کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی. سپس با دقت توضیحات فایل را گوش بده، نکته برداری کن و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل تمرین را به شکل زیر انجام بده:
مرحله اول:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
بنابراین در مرحله اول تمرین، بر یادداشت کردن تغییراتی تمرکز کن که در گذشته در زندگی شما رخ داده و در نهایت نتایج مثبتی برای شما به ارمغان آورده است.
مرحه دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
کلید: سعی کن آرام آرام و از موضوعات کوچک شروع کنی و با ایجاد تغییرات کوچک، ذهن خود را برای لذت بردن از تغییر آماده کنی. سپس در طی این روند، ذهنیت خود را به نحوی تغییر دهی که به جای مقاومت در برابر تغییرات، از آنها استقبال کنی و حتی به صورت ناخودآگاه به دنبال یافتن فرصت های رشد در دل تغییرات باشی.
در فایل این جلسه، مثالهای متعددی درباره نحوه انجام این تمرین توضیح داده شده که به شما کمک می کند موضوع را کامل درک کنید.
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
مرحه چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
منابع کامل درباره محتوای این فایل:
آموزه های این بخش از دوره قانون آفرینش، منطق هایی قوی در ذهن ما می سازد که مبنای استقبال از تغییر است. یعنی این آگاهی ها، آیتم های رنج و لذت را در اهرم ذهن ما به گونه ای اصلاح می کند که فرد به صورت خودجوش، جهادی اکبر برای ایجاد تغییرات بنیادین در باورهای محدودکننده به راه می اندازد.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4252MB27 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 426MB27 دقیقه
به نام انرژی معجزهگر و قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیک تر است و به خوشبختی، سعادتمندی، آرامش، سلامتی، ثروتمندی و داشتن زندگی سرشار از عشق و وفاداری و تجربه لذت های ناب و وصف نشدنی و زندگی در آسایش و رفاه برای من، بیشتر از خودم مشتاق و مصر است
به نام خدای مهربان و بخشنده ای که جهانی سرشار از نعمت و فرصت و ثروت و فراوانی آدم های خوب و هر چیز خوبی را به بی نهایت مقدار خلق کرده
و من را خالق زندگی خودم آفریده تا بتوانم از راه های ساده و لذت بخش به خواسته ها، آرزوهای کوچک و بزرگ و زندگی دلخواهم برسم
به نام خدایی که مرا بسیار دوست دارد و من را موجودی بالیاقت، ارزشمند، عزتمند، شایسته و لایق نعمت هایش خلق کرده و هر روز بر عزت نفس و میزان لیاقتم برای دریافت نعمت هایش می افزاید.
*
سلام.
سلام به هر ذره و جریانی از خوبی که در جهان زیبا و غنی ما در جریان هست
سلام به تمام آدم های خوب و باوجدان در همه جهان از گذشته های دور تا همین حال حاضر و آینده
سلام به تمام عوامل و راههای هموار و لذت بخشی که به فرمان خداوند برای رسیدن من به خواسته ها و آرزوها و شرایط دلخواه و رویایی ام برایم مهیا می شوند
سلام به:
خوشبختی و آرامش
موفقیت و ثروتمندی
سلامتی و زیبایی
امنیت و ایمنی
عزتمندی و آبرومندی
لیاقت و شایستگی
آسایش و رفاه
مهربانی و محبت
عاشقی و وفاداری
فراوانی و ثروت
نعمت و فرصت
راهنمایی و هدایت خداوند
احساس ارزشمندی و اعتمادبهنفس
زندگی سرشار از عشق و محبت و وفاداری
زندگی مملو از تجربههای ناب و لذتهای وصفنشدنی
سعادتمندی و عاقبت به خیری
*
نکات و باورهای این جلسه:
– تغییر تنها چیزی است که نمیتوان جلوی آن را گرفت.
– جهان در همه ابعاد در حال تغییر است.
– در دل هر تغییر یک نکته مثبت نهفته است.
– باور محدودکننده داریم که به استقبال تغییر نمی رود و اساسا در برابر تغییرات مقاومت میکند.
– برای تغییر کردن آماده باش. نترس از تغییر و حتی دنبال تغییر برو.
– کلا ذهن دوست دارد وقتی با چیزی آشنا شد، دیگه توی همون بمونه و چیزی تغییر نکنه.
– با آغوش باز تغییرات را بپذیر، حتی ببین کدام بخش زندگیات نیاز به تغییر دارد.
– تغییر خوبه، تغییر یک فرصت جدید است.
– اگر جز اولین افرادی باشی که تغییری را می پذیرد، قطعا جز افرادی خواهی بود که از این شرایط تغییر یافته سود برده و استفاده میکند.
– اگر ذهن تو در مقابل تغییر مقاومت دارد باید این شکل فکر کردن را عوض کنی. نمیشه جلوی تغییر را بگیری.
– مقاومت در برابر تغییر نشانه ذهن محدودکننده بود و در این راه فرصت های زیادی را از دست خواهی داد.
– تغییرات همیشه کمک می کنند تا من پیشرفت کنم.
– در دل تغییر فرصت های زیادی برای یادگیری و پیشرفت است.
– جهان همواره در حال تغییر است و من با هماهنگ کردن خودم با این تغییرات جهان، می توانم رشد کنم و موفقیت بیشتری کسب کنم.
– اگر می خواهی نتایج برایت تغییر کند، طبیعتا باید خودت را تغییر بدی به شکل بهتر. خواه در بیزنس و کسب و کارت باشد و یا در روابطت با دیگران.
– حتی اگر شرایط خوبت دچار تغییر شد، بدان حتما در آن خیری برای تو نهفته است. پس شجاع باش و برای شرایط بهتر آغوشت را باز کن و آماده باش.
– خداوند خیر و برکت و فرصت خوبی در هر تغییری که در زندگی من رقم می زند، قرار داده است.
– می دانم که خداوند فقط خوبی من را می خواهد و از آنجاییکه خداوند منبع خیر و برکت و فرصت است، تغییر ایجاد شده در زندگی ام کار خودش است و حتما برای من خیر و برکتی در آن نهفته است و حتما خداوند من را در این مسیر جدید هدایت می کند.
– سعی کن آرام آرام و از موضوعات کوچک شروع کرده و با ایجاد تغییرات کوچک، ذهن خود را برای لذت بردن از تغییر آماده کنی.
– ذهنیت خود را به نحوی تغییر بده که به جای مقاومت در برابر تغییرات، از آنها استقبال کنی و حتی به صورت ناخودآگاه به دنبال یافتن فرصت های رشد در دل تغییرات باشی.
*
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
پاسخ سوال:
در جواب به این سوال باید بگم که کفه ترازو به سمت استقبال از تغییر سنگینی می کنه برام. از تغییرات کوچیک بگیر تا تغییرات بزرگ. من اهل تجربه کردن چیزهای جدید و شرایطی که تا به حال تجربه اش نکردم هستم.
من حتی بعضی اوقات خودم باعث تغییرات میشم. هر چی بیشتر فکر می کنم میبینم من واقعا تغییر رو دوست دارم. بخوام میتونم مثالهای کوچیک زیادی بزنم براتون.
مثلا یک غذای معمول رو که همه جای کشور تقریبا به یک روش طبخ می کنن، من توی رسپیاش تغییری میدم و ی مواد دیگه ای اضافه می کنم که اکثر اوقات خیلی جذابتر و دلچسبتر هم میشن. یا مولا میرن همون مواد همیشگی برای سالاد رو برمیدارم ولی در ظاهر اون تغییراتی ایجاد می کنم. منظورم اینه از هر چیزی که دم دستم باشه انتخاب می کنم و حالا یا توی رسپی و یا توی گارنیش غذا اون تغییر رو میدم. تنوع و تغییر رو از هر شرایطی وقت غذا درست کردن خلق می کنم.
حالا چون شیکمو هستم و دست پختم معرکه است اول مثال غذا رو زدم. اما مثلا من چیدمان روی دراور و کمد خودم هم هر از گاهی تغییر میدم. مثلا میرم پارچه روشو عوض می کنم، مثلا از چپ به راست اگر ابتدا کرمها و سپس پرفیومها و… رو چیده باشم، دفعه بعد قطعا برعکس میکنمش. اصلا این کار رو در سال به طرق مختلف چندین بار انجام میدم.
یا میفتم به جون لباس های قدیمی یا حتی اونهایی که باهاشون راحتم ولی حس می کنم باید از کمد لباسهام برن بیرون. (وای الان نمی دونین چی یادم اومد :) می دونین، این جور موقعها مامانم میگه مریم چرا اونو میندازی دور، چرا اون یکی رو داری جرواجر می کنی برای گردگیری :) و کلی شاکی میشه ازم، اما من همون موقعها همیشه با خودم یا به مامانم میگفتم « اینها چیزهایی هستند که باید برن و جا برای چیزهای نو باز بشه ».
یعنی معنای حرفم رو خودم میدونستم و اون این بود که به تغییر نیاز دارم، حالا می خواد ی چیزی بره و یا ی چیزی بیاد. می خواد موهامو از سمت راست به چپ شونه کنم و یا فرق باز کنم. این کار هم دقیقا انجام میدما.
( البته اینو بگم که من آدم اسراف کاری نیستم که دم به دقیقه چیزمیزهای قدیمی یا هر چی دلمو بزنه بریزم دور، اتفاقا توی کشوهای لباس هام، لباس هایی از 30 سال پیش هم پیدا میشه که برام ارزش معنوی دارن).
من حتی توی نوع لباس پوشیدن و حتی رنگ هایی که همیشه می پوشیدم هم تغییراتی دادم. مثلا به تازگی رنگ هایی می خرم که هیچ وقت فکرشو نمی کردم بپوشمشون و اتفاقا بیشترشپن هم خیلی به من اومدن. یا ی مدل لباس رو پوشیدم که همیشه فکر میکردم اصلا و ابدا به من نمیآد ولی وقتی پوشیدم هم خودم و هم اطرافیانم کفمون جمعیا برید :)
مورد زیاد دارم برای تغییر کردن که یا خودم دنبالشون رفتم و یا برام پیش اومدن که واقعا ازشون استقبال کردم و به چشم ی فرصت و تجربه تو ازشون لذت هم بردم. اما بعضی اوقات هم در مقابل بعضی تغییرات واقعا واکنش نشون دادم و ته دلم خالی شده که چی کار کنم اگر اینطوری بشه و شده و اولش ترسیدم و بعدش که یکم جا افتادم توی اون شرایط، دیدم به به، این که خیلی خوب بود، فلان چیز رو بدست آوردم. این مورد مربوط به شغلم میشد که وقتی برای ی شرکت دیگهای رفتم کار کنم اولش واقعا احساس مقاومت کردم و ترسیدم که احتمالا بهم میریزه همه چی، اما بعدش خدا رو شکر بیشترین درآمد هم از همونجا داشتم.
*
تمرین
مرحله اول:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
مثال دانشگاه قبول شدنم مثال خوبیه. اره، یادمه که وقتی دانشگاه قبول شدم اولش کلی ذوق که اره فلان جای خوب قبول شدم، بیشتر همکلاسیهام دوست داشتن اونجا قبول بشن ولی فقط من تونستم، حالا میرم تهران، اونجا برادرام هستن هوامو دارن، میرم اونجا تجربههای جدیدی بدست میارم، مثلا با مترو بین دانشگاه و خونه برادرم رفت و آمد میکنم، دیگه قراره ی کوچولو خودم مسئولیت خودم رو دست بگیرم، برم چیزهایی که می خوام رو خودم خرید کنم، با دوستها و آدمهای جدید آشنا میشم، جاهای جدیدی میبینم و… اصلا کلی چیز دیگه.
بنظر شما هم اولش رو خیلی خوب شروع کردم نه؟ :)
من تغییر رو دوست داشتم و با اشتیاق انتظارشم میکشیدم. یعنی بیصبرانه منتظر بودم زودتر ورق بزنم این فصل تازه از زندگیمو.
بله بالاخره با برادرم رفتیم ثبتنام دانشگاه، اون روز روزی بود که ترس تمام وجودم رو فراگرفت. دوری از مادرم، سایر اعضای خانواده و خونهی پدریم و در یک کلا، خارج شدن از safe zone یا منطقه امن زندگیم، اصلی ترین عامل به هم ریختگی من در اون روز بود که هنوز بعد از گذشت این همه سال، خوب یادمه چطور دلم خالی شده بود.
خلاصه چشتون روز بد نبینه، توی خیابون زدم زیر گریه و به برادرم گفتم نمیخوام اینجا بمونم و جالبه هنوز ریکشن برادرم به خوبی یادمه که با لبخند بهم گفت، نترس ابجی من هستم پیشت، الان خستهای، دلتنگی، بریم غذا بخور، استراحت کن، فردا حس بهتری خواهی داشت. اولش اینطوره، برای همه اونهایی که اونجا بودن اینطوره، فقط تو نیستی که دلت گرفته، اصلا ی ماه اینجا بمون درستو بخون، اگر اون وقت نتونستی، میریم دنبال کارهای انتقالی. هیچ نگران نباش. ( باید بگم من خانواده خیلی خوبی دارم، خصوصا برادری دارم که حتی با وجود اینکه زن و بچه داره، خیلی هوامو داره، هم مادی هم معنوی، اصلا به جرات میتونم بگم، پدری هم کرده برام. این خانواده، یکی از بزرگترین آشتیهای زندگی منه که همیشه بابتش از خدای بزرگ ممنونم. )
خب کجا بودیم؟ :) بمون بقیهاش هم بگم برات :)
بالاخره برادرم دید ابجی تهتقاری خونه، یجورایی داره متلاشی میشه و رسما دلش میخواد برگرده به فصل قبلی زندگیش :)، گفت بیشتر حواسم بهش باشه. بله، اوایل با اینکه به شدت سرش شلوغ بود و همش کنارم بود. آخر هفتهها نمیزاشت خوابگاه بمونم و میاومد دنبالم تا بریم بگردیم و واقعا خیلی خوش میگذروندیم با هم. اما یادمه همون روزهای اول ثبتنام با اینکه می دونست دلهره زیاد دارم، ی کاری رو که میتونست برام انجام بده مخصوصا انجام نداد و من رو مجاب کرد که برم انجام بدم، حتی یادمه به من گفت می خوام ترست بریزه ابجی و ببینی هیچ کاری نداره، وگرنه من همینجا هستم و کمک بخوای می تونی فقط صدام کنی من کمکت میکنم. واقعا کار خوبی کرد باهام، اولین قدم رو برداشتم و از استرسهام کم شد. کمکم خنده جای بغض و دلتنگی رو گرفت. حتی بعدها خودم کارهای انتقالی رو کنسل کردم و گفتم می خوام همینجا درس بخونم. خب، بگذریم از این داستان شیرین و بریم به انتهاش.
من توی اون دوره تحصیلی، کلی تجربه جدید و عالی کسب کردم. خیلی زیاد واقعا. از کنفرانس دادن جلوی آدم های زیاد گرفته تا دیدن جاهای جدید. حتی بعد از اون ی دوره کارورزی عالی و کمنظیر توی ی مکان فوقالعاده و سطح بالا داشتم که اصلا نگو و نپرس. من عاشق اون محیط و آدمهایی بودن که اونجا بودن و چیزهایی که میدیدم و تجربه میکردم و بهم آموزش داده میشد رو خیلی دوست داشم. ( بازم باید خدا رو شکر کنم چرا که ورود به اون محیط استثنایی رو هم مدیون اون یکی برادر خوبم هستم که اومد و دنبال کارهای اداریش رو گرفت تا یکی از بهترین دورههای کارآموزی برام شکل بگیره، خدایا شکرت برای همه چیز.)
اوه اوه یادم نره که تازه کلی دوست خوب هم توی خوابگاه و دانشگاه پیدا کردم که هنوزم باهاشون در ارتباطم. ( حتی یکی از همون دوست های خوابگاهی که هم اتاقی خوب من هم بود، سایت استاد عباسمنش رو زمانی که خودش برگشته بود شهرش و من هم پیش مادرم بودم و اصلا سالهای بود فقط تماس تلفنی با هم داشتیم به من معرفی کرد. وای خدای من الان که دارم فکر می کنم من خیلی خوششانسم، خدایا چجوری ازت تشکر کنم، شکرت شکر. ( از همین جا هم سلام می کنم به دوست عزیزم شاید کامنت منو بخونه :) اگه خوندی یادت نره لایک کنی :))))
حالا بیایم ی مثال کوچولوتر و تازهتر هم بزنیم که مهر تاییدی بشه برای خودم که من عاشق تغییرم و ازش نمیترسم و حتی با آغوش باز ازش لذت میبرم :)
1 ماه نیست که برای تغییر و تنوع و تجربه ی چیز خوب و جدید، رفتم پیرسینگ گوش انجام دادم تا جواهرات سلطنتی خودمو بندازم :)))))))
خلاصه اینکه قبلش از اینور اونور شنیده بود که خیلی درد داره، خطر عفونت مخصوصا توی قسمت غضروفی گوش بالاست، باید کلی مراقبت کرد و فلان و بهمان.
با وجود اینکه اینها رو شنیده بودم و حتی ی کوچولو موچولو ترس هم داشتم و چندباری این کار رو موکول به آینده می کردم، خدا رو شاهد میگیرم با خودم گفتم مریم یکم دیگه میشه سال نو و یکم دیگه میشه یک سال که تو بطور جدی برگشتی به سایت استاد عباسمنش.
خیلی چیزها تغییر کرده و بهتره شده، مثل رابطم با خدا، رابطم با خودم، درآمدم و پس اندازم، شرایط روحیم، موقعیت های خوبی که باهاشون مواجه شدم، اما چون هنوز نتونستم به وزن ایدهآلم برسم و اصلا پروسهاش ی شبه نیست و به لایف استایل زندگیم برمیگرده که البته خیلی خوب بود ولی الان عالی شده… گفتم ی تغییری در ظاهرت هم بده.
خدا گواهه به خودم گفتم تقریبا 60 روز مونده تا بشه ی سال، نمی خوای توی این 365 روز ی تغییرات خوبی هم توی ظاهرت داده باشی. دیدم جز کاهش وزن چیز دیگهای مدنظرم نیست، جز اینکه مثلا بیام گوشهام هم پیرسینگ کنم.
خلاصه، بعد از کمی استرس، دلو زدم به دریا رفتم پیش دکتر ( این آقای دکتر هم خیلی آدم خوبیه و از بچگی میریم پیشش و همیشه لبخند داره و خوشبرخورده، از همین جا براش آرزوی سلامتی می کنم ). باید بگم واقعا 2 هفته گوشم درد میکرد و اصلا نمی تونستم به پهلوی راست بخوابم چون حتی فشار بالش به گوشم، تحمل زیادی می خواست و درد بدی داشت واقعا.
( دلم نمیاد اینو نگم ولی بازم خواست خدا بود چونکه اون روز دکتر مهربون ما فقط تونست بخش غضروفی گوش راستم رو سوراخ کنه و وقتی اومد مال گوش چپ رو انجام بده، متوجه شد گوشواره میخی هاش تموم شده، حتی قرار سد از داروخانه بخرم و بیام که اون یکی گوش هم سوراخ کنه ولی تایمش دیر شد و تصمیم گرفتیم بمونه ی روز دیگه. حالا چرا اینها رو گفتم؟! چونکه بازم خدا هوامو داشت، چون اگر هر دو گوش 6 تا سوراخ جدید میداشتن، من نمیتونستم بخوابم. اینطوری خیلی راحت طرف چپ برمیگشتم و میرفتم خواب هفت پادشاه میدیدم :)
میدونم داره شورش درمیآد ولی اینم بگم که من برای هر گوشم 4 تا پیرسینگ دارم و به جای چهار جفت گوشواره، فعلا دو تا دارم. اما اونقدر باور به فراوانی در من قوی شده، اونقدر ایمان دارم که قراره ثروت زیادی وارد زندگیم بشه، اونقدر راحت باور دارم که پول پول میاره و من خیلی راحت پول میسازم و هر چیزی بخوام خیلی راحت میخرم که، می دونم به زودی اون دو تا سوراخ گوش هم، گوشواره دار میشن.
مرحله دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
پاسخ:
شک دارم یکم به نوع پاسخی که دارم میدم. اگر درست متوجه شده باشم مثلا می خوام از فردا به جای سه نوبت در روز غذا خوردن، دو بار بخورم، که اتفاقا برای رست دادن به معدهام هم خوبه ( نمی دونم چرا همیشه مثال هام با غذا خوردنه :))))))
من ساعتمو همیشه از بچگی دست راست میبندم، اصلا دست چپ میبندم احساس می کنم بالانس بدنم بهم میریزه، بهتره اینو امتحان کنم.
دوست ندارم موهامو رنگ کنم چون رنگشو دوست دارم و دلم می خواد رنگ نچرال خودش بمونه وگرنه اینم ی تغییر میتونست باشه. به جای رنگ مو هم می تونم مثلا رنگ کمدم رو عوض کنم.
از این به بعد، به جای اینکه آروم و تو دلم کتاب بخونم، جالب میشه اگه برم اتاق زیرشیروونی و اونجا با صدای قدری بلندتر کتاب بخونم. فک کنم بهترم هم متوجه بشم.
فردا پس از مدتها، باید فقط برای خودم نهار درست کنم، بنظرم بیام اصلا ی چیز جدید درست کنم با همون چیزهایی که هست خونه. ( ای بابا بازم مثال هام به شکم مربوط میشه که :)))))))
قبل از خواب به جای اینکه با موبایلم برم فیلم ببینم که تفریح خوبی هم هست برام، ی شب در میون برم پادکست گوش بدم یا فایل های استاد، اصلا بیفتم به جون بخش عقل کل و اون قسمت پاسخ های گروه تحقیقاتی عباسمنش و اونها رو بخونم و نکته برداری کنم. اره، این یکی بهتره تازه سودش هم بیشتره. یا شبها برم تمرین سناریونویسی و گهگاهی سناریو خوشبختی خودمو بنویسم و کلی ذوق کنم و لذت ببرم.
من عادت دارم وقتی شیر تو خونه باشه، چای رو با شیر بخورم بدون قند ( به یاد پدربزرگ عزیزم که خدا رحمتش کنه آدم خیلی خیلی خوبی بود ) و وقتی شیر نباشه با شکر. می خوام از این به بعد به جای اینکه با چای شکر بخورم، چای رو تلخ بخورم یا با توت، یا اصلا چای دیگه نخورم.
( فک کنم بهتره برای حفظ ابرو هم که شده دیگه به این سوال پاسخ ندم، چون ی خط در میون حرف شکم میشه :)))
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
1- تغییرات، تماما به نفع من هستن.
2- تغییرات، من رو به رشد و کمال می رسونن.
3- تغییرات، از جانب خدا برای رسیدن من به زندگی بهتر و شرایط دلخواهم طراحی شدن.
4- با هر تغییری، کلی خیر و برکت همراه هست.
5- من برای هر تغییر مثبتی در زندگیام آماده هستم و به نتایج فوقالعادهاش ایمان دارم.
6- چه قبل از رخداد تغییرات و چه بعد از آنها، خدا پیوسته همراه و یاریرسان من هست.
7- من با قبول تغییرات و استفاده از فرصتهایی که بواسطه تغییرات نصیبم میشه، به موفقیت، پیشرفت و کامیابی میرسم.
مرحله چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
ی تغییری هست که نمیخوام بگمش. اما ی سال هست بطور جدی، ی بار این ور پل هستم ی بار اون ور پل. یعنی هم می خوام انجام بدمش و هم مردد هستم. فاکتورهای زیادی هم توش دخیل هستن.
دلم نمی خواد ی جواب روشن به این سوال نداده باشم. خب، دو تا تغییر بزرگ هستن که می خوام انجام بدمشون، اولی: بهتر شدن ظاهرم با کاهش وزن و دومی: مهاجرت به خارج از کشور.
مورد 2: توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
برای رسیدن به وزن ایدهآلم، تقریبا هر روز بین 60 تا 120 دقیقه ناناستاپ راه میرم. بطور میانگین هفته ای دو بار میرم توی آب گرم و اونجا نرمش می کنم. ی مدت با فستینگ پیش میرم، عادت صبحانه های پرکربوهیدرات رو حذف کردم، قند و شکر رو کامل حذف کردم، آب زیاد میخورم و تعداد لیوان آبی که می خورم رو میشمرم.
برای دومین مورد هم که اول رفتم مدارک دانشگاهیم رو گرفتم، بعدش به فکر پول جمع کردن هستم و خدا رو شکر تا الان خوب بوده و ایشالله بیشتر و بیشتر هم میشه و البته اصلیترین و اولین قدم داشتن مدرک ایلتس هست که اونم دارم هر روز پادکستهای زبان رو گوش میدم برای بهبود مکالمه انگلیسی، کتاب هم میخونم، جدیدا هم با یکی از دوستان یک جور ورکشاپ ترتیب دادیم و از همین هفته میخوایم با برقراری تماس ویدیویی، در مورد تاپیک های بخصوص به زبان انگلیسی با هم مکالمه کنیم، از طرف دیگه، برای دو ماه دیگه هم برنامه دارم توی آزمون آزمایشی شرکت کنم.
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
الان دیگه از کلمه تغییر بیشتر خوشم اومده. یعنی فک می کنم اسم دیگه نعمت شده تغییر. یعنی منتظرم تغییرات خوب برام رخ بدن. ی جورایی مثل قضیه تضادها شده برام که اولها از کلمه تضاد میترسیدم و اونها رو ی جور مانع و سنگ جلوی پام میدیدم ولی از وقتی استاد این موضوع تضادها رو توضیح دادن، قضیه کم کم با چند بار گوش دادن و نکته نوشتن برام روشن شد، یعنی پیش اومده کاری رو شروع کردم و دقیقا همون ابتدا به تضاد برخورد کردم و به جای دلسرد شدن، اتفاقا با نگاهی 360 درجه نسبت به ورژن قبلی خودم، با لبخند و آرامش از اون تضادها گذشتم.
الان با اینکه در مورد تغییر و تغییر کردن نگاهم 360 درجهای نبوده و حتی اگر ترس هم داشتم در مورد ی تغییر باز هم دلم می خواسته تغییر رخ بده، ( یعنی در واقع قدرت عشق به ترسها و تردیدها چربید بوده ) اوضاع طوری شده، که کفه ترازو به سمت قبول تغییرات با آغوش باز، به شدت سنگینی می کنه. این در حالی هست که قبل از گوش دادن به این فایل، فقط می تونستم بگم وزن پذیرش تغییرات نسبت به مقاومت علیه تغییرات فقط بیشتره، اما الان درصد بالایی رو به خودش اختصاص داده.
اینکه به صراحت بتونم پاسخی بدم و بگم چه برنامه ای دارم برای ایجاد ذهنیت استقبالکننده از تغییرات، واقعا میتونه راهگشا باشه. پس بنابراین اگر قرار باشه روند کنونی زندگی من تو جنبه های مختلف مثل وضعیت حال حاضر شغلیم یا حالا هر چیز دیگه ای با تغییر همراه باشه، بنظرم می تونم با مقاومت کمتر و بدون هیجانزدگیهای بیمورد برای مقابله با اون تغییر، اتفاقا با انعطاف بیشتری اون تغییر رو بپذیرم و اون رو به چشم ی فرصت خوب ببینم که فقط و فقط برای پیشرفت من شکل گرفته و حتما همراه با این تغییر، خیر و برکتی برای من فرستاده شده.
*
من باور دارم که در جهانی غنی و سخاوتمند زندگی میکنم که
در آن بیشمار نعمت و فرصت و ثروت و آدمهای خوب وجود دارد و
من قرار است سفری بسیار لذت بخش در این جهان داشته باشم و
در کمال خوشبختی و سعادتمندی، پیوسته شکرگزار خالق بخشنده و مهربانش باشم.
بنابراین:
خدای بزرگ برای اینکه امروز هم من را به سمت زندگی بهتر و شرایط ایدهآل و رویاییام هدایت کردی، ازت هزاران بار ممنونم.
خدای مهربان، من آمادگی دریافت برکات، نعمات، آگاهی ها و هر خیری رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همشون ازت ممنونم.
خدای بخشنده من، به خاطر همه شرایط و عوامل ریز و درشتی که در مسیر رسیدن من به خوشبختی و داشتن زندگی ایده ال و رویاییم ترتیب میدی، هزاران بار ممنونم.
خدای قدرتمند من، بخاطر تمام نعمت های کوچیک و بزرگی که به من عطا کردی، از اولین روز زندگیم تا حال حاضر و همچنین اونهایی که در آینده دور و نزدیک به من خواهی داد، هزاران هزار بار متشکرم.
خدایا
بخاطر سلامتی و امنیتی که برایم مهیا می کنی،
بخاطر آدمهای خوبی که وارد زندگیم می کنی،
بخاطر همسر فوق العاده ای که نصیبم می کنی،
بخاطر موفقیت های آینده ام،
بخاطر فرصت های خوبی که جلوی پاهام می گذاری،
به خاطر ثروت عظیمی که نصیبم می کنی،
به خاطر عزت و ارزش و احترام و آبرویی که بهم می بخشی،
بخاطر تجربه های ناب و لذت های وصف نشدنی که به من عطا می کنی،
به خاطر رفاه و آسایشی که به من می بخشی،
بخاطر برکتی که به زندگیم دادی و میدی،
بخاطر احساس آرامش و خوشبختی که برام فراهم می کنی،
بخاطر داشتن زندگی دلخواه و ایده آلم،
برای رسیدن به خواسته ها و رویاهای کوچک و بزرگم،
پیوسته و پیشاپیش، میلیون ها بار سپاسگزار و ممنون تو هستم.