ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 93
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای توانا
سلام و درود بر استاد بی نظیرم در تمام جنبه های زندگی
وسلام به همه دوستان هم فرکانسیم
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم برای این فایلهای عالی
اگه یکی از دوستان ونزدیکان من به موفقییت برسه در لحظه اول حس حسادت وخود سرزنشی درمن ایجاد میشه که چرا من که تواناییهای بیشتری دارم وکارم بهتره هنوز موفقیتی به دست نیاوردم وناراحت میشم
ولی زود به برکت صحبتهای ارزشمند شما استاد عزیزم ویاد آوری قانون سریع اون فرد را تحسین میکنم وبه خودم میگم همش نتیجه فرکانسهایی هست که فرستاده وباورهایی که داشته واحساسم را در هر مرحله بهتر وبهتر می کنم ومیگم اگه اون تونسته پس برای منم امکان پذیره
یکی از اقوام نزدیک من با اینکه زن خانه داری هستش ولی وضعیت مالی خوبی نسبت به بقیه داره وراحت خرید میکنه بدون نگرانی وخودش وهمسرش هر کدوم ماشین جداگانه دارن وتازگیها در بهترین نقطه شهرمون در حال ساختن خانه ای با تمام امکانات مدرن هستن
برای من که همیشه فکر کار کردن در بیرون از خانه هستم وفکر می کنم تا خودم درامد نداشته بشم نمی تونم ثروتمند بشم الگوی خوبی هست وایشون راتحسین میکنم.
یکبار که با این فرد صحبت کردم خیلی. باور قوی داره که باید هوای مادر وپدرشون را داشته باشند تا راحت زندگی کنن ومی گفت که شوهرم این کار را خیلی خوب انجام میده وخداوند انسانهای مهربانی در سر راهش قرار داده که همه کاری بدون هیچ پاداشی براش انجام میدن
درسی که من می گیرم اینه که میشه با داشتن باورهای قوی وتوکل به خدای یکتا با خانه دار بودن هم ثروتمند بود..البته در اقوام من چند خانم خانه دار دیگه هم همین طوری هستن ولی پیشرفت این خانم در این زمانه قابل توجه بودو موفقیتهای پشت سر همی که هر لحظه به دست میا ره.
یا یکی از دوستانم که توانست به سر کار بره در حالی که تواناییهای من بیشتر بود
من همیشه اورا برای عزت نفس واعتماد به نفسش تحسین می کنم که کارش راشروع کرد
وبه خودم میگم که اگر باورهای قوی و قدرتمند کننده داشته باشم وبااعتماد به نفس پا رو ی ترسهام بزارم منم می تونم موفق باشم
وچند نمونه دیگه هم در اطرافیان هست که وهرزگاهی شاهد موفقیتهای اونها هستم
ممنون از شما استاد بی نظیرم که با طرح این سوالات باعث شناخت بیشتر خودم میشم وباورهای مخربم را میشناسم وانشاالله در راه بهبود اینها قدم بردارم ومن هم به موفقیتهای زیادی در زندگی برسم در حالی که موفقیتهای زیادی در زمینه های دیگر زندگی به دست آوردم وخدا را سپاسگزارم
سلام به خانواده بزگ عباس منش، خوشحالم که من هم عضوی از این خانواده هستم!
فایل مربوط به ذهنیت قدرتمند کننده جزء مطالبی هست که شاید به جرات بتوان گفت منبع و مرجع خاصی برای این موضوع نه در سایت های داخلی و نه در سایت های خارجی وجود ندارد و این باعث می شود که ارزش این موضوع صدچندان باشد.
البته فارغ از این دیدگاه من به شخصه می دانستم که ضعف زیادی در مورد تفکیک و ریشه های افکار مثبت و یا منفی و به زبان بهتر افکار قدرتمند کننده و ضعیف کننده خود دارم. بنابراین خودم را متهد به انجام تمرینات این دوره درست همانند دوره هایی که هزینه پرداخت کرده و خریداری نموده ام، میدانم.
البته ترجیح می دهم مطالب کلی تمرینات را در سایت بنویسم و عمده تمریناتم را در دفتر خوشگل مخصوص این دوره بنویسم.
تمرین من: سه سال پیش، زمانی که در یک فایل استاد در مورد خرید خودرو دنده اتوماتیک (تو مسیر شمال یکی از دوستاتون ماشین دنده اتوماتش رو در اختیار شما قرارداده بوده که ظاهراً شما هم تا اون موقع با این نوع ماشین رانندگی نکرده بودید و با تمام وجود برگه درخواست ماشین دنده اتومات رو به کائنات کشیدید و خیلی زود بهش رسیدید.) من فکر میکردنم که من هم با قدرت برگه درخواست رو صادر کردم.
دو ماه بعد هیچ اتفاقی در زندگی من نیافتاده بود و من میدونستم که بایستی قانون تکامل طی بشه، تا اینکه ….
پسر دایی من که از نظر سنی و درآمد تقریباً هم سطح من بود یک ماشین اتومات روز خرید!!!
صادقانه بگم خیلی درد داشت برام و از اونجایی هم که فکر میکردم فقط این من هستم که دارم در مسیر درست پیشرفت تلاش می کنم خیلی نامید و سرشکسته شدم. البته بعد از مدتی و باز به کمک آموزش هایی که دیده بودم سعی کردم که افکار مثبت و دیدگاه های پسر داییم رو علی الخصوص در مورد این موفقیت بررسی کنم.
راستش خیلی زور زدم و آزمون خطا کردم تا به یک نتیجه هایی برسم (ناگفته نماند که در حال حاظر ماشین من از ماشین پسر داییم مدل بالاتره :) ولی الان میدونم که این آموزش، در پیش روی من هست و چقدر مسیر رشد و موفقیت را برای همه ما هموار تر خواهد کرد. و مثل یک خاک رس تشنه به آب، آماده جذب تمام نعمتهای این دوره هستم.
الهی شکرت
ارادتمنده همه – مسعود.
سلام استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته نازنین ، رسیدن به خیر انشاا… که هرکجا هستین شاد و سلامت باشید
سلام به دوستای گرامیم در سایت
چند دقیقه اول فایل رو گوش کردم و شروع کردم به پاسخ دادن به سوال استاد
یکی یکی نعمتهای اطرافیانم رو و احساس خودم نسبت به بدست آوردن نعمتشون رو بررسی کردم و در نهایت این چیزها در مورد شخص خودم به این شکل برام شفاف شد که :
حسدورزی من
ربطی به شخص نداره
ربطی به نسبت فامیلی و درجه دور و نزدیکی نداره
ربطی به رده سنی نداره مثلا نسبت به گروه سنی خودم باشه
ربطی به هم جنس بودن نداره مثلا نسبت به زنها
ربطی به هم صنف بودن نداره
…….
انگار فقط به این ربط داره که آیا باور دارم که منم دیر یا زود به اون نعمته میرسم یا باور ندارم.
برآورد کردم دیدم اونی که ته ته وجودم باور دارم بهش میرسم حسودی نمیکنم و در عوض حس الهام گرفتن داشت جنسش شور و شعف و رضایت و خوشحالی و اینا بود…
ولی اون نعمتی که قلبا” باور نداشتم امکانش هست که منم بهش برسم رگه های حسادت رو احساس میکردم نه فقط مویرگ بلکه شریان های حسادت
حالا از یک طرف هرچقدر اون نعمت خاص رو بیشتر دوست داشته باشم و از طرف دیگه داشتنش رو کمتر باور داشته باشم، در نتیجه بیشتر حسادت میورزم
یعنی برآیند این دو گزینه ، مقدار حسادت منو تعیین میکنه .
فرض کن من به سفر رفتن خیلی علاقه دارم اما احساس میکنم شرایطم بهم اجازه نمیده زیاد و متنوع سفر برم
نهایت سالی یکی دو بار
(حالا ظاهرا میگم شرایط ، ولی باطنا اینه که باور ندارم که میتونم زیاد و متنوع سفر کنم )
خب من اگر مرتب خبر سفر خانواده و اقوام و دوستان رو بشنوم به جای اینکه خوشحال بشم و براشون آرزوی خوشی و سلامتی کنم
انگار دردم میاد یعنی قشنگ این درده را احساس میکنم
به زبان و با پیام هم میگم خوش بگذره و از این حرفها ، ولی خودم که میدونم بیشترش تعارف و نمایشه و اصل احساسم اینه که حسادت میکنم که چرا من مثه فلانی نمیتونم اینقدر یهوئی و آزادانه و زیاد سفر برم
یعنی اینجور براتون بگم که فارغ از اینکه این آدم که رفته سفر، فامیل نزدیکه یا دوره، زنه یا مرده ، پولداره یا معمولیه، کاسبه یا کارمنده ، هم سن منه یا خیلی مسن تر یا جوونتره ، شخصیت راضی و شکرگزار داره یا ناراضی وغرغروئه…. خلاصه من فقط اون قیلی ویلی شدنه رو احساس میکنم
حالا این مطلبو به خودم میگم که:
علاقه به یک نعمت خاص که ایرادی نداره و تازه هرچقدر شور و شوق مون برا داشتنش بیشتر باشه خیلی بهتر هم هست کاری که من باید بکنم اینه که باید سمت باور غلط م رو درست کنم، شفا بدم، باید باورمو دستکاری کنم و اصلاحش کنم و به این شکل هم از شر صفت رذیله ی حسد خلاص شم هم کلی نعمت دلخواه بدست بیارم که یکی از اون کلی نعمت همون سفره.
سپاس
سلام
استاد ، خانم شایسته و دوستان عزیز
امیدوارم حالتون عالی باشه
جمعه این فایل روی سایت اومد همون موقع دانلود کردم و چند بار نگاه کردم
هرچقدر از اهمیت خودشناسی گفته بشه کم گفته شده
خودشناسی همون چیزی هست که نبودش باعث زندگی گوسفندی میشه
و در نقطه مقابل کسی که توانایی خودشناسی رو در خودش پرورش بده و تلاش کنه ضعف های خودش رو برطرق کنه رو میتونه به یه ربات هوش مصنوعی تشبیه کنم که به کد های خودش دسترسی داشته باشه و بتونه اون هارو در راستای اهدافش تغیر بده
بریم سراغ تمرین اول
موفقیت افراد نزدیک به من چه احساسی در من ایجاد میکنه ؟
انگار خود دسته بندی افراد نزدیک به دو قسمت تقسیم میشه
متوجه شدم به موفقیت برخی افراد محدود خیلی مشتاقانه واکنش نشون میدم و حتی موفقیت اون هارو موفقیت خودم و برای خودم کمک کننده میدونم که خب این دسته رو فعلا باهاش کاری نداریم چون الان دنبال نقاط ضعف خودمون هستیم
یک دسته دیگه افرادی هستن که خیلی زیاد هم ارتباط نزدیکی با من ندارن ، منظورم ارتباط نَسَبی نیست ، درواقع باید بگم منظورم صمیمیت هست ، عاملی که تایین میکنه افراد در کدوم یک از این دو دسته بندی مغز من قرار بگیرن صمیمیت هست
بزارید مثال بزنم
من در مقابل موفقیت دو تا دختر داییم دو واکنش فکری کاملا متفاوت دارم
موفقیت یکی من رو صد درصد خوشحال میکنه
موفقیت دیگری هم من رو تا حدود زیادی خوشحال میکنه
اماااا امااا
موفقیت دومی کمی هم احساستی مثل جاموندن ، احساس کم تر دیده شدن دستاور های من و … رو در من بیدار میکنه
جالب اینجاست اون فردی که فکر میکنم موفقیتش موفقیت من هم هست به دلیل نزدیکی سن و محل زندگی خیلی بیشتر احتمال داره با من مقایسه بشه
درحالی که فردی که موفقیتش رو باعث کم تر دیده شدن موفقیت های خودم میدونم اصلا یک شهر دیگه هست و عملا خیلی امکان کم تری وجود داره که با من مقایسه بشه
پس چرا مغز من اینطور تحلیلی میکنه ؟ واقعا چرا ؟
جواب در دلیلیه که مغز من برای موفقیت اون افراد پیدا کرده
من موفقیت یکی رو نتیجه تلاش خودش میدونم و موفقیت دیگری رو نتیجه پول پدر
—————
پس من به لیست خودم یک متغیر دیگه هم برای عامل موفقیت نوشتم
—————
1- موفقیت حامد و مهدی
احساست : خوشحالی برای دوستان ، احساس جاماندن و دستیابی زود تر دوستان هم سن و سال
عامل موفقیت در فکر من : پول پدر
2- موفقیت محمد
احساسات : جاماندن و دستیابی زود تر دیگران به اهداف مشابه با من
عامل موفقیت : پول پدر
3- موفقیت دایی
احساسات : احساس اشتیاق و خوشحالی
عامل موفقیت : تلاش و روند طبیعی زندگی
4- موفقیت دختر دایی 1
احساسات: خوشحالی ، جاماندن من ، زود تر دستایبی به اهداف مشابه با من
عامل موفقیت : پول پدر ، شهر محل زندگی
5- موفقیت دختر دایی 2
احساست : خوشحالی ، اشتیاق برای پیشرفت بیشترش
عاملموفقیت : لیاقت و مهارت خودش ، داشتن دوستان زیاد
6- موفقیت یکی از اقوام
احساست : احساس مابین خوشحالی و خنثی
عامل موفقیت : شغل به نظر من نادرست ، سرمایه اولیه وام
7- موفقیت مهدی
احساسات : جاماندن من
عامل موفقیت : تماما پول پدر
———-
نتیجه میگیریم باور غلط ریشه ای و یکی از پاشنه های اشیل من اهمیت سرمایه اولیه بخصوص به شکل پول پدر در موفقیت افراد هست !
———-
چه درس هایی از مسیر موفقیت اون افراد میتونم بگیرم که به صورت جمع بندی شده مینویسم
1- امکان شروع با امکانات کم و جای کوچک و رشد در ادامه
2- امکان رسیدن پول از جاهایی که روی ان حساب نمیکنیم
3- آسانی خرید های بزرگ و امکان تامین پول از طریق های مختلف
4- وفور مشتری برای افرادی که در کار خود به مهارت بالا برسند
5- وفور مشتری برای مشاغلی که کم تر در نظر من احتمال موفقیت داشته اند
6- شروع کار بدون ثابقه چندین ساله و وفور مشتری برای افرادی که باور های درست دارند
بسم الله الرحمن الرحیم
موفقیتش ون خوشحال میشم ولی یه کمی هم توی خودم میرم که چرا اون تونسته و من نتونستم.ولی ازش انرژی انگیزه میگیرم و الهام بخش من میشه. وقتی من احساس ناتوانی میکنم که خوب عمل و اقدام نمیکنم ولی خداروشکر تا حالا در مقابل کسی احساس ناتوانی نکردم ولی در درونم با همکارهای که نگاه کردم کمی ناتوان دیدم خودم رو .
که الان میدونم دلیلش عجله و طی نکردن تکامل هست.
سوال دوم
لیست موفقیت های نزدیکان و دوستان:
1. باغ عمو عباس و دفتر و خانه اش.
احساسم:دوست دارم موفقیت هاش رو و رشدش رو
نگاهم از زاویه مثبتش:
عمو آروم آروم باغ و خانه محل کارش رو درست کرد با حرکت کردن و توی مسیر بودن و متمرکز بودم و ارزش مند بودن چیزهای که به دست می یومد و براش قضاوت دیگران مهم نبود .
2.باغ مهرداد
احساسم :خوشحال میشدم می دیدم با باباش همکاری میکنند و رشد میکنند.
از نگاه مثبتش:
میتونه آدم در مسیر خواسته های خودش رو داشته باشه و حتی کسانی که مخالفش هستن رو توی مسیر خودش بیار .
3.پیشرفت احمد و داشتن هوش اقتصادیش
احساسم :خوشم مییاد از آدم های موفق
از نگاه مثبتش:
به نظر من احمد و خانوادش توی مسیر درست از بقیه بودن چون هم از علم استفاده می کردن و هم عملی توی بازار بودن
4.مرضیه رافعی خوب در مورد کراتین و شنیون و رنگ اطلاعات و ادم های متخصص می شناسه و داره رشد میکن و سالن داره.
احساسم :بعضی وقتها حس عقب موندن می کردم ولی از رشدهاش و تغییراتش خیلی درس میگیرم.
از نگاه مثبتش:
توی هر جایگاهی که هستم می تونم تغییر کنم به شرط اینکه مدام در حرکت باشم .
5.یلدا چقدر خوب کسب و کار شروع کرد و موفق شد
احساسم؛دمش گرم با این سنش چه قدر خوب
شد برند توی اصفهان
از نگاه مثبتش:
در هر شرایطی میشه تجربه کسب کرد و به جایگاه رسید حتی اگه آدم بی تجربه ای باشی
6.شهرام هم خیلی خوب رشد کرد .
احساسم:هرچی آدم ضعیف بود دور خودش چید ولی قدرت درونی بزرگی داره.
از نگاه مثبتش:وقتی قدرت درون و خودت رو لایق بدونی و اجازه ندی هیچ چیزی روت تاثیر بزاره میشه رشد کرد
سوال دوم:
چه درسی از مسیر این افراد میشود گرفت که باعث موفقیتشوش شده :
مدام حرکت کردن و به دنبال رسیدن بودن خواسته هاشون
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
با جرئت میگم در 90 درصد مواقع احساس خوبی دارم و فک نکنم جایی حسودی کرده باشم (منظورم حسودی بزرگی ک یادم مونده باشه )
اگ دوستی ازدواج کرده یا روابط،خوبی داشته یا خونه ای ماشینی چیزی خریده
اتفاقا خیلی خوشحال شدم و براش ارزوی موفقیت کردم
از بچگی تا الان دارم درس میخونم
تو این 18 و 19 سال سابقه درس خوندن هیچ وقت یاد ندارم اگ نمره کسی بالاتر از من بوده حسودی کنم و تقریبا همیشه جزو نمرات تاپ بالایی داشتم
الان هم دارم ارشد میخونم و اولین باری تو زندگیم بود ک معدل خیلی کمی داشتم در صورتی ک بیشتر بچه ها معدل بالایی داشتن
و من با این فهمیدن موضوع چقدر خوشحال شدم
گفتم دمشون گرم
اخه این ترم من درست نتونستم درس بخون و تمرکزم جای دیگه ای بود
ولی با دیدن نمرات بقیه بچه ها گفتم
ایول دمشون گرم
منم ترم بعدی میترکونم
و فهمیدم چجوری این نمره های بالایی گرفتن
مثلا تو طول ترم خوندن در صورتی ک من این کار را نکردم
تو مبحث ثروت ، روابط اینا اتفاقا خیلی انرژی گرفتم
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
پسر عمه ام با 18 سال سن رفته خواستگاری
و ازدواج کرده
یجورایی احساس اون خوشحالی ک باید میکردم را نکردم
چون میگفت تو این سن کم با تجربه نداشته
احتمال شکست خیلی بالاس
یا دو و سه تا دوستام معدل بالایی گرفتن و من احساس خوب داشتم و انرژی گرفتم برای ترم های بعد
و جالبه نمیدونم چرا موفقیت خاصی از بقیه یادم نمیاد
و این حتما نشونه ی ترمزی هست
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
این که اگر یک نفر فقط یک نفر بتونه به یک موفقیت خاصی برسه من هم میتونم برسم
من هم میتونم ب اون موفقیت برسم
و ممکنه مسیر رسیدن ب یک هدف متفاوت باشه
ولی اصل رسیدن یکسانه
و باید بتونم اصله را رعایت کنم
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
سلام استاد عزیزم
استاد من عاشقتونم
خداروشکر که شمارو دارم توی زندگیم
تموم چالش های زندگیم رو با شما و فایل هاتون میگذرونم ، صدای شما واسم کلی ارامش داره
ازتون ممنونم که فایل های خفن رو بصورت رایگان در اختیار ما قرار میدید
بی نهایت سپاس برای این زحماتتون
چقدررررررر فوق العادس اینکه من توی زندگیم به هر چالشی که میخورم میام توی سایت و میدونم که جوابمو از قبل شما دادید و اولین فایلی که گوش میدم مربوط به خواسته منه !
سه ساله که دارم با شما و فایل های شما زندگی میکنم ، آرامش میگیرم و عاشقی میکنم
با خودم و خدای خودم
تمرین های شما واقعا عالیه
باعث میشه برم درون خودم و تمام اون باور های محدود کننده روبکشم بیرون و درستشون کنم و بزارم سرجاشون و موتور رو دوباره روشن کنم برای سعود به قله های موفقیت
یکبار یکی از دوستانم به هیکلی عالی رسید من حسودی کردم
حس میکردم من نمیتونم اینکارو کنم و فقط اون میتونه چون بارها شکست خورده بودم در رژیم گرفتن .
درسی که میگیرم =باید اینجوری نگاه کنم اگر اون تونسته من هم می توانم ،انگیزه اون قوی تر بوده تا انگیزه من ،من باهدف اشتباهی شروع به رژیم گرفتن کردم
2.
یکی از بچه های کلاس رقصم خیلی خوب میرقصید اولش خیلی خودمو مقایسه کردم و حتی توی کلاس نمیتونستم به درستی برقصم و شروع کردم به حسودی کردن و سرزنش کردن خودم
حتی به این فکر کردم که من مناسب رقص نیستم هعی به خودم گفتم ببین چقدر سنش کمه چقدر خوب داره میرقصه خودتو ببین …
خلاصه سعی کردم خودمو یکم اروم کنم
بعد رفتم ازش پرسیدم که چطور انقدر خوب میرقصی گفت تو خونه مثلا رقصا رو کاور میکنم و اینا و خب خودمم دیدم که چقدر اعتماد به نفس داره توی رقص موقع رقص اصلا به این و اون نگاه نمیکنه و بدون اینکه نگران قضاوتی باشه بدنشو حرکت میده .
*اگر اون تونسته منم میتونم
3. یکی از بچه های کلاس که حتی درست مدرسه نمیومد شاید تو هفته یکی دوبار میومد و اصلا برای کنکور هنر می خونه خیلی نمرات بالایی گرفت اول یکم حسودی کردم اما سریع بعدش رفتم ازش پرسیدم که چطور درس میخونه .
*اگر اون تونسته منم میتونم
4.یکی از فامیلامون وضعیت مالی خوبی دارند
البته که همیشه از بچگی می خواستم کار فامیلمونو انجام بدم که منم پولدار شم اما فهمیدم که علاقه ای ندارم به ان کار
چند باری سعی کردم باهاش حرف بزنم و چیزی که دستگیرم شد این بود که خوایته هاتو بنویس هر روز بخونشون براش تلاش کن
هرچند این فرد معتقد نیست به اینکه کار مورد علاقتو پیش ببرو نظرش اینکه کاری که پول توشرو انجام بده با پولش کارای مورد علاقتو پیش ببر که من باتوجه به حرفای شما مخالف این مورد هستم
ولی این باوررا میتوانم بگیرم اون هم از همین خانواده بوده و در ایران بوده پس میشود .
5.یکی از دوستانم که چندین تا مسافرت خوب رفته است ،ابتدا خودم را مقایسه کردم … و سپس رفتم ازش پرسیدم که چی کار میکنی و فهمیدم که با تدریس دادن زبان و یوگا این پول را خودش در میاورد و به مسافرت میرود
این برای من نشان داد که میشود حتی با نداشتن مدرک هم به درامد رسید .
خدایا شکرت
با عرض سلام و درود خدمت استاد عزیزم و عزیز دلشون خانم شایسته عزیز
در مورد این موضوعی که ما باشنیدن و یادیدن پیشرفت دوستان و آشنایانمان چه احساسی داریم باید بگویم که من به ظاهر همه را تشویق میکنم و خوشحال می شوم و به آنها تبریک می گویم ولی در باطن من در وجودم از پیشرفت بعضی از دوستان و آشنایان ناراحت می شوم و یه جورایی می خواهم که ارزش آن را پیش دیگران کم کنم و بگویم کاری که نکرده است همه می توانند این کار را بکنند و وقتی که پیشرفت مالیشان را می بینم ناراحت می شوم که مثلا او به همه چیز رسیده و من هنوز اندر خم یه کوچه ام. و یه جورایی می خوام پیشرفت آن طرف را نادیده بگیرم و ناچیز جلوه دهم و بگویم که او که کار شاقی نکرده است در صورتی که همه فکر می کنند اون خیلی کار بزرگی کرده است و خودم به این موضوع واقفم که دارم یه جورایی حسودی میکنم و به او حسد می ورزم و یا بعضی مواقعه که می خواهم جلوی این کارم را بگیرم از این موصوع را ندید میگیرم و سعی می کنم فراموش کنم این موضوع جالب است که همه اینها در درون من اتفاق می افتد و من به ظاهر خیلی آدم مثبتی هستم و خودم را از پیشرفت دیگران خوشحال نشان می دهم و همه مرا به عنوان کسی می بینند که دوست داره همه پیشرفت کنند
سلام به استاد و دوستان هم فرکانسی ام
اگر یکی از افراد نزدیک ما به موفقیت بزرگی برسه شما چه احساسی دارید؟
اولش احساس اینکه من چرا نرسیدم؟چرابااینکه قانون ومیدونم نرسیدم به خواسته ام،درصورتی که خیلی از خواسته های کوچیک در زندگیم شکل گرفته وداره شکل میگیره
اولش حس بی لیاقتی به خودم میدم و بعد میگم قانون اینه به هرچی توجه کنی به همون میرسی و زود تغییر زاویه دید میدم شاید با تغییر زاویه دیدم هم اون حس لیاقت زیاد درخودم شکل نگیره و هی به خودم میگم باید احساستو خوب کنی و تلاش میکنم که احساسمو خوب کنم و به جایی که از زندگی روزمرگیش میبینم کلی حالم خوب میشه و لذت میبرم از دیدن اون فرد و دنبالش میکنم
اولش سخته تا بخوای ذهنو کنترل کنی و ما هم اومدیم با هرسختی تغییر بدیم این ذهنیت قبلیو
من تواین تمرین ذهنیت محدودکننده خودمو پیدا کردم که وقتی میفهمم فلانی به جای خوب رسیده اولش حس لیاقت ازم گرفته میشه و میگممن پس اراده قوی ندارم من شاید نمیتونم عادت هامو تغییر بدم و…….
هزاران برچسب به خودم میزنم
ولی جای قشنگش اینجاس که من میدونم قانون چیه و ذهنمو اروم اروم کنترل میکنم به نکات مثبت اون فرد وبه موفقیتی که رسیده و به خدایی که اونو هدایت کرده به سمت موفقیت و یواش یواش ایمانم پررنگ تر میشه و میگم من میتونم و این مسیر همون جایی هست که منو داره میبره سمت موفقیت سمت خواسته هام
دوستای مجازی ام که در حوزه کاری خودم شروع کردیم به رشد
فهیمه سادات:تو کمتر از 1سال به در امد بالای100میلبونی رسیده اونم با فعالیت جسته و گریخته
احساسم اینه وقتی به این درامد رسیده اولش با حس دپرسی گفتم خوشبحالش و گفتم خداروشکر ولی ته دلم بهش حسادت کردم ولی تغییر زاویه دید دادم و گفتم میشه میشه میشه اگه این تونسته منم میتونم
وکلی تحسینش کردم
ایده ی خودباوری این بود که توهم تمرکزتو بذار فقط روخودت و خودت اصلا به هیچی توجه نکن فقط زیبایی وببین
ومسیر این افراد تعهد عمیق درونی بود که به خودشون دادند و عمل کردن به این تعهد با وجود نجواهای ذهنی که براشون پیش میومد خودشون قوی تر از نجواها کردند
واینکه تمرکز صدرصد رو خودشون رو کارشون و روهدفشون گذاشتند
منم باتمرکز روخودم و هدفم و علاقم و ایمان و توکل فقط رو خدا و عمل کردن الهاماتم صدرصد به تمام خواسته هام میرسم