کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال این قسمت:
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی. سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل تمرین را به شکل زیر انجام بده:
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
مرحله دوم:
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که:
” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “
ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:
- چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛
- بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛
- توکل من چقدر بیشتر می شود؛
- چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛
- چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛
- چه نعمت هایی به من داده می شود؛
- چه پیشرفت هایی می کنم؛
یعنی، نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی.
مرحله سوم:
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.
سپس هر بهبود و پیشرفتی که در مسیر تکمیل این قدم ایجاد می کنی را برای خود یادداشت کن.
با مرور این لیست، پیشرفت خود را ببین؛ خود را تشویق کن و به این شکل انگیزه خود را برای شروع قدم بعدی تغذیه کن.
از میان تمریناتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با توضیحات این تمرین داشته باشد، به عنوان تمرین انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
منابع کامل درباره محتوای این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2396MB29 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 228MB29 دقیقه
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
سلام به همه دوستان ارزشمندم
با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود و یادگیری و پیشرفتم است؟
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
تا قبل از آشنایی با استاد و دوره حل مسائل زندگی انسان ضعیفی بودم و در برخورد با مسائل حتی مسائل کوچک اولین کار این بود که گریه میکردم چون خودم رو نا توان در حل مسئله میدیدم
خودم رو برگی در باد میدیدم و انسانی که هیچ تسلطی رو اتفاقات زندگیش نداره و هیچ توانایی در حل مسائل زندگیش نداره
بعد کارکردن با آموزش های استاد مخصوصا دوره حل مسائل اگه یه چالشی برام به وجود بیاد شاید همون لحظه نتونم ذهنم و کنترل کنم ولی خیلی زود سعی میکنم ذهنم و آروم کنم و به خودم بگم این یک هدیه از طرف خداوند است
حتما این اومده که من و رشد بده
بعد ذهنم میگه تضاد به این زشتی کجاش هدیه است ؟ چطوری میخوای از دلش زیبایی بکشی بیرون ؟
و ذهنم و اینطوری منطقی میکنم و بهش میگم ذهن عزیز من
من در مسیر درست هستم
من دارم رو خودم کار میکنم
من اکثر مواقع حالم عالیه
من همیشه سعی میکنم سپاسگزار باشم
من هرروز دارم خودم و بهبود میدم و پیشرفت میکنم
من دارم سمت خودم و انجام میدم
پس حتما این تضاد اومده که باعث رشد و پیشرفت من بشه شاید الان نمیتونم حکمتش و بفهمم ولی من ایمان دارم که خدا داره من و به سمت خواسته ام هدایت میکنه
استاد عزیزم قبل از اینکه به بقیه سوالات پاسخ بدم میخوام بخشی از نتایجم از دوره بینظیر شیوه حل مسائل زندگی رو بنویسم که به ذهنم ثابت کنم من توانایی حل مسئله رو دارم پس هر چالشی تو زندگیم به وجود بیاد میتوانم حل کنم با این منطق که
همه مسائل نه تنها راه حل دارند بلکه راه حل های ساده و قابل اجرا دارند
راه حل هر مسئله تو دل همون مسئله هست
خداوندا راه حل تمام مسائل رو تو میدونی پس من را به جواب مسئله ام هدایت کن
من با حل کردن هر مسئله تو زندگیم صدها برابر قوی تر و با اعتماد به نفس تر میشوم
اولین و مهم ترین نتیجه من از دوره حل مسائل و حل کردن مسائل ریز و درشت زندگیم
قوی شدن من و تقویت اعتماد به نفسم بود و تقویت این باور که من توانایی حل مسئله رو دارم پس وقتی این باور در من ساخته شده که من توانایی حل هر مسئله رو دارم از چالش های زندگیم نه تنها ناراحت نمیشم بلکه خوشحالم میشم که اگه این مسئله رو حل کنم چنان اعتماد به نفسی بهم میده که میتونم روش کوه بسازم
و حتی بارها شده خودم آگاهانه برای خودم چالش انتخاب میکنم
نتیجه بعدی که برام خیلی بزرگ بود این بود که تونستم از قالب یه شخصیت دلسوز و فداکار برای دیگران و حلال مسائل دیگران بودن بیام بیرون
تونستم در نه گفتن به دیگران قوی بشم و به درخواست های نابجای دیگران بگم نه
تونستم تمرکز و انرژی و زمانی که برای دیگران میزاشتم و درخواست هاشون رو برآورده میکردم بزارم برای خودم وبرای خودم ارزش قائل باشم
برآورده کردن درخواست دیگران
به خاطر کم بودن عزت نفسم در نه گفتن به دیگران بود
به خاطر تایید گرفتن از دیگران بود
به خاطر دلسوزی بیجا برای دیگران بود
به خاطر مهم بودن حرف دیگران بود
به خاطر ایستادن سر راه خدا بود
تونستم این باورهای محدود کننده که به شدت من و آزار میداد و باعث شده بود تمرکز رو اهدافم نداشته باشم رو تبدیل کنم به باورهای قدرت مند کننده به طوری که الان تمام زندگیم هدفمند شده و برای خودم هدف های کوچک انتخاب میکنم بهش میرسم و میرم جلو
تونستم نرم افزار پریمیر رو یاد بگیرم
کاری که همیشه میدونستم باید انجام بدم ولی ازش فرار میکردم به خاطر اینکه خیلی کمالگرا بودم و میگفتم من الان یاد بگیرم خیلی طول میکشه که بخوام مثل فلانی حرفه ای بشم
به خاطر کمالگرایی هیچ وقت نخواستم یادگیری پریمیر رو شروع کنم
ولی با دوره حل مسائل به این ترسم غلبه کردم و کمال گرایی رو گذاشتم کنار و از خدا درخواست کردم که هدایتم کنه و تو خونه به صو رت آنلاین شروع کردم به یادگیری پریمیر و خدا به طرز معجزه آسا همون آدمی که باید و سر راهم قرار داد
و طوری یاد گرفتم که
همسرم بهم گفت ادیت های خودت از فلانی خیلی عالی تر میشه ( همون کسی که من فکر میکردم خیلی حرفه ایه و من خیلی جای کار دارم تا بهش برسم )
فقط با یاد گرفتن نرم افزار پریمیر هزاران هزار مشکل تو کسب و کار من و همسرم برطرف شد و چنان اعتماد به نفسی بهم داد که دیگه از یادگرفتن چیزاهای جدید ترسی ندارم و با آغوش باز میرم یادش میگیرم
نتیجه بعدی توانایی من در لیدر بودن تیم و رهبری کردن تیم تو کسب و کارمون بود
کاری که همیشه همسرم انجام میداد و من به هر نحوی ازش فرار میکردم و فکر میکردم من مثل همسرم خوب نیستم نمیتونم تیم و مدیریت کنم و نمیخواستم مسئولیتی رو دوش من باشه همش میترسیدم یه خرابکاری بشه یا کسی کارش و خوب انجام نده و مقصر همه چیز من باشم
ولی واقعا سپاسگزار خداوندم که بارها من و تو شرایطی قرار داد که دیگه راه فراری نداشتم
این برام خیلی چالش بزرگی بود ولی رفتم تو دلش و بارها و بارها در نبود همسرم تیم و مدیریت کردم و نه تنها چیزی خراب نشد بلکه همه کارها عالی انجام میشد و چنان ذوق و شوق و اعتماد به نفسی گرفتم که دیگه خیلی از جاها آگاهانه از همسرم درخواست میکردم که اون روز نیاد و من انجامش بدم
مسئله مهم بعدی نداشتن آزادی زمانی و مکانی و اتلاف شدید انرژی بود که تو زندگی من و همسرم حل شد
ما آزادی زمانی و مکانی و تمرکز بیشتر رو کار و میخواستیم
داشتن مشتری از همه جای ایران میخواستیم نه فقط همون نقطه خاص که ما هستیم
ولی میترسیدیم کار و ببریم به سمت آنلاین و میخواستیم هنوز به روش سنتی رفتار کنیم و بشینیم تو دفتر و مشتری بیاد
داشتن دفتر کار و رفت و آمد هرروز و طی کردن مسیر بین خونه و دفتر و هدر رفتن تایم و انرژی مون
برامون شده بود مسئله
با این منطق که میخوای کویر و نگه داری و توش برنج بکاری و این امکان پذیر نیست
با هدایت ها و نشانه های عالی از طرف خداوند دفتر کار و جمع کردیم و کار و بردیم به سمت آنلاین
با این کار نه تنها مسئله آزادی زمانی و مکانی و اتلاف انرژی حل شد
بلکه با ایده های جدید که اومد ما صدها برابر قوی تر شدیم برای خلق ثروت
همین کار باعث شد مشتری از بقیه شهر ها داشته باشیم و حتی چندتا پیشنهاد کار در خارج از ایران
باعث شد سایتمون و راه اندازی کنیم کاری که همیشه ازش فرار میکردیم
با حل همین یه مسئله یه عالمه مسئله دیگه حل شد که بخوام بنویسم خیلی طولانی میشه ولی خوب برای خودمون خیلی ملموس و روشن هست
کلا ذات دوره حل مسائل اینه که وقتی شما یه دونه مسئله رو حل میکنی ناخودآگاه هزارتا مسئله دیگه در کنار اون حل میشن چون تو مسائل رو به صورت ریشه ای حل میکنی
مسئله بعدی که خیلی برام ترسناک بود و نمیتونم بگم کامل حل شده ولی تا حدی اوکی شده
ترس وحشتناک من از سوسک بود
طوری که نمیتونستم حتی از ترس به عکسش نگاه کنم نمیتونم بگم چه ترس وحشتناکی بود ولی حداقل چند بار تونستم برم بکشمش و یه ذره ترسم کمتر شده نمیگم کامل برطرف شده ولی خیلی بهتر شده حداقل وقتی میبینم میتونم جیغ نزنم و فرار نکنم و یه ذره با خودم کلنجار برم و یه راهی پیدا کنم برای کشتنش
اگه بخوام برای سوال اول مثال بزنم میتونم بگم که
خونه قبلی که ما بودیم بعضی وقتا سوسک میومد و اگه من اون آدم قبلی بودم به همسرم میگفتم اسباب کشی کنیم بریم یه جای دیگه و نمیدونم واقعا اگه اون ادم قبلی بودم چه زجری میکشیدم و چقدر زندگی تو اون خونه برام جهنم میشد
ولی گفتم اشکال نداره به جای فرار از مسئله حلش میکنم
اتفاقا من قوی تر میشم اتفاقا خدا من و هدایت کرد به اینجا که من بر ترسم غلبه کنم و قوی بشم
بیام به جای فرار از مسئله ریشه حل کنم
اولا که بیام بر ترسم غلبه کنم
دوما ببینم حتما یه جایی که درزی چیزی هست اونو میبندم و مشکل حل میشه
و بعد از حل کردن این مسئله تونستم از همون خونه که در ظاهر قدیمی بود و زیبایی نداشت به قدری لذت ببرم و زیبایی ها رو توش پیدا کنم و بهشون توجه کنم که بعدش هدایت شدیم به یه خونه بزرگتر و فوق العاده زیباتر و مدرن تر
با این تفاوت که من از اونجا فرار نکردم
من هدایت شدم به جای زیباتر
یعنی شرایطی پیش اومد که ما باید میرفتیم مجبور بودیم که بریم
مسئله بعدی که حل کردم و خیلی برام ترسناک و چالش برانگیز بود و هنوزم دارم انجامش میدم تا بهتر بشم
من هیچ وقت مشتری پرزنت نمیکردم و اصلا بلد نبودم با مشتری ارتباط برقرار کنم
همیشه همسرم این کار و انجام میداد و بازم من همیشه میخواستم از این کار فرار کنم
برای اینکه بتونم این توانایی رو در خودم تقویت کنم
برای خودم یه چالش انتخاب کردم و گفتم میرم به شرکت ها و مجموعه هایی که به کار ما احتیاج دارن خودمون و معرفی میکنم و بهشون پیشنهاد همکاری میدم
اینطوری هم به نوعی تمرین آگاهی بازرگانی رو انجام دادم
هم یاد میگیرم در نبود همسرم و بدون وابستگی بتونم با مشتری ارتباط برقرار کنم و مشتری جذب کنم
هم اعتماد به نفسم تقویت میشه
هم اینکه اگه اونا پیشنهاد من و قبول کردن و قبول به همکاری کردن دیگه عالی میشه
این برام خیلی سخت بود خیلی
و ذهنم هرکاری میکرد که ازش فرار کنم
و میدونستم چون این پاشنه آشیلم بود و ذهنم سختش بود انجامش بده میخواست ازش فرار کنه و همش نجواها میومد که
الان میری مسخره ات میکنن
مطمئن باش بهت میگن نه
خودشون انقدر سرشون شلوغه مگه وقت دارن بیان به حرفهای تو گوش بدن
همسرت نباشه عمرا بتونی مشتری پرزنت کنی
اصلا تو چی بلدی چی میخوای بگی
ترس از مسخره شدن بود ترس از نه شنیدن بود
ولی
یه شب به خودم گفتم اگه فردا بیدار شدی و زنده بودی میری انجامش میدی
تنها در صورتی فردا نمیری که از خواب بیدار نشی
صبح بیدار شدم با کلی ترس رفتم و اولین جایی که رفتم اتفاقا چقدر استقبال کردن
چقدر کارهامون و تحسین کردن و گفتن چقدر عالی و حرفه ای هستین
دیگه اعتماد به نفسم زیاد شده بود و هرروز چندتا مجوعه انتخاب میکردم میرفتم
یه شرکتی رفتم که مدیرش یه خانوم بود
بعد از اینکه خودمون و کارمون و معرفی کردم بهم گفت
اومدن شما به اینجا اتفاقی نبوده
من دنبال یه تیم خوب و حرفه ای بودم
خوشحالم و خدارو شکر میکنم و از شما ممنونم که ما رو انتخاب کردین
من همکاری با شما رو به فال نیک میگیرم
یعنی من که میترسیدم مسخره بشم نه تنها مسخره نشدم بلکه تحسینم شدم و اونا از من سپاسگزار بودن
این حرف دیگه حجت را بر من تمام کرد و تمام نجواهای ذهنم خاموش شد
این کار و اوکی شدن چند تا قرارداد چنان ایمان و اعتماد به نفسی بهم داد که احساس میکردم میتونم کوه رو جابجا کنم
و یه اتفاق جالب که افتاد این بود که یه شرایطی پیش اومد که خداوند یه آقایی رو سر راه ما قرار داد که من و همسرم باید یه سری از جلسات کاری و همراه ایشون میرفتیم
بعد دیدم ایشون چقدر عالی صحبت میکنه و چقدر عالی رزومه خودش و داره بیان میکنه
و به قشنگی داره تمرین آگاهی بازرگانی و انجام میده با اعتماد به نفس کامل
طوری که طرف مقابل کاملا جذب صحبت کردنش میشه
و من از ایشون خیلی درس یادگرفتم و تو برقراری ارتباط و معرفی خودم خیلی تواناتر شدم
یعنی میخوام بگم وقتی من قدم برداشتم خدا هم کمکم کرد و این آدم رو سر راه من قرارداد تا من توانایی هام بیشتر بشه
خیلی مسائل ریز و درشت دیگه بود که تو زندگیم حل شده اونم در عرض یک سال که دوره حل مسائل آپدیت شده
شاید نشه همه رو بنویسم ولی خودم میدونم تغییرات از زمین تا آسمون بوده تو زندگیم
استاد ازتون سپاسگزارم که همیشه اصل و به ما یاد میدین
تمرین:
در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
چالشی که خودمون آگاهانه تو کسب و کارمون انتخاب کردیم
درسته خودمون خواستیم وارد این چالش بشیم ولی ذهن آدم دوست داره که از انجامش فرار کنه چون براش سخته و نمیخواد از نقطه امنش بیاد بیرون
مثال: ما کارمون انجام کارهای مربوط به عکاسی و تصویربرداری هست
ولی همیشه برای مراسم های عروسی این کار و انجام میدادیم
کم کم به جایی رسیدیم که دیدیم ما خیلی تو این حوزه پیشرفت کردیم و دیگه این کار هیچ چالشی برامون نداره
انگار شده یه کار روتین و یه چیزی که چشم بسته انجام میدیم
دیگه پتانسیل رشد و پیشرفت نداره
و همچنین خیلی تضادها پیش اومد مثل اینکه ما دیگه نمیخواستم مثلا تا 2 نصفه شب تایممون رو تو مراسم ها بگذرونیم
و دیدیم یه جایی داریم میرسیم که دیگه چیزجدیدی برای یادگیری نیست
این پنیر دیگه داره تموم میشه
اومدیم این سوالات و از خودمون پرسیدیم
چی کار کنیم که تو این نقطه نمونیم و پیشرفت کنیم ؟
چه چالشی میتونیم برای خودمون درست کنیم که انگیزه و ذوق و شوق در ما ایجاد کنه ؟
چطوری میتونیم از نقطه امن خودمون بیایم بیرون و رشد کنیم ؟
چطور میتونیم از همین شغل که دوسش داریم ثروت خلق کنیم ولی با ذوق و شوق بیشتر و با کار فیزیکی کمتر؟
ما باید چه کاری انجام بدیم که نیاز داشته باشه مهارت هامون رو تقویت کنیم ؟
اگر ما از انجام این کار خسته شدیم پس اون چی کاریه که به ما لذت بیشتری میده؟ چه کاریه که بهش عشق بیشتری داریم؟
با پاسخ دادن به این سوالات و با تضادهایی که جهان داشت به خاطر درخواست های خودمون بهمون نشون میداد
ما کارمون و بردیم به سمت انجام عکاسی تبلیغاتی و صنعتی و ساخت تیزرهای تبلیغاتی و انجام پروژه ای تبلیغاتی برای شرکت ها و کارخونه ها و صاحبان مشاغل
یکی از تضادهایی که خیلی واضح بود کنسل شدن بی سابقه قراردادهای عروسی که از قبل نوشته بودیم اونم پشت سر هم
به طوری که تو این چند سال کاری مون هرگز چنین چیزی نبود حتی زمانی که به خاطر پندمیک همه چیز تعطیل شده بود
والان این حجم از کنسل شدن قراردادها بی سابقه بود
و نداشتن مشتری به طرز عجیب
این یکی از اون تضادها بود اولش نمیفهمیدیم یعنی چی
مگه میشه چندین و چندتا قرارداد پشت سر هم کنسل بشه اونم بی دلیل
یه تضاد کنسل شدن قراردادها بود و تضاد دیگه این بود طبق قرارداد باید یه مقداری از بیعانه ها رو که دریافت کرده بودیم برمیگردوندیم و این خودش برامون مشکلات مالی ایجاد کرد
این همون تضادیه که ظاهرش زشته ولی باید بگی حتما من یه درخواستی از خدا داشتم و خدا داره پاسخ میده شاید ظاهرش قشنگ نیست ولی تو دل این تضاد حتما نقشه گنج هست
خدا داره نقشه گنج و به تو نشون میده پس خوشحال باش
وقتی با همسرم این روند و این اتفاقات بررسی کردیم به خودمون گفتیم
بابا ما خودمون میخواستیم شاخه کاریمون و عوض کنیم و پیشرفت کنیم ولی جسارتش و نداشتیم
ولی الان جهان داره ما رو مجبور میکنه که این کار و انجام بدیم
بعد از اینکه هدف مون و انتخاب کردیم و فهمیدیم باید چه کاری انجام بدیم که هم برامون لذت بخش تر باشه و هم جا برای پیشرفت داشته باشه
گفتیم خدایا دستت درد نکنه دمت گرم که هم قرارداد هامون و کنسل کردی و دیگه مشتری نفرستادی
وارد شدن به حوزه کارهای تبلیغاتی برای ما یه چالش جدیده و نیاز داره به یادگیری یه سری مهارت های جدید
ما قبلا این کار و انجام دادیم ولی خیلی کم یعنی میتونم بگم تخصص مون نبود و تمرکزی روش نداشتیم
ولی الان میخوایم تمرکزمون رو بزاریم رو این شاخه از هنرمونو میخوایم توش متخصص بشیم
که هم برامون لذت بخش تره و هم ما مهارت هامون قوی تر میشه و بیشتر رشد میکنیم
مرحله دوم:
وارد شدن به این چالش چه نعمتهایی رو برای ما به ارمغان میاره؟ باعث چه پیشرفت هایی در ما میشه ؟
باعث میشه چه توانایی ها در ما بیدار بشه ؟
به چه ترس هایی غلبه میکنیم؟
چون انجام این کار برای ما جدید و چالش برانگیز هست طبیعتا نجواهای ذهنم خیلی زیاده پس برای خاموش کردن نجواهای ذهنم مینویسم
کلی مهارت جدید یاد میگیریم و مهارت های قبلی مون رو تقویت میکنیم و این باعث بالا رفتن اعتماد به نفسمون میشه
چون مجبوریم مهارت هامون رو زیاد کنیم همین باعث شور و شوق و انگیزه در ما میشه و زندگی مون هدفمند تر میشه
به واسطه کارمون با افرادی که بیزنس های موفق و بزرگ دارن آشنا میشیم و ارتباط برقرار میکنیم و کلی ازشون درس یاد میگیریم
چون برای ما یه چالش جدیده پس خیلی جاها مجبوریم بر ترس هامون غلبه کنیم و همین غلبه بر ترس ها کلی به ما اعتماد به نفس میده
چون علاقه ما به این کار بیشتر هست و برامون لذت بخش تره پس ناخودآگاه نیازی نیست همش دنبال این باشیم که چی کار کنم پول بیشتری بسازم ما تمرکزمون رو میزاریم رو کار و پول و ثروت میاد
به واسطه کارمون مجبوریم به شهرهای مختلف سفر کنیم و این برای من خیلی لذت بخشه
مرحله سوم
قدم هایی که من باید بردارم:
من نرم افزار پریمیر رو تا حد خوبی یاد گرفتم ولی برای ادیت کردن تیزرهای صنعتی هنوز یه جاهایی ضعف دارم و نیاز دارم که یه سری مسائل رو حل کنم و یه سری موارد رو یاد بگیرم
میدونم نقاط ضعفم کجاست
پس قدم اول رو گذاشتم بهبود ضعف هام در نرم افزار پریمیر
چند قسمت آموزش هست که باید نگاه کنم
و همچنین ادیت کردن دوباره تیزرهای تبلیغاتی که دیگران برامون ادیت کردن
البته من الان چند وقته دارم این کار و انجام میدم یعنی هرروز یه دونه تیزر یک دقیقه ای درست میکنم
اگه کار جدید باشه انجام میدم ولی اگه نباشه میگم همین تصویرهای قبلی که هست بیا با همینا تیزر بساز
و این خیلی داره بهم کمک میکنه
یه کار دیگه ای هم که میدونم باید انجام بشه
انجام یک سری تغییرات تو سایت مون هست که نیاز داره به یه قرار حضوری با کسی که کارهای فنی سایت مون و انجام میده و دیروز باهاش هماهنگ کردم که روز جمعه میرم پیشش و کارهای فنی سایت و باهم انجام بدیم
فعلا میدونم باید این دو تا کار انجام بشه
هدف بعدی رو هم انتخاب کردم ولی فعلا میخوام تمرکزم رو قدم اول باشه
خیلی باید مواظب کمالگرایی باشم پس باید تو برنامه هام گوش دادن به جلسات 4 و 5 و6 دوره حل مسائل رو هم بزارم
استاد یه موضوع دیگه رو هم بگم
چقدر خدا قشنگ آدم رو به سمت خواسته هاش هدایت میکنه و شرایط و برای آدم به وجود میاره
وقتی ما تصمیم گرفتیم وارد این کار بشیم یه پیشنهاد کاری بهمون شد برای انجام کارهای عکاسی و تصویربرداری اتاق بازرگانی ایران و قطر
وقتی رفتیم تو اون جلسه خوب رییس اتاق بازرگانی ایران و قطر هم حضور داشتن و بیشتر فوکوس رو ایشون بود
چند سال پیش وقتی من و همسرم با شما آشنا نبودیم و کلاسهاس بازاریابی میرفتیم تو یه همایشی ثبت نام کردیم که ایشون
یعنی رییس اتاق بازرگانی به عنوان مدرس اومدن برای ما صحبت کردن
اون موقع اوضاع کاری ما خیلی داغون بود و خیلی میرفتیم همایش های بازاریابی
اون روز که به عنوان تیم تصویربرداری رفتیم تو اون جلسه و بعد از سالها اون آقا رو دیدیم
خیلی به خودمون افتخار کردیم که شاگرد شما هستیم چون جایگاهمون دیگه خیلی فرق میکرد با اون روزی که رفتیم تو اون همایش
خدایا شکرت که بهم فرصت نوشتن دادی
اینارو نوشتم تا رد پایی از خودم گذاشته باشم نوشتن کامنتم 4 ساعت طول کشید ولی ارزشش رو داشت که یه سری بهبودها رو به خودم یادآوری کنم
استاد شاید نتونم تو کامنتم خیلی خوب توضیح بدم ولی خودم میدونم چقدر پیشرفت کردم
چه هدایت هایی رو دریافت کردم و چقدر ایمانم به خدا بیشتر شده
چقدر توانایی هام در برخورد با تضادها بیشتر شده
استاد از شما و خانوم شایسته عزیزم سپاسگزارم