ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 95
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام ودرود استاد جان ودرود وعشق به خانم شایسته ی عزیز سلام ودرود به دوستان هم فرکانسی عزیزم
راجبه سوال اول
من بلافاصله بعد از سوال اول فایل رو نگه داشتم ودر دفترم اینطوری نوشتم
اول اینکه باید درست فکر کنم و درست به این سوال که استاد زحمت کشیدن ومطرح کردن جواب بدم وذهن خودم رو شناسایی کنم که یاد قدیما بیست سال قبل افتادم وقتی مستاجر بودم وخونمون نزدیک خونه مامانم بود عصرها همسایه دورهم جمع میشدن منم میرفتم کنارشون،حرفهای همسایه همش بدگویی یکی از همسایه ها ی دور تر بود،اگه یکی ماشین گرفته بود یا کمی وضعیت مالی بهتری داشت ،درموردش حرفهای بدی میزدن که از این روش یا با خلاف وبا فلان کار این خریده و خلاصه من فقط شنونده بودم از کنارشون زود بلند میشدم اولا فکر میکردم من کم دارم و اطلاعاتم در مورد مردم باید بیشتر باشه باخودم میگفتم چرا اصلا من از این چیزا خبر ندارم، چرا برام مهم نیست،بعدها فهمیدم من اصلا انسانی نیستم که از موفقیت دیگران ناراحت بشم بلکه خوشحال هم میشم وتا میتونستم کمک هم میکردم،هم به فامیل هم به خواهر برادرام خیلی کمک میکردم شغل پیدا کنن ماشین بخرن ،از خدابیامرز همسرم میخاستم که هرکاری از دستش برمیاد براشون انجام بده،دراین مورد همسرم خیلی خوب بود ورابطه ی خوبی با خانواده ام و همسایه ها داشت ،پس مشخص شد احساس حسادت در وجودم خیلی کم بوده فقط درمورد کارم که گلدوزی و خیاطی محلی بود اگه میدیدم کسی موفقتر شده سعی میکردم منم اون روش رو یاد بگیرم
و موفقیت آنها برام انگار یه تلنگری بود که من بیشتر سعی وتلاش کنم،شاید اینم نوعی احساس حسادت بوده ،نمیدونم،
(((تمرین))))
موفقیتهای نزدیکان [خواهرم که رانندگی اش رو عالی کرد وگواهینامه رانندگی اش گرفت))
اون خواهرم پروانه کسب خودش رو گرفته کارش رو شروع کرده ((())))
زن داداشم شغل دلخواه خودش راه اندازی کرده(()))
دخترم چرخ صنعتی خریده کارش رو شروع کرده ووووو
این موفقیت ها در این دوماه اخیر بوده که بزرگترین اونا موفقیت برادرم بوده که 12ساله کارم رو بهش سپرده بودم بعداز فوت همسرم که روحیه کار کردن نداشتم یا فکر میکردم این کار برای من که خانم هستم خوب نیست،تمام مدیریت کارم رو به برادرم سپردم و داداشم موفق شد کنار کارگاه من برای خودش کارگاه ومثل کامیون من برای خودش کامیون خریداری کنه))))
((((مرحله دوم تمرین که چه احساسی درمقابل موفقیت های این افراد داری)))
درتمام موفقیت های عزیزان احساس خوبی دارم،فقط اینکه گاهی یه تلنگری میشه برام که تلاش وحرکتم رو بیشتر کنم که منم میتوانم
مثال راجبه رانندگی خواهرم به خودم میگفتم تو که چندین ساله بیش از 20سال که راننده هستی چرا از ماشینت استفاده درست برای رفتن به مسافرتهای خوب نکردی و سؤالی که از خودم میپرسیدم این بود که برای من این خیلی خوب شد تا بیشتر قدر خودم وماشینم رو بدونم وتصمیم گرفتم بازم مثل قبلنا باشم و
درمورد موفقیت برادرم
خوشحال شدم که تونسته کارگاه بزنه مثل کامیون من برای خودش بخره احساسی که داشتم این بود تو هم میتونستی بهتر از اینی که هستی باشی اگه که خودت مدیریت کارت بعهده میگرفتی و موفقیت داداشم باعث شد تصمیم گیری خوبی بکنم وتصمیمی که گرفتم
البته آسون آسون نبود برای همین با اینکه روی خودم با دوره 12قدم کار میکردم دوره حرفه ای حل مسائل رو گرفتم تو دفترم تمرینات رو انجام دادم ،با صدای خانم شایسته جان دلگرمی عجیبی میگرفتم ،،مسئله چندین ساله رو حل کردم،خداروشکر صدهزار مرتبه شکر
موفقیت داداشم باعث شد به خود باوری برسم
باور کنم که میشه منم میتونم
موفقیت داداشم انگار الهام بخش من شد
انگار یه چیزی بمن میگفت بلند شو یکاری کن
یه تصمیمی بگیر
درسهایی که میتونم از موفقیت داداشم بگیرم
خیلی هست
اولین درس من ترس من بود و هست
اول که ترسم رو کنار گذاشتم و الان یکماه وچند روز هست کارگاه رو دارم مدیریت میکنم
ترس میاد سراغم ولی من نمیخوام بترسم
ترس از اینکه مشتری نداری، مشتریها همه برای داداشت هست،ولی میدونم که باید قانون تکامل خودم رو تی کنم
بالاترین درس که گرفتم اینه که تمرکزم رو صددرصد روی کارم بزارم چون تمام همکاران این شغل آقا هستن و من تنها خانمی هستم که اینکار رو مدیریت میکنم باید تمرکزم بیشتر به کارم بزارم تا منم موفق بشم و ان شاالله که موفق میشم
خیلی خوشحال هستم و موفقیت داداشم برای من خوب بود چون از هر زاویه که بهش نگاه میکنم برای من عالی بود وعالیتر خواهد شد
راستی استاد من این سومین دفعه هست دیدگاه میزارم که بعلت ضعیف بودن نت ارسال نمیشه
ممنونم از زحمتی که برامون میکشی وقت میزاری و ذهنیت قدرتمند ومحدود کننده ما رو شناسایی میکنی
خدارو شاکرم برای هدایتم به سایت شما
خداوند هدایتم میکنه و در این شغل ومدیریت کارم خداوند دستان مهربانش رو سر راهم قرار میده، ان شاالله
سلام خدمت دوستان عزیز در سایت و استاد عباس منش دوست داشتنی.
من چندین ماهه که عضو سایت شدم و خیلی از فایل های دانلودی رو دیدم و چندین دوره هم خریدم و نکته جالب ماجرا اینجاست که هر از چند گاهی که به آموزه ها عمل کردم سریع نتیجه های خوب گرفتم و به محض اینکه کنار گذاشتم ورق برگشته.
در حال حاضر 4ماهه که مهاجرت کردم و با تمام سختی هاش این کار رو انجام دادم و چند روزیه که مدام تو سرم غوغاست که برگردم ایران،و پشت پا بزنم به تمام هدف هایی که براشون این همه جنگیدم…
ذهنم هزاران محدودیت برای این کشوری که هستم درست کرده بود و حالا کشوری که ازش بابت ده ها هزاران محدودیت مهاجرت کرده بودم رو امن تر و راحت تر بهم نشون میداد.
امشب تصمیم گرفتم ادامه بدم و از قضا هم این ویدئو رو امشب دیدم که بسیار متناسب با شرایط حال حاضر منه؛این موضوع رو به فال نیک میگیرم و امیدوارم که الله مهربان یاری کنه و بتونم در این مسیر ثابت قدم و مانا بمونم.
به نام خدا
سلام
نزدیک ترین موفقیتی ک الان یادمه موفقیت داداشم بود که واقعا خیلی خیلی براش خوشحال شدم ب حدی ک انگار خودم به اون موفقیت رسیدم و برام خیلی خوشایند بود ولی خب در همه موارد از موفقیت ها اینجوری نیستم و بارهاشده که حتی برای لحظه ای حتی حسرت موفقیت دیگران بشم.
مثلا وقتی که میدیدم یکی از دوستام به کشور دیگه سفر کرده بهم میریختم که چرا اون وقتی هم سن من هس باید چنین شرایطی داشته باشه ولی من نه یا اون یکی دوستم ماشین داره و راحت میره و میاد چرا من نباید داشته باشم منم گواهی دارم هم رانندگی بلدم ولی چرا صرفا چون ماشین ندارم مثل اون باید اذیت بشم
همه اینا بخاطر اول اینکه باوری که داشتن بوده و دوم اینکه مسیر هرکسی متفاوته و من باید قبول کنم ک مسیر من یچی دیگس و مهم تر اینکه موفقیت و پیشرفت های خودمو هم ببینم.درسی که از موفقیت اینا دیدم اینه ک منم میتونم منم توی مسیرم و میتونم این شرایط رو برای خودم فراهم کنم من اگ رانندگیم خوبه و خیلی دوست دارم پس میتونم بعدها خیلی راحت رانندگی کنم بدون ترسی استعدادشو دارم
منم میتونم به کشور دیگه سفر کنم و فقط برای خودم سختش کردم وگرنه هیچ کاری نداره.
یا یه عده ای میبینم کسب و کار عالی راه انداختن و باعشق دارن ادامه میدن و من هنوز نمیدونم قدم بعدیم رو چجوری بردارم ناراحت میشم از اینکه چرا من نمیتونم ب درآمد برسم و حس میکنم ک من هیچ وقت نمیتونم تجربه همچین شرایط و پیشرفتی داشته باشم و همیشه این ترس میاد سراغم ک نکنه بعداز این همه تلاش من نتونم نرسم و جابزنم و نشه.
غافل از اینکه مسیر من فرق داره و منم علاقه دارم هدف دارم فقط نباید جابزنم و ناامید بشم باید ادامه بدم و به آینده درخشانش امیدوار باشم
درسی که میگیرم اینه ک چقدر پشتکار و تلاش مستمر داشته ک تونسته به همچین جایگاهی برسه.
یا اینکه وقتی میدیدم یکی از دوستام چقدر راحت میتونه به زبان انگلیسی صحبت کنه احساس بد میگرفتم ک کاش منم اینجور بودم و میگفتم ک من هیچ وقت نمیتونم اینجور اینقدر خوب یادبگیرم و صحبت کنم و هیچ روشی نیس که بتونم یاد بگیرم چون یادگیری زبان رو ی غول میدیدم بااینکه سطح زبانم متوسطه و تا حدودی قادر ب صحبت هستم ولی چون تمرین نمیکنم این حسو دارم ولی از وقتی ک فهمیدم منم هرچی بخوام میشه وقتی یکی رو میبینم راحت به انگلیسی صحبت میکنه میگم ایول اینه منم میتونم فقط باید بیشتر تلاش کنم و بخوام و مطمئن باشم ک میتونمم.
و الان سعی میکنم آگاهانه نسبت به موفقیت دیگران احساس خوبی داشته باشم و نکات و درس های خوبی ازش بگیرم و تشویقش کنم.
سلام به استاد عزیززززززم و مریم جان
فایل 957-ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده 1—این عنوان برای من به این معنیه : باورهای درست در برابر باورهای نادرست-از این فایل یاد گرفتم که هر لحظه بابت هر احساسم مسئولم ، باید بدونم وقتی احساسم بد میشه دلیلش چیه و یا باور نادرست پشتش چیه و تبدیلش کنم به باور درست که حالمو خوب میکنه که قدرتمند میکنه منو که آرامش میده به من .
من در مقابل موفقیت آدمهای زندگیم استرس میگیرم که دیر شده ، چرا شروع نمیکنم؟ عمرم محدوده و باید به تک تک آرزوهام برسم به ثروت به روابط عالی به سلامتی به آرامش و لذت ببرم از زندگیم
دیگه میدونم که هر انسانی منحصر به فرده ، علایق خودشو داره و برای علایق خودش قدم بر میداره، کاری میکنه یا نه مثل من نمیدونه علایقش چیه و سالها از این شاخه به اون شاخه میپره و حالا هم که فهمیده خودشو جدی باید بگیره ایده ها و علایقش رو عملی کنه از هیچی نترسه با همین امکانات و توانایی قدمی برداره در مسیر آرزوهاش و مطمئن باشه که به زودی به تمام آرزوهاش میرسه ، در مسیر آرزوهامونم تغییر میکنه ، منطقی میشه و قابل دسترس، فقط نباید کم بیاره ، ول نکنه، باید ادامه بده بدون توجه به دیگران.،
اگه حالت بد میشه از دیدن خوشبختی دیگران اگه خوشحال نمی شی از خودت بپرس برای چیه؟ اون باور نادرستی که توشه رو در بیار درستش کن تکرارش کن تا باورت بشه ،
همه چی همینه
من دوره سلامتی رو عمل کردم حالا نتیجه دستمه توی همه ی زندگیم باید بگردم دنبال باورهای نادرستی که حالمو بد میکنه منو نمیرسونه به خواسته هام و درستش کنم تا راه هموار بشه برای رسیدن به آرزوهام
سلام و درود به همه کسایی که تو این سایت هستند و اثرات تاثیر گذار به جا می گذارند
این جانب یکی از پاشنه های آشیل من همین احساس حسادت هست و اصلا نمیدونم از کجا اومده چرا بوده و از این بعد معیوب که تو وجودم هست ناراحت بودم و دنبال راهی برای درمان آن میگشتم و همیشه میدیم یا میشنیدم که فرد یا افرادی نزدیک به خودم موفق میشدن درون من خوشحال نمیشد و با بررسی هایی که ازشون کردمو تو دفترم نوشتم اینا بود
احساس عدم توانایی -احساس این که موفقیت محدوده و هرچه بیشتر شه از شانس من کم میشه -طرف باباش پولدار بوده خودش چی داشته -شانس داشته -خدا اونو بیشتر دوست داشته -استعدادش بیشتر بوده و …
و از طرفی با این ویژگی ها اولش چنان ناراحت و عصبانی میشدم بعدش دوست داشتم به طرف بچسبم که فکر نکنه من ادم حسودیم اینطوری اروممیشدم و دنبال راهی برای درمونش بودم
این احساسات در درون من رخ میداد و هرگز نمیزاشتم تو رفتارم شکل بگیره که آبروم بره
و از طرفی هم دوست داشتم با اون طرف ارتباط بگیرم که چه کارهایی کرده وای روم نمیشد
ولی با راهکار هایی که توبسته روانشناسی ثروت یک و عزت نفس میشه کار کرد تو این زمینه
ضعف ها من بیشتر نداشتن عزت نفس هست که بلد نیستم درخواست کنم یا رومنمیشه
کمبود باور فراوانی
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همه دوستانی که در این مسیر زیبا تلاش میکنند.
من محصولات و فایلهای زیادی رو از استاد گوش دادم و هر وقت استاد میگن که باید باورهاتون رو عوض کنید پیش خودم میگفتم که که من باور بدی ندارم ولی وقتی نگاهی به نتایج میکردم میدیدم که قابل تعریف و راضی کننده نیست و بعد با خودم میگفتم که من باید کدوم باورهارو عوض کنم؟
تا اینکه قسمت اول فایل ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده رو دیدم و تازه به عمق فاجعه پی بردم و همین جا از استاد واقعا سپاسگزارم بخاطر این فایل بسیار عالی.
البته باید بگم که من با گذروندن دوره های متفاوت از استاد، تغییرات زیادی کردم و از این بابت خدا رو سپاسگزارم.
با دوره دوازده قدم تغییرات چشمگیری در روابطم با همسرم و فرزندانم رخ داد.
با دیدن سریال تمرکز بر نکات مثبت قدرت تحسین گری من افزایش یافت.
با خواندن کتاب سپاسگزاری و انجام آن معنای واقعی سپاسگزاری رو درک کردم. یادمه که استاد در یکی از فایلهاشون گفتن اول باید احساست خوب باشه بعد سپاسگزاری کنی. من اینو با تمام وجودم درک کردم وقتی از شدت احساس خوب و سپاسگزاری طپش قلبم تندتر شده بود و اشک از چشمانم سرازیر. خدایا شکرت که وقتی حتی برای چند لحظه به تو نزدیک میشیم چه قدر زیباست و غیر قابل وصف.
پس از شنیدن دو بار دوره عزت نفس و کلی سرو کله زدن با خودم، تمرین آگهی تبلیغاتی رو انجام دادم و چه شوک بزرگی به من وارد شد و تازه متوجه شدم که نظر مردم واقعا چقدر بی اهمیته و چقدر درس اونجا یاد گرفتم.
استاد آنقدر در این مسیر تکاملی نشانه های ریز و درشت دیدم که درک کردم جهان واقعا به طرز عجیبی پاسخگوست و هر قدر این تغییرات بیشتر باشه جهان نتایج بیشتری رو بهمون نشون میده.
و اما در مورد این فایل باید بگم که وقتی یکی از نزدیکانم به موفقیتی میرسه اولش حس حسادت به سراغم میاد و بعدش خشم و بعد شروع میکنم به خود زنی و تحقیر کردن و انتفاد از خودم. و فکر میکنم که منابع برای من کمتر شده(خلاصه کلکسیونی از باورهای محدود کننده) و بعد که تمام انرژی من بابت این همه احساس بد هدر میره خسته و ناامید میشم. البته به فکرم میرسه که برم و بپرسم علت موفقیتشون چی بوده ولی بازم ذهنم مانع میشه و میگه که نباید از بقیه تقلید کنی و تو باید راه خودت رو بری.
البته در حال حاضر شدت این احساسات بد واقعا کمتر شده و از این بابت خیلی خیلی خوشحالم و مطمینم که اگر این مسیر رو ادامه بدم و یکی یکی باورهای محدود کننده رو تغییر بدم اوضاع بهتر و بهتر خواهد شد.
درسهایی که از آدمهای موفق باید بگیرم اینه که اونا خیلی به حرف مردم توجهی نمیکنن، کارخودشون رو با تمرکز بالا انجام میدن، روابط خوبی با اطرافیانشون برقرار میکنند، بیشتر با خودشون در صلح هستن و جسارت کارهای بزرگ رو دارند که البته اونها هم سیر تکاملی خودشون رو طی کردن.
به امید خدای بزرگ قصد دارم که بطور جدی تری روی باورهای محدود کننده ام کار کنم و با انجام تمرینات، یک ورژن جدیدی از خودم بسازم.
با سپاس فراوان از شما استاد عزیز و بخشنده که این فایل رو بصورت رایگان در اختیار ما قرار دادید و امیدوارم که همیشه سلامت باشید.خدانگهدارتون
استاد عزیز سلام
اکرم هستم مامان یزدان
در مورد سوال باید بگم وقتی کسی از نزدیکان به موفقیتی میرسه از اعماق وجود برای او خوشحال میشوم البته یک احساس ناراحتی خفیف هم در وجود من شکل میگیره ، نه از روی حسادت یا حرص . بیشتر حس اندوه من جنبه حسسرت داره از اینکه با وجودیکه میدونم من سسازنده افکارم هستم و من سازنده زندگی خودم هستم چرا اینقدر کم روی خودم کار کردم من باید بیشتر روی خودم کار کنم . ناراحتی از این جنس کمی من رو درگیر خودش میکنه که نمی دونم این نوع ناراحتی هم بازدارنده هست یا نه . امیدوارم راهنمایی بفرمایید .
سلامت و پایدار باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز بزرگوارم و سلام به مریم و سلام به بهترین دوستانی که میتونم داشته باشم.
در این مورد و در راستای جواب به سوال اول خیلی دوست دارم یک موضوعی رو بگم: ممکنه بعضی از ماها. نمیدونم بقیه رو ،من خودم رو میگم، وقتی موفقیت یکی از نزدیکانم رو میبینم (ترکیبی از باورهای محدود کننده و قدرتمند کننده رو داشته باشم. تأکید میکنم ترکیبی از هر دو). فکر میکنم چون خب چند سالی هست با اموزه های استاد اشنا هستم در نتیجه ترکیبی از هر دو هست.
حالا با گفتن یک مثال واضح ترش میکنم: چند ماه پیش من شاهد موفقیت یکی از نزدیکانم در یک زمینه ای از زندگی بودم که اون زمینه برای خودم خیلی مهمه. و اون موقع من یک شکست رو هم تجربه کرده بودم. حالا وقتی دیدم اون شخص که نزدیک به من هست با هم صمیمی هستیم ، تونسته . من اون موقع ترکیبی از حس فشار که میشه بش گفت ناراحتی پس من چرا نمیتونم یا من چرا برام نشد و فشار حس قربانی شدن که من چرا برام اینطوری داره پیش میره چرا درست نمیشه و حس اینکه واقعا چرا من ناتوانم چرا نمیتونم چرا مهارتهاش رو ندارم چرا سطح عزت نفسم در این حده که جذب نمیکنم
و حس ذوق برای اون شخص و سعی در خوشحال بودن براش و سعی در اینکه خب میدونم قانون فراوانی رو پس برای من هم هست. و سعی در خیرخواهی برای اون که کمکش کنم که بتونه به نتیجه نهایی بهتر برسه.
همینطور خیلی کنجکاو بودم که بدونم اون چکار کرده چه باورها و حسی در خودش ایجاد کرده چطور روی خودش کار کرده هم بودم. و ازش سوال میپرسیدم و بهش هم میگفتم دوست دارم یاد بگیرم.
و اونقدر ذوق زده شدم که عاااااااا این تجربه که من چقدر دوسش دارم. عاقااااااا منم میخام بهش برسم به این تجربه
برایندی از همه اینا رو بخام بگم با اینکه خوشحال بودم براش اما برا خودم حس بد ناتوانی و پس کی من و پس من چرا برام نمیشه و چکار کنم داره دیر میشه و چرا من همش تو این زمینه شکست میخورم . نمیشه که بشه.
حس ضعف شاید.
یک چیزی که باید در این مورد بگم اینکه اون موضوع تو ذهنم بزرگ بود زیاد و این البته بخاطر اینه در اطرافیان و خانواده کسی که در این زمینه موفق باشه ادم به حساب میاد و کسی که نه دیگه خیلی بی عرضه است و هر موفقیت دیگری بی ارزشه. که اینم بخاطر محدودیت های اون محیطه . و اون اطرافیان که در واقع از روی دلسوزی و خیرخواهی بود نظراتی که میدادن.
از اون موقع البته سعی کردم روی خودم کار کنم میگفتم عاقا چقدر خوب که شخصی اینقدر نزدیک به من تونست و موفق شد . خداروشکر که اون هم مثل خیلیای دیگه که موفق شدن. و چه خوب اصلا که مردم بگن این با زهرا بود و موفق شد پس تاثیر زهرا مثبته. چه خوب بابا یکی از خودمون . منم بالاخره خدا هدایتم میکنه یاد میگیرم راهشو.
حالا این مال چن ماه پیش بود. اما حالا اگر بشنوم اون نتیجه نهایی که دیگه ازش بی خبرم احتمالا اصلا فشار نخورم چون یا واقعا من الان تغییر کردم نسبت به چند ماه قبل و حالا از اگاهی های دوره دوازده قدم بهره مند هستم . البته اول راهم. و یا چون من الان موفقیتی تقریبا مشابه و در حد اون کسب کردم . راستش شاید در همون موقعش حس بده و چیزایی که توضیح دادم بود اما خیلی کار کردم برای درست کردن نگرش خوب و مثبت. و خب از اون فضا هم دور شدم که کلا.
یه موضوع دیگه که موقع انجام تمرین اخری دوست دارم بگم و سواله برام اینه که اکثرا انگار بی تفاوتم نسبت به موفقیتهای اطرافیانم. یعنی چند دقیقه فکر کردم به بعضی هاشون نتونستم حس خاصی بنویسم.
خدایا شکرت بخاطر وجود استادم وجود همچین ادمهای ایمانی.
خدایا با هر اگاهی و اموزه و دوره و تمرینی مارو هدایت کن به حس بهتر. حس بهتر. حس خوشبختی بی واسطه درونی و ارامش عمیق و ایمان و توحید عملی واقعی عمیق قلبی.
امیدوارم نوع تجربه من بتونه مفید باشه در ارتقای درک و کاربردی تر بودن و در آوردن ریشه ها
افتخار میکنم اینجام. خیلی دوستتون دارم . برای همه حس خوشبختی و سلامتی رو ارزو میکنم.
به نام رب هدایتگرم به سمت ثروت ها و زیبایی ها
سلام به استاد گلم و مریم بانوی عزیز
من به طور کلی در مواجه با موفقیت افراد…چه دور و چه نزدیک به من یک سری واکنش هایی دارم…
اول اینکه حس عقب افتادن بهم دست میده و باعث میشه تلاشم برای بدست آوردن اون خواسته چندین برابر بشه چون منطقم اینه وقتی اون تونسته…منم میتونم…وحالا که اینجوری شد میرم انجامش میدم…که به نظرم این خوبه و تا اینجا بهم کمک کرده…یعنی انگار اینجوری میبینم شرایط رو که شدنیه ..و وقتی اون تونسته من 100درصد حتی بهتر از اون میتونم بشم…
حتی اوایل که موفقیت استاد رو میدیدم..میگفتم به خودم وقتی اون تونسته…از اون شرایط بدون هیچ راهنمایی به این جا برسه…من که راهنمایی مثل خود استاد رو دارم حتی میتونم روی دست استاد خودم بزنم…اگر مسیری رو که اون رفته و باورهایی که ساخته و ایمان و توکلی که داشته و…من داشته باشم…
اما بیشتر که دقت میکنم میبینم بیشتر دید منطقی دارم و احساساتی نیستم در این مواقع…چون اصلا خوش حال و ناراحت نمیشم فقط دنبال اثبات به ذهنم هستم که میشود…
این سوالات میاد تو ذهنم..
چرا من نه؟
مگه من چیم کمه از فلانی؟
مثلا موفقیت مالی خواهرم نسبت به من..
همینجا مچ خودمو گرفتم…نوشتم اون بالا نسبت به من…خب من مقایسه میکنم و اهل رقابت هستم…
خواهرم بیزینس شخصی خودشو داره اینی که من میدونم درآمدش حدودا الان ماهی 30میلیون میشه…با اینکه از زیر صفر شروع کرده و فقط16سالشه..بیزینسش هر روز داره بیشتر رشد میکنه…آزادی زمانی و مکانی داره…وبه سادگی و از مسیرعلایقش داره پول میسازه…
من برای خواهرم خیلی خوش حال شدم چون زیاد اذیت شده…و فشار مالی روش بوده و حتی خودم…چون خانواده ما شرایط مالی خوبی ندارن…
واکنش بعدیم اینکه اومدم سوال هایی رو ازش پرسیدم تا باورهاش رو بیرون بکشم..ومعیار درستی باورهاش رو گذاشتم دوره روانشناسی ثروت یک جالب بود نتیجه…
دیدم با اینکه اون تقریبا فایلی از استاد گوش نکرده ولی باورهاش به باورهای دوره روانشناسی ثروت1خیلی نزدیک تره…جالب بود چندین ساعت باهاش صحبت کردم و دیدم خیلی از باورهای ثروت آفرین رو به طور پیش فرض داره بدون اینکه خودش بدونه…اما مثلا من همون باور پاشنه آشیلمه و کلی باید روی خودم کار کنم تا بتونم ناخودآگاه سیستم فکری درستی داشته باشم…
به این نتیجه رسیدم فقط به خاطر چندتا باور درست تر از من اینجوری و اینقدر راحت داره پول میسازه…
من تصمیم گرفتم بیشتر روی باورهای خودم کار کنم…
درس هایی که گرفتم ازش؟؟
اول اینکه میگفت من عاشق این کارم،وبرای پول این کارو انجام نمیدم
دوم اینکه چندین ماه بدون هیچ درآمدی دووم آورد و صبر کرد…اما الان داره تصاعدی رشد میکنه…
پس من باید صبور باشم و ادامه بدم تو مسیرعلایقم تا نتایج دلخواهم ایجاد بشه…
سوم اینکه به حرف دیگران هیچ اهمیتی نمیده…
چون یادمه پدر و مادرم هی میگفتن بهش این چه مسخره بازیه این کارا توش پول نیست وخودتو حیرون کردی…برو درستو بخون بچه جان…ولی اون کار خودشو کرد…
الان پدر من که 30سال داره کارمیکنه و حدودا54سال سنشه با اون همه امکانات ومغازه و کلی چیز در آمدش یک سوم دختر16ساله ی خودش نیست که فقط یک پیج اینترنتی داره…نه مغازه ای و نه امکاناتی و..
چهارم اینکه جسارت زیادی داره و عملگراست ولی من هی دست دست میکنم…و عملگرا نیستم…من میترسم از چیزهای جدید و جسارت ورود به دل ناشناخته رو ندارم ولی اون نه…کاری رو که باید انجام بده…انجام میده..
مورد بعدی مهاجرت اون یکی خواهرم با همسرش به آلمان
خوش حال شدم که بعداز 3سال تحقیق و تلاش به یکی از بهترین کشورهای اروپایی مهاجرت کرد…
اما واکنش من….من یجورایی میگفتم میشه مهاجرت کرد به یک جای درست و حسابی ولی باورش نداشتم…رفتم خدمت که بتونم پاس بگیرم و بعد مدرک زبان اما از وقتی که خواهرم رفت…واقعا دیدم شدنیه به سادگی قابل لمسه…اونجا تو فرودگاه قسمت پروازهای بین المللی کلی همسن و سال من بود که ویزای کار یا تحصیل برای بهترین کشورها گرفته بودن فرانسه و بلژیک و هلند و آلمان وغیر..
بعد گفتم اگه نمیشه یا سخته پس این همه آدم و حتی خواهر خودم چطوری تونستن….پس یه جای کار میلنگه به من دروغ گفتن،منوگول زدن…ازاون روز تلاشم واسه خوندن زبان آلمانی خیلی بیشترشده و دارم راهنمایی میگیرم از خواهرم که چیکار میتونم بکنم..
فهمیدم که هرکسی به سادگی میتونه هرکاری رو انجام بده فقط کافیه در مسیرش قدم برداره و ادامه بده تا نتیجه حاصل بشه…اون کار میتونه هر چیزی باشه…مهاجرت،روابط بینظیر،بیزینس عالی وآزادی در تمامی ابعاد….
ودر آخر…
باورها باورها باورها……
کل داستان همینه…
به نام خدای هادی
دوست داشتم درمورد یک موضوعی بیام صحبت کنم تا بیشتر در خودم گسترشش بدم
بعد از اینکه من روی این فایل کار کردم یکی از اصلی ترین نتایج من که واقعا چقدر بهم کمک کرد این بود که تمرکزم رو بزارم روی مسیر خودم و احساسم نسبت به موفقیت دیگران خیلی خوب شد و توی ذهنم موفقیت اونا با پاداشی برای من تنظیم شد که مسیر منو هموار میکنه
اما یک نتیجه دیگه ایی که برام داشت این شد که دیگه نظر دیگران هم به شدت برام کم شده ،دیگه نمیخوام احساس ارزشمندیم رو ربط بدم به تایید و تحسین دیگران و یا تحقیر اونا
وقتی که داشتم روی موضوع حل مسائل که قسمت دوم این سلسله فایل ها هست فکر میکردم و فایل میدیدم دیدم این موضوع چقدر توی مسیر حل مسائل من هم تاثیر گذاشته و تمرکز منو از روی حاشیه برداشته و گذاشته برروی اصل .
من بخاطر اینکه نظر دیگران برام مهم بود خیلی وقت ها حتی دچار کمال گرایی هم میشدم
حتی یک کارایی میکردم که حسابی وقت منو میگرفت چون نمیخواستم نظر بعضیا نسبت به من تغییر کنه
یا مثلا وقتی تحسین زیادی از کسی میگرفتم دیگه سعی میکردم کارهایی که باعث تحسین اون فرد میشه رو ادامه بدم حتی بعد از اینکه دیدم مسیرم رو بهتره کلا عوض کنم و خیلی به مراتب حالم بهتره اگر مسیرم عوض شه
وقتی میگم نظر دیگران برام مهم نباشه یعنی نه تشویق هاشون و نه تحقیر هاشون و چقدر من این موضوع رو الان خوب درک میکنم
قبلا نمیدونستم که چرا نباید تحسین دیگران هم برامون مهم نباشه بعد فهمیدم که چون باعث میشه مغز ما شرطی بشه و اقداماتی رو انجام بده تا فقط تحسین بگیره .
وقتی میگم نظر دیگران مهم نیست دیگه یعنی تمام تمرکزم روی خودمه یعنی حتی مهم نیست چقدر میخواد این کامنت یا اون کامنت من لایک بگیره که بخوام کلماتی رو بکار ببرم که فقط لایکش رو بیشتر کنه .
الان من یاد کرفتم که هرکاری که مسیرم رو هموار تر میکنه فقط انجام بدم
استاد دو قسمت از این فایل اومده روی این سایت اما ذهنیت من حسابی تغییر کرده و قدرتمند تر شده
حتی این موضوع که نظر دیگران برام مهم نباشه رو من قبلا فکر نمیکردم که اینقدر زیاد دارم و همیشه ارزشمندی خودم رو به نظر اونها ربط میدادم
یا خیلی وقت ها میرفتم توی مقایسه تا ببینم چقدر ارزشمندم و این در من داره بهبود پیدا میکنه و خیلی عالی شده
قبلا از بس زیاد این کار رو انجام داده بودم جزوی از عادتم شده بود من توی مدرسه دوست داشتم اگر نمره بالایی میگیرم به همه نشون بدم و جار بزنم یا اگر میدیدم کسی مثل خودم هست که کم گرفته خوشحال میشدم و تمام تمرکزم و مقایسه ام نسبت به دیگران بود ،، من معیار کار کردن روی خودم رو نسبت به دیگران تنظیم کرده بودم و یک وقتایی ناامید میشدم یا اگر فکر میکردم خیلی سرعتم خوبه شل میکردم اما الان توی مسیر خودم دارم گاز میدم فارغ از اینکه بقیه دارن توی مسیر خودشون چیکار میکنن و اصلا توی چه مسیری هستند ،،، حتی قبلا من خیلی زیاد از این واژه که بابا تو نسبت به بقیه خیلیم خوبی سرزنش های ذهنم رو خاموش میکردم ،روش بدی نبود اما به هر حال مقایسه بود و یادگرفتم فقط با خودم اینکاررو بکنم
خیلی جالبه من این موضوع وقتی در من ایجاد شد که شروع به تحسین دیگران کردم(فقط برای اینکه مسیر خودم هموار تر بشه )
حتی اینکه نظر دیگران مهم نباشه با تحسین یکسری از افراد در من به وجود اومد که اونا نظر دیگران براشون مهم نبود
دوست داشتم این موضوع رو بیام بنویسم به این دلیل که یک چیزیه که تازه در من داره شکل میگیره،میخواستم بهش قدرت بدم و گسترشش بدم میخواستم به خودم یاداوری کنم سینا تو خیلی عالی شدی توی این موضوع و احساس رضایت داشته باشم
وقتی داشتم روی کمال گرایی کار میکردم گفتم بیام این موضوع رو بنویسم که 1.هم با توجه کردن بهش خیلی بهتر بشم تو این موضوع و 2. با تشویق کردن خودم بازم یادبگیرم که باید اینطوری بهبودگرایانه روی خودم کار کنم
جالبه وقتی که روی کمال گرایی یکم تمرکزی شدم دیدم چقدر جاهایی بوده که من کمال گرا بودم اما فکر کردم نیستم ولی خیلی خداروشکر امروز ریشه ایی پیدا کردم و با سرعت هرچه تمام تر دارم بهبود گرایی رو در خودم به وجود میارم
من حتی فهمیدم به این دلیل دوست داشتم اموزه های استاد و حرفای قشنگی که یاد میگیرم رو پیش همه جار بزنم که احساس ارزشمندی ام رو به نظر دیگران ربط میدادم و میدیدم چقدر این موضوع سرعت منو کند میکنه
چقدرهدف های گنده و بزرگی انتخاب میکردم و سنگ بزرگ بر میداشتم تا خودمو به بقیه اثبات کنم و هیچوقت بهشون نمیرسیدم و احساس بد کمال گرایی تمام وجودم رو قرا میگرفت و صد ها پله منو پرت میکرد پایین
چقدر الان احساس سبکی میکنم که برای خودم زندگی میکنم چقدر الان احساس لیاقت میکنم و میخوام هر قدم هرچند کوچک رو برای حل مسائلم بردارم فقط برای مسیر خودم نه برای اینکه دیگران تاییدم کنن چقدر این موضوع در من داره خوب میشه
حتی چقدر به من یادآوری کرد که هیچ وقت مغرور نشم و فکر کنم دیگه همه چیز رو بلدم
همین یک ماه پیش بود که حتی عبارات من شده بود که تو باید بهتر از هر کسی فلان کار رو انجام بدی و از این جوری عبارات برای انگیزه دادن خودم استفاده میکردم و جالبه تعصبم روش داشتم و فکر میکردم که این موضوع چیز خوبیه درسته یک پله بهم انگیزه میداد اما تا یک کسی رو میدیدم و فکر میکردم بهتر از منه صد پله میفتادم پایین
مسیر همه یونیک و خاص خودش هست تنها راه اینکه ما با سرعت هرچه تمام تر بریم و البته که از مسیر لذت ببریم اینه که تمرکز رو بزاریم روی خودمون
چقدر من واقعا خوشحالم که این موضوع داره در من بهتر و بهتر میشه و نسبت به قبل خودم عالی شدم
الان میفهمم که یعنی چی فقط خودت رو با دیروز خودت مقایسه کن و کاری به بقیه نداشته باش
چقدر قبلا ناراحت میشدم از اینکه یکی خیلی بهتر داره عمل میکنه و با عجله میخواستم تکامل قشنگ خودم رو زیر پا بزارم ، با این بهانه که میشود تکامل رو سرعت بخشید من سنگ های بزرگ برمیدارم ،اما الان تازه فهمیدم که به میزانی که تمرکز روی مسیر خودمون باشه تکامل سرعت میبخشه
بله میشه تکامل رو سرعت بخشید خیلی زیاد هم میشه چون موضوع اصلا زمان نیست و فقط ظرف ماست اما کی این ظرف سریع بزرگ و بزرگ وقتی که تمرکزم رو مسیر خودم باشه ،وقتی یاد بگیرم خودم رو تحسین کنم و پیشرفت هام هرچند کوچک رو ببینم (بهبود گرایی) ،وقتی که یاد بگیرم دیگران را با تمام وجودم تحسین کنم و حسادت نورزم چون این چیزیه که ظرف خودمو بزرگتر میکنه و کل تمرکزم روی مسیرم و روی درون خودم باشه
چقدر این موضوع داره به من کمک میکنه واقعا
حتی خیلی وقت ها من برای اینکه یکسری ها برداشت متفاوت نکنن یکسری کارهارو میکردم که زمان منو تلف میکرد
ولی الان به خودم میگم حتی یک دقیقه هم برای اینکار نزارم چون نتیجه و مسیر خودم مهمه ،چون حال خودم مهمه چون رشد خودم مهمه من میدونم خودم دارم درست عمل میکنم دیگه بقیه رو چیکار دارم که نظرشون مثبته منفیه یا هرچی بالا هم گفتم تحسین اون هارو اگه عادت کنم امکان داره توی مسیری بیفتم که نتونم ازش بیام بیرون اما اگر تمرکزم رو خودم باشه هرکاری میتونم بکنم ،انعطاف پذیر هستم و اختیارم دست خودمه میدونم چه مسیری رو باید برم باید نرم
و از این بابت خوشحالم ،،،، خیلی این موضوع واقعا کمکم کرده و همش بخاطر هدایت خداست روز به روز باید یاد بگیرم تسلیم تر بشم
اتفاقا وقتی داشتم روی کمال گرایی کار میکردم به این موضوع برخوردم که چقدر بهبود گرایی با هدایت های خداوند هماهنگه و از این جهت اهمیت داره که روی هدایت خدا حساب باز میکنیم و نیازی نمیبینیم همه پازل هارو داشته باشیم تا حرکت کنیم بلکه قدم اول هرچند کوچک رو بردارم بعدش خدا هدایت میکنه و این باز دوباره سرعت رو بهبود میبخشه
قبل همین کامنت داشتم برای خودم مینوشتم که من قبلا فکر میکردم که با دیدگاه های کمال گرایانه (که اون موقع هم با وجود اینکه از کمال گرایی آگاه بودم اما نمیدونستم کمال گرایانست) میتونم سرعت زیادی داشته باشم اما الان میبینم به میزانی که بهبودگرایی رو در عمل اجرا کنم سرعت من بیشتر میشه
من فکر میکردم که اگر بنویسم امروز دوساعت زمان میزارم روی فلان چیز سرعتم بیشتره اما الان میفهمم اگر بگم حتی ده دقیقه هم اگه تونستم براش زمان میزارم خیلی سرعت بیشتری دارم چون با بهبود گرایی از خودم راضی هستم و این رضایت من ظرف منو داره بزرگتر میکنه اما اگر بگم دوساعت اما یک ساعت و پنجاه دقیقه زمان بزارم چقدر نارضایت میشم
روی این موضوع هم خیلی زیاد باید کار کنم که من واقعا اصلا قدم های کوچک رو رشد نمیدونم
خانم شایسته توی جلسه 5 کشف قوانین یک تمرینی برای ما داده بودن که یک هدف کوتاه مدت انتخاب کنیم و هرروز یک قدم هرچند کوچک هم براش مشخص کنیم و برداریم حالا کاری که من میکردم چی بود؟ یک هدف خیلی گنده انتخاب میکردمو به جای یک قدم پنجاه تا قدم مشخص میکردم که بردارم
ذهنیتم این بود که اگر من بیام قدم های بیشتری بنویسم بیشتر و بهتر کار انجام میدم دیگه اما موضوع مهمی که الان آگاهی دارم نسبت بهش اینه که وقتی بهبودگرایانه انتخاب کنی و بگی ده دقیقه کتاب میخونم تو ناخودآگاه اون روز کارهای بیشتری رو انجام میدی چون اول صبحی اون کار کوچیک رو تیک میزنی و از خودت راضی هستی و این رضایت فرکانس رشد و پیشرفت هست و از ظرفی ذوق و شوق تو میره بالا پس دوباره میری یک کار بهبودی دیگه هم انجام میدی و همینطوری اینقدر این کار رو میکنی که خودت عشق میکنی و حتی اگر دیشب صد تا کار مینوشتی بازم امروز بیشتر کار انجام دادی چون 1. فرکانست مثبت تر بوده و احساس رشد داشتی 2.قدم هات با هدایت خدا همراه بوده و به ذهنت اتکا نکردی که همه کارهای روزت رو باهاش برنامه بریزی
من همینطوری که این منطق هارو دارم میارم احساس میکنم مقاومت های ذهنم داره از بین میره و بازم باید اینکار رو بکنم حتی این خودش مسئله ایی هست که باید حل بشه و از اونجا که من توی پیک تمرکزی حل مسائل و کار کردن روی قسمت دوم این فایل ها هستم دیگه از مسائل فرار نمیکنم و اومدم توی دل این پاشنه آشیل و این ذهنیت اشتباه که خودش به تنهایی به اندازه چندسال میتونه منو عقب بندازه کار میکنم
چقدر همین موضوع که اقا بهبودگرایی همراه هست با هدایت های خدا خودش کافیه تا من با آغوش باز بپذیرم این موضوع رو و اجراش کنم در عمل
و همچنین کمکم میکنه تمرکز برروی اصل به جای فرع رو بهتر انجام بدم به این صورت که وقتی میام یک قدم عملی ساده خودم رو انتخاب میکنم و اونو اولویت خودم در روز قرار میدم اول روزم رو با کاری که اصل و اساس هست شروع میکنم و البته چون قدمی سادست به تعویقش نمیندازم و این خیلی برام کمک کنندست
خدای من چقدر زندگیم بهتر میشه و چقدر نعمت و ثروت میاد سراغم اگر اصل بهبود گرایی رو در عمل استفاده کنم
همیشه این تضاد رو داشتم که هدایت خدا رو چطور تو زندگیم جا بدم وقتی که دارم فقط روی ذهنم حساب باز میکنم و واقعا گیج بودم اما الان دیدم نیازی نیست که ما کل روز رو بخوایم بر اساس ذهنمون پیش بریم و بر اساس برنامه قبلی
تنها کار ما اینه که: یک قدم عملی ساده و بهبودگرایانه که قدمی برای اساسی ترین اصل زندیگمون و اون چیزی که برامون مهم هست رو در اولویت روزمون یعنی اولین کار روز قرار بدیم و بعد که تیک اونو زدیم اون رضایت اون شور و شوق اون عشق خودش مارو میکشونه و تا شب اینقدر بخاطر احساس خوبمون کار انجام میدیم که خودمون هم کیف میکنیم
الان چقدر درک این موضوع داره کمکم میکنه تا همین یک ساعت پیش که روی این موضوع کار نکرده بودم دیدگاه کمال گرایانه داشتم اما الان میبینم چقدر خیالم راحت شده چقدر از همین الان از همین کامنتی که دارم مینویسم از همین قدم برای مسئله مدیدیت کمال گرایی که دارم بر میدارم لذت میبرم
یعنی دوباره یکی دیگه از فواید بهبود گرایی لذت بردن از مسیر هست
الان میفهمم که من دقیقا فایل هایی از استاد رو مقاومت داشتم که این ویژگی رو هدف گرفته بود مثل فایل جلسه 9 کشف قوانین که استاد درمورد لذت بردن از مسیر صحبت میکردند که به میزانی که این لذت و آرامش بیشتر میشه این لذت بیشتر میشه
با بهبودگرایی دارم مفهوم آرامش در مسیر رو درک میکنم و چقدر این برام لذت بخشه
درمورد نظر دیگران که اول این کامنت درموردش صحبت کردم این موضوع هم میخواستم بگم که واقعا من اینقدر هدف و چالش و مسئله برای حل کردن دارم که حتی وقت نداشته باشم اقدامی رو جهت نظر مردم انجام بدم ،، و تمام تمرکزم رو کارهای خودم و هدف خودم رفته دیگه نیازی نمیبینم هرکاری میکنم رو بیام جار بزنم تا به همه بگم بلکه همون تایمی که میخوام بزارم به بقیه بگم تا بهم احساس ارزشمندی بدن میزارم تا قدم بعدی در هدفم رو انجام بدم و این باعث میشه که من با سرعت بدوم.
همیشه مقاومت داشتم که :یعنی چی یک قدم بهبودی برای روز برداریم اینطوری که تا صد سال هم نمیرسیم اما الان پشت پرده داستان رو درک کردم و ارتباطش با قانون فرکانس و دیدم این دقیقا همون چیزیه که سرعت رو بیشتر میکنه
برام عجیب بود که چطوریه دانشجویان حل مسئله اینقدر سریع رشد میکنن توی کسب و کارشون با این قدم های بهبود گرایانه و الان موضوع رو فهمیدم
من توی بهبود گرایی از یک جنبه هایی کار کرده بودم و عالی شده بودم اما اینکه وظیفه روزم رو بهبودگرایانه انجام بدم مقاومت داشتم
یعنی من این رو در خودم ایجاد کرده بودم که از هر فرصتی برای رشد استفاده کنم اما اینکه اون هدف و وظیفه رو هم بهبودگرایانه انتخاب کنم مقاومت داشتم یعنی من خیلی وقت ها اگر فرصتی گیر میاوردم رشد کوچولو رو انجام میدادم اما برنامه ریزی هام و انتظارم از خودم اون وظایف بزرگ بود برای همین با وجود اینکه خیلیی بهبود گرا بودم از خودم راضی نمیشدم
اتفاقا الان که این موضوع رو نوشتم یادم اومد که چقدر برام سوال بود که چرا با وجود اینکه این همه کار میکنم نمیتونم راضی بشم از خودم و داشتم با این مسئله دست و پنجه نرم میکردم اما الان خدا جوابشو بهم توی کامنت خودم داد
از هدایت بخوام بگم باید از همین الان مثال بزنم ،،، من در حین کار کردن روی اگاهی های حل مسائل بودم و داشتم ذهنم رو بمبارون میکردم و اصلا فکر نمیکردم بخوام بیام کامنت بزارم و اینقدر اگاهی های ناب بهم داده بشه که ریشه ایی یکسری مسئله رو از من حل کنه و شاید اگر میخواستم برنامه ریزی کنم ده ها روز طول میکشید تا اینقدر رشد کنم که فقط از نوشتن همین کامنت کردم اما هدایت خدا در حین اینکه داشتم توی گوگل کیپ یکسری چیزا مینویشتم بهم گفت که بیا کامنت بنویس درمورد اینکه نظر دیگران برات مهم نیست و تصویر کلی ام هم فقط همین بود و بقیه آگاهی هایی که الان نوشتم رو حتی فکرشو نمیکردم و میبینم چقدر وقتی کامنت میزارم بخاطر اینکه بدون وقفه اینکار و میکنم آگاهی های نابی بهم گفته میشه
من مفهوم تکرار و تراکم ورودی هارو خوب درک کردم برای همین اینقدر دارم این کامنت اگاهی ها و منطق های بهبود گرایی رو تکرار میکنم چون میدونم من نیازی نیست که زور بزنم تا مثل افراد بهبود گرا فکر کنم من فقط باید به اندازه کافی ورودی درمورد اون موضوع بدم تا باورش ساخته بشه
این کاریه که الانم دارم برای کار کردن روی قسمت دوم یعنی حل مسائل انجام میدم چون من خودم دقیق نمیدونستم که مسئله اصلا یعنی چی که بخوام راجع بهش فکر کنم و نمیتونستم واقعا اصلا برم تو دل چالش ها و شکل فکر کردن مغزم نمیتونست مثل افرادی که مسائل حل میکنن باشه خب راه حل؟
اینقدر دارم با تراکم بالا و تکرار ورودی به ذهنم میدم تا بره توی وجودم
اگر سینای قبلی بودم که ساختار ذهن رو درک نمیکنه شاید بارها ول کرده بودم کار رو و روند رو قطع میکردم اما موندم اینقدر موندم تا بیفتم توی مومنتوم و از یک جا به بعد دیگه آگاهی ها و حجم سوالات ذهنی من رو خودش نشوند پای کار کردن
صبح گیج بودم درمورد این موضوع و فهمیدم باید اینقدر ورودی با تراکم بالا بدم تا شکل فکر کردنم تغییر کنه یک جورایی از دیدگاه عصب شناسی مدار حل مسئله رو در ذهنم تقویت کنم و اینکار تمرکز بالا با تکرار بالا و تراکم بالا میطلبه و به میزانی که تمرکز میزارم لایه میلین بهتر شکل میگیره چیزی که باعث میشه نورون ها نسبت به یک موضوع سریعتر فعال بشن منم خب این موضوع رو میدونم باید تمرکز بالا میدادم از اول صبح البته این تصمیم رو نگرفتم اما بعد که فهمیدم باید اینکار رو بکنم شروع کردم به بمبارون کردن خودم با اگاهی های حل مسئله الان با احتساب این کامنت چندساعتی میشه که دارم روی خودم کار میکنم از صبح تا الان که ساعت 7:05 دقیقه شب هست هیچی جز آب نخوردم اما واثعا گشنم نیست این تمرکزه و کنجکاویه کاری کرده که گشنم نباشه اتفاقا کلی هم هنوز کار دارم که باید انجام بدم و با عشق هم اینکار رو میخوام بکنم
اومدم درمورد این موضوع مهم نبودن نظر دیگران هم بگم چون واقعا کمکم کرده که با سرعت بیشتری کارهام رو انجام بدم و الان که اینهمه وظیفه هست که باید انجام بدم خیلی خوبه که اون موضوع نظر دیگران که وقتم رو میگرفت برام مهم نیست
خداروشکر امروز روی باور فراوانی هم از صبح داشتم کار میکردم و چقدر بهتر فراوانی رو درک کردم چقدر باز همین باعث شده عجله نکنم و از مسیر لذت ببرم
حتی این کامنت رو برای دل خودم دارم مینویسم برام یک درصد هم مهم نیست که اصلا یکی این کامنت رو بخونه یا نخونه دارم خودم عشق میکنم از نوشتن این کامنت و بارها خودم میخونمش
یعنی حتی من قبلا دوست داشتم کامنتم رو جایی منتشر کنم که دیده بشه میخوام بگم در این حد حتی میتونه این موضوع چموش باشه حتی توی سایت برام مهم بود نظر بقیه و خودمو مجبور به انجام یکسری کارها میکردم
اما الان حالم خوبه احساس خوبی دارم کلی امروز ظرف وجودیم بزرگ شد این یعنی رشد در مسیر خودم
درمورد بهبود گرایی خیلی دوست دارم در عمل اجراش کنم ایده ایی هم که دارم برای اینکه این رو در خودم به بسازمش اینه که بیشتر بهش فکر کنم و توی کامنت هایی که مینویسم توی سایت یا جواب برای بچه ها مینویسم بیشتر درموردش صحبت کنم گفتم برای اینکه اینو بسازم نیاز نیست زور بزنم همینکه تکرار کنم زیاد باعث میشه که بره تو وجودم
من قبلا یکی از مسئله هام این بود که نمیدونستم یک رفتاری رو چطور در خودم بسازم مثلا اینکه عادت کنم وظایف بهبودگرایانه برای خودم انتخاب کنم نمیدونستم چطوری اما الان فهمیدم که به میزانی که بهش توجه کنم اون در من شکل میگیره (قانون توجه) و برای توجه کردن همون تکراری که میگم رو اجرایی کنم یعنی زیاد درموردش صحبت کنم بهش فکر کنم حتی زیاد خودش رو انجام بدم و این میره
توی وجودم پس نگرانی نداره
خدارشکر بخاطر این کامنت زیبا یادم باشه هرموقع میخواستم
-نظر دیگران برام مهم نباشه
-فواید و منطق پشت بهبودگرایی رو یادآوری کنم و در عمل ازش استفاده کنم
-تمرکز برروی اصل کنم
-و دیگر چیزای مهم توی این کامنت رو به خودم یاداوری کنم
بیام و این کامنت خودم رو بخونم :)
چقدر خوبه که فارغ از اینکه بقیه تشویقت میکنن یا نمیکنن تو بهترین خودت رو میزاری و معیار های خودت رو داری و تمرکزت روی خودت هست..
هدایت خدا وقتی که بیاد توی زندگی آدم چقدر قشنگه
در پناه هدایت های الله هدایتگرمون