ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 57

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نرجس نیک گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام استاد عزیز. سلام مریم جون شایسته. سلام به همه.

    من متعهد شدم که همه ی این فایل سریالی رو گوش کنم، به سوالاتش جواب بدم و تمریناتشو حل کنم. تا انشالله بتونم نتایجش رو بصورت ملموس توی زندگیم ببینم.

    در جواب سوالات این فایل باید بگم که، واکنش من در مواجه با چالش ها، بسته به نوع اون چالش هست. من قدرت مدیریت شرایط خیلی خوبی دارم. از هندل کردن یه مهمونی بگیر تا جمع کردن یه طراحی و راه انداختن مشتری، تا حتی اتفاقات و مسائل خانوادگی یا رفاقتی. در مواجه با چالش هایی که گفتم، من اول یکم استرسی میشم یا دچار خشم آنی میشم، اما به سرعت خودم رو جمع میکنم و توی ذهنم براش حل مسئله میکنم. بعد که توی ذهنم به نتیجه رسیدم ذهنیاتم رو عملی میکنم. من حتی سفارشای طراحیم رو هم اول تو ذهنم اتود میزنم بعد اجرا میکنم. یا میز یه مهمونی رو اول تو ذهنم میچینم و بعد اجرا میکنم. و تا 90% هم همیشه این راه برای من موثر است.

    اماااا…

    اما نقطه ضعف من توی هندل کردن مسائل و مشکلات مالی هست. خصوصا اگر به سرسید پرداخت خاصی نزدیک باشم. یا موعد تسویه حساب خاصی باشه… قشنگ فلج میشم. فلج ذهنی، فکری، حرکتی… بشدت ضعیف میشم. و در طول روز حتی تپش قلب رو هم تجربه می کنم. با خدا یکم بحثم میشه. شبا که دیگه هزاران برابر طول روز دچار درگیری ذهنی میشم. من تو مسائل مالی ضعیف میشم خصوصا اگه شرایط جوری باشه که شخص یا اشخاص دیگه ای هم متوجه مشکل مالی من بشن… مفصل تر رو توی دفترم نوشتم…

    فقط اینم بگم که تنها و تنها دلیل این ناتوانی در برابر چالش های مالی این هست که من فکر میکنم دست من نیست! نمیتونم آنی پول بسازم که! از کجا مشتری بیارم؟ چیکار کنم همین الان پول بیاد؟ توی قسمت اول هم گفتم من خیلی درگیر چگونگی هستم…

    و یه نکته دیگه اضافه کنم که تو همین مسائل مالی هم اگه قرار نباشه چیزی به کسی پرداخت کنم یا کسی متوجه مشکل من نشه، میتونم با اون قضیه راحت تر کنار بیام و حداقل کمی مدیریت کنم.

    .

    تمرین 1 ( چالش های حال حاضر من ) :

    باورسازی درست در مورد ثروت. تقسیم کار با خدا. عدم ایمان به اینکه 100% اتفاقات زندگی من، خلق شده توسط خود من هستند. و مهم تر از همه تصور مهربونیه خدا نسبت به خودم!

    .

    تمرین 2:

    _ ورود به چالش و به ارمغان آمدن نعمت ها:

    قطعا همه چی عالی میشه. زمانی که من بتونم باورهامو در مورد ثروت و نعمت عوض کنم و رسیدن بهشون اینقدر تو ذهنم سخت نباشه، خب انعکاسش و هم توی زندگیم خواهم داشت. یا زمانی که اطمینان داشته باشم فقط و فقط باید سمت خودم رو انجام بدم و منتطر باشم خدا هم سمت خودش انجام بده، خب به آرامش بیشتری میرسم و با اطمینان بیشتری قدم هامو برمیدارم… من با عبور ازین چالش میتونم خدای مهربون و رئوفی رو وارد زندگیم کنم. به همون قشنگی که هست و من از درکش عاجزم. و در نهایت ثروت و نعمت بی شمار که خودم خلق میکنم.

    _ غلبه بر چه ترس هایی؟

    ترس از نشدن ها. نرسیدن ها. اطمینان و آرامش قلبی به توانایی دریافت پاسخ خدا. نگران نبودن از رسیدن نتایج…

    _ بیشتر شدن توکل:

    اونقدر که هیچ وقت توی زندگیم چیزی به اسم روز موعود نداشته باشم. در واقع ترس از رسیدن روز موعود نداشته باشم. با اطمینان توکل میکنم و دیگه روزها رو نمیشمارم. ساعت ها رو چک نمیکنم. اتفاق خوبه میوفته. کاره انجام میشه. رسیدنیه میرسه. پرداخت شدنیه انجام میشه…

    _ کسب مهارت در برخورد با این چالش:

    مهارت کنترل ذهن، آروم بودن در ساعات بیشتری از روز، مهارت ایمان و اطمینان به خدا، … زمانی که من ازین چالش بگذرم، قطعا خدای بسیار قدرتمند و شخصیت بسیار آرومی خواهم داشت.

    _ چه مهارتهایی در من بیدار می شود؟

    من با گذر از این چالش فرصت میکنم که قدمایی بردارم که همیشه ازشون میترسیدم. در واقع از نتیجه دادن یا ندادنشون… همه ی فعالیت های در راستای مهارت و کسب و کارم که از سر ترس و نداشتن باورهای صحیح فقط و فقط توی ذهنم موندن و جرأت عملی شدنشون رو نداشتم…

    _ نعمت هایی که به من داده میشود:

    آخه چه نعمت هایی به من داده نمیشود؟؟؟ به ثروت میرسم. مادی، معنوی. ثروت درک قشنگیه خدا. نعمت اعتماد و توکل به خدا. ثروت آرامش، نعمت لمس حضور خدا…

    _ پیشرفت ها:

    همه ی مواردی که من بعنوان چالش نوشتم، برطرف شدنشون پیشرفت چشم گیری توی سبک زندگیم و حتی کسب و کارم بوجود میاره. رشد صعودی توانایی دریافت پاسخ های خدا. رشد صعودی مالی. رشد صعودی ارزشمندی در برابر خدا. رشد صعودی آرامش و نعمت توی زندگیم…

    .

    تمرین 3 ( مدیریت چالش و تقسیم اون به قسمت های کوچک قابل اجرا ):

    _ مرور موفقیت هایی که فقط و فقط با داشتن آرامش و کنترل ذهن داشتم.

    _ مرور دیدن معجزات خدا توی زندگیم. که کم هم نیستن.

    _ مرور زمان هایی که حالم خوب بوده و نشونه ها رو مستقیم میدیدم. اما اونقدر به نشونه چسبیدم که از اصل دور شدم…

    _ هرروز حال خوبم رو نسبت به دیروز بیشتر کنم و توی ذهنم خدای قوی و رحیمی رو تصویر سازی کنم.

    * خودم از سر ترس تصمیمی نگیرم که بعد همه ی توکل و آرامشم مبتنی بشه بر اون تصمیم ته ذهنم. (که اکثرا هم تصمیم های از روی ترس غلط هستن. اینجوری خیلی هم منتظر جواب خدا نمیمونم. میگم حالا نداد هم خودم حلش می کنم. یا اگه اینسری هم نتونستم کنترل ذهن کنم و از پسش بر بیام، خودم یکاریش میکنم دیگه!!!!!)

    .

    این جوابای من به این فایل و این تمرین ها بود. در طول نوشتنشون به کلی نکته ی دیگه هم رسیدم که توی دفترم نوشتم.

    ممنون استاد از این فضای با کیفیتی که در اختیار ما قرار دارید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    رضیه واحداصل گفته:
    مدت عضویت: 866 روز

    ب نام خداوند بخشنده و بخشایشگر

    سلام ب استاد و مریم جان

    سلام ب همه ی عشقایی توی این سایت پراز هدایت فعالیت میکنن

    استاد من برای این فایل کامنت گذاشتم و چالشم رو گفتم

    چالشم این بود ک باید میرفتم توی دوره ی ماساژ ثبت نام میکردم

    چون هی پشت گوش مینداختم

    و ما چون از مشهد ب شهرستان دیگه مجاجرت کردیم

    فکر میکردم همه جا این دوره هست

    اما متاسفانه گفتن ک این دوره اینجا نیست

    الان لب و لوچه م اویزون بود ک چرا من اینقدر بیخیال بودم و هی ب روزای دیگه سپردم

    خیلی ناراحت شدم اما الان میگم شاید یک حکمتی توش هست

    شایدم بازم ب جایی هدایت بشم ک

    اون دوره باشه

    شایدم موجود شد تو این شهر

    ولی چون ب خودم قول داده بودم ک عمل کنم ب توصیه های این فایل و برم اون چالش رو باهاش روبرو بشم

    گفتم نتیجه رو هم ب شما هم بگم..

    من فکر میکردم برای این فایل

    حتما میام و میگم استاد رفتم و با چالش روبرو شدم و اونو انجام دادم

    اما اینجوری شد

    امیدوارم خبرای خوبی بیاد

    بیام اینجانتیجه ش رو ب شما بگم

    عاشقتونم

    درپناه الله یکتا شاد ثروتمند و سعادتمند دردنیا و اخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    حسین رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1144 روز

    سلام به استاد عباسمنش گرانقدر

    سوال

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    خب مسائل و چالش هایی که برای من پیش میاد بزرگترین مشکلی که دارم اینه که در بعضی مواقع نمیتونم تشخیص بدم این مسئله رو باید حلش کنم و ادامه بدم یا باید اون کار رو رها کنم

    ادمی بودم که گاهی اوقات از مسائل فرار میکردم و گاهی اوقات حلشون میکردم

    شاید اغلب اوقات فرار

    و زمانی که راه فرار نداشتم عصبانیت و خشم رو جایگزین میکردم

    حالا این برا قبل بود که رو رفتارم هیچ کنترلی نداشتم و اینکه اصلا رفتارم رو نمیشناختم که کنترل کنم

    الان که وارد مسئله میشم مثلا میام با همسرم صحبت میکنیم که ایا این چالشه ایا باید حل بشه ایا باید رها بشه آیا باید دور زده بشه

    در کل میایم راجبش فکر میکنیم و یه نتیجه میگیرم

    در مورد چالش اخرم که بگم

    ما تو یه کارگاهی کار میکنیم که من یه اکیپ جدا هستم و یه اکیپ دیگه هم تحت سرپرستی عزیزی در حال انجام کاسبی هستیم

    حالا من خیلی منظم و شدیدا مرتب هستم

    و این دوست عزیز ما کاملا نقطه مقابل من

    و کارمون هم به هم ربط داره

    حالا من از دیدن بی نظمی اونها در کار خیلی افسرده و نا امید میشدم که بیخیال اینکار بشم و برم سراغ یه شغل دیگه اصلا

    چون در واقع اونها در کل تیم اجرایی من بودن

    مثلا میرن سرکار من باید کلی استرس داشته باشم که فقط حواسشون رو جمع کنن

    حالا نکته مهم…

    هربار که من تصمیم میگرفتم مجموعه رو گسترش بدم

    و با کلی انرژی و انگیزه و حال خوب میرفتم صبح کارگاه بعد همون روز اونها اتفاقی رقم میزدن که من کلا بادم خالی میشد و بیخیال همه ایده ها و حال خوبم میشدم

    حالا اینجا این فکر میومد تو سرم که آیا این یه نشونست که من باید بیخیال این تیم بشم یا باید تلاش کنم و درستشون کنم…

    دفعه اخری که این اتفاق افتاد چند روز پیش بود

    اومدم گفتم راهی که من میخام برم میدونم درسته

    باید هم برم

    هردفه اونا دارن منو سرد میکنن

    من میرم و اصلا کاری با اونا ندارم چشممو میبندم رو بدی های اونا فقط لبخند میزنم به خودم

    کارمو شروع میکنم

    حالا یا اونا تو مدارم هستن

    یا من به مدار بهتری میرم دیگه

    تمام

    همینو گفتم تصمیمم اینبار برنگشت

    برای اولین بار

    فردا صبحش که دوباره رفتم کارگاه

    دیدم یهو رفتارشون عوض شده

    خیلی بهتر شده بودن

    با خودم گفتم من اومده بودم بجنگم با یه موضوعی

    انگار از قبل یکی عوض من جنگیده بود

    فقط من تصمیمم قطعی قطعی بود

    اون روز هر اتفاقی میوفتاد من نظرم عوض نمیشد من برای بدترین ها آماده شده بودم

    و این اولین بارم بود

    و تا الان هم روی ایده‌م برای کار وایسادم

    و کاری هم به کار اونا ندارم و اونا هم دارن اروم اروم بهتر و بهتر میشن

    خیلی عجیبه

    فلورانس اسکاول شین تو کتابش گفته بود فردی از رد شدن از زیر نردبان میترسید

    روزی در خیابان به نردبانی برخورد مسیرش را عوض کرد و به بانک انطرف جاده رفت در بانک با خودش جنگید و به خودش گفت در مسیر برگشت حتما از زیر نردبان رد خواهم شد

    تصمیمش قطعی قطعی بود

    فقط منتظر بود که کارش تمام شود برود

    و وقتی برگشت هیچ نردبانی آنجا نبود

    در واقع هیچ میدان جنگی برای جنگیدن نبود

    جنگ همان بود که او در بانک در درون خودش برای گرفتن تصمیم انجام داد

    در واقع وقتی کائنات از قطعی بودن تصمیم درونی ما پی ببرد

    موانع بیرونی را برخواهد داشت

    حالا من که اینطوری فکر میکنم

    و چون باور کردم قانونش اینطوریه حالا دیگه تخته گاز میرم جلو هرچی هم بشه میدونم که فقط باید برم جلو و ادامه بدم

    تمرین:

    خب مرحله اول تمرین رو که همین بالا نوشتم

    چالشی که درحال حاضر دارم

    مرحله دوم تمرین:

    خیلی خوبه این دیدگاه بجای اینکه به اخرش فکر کنم که میشه یا نمیشه بیام به نکات مثبت مسیر فکر کنم که با انجام دادنش چقدر بزرگتر میشم

    مرحله سوم تمرین:

    در مورد اینکه این هیولای چالش رو به قسمت های کوچک تقسیم کنیم من قبلا مسیر حرکتیم رو مثل یه جاده کشیدم تو دفترم و تو طول این جاده مراحل کاری رو که میخوام انجام بدم نوشتم

    و هروقت یکی از مراحل انجام شد میرم سراغ بعدی و تا وقتی یکی انجام نشد اصلا به چیزی دیگع فکر نمیکنم

    مثلا مرحله اولم اینه که بخاطر اینکه مردم شغل من رو بشناسن و بدونن همچین کاری این اطراف انجام میشه 4تا بنر تبلیغاتی چاپ کنم تو یه مسیری بزنم

    اها قبلش هم نوشته بودم که یه بدهی کوچیک داشتم که گفتم تا اون صاف نشه هیچکاری نمیکنم

    که الان پرداخت کردم و فقط تو فکر طراحی و نصب بنرها هستم

    قطعا بعدش و ادامه این مسیر شگفت انگیزه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2335 روز

    به نام خداوند فراوانیها و زیبایی ها

    سلام استادان عزیز و بزرگوارم و سلام ریم شایسته نازنینم و سلام همراهان مسیر بهبود و رشد

    خداوندم رو سپاسگذارم که امشب در مدار گوش دادن به این فایل ارزشمند بودمو الان هم از خداوند خواستم که هدایتم کنه تا تمرین این قسمت رو کامل تا جایی که میتنم انجام بدم

    خدایابه امید تو که هدایتم کنی به سمت بهترین ها

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    خب خدمتتون عرض کنم که من اگر با یه مورد عادی برخورد کنم خیلی به هم نمیریزم و راحت مدیریت میکنم و برای گذشتن از اون و بهتر کردن شرایطم تلاش میکنم

    و زمانیکه با یه چالش جدی مواجه بشم گاهی مواقع اولش واقعا به هم میریزم چون راهی به ذهنم نمیرسه اما خدا رو شکر خیلی بهتر از قبل ترها، خودم رو مدیریت میکنم و فکر میکنم در اون شرایط چه کارهایی باید برای بهتر شدن اوضاع کنم

    سعی میکنم اول از همه حال خودم رو خوب کنم، یعنی حتما یه تغییر از سمت توجه به ناخواسته و اون مشکل و چالش، به سمت اینکه من میتونم این چالش رو مدیریت کنم و قطعا الان که این مورد پیش اومده حتما براش راه وجود داره و من باید با توجه به موارد مثبت و جنبه های مثبت اون قضیه، سعی کنم بهترین بهره رو از اون مشکل از اون چالش یا تضاد ببرم

    همین مدت اخیر من در روابطم به یه مشکل اساسی خوردم و اولش واقعا من رو به هم ریخت

    اما فهمیدم من باید در زمینه روابط بهتر کار کنم

    خدا رو شاکرم که من رو دریه مسیری قرار داده که در این زمینه دارم خیلی خوب کار میکنم، دارم روی شخصیت و شناخت خودم بسیار بهتر از قبل کار میکنم چون ایمان پیدا کردم که من اول باید رابطه با درون خودم رو بهتر کنم، خودم رو بشناسمو بعد که از درونم بهبود پیدا کردم، رابطه های بیرونی من هم خود به خود بهبود پیدا میکنند و دارم نتایجش رو میبینم

    پس یاد گرفتم زانوی غم بغل نگیرم ( که البته باید بگم روی این قضیه که در اول چالش یا تضاد بتونم ذهنم و افکارم رو کنترل کنم باید خیلی بیشتر کار کنم) ،سعی کنم اول حال خودم رو کنترل کنم و آرام آرام به سمت مثبت سوقش بدم و با تجربه های قبلیم، با الگوهایی که وجود دارند و با دلیل و منطق بهش بفهمونم که این چلش قطعا اومده تا به من چیزی یاد بده

    قطعا اومده من رو رشد بده ( و واقعا هم همینه)

    اومده تا به من بفهمونه من یه ضعف هایی دارم و باید درستش کنمو چه بسا با اون بهبود در اون زمینه خاص، در خیلی از زمینه ها ،رشد اتفاق میفته

    پس من میخوام در برابر چالش ها ایمانم رو حفظ کنم، حرکت کنم و سعی کنم موهبت اون چالش رو درک کنم و برای بهبود شرایط و استفاده ازاون، اقدامات مثبت انجام بدم و باورهام رو تغییر بدم

    در حال حاضر چه چالشی در زندگی من است که سعی می کنم با آن روبرو نشوم یا از آن فرار می کنیم با اینکه می دانم باید حل شود؟

    من می دونم در زمینه روابطو در زمینه مالی باید رشد کنم. باید تغییر کنمو اتفاقا این مدت برای هر دو مورد دارم اقدام میکنم

    اقدام من برای هر دو زمینهو خیلی از زمینه های دیگه، با همون کار کردن روی شناخت خودم شروع شده چونهمه چیزدر درونه

    همه تجربه های بیرونی من،حاصل هر آنچه هست که در درونمه

    اگر من با همسرم سازگاری ندارم یا هر دفعه الگوی تکراری در رابطمون دارم، قطعا و بدون شک این به خاطر مشکلاتی در درون من هست که باید درست بشه، باید تغییر کنه، باید دیدم، افکارم، باورهام و نوع نگاهم به خیلی چیزها تغییر کنه و در مسیر متفاوتی از قبل حرکت کنم

    تا من با خودم رابطه خوبی نداشته باشم تا خودم را نپذیرم، نمیتونم با همسرم رابطه خوبی داشته باشم و توسط اون،پذیرفته نمیشم

    پس همه چیز و هر چیز در دنیای بیرون، نشان دهنده آن چیزی ست که در درون منه

    من الان دارم معنای ” صلح درونی” رو میفهمم

    قبلا فقط برام در حد یه جمله بود

    اما الان میدونم وقتی شمامیگید که خانم شایسته با خودش صلح درونی داره این یعنی با خودش دوسته، خودش رو با هر نقص و هر کمبودی می پذیره و قبول داره و در مقابلش میدونه که میتونه این وجود رو بهبود بده و هیچ جنگی با هیچ ویژگی درونی نداره

    چالش بعدی من در زمینه”مالی” هست

    من با اینکه حقوق ثابت ماهانه دارم اما به شدت مشتاق رشد درآمدم حتی بصورت هفتگی هستم یا حتی روزانه

    همزمان دارم براشیه اقدام هم میکنم و این رو میدونم که:

    برای شروع کردن نیازی نیست که عالی باشی اما برای اینکه عالی بشی، باید شروع کنی

    این جمله خیلی بهم حال خوب و انگیزه میده

    جالبه دیروز در پی یسری تمرینها که انجام میدم،یه ایده کسب درآمد جانبی به ذهنم رسید که دقیقا در حیطه کارم هست کهبهش علاقه دارم و البته که اولش شاید کم باشه اما اونقدر بهم حال خوب داد و انگیزه براش دارم که سریع به یک دوست پیام دادم و گفتم من چنین هدفی دارم و امروز که حضورا باهاشون صحبت کردم خیلی از ایده من خوشش اومد و گفت یه نفر یه کار این مدلی کرده و خیلی براش عالیهو این ایده شما بری کار خودت میتونه خیلی خوب جواب بده و خودش هم انگیزه گرفت که حتما پیگیری کنه و بهم کمک کنه

    واقعا اون ایده و بعد دیدن اون فرد مناسب در زمان و مکان مناسب دقیقا به من این هینت رو داد که در مسیر درستم و باید برای این هدف، اقدامات مناسب و گام به گام انجام بدم و از همین جایی کههستم شروع کنم وقطعا به مرور با کسب تجربه، میتونم خیلی هم بهترش کنم و هم توسعه بدمو ایده های دیگه هم میاد که تکمیلش میکنه

    من میگم، اگر اشتیاق سوزان داشته باشیمو باورسازی کنیم قطعا خداوند نشانه ها رو میفرسته فقط باسد چشم دل رو باز کنیم و اون نشانه رو بگیریم و من دقیقا این رو نشانه خداوند میدونم و براش اقدام میکنم گرچه همزمان دارم برای یه هدف بسیار بزرگ تر دیگه در مسیر رشد درآمدم هم اقداماتی انجام میدم که نیاز به تکامل داره اما من دقیقا هدفم رو تقسیم کردم و دارم نقش خودم رو در هر قسمت انجام میدم و گام به گام میرم جلو

    باید هم مهارت کسب کنم

    هم اینکه یسری آزمونها بدم

    که با وجودیکه خیلی آمادگی ندارم اما هم میدونم که میتونم و هم علاقه چندین ساله من هست که درش تاخیر ایجاد کردم، اما بسیار مصمم هستم که دیگه برم توی دل ترسها و شروع کنم و خدمتتون عرض کنم همین پنجشنبه یه آزمون دارم که بخشی از این روند هست که خیلی حس مثبتی براش دارم

    قطعا خودم رو تشویق میکنم

    قطعا به خودم یادآوریمیکنم قبلا چه کارهایی کردم و موفق شدم پس باز هم میتونم

    جالبه امروز که داشتم با همکارم حرف میزدم بهش گفتم : من میخوام یه کاری انجام بدم و ایشون بایه برقی توی چشمانشون گفتن: کاری که خانم حسینی بخواد انجام بده قطعا خیلی عالیهو در نهایت هم از ایده من خیلی خوشش اومد

    پس فقط میدونم که باید آرام آرام برم جلو

    باید نشانه های کوچولوو اون نورهای کوچولو در مسیر رو ببینمو راهم رو روشن کنم و گام بردارم و ایمانم رو حفظ کنم و از خداوندی که هر آنچه دارم از اوست درخواست کمک کنم که هدایت و حمایتم کنه که قطعاهمینطور خواهد بود

    این کامنت بماند به یادگار تا نتایجبیانو دوباره من بنویسم که از صفر، به کجاها رشیدمو ایده ها و انگیزه ها چطور ثمره دادند

    عاشقتونم خانواده عزیزم

    و بسیار شادم در جمعی آگاه هستم که همیشه حضور دارند و میتوانم بدون سانسور کردن خودم، خودم باشم

    من باز هم خواهم نوشت با امید و عشقو ایمان

    تا بعد….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مرضیه قدیری گفته:
    مدت عضویت: 3074 روز

    سلام و درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته دوستان هم فرکانسم

    خدا چقدر جالب که من دارم برای حل مسائلم تلاش می کنم ولی سر مسئله اصلی که کسب و کار م هست و به لطف پروردگارم فهمیدم پاشنه آشیل بزرگ من فرار از حل مسائل کسب و کارم هست و دو هفته هست هر روز دارم اقدامات کوچیک رو توی محل کارم انجام می دهم و وقتی می یام خانه چون عادت جدید دارم می سازم و خسته هستم نجواهای ذهنم که می خواهد بهم بگه نتیجه که نگرفتی خداروشکر سریع موچ خودم رو میگیرم و با شناختی که از خودم پیدا کردم میگم الان کمی استراحت کن به موضوعات فکر نکن و وقتی آروم تر شدم شروع می کنم توجه کنم به اتفاقات و کارها و معجزاتی که توی روز داشتم و واقعا آروم میشم و یادم می یاد که خداوند به صابرین ش پاداش میده به اونهای که در هر صورتی چه خسته باشن چه حتی راه رو واضح نمی دونند و… ولی یه ایمان قلبی یه یقین دارند که یه خدایی بزرگی پشتشون هست و من واقعا الان می دونم که خدا داره برام اتفاقات رو طوری می چینه که خودم نمی دونم و نمی تونم ولی خودش زیبا می چینه و من رو هر روز قوی تر و توانمند تر برای حل مسائلم می کنه و من خوشحال تر ،سلامتتر،پرتوانتر،باایمانتر ،راحتر،باعشق تر از لحظه به لحظه زندگی ام لذت می برم و به خودم یاد آوری میکنم مسیر انتخاب خودم هست برای رسیدن به سعادت و خوشبختی و هر روز دارم تکاملم رو طی می کنم .چقدر این حس ها دوباره به من قدرت می ده خدارو شکر که دارم خودم رو میشناسم و با توکل به خدایم و یاری خودش پشت خودم ایستادم برای اینکه به جهان در حال رشد خداوند من هم سهم بیشتری داشته باشم که خدایم بهم بباله و بگه عجب بنده ای دارم و ممنونم ازش که دستان خوبش رو هر روز به زندگی ام هدایت میکنه و من هم چشم و درک دیدنشون رو دارم ممنونم از اساتید ی توی زندگیم برای هدایتم فرستادی .

    خدا جون م من از هر چی از سمت تو بهم برسه فقیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    زهره آرزومندی گفته:
    مدت عضویت: 1689 روز

    بنام خالق ثروت افرین

    سلام به یاداوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان خوبم دراین مسیرالهی

    خدایاشکرت

    سوال این قسمت:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    تواون لحظه بیشتر به خودم میگم پیش اومد دیگه حلش میکنم درستش میکنم کاری نداره مشکلی نیس خدا کمکم میکنه باید ازش گذرکنم

    من توانایی حل مسائل خودمودارم براش راه حل پیدامیکنم درستش میکنم درنهایت اینکه درستش میکنم تو ذهن من پررنگه و اولین چیزیه که تکرارمیشه

    مرحله اول:

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    اموزش زبان

    شاید استاد باورت نشه من بااینکه میدونم باید یادبگیرم باید این مسیرو برم ولی نمیدونم چرا درش خوب عمل نمیکنم یعنی تنهاچیزیه ک من درش همیشه خوب عمل نکردم همینه همیشه کلی هزینه کردم ولی نصفه راه ول کردم

    این تنها چیزیه که من درش ضعیف بودم

    مرحله دوم:

    برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که: 

    ” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “

    ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم،  فقط صرف ورود به این چالش:

    * چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛ چقدر راحتترمیتونم کارهاموانجام بدم و به راحتی با اعتمادبنفس بالا سفرکنم و از امکانات موجود استفاده کنم چقدر بیشترمیتونم ارتباط برقرارکنم و لذت بیشتری ببرم

    * بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛ وبا چه اشتیاقی حرکت میکنم ارتباط میگیرم سفرمیکنم لذت میبرم

    * توکل من چقدر بیشتر می شود؛ خیلی خیلی زیاد میشه ایمانم قوی ترمیشه خیلی چیزهادیگه برامن اسانترمیشه سدها شکسته میشه و چ برکتی واردزندگی من میشه

    * چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛

    * چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛ توانایی خوب صحبت کردن اون حس خوب انتقال دادن

    * چه نعمت هایی به من داده می شود؛ مهاجرت بیزینس گسترده

    * چه پیشرفت هایی می کنم؛ چقدرهمه چیز قشنگترمیشه ارتباطاتم گسترش پیدا میکنه با افراد زیادی اشنامیشم بیزینسم عالی میشه خیلی گسترده ترکارمیکنم

    مرحله سوم:

    کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن.

    اموزش زبان

    کارهایی که باید انجام بشه

    اول اهرم رنج و لذت براش بنویسم

    وهرروز اونوبخونم

    دیدنه فیلم یا کارتون ( روزی ی دونه کوتاه )

    گوش دادن به موزیک یا پادکست ها ( ده دقیقه زمان بزارم روزانه حتی درحین انجام کارهام )

    صحبت کردن هرانچه که یادمیگیرمو ( دانلود اپلیکشن chat GPT ومکالمه کردن )‌

    یادگیری کلمات جدید (روزی 5تا با نوشتاری )

    تو هفته چک کردنه تمام کارهاو خودموتحسین کنم و بخودم جایزه بدم

    خدایاشکرت

    الهی به امیدتوکه هرانچه دارم ازان توس

    شادباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    یاسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 1607 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ، من هروقت به مسئله بر میخورم به جای اینکه بشینم ناراحت بشم و اعصاب خودمو خورد کنم میگم این به من کمک می‌کنه که خواسته های خودم رو بهتر مشخص کنم ، مثلا اگه کسی به بی پولی بخوره دقیق به خدا میگه که من ثروت می‌خوام یا اگه کسی ماشین نداشته باشه می‌فهمه که ماشین میخواد پس مشکلات و سختی ها برای ما بد نیست بلکه خیلی خوبه اگه مشکلات و سختی ها نباشن ما هدفی نخواهیم داشت و از بین میریم پس تضاد ها به ما کمک می‌کنه که ما خواسته هامون رو پیدا کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محمدرضا سیف الدینی گفته:
    مدت عضویت: 1751 روز

    سلام استاد جانم

    سلام خانم شایسته عزیز

    من چالش‌ها رو دنبال میکنم

    استقبال میکنم

    و از تو دلش کلی چیز یاد میگیرم

    قبلنا ساکن بودم و روتین زندگی رو دوست داشتم

    و الان

    اگه چندروز کار جدید نکنم صدام در میاد و دنبال یه کاری میوفتم

    مرسی استاد بابت این فایلهای مفید و عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فاطمه پارسا گفته:
    مدت عضویت: 894 روز

    خب خیلی دارم فکر میکنم تا چالشهایی رو پیدا کنم که ازشون فرار میکنم.. ولی برای خیلی هاشون برنامه ریختم که تو زمانبندی که کردم به امید خداوند ، انجامشون بدم. فقط یه چالش هست که میگم براش زمان میزارم و انجام میدم ولی انگار دارم ازش فرار میکنم و هی عقبش میندازم تا شاید خودش برطرف شده… ولی نمیشه.

    اینکه تو آپارتمان مشترک با خانواده همسر هستیم و برای تمیز کردن راه پله چالش دارم… اینکه من تنها خانم تو آپارتمان هستم و 2 تا برادر شوهرم مجرد هستن و اصلا به این مسئله فکر نمیکنن..بارها خودم تنهایی تمیز کردم ..ولی با خودم فکر کردم که نمیشه..

    اگه قرار باشه هر هفته من تمیز کنم، بدونه اینکه با اونها در میون بزارم که این موضوع سخته برام و اذیت میشم..هیچ جوره بهتر نمیشه و کلی از فضای ذهنم رو درگیر می‌کنه…

    پاسخ سوال دوم:

    اگه با همسرم این قضیه رو مطرح کنم، پا روی ترسم گذاشتم و از شرکم کمتر میشه..

    اگه بخوام با برادر همسرم صحبت کنم، یاد میگیرم که از بقیه درخواست کنم، اعتماد به نفسم بیشتر میشه، شرکم که بخاطر ترس از واکنش اوناست رو به چالش میکشم..

    به خودم یاد میدم که باید برای خودم و خواسته هام ارزش قائل باشم و اقدام کنم ‌‌..

    تو موارد دیگه هم میتونم از چالش های اپارتمانمون راحت بهشون بگم و بخوام با هم حل کنیم و تنهایی انجامش ندیم..

    یادمیگرم چطور صحبت کنم تا فرد مقابل درخواستمو راحتتر بپذیره.

    چقدر ایمانم به خداوند بیشتر میشه و ازش بازم هدایت میخوام. چقدر حس بهتری به خودم پیدا میکنم که تونستم حرفم رو بزنم و از حقم دفاع کنم و خودمو لایق بهترینها بدونم.

    پاسخ سوال سوم:

    خب برای این چالش اول از همه باید راه پله که واقعا افتضاح شده تمیز کنم تا حس اعتماد به نفسم بیشتر سه..که به خودم بگم من برای خودم ارزش قائل هستم و اینبار راه پله رو بخاطر خودم که هربار رد میشم از دیدن نازیباییش اذیت نشم انجام میدم، هم اینکه راحت تر قدم بعدی رو بردارم.

    قدوم دوم با همسرم تو زمان و موقعیت مناسب که هم تمرکز داره هم احساس خوبی داره، مطرح میکنم و ایده مو بهش میگم و باهاش مشورت میکنم.

    قدم سوم اگه همسرم با ایده ام موافق بود و همراهیم کرد، برادرشوهرم رو به خونم دعوت میکنیم و باهاش مطرح میکنم .و از اون و همسرم میخوام تا با برادر شوهر دیگم و مادرشوهرم هم صحبت کنن تا اونها هم موافقت کنند.

    و قدم آخر اجرا میکنم.

    ولی اگه تو قدم دوم همسرم موافقت نکرد و ایده ی دیگه ایی داشت به ایده ی اون هم فکر میکنم..

    یا میرم سراغ پلن b :

    اینکه مستقیم به مادرشوهرم میگم و با خودش منطقی صحبت میکنم.

    به امید خدا که راحت تر از چیزی که فکر میکردم حل میشه.

    خدایا کمک کن تا قدم اول رو امروز بردارم و با توکل برم سراغ قدم‌های بعدی.

    ممنونم از شما استاد عزیزم که این فایلهای واقعا ارزشمند رو بدونه گرفتن بهای مالی در اختیار ما قرار. دادین..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 771 روز

    به نام خالق بی همتا

    سلام به استادم عزیزم و مریم جان.

    احساسم امشب بهم میگفت برو و تمرین این فایل رو کامنت کن توی سایت. مخصوصا چون امشب به دلایلی که جلوتر توضیح خواهم داد، احساس غم و ناراحتی داشتم اما هی از خودم میپرسیدم چیکار کنم تا بتونم احساسمو برگردونم و فرکانس مثبت ایجاد کنم، چیکار کنم که حالمو عوض کنم. بعد یهو این ایده اومد که برو و فلان فایل که قصد داشتی تمرینشو بنویسی توی دفتر، توی سایت کامنتش کن.

    چالشی که من این روزها توی زندگیم دارم و چالش بزرگیه برام، اینه که من همین چند روز پیش رابطه عاطفیم تموم شد. و رابطه از طرف دوستم تموم شد و طبق حسی که بهش الهام شده بود از طرف خدا، تصمیم گرفته بود این رابطه رو تموم کنه. و خب البته تصمیم درستی بود و طبق گفته خودش باعث رشد و پیشرفت هردومون خواهد شد. دوستم هم از اموزشهای شما استفاده میکنه و ما هردومون در تلاش بودیم که روی باورهامون کار کنیم و دوره 12 قدم رو داریم استفاده میکنیم بصورت جداگانه. قبل از اون اشنایی من با شما از طریق همین دوستم بود و زمانیکه باهم وقت میگذروندیم خیلی راجب قانون و مطالبی که در فایلهای شما گفته میشه صحبت میکردیم. بطور کلی فرکانسهای بسیار فوق العاده ای بوجود میومد و حس بسیار خوبی داشتیم زمانیکه پیش هم بودیم. و من تمام تلاشم رو میکردم که بتونم روی مساله وابستگیم کار کنم و دائما فایلهای توحیدی رو گوش میدادم تا با کار کردن روی توحیدم نسبت به خداوند و کم کردن شرکم، هیچ وابستگی به دوستم نداشته باشم. الان که رابطه مون تموم شده واسم پذیرشش راحت بود خداروشکر. با اینکه خیلی افکار توی سرم بود. دلم‌نمیخواست تموم شه و اون آدم بره. هی دلم میخواست بهش بگم چیکار کنم رابطمون بهتر شه و تو راضی باشی، ولی یاد حرفای استاد افتادم وقتی گفتید که موقع جدایی همسر سابقتون میخواست بره ولی شما نمیخواستید ولی بعد فهمیدید که نباید وابسته باشین و رها کردین. منم هدایتی رو از سمت خدا حس میکردم که منم باید رها کنم و اگه اینجور افکاری تو سرمه یعنی هنوز کاملا رها نیستم و باید وابستگیم رو کنار بزارم. و همون دفعه اول قبول کردم پیشنهاد دوستمو که تموم کنیم رابطمون رو. درسته واسم به ظاهر نازیباست اما یک هدایت قوی رو پشتش حس میکنم همونطور که دوستم حس میکرد. و اکنون چالش من اینه که اون یذره وابستگی که به دوستم دارم رو از بین ببرم و به راحتی گذر کنم و به یاد خودم بیارم که باید رها کنم و اجازه بدم به خداوند، تا اتفاقات بهتر، انسانهای بهتر و مسیرهای بهتر برای رسیدن به خواسته هام به سمتم بیاره. من دست خدارو باز میذارم تا اون مسیر رسیدن به خواسته ام رو بهم نشون بده. و استاد جونم، برای خودمم خیلی جالبه که وقتی به کمک دوره 12 قدم داشتم روی باور های رهایی و اجازه هدایت شدن و اینکه دست خدارو باز بزاریم و خودمونو به جریان بسپریم کار میکردم، میدونستم باید در عمل هم اینارو نشون بدم نه فقط حرف. و الان میدونم که وقتشه که عمل کنم به اون اگاهی ها و احساس خودمو خوب نگه دارم و نذارم افکار ناراحت کننده و نجواها بیان به ذهنم و خداروشکر کنم که همواره منو هدایت میکنه حتی اگه به ظاهر اتفاق ناجالبی باشه و من باید امیدوار باشم به خالقم و دستشو بگیرم و بزارم که اون منو ببره و هدایتم کنه. باید ایمانم رو قوی و قویتر کنم. به هیچ چیزی وابستگی نداشته باشم و رها و آروم باشم.

    میدونم که نمیخوام ازین دوره ی بعد از تموم شدن رابطه، فرار کنم و فقط رد بشم یا احساس ناامیدی و ناراحتی کنم. باور دارم که این فرصتیه که میتونم خودمو قویتر بسازم. میدونم یه مقدار وابسته شده بودم به دوستم جوریکه حتی آیندمو با اون خیلی تصور میکردم. اما الان ناراحت نیستم و به این به چشم یه فرصت نگاه میکنم تا این عیبم رو برطرف کنم. و میدونم خدا مثل همیشه کمکم میکنه. خیلی هم از خدا ممنونم چون نسبت به روابط گذشتم بسیار فرق کرده ام و ربطی به ادمی که قبلا بودم ندارم. قبلا دوره ی بسیار طولانی سختی رو میگذروندم بخاطر وابستگی که داشتم. ولی الان با وجود اینکه مدت خیلی طولانی تری توی این رابطه بودیم، خیلی راحتتر رها کردم و اغوش پروردگار رو پذیرفتم. برای خودمم این تغییر بسیار واضح بود و کلی سپاسگزاری کردم از خدا که هدایتم کرد به این راه. میدونم وقتی رابطه مون شروع شد، در اون زمان، اون آدم رو خدا فرستاد تا من به این مسیر بیام و با استاد عباسمنش اشنا شم، با جهان و قوانینش، خدا رو بهتر بشناسم و البته خودمو. و الان زمانش رسیده که خداوند دستان دیگرش رو به زندگیم بیاره و من باید دست خدا رو باز بزارم. تا هدایتهای بیشتری به سمتم بیان. نباید بچسبم. باید رها کنم. خدای عزیزم شکرت.

    میدونم که با وارد شدن به این چالش، من توکلم به تو بیشتر میشه. و ادم رهاتری خواهم شد. خیلی از ترسهام از بین میره و وابستگیم به ادمهایی که به زندگیم میان خیلی خیلی کمتر خواهد شد. همونطور که پایان این رابطه ام با روابط قبلیم خیلی فرق داشت، در اینده هم تفاوت چشمگیرتری خواهر داشت. مطمئنم شرکم رو کمتر میکنم و بنده ی موحد تری خواهد شد. خداجونم به تو نزدیکتر میشم و این حس خیلی فوق العاده ای بهم میده جوریکه براش هیجان زده میشم. تو داری کمکم میکنی تا این شرک درونم رو بزارم کنار، شاید به ظاهر تلخ باشه ولی با تموم شدن این رابطه من یاد خواهم گرفت که چطور وابسته نباشم و فقط به خداوند وصل باشم. من روی مهارت هام توی رابطه کار میکنم و یاد میگیرم احساس لیاقتم رو بیشتر کنم. یاد میگیرم برای خودم بیشتر ارزش قائل باشم و خودم اولویت خودم باشم و قبل از هرچیز نظر خودم مهم باشه نه طرف مقابل. یاد میگیرم ترس از دست دادن نداشته باشم. خیلی به خودم و خدای مهربونم نزدیکتر میشم و از این بابت بسیار خوشحالم. من یاد میگیرم اول برای خودم تلاش کنم و روی کارهایی که به من احساس بهتر میدن تمرکز کنم. روی پیشرفتهام تمرکز کنم. احساسمو خوب نگه دارم. و قطعا خداوند نعمتهای بسیار بیشتری به من میدهد.

    بازم ممنون بخاطر اینهمه اگاهی استاد عزیزم. بخاطر وجود شما خداروشکر میکنم. شاد و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      نرجس نیک گفته:
      مدت عضویت: 1863 روز

      سلام فاطمه جون. بهت تبریک میگم که اینقدر قوی عمل کردی و اومدی از چالشت و احساساتت نوشتی. آفرین بهت که تصمیم اول و آخرت خودتی و هدفت از گذر از این چالش صرفا پیشرفت خودت و بدست اوردن احساس خودارزشمندیه بیشتره.

      امیدوارم راه پیش روت سبز باشه و بتونی با تمرکز کامل و با موفقیت این مسیر رو بگذرونی تا به یه رابطه ی پایدار و پر از حس خوب و آرامش برسی. قطعا خدا متناسب با قدمهایی که برمیداری همراهته و جوابتو به بهترین شکل ممکن و کامل و بی نقص میده.

      از کامنتت یاد گرفتم، ممنون که نوشتی. راهت روشن عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: