ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 96

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بهزاد عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 642 روز

    با سلام و خدا قوت به همه دوستان عزیز

    من تا قبل از سال 1395 که با قوانین جهان هستی آشنا نبودم و در واقع درک درستی از اینکه من خالق زندگی خودم هستم نداشتم و اعتماد به نفس و عزت نفس پایینی داشتم نسبت به موفقیت دوستان نزدیکم مخصوصاً در دوران مدرسه و دانشگاه احساس حسادت می کردم و هیچ موقع هم دلیل موفقیتشون را ازشون نمی پرسیدم و پیش خودم میگفتم اگه ازشون بپرسم دلیل اصلی موفقیت را بهم نمیگن ولی از سال 1395به بعد که کتاب هایی در زمینه موفقیت و رشد فردی را شروع به مطالعه کردم و با قوانین جهان هستی و اینکه خودم خالق تمامی اتفاقات زندگی ام هستم آشنا شدم کم کم اعتماد به نفس و عزت نفس من بیشتر شد و به خودم می گفتم اگه دیگران می توانند به موفقیت برسن چرا من نتوانم! و از سال 1398در اینستاگرام در پیج های مختلف با آموزه های استاد عباسمنش آشنا شدم و بعد فایل های ایشان در پیج اینستاگرامی اش را دانلود می کردم و به دفعات زیاد گوش می کردم و تو این ماه های اخیر هم عضو سایت شدم و هر روز دو سه ساعت فایل های ارزشمند استاد را گوش می کنم طوری که حتی تو اداره هم موقعی که ارباب رجوع ندارم گوش میکنم موقع رانندگی گوش می کنم، و حتی من صبح ها هر روز ساعت پنج بیدار میشم قبل از اینکه اداره برم باز هم فایل های استاد را گوش می دهم و من واقعاً خوشحالم و احساس خوبی دارم و هر چقدر متعهدتر هستم زندگی شادتری دارم و خدای رب العالمین بود که من را در این مسیر هدایت کرد به قول استاد نیازی نیست که برای کاری تبلیغ کنی تا دیده شوی وقتی باورهایت درست باشند خدا خودش در مسیر باورهایت هدایت می کند و الان در حال حاضر باور فراوانی را هر روز و هر لحظه در خودم تقویت میکنم موفقیت های دیگران را تحسین میکنم و شکرگزار نعمت های بی کران الهی هستم، چون با تمام وجودم باور دارم که نتیجه تحسین و شکرگزاری و نتیجه حسادت و کفران نعمت به خودم برمی گردد و از اینکه خانواده ام و دوستان و فامیل هام به موفقیت می رسند خوشحال می شوم و تحسین شان میکنم چون این خوشحالی و تحسین من یک ارتعاش و فرکانسی است به جهان هستی و قراره نتیجه آن به خودم برگرده پس آگاهانه و مشتاقانه و باورمندانه سعی میکنم هر لحظه مراقب ورودهای ذهنم باشم روی مثبت ها و خواسته ها توجه کنم و همچنین ذهن خودم را برای دیدن زیبایی های این جهان هستی و تحسین موفقیت های دیگران تربیت کنم و این جمله را صادقانه و با تمام وجودم میگم من کتاب های زیادی در زمینه موفقیت خواندم، سمینارهای مختلفی رفتم و فایل های زیادی از اشخاصی که در این زمینه فعالیت می کنند گوش کردم ولی هیچ کدامشان مثل آموزه های ارزشمند استاد عباسمنش قلب من را تسخیر نکرده است و علتش به نظر من این است که استاد خودش نتیجه افکار و باورهای درستش را در زندگی اش دیده و بعد آمده در موردش صحبت کرده و واقعاً کلام ایشان که نشات گرفته از قلب پاکشان است معجزه می کند خدایا شکرت که من را در این مسیر هدایت کردی امیدوارم هر کجا هستید شاد و سلامت و کامیاب باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    علی عابدینی گفته:
    مدت عضویت: 2986 روز

    به نام خدای بی نهایت بخشنده.

    سلام خدمت استاد عزیز و گرانقدر و همه دوستان…

    خیلی فابل عالی بود ممنونم استاد عزیز.

    آیدا عزیز ممنون بابت متن زیبا تون.

    همه چیز باورها هستش .همه چیز تو ذهن اتفاق میافته .خیلی خوب گفتید..‌

    تمرین…

    موفقیت افراد و دوستان نزدیکم …

    حسین ….موفقیت هاش اینکه تو مدت کم کلی مشتری کاسه خودش جور کرده ‌با اینکه تجربه ای اندازه ما نداره بنظرم موفق تره.

    چند تا کارگاه دستشه و هدف هایی برای خودش داره تو مدت کم یه ماشین معمولی برای خودش گرفته .کلی پیشرفت کرده وهمیشه خوشحال و شاد هستش وخونه خرید و همین طور میره جلو …

    احساس قلبی من نسبت به این شخص اینکه….

    باور های اشتباه: باباش بهش کمک کرده.

    بابت این سالن ها وکارگاه های که داره هیچ اجاره ای نمیده .مجرده و هزینه ای نداره و خونه باباش میخوره و میخوابه و زبونشم میگیره و حرف زدن بلو نیست و….

    تغییر باور های نادرست…

    این شخص یه برادر داره چرا اون موفق نشده در سطح همین سطح یا نزدیک بهش .پس به خودش ربط داره .تو باورهاش هستش.

    درسی که گرفتم اینکه وفتی این شخص با سن کم با لکنت زبان با نترسیدن و حرکت کردن و رفتن تو دل ترسهاش تونسته به موفقیت هایی برسه من هم میتونم و حرکت کنم و درجا نزنم و خودم رو گول نزنم که من دارم حرکت میکنم و در حالی که حرکت نمیکنم و پس رفت هم میکنم

    محمد ….موفقیت هاش ..اینکه سوله داره .چند تا کارگاه دستشه و چند نفر براش کار میکنن و چند تا خونه داره و ماشین سانتافه داره و 206 صفر ….

    احساسم نسبت به این شخص

    چه فایده زنش ازش جدا شده و با بچه اش زندگی میکنه .دینش رو عوض کرده و مسلمون نیست

    بد اخلاق و آدم بدی هستش و خودش رو میگیر ه و …

    تغییر ذهنیت در مورد این شخص….

    حالا این شخص جدا شده دلیل ثروتمند شدن یا فقیر شدنش نیست با هم نتونستن بمونن

    با من همسن هستش اگه این به موفقیتی رسیده من هم میتونم

    دینش رو عوض کرده من از قلب و ذهنش آگاه نیستم .ممکنه از من بیشتر خدارو قبول داشته باشه ‌از آرامش دلشتنش میشه فهمید

    وقتی که این شخص تونسته ماشین سانتافه و سوله و خونه هایی بخره من چرا نتونم .مگه چیزی از کسی کم میشه

    ببین بی نهایت ثروت هستش که افرادی مثل این شخص به راحتی میتونن دریافت کنن .

    با حرکت کردن و طی کردن مسیر و قدم برداشتن موفق میشی مثل خودم که به موفقیت هایی رسیدم. جاهایی حرکت کردم وموفق شدم و جاهایی که حرکت نکردم و درجا زدم و پس رفت هم کردم.

    استاد ممنونم ازتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مریم فروزانی گفته:
    مدت عضویت: 2486 روز

    به نام خدا

    استادان عزیزم سلام

    من این فایل روچندروز پیش روی سایت دیدم وبه محض خوندن سوال اول چنان مقاومتی درمن به وجود اومد که نه بابا تواز موفقیت همه خوشحال میشی این چه سوالیه که بشینی ببینی وجواب بدی واز این حرفها

    حتی اینقدراین مقاومت شدید بود که تا سه روز من فایل رودانلودنکردم

    وبالاخره دوروز پیش دانلودش کردم وبه خودم قول دادم که حتما تمرینش روانجام میدم ،با اینکه این همه مدت از ورود من به سایت میگذره اما این سوال خیلی برام دردناک بود والبته جوابی که دادم هم باعث شد به رفتارهام بیشتر دقت کنم

    من درابتدانوشتم که از اینکه هرکس به موفقیت برسه من خیلی خیلی خوشحال میشم ونوشتم مثلا حمیدبرادرم بعداز 20سال خدمت رئیس بانک شد ومن کلی بهش تبریک گفتم اما ،وقتی نوشتم اما ذهنم گفت ببین مریم یه جای کار میلنگه واونم اینکه من هربارکه زن وبچه هاش رومیدیدم حالم بدمیشد ازاینکه هربار یه سرویس طلا میندازه ،یااینکه هرسال ماشینشون روعوض میکنن ،یا اینکه اون که مثل من دغدغه مالی نداره ،یااینکه اصلا اون زنش کارنمیکنه چرا من باید بابدبختی کارکنم ،آخرش هم بدهکارهمه باشم وسرووضعم از همه نامرتب تره !!!!!

    استاد وقتی اینونوشتم متوجه شدم چرا این تمرین رودادید وچرابایدمتعهدانه حتما بنویسیمش ،

    تونوشته های من جلواسم همه یه اما وجود داشت از حسادت وناراحتی ازبابت اینکه چرابقیه بهم هیچ کمکی نمیکنن ومن چرا باید اینقدر بدبخت باشم درصورتی که سالهاست فکر میکردم من دیگه ذهنیتم نسبت به همه عوض شده وچرا زندگیم اینقدر عجیب وغریب نادرسته وهیچی سرجاش نیست

    همون موضوع که آشغالها رومیزاشتم زیر مبل کاملا درسته

    استاد من ازموفقیت هیچکس خوشحال نمیشدم وبرعکس موفقیت هرکسی روکه میدیدم حالم روز به روز بدتر میشد ،چون قانون تکامل رودرک نکردم !!چون متوجه پشتکار آدمها نبودم

    چون ناامید شدم وخودم روبا همه مقایسه کردم جزباخودم

    استاد وقتی داشتم مینوشتم تودفترم حالم خیلی بد شد الان دوروز هست میخوام کامنت بزارم اما وقتی کامنت آیدارو دیدم به عنوان کامنت برتر گفتم مریم چی میخوای بنویسی توحتی بلد نیستی به درستی کلمات روکنار هم بزاری وبنویسی

    اما به خودم نهیب زدم وبه یاد آوردم دستاوردهایی که تواین مدت داشتم ،من ازیک حال وحشتناک روحی با خوردن کلی قرص افسردگی واز یک بدهی بسیار زیاد برای اون موقع من ،وبا هیچ مهارتی و….کلی داستان ازدادگاه وپاسگاه الان به جایی رسیدم که اصلا قابل مقایسه باقبلم نیست واین مقایسه با دیگران منو دچاریاس وناامیدی کرد ودوباره حالم روبد کرد به ،طوری که به موفقیت همه ناامیدانه نگاه میکردم وپس رفت کردم تاجایی که الان دوماهه دست از کارکردن هم کشیدم وباحال بد وپرازاسترس وناامیدی داشتم زندگی میکردم ومیگفتم خدایا ایرادمن ازکجاست ؟؟

    استادبرام عجیبه که دارم اینها رومینویسم واصلا نمیدونستم این کلمات تووجودم هست

    حالا که مینویسم متوجه میشم ایراد کار از کجاست ،استاد من به خودم بارهاوبارهاقول دادم که این روند رودنبال کنم ولی هربار یه کم که ازسایت فاصله میگیرم زندگیم دگرگون میشه وروبه پایین میرم ،

    ازتون سپاسگزارم که باعث شدید امروز بعداز41سال عمری که ازخداگرفتم متوجه اشتباهم بشم

    استاد من برای بهبود این وضع دارم آگاهانه سعی میکنم دیگران روتحسین کنم ،یه جاهایی موفق میشم اما توی ذهنم مدام تکرارمیشه که اصلا موفق نمیشی نمیخوادزورالکی بزنی ،حالا که چی موفقیت یکی دیگه روتحسین کنی وهزاران نجوا ،اما دارم تلاش میکنم که به زورذهنم روعادت بدم به اینکه تحسین کنم

    ویک ایراد اساسی که تووجودم با نوشتن این تمرین پیداکردم اینه که ،من مسئولیت صددرصدزندگیم رواصلا نمیپذیرم وهمش میگم به من چه وظیفه شوهرمه بره کار کنه به من چه

    واینومتوجه شدم درصدبالایی از اینکه من همیشه کارهام رونصفه نیمه انجام میدم اینه که مسئولیت زندگیم رومیخوام بندازم گردن شوهرم

    استاد ازتون سپاسگزارم به خاطر این سوال بسیاربه جا ومناسب که ذهنیت منو نسبت به خودم داره باز میکنه ومنو متوجه اشتباهم میکنه ،

    من دیشب توخواب مچ خودم روگرفتم که از موفقیت یکی از همسایه هادچارحسادت شده بودم وگفتم حتما امروز کامنتم رومینویسم تا یادم باشه چطورباید ذهن وقلبم روعوض کنم واز اول زندگیم روبسازم دارم سعی میکنم مسئولیت زندگیم روبپذیرم چون وقتی از صمیم قلبم پپذیرفتم نصف راه رورفتم وتوقعم از آدمهای اطرافم صفر میشه واونوقته که خودم زندگی که دوست دارم رومیسازم ،

    ازخدامیخوام هدایتم کنه به راه راست ،راه کسانی که به آنهانعمت داده

    باتشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2065 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عباس منش عزیز ، این فایل خیلی برای من خوب بوده ، امروز نکته برداری کردم و دوباره فایل رو گوش کردم.

    استاد اینکه گفتین موفقیت های نزدیکان و دوستان و .. رو لیست کنیم و بعدش اون تمرینا رو انجام بدیم و درس های لازم رو از اونا بگیریم من واقعاً نمیدونم که چطور باید این کار رو انجام بدم چون 99درصد موفقیت های مالیشون با قرض و قسط و وام هست. حتی بعضی هاشون سفر رفتن هاشون، حتی یه سری ها لباس خریدن هاشون با قسط و قرضه! هر کسی تو فامیل ما زمینی ، یا خونه ای خریده همیشه گفته که فلان جا وام گرفتم ، از فلانی قرض کردم ، محل کارمون وام میدادن نمی دونم ، یا چیزی رو فروختن که چیز دیگه ای رو بخرن، مثلاً ماشین داشتن بعد که ماشین بهتری گرفتن اینطور بوده که ماشین اولی رو فروختن به اضافه ی یه وام یا قرض ماشین بهتری خریدن. برای خونه هم همینطور. شده که تو فامیل ما کسی که سن و سالش از ما کمتر بوده در عرض دو سه سال سه تا خونه خریده اما هر سه تاش با قرض و وام بوده. از هر کدومشون که بخام بگم یا سرش به وام میرسه یا قرض و یا مثلاً ارثی بهشون رسیده بردن تبدیل کردن به خونه یا ماشین یا زمین. من واقعاً پوستم کنده شد تا این رو به خودم بفهمونم که قرض و وام و قسط رو بذارم کنار.خدا پدر و مادرم رو حفظ کنه همیشه از اینکه از ارث به جایی برسم بدم میومده . اما قبل از آشنایی با شما با قرض و وام مشکلی نداشتم. من نمی تونم و نمیخوام دوستان و آشنایان خودم رو الگو قرار بدم. البته اینو بگم هیچ کدامشون ثروتمند به این معنا که آزادی مالی ، مکانی و زمانی داشته باشن نیستن. از نزدیکان بسیار عزیز خودم کسی هست که زمین ها و املاک زیادی داره از همون اول همه اش با وام گرفتن و قرض بوده . همیشه هم درگیر بانک و دیرکرد اقساط و فلانه .

    اما از احساسات اون سال هام می تونم بنویسم. بعضی وقتا از موفقیت بعضی ها خوشحال میشدم و تحسین می کردم. اما بعضی وقتا ناراحت میشدم و میگفتم اینا دو ساله ازدواج کردن خونه دار شدن! مگه تو محل کارشون چه کار خاصی انجام میدن که بهشون خونه دادن! کاش ما هم یه جایی کار می کردیم به ما خونه میدادن!

    الان که اینا رو نوشتم یادم اومد که 20 سال پیش یکی از عمه هام که تازه ازدواج کرده بود همون یکی دو ماه اول شوهرعمه ام یه خونه خرید . بیشترش پولش رو خودش داد و مبلغ کنی هم از پدرم قرض گرفت یا از پدرم چک گرفت و خودش بعد محل چک رو پر کرد الان خوب یادم نیست. اون موقع عمه ام گفت که همسرش گفته از همون ده سالگی که کار می کرده بخشی از پولش رو نگه میداشته و با همون پول خونه خریده. بعدها هم چند وقت یه بار برای عمه ام طلا می خرید ، دخترشون هم که به دنیا اومد برا دخترش هم طلا می گرفت و البته نقد دیگه. وای استاد چقد خوب شد که این تمرین رو دادین، من اینقد همیشه اکثریت فامیل تو ذهنم بود که هیچ وقت یاد این شوهر عمه ام نبودم. الان یادم اومد که چند سال یه پژو داشت و بعد یه ماشین دیگه بدون اینکه پزو رو بفروشه خرید. خبر ندارم اما به نظرم باید نقد خریده باشه دیگه. فک کنم پارسال بود که وقتی شنیدم خیلی خوشحال شدم و وقتی هم که گفتن اون ماشین قبلی رو هم داره دیگه خییییلی حال کردم و تحسینش کردم. چون این رو از شما یاد گرفته بودم که برای خرید چیزی ، نباید چیز دیگه ای رو بفروشیم.

    و اما درس هایی که باید بگیرم فرض میکنم که تمام فامیل ما نقد به اون موفقیت های مالی رسیده باشن . همونطور که گفتم اون موقع احساسات بدی داشتم ، نسبت به خودم رضایت نداشتم و یا خودم رو لایق میدونستم و اون طرف رو نالایق اون موفقیت! اگه با ذهنیت الانم بودم اولین درسی که می گرفتم این بود که با خودم تکرار می کردم هر کسی هر جایی هست جای درستشه. پس اگه اینا به جایی رسیدن تو جای درستن. بعد هم ذهن خودم رو با تمرکز به نکات مثبت روزم و یا روزهای قبلم آروم می کردم و تشویقش می کردم دنبال درس باشه نه دنبال ارسال فرکانس منفی .قطعاً کار آسونی نبود که با یه بشکن حل بشه. بارهای اول برو برگرد ذهنی زیادی داشتم اما رفته رفته افسار ذهن رو بالاخره در اختیارم می گرفتم.و بعد با دید بازتری به قضیه نگاه می کردم .راستش اینکه برم بپرسم که شما چکار کردین رو خیلی درش مقاومت دارم. من همون موقع ها از دو نفر از فامیلمون پرسیدم جوابشون وام بود! حتی گفتم که خب پرداخت اقساط این همه وام کار سختیه بهم گفتن تقسیم بندی کردیم یه ماه درمیون ثابت قسط یه سری بانک رو میدیم و بانک هم چون پرداخت یه ماه در میون رو می بینه فعلاً کاری به ما نداره!!!! راستش بعد از اون دیگه از هیچکس نپرسیدم چطور موفق شدی. هنوزم مقاومت دارم با خودم میگم لابد اینا هم وامه! تو محل ما پسر یکی از همسایه ها در عرض چند ماه خونه ساخت یعنی آجر به آجری که میذاشتن رو هم من لذت می بردم و می گفتم میشه برای ما هم میشه. یه بار که به همسرم گفتم دیدی چه با حال در عرض چند ماه خونه رو ساختن و دیروز دیدم پرده زدن و لامپا روشنه ، خیلی لذت بردم. گفتم خیلی دوست دارم برم باهاشون حرف بزنم. همسرم گفت پول ساخت خونه رو پدرش داده. راستش اولش سریع افکار منفی اومد بالا که تو هر کاری کنی نمی تونی کسی رو پیدا کنی که اونطوری که تو میخای به پول رسیده باشه! اما باز ذهنم رو جمع کردم و گفتم نه. هستن کسانی که به طور طبیعی و با تلاش خودشون ثروتمندن من فقط نمیدونم و نمیشناسمشون. همیشه راستش استاد اینجور وقتا شما رو الگو قرار میدم و زندگی شما رو تو ذهنم مرور می کنم.و فقط با خودم میگم به قول شما که همیشه گفتین احساسات قطب نمای حرکت ما هستن ، اگه به هر دلیلی احساس ما بده یعنی داریم بر خلاف خواسته ی خودمون حرکت می کنیم و اگر احساسات ما خوبه یعنی ما هم جهت با خواسته هامون در حرکتیم. پس هر چه به تداوم احساس خوب کمک کنیم در واقع مسیر رو آسان تر می کنیم. درس هایی که من از شما گرفتم و دارم عملی اش می کنم توجه به جنس احساسم هست، عدم اشتراک احساس بدم با دیگران ، و برعکس اشتراک احساسات خوبم با دیگران ، رفیق بودن با پولم که این بزرگترین درس بود که آرام آرام داشتم اجراش می کردم و حدود دو هفته ی پیش خداوند یه هدایت مهم بهم داد که خیلی هم اجراش ترس داشت ، اول باید تصمیم ام رو به همسرم می گفتم و آخر این ماه باید برای اولین بار این تصمیم رو عملی کنم. هدایت این بود که من باید درآمدم رو برای خودم نگه دارم . من تو این دو سال و خورده ای که بعد سال ها تدریس رو شروع کردم به جز اون حساب رفیقم که تو روانشناسی ثروت 1 یاد دادین چیزی برای خودم ندارم حتی چیزی برای خودم نخریده بودم! و همه رو تو خونه خرج می کردم و …. فکر می کردم باید به همسرم کمک کنم! انگار خدا نمی تونست بهش کمک کنه و یا انگار همسرم به تنهایی نمی تونست از پس مخارج بر بیاد ، با این تفکر کمکش می کردم. اما بنا بر هدایت الله دیگه نمیخام این کار رو بکنم. گفتنش واقعاً سخت بود. با استفاده از اون قسمت از نتایج دوستان آقای عطار روشن که شما تاکید می کنید که نه قرض بگیرید و نه قرض بدید برای همسرم گفتم ، دقیقاً همون قسمت فایل رو به ایشون نشون دادم! جا خورد اما پذیرفت دو سه روزی هم تو فکر رفت ، خودم هم دو سه روز ازین تصمیم خودم هنگ بودم .بعد دو سه روز بهش گفتم بهت حق میدم جا بخوری اما یقین بدون این راه هم برای من خوبه و هم برای تو. رویه ی قبلی ما ریشه در افکار منفی و محدود کننده داشته. بهش گفتم احساست رو درک می کنم اما بیا سعی کنیم از دید قانون نگاه کنیم. یواش یواش همسرم فکرش باز و آزاد شد. احساس می کنم انرژی ای در وجود جفتمون آزاد شده که قبلاً نبوده. حتی انگار علاقه ی ما به هم بیشتر شده . از این تصمیم راضی ام. و خوشحال

    از مهمترین درس های دیگه ای که شما گرفتم این بود که هیچ چیزی رو نفروشید برای اینکه چیز دیگه ای رو بدست بیارید.اشتباهی که پیش ازین بارها و بارها مرتکب شده بودم و اصلاً عادی بود! با اینکه اینهمه رو این پاشنه آشیلم کار می کنم هنوز هست ، الان یک سال و نیمه که چیزی رو نفروختم برای اینکه چیز دیگه ای بخرم.همین چند وقت پیش نجوا میگفت شما ماشین لازم دارین زمینتون رو بفروشین ماشین خوبی میشه باهاش خرید!!! وای خدای من! و من بارها به خودم میگم پول ماشین رو خودم میسازمش !

    درس دیگه ای که از شما گرفتم تو قانون سلامتی بود! شما قبل از رسیدن به قانون سلامتی بارها راه های دیگه ای رو رفتین که اونا هم در زمان خودش هدایت الله بوده و دریافت کردین و انجام دادین. شما اون مسیر ها رو رفتین و نا امید نشدین و اینقدر ادامه دادین تا رسیدین به قانون سلامتی.

    عملگرایی شما رو خیلی دوست دارم ، و خیلی برام پررنگه . دارم تلاش می کنم تا عملگرا باشم. تمام تلاشم رو نکردم اما دارم بهتر و بهتر میشم.

    از بچه های همین سایت موفقیت هایی که دارند من رو واقعاً خوشحال می کنه. اما قبلا اینطور نبودم. قبلاً می گفتم من که زودتر اومدم تو سایت و اینهمه دارم رو باورام کار می کنم چرا پی کسی که بعد از من اومده موفقیت های چشمگیر داره؟ چند بار اینو از خدا پرسیدم و هر بار جواب عملگرایی بوده. دیدم این عزیزان ایده ها رو اجرا کردن ، و بعد از جایی که فکرش رو نمی کردن نتیجه ها پدیدار شده. خدا روشکر می کنم که جایی هستم که عزیزان راه هایی رو که رفتن نوشتن ، یا مثل آقا هادی و آقا رضا فیلم هست که می بینیم و نه تنها فیلمشون هست بلکه تحلیل شما چقدر راهگشاست .

    اینکه ما نسبت به قرض و قسط و وام فکرمون عوض شده از شما یاد گرفتیم و من هنوز از هیچ جای دیگه نشنیدم . از موفقیت آقا رضا در پرداخت بدهی اش من به شدت خوشحال شدم و اولین باری که فیلمشون رو دیدم اشک شادی ریختم که خدایا به همین راحتی میشه ! من و همسرم الهام گرفتیم که مهمترین هدف ما پرداخت بدهی زمین باشه با اینکه املاک خیلی به ما وقت داده و راحت گرفته . ما شروع کردیم در حد توانمون پرداخت زودتر رو و به چشم خودم دیدم درهایی که خداوند باز کرد. عزیزان تموم کردن قسط و بدهی و وام و همینطور قرض دادن به این معنا که شما یاریگر کسی باشید با این فکر که اون نمی تونه رو جدی یگیرید و برای همیشه بذارین کنار . خیلی حرفه که استاد میگه وقتی قرض بده که فکر کنی تو داری میبخشی!به چه قلب بزرگی و به چه حد بالایی از کنترل ذهن باید رسید که اینطور پول داد!

    استاد الان نگاه من تا حدود زیادی به موفقیت های آدما متفاوت شده و دیگه مثل قبل نیستم و بعضی وقتا به حدی شاد میشم که انگار این منم که به اون موفقیت رسیدم و به شدت احساس می کنم که این موفقیت برای همه ی آدمایی که بخوان و باور کنن شدنیه و از جمله برای خود من.

    در مورد موفقیت تحصیلی ، یکی از پسردایی هام دکترای برق هست، دقیق رشته رو یادم نیست. از من سه سال کوچیکتره. همون موقع ها همیشه از موفقیتش لذت می بردم و با اینکه از من کوچیکتر بود نگاه می کردم ببینم چکار می کنه. همیشه از مدرسه که میومد اول مشق و درسش رو انجام نیداد و بعد ناهار میخورد. و بعد هم می رفت بازی و تفریح و تلویزیون و آزاد به معنای واقعی بود. برعکس بچه های دیگه که اول همه کار می کردن به جز درس. تازه شب میومدن و با مامانا کل کل می کردن.این پسردایی ما خودش خودجوش اینطوری بود. سال اولی که کنکور داد گفت رتبه ای که میخام نشد و نشست سال دیگه خوند و چیزی که میخواست به دست آورد ، فوق و دکترا رو هم با نمرات بالا گرفت و اصلاً آدم می بینتش کیف می کنه. من چند وقت یه بار برای بچه هام میگم که این پسرداییم اینطوری بود و نتیجه اش هم با بقیه متفاوت بود. خوبیش این بود که همه چی رو هم به جا داشت . اینقد هم با لذت درس میخوند که آدم هوس میکرد بره خونه درس بخونه. موقع بازی و تفریح هم با لذت تمام بازی و تفریح می کرد. خیلی وقته که ندیدمشون . الهی هر جا هست روزبروز موفق تر و شادتر و ثروتمند تر بشه.اون موقع ها با اینکه دقت میکردم که چکار میکنه اما درس نمی گرفتم اما امروز که در مورد آقا ابوتراب نوشتم میخام ازشون درس بگیرم. میخام مثل اون اول کار مهم ام رو انجام بدم و بعد سبکبال از روزم لذت ببرم. به جا هم شادی کنم و هم تفریح و هم از کارم لذت ببرم . و باور کنم که میشه. اون باور داشت که میشه با اینکه تو یه مدرسه ی ساده درس میخوند ، همیشه می گفت که خود آدم مهمه که چجور فکر کنه. دوستان مهمش هم مثل خودش موفق بودن. تو اون سال ها و با اون سن و سالش کتاب های موفقیتی دستش بود و میخوند.

    خلاصه که آدم شاید فکر کنه فلانی که کار خاصی نکرده و بعد فکر کنه خودش خیلی کارا کرده ، پس چرا نمیشه؟ به قول استاد ما تو توهم کار کردن بودیم که نشده. اگه حقیقتاً رو خودمون کار کرده باشیم باید نتایج به فراخورش رو ببینیم اگه ندیدیم پس به اندازه ی کافی کار نکردیم. امیدوارم که دست از توهّم بردارم و عملگرا باشم . که بارها به چشم خودم دیدم که وقتی اقدام عملی داشتم معجزه شده.

    استاد چقدر قشنگه که شما هر بار یه فایلی میذاری بچه های سایت میگن این دیگه آخرت آگاهیه ، و باز چند وقت دیگه شما یه فایل دیگه میذاری بازم همین رو میگن. داشتم فکر می کردم دیگه اون دوره ای که تو این فایل ازش حرف زدین که مربوط به خودشناسیه بیشتره دیگه چجور میشه. خوشحالم ، از اینکه با شما و این آگاهی ها آشنا شدم خوشحالم. اگه همین امروزم بمیرم میگم خدایا ممنونم که اینطوری مُردم، با این افکار مُردم. خوشحالم از اینکه با خدای خودم دوستم ، در عین اینکه خدای من بزرگتر از هر بزرگیه، قدرتمند تر از هر چه قدرته ، و رفیق تر از هر چه رفیقه. من از همه لحاظ فرق کردم. دنیای من متفاوت با دنیای چند سال پیشه .

    استاد از لذت بخش ترین کارها برای من همینه که میتونم ذهنم رو کنترل کنم. گاهی به ثانیه افسارش دستمه ، گاهی به دقیقه و گاهی به ساعت و گاهی به سه چهار روز . به هر حال افسارش رو به دست میگیرم و این بزرگترین ثروتی هست که خدا بهم داده. میشد که من با همون افکار افتضاح خودم زندگی کنم! وای نه ! حتی تصور اون مدل فکر کردن و اون مدل خدا رو دیدن زجر آوره. اینکه تا همینجا اومدم هزاران هزاااااار شکرگزارم. خدایا سپاسگزارم. امیدوارم تا آخرین لحظه ی حیاتم تو همین مسیر باشم.

    اللهم ثبت اقدامنا….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ابراهیم مرادی گفته:
    مدت عضویت: 944 روز

    باسلام و درود بر استاد عباسمنش عزیزو خانم شایسته گرامی وهمه دوستان فرکانس مثبت

    در جواب به سؤال مطرح شده ،باتوجه به توضیحات ارزشمند استاد من از موفقیت دیگران حس حسادت ندارم اما حس خوبی هم ندارم .من بیشتر خودم رو مسئول موفق نشدن خودم میدونم وبا خودم میگم اگر فلان کار رو انجام داده بودم الان موفقتر بودم .

    امیدوارم بتونم ذهنیت خودم رو تغییر بدم وهمیشه موفق باشم

    با آرزوی موفقیت سلامتی شادی و خوشبختی وثروتمندی برای تک‌تک عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    امیررضا شیخ شعاعی گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز و باحالم و خفن و خانم شایسته مهربان و دوستان هدایتی سایت

    ممنونم استاد بخاطر این فایل خفن و جدید خیلیییییی باحاله

    من اسم افرادی که میخوام در تمرینم بیارم رو با دوست معرفی میکنم.

    دوست شماره 1 : موفقیت= داشتن روابط خوب، روابطی بدون وابستگی عموما درک طرفین و مسائل خوب موجود در رابطه

    حس من: واقعا استاد الان دارم روی خودم کار میکنم که ببینم و باور کنم که اون تونسته موفق بشه در روابط پس من هم میتونم، و وقتی دقت میکنم میبینم که:::: احساس لیاقت در دوست شماره 1 من و باور اینکه خیلی انسان ارزشمندیه سبب شده که روابط خوبی رو داشته باشه.

    نتیجه»» حس لیاقت – عزت نفس

    دوست شماره 2 : من واقعا درصد حسادت به این دوستم خیلی کم بوده

    موفقیت= کنترل بر خشم، احساسات و اتفاقات ناگوار

    حس من: استاد من یکبار از ایشون بخاطر قدرتشون در کنترل بر روی احساساتشون پرسیدم و جوابی که بهم دادند این بود که در مرور زمان بر اساس اتفاقات و تجربیات و تکاملی که داشتند به این موفقیت دست یافتن.

    نتیجه»» قانون تکامل – تمرکز فوق العاده بالا

    دوست شماره 3 : موفقیت= موفقیت مالی بسیار بالا

    حس من: من از ایشون همواره سعی دارم که دلیل موفقیتشون رو بپرسم

    استاد این دوست شماره 3 از دانشجویان شما از سال 90 هستند.

    دیسیپلین بالا در زندگی که میبینم ازشون توانایی کنترل بر احساسات، شناخت خوب بازار، باور بر ثروتمند شدن باور بر اینکه زندگی فوق العادس و هر چیزی در جهان هستی زیباست، تمرکز فوق العاده بالاااااااااااااااا

    اینها همه دلایلی بر موفقیت این فرد هست.

    نتیجه»» حس خوب – باور خوب – دیسیپلین بالا بر اساس خودشناسی – در سکوت و کنترل بر احساسات

    ممنونم استاد خفنم بخاطر این فایل باحال

    ممنونم از دوستان بخاطر کامنتای باحالشون

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سید مهدی جزایری گفته:
    مدت عضویت: 2118 روز

    به نام خدای نزدیک مهربان بخشنده

    با سلام به استاد عزیزم و همه اعضای این سایت بهشتی

    من صحبت‌های ارزشمند استاد رو تایپ کردم و در اینجا منتشر می کنم

    چون این احتمال هست که بعضی قسمت هایی رو که شاید هم مهم باشه، فراموش کنیم یا موقع انجام تمرینات این فایل، دقیق آن قسمت ها رو متوجه نشده باشیم، ولی اگر متن مکتوب پیش روی ما باشد، بهتر می‌توانیم کار کنیم

    به همین دلیل من سخنان استاد رو اینجا می گذارم، هم برای استفاده خودم و هم برای استفاده تمام عزیزانی که بعدها می‌خواهند از این آگاهی های ارزشمند بهره ببرند

    تقدیم به شما با عشق:

    یک سلسله برنامه رو آماده کردم در مورد تفاوت بین ذهنیت قدرتمندکننده و ذهنیت محدودکننده

    من سال‌ها پیش فهمیمدم که تمام اتفاقات زندگی ما به خاطر باورهای ما و ذهنیت و نگرش ما اتفاق می افتد و آنجا شروع کردم به تغییر باورهایم و تغییر نگرشم …

    در این برنامه‌هایی که دارم آماده می‌کنم، موضوعات مختلفی انتخاب شده که در مورد هر موضوع، ذهنیت قدرتمندکننده و ذهنیت محدودکننده رو توضیح می دهیم.

    یک سوالی می پرسم از شما برای این که ببینیم در آن موضوع کجای کار هستیم و بعدش توضیحات و مثال ها و تمرین‌ها و ادامه برنامه.

    مطمئنم که اگر این جلسات رو خیلی خیلی با دقت گوش کنید و همکاری کنید توی پاسخ دادن به سوالات و انجام تمرین‌ها، و باور کنید که چقدر مهمه، باور کنید که چقدر مهمه، شرایط زندگی تون تغییر می‌کند، به شکلی که اصلاً اینقدر رشد می‌کند اینقدر اوضاع بهتر میشه که اصلاً باورتان نمیشه که شما یک چنین گذشته ای داشته اید

    بریم سراغ سوال این برنامه:

    اگر یکی از افراد نزدیک به شما به موفقیت بزرگی برسد (موفقیت کاری، مالی، هر موفقیتی که به نظر شما موفقیت بزرگی است) شما چه احساسی دارید؟

    آیا احساس خوشحالی می‌کنید و می گویید این الهام بخش من است برای پیشرفت بیشتر؛ و کنجکاوی که ایده بگیری و باور می‌کنی که اگر او توانسته پس برای من هم امکان‌پذیر است

    یا نه، اگر موفقیت بزرگ یکی از نزدیکان خود را ببینی، احساس حسادت و بی عرضگی می کنی که گویی من بی عرضه نشان داده می‌شوم و بی عرضه دیده می‌شوم.

    به این سوال فکر کن و همین جا ویدئو را نگه دار و جوابش را بنویس

    می‌توانید مثال بزنید در مورد افراد

    ممکن است احساسات متناقض باشد. مثلاً برای یک سری از افراد خیلی خوشحال شده باشیم و برای یک سری افراد، خیلی احساس حسادت و بی عرضگی و ناتوانی کرده ای و ناراحت شدی.

    شرح و توضیح:

    اگر کسی از نزدیکان ما به موفقیت بزرگی می‌رسد و ما احساس بدی پیدا می‌کنیم، این نشان‌دهنده باورهای محدودکننده در ذهن ماست.

    مثل این باورها:

    1. اگر افراد زیادی موفق شوند، شانس من برای موفقیت کمتر می‌شود.

    2. موفقیت آنها باعث می‌شود من بد و ضعیف دیده شوم.

    3. من هیچ وقت نمی توانم به موفقیت آنها برسم چون من قابلیتش و استعدادش و تحصیلات و قیافه زیبا و ………… را ندارم که به موفقیتی شبیه موفقیت آنها برسم.

    4. یا شاید این نگاه را داریم که آنها شانسی موفق شده‌اند ولی من بدشانس هستم.

    5. تقدیر و سرنوشت من نیست. خدا اینجوری برای من خواسته! بخت و اقبال من رو گره بسته اند.

    در مورد این باورهای محدودکننده میشه ساعت ها و ساعت ها صحبت کرد و این افکار و باورهای محدودکننده است که باعث احساس بد ما می‌شود

    ولی اگر بتوانیم ذهن و باورهای مان را تغییر دهیم و از زاویه دیگری به این موضوع نگاه کنیم که به ما احساس بهتری بدهد، آن وقت هم ما در همان مسیر قدم بر می داریم و به خودمان می گوییم که این ثابت می‌کند، شدنی و امکان‌پذیر است و اگر برای او شده برای من هم می‌شود.

    این دو نوع ذهنیت می‌تواند دو نوع نتایج کاملاً متفاوت در زندگی ما به وجود بیاورد.

    تمرین این برنامه:

    یک دفتر آماده کنید، یا در سایت عباس منش دات کام کامنت بنویسید

    در قدم اول موفقیت افراد نزدیک به خود را بنویسید، مثلاً زهرا به این موفقیت رسیده

    و بعدش یک سری سوال رو با هم جواب بدهیم

    جلوی هر فردی که موفقیتش را نوشتید، بنویسید که من چه احساسی دارم درباره موفقیت این فرد نزدیک به خودم.

    احساس خود را واضح توضیح بدهید

    خیلی از ماها خودمان را نمی شناسیم و حتی نمی توانیم احساسات مان را بیان کنیم و حتی نمی دانیم چه احساسی داریم

    خیلی مهمه که بنویسید که در مورد این شخص نزدیک به خودم (اسم) من چه احساسی داشتم، وقتی خبر موفقیت او را شنیدم

    برای هر کدام شان جداگانه احساسات تان را بنویسید

    در ادامه برای هر کدامشان جداگانه بنویسید:

    چه ایده های الهام بخش و یا خودباوری می‌تواند موفقیت این فرد، در من ایجاد کند

    از چه زاویه مثبتی می‌توانم موفقیت این فرد را ببینم که برای من الهام بخش باشد برای حرکت کردن برای پیشرفت کردن برای موفق شدن

    در نهایت برای هر کدام از این اسم ها بنویس:

    چه درس هایی می‌توانم بگیرم از مسیری که آنها برای رسیدن به موفقیت طی کردند.

    مثل کم کردن حواشی، پشتکار خیلی بالا، توکل به خدا، ایجاد کردن یک سری ویژگی ها در خودش که باعث شده به آن موفقیت برسد، جسارت به خرج دادن، رفتن به دل ترس ها ….

    اگر آنها از افراد نزدیک به شما باشند، احتمالاً قسمتی از مسیر رسیدن به موفقیت آنها را می دانید.

    تفاوت تعهد افراد در دوره‌های پولی و رایگان

    بچه ها! وقتی افراد پول یک دوره را پرداخت می‌کنند، خیلی متعهدتر هستند مثل دوره احساس لیاقت که تازه تمام شده و آنقدر بچه ها خوب کار کردند و تمرینات رو خوب انجام دادند که من برای خیلی از جلسات، جلسات تکمیلی آماده کردم.

    در فایل‌های دانلودی، به این دلیل که آن فایل هدیه است و افراد پولی پرداخت نمی کنند برایش، انگار افراد خیلی کمتر متعهد می دانند خودشان را برای حرکت کردن

    به همین دلیل من وقتی می‌خواهم یک کار جدی انجام بدهم که نتایج فوق‌العاده ای در زندگی افراد داشته باشد، ترجیحم یک دوره آموزشی است که هم جزئیات بیشتری در آن بگویم و هم افراد بهایش را بپردازند تا متعهد باشند که نتیجه بگیرند.

    این مطالبی که برای این موضوعات (ذهنیت قدرتمندکننده در برابر محدودکننده) آماده کردم، مطالب زیادی است ولی من منتظر می مانم ببینم شما چقدر اکتیو هستید در قسمت کامنت‌ها، چقدر خوب تمرینات رو انجام می دهید، چقدر از نتایج تان می گویید، چقدر از تصمیمات جدیدتان می گویید، و چقدر فعالانه دارید مشارکت می‌کنید در سایت عباس منش دات کام (منظورم فقط کامنت های این سایت است، نه اینستاگرام یا یوتیوب یا جاهای دیگر).

    اگر بچه ها دارند خوب و متعهدانه تمرینات رو انجام می‌دهند، من سعی می‌کنم جلسات بیشتر و بیشتر در مورد این موضوع براتون روی سایت بگذارم

    ولی اگر ببینم نه، فعال نیستند چون پولی برایش پرداخت نکرده اند و ارزشی برایش قائل نیستند، مطمئناً من هم انگیزه ای ندارم برای این که بخواهم ادامه بدهم

    قسمت پایانی

    من دوست دارم این زحمتی که کشیده می‌شود، یک نتیجه خوبی در زندگی افراد ایجاد کند

    به همین دلیل هم خیلی برایم مهمه که با تعهد، با انگزه فراوان این برنامه رو ادامه بدیم، در قسمت کامنت‌ها مشارکت داشته باشیم، در مورد تجربیات در مورد سوال و تمرین، جواب هامون رو بنویسیم و به هم دیگه کمک کنیم برای این که این مسیر رو بهتر و بهتر پیش بریم و کمک کنیم که باورهای محدودکننده رو تغییر بدهیم به باورهای قدرتمندکننده، و بعد ببینید که زندگی شما در تمام ابعاد چقدر تغییر می‌کند.

    واقعاً خدا شاهده چیزی غیر از این نیست که جهان بازتابی از افکار و باورهای ماست.

    اگر باورهامون رو عوض کنیم، به همان اندازه که باورهامون تغییر می‌کند، نتایج هم توی زندگی مون تغییر می‌کند.

    عاشقتوونم

    هر کجا هستید در پناه الله یکتا، شاد سالم خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    خدا نگهدارتون باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 2003 روز

    سلام بر استاد و دوستان عزیزم

    تمرین من

    نفر اول که این چند روز دیدم همکارم که متوجه شدم داره کم کم ماشین میخره و داره به سمت کسب کارش میره که.

    من حالم نسبتا بد شد چون هم خوشحال شدم که آفرین تونسته و هم ناراحت که خاک بر سرت چرا تو نه اینجا باور کمبود هست چون فکر میکنم که خیلی تو من ریشه کرده باور کمبود و باید تغییرش بدم.

    ایده ای که میگیرم این که پول هام جمع کنم و همیشه پول بسازم چون من گاهی تا یکم پول میسازم انگار یه باوری درونم میگه یسه دیگه بسه و من باید این باور با باور اینکه همیشه باید پول بسازی عوض کنم.

    نفر دوم کسی در شهر تهران که دیدم در شغل من جایزه گرفته و من ایندفعه خوشحال شدم و گفتم که پس منم میتونم برم چون اون تونسته منم میتونم ولی کمی هم احساس بد

    درسی که گرفتم این که منم پس میتونم فقط باید خودم باور کنم که تو این زمینه مشگل دارم خیلی و هی ایمان خودمو نسبت به خودم از دست میدم و باید ایمانم رو حفظ کنم‌.

    ایده ای که گرفتم این که باید ادامه داد و جسور و در عین حال صبور بود که من جفتش رو کم دارم و دایره امن خودم رو خیلی جدی گرفتم و هی فقط داخل این دایره چرخ میزنم ولی قول میدم که از امروز از ترس هام خارج بشم و نتیجش بگیرم.

    نفر سوم خانم همکار که همسن من نیست ولی موفقیت عالی گرفته و من احساسم عالی شد و فهمیدم پس میشود کسی شهرستان شروع به کار کرده باشد و بتواند با بزرگان اون حرفه همکار شود و کار های عالی بسازد.

    ایده ای که گرفتم این که پس من باید اول کارم رو به نحو احسنت انجام بدم تا بتونم جزو 5 درصدی شغلم باشم و همیشه تمرین داشته باشم چون من تو این زمینه هم مشگل دارم و هی تمرین ول میکنم و میگم حالا فردا حالا فردا ‌‌‌.

    درس هایی که تا اینجا ‌گرفتم صبور باشم جسور باشم و هر روز تمرین انجام بدم تا اماده باشم

    کارم رو به نحو احسنت انجام بدم و همیشه بهترین خودم رو نشون بدم

    حواشی رو کم کنم و مطالعه رو زیاد کنم و فقط تمرکزی کار کنم.

    پول هام جمع کنم و همیشه پول بسازم.

    این ها درس هاست ولی مشگل اصلی من احساس لیاقتم هست کسی از دوستان اگر ایده ای داره برای افزایش احساس لیاقتم اگر میتونه ایده اش رو بهم بگه ممنون میشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    هلن گفته:
    مدت عضویت: 4033 روز

    سلام به استادان قدرتمندم مریم بانو و سید حسین عزیز

    سوال اول، اگه یکی از دوستان یا نزدیکان به موفقیت برسه چه احساسی داری؟

    اگه با خودم رو راست باشم،در رابطه با اعضای خانواده ام خوشحال میشم وبراش دعا میکنم وطلب خیرو برکت دارم.

    والهی شکر تونستهموفق بشه.

    ولی در رابطه با اطرافیانم قبل از اموزه های شما واقعا وحشتناک حسادت میکردم و خودم رو سرزنش میکردم که نتونستم موفق بشم.و میگفتم اونا زرنگن،و توانایی دارن،وولی از وقتئ با اموزه ها شما اشنا شدم،بازم اون حسادته هس، ولی آگاهانه،تاکید میکنم اگاهانه سعی میکنم خودمو مجبور کنم برای طرف دعای خیر کنم و براش برکت بطلبم.

    و تحسینش کنم وبا دست خودم جلوی ورود نعمتهارو به زندگیم نگیرم.

    و نتایج اون رو هم دیدم.

    که خیر وبرکت در زندگیم جاری شده.

    و میام برای تمرین روزانه ام افرا دی رو که موفق شدن حالا چه از نظر مالی یا شعلی و عتطفی برا شون برکت میطلبم وخیر میخام براشون.

    به قول استاد اونا تونستن منم میتونم.

    ولی هنوز هم میفهمم در دعااام وتمرینام اون لایه های حسادت هس و لی داره کمرنگ تر میشه.

    باورهای محدود کننده من این بود که اونا زرنگن و با هوشن و شم اقتصادی بالا یی دارن.

    ولی به خودم میگم منم باید بیشتر تلاش کنم خدای اونا خدای منم هس و میشئنم موفقیتهای به ظاهر کم خودم رو میبینم.

    مقایسه نکردن هم مفید بوده.

    سوال دوم که چه کار میکنم مسیرم به موفقیت منتهی بشه؟

    ایناالگوهای بسیار خوبین مخصوصا اگه تو همون شهر وکشوری باشن که من دارم زندگی میکنم و میگم درا ین شرا یط جامعه اون تونسته منم باید تلاش کنم.

    من توانمندیهایی دارم و باید اونا رو بولد کنم با تمرین وتقویت اونا.

    حتما برنامه ریزیها ونظم اون متفاوت تر بوده و باید کارهایی که انجام میده منم انجام بدم حتمانتیجه میگیرم.

    و حتی میتونم از او هم موفقتر بشم.

    خدایا شکرت به ما عقل و هوش واستعداد دادی.

    سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    ریحانه معارف وند گفته:
    مدت عضویت: 894 روز

    سلام به استاد بینظیرم،خانم شایسته نازنینم و تمام دوستان گلم.استاد جانم لطفا کمی صبر.من کامنت این فایلو نگذاشتم فایل جدید اومد.خب شروع میکنم منم تا قبل از اشنایی با شما و قانون و … اصلا نمیتونستم ذره ای پیشرفت بقیه رو ببینم.ولی چند سالیه از طریق شما و یه سری کتابی خوندم نمیدونم اسم کتاب چی بود ،بنظرم عشق،نمیدونم به هر حال با گوشیم میخوندمش و همش راجع به عشق دادن بود.اینکه مثلا باید برای سلامتی افرادی که سالمند رو با عشق با تمام وجود سلامتیشون رو ببینی و تحسین کنی و تو هم سالم میشی و برای بقیه چیزا یعنی ثروت،روابط و… .الان طوری شدم که میدونم باید با عشق و احساس عالی خوشحال بشم برای موفقیت افراد تا لاجرم برای منم اتفاق بیفته.طوری شاد بشم که انگار من جای اونم.هر چند شاید شیطان ذهن یه ذره این وسط جولان بده ولی من ریحانه خوش قلب خدا جونم هستم و سعی میکنم مراقب این قلب زیبای خدایی باشم.استاد جان من فکر کردم ولی کسی که واقعا پیشرفت چشمگیری در نزدیکانمون داشته باشه تو ذهنم نیومد. یه مورد در مورد جاری عزیزم حبیبه خانم گل گلابه.پیشرفت خیلی چشمگیری نیست،به چشم حسادت و… نمیگما.ولی امیدوارم بی انتها پیشرفت کنه و من برا همین پیشرفتش هم خوشحالم.اون چند سال پیش مغازه ارایشگری زد و بعد سریع جمش کرد گفت مشتری نیست.ولی الان خدا رو شکر تو یه کارگاه خیاطی و لباس و… داره بعنوان کارگر کار میکنه.و خیلی خوشحاله از اینکه بالاخره دستش تو جیب خودشه(خواسته از ته دل من)که ایمان دارم همون جور که برا اون شد خدای منم بزرگه برا منم میشه. منم دارم کلی در مسیر علاقم(انگلیسی) چند سالیه هزینه میکنم،انرژی میذارم،پیاده مسیری کمی طولانی تو سرما و گرما میرم اموزشگاه ،مثل شما استاد جان با عشق میرم، باامید میرم و باید کلی وقت برای کارای خونه،درس خوندن،بچه،شوهر و مناسبتها و رفت وامدها و… و کلی کار دیگه بذارم.تازه این وسط بقیه مثل مادر ،مادر شوهر و… گله دارند که نمیرم،دیر میرمو از این حرفا.من حتی نمیرسم درست رو زبان انگلیسیم،رو سایت،رو خودم،رو دوره هام کار کنم.چه برسه بخوام خواسته اونا رو اجابت کنمو اونا رو راضی نگهدارم.خدایاااهزااارباااار شکرررت برای تنهایی تقریبا موقتی و کم وبیشم که خواستم وشد.وخونه جدید کمی دورتره از محله ای که همه فامیل هر ثانیه همو میدیدن و اون تنهایی که میخوام بدست بیارم.میخوام اون زندگی توحیدی رو،خودم و خدام و بی انتها وقت و سلامتی و انرژی و ارامش وثروت و… برای رسیدن به اهدافم،رسالتم وتمام خواسته هام.یاد سعیده شهریاری عزیزم افتادم که دیشب کامنتشو تو فایل بعدی(2)خوندم کلی گریه کردم براش کلی قربون صدقش رفتم و گفتم اره منم مثل تو فشارهایی رو متحمل میشم کم میارم به تمام معنا کم میارم(خصوصا در مورد سلامتی و انرژی) ولی باید امید داشته باشم خدا کمکم میکنه هدایتم میکنه.ولی استاد میدونم اگه سلامتی و انرژیم بیشتر و کامل بشه خیلی وقتها دارم،خیلی کارا میتونم بکنم،خیلی پیشرفتا با ارامش و احساس عالی.برای همینم بازم برای بار چندم تو فایل جدید فکر کنم”قدرت اراده…” براتون نوشتم که منی که خیلی لاغرم میشه تهیه کنم قانون سلامتی رو و استفاده کنم؟به خانم فرهادی عزیزم زنگ زدم و در جواب سوالم گفتند کامنت بذارم وازتون بپرسم وگفتند خودشونم از شما میپرسند.فعلا من منتظر هدایت خداجونمم در بهترین مکان و در بهترین زمان جوابمو واضح و دقیق میده.هر چند 2 تا از دوستان عزیز سایت در جوابم گفتند میتونم قانون سلامتیو تهیه کرده استفاده کنم.الان فقط از دنیا سلامتی و انرژی میخوام.خدایا شکرت که دیگه بیشتر از قبل به فکر خودمم،ورودیهای مثبتم،ارزشمندیم،اعتمادبنفسم،عزت نفسم و… خودم و خودت خیلی حال میکنم.راستی یادم رفت تا کجای تمرین پیش رفتم اهان اره الان جاری مهربون وعزیزم موفقیت مالی داره خدارو شکر سلامتی و انرژی بالایی هم داره و هم باید به کارهای خونه(نفر5)برسه هرچند دخترهاش کمکش میدن تا حدودی و هم به کارای خیاطی.ولی خب بعضی وقتا میگه باید به همه کاراش برسه.الهی که در همه زمینه ها عالی باشه.خب من احساسی که داشتم یه بار که داشت میگفت راجع به درامدزاییش و حقوقش یه لحظه پیش خودم حسرت خوردم گفتم چرا اینهمه خدایا ازت خواستم برای من نشده انگار قرار نیست که هیچ موقع من شغل داشته باشم، شروع کنم به کسب درامد حتی در ابتدا ناچیز وبعد بیشتر بشه،من الکی دارم وقت و عمرمو هدر میدم و من تازه اول راهم برا یاد گیری زبان اونم تو سن 36 سالگی که دیره( یکی دیگه از ترمزام)،کی میشه اونجور که میخوام پیشرفت کنم توش.اونم زبان انگلیسی که بی اندازه گسترده وپیچیدست.استاد نمیدونم چکار کنم اینا ترمزام هست:نداشتن وقت کافی،شوهر،بچه،کمال گرایی که باید همیشه بتونم به همه چی عالی برسم و نمیشه پس نتیجش میشه ترس از کارای انجام نشده،دغدغه فکری که چرا همیشه کار هست تمومی نداره من یه نفر باید این همه کار انجام بدم،اونم الان که خونمون بزرگتر شده و کارا و تمیزیش بیشتر.واقعا دلم میخواد برگردم به مثلا بچگیام یا حتی قبل از ازدواج که ارامشم،بی خیالیم خیلی بیشتر بود،مسئولیتام کمترو… خلاصه بعد ذهنم دوباره دست به کار شد وگفت بعد حبیبه جان از همون اول حقوق میگیره بدون هیچی و راحت.یعنی اون احساس عشقه کمی خورده شیشه قاطیش میشه.اخه شوهرم چند باره هی میگه لااقل این هزینه ای که میکنی برای زبانت میرفتی ارایشگری یا خیاطی بهتر بود شاید درامدم داشتی.اخه من چطوری بگم من از یادگیری این 2 شغل متنفرم.من عاشق زبانم،من دیوونشم.از مدرسه ،راهنماییم،دبیرستانم همیشه هم نمراتم توش عالی بود خدارو هزار بار شکر و هم الان که بغیر از یه مدت انلاین ابتدا شاید 1 سال یاکمی بیشتر بعد شروع کردم به اموزشگاه رفتن شاید2 سال کمی بیشتر نمراتم بازم بلطف خدای مهربونم از100 نمراتی که گرفتم تو تمام کارنامه هام 1 بار 100 کامل و بقیه98 و نیم و چند تا98.خدایامیلیاردها بار شکرت برای این پیشرفتام.قبل از همه اینا از عشق و اشتیاق اموزش نصرت رو خودم با سی دی رفتم.من سعی کردم جواب تمرینها وسوالا رو بدم هرچند پیچیده شد با موضوعات دیگه.در مورد بخش اخر باید بگم خودباوری من اینه که منم توکل دارم خدای حبیبه جون خدای منم هست من باید حرکت کنم تسلیم باشم و ادامه بدم و ذهنمو کنترل کنم .حتما خدا درها رو برام باز میکنه.یکی از فایلاتونه که خیلی گوشش میدم استاد جانم.اینکه به گفته جاریم گفت مدیر یا سرپرست اونجا که کار میکنه که بهش میگن رئیس به جاریم گفته بشین پشت چرخ و بدوز.جاریم که نسبت به من خدای اعتماد بنفس وعزت نفس و…است گفته طورو خدا نمیتونم خراب میشه و اون خانم هی میگفته عیب نداره هیچی نمیشه بدوز.و جاریم رفته تو دل ترسش و انجام شده.الان تعداد بیشتری رو داره راحت میدوزه.اره تحسین میکنم اعتمادبنفستو،جسارتتو،کمتر کمال گرابودنت رو و صبوریتو و… .اهان مهمتر ازهمه این باورت که گفتی پول در اوردن خیلی راحته.و اره خدا همون طور که من دارم رو این باور کار میکنم تا نهادینه بشه تو وجودم از زبان تو بهم گوشزدش کرد برای اولین بار و منو متحیر کرد و همون موقعها شاید قبل اینکه این باوراشو بگه خونه مادرشوهرم بودیم که اسفند دود کرد همینطوری وجالبه مادرشوهرم بهش تراول50 ای داد.. و واقعا پول دنبالش میاد.وای کامنتم خیلی طولانی شد.اره بغیراز این هایی که گفتم ارامشش از من بیشتره یعنی ایمانش بیشتره تا اونجا که یادم میاد اینا.اره منم دارم سعی میکنم باورامو بهتر کنم،عزت نفس و اعتمادبنفس،جسارت،قدرت و… چیزایی که اشاره کردم.در اخر اره استاد جان خانواده ،رسانه و…چه بلایی برسرما و باورهامون اوردند.خیلی دارم روشون کار میکنم.مشکلات دیگه که استاد شما تعریف میکردیدما هم داشتیم.من یکی دیگه از ترمزام همینه که از بچگی پدر و مادرم گفتند کار نیست،مدام از بیکاری گفتند،اگه کم وبیش کاریم بود اره صاحب کار پول نداره،پول نمیده،اذیت میکنه و… وخدایا چرا چرا الان که من 36 سالم شده بازم اینا رومیشنوم که مامانم که الهی دورش بگردم عاشقشم وقتی پشت تلفن احوال شوهرمو میگیره و من هر روز میگم رفته تهران (واقعاخداقوتش،مظهر صبر و استقامت)،اون میگه خدارو شکر کن شوهرت سرکار میره بابات چند ماهه بیکاره در صورتی که فداش بشم بابام تو سن 60 و خرده ای سال دیگه نباید کار کنه اونم کار سخت.این شده مثل سیمان از سیمان بدتر و ناخوداگاه میاد تو ذهنم که خب من چند سال دیگه مدرک زبانمو بگیرم برا من یه نفر کار نیست جایی منو نمیخوان.بعدشم اینهمه ادم مدرک زبان دارند.اینجا هم یک فایلهای دیگتون اومد تو ذهنم استاد جان اینکه 1:من توانایی دارم.2:توانایی من باارزشه.3:نه یکی ،نه دو تا،افراد خیلی زیادی حاضرند برای تواناییم پول بدند پولای هنگفت.اره بنظرم درست نوشتم همینا رو تو فایل گفتید.اره این جملاتو با حس قدرت و لیاقت با خودم تکرار میکنم.اره ثروت خیلی بینظیره،خیلی قشنگه،تو رو خیلی خدایی میکنه،خیلی کمک ده میکنه،خیلی با عزت نفس تر ،بااعتماد بنفس تر میکنه،لایقتر میکنه،ارزشمندتر میکنه و… .نصفه شبه و من چندین ساعته در حال نوشتنم دمم گرم با خداجونم و اشکای زیبای خداگونه.خداجونم به اندازه کل دنیات سپاس برای همه چی برای شناختن خود واقعیت توسط زیباترین دستت تو دنیایعنی استاد عزیزم،برا شناختن خودم و ارزشمندیم و لیاقتم،برای این سایت واگاهیها و دوستان فوق العاده ام و… .بازهم بییییی نهایت سپاس استاد محشرم و خانم شایسته بی اندازه بینظیرم.اره تو محشری…… یاد این شعر افتادم.همگی در پناه خودخودش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: