کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال این قسمت:
به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
آیا احساس شما این بود که:
” اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبودی ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم”؛
آیا به شدت خود را سرزنش کردی!
آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟!
آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به در این کار نمی خوری؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی. سپس با دقت توضیحات فایل را گوش بده، نکته برداری کن و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل تمرین را به شکل زیر انجام بده:
مرحله اول:
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
مرحله دوم:
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
آیا خودت را سرزنش کردی؛
آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛
یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟
مرحله سوم:
با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:
- چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
- این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
- از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
مرحله چهارم:
پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
از میان تمریناتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با توضیحات این تمرین داشته باشد، به عنوان تمرین انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
منابع کامل درباره محتوای این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3306MB32 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 331MB32 دقیقه
سلام به استاد عزیزم و همراهان گرامی
موضوع جلسه سوم اشتباه و واکنش من به اشتباه و چه درسی میتونم بگیرم.
استاد من در زندگی م خیلی کم دست به عمل زدم و اون هم فقط و فقط به دلیل کمالگرایی بیییییییش از اندازه من ( از بچگی کار اشتباهی که میکردم وقتی رفتار من به شخصیت من وصل میکردن و کل ارزشمندی من زیر سوال میرفت کم کم باعث شد که من دیگه حرکتی نکنم)
قبل از زدن هر حرف کامل فکر کنم
خیلی محتاط عمل کنم و هر زمان فکر میکردم اگه کاری بخوام انجام بدم و اگه از نتیجه یک مرحله از مسیر مطمین نبودم اصلا اقدامی نمیکردم و در عمل سکون و بی حرکتی در سالیان دراز در زندگی من سپری شد
از زمانی که با شما اشنا شدم کم کم شروع کردم به اینکه کمتر از خودم انتقاد کنم و اگه کوچکترین اشتباهی در حد افتادن یک وسیله از دستم بوده کمتر به خودم ایراد بگیرم.
هرگز به خودم از درون ناسزا نگفتم و یجورایی حرمت خودم حفظ کردم چون برام خیلی مهم بود احترام به خودم، ولی در بخش توانایی خودم ناتوان میدیدم با هر اشتباه خییییییییلی کوچک
چون اصلا حرکت بزرگی نبوده تو زندگی م تا اشتباه باشه و برای هر تصمیم بزرگی انقققققدر فکر میکردم که مطمین باشم و هرگز پشیمون نشم از تصمیم و این روشی بود که من هرگز پشیمون نشدم ولی خب خیلی تجربیات از دست دادم
خلاصه اینکه این گفتگوها من رو ناتوان تر کرد( در ذهن خودم )
و شما زمانیکه در مورد اشتباه اخیر گفتید دیدم من انقققققققققدد دست به عملی نزدم شاید خیلی اشتباه اصلا پیش نیومده
تو محیط کار که خب به تسلط لازمه رسیدم و خدا رو شکر کارم خوبه
من یک تغییر بسیار مثبت داشتم از زمانی که اومدم روی قدم اول 12 قدم کار کردم و شروع کردم به تمرین ستاره قطبی و کل جلسات کار کردم
از اونجا شروع تغییرات حقیقی من آغاز شده
اون هم عمل کردن به ایده ها و خواسته ها هست
قبلا اگه من میخواستم کوچکترین فعالیت در حد خرید و بافت یک چیزی انجام بدم ذهنم جلوش میگرفت که باز نیمه رها میکنی و نمیشه و همیشه کارهات نصفه رها میشه و اراده نداری و پول ابزار حروم میشه
ولی اومدم یک روز در لحظه ای که از یک نخ مکرومه بافی خوشم اومد خریدم و بعد گفتم خب باهاش چه کنم و دیدم میشه کیف بافت و رفتم تو اینترنت یک مدل خوشم اومد که خب ساده هم نبود ولی اموزش نگاه کردم و شروع کردم به بافتن و بعد در عرض حدود 3 روز اماده شد برای اتصالات و بردم برای خرید ابزار جانبی، دوستان و هرکسی که میدید باور نمیکرد من بافته باشم و اصلا باور نمیکرد این اولین کار من باشه در حالیکه من باز فکر میکردم چیز خاصی نیست!(ولی حالا که تمکیل شده انقدر زیبا شده بافتم که از هزاران کیف تو پیج ها برای فروش شیک تر شده)
این نمونه ای بود از اینکه من به خودم گفتم حتی اگه اشتباه کنم یا خراب کنم اشکال نداره
من در حین بافتن کیف زمانی که دیواره های کیف میخواستم ببافم دیدم اموزش نداره و ارجاع داده بود به اموزش های قبلی که دیدم باب میل من نیست و دیواره ش عرضی نداره
بعد حتی بدون اینکه اصلا تو اینترنت نگاه کنم گفتم خدایا میبافم اگه خرابم شد اشکال نداره بازش میکنم و تو بهم بگو,
الان که فکر میکنم من چطور بافتم بدون اینکه خراب بشه واقعا تحسین میکنم این ادامه دادن و اینکه گفتم دارم تجربه میکنم.
خب حالا اصل داستان
مشکل اصلی من در این موضوع کمالگرایی این هست که کلا من از کلمه شکست و اشتباه ترس و واهمه دارم و یجوری گارد خیییییییییییییییییییییییییلی شدیدی داشتم
و کم کم در اموزش های شما تونستم به خودم تفهیم کنم که اشتباه همون تجربه کردن
چون من از تجربه کردن و کلا این جمله حس مثبتی میگیرم ولی از کلمه شکست و اشتباه انرژی منفی ( مثل مثالی که در مورد کلمه حُزن میزنید که خود کلمه بار منفی داره برای من هم شکست و اشتباه همین حالت داره مخصوصا کلمه شکست)
اما در این مدت اگه من اشتباه کوچکی میکنم مثلا دیروز دوغ ریختم رو فرش زمانی که میخواستم از سینی در بیارم گیر کرد به لبه سینی
همون لحظه به طور خودکار گفتم اشکال نداره این بهم داره میگه که از این به بعد یکم لیوان بیشتر بلند کنم و چیزهایی از این دست
و نکته خوب دیگه اینکه من وقتی توجه از این دست اشتباهات خیلی جزیی برداشتم هر روز کمتر داره میشه.
و حالا سوال اشتباهی که انجام دادم؟
چند وقت پیش میخواستم اش دوغ برای خودم درست کنم و تجربه اول من بود
و از دوغی که استفاده کردم خیلی ترش بود و اش من خیلی ترش شده بود
شاید خیلی راحت نمیشد اش خورد
ولی زمانی که درست کردم گفتم این دستم اومد که دفعه بعد نصف مقدار دوغ بریزم و در هر مرحله بچشم اگه کم ترش بود بعد دوغ اضافه کنم ولی باقی چیزهاش عالی بود و به اندازه و خیلی جا افتاده و غلیظ بود و تحسین کردم که انقد خوب شد باقی چیزهاش.
و هر چیز دیگه ای حتی در بخش طراحی کارم هست هم میشه از این موضوع استفاده کنم
تا یک مرحله ای کار پیش بردم یکم برم عقب به طرح نگاه کنم و بعد ادامه بدم
یا در مورد باورهام هر باوری که دارم تغییر میدم یکم که گذشت نگاه کنم به خودم به احساسم به رفتارم ببینم چه تاثیری روی من داشته و هر بار این باور بیشتر تنظیم کنم و جلو برم
مثل بنایی که آجرها رو میچینه میاد عقب یه دور نگاه میکنه که دیوار داره راست و درست بالا میره یا نه
اینکه در هر مرحله بازخورد بگیرم و نگاه کنم به روند کارهام
همون پله پله رفتن و تکامل طی کردن
من در مورد اشتباه، یک مسیله بسیار بزرگی هم داشتم که بزرگترین چالش زندگی من هم بوده!
اون هم رابطه عاطفی من
که خب بر اثر نابلد بودن و ندونستن یکسری اگاهی ها
و وابستگی زیاد من, اون رابطه که میتونست خیلی خوب باشه خراب شد
و خب قطعا وابستگی من باعث این داستان شد ،
و من مدت ها نمیتونستم این طرد شدن و رد شدن بپذیرم
ولی از زمانی که میگم این قدم اول شروع کردم در این حدود 2 ماه انقد تغییر کردم که خودم باورم نمیشه
که من چند روز پیش به خودم گفتم دیگه میپذیرم شکست خوردم( منی که هرگز شکست نمیپذیرفتم حالا بزرگترین و مهمترین مسیله زندگی م از دست رفت و من پذیرفتم)
که همش برمیگرده رو خودم کار کردن، پیدا کردن خودم احساس لیافتم و همینطور اعتماد کردن به خداوند هم خیلی بهم کمک کرده
و حالا خیلی راحت تر این کلمه رو به زبون اوردم که من بخاطر بلد نبودن، وارد نبودن و وابستگی در رابطم شکست خوردم .برعکس در روابط قبلی من اون فردی بودم که رابطه رو ترک میکردم و ارتباط کنار میذاشتم بخاطر این باور که لیاقت من خیلی بیشتر از این رابطه هست
ولی حالا در این رابطه تونستم بپذیرم که من هم میتونم ترک بشم ( که خب ریشه این ترس من هم برمیگرده به ترس دوران بچگی و اختلافات پدر و مادر و مادری که همیشه من میترسوند با تهدید اینکه شما رو رها میکنم میرم و میزارمتون پیش پدرتون)
حالا دارم یاد میگیرم که این کودک درون به تنها کسی که نیاز داشت فقط خودش بوده و حتی اون ها اگه جدا میشدن در محیط اروم تری رشد میکردم و انقد نیازمند به داشتن رابطه عاطفی پایدار نبودم برای احساس خوشبختی!
اما حالا فهمیدم تنها خودم میتونم خودم خوشبخت کنم
و بزرگترین شکست و اشتباه در عمرم پذیرفتم همین اواخر و گفتم من خیلی چیزها یاد گرفتم
حالا با تجربه تر هستم و میدونم باید چه کارهایی انجام ندم و حالا دارم این روزها یاد میگیرم که به اون بخش کودک و زنانه خودم بیشتر بها بدم و خیلی نگران داشتن امنیت نباشم و بسپرم به خداوند و خیلی به خودم نزدیکتر شدم و خیلی خودم بشتر از قبل دوست دارم
استاد من اصلا فکر نمیکردم منی که 6 سال تلاش میکردم و اوضاع خوب نمیشد الان تو این 2 ماه انقد حقیقتا از درون تغییر کردم
قبلا میشنیدم که باید به خودم فکر کنم ،خودم دوست داشته باشم و حتی میدونستم که باید به خودم اولویت بدم ولی نمیدونستم چطوری و خیلی درد میکشیدم و از حدود مرداد 1401 من شروع کردم به کنار گذاشتن اون ادم هایی که اذیتم میکردن و این شامل خانواده حتی مادرم میشه و از اون زمان شروع کردم به رشد کردن ولی همچنان درد داشت این رشد، چون چک و لگدهای جهان بود!
ولی اصلا باورم نمیشه این مدت کوتاه 2 ماه انقد اگاهی های خوب داره برام میاد مخصوصا تو همین 2 روز اخیر که اصلا تمام دغدغه هام داره میشه فقط خودم وخیلی راحت تر پذیرفتم شکستم و این روند باید طی میشد تا من رشد کنم و به اینجا برسم و اون پذیرشی که میگفتن حالا دارم عملی لمسش میکنم و یه اخییییییییییش خیلی بزرگ میگم به خودم و زندگی قشنگم.
و من بی نهایت تا اخر عمر از شما سپاسگذارم
شاید یه روزهایی خیلی اتفاقات مثبت زیاد برام نمیفته ولی هر روز درسهایی که داره برام، میام در بخش ستاره قطبی مینویسم و همین تعهد داشتن به خودم برام مهمترین هدف شده
من نگاه کردم به خودم گفتم من به همه وفادار بودم و عمل میکردم بهشون ولی به خودم وفادار نبودم و شروع کردم به عمل کردن به وعده هایی که به خودم دادم
مثل همون بافتن کیف تا انتها مثل روتین یوگای صورت مثل نوشتن تمرین ستاره قطبی هر شب
من متوجه شدم که من انققققققققدر به خودم وعده دادم و عمل نکردم باعث شده اعتماد به خودم به توانایی م از دست بدم و تنها کاری که باید بکنم اینکه با کارهای کوچیک و عمل کردن بهشون اعتماد به خودم بدست بیارم
و دارم تلاش میکنم
چون دیگه خسته شدم فقط بشینم و به حرف استاد گوش کنم و اگه چیزی تغییر نکرده بود چون من فقط گوش میکردم ایمان نشون نمیدادم و عمل نمیکردم!
حالا دارم یاد میگیرم میشه با نقص ها شروع کرد
این ها تجارب هست, من خیلی کلمه اشتباه استفاده نمیکنم
مگر اینکه چندین بار یک کار به روش غلط انجام بدم
اما کاری که بار اول هست میشه تجربه !!!!
چون اکتسابی هست همه این ها
این هم خیلی کمک کننده بوده گفتن این جمله باعث میشه حرکت کنم و به خودم میگم معصومه تا وقتی یک کار که فهمیدی درست نیست و چندین بار همون کار انجام ندادی اوکی هست و مشکلی نیست این بهش میگن تجربه نه اشتباه!!!
امیدوارم این نوع نگاه هم به دوستان کمک کنه.
خب حالا میرم ادامه صحبت های استاد عزیزجااااااااااااان من رو گوش کنم ببینم دیگه چیا یاد میگیرم ازش.
خب حالا ادامه فایل
چه نکاتی واقعا تحسینتون میکنم
باور محدود کننده :
1 – من ناتوان هستم در انجام درست اون کار
در مورد مثال آش دوغ به خودم گفتم باز سبزی بگیرم و هوا که سرد شد یک آش دوغ مثل قبلی غلیظ درست کنم فقط میزان دوغ بچشم که ترش نشه
در مورد رابطه اتفاقا میگم دارم رو خودم کار میکنم الان بیشتر احساس میکنم که امادگی دارم برای یک رابطه سالم و خوب و اینکه دونه به دونه مهارت هایی که دارم یادمیگیرم در عمل انجام بدم
جمله کلیدی و طلایی استاد: ما در هر زمینه ای می تونیم بهبود پیدا کنیم و هیچ زمینه ای نیست که نتونیم بهبود پیدا کنیم )
این جمله کلیدی و فوق العاده قدرتمند کننده هست. ( اگه شاید این جمله رو قبلا خودم به خودم میگفتم باور نمیکردم ولی شما میگید راحت ذهنم میپذیره .
چرا ؟ چون شما نتیجه دستتون هست و با نتایج دارید صحبت میکنید و دلیل میارید )
جمله بعدی : هیچ کاری در دنیا نیست که آدم نتونه انجامش بده( در این زمینه من خیلی به ایلان ماسک نگاه میکنم، به کارهایی که کرد و موفقیت هاش دقیقا کارهایی که دیگران میگفتن نمیشه و رفت انجام داد تنها به یک دلیل اینکه : میشه و میتونه راهش پیدا کنه )
اون جمله ای که همیشه خودم در زندگی م میگم : همیشه راهی هست
جمله کلیدی بعدی : چیزی به نام استعداد ذاتی وجود نداره( خیلی وقت ها ما کاری رها میکنیم به این دلیل هست که اصلا برداشت اشتباهی از استعداد داریم وبطور مثال در همین بازی پینگ پنگ ما این رو استعداد میدونیم که اگه بار اول راکت دستمون بگیریم و همون ضربه اول به توپ بخوره میگیم استعداد داریم و اگه نتونیم ضربه به توپ بزنیم میگیم استعداد نداریم و رها میکنیم . این از برداشت غلط ما از استعداد میاد )
2- اگه اشتباه کنم مردم رو من حساب نمیکنن و از واکنش دیگران میترسم.
خب در مورد خودم به دو دسته تقسیم میشه:
اگه چیزی مربوط به پوشش و کلا علایق و باورها من باشه هر کاری که میکنم اصلا برام مهم نیست نظر دیگران و اصلا توجه نمیکنم به واکنش دیگران
مثلا در شهر کوچک ما رنگ قرمز خیلی پوشیده نمیشه ولی من خیلی راحت انواع رنگ های قرمز تیره تا روشن میپوشم و اصلا توجهی به حرف دیگران ندارم یا در مورد رفتاری که مربوط به عقاید و باورهام میشه توجهی ندارم و همیشه میگم من توضیحی به کسی بدهکار نیستم حتی خانواده .!
ولی در مورد رفتاری که به شخصیت من مربوط میشه چرا همیشه مواظب بودم که رفتاری نباشه که بخوان نظر منفی در موردش داده بشه در کل بیشتر رفتار هام مهم هست ( طبق صحبت های اوایل کامنت در مورد دوران کودکی و اشتباه رفتار گفتم که البته دارم روی خودم کار میکنم که حتی رفتار من هم باز به دیگران مربوط نیست چون اصلا من در دنیای خودم دارم زندگی میکنم و اونجوری که من فکر میکنم اصلا دیگران توجه ندارن و در پی زندگی خودشون هستن و به خودشون توجه دارن نه به من ) این نوع جملات دارم خیلی به کار میبرم تا کمتر و کمتر بشه و راحت تر رفتار کنم و خیلی برای هر رفتاری فکر نکنم
3 – چون درست عمل نکردم به درد این کار نمیخورم و فرار میکنم از تجربیات جدید
در زمینه کار خوشبختانه اتفاقا برعکس هستم اگه کاری نشد و نتونستم و مخصوصا بهم بگن نمیشه و نکن و ول کن و یا مخصوصا تو نمیتونی …. وااااااای اونجا برعکس حتما اون کار انجام میدم( مثلا درست کردن و حل کردن یک مشکل در کامپیوتر ) و همیشه ادامه میدم و میرم تو دل اون مسیله.
یک نکته هم خودم اینجا اضافه کنم استاد اینکه :
نگاه کنم به دیگران اگه اشتباه کردن من چه واکنشی نشون میدم بهشون چه در ذهنم چه رفتار بیرونی….
اگه قضاوتشون کردم اینکار بزارم کنار( من چند مدت دارم روش کار میکنم ،همینطور بودم به دلیل یک شرم در خود که از بچگی بخاطر یک اشتباه داشتم و برای اینکه توجیه کنم اون مسیله بچگی بپوشونم و کوچک بشه اون اشتباه در وجودم که بخاطرش شرم خییییییییییییییییییییییلی شدید احساس کرده بودم و چند هفته پیش با کنکاو درونم متوجهش شدم و دیدم من بخاطر همین خیلی دنبال گرفتن ایراد دیگران هستم
نمونه ش اگه راننده ای سر میدون با سرعت داره میاد و سرعت کم نمیکنه یا داخل کوچه باریک با سرعت میرونه من زمان عبور از عرض خیابون به ارومی میرفتم که مجبور بشه سرعت کم کنه و با نگاه م بهشون بفهمونم که اشتباه کردن
بعد نشستم گفتم معصومه تو چرا داری این ایراد از دیگران میگیری چرا همیشه عیوب دیگران میخوای پیدا کنی ؟ وظیفه تو درس دادن به دیگرا نیست این وظیفه کاینات و دخالت نکن، بعد دیدم برمیگرده به اون شرم دوران کودکی و نشستم برای خودم دلیل اوردم که واقعا هم منطقی بود که من چرا در بچگی اون کار کردم و واقعا حق داشتم و اگه هر کودک دیگه ای بود همینطور ازش دفاع میکردم و این حرف زدنه باعث شد که احساس شرم من کمتر بشه و از همونجا هم دیگه دنبال ایراد گرفتن از دیگران نیستم و هی داره این مسیله کمتر میشه و و حالا میبینم وقتی اونجا اون ریشه باور غلط هرس کردم الان دارم راحت تر کارهای جدید انجام میدم چون میدونم دارم تجربه میکنم و این حق دارم کارم از همون اول عالی نباشه)
چه این باورها به هم متصل و اگه یکی بتونی بهبود بدی چیزهایی که به این باور وصل هستن هم کم کم بهبود پیدا میکنه و این میشه همون رشد تصاعدی که استاد میفرمایند
و این باعث شده که حتی اشتباهات دیگران راحت تر ببخشم وهر چه دیگران راحت تر ببخشم باعث میشه به خودم هم بیشتر اجازه اشتباه بدم
این مثل همون بازی هست هر چه به دیگران بیشتر راحت میگیری به خودتم میگیری و هرچه به خودت راحت بگیری به دیگران راحت تر میگیری و بازی دو سر برد هست.
جمله کلیدی بعدی استاد: به خودش شک نکنه
باور قدرتمند کننده طلایی : مغز میتونه تا هر حدی که بخوای پیشرفتش بدی!
چققققققققدر این قدرتمند کننده هست
باز هم به نظرمن استاد برای رسیدن به یقین به خود باید همون روشی که گفتم عملی کنم
اینکه به وعده های خیلی کوچیک عملی کنم و هر بار باورم به خودم و اعتمادم به خودم بیشتر میشه
اگه دوستی داشته باشیم که بارها بهمون قول داده که مثلا بریم بیرون اگه هر بار زیر قولش بزنه انجام نده و نیاد بعد چند بار ایا باورش میکنیم؟ نه
ذهن هم همینطوره چون بارها وعده دادیم وعمل نکردیم ذهن باور به خودش از دست داده و به خودش شک کرده
برای یقین باید این قدم های کوچک برداریم
این چیزهایی بود که من یادگرفتم البته تا به اینجا
استاد خیلی از شما سپاسگذارم برای این سلسله فایل ها
حتی اینکه فعلا سریال سفر به دور امریکا رو برداشتین تا تمرکز باشه رو این مسایل
باز این بهم نشون میده که چقد به تمرکز 100٪ به یک مسیله رو رعایت میکنید و نتیجه ش هم شده این کامنت های بسیار زیاد و عالی دوستان که فوق العاده بودن
ازشون سپاسگذارم که تجاربشون به اشتراک میزارن
استاد خیییییییییلی دوستتون دارم
چه احساس خوبی هم پیدا کردم( حس میکنم یک اتفاق خیلی خوبی میخواد برام بیفته و منتظرم برای یک خوشی بسیار بزرگ خیلی حال هوام عالیه اسمون اصلا داره میگه برات خبر خوش دارم اتفاقات عالی داره میاد به سمتت اماده باش دریافتش کنی و من اماده ام برای اتفاقات عالی )
استاد خیلی دوستتون دارم
ازتون بی نهایت بی نهایت بی نهااااااااایت سپاسگذارم
خدایا تو میدونی که عاشقت شدم
ازت سپاسگذارم عشق من
در پناه خدای دوست داشتنی.