کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال این قسمت:
به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
آیا احساس شما این بود که:
” اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبودی ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم”؛
آیا به شدت خود را سرزنش کردی!
آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟!
آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به در این کار نمی خوری؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی. سپس با دقت توضیحات فایل را گوش بده، نکته برداری کن و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل تمرین را به شکل زیر انجام بده:
مرحله اول:
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
مرحله دوم:
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
آیا خودت را سرزنش کردی؛
آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛
یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟
مرحله سوم:
با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:
- چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
- این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
- از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
مرحله چهارم:
پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
از میان تمریناتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با توضیحات این تمرین داشته باشد، به عنوان تمرین انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
منابع کامل درباره محتوای این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3306MB32 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 331MB32 دقیقه
خدایا شکرت برای این دوره (◍•ᴗ•◍)
تو کامنتا خیلی درباره دوره احساس لیاقت شنیده بودم ، استاد از فوق العاده بودن بچه ها و فضا میگفت . خیلی دوست داشتم که شرایطی پیش بیاد که منم در حال حاضر توانایی شرکت داشته باشم .
الان احساس میکنم تو یه دوره فعالیت میکنم . استاد میخواد فایل ضمیمه ای بزاره . اخرش کامنتامو چک کنیم . نمی دونم . هر کاری که تو دوره ها میشه انجام داد .
من تو این دوره به خود شناسی رسیدم و تعدادی از ایراداتمو شناسایی کردم .
1 ) توانایی دیدن نشونه ها
این اسمیه که من براش میزارم . وقتی خواسته ای دارم و بهش توجه میکنم تا اینجاش اوکیم . به محض اینکه به نشونش هدایت میشم به جای تحسین و شگفت زده شدن (ʃƪ^3^)
دپرس میشم ಥ_ಥ
مسئله ای که نباید به عنوان یه اشتباه خودمو سرزمش کنم . طبق گفته استاد در جلسه دوم این دوره ذهنیت قدرت مند کننده در مقابل ذهنیت ضعیف و محدود کننده .
این مسئله میتونه حتی یکی از دلایل حسادت من نسبت به موفقیت دیگران باشه . در جواب جلسه اول .
مثلا دقیقا زمانی که میگفتم خدایا دوس دارم با عزیز دلم پینگ پنگ بازی کنم هدایت میشدم به دختر پسری که باهم بازی میکردن . و بجای دیدن نشونه حالم گرفته میشد .
اما الان بهترم . حتی الان هم اولین کامنتی که امروز تو سایت خوندم کامنت دوستی بود که با همسرش پینگ پنگ بازی میکرد . اینا نشونس برای من . باید نشونه ها رو ببینم .
2) تغییر دیدگاه = تغییر شرایط
چیزی که اینجا تماما یاد میگیریم همینه با تغییر دیدگاهمون شرایطمونو تغییر بدیم . نمونه واضحش برای خود من
استاد میاد تو قسمت دوم این دوره اشاره میکنه که دوستان از خوندن کامنت هم کلی نتیجه گرفتن . بعد من بجای اینکه اینو یه نشونه ببینم برای خودم که خدا با روی خندون داره دعوتم میکنه که در کنار تمام کار هایی که تو این دوره در کنار دوستان انجام دادم ، این کارم بکنم چون بهم کمک میکنه ، بشدت حالم گرفته شد . که من چرا وقت برای خوندن کامنت دوستان نزاشتم . من مثل بقیه خوب کار نمیکنم . من هیچ وقت نمی تونم مثل دوستان خوب نتیجه بگیرم . این همون توانایی دیدن نشونه هاس که نیاز به اصلاح دارم .
حالا من بشدت حالم بد بود و احساسی هم به قدرت در درونم میگفت تلاش نکن موفق نمیشی . حقیقت همینه بد کار کردی و هیچ وقت نتیجه نمیگیری . خوب شاید منطقی بنظر بیاد . و فکر میکنم درستش همینه و خودمو گول میزنم . ولی استاد از ما خواسته بود خودمونو سرزنش نکنیم .
من سعی به نوشتن منطقی برای این قضیه واسه خودم کردم . با این حال ذهنم مقامت میکرد . فک میکردم داشتم خودمو گول میزنم ولی منطق قوی بود . بطوری که اخر کامنتم از اون حال بد در اومدم . کلا یه جور دیگه به قضیه نگاه میکردم . انگار که کل شرایط با تغییر دیدگاه من تغییر کنه . به خودم یاد اوری کردم که این نشونه خدا برای قدم بعدی منه نه وسیله عذاب . کلا این توانایی درست دیدن نشونه ها در من نیاز به کار و اصلاح داره . فعلا داریم پی دیوارای اصلی رو میزنیم . بقیشم درست میشه . و کلا شرایط و فضای حاکم به من کاملا تغییر کرد . فضایی که فکر میکردم دیگه هیچ وقت تغییر نمیکنه . چون من باور دیگه ای که دارم فکر میکنم اشتباهی که کردم تموم شد و رفت . دیگه نمیتونم درستش کنم . و من ادم بی خاصیتیم . اما الان خلافش عمل کردم و تونستم دیدگاهمو تغییر بدم .
3) نیاز به توجه
در جنبه های مختلف زندگیم مسئله ساز شده . تا دوتا کامنت تو سایت میزارم سریع میرم چک میکنم چند تا لایک خورده . چند تا فلان . کی جواب داده . از مسیر دور میشم .
به خودم گفتم باید تمرکزم رو مسیر باشه . الان داری خوب پیش میری منحرف نشو . تمرکزت رو اصل و اصلاح خودت باشه . الان دیگه تو هر جمعی که قرار میگیرم دنبال این نیستم در هر لحظه توجهاتو جلب کنم . خیلی وقت ها وقتی چیزی نیست که نیاز به گفتن باشه در کمال ارامش یه گوشه میمونم . این تغییر بزرگی برای منه . چون در بچگیم بهم میگفتن زیاد حرف میزنم . هر کی هر چی میگفت من جواب میدادم . مسئله ای که الان خیلی بهتر شده .
4) سرزنش خودم
تو قسمت مربوط به اشتباه ( جلسه سوم ) فهمیدم که تا چه حد خودمو تخریب میکنم . مثلا تصمیم میگرم امروز بین کار A و B کار A رو انجام بدم . و در اخر روز بجای اینکه خودمو تشویق کنم بخاطر انجام کار A خودمو منهدم میکنم و میگم تو خیلی وقته کار B رو انجام ندادی . اینجوری تعهد میدی ؟
بنظر ، سرزنش مسئولیت پذیرانه ای میاد . ولی فقط خودمو ضعیف میکنم . تو اون موقعیت اصلا حتی یادم نمیاد کار A رو انجام دادم . به قول دوستمون تو سایت هزار تا کار هم بکنم اون کاری که نکردمو میبینم .
باید بجای اینکه چکاری رو نکردم تمرکزمو بزارم رو اینکه چه کاری رو انجام دادم . من یه لیست از کار های روزانه دارم که توش تیک میزنم . همیشه کارای که انجام دادمو توش مرور کنم .
مثلا همین الان چیزی از ذهنم مرور کرد . چیزی بهم گفت مگه استاد نگفت تو وقت استراحت زبان بخونید . و خودتم قصد انجام داشتی ؟ چرا تو این دو روز انجام ندادی ؟
این چیزی بود که تو ذهنم بود . و در حقیقت من تو چند روز تعطیلی تمرکزی میخواستم رو مبحث تند خوانی و مایند مپ و کلا مباحث یادگیری کار کنم . و روش کلی زمان گذاشتم . باید بگم که این کارو انجام داپم . نه اینکه اون کارو انجام ندادم .
بنظرم باید در باره اولویت بندی یاد بگیرم
چیزی که احساس میکنم چاره دردمه .
خوب دوستان موفق باشید .
خیلی خوشحالم که اینجا هممون در کنار هم با هم کار میکنیم . خیلی دوست داشتم منم عضوی از یه جمع بزرگ تر تو این سایت باشم . خیلی خوشحالم
همتونو دوس دارم
فعلا (◕ᴗ◕)
سلام دوستان (◍•ᴗ•◍)️
خوب شروع کنیم به دادن جواب سوال امروز . خوب از خودم بخوام بگم بشدت احساس بد پیدا میکنم . بشکلی که انگار فرصتی بود خراب شد رفت تموم شد . دیگه راهی برای برگشت نیست اشتباه کردی تموم شد . خوب من از طرف خانواده از بچگی بشدت بخاطر اشتباهاتم به بدترین شکل تحقیر میشدم . بشکلی که دیگه خیلیبه صورت کاملا عادی پذیرفته بودم که من دیگه دست و پا چلفتی ام و دیگه همینه . من همینم دیگه .
الانم من امروز یا دیروز تصمیم گرفته بودم که فایل های این دوره استاد رو گوش بدم و کامنت بزارم . خوب دانشگاه بودم وقت نکردم نگاه کنم و کامنت بزارم . یکروز عقب افتاد . امروز اومدم و این فایل رو نگاه کنم . بعد استاد اومد گفت ممنونم از مشارکتتون . یهو یه حسی به من گفت نه با تو نیست . تو دیروز کامنت نذاشتی و شدی مثال همون افرادی که استاد گفت تعهد ندارن . کاری هم نمی تونی بکنی . وقتی استاد گفت دوستان از خوندن کامنت هم کلی نتایج گرفتن یه حسی با ناامیدی هرچه تمام تر در درونم گفت نه تو نتیجه نگرفتی و نمی گیری ، همینه که هست . تو کامنت دوستان رو نخوندی .
حالا من سعی کردم بهترین کامنتی رو که در هر فایل میتونستم بزارم . حتی یکی از تجربیات شخصیم هم در یه کامنت جدا نوشتم تا در رابطه یکی از گفته های استاد صحبت کنم . تو کامنت اول که در رابطه با موفقیت دیگران نوشتم فهمیدم من در رابطه با بحث ارتباطات و نیاز به توجه یه مشکل اساسی دارم . تو فایل دوم اومدم نوشتم که چطور میخوام این مساله رو حل کنم . برای ارتباطات یک کاری که کرده بودم تعدادی فیلم اموزشی تو یوتیوب دیده بودم . گفتم به درد بقیه بچه های کلاس هم میخوره . بزارمش تو گروه کلاس . بعد حسی از درونم گفت که الان همه مسخرت میکنن کلی انگ بهت میچسبونن . ولی گفتم نه و فرستادم و اتفاقا همه انقدر تشکر کردن . کاملا برخلاف باور قبلی من . و جالبه که اون اولین پیامم تو اون کانال بود و بچه کلی بابتش خوشحال شدن .
یا برای مسئله جلب توجه سعی کردم دیگه هرچیزی برای جلب توجه نگم . اصلا اگر مطلبی نیست ساکت بمونم . نیاز نیست همیشه در معرض توجه باشم . همین مساله کوچیک یه تغییر خیلی بزرگ تو رفتارم ایجاد کرد .
با شروع این دوره تغییرات زیادی تو خودم ایجاد کردم . مثلا همه میگن درسامون سخته ولی من خواستم برعکسشو باور کنم و براحتی انگار نکته ای رو خدا بهم نشون میده که درک مساله رو برام اسون میکنه . نمیدونم وقتی میخونم راحت درک میکنم .
اینکارا رو با شروع دوره انجام دادم حالا چون کامنت بچه هارو نخوندم یا یک روز بین دیدن فایل های این دوره فاصله افتاده دارم به بد ترین شکل خودمو مجازات میکنم به طوری که انگار دیگه ادامه این دوره رو هزار بار هم بیبینم فایده نداره .
من حتی فایل هارو هم چند بار گوش کردم . تو مسیر دانشگاه از فرصت استفاده کردم و کلی فایل دیگه هم گوش میکردم ولی با همین مسئله انگار هیچ کار نکردم .
زمانی که این کامنت اولشو مینوشتم یه حسی از درونم میگفت الکی تلاش نکن تو اشتباه کردی و نمی تونی مثل بچه ها بهره ببری . تو هیچ وقت خوب به فایلای استاد گوش نمی دی . اصلا توانایی نداری از فایل ها لذت ببری و درکشون کنی .
لااقل الان میتونم این مسئله رو به عنوا پاشنه اشیل باور کنم و بپذیرم اونقدر ها هم بد و بی خاصیت نیستم .
مسئله دیگه استاد که به وسط فایل رسید و گفت ما چقدر با برد ایران اشک ریختیم . من به خودم گفتم من یه ادم بی احساسم که بازی اصلا نگاه نکردم . یا حتی بعد که از نتیجه بازی ایران مقابل قطر خبر دار شدم بیشتر از اینکه احساسی بشم صرفا ذهنم منطقی عمل کرد . خوب حتما قطر بهتر بازی کرد . حالا من زمانی که بازی بود اگاهانه تصمیم گرفتم به تعهدم برسم . من امسالمو نام گذاری کردم سال کسب و کار و داشتم اگاهانه قدم بر می داشتم و خودم بازی رو نگاه نکردم . با اینحال تا استاد گفت من با بازی ایران ژاپن اشک ریختم چیزی از درونم گفت تو یه ادم بی احساسی و بدرد نمی خوری .
در حالی که این حرف من نیست . چیزی که اطرافیانم بهم میگن . صرفا بخاطر اینکه با هر ناراحتی پا نمیشم فریاد بزنم . کلا تو فامیل به عنوان یه ادم اروم شناخته میشم . بهم میگفتم بی احساس و یخی چون خیلی وقت ها یه ارامش ناشی از ایمان داشتم . مثلا واقعا واکنش منطقی نسبت به قبولی دانشگاهم داشتم . خوشحال بودم و رویاهامو مرور میکردم . ولی همه با تمسخر بهم میگفتن بی احساس . چرا پا نمیشی داد بزنی و برقصی و گریه کنی و /…… حتی سعی کردم اون طور که اونا میخوان واکنش بدم ولی میفهمیدم دارم ادا در میارم . این حتی حالمو بد تر میکرد . باورم شده بود من اصلا چیزی از شادی حالیم نیس .
اینا خیلی خیلی مسایل شخصی منه . حتی همین الان که دارم مینویسم شک دارم حق با منه . چیزی تماما تو ذهنم میگه الکی تلاش نکن . تو نمی تونی مثل بقیه دوستان از فایلا بهره ببری . تو احساس نداری نمی تونی زیبایی هارو ببینی و لذت ببری . قابل درست شدن نیست
ولی جلو میرم . من خودم تصمیم گرفتم که بجای دیدن بازی رو مطالب دیگه ای تمرکز کنم و اتفاقا نتایج رو از اینترنت بصورت انلاین دنبال میکردم . و صرفا از نظر احساسی درگیر قضیه نبودم . شاید چیز خوبی باشه . من کلا برد و باخت تو ذهنم مهم نیست . تو ورزش حتی اگه تیم مورد علاقم ببازه براحتی تیم حریفو تشویق میکنم و صرفا این ناراحتی از نظر ذهنم بی معنیه . من اصلا تیم مورد علاقه به اون صورت ندارم . مثلا علاقه خاصی به کشور ژاپن و فرهنگش دارم . تو بعضی ورزش ها بازی تیم ژاپنو نگاه میکنم . یا از شخصیت یه بازیکن خوشم میاد و ممکنه دنبالش کنم .
بعد من خودم اگاهانه تصمیم گرفتم بازی های جام جهانی رو دنبال کنم . و داشتم بازی ژاپنو تو کتابخونه نگاه میکردم . و یادمه با اولین گل ژاپن در جام جهانی که بعد خوردن گل اول به المان زدن از خوشحالی پریدم هوا و جیغ زدم . واقعا از برد ژاپن مقابل دو تیم بزرگ اسپانیا و المان لذت بردم .
من کلا ممکنه 10 فیلم ببینم که خوشم بیاد و کلی برام معنا داشته باشه ولی یه فیلم ببینم که خوشم نیاد و ارتباط احساسی با فیلم برقرار نکنم . اونم ممکنه بخاطر این باشه که اون فیلم تو ذهنم مخالف قوانین بوده و خودم نخواستم ارتباط برقرار کنم ولی باز ذهنم کلی تخریبم میکنه میگه تو احساس نداری هیچ چیز از هنر نمی فهمی . یا مثلا اگه بی تفاوت از کنار یه گربه رد بشم ولی ببیبنم همون گربه توجه کسی رو جلب کرده و داره بهش عشق میورزه خودمو تخریب میکنم میگم من ادم بی احساسیم . اصلا زیبایی هارو نمی تونم ببینم . این درحالیه که تو دانشگاه وقتی داشتم غذا میخوردم یه گربه سیاه اومد کنارم . نازش کردم . بهش غذا دادم . واقعا قشنگ بود . الان که این پیامو می نویسم واقعا دلم میخود فردا دوباره ببینمش . دیروز دیدمش . امروز دوباره رفتم اونجا نبودش امیدوارم فردا ببینمش . یا همین امروز تو محوطه یه جغد رو درخت دیدم . چقدر قشنگ بود . همین طور داشت منو نگاه میکرد بدون اینکه احساستمو قضاوت کنه .
من اینم ولی بازم اگه مثلا یکی یه گربه رو ناز کنه ولی من قبلش رد شدم و نکردم خودمو تخریب میکنم و میگم تو بی احساسی .
من دارم میبینم که به شدت دارم خودمو تحقیر میکنم . الان میفهمم مشکل کجاعه . من باید خودمو بیشتر دوس بدارم . با تمام تفاوت هام . بنظرم کاری که میتونم بکنم اینه که برم تو دانشگاه و با اقراد مختلف صرفا صحبت داشته باشم . هم رو مسئله ارتباطم کار کردم . هم میخوام اگاهانه تفاوت افراد رو ببینم . اینجوری خودمو راحت تر میتونم بپیذیرم . و اینکه تا الان کامنت دوستان رو نخوندم اصلا اشکال نداره . این نشونه ای از سمت خدا بود که بهم به زیبایی میگفت اگع کامنت دوستات رو هم بخونی خیلی کمکت میکنه .
خدا یا شکرت . اول این کامنت واقعا بهم ریخته بودم ولی درونی ترین مسایل ذهنیمو تا الان ریختم بیرون و اگاهانه فهمیدم مشکل از کجاس و خیلی راحت میخوام اصلاحش کنم . چون تو هر چیزی توانایی بهتر شدن داریم .
همتونو دوس دارم
در پناه حق
فعلا (◕ᴗ◕)
تبریک میگم دوست من (◍•ᴗ•◍)️
خیلی خوشحالم که اینطور با تعهد دوره قانون سامتی رو ادامه میدید . دورهای که خودم هم دوست دارم تهیش کنم . موفقیت شما دوستان رو میبینم خوشحال میشم .
در رابطه با پسرتون هم ما تو فامیلمون بچه زیاد داریم . و خوب از نظر ژنتیکی هم همه کاملا به هم نزدیکن . اصلا ما اونجا همه با هم فامیلیم.
حالا خیلی ها درگیر غذا خوردن بچه ها شونن . در صورتی که بچه هایی هم هستن که خیلی هم کوچیکن . ابمیوشونو میگیرن زیر بغلشون میزارن تو یخچال برای بعدشون . یا خیلی راحت خودشون سر سفره میشینن قاشقشونو دستشون میگیرن . تو همون سنین خیلی پایین . خیلی ها هم هستن بزور به بچه هاشون غذا میدن . این تفاوت ها راحت معلومه . به عملکرد و باور خودمونه .
و اینکه اگه یه کفش رو بپوشیم و خوشمون نیاد سادس پیش میاد . چیزی که برام جالبه شما اینقدر در مسئله ریز شدید . احساس کردید که ممکنه همسرتون ناراحت شده باشه و همین باعث بهبود رفتارتون میشه و دیگه قرار نیست دفعه بعد همچین اتفاقی بیفته . چون ما تغییر کردیم . ما درسمونو گرفتیم . این چیزیه که من دوستش دارم و تحسینش میکنم .
دوست من موفق باشید . امید وارم از کفش جدید تون لذت ببرید و باهاش دنیا رو بگردید.
به به دوست من (◍•ᴗ•◍)️
خیلی کامنتتو دوس دارم .
خودم به شخصه خیلی از فضای که دوره احساس لیاقت داره تعریف کردند شنیدم .. خیلی دوس دارم منم بتونم تو این فضا شرکت کنم . و حالا خدا هدایتم کرده به این دوره و داره با من درباره احساس گناه حرف میزنه . و بعد هدایت میشم به اینجا جایی که منم احساس میکنم بخشی از این دوره هستم .
داشتم یه فیلم انگلیسی نگاه میکردم . اموزشی بود و کلا تو یه فضای دیگه بود و بعد یهو میام و میبینم میگه
مغز شما ابر کامپیوتره و گفتگو های درونی برنامه نویسی اونه .
یه لحظه جا خوردم . انگار یه فایل از استاد عباس منش دیدم . و همینه و اگه داریم با سرزنش برنامه نویسیش میکنیم که واویلا .
حالا مثلا شما به هر دلیلی با پدرتون بحثتون شده ، چیزی که پیش میاد برای هممون ممکنه .
حالا پدر شما یا من غصه خوردن شما رو نمی خواد . تنها چیزی که میخواد دوباره ببینتون . خودمونو ببخشیم . اینطوری اونا با شاد دیدن ما راحت ترند . کلا وقتی هم با خودمون اوکییم با بقیه هم اوکییم .
من خودم اشتباه بزرگی مرتکب شدم که احساس میکردم که با خانوادم هیچی که اصلا تو این دنیا دیگه نمی تونم زندگی کنم . فکر میکردم که اصلا نمی تونم با خانوادم باشم . اون موقع خیلی محتاتانه به خودم نزدیک شدم . سعی کردم جوری که خودمو پس نزنم با خودم حرف بزنم . به خودم یاد اوری کنم منم حق زندگی دارم . من برای پدر و مادرم فرزند فوق العاده ای بودم همیشه . این شرایط درست میشه .
کم کم به زندکی برگشتم . احساساتمو کنترل کردم و دوباره به زندگی برگشتم . دوباره برگشتم پیش خانوادم .
فارغ از گذشته ایندتو از الان میسازی . فرکانس یعنی در هر لحظه . اینه که سرزنش رو در ذهن من بی معنی میکنه . کوپون الانمو بسوزونم بخاطر چند لحضه قبل ؟
در لحظه زندگی کنم . استاد بود میگفت از چیزی میتونی ببخشی که داری . میخوای پول بدی باید پول دار باشی . می خوای عشق بورزی باید درونت عاشق خودت باشی . اصلا میخوای بقیه رو دوست داشته باشی باید عاشق خودت باشی .
دوست من عاشقتم . خیلی خوشحالم که هممون تو این دوره فوق العاده کنار هم جلو میریم . خودم تا حالا اینطور ریشه ای به مسایلم نگاه نکرده بودم و تمام اینا برام جدیده . انگار منم دارم تو دوره ها شرکت میکنم .
موفق باشی . منتظر نتایج فوق العادت هستم دوست من
موفق باشی
درسته دوست من (◍•ᴗ•◍)
اگه بچه ها با هر اشتباه که انجام میدادن خودشونو سرزنش میکردن دیگه دنیا رو تجربه نمیکردن و تصور کن تو همون سطح می موندن . تویی که از اون سطح گذر کردی میدونی چقدر تحربه رو از دست دادن .
حالا فک کن خود ما اگر از تجربه کردن بترسیم چقدر زیبایی هارو از دست میدیم .
یه سخنرانی از تونی بوزان دیدم میگفت
( دانشکند کیه ؟ کسی چیزی رو تجربه میکنه ، نتیجه میگیره و میره سراغ تجربه بعدی .
حالا شما یه کاغذو به یه بچه میدید . همین طوری سالم که پسش نمیده .
اقای بوزان با حالت شوخی سعی کرد ادای بچه ها رو در بیاره . کاغذو مچاله کرد . سعی کرد پارش کنه . کوبیدش رو میز . یه تیکشو با دندونش کند . بعد کاغذو به بقیه نشون میداد . بعدم انداختش . کارش با مزه بود . ادای یه بچه رو در اورد. بعد گفت وقتی کاغذو به یه بچه میدید همین طوری پسش نمی ده .
اول مکانیک و ساختارشو بررسی میکنه .
مچالش میکنه .
سعی میکنه سختیش رو بسنجه . سعی میکنه پارش کنه .
به عنوان یه ابزار موسیقی امتحانش میکنه .
میکوبش رو میز و به صداش گوش میده .
یه تیکه ازشو برای نمونه برداری جدا میکنه و تو ازمایشگاه فوق پیشرفته بررسی میکنه .
گازش میگیره میزاره دهنش .
ارزش اجتماعیشو بررسی میکنه . این ماده تو جامعه از چه جایگاهی برخورداره ؟
جلو بقیه میگیره و واکنش بقیه اعضای جامعه رو در نظر میگره . از تجربیاتش نتیجه میگیره و میره سراغ تجربه بعدی . ( کاغذو میندازع )
پس دانشمند کیه ؟
هممون دانشمندیم . اشتباه کردن بخشی از تجربس . گرچه اشتباهو کی تعریف میکنه؟ همش مرحله ای از یاد گیره . باید منطق قوی قضیه رو برای خودمون روشن کنیم که اصلا چرا خودمونو سرزنش میکنیم و چرا نکینم موفق باشید (◕ᴗ◕)