان دارم یک روزی رویام بوده

    مث همین استادی ک الان دارم

    دوستان عزیزسایتم

    آگاهی های الهی ک دریافت میکنم

    دوره احساس لیاقت

    درک قانون

    قدم 1و2

    کتاب های استاد

    و….

    الهی صدهزاررر بارشکرت بابت تمام نعمت هایی ک بهم دادی سپاسگزارم

    سپاسگزارم از استاد عزیزم و دوستان گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: